هنر بازنگری
هُنر بازنگری
نکته مشترکی که در اغلب مضامین پیشین بود، موضوع "بازنگری" و اهمیت آن در تمامی مسائل و امور مرتبط با زندگانی ما روی سیاره ای بنام زمین است. یعنی بازنگری به معنای اعم آن و در تمام امور و در همه سطوح. قانون طلائی در امر بازنگری فقط یک چیز است و آن "مطلقاً هیچ چیز از بازنگری معاف نیست". بازنگری الزامیست طبیعی که ناشی از طبیعت بشر است. از آنجا که عقل نوع انسان بیش از سایر حیوانات است لذا تفکر حالت طبیعی انسان است و چون زندگی آسان نیست، تفکر در جستجوی راه های غلبه بر مشکلات است. از سوی دیگر، "تغییر" اصل اساسی حاکم بر جهان است و چیزی از شمول آن خارج نیست. از طرف دیگر، چون زیست آسان مطلوب انسان است لذا در سایه تفکر و اصل "تغییر"، خود بخود "پیشرفت" موضوعیت پیدا کرده نماینده حرکت طبیعی بسمت جلو میباشد. اگر بزبان پیشینیان صحبت کنیم، "پسرفت" حرکت غیر طبیعی مخالف پیشرفت و باصطلاح ارسطو حرکتی است "قسری". ترجمه آن بزبان امروزی چنین است که برای به عقب کشاندن و در عقب نگاهداشتن جامعه کار و انرژی و هزینه های انسانی و مالی بسیاری باید صرف شود بمراتب بسیار بیش از آنی که اجازه داده میشد پیشرفت سیر طبیعی خود را دنبال کند.
بازنگری خود هنری است که باید آنرا آموخت. اکنون بعنوان نمونه بد نیست ببینیم این کار را چگونه در مورد مشکلاتی که امروزه برای ما درست کرده اند و کم هم نیستند بکار برد. یکی از مسائل روز، بحث جامعه درباره نوع حکومت است. حکمای پیشین مطالب بسیار آموزنده ای در این باب بیان داشته اند که در جای خود مفید و بر علاقمندان است که بدان مراجعه کنند. لیکن روش ما در این سلسله مطالب شروع از خود و استفاده از درک بلاواسطه خود و آنچه که منطق و خرد حکم میکند بوده و هست. فارغ از آموزه های فلسفی و سیاسی دیگران باید دید که عقل متعارف خودمان چه دارد که بگوید. چه بسا به نتایجی رسید که تازه و ابتکاری باشد. صد البته همواره بعد از رسیدن به نتایج خود، رجوع به گفتار دیگران که آنها چه فکر میکرده یا میکنند و مقایسه با نتایجی که خود یافته ایم میتواند آموزنده و الهام بخش باشد.
یکی از شکل های حکومت که بسیار رایج و اینجا محل بحث ماست شکل"جمهوری" است. نام آن تأکید بر جمهور است، یعنی جمهور مردم! بزبان ساده چیزی مشابه حکومت پادشاهی است با این تفاوت که دوره حکومت پادشاه محدود است و با رأی جمهور مردم یعنی اکثریت انتخاب میشود. ضمناً قوانین بجای صدور از طرف یک فرد، در مجلسِ منتخب مردم تهیه و تصویب میشود. شکل عملی آن امروزه در اغلب کشورهای آزاد موجود است مگر با تفاوتهائی در جزئیات. طول مدت ریاست "رئیس جمهور" چها یا پنج سال است که قابلیت تمدید مجدد در یک دوره بعد نیز دارد. اما گاهی ملاحظه میشود که مدت مزبور مادام العمر شده و عجبا که نظام مزبور همچنان جمهوری خوانده میشود حال آنکه جمهور مردم دخالتی نداشته و رئیس باصطلاح جمهور، یا با هر نام دیگر، خودکامه ای بیش نیست که بنام جمهور مردم اما در واقع بکام خویش و حلقه نزدیکان خویش حکومت میکند. این وضعیتی است که متأسفانه امروزه در آسیا و آفریقا شایع است. حکایت چنین نظاماتی، حکایت تصویر مجازی دنیای واقعی است که همه چیز وارونه و پسرفت پیشرفت نام دارد.
