فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پول» ثبت شده است

۲۷
آذر

آنتروپی و نظم

   شگفت انگیز است که چگونه شرارت و فتنه بسادگی نشر یافته میتواند همه گیر شود اما در عوض، نظم و عدالت بسختی قادر است در مقابل جبهه شرّ دوام آورد.  چه شد که آن تمدن درخشان کوشانی رفت و این طالبان آمد؟!  چگونه است که رواج شرّ چنین ساده و ارزان ولی پاگیری نظم و عدالت چنان سخت و پرهزینه است؟  راز این معما در یک مثل همگانی نهفته است که خراب کردن یک عمارت بمراتب سهل تر از ساخت همان بناست.  ایجاد نظم همواره سخت تر و پرهزینه تر از ایجاد بی نظمی و آشوب است.  بیان علمی این پدیده و حل این معما در پدیده آنتروپی و رابطه آن با نظم و بینظمی است.

   شاید از همین روست که مشاهده میشود شرارت هدفمند در سطح جهانی موفق تر از نظم باشد.  گویا همراهی کردن با بینظمی ذاتی که در سرشت طبیعت است عامل موفقیت آتش افروزان باشد.  بیان علمی این بی نظمی ذاتی، "آنتروپی"، حاکی از تمایل طبیعی جهان بسمت بینظمی است.  ایجاد نظم در بخشی، به بهای تولید بینظمی بمراتب بیشتر در بخشی دیگر است!  لذا موفقیت ظاهری شرارت پیشگان را نباید بحساب هنر آنان گذاشت بلکه در هارمونی با این سرشت طبیعی جهان دانست.  چنانکه شنا کردن در جهت آب بمراتب ساده تر از شنا در خلاف جهت آب است. 

   قبلاً در توصیف این بینظمی و شرارت در حوزه سیاست عمومی به مثالی در فوتبال متوسل شده بودیم که چگونه تیمی وحشی با وجودیکه از لحاظ فنی عددی نیست معهذا با زیرپا نهادن قواعد، تیم های مطرح را مغلوب میکند (1403/6/27). این بخاطر آن است که با غمص عین به عملیات او نگریسته چه بسا داور هم منافعی داشته باشد!  چه اگر قرار بر بلبشوی همگانی باشد بازنده این تیم است.  لوازم اصلی شرارت اول پول و دوم، ایدئولوژی چون سپر است.  تصورش مشکل نیست.

   فرض کنید در مِلک شیخی در وسط بیابان چاه او به نفت برسد.  یکشبه صاحب پول یامفتی میشود که همه کار با آن میتوان کرد.  احتمالاً آنقدر عقل دارد که آنرا صرف رفاه خود و زیرمجموعه خود کند.  اما اگر فشار بُخارات ذهنی او شدید و دچار اوهام باشد، با این ثروت بادآورده ممکنست مبادرت به گزینش افراد شرور و بیکار که کم هم نیستند کرده آنها را با حقوق و مزایای خوب استخدام و لشکری برای ترور و وحشت در دنیا ایجاد کند.  بهمین سادگی!  بدون کمترین بهره ای از دانش، میتواند راه های متعارف را دور زده بهترین تسلیحات روز دنیا را خریده در اختیار آتش افروزان گذارد.  جاذبه اصلی را پول دارد که نه تنها اشرار که افراد عادی و بیکار را هم جذب میکند.  معهذا بمیان آوردن ایدئولوژی جاذبه را بیشتر میکند.  اگر این شیخ جفا میکند، باری، مال خودش را تلف میسازد اما آن شیخی که بر ثروت ملتی خیمه زده و اینگونه آنرا به هبا و هدر میدهد چه؟  جفای او دوچندان است که هم ملت خود را به فقر میکشاند و هم ملل دیگر را بدبخت و سیه روز میسازد.  چون در مقابله با دشمن خارجی ناکام میماند، انتقام سخت را از مردمی میگیرد که آنان را دشمن خطاب میکند! 

   میپرسند تدبیر چیست؟  سعدی در گلستان میگوید: بنیادِ ظلم در جهان اوّل اندکی بوده‌ است هرکه آمد بر او مَزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.  ادامه ارتکاب چنین فرد غدّاری که مداوماً ثروت ملت را هزینه جاه طلبی های خود کرده ناشی از بی تفاوتی مردم نیز هست که از حقوق طبیعی خود غافل شده آنرا به شیخی بی مسئولیت واگذار کرده اند.  و این نیست مگر در اثر ضعف روحیه پرسشگری ناشی از کم اطلاعی و نبود آموزش عمومی.  باز به ریشه اصلی بر میخوریم که تأکید بر آموزش درست است که هم هزینه بر و هم زمان بر است و اجرای آن نیازمند وجود نظامی آزاد و مردمی است.

   آموزش نیز مانند ایجاد نظم هزینه بر است ولی ارزش آنرا دارد هر هزینه ای صرف آن شود زیرا که خطر استقرار استبداد های مالیخولیائی را کاهش میدهد.  عالیترین بیمه یک جامعه در برابر خودکامگی و خرافات همانا تخصیص سهم عمده تولید ناخالص ملی آن جامعه برای آموزش است بطوریکه حقوق معلمان ابتدائی، بویژه معلمان کلاس اول، حتی بیش از وزیر و وکیل باشد!  نظم چنین ملتی پایدار خواهد بود و هر شیخ لجام گسیخته ای قادر نخواهد بود بر مقدرات او حاکم و با ادعای آزاد سازی دنیا، بخواهد آنرا با خاک یکسان کرده که اگر لازم باشد نیمی از مردم جهان را فدای اوهام خود کرده باشد!!

خلاصه آنکه، اشرار بر توسن بینظمی سوار و در میدان بی اطلاعی و کم سوادی عامّه میتازند.  پول بیحساب و ایدئولوژی سوخت اصلی این تاخت و تاز است. آموزش عمومی و مطالبه گری بهترین علاج این شرّ است که البته نظامی متعارف و معقول پیشنیاز انجام آن است.  یکی از پرورشگاه های شرّ همین خاور نزدیک است که قرون متمادی مردم دچار آن هستند.

  • مرتضی قریب
۲۵
خرداد

پول مجازی

    این روزها تب همستر کامبت که یک نوع بازی در تلگرام است بالا گرفته است.  اما این فقط بازی نیست بلکه قرار است به یک منبع درآمد از پول مجازی تبدیل شود از همان نوع که بیت کوین قبلاً شده بود و اکنون هم موفق است.  اما مگر صرفاً با ضربه زدن روی موبایل میشود نمره گرفت و با کسب امتیازات موفق به دریافت سکه مجازی شده محملی برای تراکنش های اقتصادی شد؟  با پول مجازی میشود همان کاری را کرد که با پول واقعی میشود کرد.  بالاتر و مهمتر از آن، بخاطر عدم ثبت تراکنش ها وسیله خوبی برای پولشوئی است.  برق ارزان نسبت به کشورهای دیگر، مشوقی برای خلافکاران سازمان یافته در مصرف بی رویه برق کشور به زیان مصرف کنندگان عادی است.  فقر، بیکاری، تورم، سقوط ارزش ریال و کوهی از مشکلات اجتماعی باعث اقبال گسترده شهروندان عادی بسمت این بازی شده است.  اما پرسش اساسی اینجاست که نه تنها این پول جدید بلکه بیت کوین و سایر انواع پول های مجازی موسوم به "رمزارزها" چگونه ارزش یافته است؟  چه زحمتی کشیده شده یا چه خدماتی یا چه اکتشافاتی شده که ارزش پیدا کرده اند؟  راستش هرقدر کاوش کردیم که رمز این معما را دریابیم کمتر موفق شدیم.  لذا سعی میکنیم گام به گام جلو رویم بلکه نوری بر مسأله بتابد.

    فرض کنید فردا صبح که از خواب برخاستید ناگهان ملاحظه کنید تمام اشیاء آهنی منزل شما به طلا تبدیل شده.  با شعف زیاد خانواده را بیدار میکنید که دعاها مستجاب شده و از بدبختی نجات پیدا کرده اید.  مقداری از قاشق چنگال ها و حتی پیچ و مهره ها را که طلا شده است باخود به مغازه صرافی میبرید که بفروشید.  او با پوزخند کرکره مغازه را نشان میدهد که یک پارچه طلا است.  به مغازه لبنیاتی میروید تا در عوض طلا پنیر برای صبحانه بگیرید، آنجا هم با دست رد مواجه میشوید چه اینکه در سطح شهر اجناس آهنی یکشبه طلا شده.  حتی درپوش فاضلاب شهری مورد علاقه گدایان نیز طلا شده!  اما از آنسو، طلا هم به آهن بدل شده فلزی نایاب شده.  دنیای صنعت و اقتصاد یکشبه با بحرانی عظیم روبرو میشود زیرا پایه صنعت، فولاد است که اکنون حکم کیمیا پیدا کرده و طلا هم که پشتوانه تبادلات اقتصادی بود بی ارزش شده است.

   در اینجا این پرسش پیش میآید که حاکمیت طلا چگونه بوجود آمد؟  برای پاسخ باید به گذشته های بسیار بسیار دور برگردیم به زمانی که مراودات اقتصادی مردم پایاپای بود.  یعنی طبیعی ترین و قابل فهم ترین شکل اقتصاد!   دامدار که گوسفند داشت، پشم آنرا میریسید تحویل قالیباف (نه هر قالیبافی!) میداد و گلیم کوچکی برای خانه دریافت میکرد.  محصولات لبنی را به کشاورز میداد، حبوبات دریافت میکرد و خلاصه همه از کار یکدیگر منتفع شده بدون آنکه صحبتی از پول باشد.  کم کم با آزمون و خطا دریافتند بهتر است کالائی را مرجع قرار دهند که کارها را آسانتر کند.  بازهم آزمون و خطا به فلز طلا رسید. زیرا اولاً کمیاب است و ثانیاً با چیزی میل ترکیبی نداشته از بین نمیرود و ضمناً بطور مصنوعی هم از مواد دیگر قابل استخراج نیست.  هرچند قرنهای مدید کیمیاگران عمر خود را بر سر آن گذاشتند.  البته پیش از اینکه طلا ملاک تبادلات اقتصادی قرار گیرد، این فلز هیچ ارزش مبادلاتی نداشت و تنها کاربرد آن در تزئینات کاخ پادشاهان و معابد یا بصورت ظروف طلا برای آن مکان ها بود.  اگر کسی ظرفی طلا از معبد میدزدید و پیش دامدار میبرد چیزی دریافت نمیکرد زیرا دامدار نمیتوانست با طلا تبادل دیگری انجام دهد جز آنکه فقط آنرا نگهدارد.  متشابهاً در داستان خیالی بالا نیز وضع همین بوده که شما خانه ای پر از طلا داشتید ولی قابل تبادل برای سایر کالاها نبود.  جواهرات و سنگ های قیمتی نیز از همین قسمند که ارزشمندی آنها بخاطر کمیابی و نیز کاربردشان در تزئینات است.  پس گنج واقعی کارِ تولیدی است.

    بنظر میرسد تولید پول مجازی مشابه استخراج طلا از معادن، آن نیز نوعی استخراج باشد که اتفاقاً به عامل این کار اصطلاحاً "ماینر" یعنی معدنکار گفته میشود!  یک برنامه یا الگوریتمی، که از حقیقت آن بی خبریم، در کامپیوتر ریخته اند و افراد با تلاش در حل آن امتیاز کسب میکنند.  بالاخره کار، کار است و مادام که مورد قبول اجماع بزرگی باشد ارزش پیدا میکند هرچند ارزش حقیقی نداشته باشد.  کما اینکه زمانی در هلندِ قرون 17 و 18، تخم گل لاله ارزشی در حد طلا پیدا کرده و در مبادلات بجای وجه رایج بکار میرفت!  حتی همین کاغذهای موسوم به اسکناس که بخاطر حرف حکومت ارزش یافته است، چنانچه ملت فردا به خزانه مراجعه و تقاضای طلای پشتوانه آنرا کند، چیزی دستش را نخواهد گرفت.  بر فرض هم که طلای کافی در برابر اسکناس باشد، طلا نان و آب نمیشود!  یعنی معدن واقعی همانا، کار و تولید ثروت است!

خلاصه آنکه، مادام که ترتیباتی خاص مورد قبول جمعیت باشد، آن ترتیبات کار میکند حتی اگر حقیقتی پشت آن نباشد.  که این ترتیبات درباره هر چیز دیگری هم میتواند صادق باشد.

  • مرتضی قریب