اصلاح از خود
اصلاح از خود
در جامعه ای که امور همه بر مبنای وعده و وعید است، گفتار و کردار همه فریبکارانه و فاقد صداقت است. در بهترین حالت، گفتار ظاهر زیبائی دارد ولی متضمن باطنی نادرست و بسا ویرانگر باشد. مثلاً این عبارت بسیار زیبا و آموزنده در بسیاری از کتابها و یا مجلات معتبر بعنوان پند و اندرز دیده میشود: "ما تا خودمان را درست نکنیم، جامعه درست نمیشود". این توصیه را یکی از استادان مطرح علوم سیاسی در رسانه ها نیز مکرر اظهار میفرمایند. ظاهراً توصیه میشود که ما تا خود کامل نشویم نمیتوانیم دیگران را اصلاح کنیم و طبعاً جامعه هم اصلاح نخواهد شد. بسیار متین بنظر میرسد. اما کمتر کسی شاید به پیام نادرستی که در آن پنهان است توجه کرده باشد! نکته اینجاست که ما تا بخواهیم خود را درست کرده کامل کنیم، ممکن است دیگر جامعه از دست رفته باشد که بخواهد اصلاح شود! مخالفتی نیست که ما باید در صدد تکمیل خلقیات و تعالی رفتار خود باشیم ولی ممانعتی هم نباید باشد که همزمان برای درست شدن جامعه خود اقدام کنیم. عبارت زیبای فوق الذکر، اقدام به هرگونه اعتراض علیه نامردمی های هیئت حاکمه را عملاً تعلیق به محال میکند. واقعیت این است توده مردم هرگز شکل مهذب آرمانی بخود نخواهد گرفت و این از محالات است خواه هر جای دنیا و هروقت که باشد.
شاید مثال زیر مطلب را روشن تر کند. فرض کنید جنگل سرسبز مجاور محل زیست شما آتش گرفته است. سرپرست آتشنشانان به افراد داوطلب در صحنه توصیه میکند که تا دوره های آتش نشانی را نگذرانده باشند صلاح نیست وارد صحنه شوند! ظاهر حرف درست اما باطن آن خانمان بر باد ده است! از همین رو، داوطلبین به این توصیه حکیمانه گوش نخواهند سپرد زیرا اگر اهمال کنند نه تنها از جنگل چیزی نخواهد ماند بلکه خانه و زندگی آنها نیز نابود خواهد شد. بسیاری از حرفهای مسئولین که در فضای سیاسی سرگردان است از همین قسم است. ظاهر عبارات موجه و خیرخواهانه بنظر میرسد اما باطن متضمن پیامی پنهانی است که اغلب فریبکارانه و بسا خانمانسوز است. شاید هم عمدی در ادای این عبارات نباشد و صرفاً تکرار حرفهای سرگردان درفضای جامعه است. همانطور که پیشتر ذکر شد حرفها، طوطی وارتکرار میشود و فکر یا ایده درستی پشت آنها نیست. صحبت هائی که در مجلس باصطلاح نمایندگان مردم تکرار میشود از همین مقوله است. گاه آش چنان شور میشود که صدای حتی این نمایندگان را هم در آورده به رئیس دولت اعتراض میکنند که مجلس جای روضه خوانی نیست! عجبا که او حرفی برای گفتن ندارد اما دست از نمایش خود برنمیدارد و شگفتا که خود از اول هم گفته که حرفی برای گفتن ندارد. پس هدف چیست؟ معلوم نیست اینهمه آمد ورفت و صرف اینهمه پول و انرژی برای چیست؟ شاید هدف این باشد که نظاره کنندگان خارج مرزها اینگونه تصور کنند امور، توسط جمهور مردم اداره میشود.
شاید سرچشمه اینهمه پریشان گوئی، وجود تقلید باشد که پیشتر مشروحاً بحث شد. تقلید از ارباب دیانت چنان در روان مردم ساده دل رسوخ کرده که مخملباف در خاطراتش مینویسد "از فردای روزی که در 12 سالگی طلبه شده بودم اهالی ساده دل کوچه، سوألات مذهبی خود را از من میپرسیدند!". او میگفت پوشیدن یک پیراهن بی یقه و یک جفت کفش لاستیکی کافی بود که مردم از یک کودک 12 ساله تبعیت کنند! باری، کارل بنز، اولین خودروی خود را که اختراع کرد فقط چهارچرخه ای بود با هدف جایگزین کردن اسب با نیروی موتور احتراق داخلی. ایده خودروی مرسدس بنز امروزی بتدریج از همین شکل اولیه برخاست. اینسوی دنیا، خودروی وطنی پیکان با تقلید از هانتر انگلیسی ساخته شد و حدود نیم قرن همان بود که روز اول بود بلکه بمراتب با کیفیتی حتی نازل تر! چرا؟ چون سیستم فکری را 1400 سال اینگونه شکل داده بودند که تقلید از ارکان نظام فکری باشد. تقلیدی که در همه ارکان زندگی تسری یافت. قبلاً گفتیم که محصولات فکری و صنعتی همه قابل خرید و کپی سازی است اگر حق و حقوق آن پرداخت شود. جوامعی که فکری پویا دارند و اسیر سُنت نیستند فوراً دست به اقتباس میزنند یعنی آنچه را که هست چند درجه از آنچه هم هست بهبود میبخشند. در دفعات بعدی این بهبود و تعالی مداوماً تکرار میشود واینگونه میشود که جامعه مزبور در همه زمینه ها به پیشرفت و تعالی میرسد.
خلاصه آنکه، ایده اصلاح از خود ایده خوبی است بشرط آنکه نظام حاکم را هم بتوان چنان تغییر داد که این اصلاح و سایر اصلاحات ممکن باشد. در نظام استبداد، افراد را ایزوله و منفرد میکنند بطوریکه اصلاح از خود نیز قادر به گسترش آنطورکه باید و شاید نباشد. ایده های اصلاحی اغلب گرفتار چرخه معیوبی میشود که دور باطل نام دارد. لذا هرگونه اصلاح از خود و اصلاح نظام حاکمه تا توأم با هم پیش نرود نمیتواند ثمر بخش باشد. پس ضمن تهذیب نفس، باید همزمان در صدد اصلاح نظام حاکمه نیز بود. بسا این آخری حتی مهمتر و ارجح باشد که موجب شود پرداختن به اولی هم فوراً میسر شود.
استاد ارجمند واندیشمند از اینکه میبینم باورها وکردا ورفتار وگفتار شما برابر وهماهنگ با اندیشه شماست وهیچگونه دوروئی وسیاه کارى که رویه همگان شده درآن دیده نمیشود مایه افتخار أست اکنون دو سخن با شما دارم
یکم :اینگونه دیده میشود که تاریخ مردم برروى این کره خاکى جبرى پیش میرود وهمان دهکده جهانی که میگویندبراستى سامان میگیرید ببینید هردهه چگونه هزاران زبان روستائی وبومى وملى ازبین میروند
ومدرنیسم ومدرنیته درهمه جهان یکسان میشود به سخنى دیگر روبنا وزیر بناکه همان کالچر و اکونومی باشد یکنواخت خواهد بود دیگر زبانهاى گونه گون وآئین هاى پلشت ووامانده ازبین میرود ودیگر کسى نمیگوید دانش بومى ودانش اسلامى و مسیحى وغیره بارى هرکشور وهرشخص دراین راه گام برنداشته وبه پیشواز آن نرودپس پس میرود برماست که اگرباجهان هماهنگ نمیشویم به گذشته بر نگردیم از اینکه میبینم شما در جستارهاى خود از واژه هاى تازى بسیار بهره میبرید رنج آور أست اگر چه در بین هزار دشخوارى کشورمان این سنجه من هزارم آنست ولى زیاده روى درکاربرد واژهاى تازى هم نکوهیده أست نمونه چرا بجاى صداقت و عجب ومبنا و مستبد ٠٠٠واژگان زیباى پارسى :راستى ، شگفتى،،پایه،خود کامه را بکارنبریم اگر چه برابر سازى گاهى سخت وناشدنى باشد وگرنه وام گرفتن از زبان بیگانه گاهى سودمند وبسیار شایسته أست
دوم:گفتن و نوشتن وآگاهى دادن به مردم درباره نادرستى وزشتى وکج اندیشى ونا استوارى باورها ودانش ها ى آنان و بویژه در باره سیاست وآئینهاى اهریمنى بسیار پسندیده است وپایه ومایه هر دگرگونى است ولى بتنهائى کارساز نیست میگویند در روزگاران دور سنگى بزرگ بر چشمه روستائی میافتد وراه آب را میبندد مردم روستا گرد هم میایند که چه باید کرد یکى میگوىد سنگ از کوه افتاده دیگرى گفت این سنگ آهک است آن دیگر گفت سنگ از آسمان فرو افتاده و کیفر گناهان ماست …جوانى زورمند از ده مردانگى میکند وآرش وار سنگ را ازروى چشمه بلند میکند فاتحم الصلوات اکنون ایران عزیز آرش میخواهد نه افلاطون