فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

دنیای عین و دنیای غین

سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۴۴ ق.ظ

دنیای عین و دنیای غین

   گویا تأکید مکرر در پیروی از روش های عقلانی در خلال مطالب پیشین این شبهه را ایجاد کرده که با ایدئولوژی و امثال آن مخالفتی وجود دارد و در صدد تخطئه ایم.  در حالیکه اینگونه نیست و بحث حاضر برای روشن کردن این مطلب است.

   میدانیم که دنیای حاضر با همه درشتی و نرمی و پستی و بلندی یک دنیای واقعی است و از آن گریزی نیست.  یعنی چه خوشمان آید و چه بدمان، در جهان واقعیت ها زندگی میکنیم و از این زندگی گزیری نیست مگر اقدام به خودکشی شود.  جهانی را که آکنده از اوهام و خیالات زشت و زیباست به دنیای "غین" موسوم میکنیم تا با جهان ملموس که اصطلاحاً دنیای "عین" نام داده ایم مشتبه نشود.  منظور از دنیای غین دنیای دومی نیست که به شیوه تفکر سنتی، مستقل از دنیای عین بموازات وجود داشته باشد چه سرجمع یک جهان واقعی بیشتر نداریم.  همانطور که سابقاً اشاره شد همه آنچه در ذهن میگذرد اعم از رؤیاها و افکار درهم و برهم یا تفکرات منضبط همه و همه از تجلیات جسم بوده و تا مادّه نباشد این تظاهرات که سنتاً دنیای روحانی و وابسته به روح شمرده میشد وجود مستقل نخواهد داشت.  لذا از دیدگاه علمی، از ابتدای تاریخ تا این لحظه دنیای مستقل دیگری ورای این دنیای مادّی وجود نداشته است.  همینجا ممکنست پرسیده شود چون وجود نداشته از کجا معلوم وجود نخواهد داشت؟  پاسخ اینست که "وجود" باید نشانه هائی، هرچند ضعیف، داشته باشد تا ما را به حضور خود دلالت کند.  وانگهی، اگر بنا بر این نوع استدلال باشد آنگاه در گشوده خواهد شد بر طیف نامحدودی از ممکنات و آنها را واقعی پنداشتن!  لذا مادام که نگاه علمی و عقلانی مطرح باشد، این مجموعه ناملموس را که گاه دنیای مجردات نیز نامیده میشود به دنیای غین موسوم میکنیم.  با این تأکید که لفظ "دنیا" صرفاً اصطلاحی است برای بیان حوزه یا قلمرو و نه استناد به واقعیتی همعرض دنیای مادّی.  برخی از گذشتگان، ماهیت را بجای وجود گرفته اند از آنجمله آنسلم قدیس و استدلال معروفش که تصور میکرد چون ماهیتی مثل بینهایت و امثال آن در ذهن میگذرد پس باید "وجود" داشته باشد حال آنکه ماهیت فقط در صدد تعریف است و هر تعریفی مستلزم وجود خارجی نیست!  درباره این اصطلاحات، قبلاً توضیحات مبسوط داده شده که علاقمندان با کمک کلمات کلیدی مناسب میتوانند هر یک را دنبال کنند.

   اما اینجا منظور از "ایدئولوژی" وجه رایج امروزی آن است که برای بشر و محیط زندگی او بحرانی لاینحل بوجود آورده است.  البته وجه محترم و ناب آن کماکان همانست که نزد فلاسفه در بیان دیدگاه ایشان از جهان بوده آنگونه که در کتب فلسفه مندرج است.  ایدئولوژی چه در وجه شرّ و چه در وجه نیک، مادام که محدود به حوزه فکر و اندیشه باشد مشکلی را پیش نخواهد آورد و ابزار خوبیست برای ورزش ذهن.  منتها مستمسک قرار دادن آن (دنیای غین) برای حل امورات دنیای عین فاجعه آفرین خواهد بود همانطور که راننده در حال چرت زدن و رانندگی تصور کند برفراز قله ها پرواز میکند.