با اینکه با نظام جمهوری همه آشنایند اما پیش کشیدن آن در اینجا بعنوان نمونه برای نشان دادن این حقیقت است که امکان بازنگری و اصلاح مداوم چیزها همواره وجود دارد. بعبارت دیگر، اینکه دانش سیاسی قالبی بنام جمهوری ارائه داده و قرار است تا ابد همین قالب استمرار یابد یک سدّ فکری است که باید شکسته شود. نباید صرفاً از دیگران انتظار داشت تا برای ما آستین بالا زده ابتکاری جدید ارائه کنند. با کمی تفکر، چه در این مورد خاص و چه موارد دیگر، میتوان هر پدیده ای را چه در حوزه مادّی و ملموس و چه در حوزه اندیشه، به وضع بهتری نسبت به وضع گذشته بدل کرد.
اما چه باید کرد که جمهوری به نظام تکنفره خودکامه بدل نشود؟ باید فرصت آن سلب گردد چه اینکه هرقدر مدت ریاست بیشتر باشد فرد رئیس فرصت بیشتری برای لابی گری و اقدامات مشکوک جهت تحکیم قدرت پیدا میکند. یک راه اینست که طول دوره خدمت به یک دوره منحصر شود تا ریسک این انحراف کمتر شود. حتی میشود طول دوره ریاست را 2 سال مقرر کرد که فعلاً رسم نیست زیرا اعتقاد بر اینست که مجال کافی برای پیاده کردن برنامه ها وجود نخواهد داشت. اما 2 سال بقدر کافی طولانیست تا مردم استعداد رهبر را دیده و رضایت دهند تا 2 سال دیگر تمدید شود که همان 4 سال استاندارد حالیه باشد. میگویند تشریفات و رقابت های انتخاباتی دست و پاگیر است. اما امروزه با وجود نظام گسترده الکترونیک و دسترسی قاطبه مردم به اظهار نظر فوری و دقیق این امکان هست تا پیش از اتمام دوره 2 ساله، نظر خود را اعلام تا اگر فسادی باشد نگذارند پیشتر رود. در هر حال رقابت های انتخاباتی مرسوم میتواند رأس هر چهار سال کماکان انجام گیرد.
همین سازوکار، اظهار نظر مستقل در سایر امور سیاسی اجتماعی را میسر میسازد. یعنی ضمن حفظ مجلس ملی به همین صورت حاضر، میتوان برخی یا خیلی از مسائل مهم را از طریق همه پرسی الکترونیک به آرای عمومی گذاشته و مردم در تدوین قوانین نقش مستقیم داشته باشند. با پیشرفت کار، کم کم از وزن پارلمان بشکل سنتی میتواند کاسته و شکل آرمانی حکومت آنگونه که آرزوی دیرینه فلاسفه ماضی بوده منشاء اثر پیدا کند. متشابهاً همین سازوکار در سطح جهانی قابل کاربست است. پیشتر اشاره شد که آنچه نیاز مبرم است سازمان "ملل" واقعی متشکل از نمایندگان ملتهاست و نه آنچه امروز بهمین نام که متشکل از نمایندگان دولتهاست! دولی عمدتاً در آسیا و آفریقا که صرفاً نام ملت را یدک میکشند.
پرسشی که اغلب مطرح میشود اینست: راه برون رفت از وضع موجود چیست؟ وضعی ناشی از استبداد یک خودکامه یا وضعی ناشی از استمرار یک ایدئولوژی زنگ زده زیر سایه استبدادی برای بقای آن! دوای همه اینها فقط یک چیز است "بازنگری"! بازنگری در همه چیز حتی در خودِ بازنگری. اصولاً بدون بازنگری، تمدنی بوجود نمیآمد، کما اینکه بازنگری در کلیه شئون زندگی همواره وجود داشته و دارد و ترقی سطح زندگی و افزایش رفاهیات همه ناشی از بازنگری است. اگر در چهار چرخه های قدیمی بازنگری نمیشد، اتوموبیل ساخته نمیشد و اگر بازنگری هنری فورد نمیبود، تولید انبوه ماشین حاصل نمیشد تا آنرا برای همه دسترس پذیر سازد. بازنگری نباشد، تحول بسمت برقی کردن خودرو و خلاصی از آلودگی هوا پیش نخواهد آمد. اتفاقاً عوارض نبود بازنگری را ما در این بخش به عینه شاهدیم که چگونه صنعت خودرو داخلی با ادامه تولید خودروهای از رده خارج به ثروت اندوزی خود ادامه میدهد. صد البته این و سایر مفاسد، خود ناشی از عدم بازنگری در سطحی بالاتر و در بخش سیاسی است.
کهنه اندیشان که با افکار مدرن و روح بازنگری مخالفند دچار نوعی خودفریبی هستند. چه اگر بازنگری در حوزه اندیشه بنظر آنان مذموم باشد باید یکسره دست از همه رفاهیاتی که ناشی از "بازنگری" و البته تفکر خردورز است بشویند! اینان باید سطح زندگی خود را به همان سطح دوران اندیشه ورزی مورد علاقه خود تقلیل دهند. چون بدین کار مبادرت نمیورزند پس خود نشانه ای از تأیید ضمنی "بازنگری" است که در اینصورت باید آنها را آگاه کرده از خواب بیدار کرد. برای اکثریت کهنه پرستان آنچه اهمیت دارد حفظ ظواهر امور است و نه آنچه در درون مغز (یا اصطلاحاً دل) میگذرد.
آنچه مهم است بازنگری در حوزه اندیشه است چه اینکه بازنگری و پیشرفت خود بخود در حوزه مادّیات صورت گرفته و نیازی به تأکید و راهنمائی ندارد. مشکل ما همواره در حوزه اندیشه بوده و هست و هر درد و رنجی که متحمل میشویم سرچشمه در اندیشه دارد، به مصداق: گر بود اندیشه ات گُل گلشنی وربود خاری .. . سخت ترین جا برای بازنگری در حوزه ایدئولوژی است که نهایت مقاومت آن در بخش دین است. خوشبختانه پیشرفت در امور عینی و ترقی علوم میتواند اثر گذار بوده و مستمسکی برای بازنگری در حوزه اندیشه باشد. سالها پیش پاپ ژان پل دوم شجاعانه به بیگناهی گالیله اذعان داشته و دیدگاه علم راجع به زمین را پذیرفت. از او شجاع تر، پاپ حاضر یعنی فرانسیس است که داستان آدم و حوا و سایر داستانهای کتاب مقدس را نمادین خوانده است. او اخیراً اعلام کرد که کلیسا دیگر به جهنمی که انسانها در آن زجر بکشند اعتقادی ندارد! او با چرخشی شجاعانه به مرجعیت علم اذعان داشته و گذشته کلیسا را مورد بازنگری قرار داده و توصیه کرد که بخش های تعصب آمیز انجیل بازبینی شود. شجاعت ایشان در بازنگری بهتر است الگوئی برای ارباب سایر ادیان باشد که به بهانه موئی جان ها ستاندند. شجاعت، در اعتراف به اشتباهات است که معمولاً صاحبان ایدئولوژی اشتباهات خود را گردن نمیگیرند. عجبا که بالاترین مقام یک دین به اشتباهات اذعان دارد! آفرین بر او. احتمالاً در بین مراجع عالیمقام سایر ادیان نیز ممکن است باشند کسانی با بینش وسیع و افکار متعالی ولی آنچه مانع از بیان حقایق است همانا فقدان شجاعت است. چنان دلبسته دنیا و ظواهر آنند که با وجود سنین نزدیک یک قرن، کماکان دقایق باقیمانده عمر را چنان حریصانه عزیز میدارند که لحظه ای مرارت را بر خود روا نمی دارند.
میپرسند: بالاخره چه باید کرد؟ شاید بیان معادلی از این پرسش این باشد که وظیفه فرد در این دوران پرآشوب چیست؟ در مسائل علمی، نیمی از حل مسأله مصروف روشن کردن فرض و حکم است یعنی صورت مسأله را بدانیم که مشکل چیست و فرضیات و داشته های ما کدامند. بنابراین بخش مهمی از کار عبارت از روشنگری است. که با روشن شدن زوایای تاریک، خود بخود راه حل و پاسخ مسأله نیز پدیدار میگردد. البته کار در امور عینی بمراتب ساده تر است. با یک دندان پوسیده چرکین لاعلاج چه باید کرد؟ باید دور انداخت. یا با کفشی فرسوده که بخش فوقانی پاره، قسمتی از کف آن پوسیده و کنده شده، و آنچه هم باقیمانده چنان تنگ که پا را مجروح کرده چه باید کرد؟ قاطبه مردم بجان آمده اصولاً چنان گرفتار گذران معاشند که نه مجالی برای مطالعه دارند و نه فرصتی برای گوش سپاری به سخنرانی ها و مواعظ صرفنظر از اینکه ما چه بگوئیم یا چه نگوئیم. واکنش مردم درعمل، پیش بینی نشده و بر اساس فشارهای مستقیم اقتصادی و اجتماعی است.
اما آنچه اهل نظر در وادی اندیشه میتوانند ارائه کنند روشنگری است. مخاطب این روشنگری اتفاقاً روشنفکران هستند که باید خود را برای یک بازنگری اساسی آماده سازند. زیرا آنچه بعنوان عقب افتادگی و زیان و خسران در امور عینی میبینیم همه سرچشمه در افکار و عقاید دارد که سردمداران آن طبعاً "روشنفکران" هستند. بعبارت دیگر مردم عادی خود با تجربیات ناگوار روزانه به بداهت عقل با مشکلات آشنایند و لذا نیازی برای بحث های آکادمیک با مردم عادی نیست. اما این بحث ها اگر با اهالی روشنفکری درگیرد حاصل بهتری میتواند داشته باشد. وجود یک نظام ایدئولوژیک در این چهار دهه اخیر، با همه خسارات و گرفتاری های خود، اگر سودی داشته همانا پیش انداختن نقطه عطف تاریخی در چرخش فکری نزد طبقه منورالفکر است. امروز بیش از هر زمان دیگری، افکار برای "بازنگری" پخته و آماده است. فصل مشترک همه نحله های فکری که دل در گرو پیشرفت و آبادانی دارند چیزی جز بازنگری نیست.
برای این منظور، صحنه برخورد عقاید معمولاً رسانه های ملی یا محیط های دانشگاهی است. در یک نظام باز، این تعامل بطور عادی انجام شده و حاصل آن به پیشرفت و بهتر شدن مستمر میانجامد. اما در یک نظام بسته که همه روزنه ها مسدود است چنین چیزی بسختی میسر است و تبادل افکار ابتر میماند. معهذا هنوز شبکه اینترنت راهی را باز گذاشته است که شوربختانه همین یک راه نیز با مساعدت فنی و کمک برادران بزرگتر در شُرف انسداد است. لذا بهترین افکار و مؤثرترین راه حل ها هم اگر باشد بی نتیجه در گلو یا نوک قلم فرو میخشکد. این چنین میشود که قوه ابتکار فردی که در سراسر دنیا موتور راننده جامعه است از کار می افتد. با این وجود، علیرغم همه انسدادها، هرکس لازمست بقدر سعی خود در این وادی تلاش کند تا بلکه برآیند قوا بر نیروهای مقاوم در برابر بازنگری فائق آید.
خلاصه اینکه، بنا بر روابط علت و معلولی، آنچه امروز از آن در رنجیم ناشی از گذشته است. اما برای یافتن سرمنشاء اصلی رنج، این سلسله علت و معلول ها را تا کجا باید دنبال کرد؟ آیا تا حضرت آدم؟ یا تا لحظه مهبانگ؟ طبیعی است که سهم نقاط دوردست هرچه در زمان عقبتر رویم کمتر میشود، جز در مواردی که "عادت"، گذشته را با خود بزمان حال منتقل کرده باشد. با کمی تعمق ممکنست باین نتیجه رسید که چیزی در آموزش های گذشته ما دچار کاستی و نقص بوده است. آموزش های گذشته ما سنتاً حافظه محور بوده و استدلال و تحلیل نقش کمرنگی داشته است. دستکم در دوره شکوفائی آموزش و پرورش در نظام گذشته توجهی که باید میشد نشد و امروز که نظام ایدئولوژیک دینی همه چیز را در تصرف خود گرفته باید بحال نسل های آتی گریست. شاید تنها امید باقیمانده، تبادل مستقیم اندیشه هر فرد با نزدیکترین مخاطب خود باشد مشابه آنچه در کُلنی زنبوران عسل متداول است! این فرآیند بنحو شگفت انگیزی میتواند مؤثر و سریع باشد بطوریکه اگر هرکس اندیشه خود را به 2 نفر پیرامونیان نزدیک خود منتقل و آنها متشابهاً بطور آرمانی این کار را تکرار کنند، طی فقط 27 بار تکرار، حدود 80 میلیون نفر پیام را دریافت کرده اند- داستان شطرنج! اگر قرار باشد سرنوشت را تغییر دهید جز بازنگری چاره نیست و برایش باید هرکار که میتوانید بکنید.
این پیام را بعنوان پیوستی بر مطلب "هنر بازنگری" تلقی فرمائید.
سوأل مهمی مطرح کردند که چون پرسش بسیاری دیگر هم میتواند باشد اینجا در زیرنویس مطلب "هنر بازنگری" طرح و درباره آن بحث میکنیم. سوأل:
"این روزها در ادامه پیشرفت در حوزه هوش مصنوعی امکان ساخت روبات های فوق هوشمند بوجود آمده که نگرانی از انقراض نسل انسان بدست آن مطرح شده است. آیا چنین پیشرفتی موجه است؟"
در پاسخ، با توجه به مطلب حاضر و قبلی، باید گفت که اصولاً هر پدیده ای با خود تبعاتی دارد. بخشی نیک و بخشی نامطلوب (برای بشر). باید اولی بیشینه و دومی کمینه گردد. موضوع بازنگری نیز در همین رابطه معنا پیدا میکند. اگر چنین پیشرفت هائی بجائی رسید که تبعات منفی آن غلبه کند قطعاً بازنگری لازم میآید. چه کسی بازنگری کند؟ انسان! همه پیشرفت های ما در کل تاریخ بهمین گونه بوده. ماده د.د.ت. پیشرفت خوبی بر علیه مالاریا بود بعداً با مشاهده تبعات منفی آن، بازنگری شده و کنار گذاشته شد. مگر همین خودروهای درون سوز پیشرفت مهمی در حمل و نقل نبوده؟ اما با حجم زیاد آنها و آلودگی هوا بازنگری در امر تبدیل به برقی کم کم الزام آور میشود. استفاده بیحساب از سوخت های فسیلی با آنکه پیشرفت اقتصادی به ارمغان آورده ولی تبعات منفی گرمایش زمین که در بدو کار تصور نمیشد، بازنگری کلی در سطح جهانی را الزام آور کرده است. چیزی بدون ریسک در دنیای ما وجود ندارد که زندگی خود ریسک است و انتهای آن مرگ است! اقتضای دوران بعد جنگ جهانی دوم سازمان ملل فعلی بود که امروز نیازمند بازنگری است زیرا اعضای آن نمایندگان دولتهاست و نه ملت ها. این بازنگری باید با فشار شما اتباع آسیائی و آفریقائی انجام شود زیرا غرب لزومی برای آن نمیبیند. منتظر نمانید تا غرب برای شما آستین بالا زند. فلسفه حکومت، دادن سرویس به مردم است و نه گرفتن سرویس و دزدی از جیب آنها برای هزینه در جائی دیگر. این تصورات زنگ زده همه باید بازنگری شود. امر مقدسی در این باب وجود ندارد که پاپ اعظم خود ابتکار بازنگری در مقدسات را آغاز کرده است.