فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

قسمت من از ازل یک وصله ناجور بود

سه شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ب.ظ


قسمت من از ازل یک وصله ناجور بود!

(برای نتیجه گیری بهتر، 3 بخش قبلی را هم مطالعه فرمائید)

 

  روزی شخصی که در حال خروج از منزل خود بود ناگهان یک سنگ نمای تراورتن از محل سردر سقوط کرده و درست پشت سرش به شدت با زمین برخورد میکند.  این فرد مدت 30 سال مرتباً دستکم روزی چهار بار از این درب ورود و خروج داشته و اگر یک لحظه و فقط یک لحظه دیرتر خارج شده بود قطعاً کشته میشد.  پس از این واقعه دوستانش گفتند او نظر کرده خداست و دوستی خود را با وی مستحکم تر کردند.  گو اینکه چند سال بعد به جرم اختلاس از اداره اخراج شد!

  اما فرد دیگری را هم سراغ داریم که به این خوش شانسی نبوده و درست در لحظه خروج از منزل ناگاه یکی از آجرهای کتیبه سردر روی سرش سقوط و در دم مخش را پریشان میکند.  این یکی هم 40 سالی بود که در منزل قدیمی خود سکنا گزیده بود و همواره برای فرستادن دنبال اوستا بنا برای مرمت سردر امروز و فردا میکرد.  او هم روزانه چندین بار از درب منزل خویش تردد داشته است.  دوستانش در مجلس ختم وی مرتب به بازماندگان دلداری داده و میگفتند که : " قسمت بود" و یا " خدا دوستش داشت زود پیش خودش برد" و از این دست جملات کلیشه ای.  اما در پیش خودشان پچ پچ کنان میگفتند: "حقش بود" و یا " زیادی سخت گیری میکرد خدا هم انتقامش را گرفت"، در حالیکه بنده خدا آدم سالمی بود و اهل باند بازی و زدوبند نبود.

  اما حقیقت چیست؟  حقیقت در حقیقت لابلای بافت پیچیده و گمراه کننده طبیعت پنهان است.  توگوئی طبیعت مایل به برملا کردن اسرار خود نیست.  فقط آنها که مجهز به سلاح علم اند قادر به رمزگشائی طبیعت هستند.  به نظر میرسد جواب این سوال در 3 بحث پیشین مستتر باشد.  ملاحظه شد که با پشت هم قطار کردن 80 کاراکتر بطور الابختی گهگاهی فقط یک عبارت معنی دار از پس تریلیون ها تریلیون عبارات بی سروته خودنمائی میکند.  و تازه از پس تریلیون ها تریلیون عبارت معنی دار شاید هم گهگاهی فقط یک عبارت شعری که حالت نظم داشته باشد ظهور میکند.  نکته همین جاست!  دقت شود که تک تک این سطور 80 ستونی هیچیک بر دیگری ترجیح خاصی نداشته و احتمال ظهور هریک متساویاً برابر :

10-174

خواهد بود (عددی که در بخش قبلی بدست آوردیم).   از دیدگاه ما انسان های احساساتی عبارات شعرگونه حالت بسیار خاصی تلقی شده و تعجب آمیخته با شادی ما را برمی انگیزد.  این در حالیست که عبارات دیگر که عمدتاً بی سروته میباشند هر یک دارای همان احتمال ظهور بوده با این تفاوت که تعجبی در ما ایجاد نمیکند.  گلوگاه بسیاری از سوء تفاهمات ما همین جاست!!  ما فقط علاقمند به برخی رخدادها بوده و خیل عظیم رخدادهای دیگر در نظرمان جالب توجه نیست.  اما برای طبیعت همه آنها متساویاً مورد توجه اند و پارتی بازی به آن راه ندارد.  در اینگونه موارد ذهن آدمی دچار نوعی غرض ورزی (bias) میگردد و در نهایت باعث گول خوردن خودش میشود. 

  سنگ سردر درب ورودی همواره در معرض فرسودگی در اثر باد و باران و غیره است و لذا گاهی ممکن است لق شده در معرض فروافتادن باشد و اتفاقاً افتادن آن مقارن شود با خروج صاحبخانه از منزل.  در عین حال موارد بسیار زیاد دیگری هم هست که اولاً سنگ مربوطه در جای خود محکم است و ثانیاً اگر هم سقوط کند روی سر کسی نمیافتد.  ما نمیتوانیم و اصولاً نباید یک مورد خاص را از سایر موارد مشابه جدا کرده و برایش وزن خاصی قائل شویم.  روش علمی مخالف چنین رویکرد هائی است.

  شاید برای برخی اتفاق افتاده باشد که دوست زمان مدرسه خود را بعد مثلاً 40 سال اتفاقاً در اتوبوس ملاقات کنند و از آن بسیار متعجب و خوشحال شوند.  اما در حقیقت هیچ تعجبی نخواهد داشت اگر در نظر آوریم که روزانه حین مسافرت های درون شهری عده زیاد دیگری هم درون اتوبوس بوده و ما با هیچکدام آشنائی قبلی نداشته ایم.  ما این برخورد های عادی را به حساب نیاورده و فقط آن یک مورد خاص را به حساب میآوریم.   ملاقات غیر مترقبه دو دوست قدیمی از همان قواعد کلی احتمالات پیروی کرده و چنین حسن اتفاقی را نباید به حساب دست اندر کار بودن ابر و باد و مه و خورشید گذاشت.  چه اینکه گاهی هم، از بد حادثه، ممکن است ناغافل با طلبکاران خود مواجه شویم!  بگذریم ازاینکه البته اینجا طلبکار است که ابر و باد و مه و خورشید را در راستای کام خود میبیند!

  • مرتضی قریب

نظرات  (۱)

  • محمد جواد مظفری وانانی
  • Excellent

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی