فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۶ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۴
دی

مقدمه ای بر پدیده های ناشناخته

  در پاسخ به دوستانی که خواستار بحث در بشقاب پرنده و مثلث برمودا و امثال آن در این وبگاه بوده اند ناچاریم از یک مقدمه ای آغاز کرده و بحث اصلی را به بعد آن واگذاریم.  چون این قبیل پدیده ها شامل طیف وسیعی از موضوعاتی چون اهرام مصر، ملاقات با فرازمینیان، تصاویر انسانی بر چهره مریخ، علائم عجیب در صحاری آمریکای جنوبی، تماس با مردگان، ... و چیزهائی شبیه این نیز میشود و فقط منحصر به بشقاب های پرنده نیست لذا بهتر دیدیم تحت عنوان "پدیده های ناشناخته" بدان پرداخته شود.  این مقدمه شامل متدولوژی و روش شناسی خاص خود است.  بعبارت دیگر برای پرداختن به موضوعات جدید باید بدانیم چه چیز هائی ابزار ماست و میتوانیم استفاده کنیم و چه روش هائی مورد قبول ماست و چه چیز هائی نیست.  به خوانندگانی که مقاله مفصل "آیا دکارت را به ایران دعوت کنیم؟" را نخوانده اند توصیه میشود حتماً آنرا ببینند زیرا بسیاری از موضوعات مرتبط برای ورود به این بحث در آنجا توضیح داده شده است.  خلاصه کلام این است که ابزار ما در این وادی ناشناخته کماکان "علم" و روش علمی است.  کسانی که به این روش اعتقادی ندارند یا آن را نمی پسندند بهتر است از همین حالا از ادامه مطلب صرفنظر فرمایند.  چه اینکه برای ذائقه این گروه، در حال حاضر برنامه های بسیار زیادی در رسانه های ما در دسترس بوده و میتوانند براحتی استفاده کنند.  این برنامه ها، مستقیم یا غیر مستقیم، مشوق روش های غیر علمی بوده و فقط از طریق مونوپولی و البته در اختیار داشتن همه گونه مساعدت دولتی میتوانند بیشترین مخاطب را هدف قرار دهند.  در کشورهای غربی نیز از این دست برنامه ها هست و اتفاقا مریدان کمی هم ندارند اما با این تفاوت که خدمات رایگان دولتی در اختیار انان گذاشته نمیشود.  ما به جای آنکه بخواهیم تک تک به هریک از موضوعات ناشناخته بپردازیم بهتر است خود را به ابزاری مسلح کنیم که مارا قادر سازد بدون آنکه وارد جزئیات هر مطلب شویم و وقت بسیاری برای هیچ و پوچ تلف کنیم با درجه و دقت خوبی نسبت به صحت و سقم ادعاهای مربوطه اطلاع یافته و بسرعت آن را در طبقه بندی مفید و غیر مفید قرار دهیم.  تأکید میشود موضوع ما خارج از بحث ادبیات و هنر و امثال آن است.  مؤثرترین سلاح ما همانا شک و تردید علمی است.  هر چیز را که جلوی شما میگذارند نباید فوراً پذیرا شوید و دل در گروی آن بگذارید.  بخصوص که امروزه بسیاری از چرندیات را در بسته بندی جذاب عرضه بازار میکنند.  مثلاً بسیاری از کتابهای ناشرین امروزه با عناوین جالب نظیر: هوش کیهانی، موفقیت کهکشانی، موفقیت در سه سوت، مائده های آسمانی، انرژی درمانی، سلامت فرازمینی بسمت عمر جاودانی،...روانه بازار میشود.  علت موفقیت اینگونه کتابها و بحث های مربوطه یکی علاقه ما برای کسب بیشترین سود از راه کمترین تلاش در کمترین زمان است که البته قابل درک است.  و دیگری که موضوع بحث ماست همانا علاقه فطری بشر بسمت عجائب و غرائب و کششی که پدیده های شگفت انگیز در ما ایجاد میکند است.  البته اینهم بخودی خود جایز است و اصلاً موتور محرک برای اختراعات و کشفیات است.  منتها مسأله اینجاست که از این احساسات خالصانه سوء استفاده های زیادی شده و میشود.  همینجا عرض شود که منظور نویسنده این سطور به هیچ وجه جلوگیری از بیان یا چاپ کتابهای اینگونه نیست زیرا انسان نیازمند شنیدن همه گونه آرا درباره همه گونه مطالب و مسائل بوده و این آزادی نباید محدود شود.  بلکه در عوض چشم ها را باید باز نگاه داشت و سلاحی را که گفتیم همواره دم دست داشت.  و آن عبارت از اینست که در برابر هر ادعائی کمی تأمل کرده و میزانی از ناباوری و تردید را در برابر آن برقرار سازیم.  هیچ چیزی را بلافاصله قبول نکنیم مگر آنکه با عقل و منطق مغایرت نداشته و با آنچه دانسته های قبلی ماست مباینتی نداشته باشد.  همینجا تأکید شود که این رویه یک هنر است که باید فرا گرفته شود به این معنی که نه آنقدر فیلتر مزبور را تنگ بگیریم که احیاناً هیچ ایده جدیدی را پذیرا نباشیم و نه آنقدر گشاد که هر زباله ای را از خود عبور دهد.  پس به یک معنی این میزان از شکاکیت یک هنر است و بهتر است طی فرایندی آموخته شود.  کجا آموخته شود؟   در مدارس و بویژه در سالهای نخستین آموزش و پرورش.  رسانه های فراگیر نیز منبع دیگر این آموزش میباشد.  متأسفانه در شرایط حاضر هر دو این منابع عامدانه در جهت عکس عمل میکنند.  مثلاً در فیلم به اصطلاح مستندی که چندی پیش از رسانه ملی پخش شد موضوع عده ای کارگران معدن سنگ را بنمایش گذاشت که چون از جابجائی تکه سنگ بزرگی عاجز شدند و هیچ وسیله ای کارگر نشد، عاقبت با توسل به دعا آن را جاکن کردند!  بی جهت نیست هنوز مردمی راه رمالان و دعا نویسان را پیش میگیرند تا بلکه گرهی از مشکلات آنان گشوده شود.  این مردم اگر کمی اندیشه میکردند میدانستند که در درجه اول اوراد و اذکار گره مشکل مالی خود این دعا نویسان را میگشود.  البته ساده لوحی طیف گسترده ای دارد و برخی انواع آن کم خطرتر است.  معروف است که میگویند افتادن یک سیب روی سر نیوتون باعث کشف جاذبه عمومی شد و بسیاری هم بدان باور دارند.  در حالیکه احتمالاً در جواب یک فرد عامی که اصرار داشته بفهمد او چگونه به این امر موفق شده، نیوتون این جواب را به او داده و خود را خلاص کرده است.  باید گفت که نیوتون و امثال مخترعین و مکتشفین، سالهای سال درگیر موضوع مورد مطالعه خود بوده و بسی رنج برده و دود چراغ خورده اند تا موفق شده اند و اینطور نیست که با افتادن یک سیب ناگاه همه چیز برایشان حل شود.  اما همین طرز فکر ساده لوحانه در مسایل خطیر اجتماعی و سیاسی چه بسیار مشکلات ایجاد نکرده باشد.  باید گفت انگیزه های مالی (یا قدرتی که به سود مالی میانجامد) بوجود آورنده بخش مهمی از خرافات است.   معهذا بخش دیگری، که بیشتر مد نظر ماست، ناشی از ساده لوحی و خوش باوریست.  در مقالات پیشین به یکی از اصول بنیادی و تخلف ناپذیر طبیعت اشاره کردیم.  این اصل مقرر میدارد چیزی از بین نمیرود و در نهایت از شکلی به شکل دیگر مبدل میگردد.

  مثلاً در مورد اقلیم ایران قبلاً گفتیم که متوسط نزولات آسمانی در طی سده ها مقداری ثابت بوده (برای مناطق نیمه خشک) و تراکم جمعیت متناسب با آن همواره در حال تعادل بوده است.  آب مصرفی این جمعیت طی سده های متمادی یا از رودخانه های دائمی و یا بصورت قنات از آبهای زیرزمینی تأمین میشده است.  هر مقدار برداشت آب، سال آینده با بارش برف و باران جبران میشده است.  این یعنی تعادل.  حال بیائید امروز در یک منطقه خشک شهر بزرگی بنا کرده و به داشتن آن افتخار کنیم.  آب آن از کجا تأمین میشود؟  خوب معلوم است که با حفر چاه و گذاشتن پمپ های قوی بسادگی و به یمن وجود تکنولوژی بالا این آبهای فسیل شده را به بالا کشیده به مصرف مردم و توسعه بیشتر شهر میرسانیم.  اما چون میزان مصرف بیشتر از میزان نزولات است لذا مجبوریم چند سال بعد بعلت پائین رفتن آب، چاه ها را عمیق و عمیق تر کنیم و همچنان توسعه فراگیر را نصب العین قرار دهیم.  چندی بعد که چاه ها رو به خشکی گذارده و دعای باران هم جوابگو نباشد، از سرچشمه رود هائی که تا الان خشک نشده اند لوله کشی میکنیم تا مبادا اهداف مقدس ما برای توسعه خدشه دار گردد.  اما بزودی آن رود های همیشه پرآب نیز رو به کاهش گذاشته و شهر هائی که از آن مشروب میشد رو به خرابی میگذارند.  به موازات این احوال دریاچه هائی هم که از رودخانه ها تغذیه میشد خشک شده و نمک ته نشین شده بهمراه باد زمین هائی را هم که قبلاً حاصل خیز بوده به مخروبه بدل میکند.  و خود ادامه منطقی این خط سیر قهقرائی را همینطور دنبال کنید.  وقتی این بر سر انسانها میرود دیگر حرفی برای حیات وحش و محیط زیست و نیز آیندگان خاموش نمیماند که سخنگوئی برای خود ندارند.  مشابه همین سناریو برای صنعت است و ایضاً برای اقتصاد و برای....  .   نگاه کنید به صید بی رویه ماهیان خاویاری (و اصولاً ماهیان ) در دریای خزر که حیات آن را به نفس نفس انداخته.  همه این بلایا از یک نقطه آغاز میشود : درک نادرست از طبیعت و قوانین آن! .  آموزشی که باید در مدرسه میگرفتیم یا یاد نگرفتیم و یا اصلاً یادمان ندادند.  شاید هم اصلاً به معنی واقعی کلمه به مدرسه نرفتیم.  خلاصه اینکه این سیکل معیوب باید از جائی اصلاح شود و هیچ چاره ای هم جز آن نیست.  مسأله دیگری که آن نیز حائز اهمیت است نقش حاکمیت تک نفره در کشورهای توسعه نیافته است.  در قدیم حکام مستبد و به مراتب بیخرد نیز وجود داشته اند، لیکن این تکنولوژی قرن بیستمی در دسترسشان نبوده و طبعاً ابعاد خرابکاری ها در مقیاس امروزی وجود نداشته است.  نگاه کنید به انقلاب سبز معمر قذافی در لیبی.  وی با اطلاع از داده های ماهواره ای آمریکا مبنی بر وجود ذخائر فراوان آب های فسیل شده زیر صحاری سوزان منطقه تصمیم بر یک عمل انقلابی گرفت.  وی دستور داد با پمپ های قوی طی پروژه ای عظیم و پر خرج این آب ها به مصرف چمن کردن صحاری سوزان رسانده و جاهائی را هم که آب نمیرسید با رنگ مورد علاقه اش سبز کردند.  چندان طولی نخواهد کشید که با ته کشیدن این آبها بیهودگی عمل هویدا گردد.  بعنوان حاشیه باید اعتراف کرد که استخراج غیر مسؤلانه نفت نیز از همین الگو پیروی میکند.  توسعه خوب، یک توسعه پایدار است نه آنکه امروز هر چه داریم بخوریم و فردا و فرداهای نسل آتی با گرسنگی روبرو شویم.  عملی مشابه در سرزمین خشک عربستان صورت گرفت و بضرب تأسیسات عظیم آب شیرین کن و بزور دلارهای نفتی برای چند سالی عربستان هم صادر کننده گندم شد ولی بزودی بیهودگی آن نیز روشن شد.  چه اینکه از ابتدا هیچ توجیه اقتصادی برای آن نبود و چند برابر درآمد گندم صرف شیرین کردن آب میشد.  اخیراً نیز شایعاتی مبنی بر لوله کشی آب از خلیج فارس به کویرهای داخلی ایران شنیده شده که اگر دستوری باشد پروژه قذافی را به ذهن متبادر میسازد.  چنین پروژه هائی فقط و فقط در صورتی موفقیت آمیز خواهد بود که از فیلتر کارشناسان خبره و مستقل عبور کرده و نوید یک توسعه پایدار را دهد.  عده ای را  عقیده بر اینست که دلارهای بادآورده بلاخره باید در جائی هزینه شود حتی شده با وارد کردن نعل اسب.   جامعه شناسان بر این عقیده اند که قدرت متمرکز در فرد تصورات پارانوئیک را تشدید میکند.  مثلاً حتی افسر تحصیل کرده ای چون ناپلئون در زمانی که امپراطور بلامنازع اروپا شد برای مسائلی که خارج از حد فهم و صلاحیت او بود نیز اظهار نظر میکرد.  معروف است که گفته بود بر کارهای لاپلاس (ریاضی دان بزرگ) نظارت دارد و گفته بود کتاب مکانیک سماوی وی را در اولین فرصت مطالعه و اظهار نظر خواهد کرد!.  

  مثال دیگری بزنیم در تأیید اینکه این آموزه های اساسی هنوز در ما نهادینه نشده اند.  دوستی در همین وبگاه در اظهار نظری خصوصی این پرسش را مطرح کرد (و از وی نیز ممنونیم) که در حالیکه کشوری مثل قطر برای مناسبت های بین المللی میخواهد شهر های خود را بکمک هواسازهای عظیم سرد کند چگونه است که ما در حل آلودگی هوا درمانده ایم و فی المثل با پمپ های عظیم نمیتوانیم آلودگی هوا را کاهش دهیم.  چندین نکته در این راستا قابل ذکر است.  اول اینکه اگر این کشور واقعاً چنین قصدی داشته باشد کاری به بیهودگی و بیخردی پسر عموهای خویش انجام داده است.  دوم اینکه بنظر میرسد حداکثر کاری که بخواهد انجام دهد خنک کردن فضای داخلی ورزشگاه و محوطه های محدود باشد.  سوم اینکه عقل و شعور حکم میکند که چنین برنامه هائی در فصل زمستان و هوای معتدل آنها برگزار شود و این همه پول و انرژی به هدر نرود.  اگر هم بایدی بر برگزاری در فصل تابستان است عذر خواهی کرده و به دیگری واگذارند.  چهارم اینکه ما نیز چنین ادعاهائی را زود باور نکنیم و مبادرت به قدری حساب و کتاب بکنیم.  بگذارید بیشتر توضیح دهیم.  آیا هیچگاه عملکرد یک کولر گازی را در چله تابستان دیده اید؟  اینکه حداکثر یک یا دو اتاق را خنک نگه میدارد و تازه در انتهای فصل با یک قبض برق سنگین مواجه خواهید شد؟  حال تصور کنید تمام فضای منزل در تمام روز با کولرهای گازی باید سرد نگاهداشته شود.  برای پرداخت قبض برق احتمالاً باید قرض کنید.  حال فرض کنید کل منزل و پشت بام و حیاط نیز شامل شود.  سپس بخواهید کل شهر نیز شامل این حکم شود.  میتوانید تصور کنید چه انرژی عظیمی برای این کار باید صرف شود و تازه آن تلفات گرمائی را کجا تخلیه کنیم؟  از هر حیث که نگاه کنیم این کار عملی نیست.  بیائید همین فرضیه را ادامه دهیم و بخواهیم کل کشوری مثل ایران را در تابستان سرد کنیم.   و سپس، نیمی از کره زمین را در فصل تابستان سرد کنیم!   چند کولر گازی با چه قدرتی نیاز داریم؟   از همینجا پی ببرید که چه انرژی عظیمی صرف کره زمین میشود.  یک محاسبه ساده (تمرین) نشان میدهد قدرت دریافتی زمین از خورشید حدود  1.78E17 Watt میباشد که البته یک سوم آن بلافاصله بازتاب میابد.  معهذا باقیمانده که صرف گرم کردن آب و خاک و هوا میشود آنقدر زیاد است که فقط درصد کمی از انرژی باد میتواند نیازهای انرژی ما را پاسخگو باشد.  ضمناً برای فهم عظمت خورشید بدانید که عدد فوق تازه کسر بسیار کوچکی از انرژی تابشی خورشید است که مرتباً راهی فضا میشود.  و بالاخره، پنجم اینکه برای رفع آلودگی کلان شهرهای ایران بهتر است اصلاً آلودگی تولید نکنیم که بعد بخواهیم با هزار مشکل آنرا رفع کنیم.  در کوتاه مدت از سوخت استاندارد و نه سوخت "من-در-آوردی" استفاده کنیم.  از موتورهای درون سوز با آلایندگی کم استفاده شود و موتور پیکان به موزه منتقل شود.  به موازات، بفکر خودروهای برقی و سرمایه گذاری های مشترک در این راستا باشیم.  و نهایتاً شاید بهترین راه حل استخدام چند کارشناس خبره با حقوق مکفی برای مسأله آلودگی هوا و گوش سپردن به نظرات آنهاست.  راه حل اخیر میتواند متشابهاً برای طرح و حل سایر معضلات نیز بکار گرفته شود.  مگر دیگران چکار میکنند؟!

  • مرتضی قریب
۱۶
دی

رشد  و  نرخ رشد

عبارت فوق این روزها زیاد شنیده میشود اما با تعابیری دلبخواه و بسیار مغشوش بطوریکه نه تنها برای عموم بلکه برای اغلب دانشگاهی ها نیز مبهم و آشفته است.  لذا از پس عبارات رسانه ها در خصوص اینکه نرخ تورم منفی است یا تورم مثبت است و امثال آن چیز قابل فهمی دستگیر نمیشود.  از آنجا که این دو اصطلاح در بسیاری از مسائل اقتصادی، جمعیتی، علمی و فنی بطور گسترده بکار میرود لازمست قدری شکافته شود. 

  اگر مفاهیم اولیه فیزیک درباره سرعت و شتاب را خوب فهمیده باشیم متشابهاً اینجا نیز به درک درستی از این مفاهیم خواهیم رسید.  سرعت به معنی تغییر مسافت طی شده نسبت به زمان سپری شده است.  بیان دیگری از این تعریف میتواند با اصطلاح "رشد (growth)" بیان شود یعنی رشد مسافت طی شده نسبت به زمان.  اغلب از بیان "زمان" نیز صرفنظر میکنیم چه اینکه عبارت رشد در بطن خود معنی زمان را نیز دربر میگیرد.  مثلاً وقتی در باره رشد کودک خود صحبت میکنیم منظور ما افزایش قد و وزن او در ظرف زمان است و نه چیز دیگری.  ما در فیزیک از عبارت سرعت استفاده میکنیم درحالیکه در زمینه های اقتصادی و اجتماعی از عبارت رشد به جای سرعت استفاده میبریم.  مثلاً رشد جمعیت در فلان کشور صفر است، یعنی اینکه جمعیت امسال با پارسال فرقی نکرده و تفاوت آن صفر و لذا رشد جمعیت صفر میباشد.   شبیه همین بیان برای اقتصاد و غیره و غیره بکار میرود.

  اما اگر سرعت ثابت نباشد و در طی زمان تغییر کند برای تغییرات آن نیز باید تعریفی بیاندشیم.  کدام تعریف؟   در فیزیک ما اصطلاح "شتاب" را برای تغییرات سرعت مقرر کرده ایم.  مثلاً اگر در این لحظه سرعت لحظه ای برابر 10 متر بر ثانیه باشد و یک ثانیه بعد سرعت برابر 110 متر بر ثانیه شده باشد شتابی برابر 100 متر بر ثانیه بر ثانیه داشته است.  یا میتوانید بگوئید سرعت تغییرات سرعت برابر 100 متر بر ثانیه طی یک ثانیه بوده است.  مادام که درست فهمیده باشیم با شکل های مختلف میتوانیم همان حقیقت واحد را بیان کنیم.  مثلاً میتوانیم کماکان از اصطلاح رشد سود برده و بگوئیم "رشد سرعت برابر 100 متر بر ثانیه در مدت یک ثانیه است".  این ها همه دقیقاً یک معنی را میرسانند.  با اینکه در فیزیک از اصطلاحات سرعت و شتاب با مفهوم دقیق آن استفاده میشود اما در محاورات گاهی هم از اصطلاح "نرخ" به جای رشد استفاده میشود.  مثلاً به جای "شتاب " بگوئیم : "نرخ رشد مسافت" یا حتی بگوئیم "رشد رشد مسافت" که اغلب کمی گیج کننده مینماید و اتفاقاً همین گیج کنندگی باعث شده تا استعمال این اصطلاحات در وادی اجتماعی اینقدر باعث هرج و مرج فکری شود.  لذا بسادگی با لفاظی میتوان ایده خود را به کرسی نشانده و اگر هم بر حسب اتفاق مشت طرف باز شود بگوید منظورم آن بوده نه این!  خلاصه اینکه در برخورد با این عبارات باید دقت کرده و به معنی عنایت کنید و نه به صورت. 

  اکنون به حوزه های دیگر توجه کنیم.  در اقتصاد رشد سالانه قیمتها نام دیگری هم دارد تحت عنوان "تورم".  مثلاً  "تورم سال 1393 برابر 15% بوده" که به معنای این است که قیمتها در انتهای سال 93 نسبت به ابتدای سال 93 پانزده درصد گران تر شده.   یا بگوئید رشد قیمتها 15% در سال 1393بوده است.  فرض کنید تورم سال 94 برابر 10% بوده باشد.  اینجا نباید بگوئیم تورم منفی بوده که بیان کاملاً  اشتباهی است.  بلکه چون اندازه تورم نسبت به سال قبل کوچکتر شده باید گفت "رشد تورم منفی بوده" که با بیان "تورم منفی بوده" زمین تا آسمان متفاوت است.  یعنی تورم و افزایش قیمتها همچنان پا بر جا بوده، منتها با شیب کمتری افزایش یافته است.   حال آگاهانه یا نادانسته مسئولین این تعابیر را بجای هم بکار میبرند که بسیار گول زننده است.  همین امر گاهی در استعمال سرعت و شتاب نیز پیش میآید.  گاهی میگویند "شتاب کن" که منظور سرعت بیشتر در کارها یا همان عجله است عجله ای که گفته میشود کار شیطان است.  همین مغشوش کردن اصطلاحات در مورد جمعیت هم بکار میرود که بسیار خطرناک است.  کما اینکه در یکی از کلاسها معلوم شد درک دانشجویان اینست که رشد جمعیت در ایران  منفی است!  زیرا رسانه ها به اشتباه اینگونه در اذهان تلقین کرده و درک عمومی هم آن را پذیرفته است.  رشد جمعیت در ایران (دستکم در سده گذشته) مثبت بوده و قبل تر شاید در برهه هائی کوچک به دلیل قحطی یا بیماری همه گیر صفر یا منفی شده است.  این مقوله  هم مانند تورم است زیرا اخیراً شیب افزایشی جمعیت ملایمتر شده (در حالیکه جمعیت همچنان رو به افزایش است) و آنچه صحیح است اینکه نرخ رشد جمعیت منفی است و نه رشد جمعیت!!  چه ساده با کلمات میتوان بازی کرد.  علت خطرناک بودن آن را در مقالات پیشین گفتیم و به ذکر مثالی بسنده میکنیم.  تصور کنید که راننده اتوبوس واحد در ابتدای خط، اتوبوس را از مسافر پر کند بطوریکه جائی برای نفر بعدی نباشد.  طبعاً در ایستگاه های بعدی جائی برای ورود  مسافران خسته در انتظار، و رو به افزایش، نخواهد بود.  نسل های آتی و کیفیت زندگی آنان را دریابیم.  چه خوبست کیفیت تبلیغ شود و نه کمیت زیرا اولی کار میبرد و دومی بخودی خود برقرار و نیازی به تبلیغ ندارد. 

بعدالتحریر:

برای دوستانی که در رشته های مهندسی هسته ای و امثال آن تحصیل میکنند، مترادفات رشد و نرخ رشد را در پدیده واکنش زنجیری توضیح میدهیم:  مهمترین کمیت آشنا در این رشته، ضریب تکثیر یا  K میباشد که نشان دهنده این واقعیت است که پس از هر نسل، تعداد نوترون های موجود در صحنه  K برابر میشود.  توجه شود که فاصله زمانی در اینجا به جای "یک سال" که در موارد اقتصادی و جمعیتی رایج است، اینجا طول یک نسل است که در واکنش زنجیری کنترل نشده میتواند بسیار کوتاه و کمتر از کسری از میلی ثانیه باشد.  مثلاً اگر  K=1.6 باشد، و اگر تعداد نوترونهای اولیه  n0=100 باشد، بعد از یک نسل تعداد نوترونهای موجود در محیط Kn0=160 خواهد بود.  در پایان نسل دوم تعداد نوترونهای موجود در صحنه   K2n0=256 خواهد بود.  بهمین روال جمعیت نوترونها در پایان هر نسل رو به تزاید خواهد گذاشت (بدلیل اینکه K از 1 بزرگتر است).  در اینجا "رشد" به معنی تغییر نسبی جمعیت بعد از هر نسل است.   به عبارت دیگر:      Kn0 - n0 )/ n0 )   خواهد شد.  همانطور که ملاحظه میشود برای اینگونه مسائل رشد برابر ضریب تکثیر منهای 1 است یعنی:  r =K-1 .   در مثال فوق رشد برابر 0.6 یا 60% میباشد.  اگر همین محاسبه تغییر نسبی را برای نسل های بعدی هم تکرار کنیم دقیقاً همین عدد 60% بدست میآید.  تعجبی ندارد زیرا مقدار رشد دراین مسأله ثابت است.  اما اشتباه نکنیم، جمعیت رو به افزایش است!!  "نرخ رشد"  چقدر است؟!  آیا مقدار r نسبت به زمان تغییر کرده است؟  طبعاً خیر و لذا نرخ رشد برابر صفر (دقیقاً برابر صفر) است.  متخصصین درک میکنند که در این مثال که نرخ رشد صفر است با چه پدیده انفجاری روبرو هستیم چه رسد به اینکه تازه نرخ رشد مثبت هم باشد.  در این مثال اگر بعد 10 نسل  K=1.5 شود دراین صورت گفته میشود نرخ رشد منفی بوده اما هیچ از ابعاد فزاینده بودن مسأله را کم نمیکند.  پدیده همچنان رو به فزونی بوده منتها بعد نسل دهم با شیب ملایمتری بالا و بالا میرود.  بعبارت دیگر بعد هر نسل بجای اینکه 60% فزونی یابد، 50% افزایش جمعیت خواهد داد که مسلماً دلالت بر رشد مثبت دارد ولی از نسل 11 به بعد اگر K در این عدد جدید ثابت بماند نرخ رشد مجدداً صفر خواهد بود.  برای K کوچکتر از 1 رشد منفی خواهیم داشت و جمعیت در طی زمان کمتر و کمتر خواهد شد (رأکتور خاموش شده).   کسانی که هنوز در درک این قبیل مسائل مشکل دارند خوبست متوسل به ذکر مثالهائی برای خود گردند.  اظهار نظرات شما راهنما خواهد بود.

  • مرتضی قریب
۱۴
دی


ارتقاء مهارتهای حرفه ای

مدتی است در نظر داشتم پاسخ مناسبی برای سؤال مهمی با موضوعیت بالا که یکی از خوانندگان مطرح کرده بود بنویسم ولی وقت یاری نکرد.  البته بخشی از آن گرفتار شدن در دور باطل گفت و پاسخ های بی پایان با یکی از دوستان است که ویگاه را به آوردگاه خود تبدیل کرده  و لذا ازاین به بعد با اجازه ایشان آن را بی پاسخ گذاشته به مطالب شما میپردازیم.  به قول آن فیلسوف شهیر بیائید تاکستان خود را آبیاری کنیم.  اتفاقاً یکی از همان بن بست هائی که در نامه خود اشاره کرده بودید گرفتار شدن در همین دست اندازهای کوچک و بزرگی است که سر راه سبز شده و غیر از اتلاف وقت باعث فراموش کردن هدف اصلی نیز میشود.  لذا مهمترین توصیه ای که میتوانم بکنم اینکه هدف اصلی خود را فراموش نکنید؛ حتی شده روی یک برگه کاغذ نوشته هرروز نگاه کنید.  برای شما که این حرفه را انتخاب کرده اید مبرم ترین کار همانا تلاش در راه حل مسائل پیش روست.  کدام مسائل؟  طبعاً روشن ترین آنها حل مسائل کتابهای درسی شماست که دو دستآورد مهم در بر دارد.  یکی اینکه به بهترین وجه آموخته های تئوریک خود را تمرین میکنید و طبعاً بهترین نمره را هم کسب میکنید.  دوم اینکه حین حل همان مسائل، مطالب و مسائل جدید تری احتمالاً نظر شما را جلب کرده  و میتواند شما را برای حمله به مسائل جدید تر ترغیب نماید.  در ریاضیات همواره میتوان روی مسائلی نظری بی ارتباط با دنیای واقعی کار کرد و موفق هم بود.  اما برای رشته های کاربردی انتخاب مسائل عملی و راه گشا بودن برای حل مشکلات دنیای واقعی پسندیده تر است.  مهمترین ابزار در این مسیر همانا کنجکاوی واقعی و روحیه پرسشگری است که متأسفانه فعلاً محیط مناسبی برای تبلور آن وجود ندارد.  برای دانستن درجه اهمیت آن خوبست از انیشتن یاد کنیم که مورد قبول همه هست.  وی از یکی از دانشگاه های نه چندان مشهور دنیا لیسانس فیزیک گرفت و برای امرار معاش هم کاری نه چندان درخور در اداره ثبت اختراعات گرفت.  بنابراین تا اینجای کار مثل همه شمایان بوده و میتوانست در همین حد هم بماند و نامی هم از خود بجا نگذارد.  منتها در اوقات فراغت به عنوان یک سرگرمی فکری به حل مسائلی پرداخت که از دوران دانشجوئی فکرش را بخود مشغول ساخته بود.  نه کارفرمائی وی را وادار ساخت و نه واقعاً برای کسب نام و نشان و درآمد بدین کار پرداخت.  حاصل تلاش او در این دوره 3 مقاله مهمی بود که به روشن کردن معضلات فیزیک دوران خود پرداخته و با استقبال آمیخته با شگفتی جامعه علمی روبرو شد.  نتایج این مقالات چنان مؤثر بود که دانشگاه قبلی او آنها را برای اخذ درجه دکتری کافی دانسته و بلافاصله مدرک دکتری را بدون آنکه وی خواستار آن باشد به او اعطا کرد.  در گذشته ها خود ما نیز افراد شاخصی را در رشته های ادبیات و هنر داشته ایم که بدون داشتن مدرک رسمی دکتری از همتایان آکادمیک خود به مراتب سرتر بوده و در دانشگاه در بالاترین سطوح تدریس میکرده اند.  مدرک، صرفاً یک اجازه کار است کما اینکه از معنی "لیسانس" همینگونه استنباط میشود ولی همه چیز نیست.  این روزها بازار آکنده از انواع این مدارک، قانونی و غیرقانونی (تقلبی) است و دارندگان نوع اخیر بخوبی از مزایای آن استفاده میکنند.  در یک آشفته بازار، آنها که به درستی زحمت کشیده و دارای شایستگی لازم هستند حتی با داشتن مدرک سالم از قافله عقب میمانند.  از همین روست که با مهاجرت گسترده درس خوانده ها روبرو بوده و آنها هم که مانده اند در جستجوی فرصت و شرایط مناسب برای پیوستن به آنها هستند.  البته اگر جهانی فکر شود نباید خرده ای گرفت چه اینکه از حاصل تلاش آنان در خارج کشور دیر یا زود داخل کشور نیز برخوردار خواهد شد.  اما چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام نیست؟  اینجاست که نکته ای که یکی از خوانندگان بطور خصوصی گوشزد کرده بود خودنمائی میکند.  ایشان گفتند زمینه رشد فقط به فرد مربوط نیست و از سوی حاکمیت هم باید فراهم شود.  در اینجاست که برنامه ریزی حاکمیت میتواند راه گشا باشد.  هر چه باشد خروج درس خوانده ها میتواند مشابه خروج قاچاق نفت یارانه ای باشد با این تفاوت که  اینبار کاملاً مجانی صادر میشود.  با آثار و نشانه هائی که دیده میشود نمیتوان چندان امیدوار بود اما بهر حال بیکار هم نمیتوان نشست.  برای کسانی که فقط تشنه یادگیری هستند زمینه های زیادی برای ذوق آزمائی هست.  مثلاً یکی از موضوعات علمی جالب توجه بررسی منبع گرمای درونی زمین است.  در این باره نظریات مختلفی هست که یکی هم متوجه گرمای ناشی از تلاشی مواد رادیواکتیو در اندرونه زمین است.  با داشتن اطلاعاتی از قبیل هدایت حرارتی پوسته زمین، درصد مواد پرتوزا در پوسته زمین، نرخ تابش گرمائی زمین و امثال آن و با نوشتن معادلات حاکم و حل آنها شما هم میتوانید یکی از محققین این موضوع باشید.  خودتان کارفرمای خویش باشید.  اگر سری به منابع اینترنتی بزنید ایده های زیادی برای سرگرم شدن خواهید یافت.  اما برای گذران زندگی برای رشته هائی مثل رشته شما سازمانهای دولتی باید بفکر باشند (معهذا احتیاطاً شما هنری هم یاد گیرید).  بد نیست بدانید که در قرون 17 و 18 میلادی که دوران رشد و شکوفائی علم و فلسفه بوده است این ترقی نه توسط دانشگاه ها بلکه عمدتاً به کمک انجمن های پادشاهی در کشورهای اروپائی و پشتیبانی آنها صورت گرفته است.  چه اشکال دارد که دولت رأساً با تأسیس باشگاه های علمی فرصت رشد و شکوفائی به استعداد های خارج از محیط دانشگاهی را نیز بدهد.  پیش نیاز آن البته تغییر نگرش دولتمداران نسبت به علم و روحیه علمی است.  آنچه که عملاً ملاحظه شده حمایت حداقلی از تکنولوژی (واردات یا اصطلاحاً بومی سازی) بوده است.  که اگر لازم باشد در آینده بدان خواهیم پرداخت.

  • مرتضی قریب
۰۹
دی

کسب مهارت های جدید

دوستی در نامه ای خصوصی اظهار گلایه کرده بود که علیرغم علاقه ای که در انتخاب رشته مهندسی هسته ای داشته اند معهذا پاسخ دلگرم کنننده ای از محیط و به ویژه استادان همین رشته دریافت نمیکنند.  البته این دلسردی باعث تأسف است گواینکه بنظر میرسد این نگرش به همه رشته ها تسری پیدا کرده است.  البته این هم درست است که عرضه و تقاضا در بازار دانش آموخته های دانشگاهی دچار عدم تعادل شده و به وضع موجود دامن میزند.  اما همانطور که خود گفتید قرار هم نیست که همه دقیقاً در همان زمینه کارشناسی رسمی خود مشغول کار شوند.  چه بسا بعداً زمینه متفاوت دیگری شما را جذب خود نماید.  تاریخ تفکر علمی پراست از این تغییر مسیر ها.  به عنوان مثال از تاریخ "ریاضی دانان نامی" که این شبها مطالعه میکنم، نمونه میآورم که اغلب ریاضی دانان بزرگ در ابتدا (و یا در تمام عمر) شغل اصلی آنها چیز دیگری بوده.  مثلاً فرما وکیل حقوقی بوده و ریاضی فقط یک سرگرمی بعد کار برایش محسوب میشده.  نیوتون، در بخش مهمی از زندگی خود رئیس ضرابخانه سلطنتی بوده و بسیار هم در این شغل توانا بوده و شبها در بازگشت به خانه به حل مشکلترین مسائل ریاضی مطرح شده میپرداخت.  لایب نیتس نیز در اصل حقوق خوانده بود و ،متأسفانه، بخش بزرگی از اوقات او رسماً به حل دعاوی شاهزادگان پروس میگذشت.  جالب تر از همه، شرح حال خاندان برنولی است که گویا استعداد ریاضی در ژن آنها بوده و ریاضی دانان بزرگی، از جمله دانیل برنولی، از نسل  های متوالی این خاندان برخاست.  نکته جالب اینکه تقریباً بلااستثنا حرفه اصلی که خوانده بودند حقوق یا طب بود.  در کشور خودمان نیز کم نیستند آدمهای مهمی که بعد چند بار زیگزاگ زدن بلاخره به علاقه واقعی خود پرداخته و به آن معروف شدند و البته شما آنها را میشناسید.  بیان این مطلب برای تأیید این روش نیست که چه بسا انتخاب زود هنگام علاقه شخصی هم برای فرد و هم برای جامعه مفیدتر است اما سخن در این است که اگر شکوفا شدن استعدادهای ذاتی کمی هم به درازا بکشد دنیا به آخر نمیرسد.  لازم نیست همه ریاضیدان یا فیزیکدان شوند.  خیلی ها سال آخر پزشکی را رها و شاعر شدند!  ما باید در درجه نخست برای خود مفید باشیم سپس برای دیگران.  اگر سوار هواپیما شده باشید و به دستورات ایمنی پرواز دقت کرده باشید باید اول ماسک اکسیژن را برای خود بکار برید که بعد قادر به عمل مشابه برای طفل کنار دست خود باشید. تا آنجا که سعدی به عنوان حکیمی عمل گرا میگوید:  "عالم که کامرانی و تن پروری کند - او خویشتن گم است، که را رهبری کند!"

  پس نگران تغییر رشته نباشیم چه اینکه خود بخود هرآنگاه ایجاب کند به سراغمان میآید.  حتی نگران تغییر عقیده نیز نباشیم چه آنکه آن چیزی که اصلاً تغییر عقیده نمیدهد سنگ است و موجود جاندار به اعتبار افزایش آگاهی و تجربه حق دارد عقاید خود را جرح و تعدیل کند.  اگر همه دنیا با این رویه مخالف باشند، دستکم ما ایرانی ها که سالی یکبار خانه تکانی میکنیم نباید با آن مخالف باشیم.  همانطور که در پایان هر سال نسبت به ادامه نگاهداری اسباب مستعمل و از رده خارج تجدید نظر میکنیم و فرسوده ها و مخروبه ها را دور میافکنیم چه ایراد دارد در مورد محتویات مغز نیز همانگونه رفتار کنیم.  مگر ارزش ما از میز و صندلی فرسوده کمتراست؟!  خیلی از لوازم روزگاری کارا بوده اما امروز فرسوده شده یا انواع جدیدتر و کاراتر جایشان را گرفته.  البته تبلیغ مدگرائی و مصرف گرائی نیست ولی آیا رضایت میدهید فلان وسیله ازدور خارج شده نیم قرن پیش بیمارستان برای نجات جان شما استفاده شود یا ترجیح میدهید آخرین تکنولوژی روز برایتان استفاده شود؟  پس بیائیم برای محتویات داخل مغز خود نیز اهمیت قائل شده هر چند مدت باز بینی و "خانه تکانی" کنیم.  این کار خود بخود در حیطه علم و تکنولوژی انجام میشود ولی برای مضامین اجتماعی ضرب المثل "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" جلوی این مهم را میگیرد.  و البته کمتر کسی هم داوطلب از بین بردن این تابو است.  در آینده به مطالب مورد تقاضای شما نیز خواهیم پرداخت. 

  • مرتضی قریب
۰۶
دی

پی نوشتی بر پیش دادن به سبک قدیم

بسیاری از کارکرد های علمی را که در کتابهای درسی میخوانیم  در زندگی روزمره نیز میتوانیم مشاهده کنیم.  یکی از این موارد را قبلاً در مطلب "پیش دادن" دیده ایم و اکنون مطلب دیگری که به ویژه مردم این روزها به آن مبتلایند را ارائه میکنیم.  از جهتی چون فعالیت های آزمایشگاهی در مدارس ما همواره ضعیف بوده و هست شاید توجه به مسائل روزمره کمک بهتری برای فهم بهتر مطالب ارائه شده در کتب درسی باشد. 

  یکی از موضوعات مهم فیزیک قانون برنولی و کاربرد های آن در صنعت است.  هنگامی که مسیر گاز یا مایع در کانال با تنگی مواجه میشود، سرعت گاز زیاد شده و البته فشار وارد بر جداره کاهش میابد.  قطعاً موارد استفاده های آن را دیده یا شنیده اید.  مثلاً در عطرپاش ها و یا در کاربوراتور اتوموبیل ها آنجا که سرعت زیاد عبور هوا در ژیگلور، بنزین را، مطابق کار عطرپاش، بصورت قطرات بسیار ریز مه آلود در میآورد (یکبار دیگر مسأله سطح به حجم!!).  البته ماشین های جدید، امروزه بیشتر از فن آوری انژکتور سود میبرند.  اما یک استفاده طبیعی دیگر از ابتدای خلقت وجود داشته که در زمستانها بیشتر شایع میشود.  در زمستانها که آبریزش بینی شایع میشود مردم برای خلاصی از آن متوسل به (با پوزش) "فین کردن" میشوند و برای مدتی احساس راحتی میکنند.  با فشار دادن ملایم بینی در ناحیه میانی (که همه بلدند) و خارج ساختن هوا، اخلاط مزاحم خارج میشود.  فشار انگشت باعث تنگی مسیر و لذا افزایش سرعت عبور هوا شده و کار به درستی انجام میشود.  اگر کمک انگشت نباشد کار اصلاً انجام نخواهد شد-خودتان امتحان کنید!  دست کم نگیرید.  در این کار یک دنیا ظرافت است، بطوریکه اگر  فشار انگشت زیاده از حد شود  بر اثر سرعت زیاد هوا، افت فشار ناشی از اصطکاک چنان غلبه میکند که  موجب کاهش دبی خروجی و عدم موفقیت در کار میگردد.  و البته اگر تنگی مسیر انجام نشود، سرعت عبور هوا کافی نبوده و باز هم شکست حاصل میشود.  اینجا هم مشابه عمل "پیش دادن" غریزه به کمک آمده بطوریکه هر انسان عامی آنرا به درستی انجام میدهد.  عطسه کردن هم نوع دیگری از همین عمل است منتها واکنش غیر ارادی بدن است.  جالب اینکه سرعت خروج هوا از دهان حین عطسه اندازه گیری شده و به طرز شگفت آوری زیاد است.  اگر گاهی هنگام آب دادن باغچه منزل مجبور بوده اید با شیلنگ کوتاه خود انتهای باغچه را آبیاری کنید ناخودآگاه سر شیلنگ را با انگشت کمی تنگتر کرده و آب را به نواحی دورتر پاشیده اید.  تفصیل کامل چگونگی آن در معادلات پیوستگی و انرژی نهفته است که ابزار اساسی کار مهندسین مکانیک سیالات است.  شما نیز میتوانید موارد مشابه بیشتری را که در زندگی روزمره با آن روبرو بوده اید برای اطلاع دیگران در این وبگاه گزارش کنید.

  • مرتضی قریب
۰۴
دی

جبر یا اختیار؟

بعد از ارائه "بحران بزرگ" انتظار بود که دوستان در خصوص مسأله ای که در آن میانه پیش آمد اظهار نظر و راهنمائی فرمایند.  جز یکی دو نفر باقی با سکوت همیشگی برگزار کردند.  البته سکوت همیشه به معنای رضا نیست و چه بسا نمیدانند که از کجا شروع کنند.  زیرا آدمی هست و یک دنیا معما که همه را برجای خود میخکوب کرده و جسارت هرگونه حرکت را سلب کرده.  اما بنا به ضرب المثل چینی که "طولانی ترین راه ها با اولین قدم آغاز میشود" باید از جائی آغاز کرد هرچند با اعتماد کامل قرین نباشد.  باری، در آن مسأله دو مطلب مهم نهفته بود که حیف است شما عزیزان را آگاه نساخت.  یکی صرفاً مربوط به فیزیک و دومی منحصراً درباره فلسفه.  حال هر یک را یکی یکی باز میکنیم:

اصابت بزرگ-سنگ آسمانی به زمین

  یکی از راههای مقابله با برخورد سنگ بزرگ آسمانی انفجار آن است.  همانطور که دوستی دیگر نیز تأیید کرد، انفجار این سنگ آسمانی در مسیر خود نه تنها موجب پیشگیری از برخورد نمیشود بلکه به جای یک برخورد مهیب در یک منطقه خاص موجب فروریزی هزاران هزار قطعات کوچکتر و همچنان کشنده آن در سراسر کره زمین میگردد.  زیرا مجموع انرژی جنبشی این قطعات کوچکتر برابر انرژی جنبشی قطعه بزرگ اصلی خواهد بود.  لذا به نظر میرسد با منفجر ساختن سنگ بزرگ آسمانی با دست خود گستره فاجعه را وسیعتر و پاک کردن حیات از سطح زمین را قطعی تر کرده ایم!   اما صبر کنید.  هنوز نکته ای در این ماجراست که به حساب نیاورده ایم.  نکته همان مطلب آشنای سطح به حجم مذکور در گفتگوهای پیشین ماست.  توصیه میکنیم رد پای این فاکتور هندسی را در موضوعات دیگر نیز بکاوید و ببینید که چه نقش مهمی در همه امور بازی میکند.  اگر کره زمین جوی از خود نمیداشت مطلب همان خواهد بود که گفتیم.  اما اکنون که زمین دارای جو است تفاوت قضیه در این است که قطعات کوچکتر در طی مسیر خود داخل جو  سوخته و انرژی مربوطه جذب اتمسفر زمین میشود.  فقط قطعات  بسیار بزرگ، علیرغم آب رفتن و کوچکتر شدن، در انتهای مسیر خود با زمین اصابت و باعث خرابی میگردند.  اما این خرابی کجا و آن فاجعه کجا.  یادمان هست که همانطور قبلاً گفتیم، اگر جسمی را به قطعات کوچکتر تقسیم کنیم نسبت سطح به حجم مداوماً بیشتر و بیشتر میشود.  چون سوختن سنگ آسمانی، مثل سایر سوختن ها، از سطح آغاز میشود لذا تجزیه سنگ آسمانی به قطعات کوچکتر قطعاً تأثیر مثبت داشته بطوریکه اگر باندازه کافی کوچک باشند هیچ برخورد سختی با زمین اتفاق نخواهد افتاد همانطور که برخی اوقات ناظر سوختن رمانتیک آنها در آسمان شب هستیم.  انرژی عظیم این سنگ بزرگ آسمانی کجا میرود؟!  طبعاً جذب اتمسفر زمین شده و دمای آن را بالا میبرد.  خوشبختانه بزودی دما بواسطه تابش به فضای خارج به حالت اول بازمیگردد.  گو اینکه اگر جرم آسمانی خیلی بزرگ باشد، با وجود اضمحلال در اتمسفر و نجات زمین، بعلت تغییر ترکیب فیزیکی و شیمیائی جو ممکنست تغییراتی از نوع دیگر را باعث شود.  کسانی که مایل به آزمون این سناریو باشند میتوانند با مراجعه به برنامه جالبی که یکی از دوستداران فرستاده و در این وبگاه بارگذاری شده آنرا امتحان کنند.  به این شکل که یکبار با یک سنگ بزرگ چند ده کیلومتری نتایج را ببینند و بار دیگر آن را به قطعات کوچکتر تقسیم و همزمان روی همان مسیر و با همان پارامترها روانه زمین کنند.  لطفاً از نتایج خود مارا مطلع فرمائید.  متأسفانه بشر با این ازدیاد موالیدی که به بار آورده که فراتر از حد تحمل آن است دیگر نیازی به آوار آسمانی ندارد و شوربختانه کسانی نیز دانسته یا نادانسته آن را دامن میزنند.

تقدیر

  بار دیگر سناریوی فوق را مرور کنیم.  اگر این اتفاق هزار سال پیش روی داده بود ممکن بود نسل بشر بهمراه بسیاری از موجودات دیگر از صحنه روزگار منقرض میشد.  احتمالاً اگر بعدها موجودات هوشمند دیگری، شاید با شکل و شمایلی بسیار متفاوت، شانس ظهور و بروز میافتند در تاریخ زمین از این فاجعه نام میبردند.  درست همانگونه که ما از انقراض دایناسورها یاد میکنیم که بالغ بر دویست سال حکومت بر زمین چگونه پس از برخورد جرمی آسمانی حدود 66 میلیون سال پیش از صحنه زمین حذف شدند.  در هزار سال پیش و گذشته های دورتر تنها نامی که به آن داده میشد تقدیر بود و لاغیر.    در گذشته ها و حتی تا همین شصت یا هفتاد سال پیش هیچ و دقیقاً هیچ وسیله ای برای فرار از این اتفاق متصور نبود و شاید از همین رو به آن تقدیر گفته میشد.  یعنی آنچه که مقرر است انجام شود انجام خواهد شد و هیچ ذیروحی توان ایستادگی و مخالفت با آن را ندارد.  آیا معنی تقدیر غیر از این است؟  اما از این عصر تا زمانهای پیش رو اگر چنین سناریوئی کلید بخورد، پیش از آنکه فاجعه به منصه ظهور برسد و بسیار پیشتر از آنکه حتی به نزدیکی زمین برسد جلوی آن گرفته خواهد شد و یا دستکم از تبعات وخیم آن خواهد کاست.  یعنی چیزی که قرار بوده تقدیر باشد دیگر تقدیر نیست (مگر با بازی با کلمات).  معنی دیگرش اینست که یا علی الاصول تقدیری وجود ندارد و اگر هم چنین چیزی باشد بشر (یا هر موجود هوشمند دیگری) قادر به کنترل و هدایت آن در مسیر دیگری است.  سالهای سال فلاسفه و حکما در کتابهای خود با این دوگانگی دست و پنجه نرم میکردند و عده ای معتقد به تقدیر (جبریون یا قدریه) و عده ای، بر عکس، به اختیار (تفویضی ها) اعتقاد داشتند.  هر یک از این دو نحله فلسفی صاحب فلاسفه نامداری بوده که در کتب مربوطه به تفصیل عقاید آنان تشریح گردیده است.  اما چیزی که طی این مثال ثابت میشود اینکه تقدیر خط اصلی طبیعت نیست.  از سوی دیگر، راقم این سطور بنا به شواهد عدیده به نوعی از حتمیت و جبر معتقد است و این اتفاقاً بر خلاف تمایل قلبی اوست.  از روی تجربه دیده ایم که رفتار انسانها، علاوه بر عوامل محیطی، بسیار به تبار و پیشینه آنان بستگی دارد، عواملی که خارج از کنترل و اختیار شخص است.  قدما این نوع وابستگی را به خون نسبت میدادند در حالیکه علم امروز آن را به نام ژن میشناسد.  در آثار حکمای ما نیز بسیار از آن یاد شده کما اینکه "تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است".  یعنی همانطور که نمیتوانید گردو را روی گنبد (سطح کروی) بنشانید، متشابهاً فرزندی را که سر سفره پدر نااهل ارتزاق کرده و از آدم فروشی گذران زندگی کرده نمیتوانید تعلیم داده از او انسان مفیدی تربیت کنید حتی اگر تمام علم و حکمت دنیا را به پایش بریزید.  با اینکه چندان به این سخن اعتقادی نیست معذالک در عمل مواردی بر له آن شخصاً به چشم دیده ام که قابل چشم پوشی نیست.  لذا با قید احتیاط باید همچنان دستکم در حیطه انسانی آن را از نظر دور نداشت و شاید هم روزی برای دور زدن آن نیز راهی پیدا شود.  کوتاه سخن آنکه چیزی را همیشگی و وحی منزل نگیریم و موضوعات را در قالب مکانی و زمانی خود تعبیر و تفسیر و یقینیات را به حداقل برسانیم.  البته عده ای احتمالاً این را نمی پسندند ولی چه میشود کرد که راه و رسم علم همین است. 

 

  • مرتضی قریب