   سرچشمه همه خیالات، خوب و بد، ذهن بشر است.  بخشی از فعالیت آن تحلیلی است که غالباً منجر به نتایج مفید در دنیای عین میشود و بخشی هم مفهومی و نظری است.  این بخش اخیر گاهی بصورت هنر و ادبیات در دنیای عین جلوه میکند که آن نیز موجب تعالی فرهنگ است.  اگر اینطور است پس این نگرانی درباره دنیای غین از چه بابت است؟!  انسان خسته از دنیای مادّی (دنیای عین) برای تجدید قوای نفسانی ناچار است مکرر به دنیای غین پناه برد.  گاهی داستان میخواند، گاهی به سینما میرود، گاهی به سفر، و مهمتر از همه، هرشب میخوابد تا ذهن (روان = روح = نفس) خود را از تنش ها برهاند.  رؤیاهایی که طی خواب میبیند نقشی اساسی در سلامت او بازی میکند.  اما او نمیتواند این رؤیاها را با خود به قلمرو بیداری آورده اجرا کند همانطور که نمیتواند نقش مرد عنکبوتی را که در پرده سینما دیده در کوچه و خیابان بازی کند.  عملاً انسان سالم مرتکب چنین اشتباهاتی نمیشود مگر دچار بیماری روانی و امثال آن باشد که برای حفظ جان خودش و دیگران باید در تیمارستان بستری شود.

    پس آنچه مذموم و خانمانسوز است درهم آمیختن دنیای خیال با دنیای واقعیت هاست.  لابد خوانندگان خواهند گفت اینکه بدیهیست.  ما که دنیای خیال را با دنیای واقعی اشتباه نمیگیریم!  اما آیا واقعاً اینطور است؟  شاید بدون آنکه خود متوجه بوده باشید همواره مرتکب این آمیختگی بوده و هستید.  منتها چون تبعات شدیدی نداشته زنگ خطری را به صدا در نیآورده است.  اما در مقیاسی وسیعتر، آنجا که ایدئولوژی در مقام تحمیل بر جامعه برآمده باشد تبعاتی عظیم دارد.  تازه اینجاست که افراد جامعه متوجه میشوند یک جای کار خراب است ولی نمیدانند کجا.  ناچار انگشت اتهام متوجه اشخاص میکنند حال آنکه مسئول اصلی ایدئولوژی است.  و نه حتی ذات ایدئولوژی بلکه عاملی که آن را به دنیای عین آورده و آمیخته است!  در این حالت حتی معصومانه ترین ایدئولوژی ها نیز ناگزیر از فساد و تباهی بوده جامعه را با خود به ورطه سقوط میکشاند.   همانطور که آب میل به حرکت بسوی سراشیبی دارد، طبع انسان نیز مایل به قهقرا و قبول اوهام و غرق شدن در خیالات است.  زیرا لذتی که در دنیای غین است در دنیای عین نیست.  نرم افزارهائی ساخته شده که با کلاهی که بر سر گذاشته میشود برای مدتی شما را سرگرم دنیای مجازی کرده تصور واقعی دست میدهد.  اما زندگی در دنیای واقعی مستلزم صرف انرژی است حال آنکه تمسک به اوهام مانند فروافتادن در پائین ترین سطح انرژیست.  شاید حالت طبیعی هم همین باشد!  این استغراق در دنیای غین بی انتهاست، منتها تنها عاملی که محدودیتی بر این تمایل طبیعی میگذارد همانا سختی دنیای عین است.  بالاخره فرد بدانجا میرسد که از خواب بیدار شده ناچار از پذیرش واقعیات بوده مجبور است برای ادامه حیات زحمت بکشد.  او واقعی بودن دنیای عین را با تمام وجود لمس میکند.  منتها آنان که بی نیاز از رنجه کردن تن، حوائج زندگی شان از قِبل دسترنج دیگران تأمین شده و این سبک از زندگی را پیشه خود ساخته نیازی به تکفل زحمت ندارند از این قاعده مستثناء اند.  آنان بالطبع طرفدار دنیای غین هستند.  اما روزی خواهد رسید که مردمِ فریب خورده که زندگی خود را به پای این طایفه ریخته اند چشم باز کرده آن روز خواهند دید که در نتیجه این ساده اندیشی نه آب دارند نه زمین نه هوا و نه هیچ چیز دیگر.  آنها نقد زندگی را در قبال نسیه باخته اند!

   اینکه خواندن داستان و قصه در سلامت مغز انسان نقش مهمی دارد قابل کتمان نیست.  حتی متون مقدسه نیز بخشی را به وصف داستانها تخصیص داده اند.  اما آنچه مهم است و دیگران نیز مکرر تأکید داشته اند، جدا نگاهداشتن دنیای واقع از دنیای ایدئولوژی است.  بی جهت نبوده که تدوین کنندگان قانون اساسی مشروطه، علیرغم فشار ارباب دیانت، سعی بلیغ در جدائی این دو مقوله در قانون اساسی داشته اند.  اینکه چقدر حق با آنان بوده است را باید امروز از افکار عمومی کشور، چه مردم عادی و چه حتی دین مداران، سنجید.  مروری مختصر بر نوشته های روشنفکران عصر مشروطه تیز بینی، واقع بینی، و شعور اجتماعی آنان را در آن دوران تاریک نشان میدهد.  شگفتا بنظر میرسد این آرا برای امروز است.  توگوئی هنوز در همان نقطه ایم که بودیم بلکه عقبتر!  در اینجا بد نیست به تکه هائی پراکنده از چند نویسنده آن دوره اشاره کنیم (برگرفته از "نهضت مشروطیت ایران"- فریدون آدمیت):

"استبداد دشمن روشنگری است. به این سبب حکمران مستبد همواره اصحابی از اهل دین نگاه دارد که او را در ظلم مردمان به نام خداوند یاری کنند. ..ما مشرقیان با اطاعت خو کرده ایم اگرچه ما را بسوی مهلکه برند، خو گرفته ایم که کوچکی را ادب شماریم، فروتنی را لطف، و چابلوسی را فصاحت، و ترک حقوق را بخشش و قبول اهانت را تواضع انگاریم.  در جهت عکس آن، دعوی استحقاق را غرور، جستجوی امور عامه را فضولی، حمیت را حماقت، آزادی سخن را بیحیایی، و آزادی فکر را کفر بخوانیم. ..اشخاصی که شما را از جانب خدا امر به رقیت میکنند، گول مخورید، دروغ میگویند. میخواهند به استبداد حکم برانند و مردم را در گرداب جهالت و حیوانیت مستغرق گردانند. ..اولیای امور حق ندارند امتیازی غیر مساوی با دیگر افراد ادعا کنند. مگر نه اینست که سرباز، ما میشویم، مخارج سرباز را که مالیات باشد ما میدهیم، مخارج خود مستبدین که استبداد را برای خود حق ثابت میدانند، ما ارباب زراعت و فلاحت و تجارت و صناعت میدهیم؟ پس این بزرگان چه حق امتیاز و برتری بر ما دارند که در استرداد حقوق مغصوبه ما ایستادگی نمایند و قوه اجبار بکار برند؟ مالیات برای این است که پول ما صرف اصلاحات مملکت و اکمال نواقص امورات خودمان گردد، به خرج قشون منظم مجهز به وسایل جدیدالاختراع برای دفع دشمنان خارجی برسد. اما مستبدین بدنهاد همان وسایل را به جهت بقای ظلم و استبداد خود صرف میکنند. یا خزانه ملت را سربسته به بانک های فرنگستان روانه میسازند. ..تکلیف فرد در انجمن بشری تلاش به راه خیر عام است. کوشیدن در نفع عموم کوشیدن در نفع خود است."  حقیقتاً از لحاظ کیفی تفاوت روشنفکران عموماً تقلبی دهه پنجاه، با اینکه از لحاظ کمّی پر تعداد بودند، نسبت به روشنفکران اصیل مشروطیت از زمین تا آسمان است! 

خلاصه آنکه، دنیای واقعی ما یک دنیای عینی است که ناچار از پذیرش آن هستیم.  در مقابل، یک دنیای گمانها و خیالات هم وجود دارد موسوم به دنیای غین.  از خیالات آنچه مستعد تحول به مواد مفید در دنیای واقع است، وارد واقعیات میشود.  اما آنچه اوهام است غالباً در تعارض با دنیای عین است.  مادام که اوهام مزاحم کارکرد دنیای عین نشود محترم است و برای خودش خوش جهانی دارد.  اما مشکل امروز حاکمیت ایدئولوژی است.  بدتراز بد، وقتی است که نظامی تبهکار و فاسد زیر پوشش ایدئولوژی و یا بنام دین حاکمیت را غصب کرده دم از اخلاقیات بزند. کسی با ذات ایدئولوژی اگر در قلمرو خود باشد مشکلی ندارد.  مشکل کماکان فشار ایدئولوژی برای ورود و سلطه بر دنیای واقعی است.

نظرات  (۶)

احتیاج به توضیحات بیشتری دارد تا نکات اصلی روشن شود!

ظریفی میگفت والله ما آب وبرق مجانی نمیخواهیم ما دوبرابرمیخریم آب تازه مسکن ومعنویات هم سود شما

جناب استاد قریب فکر می‌کنم سخنرانی دیشب ترامپ رادیدید وهنی به ساحت انسانیت بود درقاموس این مرد بی فرهنگ چیزی به نام آزادی ،دموکراسی،حقوق بشر،محیط زیست وتغیرات اقلیمی ،گازهای گلخانه ای ،وجود ندارد اوتجسم ماکیاولیسم است آوایران را تهدید به تحریم‌های بیشتر کردتا درنتیجه ملیونها ایرانی دیگر آواره ودربدروفقیر شوند واستبداد قدرتمندتروغارتگران وچپاولگران ثروتمندتر شوند

  

 

 

این پیام را خواننده عزیزی بنام حیدری اشتباهاً بصورت خصوصی فرستاده بود که اکنون برای عموم باز نشر میشود طبق خواسته خودشان:

جناب دکتر قریب آیا فلسفه بمعنی علم به کلیات تنها بواسطه عقل محض هیچ و پوچ است وهیچگونه سودی برای انسان نخواهد داشت ؟آیا دردرازای تاریخ هیچگونه پیشرفتی داشته است ؟هرانسان اندیشمند وفرهیخته ای که در گرداب مادیات وزرق وبرق آن اسیر وبندی نباشد ازخود میرسد زندگی ومرگ چیست چرا آمده ایم وچرا میرویم ،کثرت ووحدت کدام درست است ؟جبر واختیار وعلت ومعلول وحدوث وقدم‌ وازل وابد ..چیست وچگونه میتوانیم به این سؤالات پاسخ قطعی بدهیم‌میبینید‌ متافیزیک‌در کلیه آنات ذهن ماحضوردارد مشغول اگر بگوئیم که پاسخ این پرسشها در حوزه دانش شهودی وحسی وتجربی می‌باشد باز هم تا امروز پاسخی مقنع به آنها داده نشده انسان را از اندیشیدن به فلسفه گریزی نیست مشکل آنجاست که پاره ای از مردم که خود را تافته جدا بافته ویانماینده خداوند درزمین وگزینه الهی برای فرمانروائی برمردم میدانند وایدئولوژی واندیشه های ضد علمی خودرابعنوان وحی واوامرخداوندومقدسات بخورد مردم میدهندو ازاین مسائل بی پاسخ ونا فهمی مردم سودبرده وزور وزر وناموس ملتی را دردست میگیرند 

 

