فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۷
دی

ارزش علم

  مرور بازخورد مطالب این وبلاگ از سوی خوانندگان و نیز دریافت آنچه از خلال گفته ها و شنیده های دانشجویان و دانش پژوهان درک میشود باعث میشود که به برخی موضوعات توجه مجددی کرده و یا دستکم از زاویه جدیدی بدانها نگریسته شود.  همینجا تأکید میشود که نظرات خوانندگان بسیار مهم است چه اینکه باعث میشود که نقاط ضعف خود را در درک مسائل مطروحه بهتر شناخته و لذا بدانیم روی چه مطالبی باید بیشتر تأکید شود.  به نظر میرسد جامعه ما در حال حاضر با یک بحران شناختی  روبروست.  بحرانی که ریشه در بنیادهای معرفتی ما داشته و عواقب آن، بدون آنکه متوجه یاشیم، بر کلیه شئونات زندگی عملی دست انداخته و مانند یک ویروس کلیه کارکرد های سالم را با اخلال مواجه کرده است.  

  نگاهی گذرا به آنچه در رسانه های ما میگذرد این وضعیت را آشکارتر میسازد.  مثلاً در بحث های کارشناسان درباره مشکلات زیست محیطی به همه چیز اشاره میشود الا به آنها که باید اشاره شود.  عده ای تقصیر را ناشی از نبود آمار میدانند، عده ای به فرهنگ سازی اشاره میکنند، عده ای به عدم بهره برداری دولت از پتانسیل توریسم در سواحل مکران اشاره دارند، عده ای هدررفت آب را مشکل اصلی و در کنار آن عدم توسعه گلخانه ای را گیر اصلی میدانند، عده ای هم ایران را با هلند مقایسه کرده و مدعی اند که این آب و خاک پتانسیل و ظرفیت 300 میلیون جمعیت را داشته و کمبود نیروی انسانی را علت العلل همه مشکلات قلمداد میکنند.  تو گوئی با ریختن نفت بر آتش میتوان آنرا خاموش ساخت!  عمیقتر شدن در بحث های کارشناسانه این محققین حقیقتاً این نگرانی را ایجاد میکند که آیا اینها همه آن چیزیست که آنها میدانند و یا اینکه راه حل های اصولی را میدانند ولی در رسانه های موجود بیش از این نمیتوان چیزی گفت.  زیرا آنان، و بسیاری دیگر، بر این عقیده اند که ظرفیت این سیستم همینقدر است و درک و پذیرش این سیستم بیش از این نیست.  حال آنکه سعدی چند صد سال پیش نصیحت کرده میگفت: " گر چه دانی که نشنوند بگوی/ هر چه دانی ز نیکخواهی و پند...".  البته نبود رسانه های موازی که بحث های آزاد را تشویق نماید خود عامل دیگریست که آرای صاحبنظران شنیده نشود.  بحث هائی که شنیده میشود همه درباره جزئیات است مثلاً اینکه چه خوبست بجای کود شیمیائی از کود های زیستی استفاده کنیم و یا اینکه برویم بسوی بهره وری سبز که البته هریک بجای خود نیکوست اما کجاست آن درک متعالی که به چارچوب کلی اشاره کند.

  آنچه هدف نوشته حاضر است نمایان ساختن این حقیقت است که بسیاری از مشکلات ما در بسیاری از ساحت ها ناشی از نهادینه نبودن علم است.  علم به معنای کلی آن و نه لزوماً در شکل اخص آن یعنی تکنولوژی!  کمی جستجو و کنجکاوی در پیرامون خودمان مصادیق آن را بروشنی عیان میسازد.  البته این مطلب بیشتر به طبقه درس خوانده مربوط میشود که علی القاعده باید بیشترین تأثیر را در هدایت امور داشته باشند.  سالها پیش یکی از افسران سپاه بهداشت نقل میکرد که پیرمردی دهاتی را که سر در رودخانه گذاشته و آب مینوشید برحذر داشت.  دهاتی علت را پرسید و او جواب داد که در آب میکروب وجود دارد و با آنکه بسیار ریز است و دیده نمیشود باعث بیماری میگردد.  دهاتی با همان سادگی ذاتی گفت پسر جان! این رودخانه قدری بالاتر یک شتر را با خود برده و تو ما را از یک موجود ریز میترسانی.  با کمال شگفتی، بنظر میرسد بینش عمومی ما امروز در قرن 21 چندان تفاوتی با آن دوران نکرده و این سطحی نگری محدود به توده نیست بلکه به قشر درس خوانده ها نیز سرایت کرده است.  واضح است که اگر درس خوانده ها فهم درستی از امور نداشته باشند تکلیف توده هائی که نیازمند روشنگری هستند معلوم است.  جالب اینجاست که امور یاد شده امور ساده و با منطق روشنی هستند که فرد با معلومات 2000 سال پیش نیز قادر به درک درست آنها هست.  وقتی یک متخصص در یک رسانه رسمی میگوید ظرفیت ایران برای جمعیت 300 میلیون نفر است بنظر میرسد درک درستی از واژه "ظرفیت" ندارد.   در حالی که این کشور با همین جمعیت حاضر از حیث منابع دچار بحران بوده و با درصد بزرگی از بیکاری روبروست سوأل اینست که چگونه میخواهد بدین هدف دست یابد.  بیائید فرض کنیم حرف ایشان صحیح است و چند سال بعد این هدف بزرگ محقق شد، اما سال بعدش که چند میلیون دیگر اضافه میشود چه؟  و سال های بعد چه؟  آیا از ظرفیت تجاوز نکرده ایم؟  آیا مازاد را صادر میکنید و یا مانند جمادات آنها را انبار میکنید؟  آیا در زمان تحقق هدف، قادر به توقف رشد بعدی آن هستید؟ آیا مفهوم ظرفیت برای جمعیت همانند ظرفیت یک استخر است که هنگام پرآب شدن بتوان سرریز آب را راهی فاضلاب کرد؟  ریشه اغلب بحران ها در این قبیل کوتاه فکری هاست.  توگوئی اقدامات را باید شروع کرد و در پایان اگر مشکلی بود آن را رفع خواهیم کرد.  این در مورد کارهای کوچک ممکن است جواب دهد اما برای کارهای بزرگ بویژه در مسائل انسانی به فاجعه هائی میانجامد که اکنون با بسیاری از آنها آشنائیم.  

   در خلال مطلب اخیری که در مورد واقعیت علمی انرژی دریافتی ما از خورشید نوشته شد، نظراتی ارسال شد که مؤید نگرانی های ماست.  البته تأکید میشود که چه خوبست همواره هرگونه نظری ارائه شود تا بتوان با نقد آنها به نقاط ضعف یا قوت پی برد.  اجمالاً اینکه ممکن است تصور شود این حجم عظیم انرژی که ظاهراً بیهوده به فضا رهسپار میشود چندان هم بیهوده نیست و در جائی دیگر یا زمانی دیگر ممکن است برای ما یا موجوداتی دیگر نتیجه بخش باشد!!  بنظر میرسد یک نوع روحیه ضد علمی در میان دانشجویان و درس خوانده های ما وجود دارد که با آنچه در صدد آموختن آنند در تضاد است.  این روحیه از کجا آمده است؟  چنین بنظر میرسد که دلیل آن این است که علم در فرهنگ فعلی ما نهادینه نشده است.  ما علم را در کتابها و در کلاسها فقط میخوانیم ولی در روح ما هضم نمیشود.  دلیل آنهم روشن است زیرا  مدارس ما اغلب فاقد آزمایشگاه است و اگر هم هست در اختیار دانش آموز یا دانشجو نیست و اگر هم باشد فقط به مدت کوتاهی و تحت نظر که به وسایل کوچکترین صدمه ای وارد نشود است.  واضح است که چنین علمی هیچگاه ذاتی و جزئی از سرشت فرد نخواهد شد و صرفاً فورمالیته ای است برای پوشش واحد های درسی و نهایتاً اخذ مدرک لیسانس، فوق لیسانس، دکترا، و فوق دکترا و بالاتر.  سیستم آموزشی ما نیازمند بچه حرف شنوست که هرچه یادش دادی بگوید چشم و بخوبی به حافظه سپرده و دفعات بعدی طوطی وار مو به مو تکرار کند.  ممکن است این روش برای شعر و ادبیات مناسب باشد ولی برای مطالب علمی ناکارآمد و قطعاً اشتباه است.  در اینجا باید استدلال و روحیه پرسشگری که اصل اساسی روش علمی است ترویج گردد.  از همین روست که بیگانگی با روش علمی نضج میگیرد و وقتی، مثلاً،  کسی میگوید پدیده A با احتمال 99.99% رخ میدهد ولی پدیده B با احتمال 0.01% رخ میدهد این ذهنیت معیوب علاقه دارد که چیزی را که واضح است و احتمال بیشتر دارد رها کرده و با صد ترفند آن دیگری را اختیار کند.  آیا در اینجا یک احساس ماوراء طبیعه وجود دارد؟  برخی این ترویج علم و وابستگی به حقایق علمی را "علم پرستی" نامیده اند و غافل از این هستند که اساساً چیزی به نام علم پرستی وجود خارجی ندارد.  زیرا مبنای علم نه بر پرستش بلکه بر پرسش است و فقط آنچه را که واقعیات است و از فیلتر هزاران هزار تجربه توسط هزاران هزار محقق بیرون آمده مورد تأیید قرار میدهد.  آنچه را هم که هنوز در این حیطه نیست اگر روزی به روش معمول علم  درک گردد طبعاً وارد این حوزه میگردد.  اما در مقابل، آنچه "علم ستیزی" گفته میشود کاملاً وجود دارد و به وفور در همه عرصه ها مشاهده میشود.  چرا که هدف علم کشف حقایق است و تابع دستور و اوامر عالیه نمی باشد.  شاید از جهتی این بی رغبتی به علم تا حدی هم طبیعی بنماید چه اینکه فرد در امری که خود در آن سهمی نداشته باشد همواره احساس بیگانگی میکند.  در جواب آنها که ایراد گرفته و میگویند چنین نیست زیرا ما بیشترین سهم را در رشد علمی جهان داریم باید گفت که اولاً چنین چیزی آرزوی همه ماست و با تمام وجود خواستار آنیم که اینگونه باشد.  دوم اینکه اینهمه ماشین آلات و دستگاه ها را به حساب علم نگذاریم بلکه تکنولوژی و اغلب وارداتی و یا رونویسی شده وارداتی است.  استفاده از فراورده های فنی مغایرتی با علم ستیزی ندارد.  سوم اینکه آنجه هم که به عنوان مقالات علمی و نظایر آن منتشر میشود اغلب بر بستر کارهای انجام شده دیگران و به نوعی دوباره کاری و بیشتر برای ارتقای شغلی محققین گرانمایه (با تمام احترامی که برای ایشان قائلیم) میباشد.  پژوهش های بنیادی که به گام های بلند در پیشرفت دانش می انجامد بسیار اندک است.   پیشرفت در تکنولوژی نیز اغلب وابسته به  پژوهش در بنیاد علوم است.  این احساس بیگانگی با علم و مظاهر علمی احتمالاً ممکن است متأثر از یک نوع دوگانگی مزمن بین سنت و مدرنیته باشد که با نیروی مساوی ما را همچنان در جای خود نگاه داشته است.   چه خوبست صاحبان اندیشه راهی برای برون رفت از آن بیابند.  در عین حال لازمست همچنان بر جایگاه والای علم و مشتقات علم تأکید شود چه اینکه حتی علم ستیز ترین افراد نیز آنگاه که عزیزی بیمار داشته باشند، در عمل،  بلافاصله بدنبال جدیدترین دستآورد های علمی در تشخیص و درمان  هستند.  آیا زمان آن فرا نرسیده است که تغییر نگرشی داده شود؟

  • مرتضی قریب
۱۱
دی

اهمیت ذکر واحد در مسائل

  این روزها که به ایام امتحانات نزدیک میشویم بار دیگر با پدیده آشنائی روبرو میشویم که همواره بلافاصله بعد از تمام شدن امتحانات تکرار میگردد.  اغلب دیده میشود که دانشجو پس از امتحان به استاد مراجعه و اعتراض میکند : "من که جواب سوأل را درآورده بودم و فقط واحدش را ننوشتم و یا اشتباه نوشتم" و با این استدلال درخواست میکند که نمره ای را که نگرفته است و یا کامل نگرفته است بطور تام و تمام دریافت کند.  با اینکه در این موارد استاد ممکن است ارفاق کرده و کوتاه بیاید ولی واقعیت این است که دانشجو نمره کامل این سوأل را باید از دست بدهد تا یاد بگیرد که همواره و همواره اعداد و نتایج خود را با ذکر واحد همراه نماید.  نتیجه ای که باید با واحد بیان شود ولی همراه نباشد بی فایده بوده و بلکه، گاهی، میتواند مرگ آور باشد.  برای نمونه توجه خواننده را به کلیپی که چندی پیش بدستم رسید جلب میکنم:

چگونه زیر 1 دقیقه بخوابیم ؟

  " دکتر آندرو ویل از دانشگاه هاروارد روش جدیدی برای این امر ابداع کرده که به کمک آن همه بیخواب ها میتوانند در کمتر از 1 دقیقه به خواب روند.  این تکنیک که به 4-7-8  موسوم است به مهارت خاصی نیاز ندارد.  فقط کافیست ابتدا به مدت 4 ثانیه از راه بینی تنفس و سپس نفس را به مدت 7 ثانیه حبس کنید.  در انتها عمل بازدم را به مدت 8 ثانیه از راه دهان انجام دهید.  آزاد شدن مواد شیمیائی آرام بخش در مغز موجب آمادگی بدن برای خواب میشود"


  حال تصور کنید که فرد بی خواب، از روی شتابزدگی، زمان های مربوطه را، بجای ثانیه، دقیقه فهمیده باشد.  برای 4 دقیقه تنفس مشکلی پیش نخواهد آمد اما وقتی 7 دقیقه آنرا حبس کند البته که به خواب خواهد رفت اما یک خواب ابدی و بی پایان!  گو اینکه این مثالی تخیلی بوده اما واقعاً یک اشتباه به ظاهر کوچک در واحد زمان یا سایر موارد میتواند به نتایجی وخیم بیانجامد.  اگر حوادث هواپیمائی را دنبال کرده باشید مواردی را خواهید یافت که اشتباهاتی کوچک توسط خلبان و درک نادرست وی از واحد ها به سقوط فاجعه بار هواپیما انجامیده است.  این امر بطور کلی در دیگر حیطه های زندگی نیز جریان دارد و نشانه غفلت ما از جزئیات به ظاهر پیش پا افتاده است.  درج واحد و یکای مناسب در جلوی اعداد بخشی از موضوع کلی تر اطلاع رسانی است که متأسفانه در فرهنگ ما جایگاه شایسته خود را هنوز پیدا نکرده است.  سالهای سال بود که خیابان های پایتخت ( و لابد سایر شهرستانها) نام و نشان درست و حسابی نداشت و فاقد علائم راهنمائی کننده بود بطوریکه رفتن از محلی به محل دیگر میبایست از روی حافظه و یا احتمالاً از روی غریزه صورت میگرفت.  خوشبختانه در سالهای اخیر به این مطلب توجه کافی شده و علائم رانندگی، بویژه در بزرگراه ها، بهبود نسبی یافته است.  اما کماکان هنوز کار بیشتری برای انجام در جاده های برون شهری لازمست.  برای نهادینه شدن امر اطلاع رسانی باید از پائین ترین مقاطع تحصیلی شروع کرده و اهمیت آنرا همه ساله و همواره گوشزد دانش آموزان و دانشجویان کرد.  اگر از ابتدا فرد یاد بگیرد که کار را درست و کامل انجام دهد دیگر نه تنها شاهد ارائه نتایج مغلوط  در دروس دانش آموزان نخواهیم بود بلکه شاهد رفتارهای ناهنجار و گسترش روزافزون آن نیز نخواهیم بود.  دانش آموزی که میبیند اولیاء وی برای بردن و آوردن او خودروی خود را دوبله جلوی درب مدرسه گذاشته و به ناراحتی دیگران وقعی نمیگذارند قطعاً به محض سوار شدن و در حال عزیمت به خانه این شیوه غلط را به پدر و مادر خود گوشزد خواهد کرد.  اما اگر این آموزش های اساسی در مدرسه به کودکان داده نشده و در آنها نهادینه نشده باشد، او نیز همین رفتارها را در بزرگسالی در پیش گرفته و این چرخه معیوب همچنان ادامه خواهد یافت.

  همانگونه که کودکان رفتار بزرگسالان را تقلید میکنند، در مقیاس بزرگتر نیز، فرودستان به فرادستان خود اقتدا کرده و رفتار آنان را سرمشق قرار میدهند.  همانگونه که در نوشته های قبلی اشاره شد، به نوعی این چرخه معیوب باید گسسته و اصلاح شود.  مطمئن ترین روش در حال حاضر  به نظر میرسد که آموزش صحیح است.  پرداختن به حفظیات و غفلت از آموزش های اساسی در مدارس و مراکز علمی باعث دورتر شدن پیاپی نسل های آتی از هنجارها میگردد.

  • مرتضی قریب