جناب استاد محترم منکه همه نوشته ومقالات شما را در حد فهم خودم بدقت می‌ خوانم تا اینجا اینگونه درک کرده ام که شما در فلسفه معتقد به ماده گرائی یا اصالت ماده هستید وخارج از ماده چیزی را باور ندارید ودر سیاست واقتصاد وفرهنگ به دموکراسی وبازار آزاد ورشد تدریجی وآگاهی مردم ومخالف خشونت ودیکتاتوری وانقلابات قهر امیز هستید آن چیزی که ذهن مرا مشغول مینماید آنست که چگونه می‌توان از بیدادستمگران ومستبدین وغارت وچپاول مفسدین وحکومت گران زودتر رهائی یافت آیاراه میان بری هم وجود داردهمانگونه که در برخی کشورها میبینیم اگر مابا یک بیماری کشنده روبرو شویم آیا تا کلیه عوامل ایجاد این بیماری را نشناسیم چگونه آن بیماری را میتوانیم مداوا نمائیم این همان چیزی است که کشور ما باآن مواجه است من فکر می‌کنم راه حل‌های کلاسیک جوابگو نخواهد بوداز شمااستاد محترم وامثالهم انتظار ابتکار وارائه راه حل‌های نوین را توقع داریم

 من فکر می‌کنم راه حل‌های کلاسیک  

 

وچپاول

 آگاهی 

آقای دکتر این عین وغین رارها نکنید وستیز با آنهارا همچنان ادامه بدهید وهر چه می‌توانید باخرافات وجهالت وآئین هائی که خود را مقدس میدانندمبارزه کنید وقلم بزنید که بهترین راه اعتلای فرهنگی وسیاسی واعتقادی است.مردم وملت قیم آسمانی وغیر جوابگو نمیخواهد که با شیادی واستبداد ونوکری بیگانگان  بر همه ثروت کشور چنگ انداخته وبرجان ومال وناموس ملتها حاکم باشد چند وقتی است که توفیق وفرصتی دست داده تا بکمک چندین شرح و کتاب ودائرة المعارف فلسفی هایدگر بخوانم چرا که همیشه فلسفه این بزرگ‌ترین فیلسوف قرن بیستم که هنوز مورد مناقشه فلاسفه بوده برایم جذاب است البته من اینجابه اندازه فهم ودرک ودریافتهای خودم چند سطری مینویسم که بی ارتباط به عین وغین نمیباشد.فرض بر این است که خواننده محترم با اولیات فلسفه اولی آشنا باشد واین امر ساده را بداند که بینexistence که به پارسی هستی وبه تازی وجود باشد با substance که به پارسی گوهر وبه تازی جوهریا ماهییت است وdasein تنها موجودی است که ازهستی خود آگاه هست را بداند هایدگر می‌گوید ما اختیاری به این دنیا نیامده ایم ورفتنمان هم به اختیار نیست به عبارتی ما با محدودیتهای فیزیکی وذهنی وصفاتی زاده میشویم ونیزدرزمان وگونه ای میمیریم که برآنها اختیار نداریم‌وجبری است ولی او معتقد است ما باید با قبول ودر نظر گرفتن این محدودیتها واجبارات راه زندگی خود را انتخاب کنیم ودراین برهه برزخی مختاریم وبه هر حال این گونه بیان جبر واختیارپیروان وفلاسفه بعد او را به دو دسته تقسیم نموده است ‌همانگونه که این امر قبلاً وجود داشته گروهی وجود را بر ماهییت مقدم دانسته ودیگرانی ماهییت را مقدم میدانندواما در باب وجود می‌گوید این مسئله تا پیش از او  مغفول واقع شده بود وبیشتر فلاسفه به موجود یعنی هستنده پرداخته اند یعنی به این موجود یا آن موجود نظر داشتهاند نه بخودهستی .من بر این عقیده هستم که این امر از عهد باستان مورد توجه حکما بوده وبهیچوجه مغفول نمانده بود به هر روی هنوز برای خود من روشن نشده که وجود مقدم است یا ماهیت وده ها پرسش در فلسفه اولی که کس نگشودونگشایدبه حکمت این معمارا مقصود من اینست که با آمدن هایدگر بزرگ وایدها‌ی نو نیز چیز نا گشوده ای از متافیزیک‌ حل نشده وهنوز این غین غین است هایدگریسم چیزی نیست که من از تبیین آن در این کوتاه سخن برآیم  میماند چگونه این بزرگ‌ترین فیلسوف قرن بیستم‌ هیتلری ونازی شد؟  

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی