فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

۰۷
شهریور

اخلاق طبیعی

  پیرو بحث قبلی در خصوص اخلاق و فلسفه و مطرح شدن چیزی بنام "اخلاق طبیعی"، یکی از خوانندگان به ایراد مهمی اشاره کردند.  پرسش کردند که این اخلاق طبیعی اصلاً چیست؟ چون گفته شده مربوطست به اوان طلوع بشریت چه ممکنست بسا با وحشی گری و بربریت توأم باشد؟  آیا دعوت به اخلاق طبیعی بازگشت به عصر حجر نیست؟

   در پاسخ باید ابتدا یادآور شویم که اگر به دستآوردهای علم اعتماد داشته باشیم، قدمت کره زمین بسیار بیش از آنیست که قدما می اندیشیدند.  متشابهاً، قدمت ظهور بشر بر عرصه کره زمین نیز بسی بیشتر از آنچه در کتب مقدسه آمده است میباشد.  نزدیکترین گونه آدم موسوم به هموساپین مدرن دستکم از 100،000 سال پیش بدینسو زندگی میکرده است.  استخوانهای اجداد قدیمتر ما موسوم به هموارکتوس (انسان راست قامت) دستکم از زمانی حدود 1.5 میلیون سال پیش گواهی میدهد.  قدیمترین اسکلت انسانهای اولیه که چندین دهه پیش در آفریقا کشف شده بود حکایت از قدمتی حدود 2 میلیون سال پیش دارد که به هموآبیلیس (انسان سخن گو) موسوم است.  در این اواخر در چند مورد در اتیوپی استخوانهای قدیمی تری از انسان پیدا شد که این آخری در ماه گذشته حاوی یک جمجمه سالم با قدمت حدود 4 میلیون سال پیش میباشد.  باستان شناسان قدیمترین سایت زندگانی انسان اولیه را در کنیا در حدود 5 میلیون سال پیش تشخیص داده اند.  بنظر میرسد اجداد اولیه انسان در آفریقا ظهور و از آنجا به جاهای دیگر زمین رفته اند.  این اعداد و ارقام بر مبنای شواهد علمی و زمان سنجی رایج در اکتشافات باستانی بدست آمده اند.  لذا بنظر میرسد حضور انسان بیش از اعداد و ارقام یاد شده باشد چه اینکه استخوان مدت محدودی در خاک دوام میآورد، مگر اینکه بصورت سنگواره درآمده باشد و بر حسب شانس سنگواره انسانی با قدمتی بیش از این اعداد پیدا شود.

   این مقدمه از آنرو بیان شد که بدانیم دامنه زمانی حضور انسان بر سطح این سیاره خیلی خیلی بیشتر از مدت حضور ادیان شناخته شده بوده و دستکم نباید از 5 میلیون سال کمتر بوده باشد.  این رقم در قیاس با زمان 3.5 میلیارد سال که قدیمی ترین ارگانیسم زنده موسوم به "استروماتولیت" وجود داشته البته کوتاه بنظر میرسد.  اما در قیاس با عصر پیامبران بسیار بلند است بطوریکه اولین دین توحیدی آغاز آفرینش را حدود 5 هزارو چند صد سال پیش میداند و تقویم حضور بشر را از آن تاریخ شرح داده است.  سوأل اینجاست که 5 میلیون سال طولانی تر است یا 5 هزار سال؟  طبعاً نسبت آن 1000 به 1 میشود.  بزبان ساده تر مثل اینست که بگوئیم کسی 1000 روز زندگی کرده اما فقط همان 1 روز آخرش اهمیت داشته و برای آن 1 روز هزار جور تمهیدات مختلف مقرر کرده اند.  یعنی اینکه 999 روز از زندگی او هیچ و پوچ بوده و محلی از اعراب نداشته و همه بگیر و ببندها فقط برای آن 1 روز آخر بوده است.  آیا این شگفتی آور نیست؟ کدام منطق اینرا میپذیرد؟  و تعجب آورتر اینکه دامنه حضور مکانی او نیز بسی وسیع تر از  پندار عموم بوده و فقط به حوزه ادیان پرور خاورمیانه و توجهات آن منحصر نبوده.  انسان اولیه پس از گسترش در آفریقا، گویا از گوشه شمال شرقی آفریقا وارد آسیا شده و سرانجام بتدریج سرتاسر کره زمین را پیموده و در هیئت گروه و قبایل اینجا و آنجا مسکن گزیده است.  حال سوأل اینجاست بر این گروه های انسانی و در این پهنه های وسیع از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب در این بازه طولانی چه سیستم اخلاقی حاکم بوده است؟  ظاهراً او 999 روز را بی حساب و کتاب زندگی کرده و فقط 1 روز تحت تعلیمات اخلاقی ادیان سر کرده.  ساده ترین پاسخ اینست: بنیادی ترین وجه اخلاق، اخلاق طبیعی است و انسان همواره در همه زمانها و در همه مکانها زیر تأثیر آن بوده و هست.   نکته ای که اغلب از آن غفلت شده و همان موجب سوء برداشت هائی شده همانا حقیقت استقلال اخلاق از دین است.  طبعاً یک وجه دین ناظر بر اخلاق و رفتار اخلاقی است اما باین معنی نیست که اخلاق لزوماً همان دین و یا وابسته به آنست.  بدون آنکه خواسته باشیم وارد تعاریف مناقشه برانگیز شویم، عقیده بر اینست که اخلاق جزئی از رفتار عمومی انسان بوده و از اولین روزهای ظهور او با وی بوده و جزئی از وجودش بوده است.  مثلاً کمک به همنوع یک صفت نیک اخلاقی شمرده شده است.  هم اکنون این صفت را در عقب مانده ترین انسانها و در دورافتاده ترین قبایل آمازون مشاهده میکنیم.  یعنی اینکه این یک صفت اولیه و طبیعی بوده است.  تازه این فقط منحصر به نوع انسان نیست.  خوشبختانه به یمن وجود محققین حیات وحش و فیلم های مستند آنها، میدانیم این خصلت در حیوانات نیز وجود دارد و حتی ممکنست قوی تر از انسان باشد، چه اینکه مواردی از کمک به غیر همنوع در این جانوران دیده شده است.  لذا همانطور که در بدن مادّی و حواس پنجگانه با سایر حیوانات مشترکاتی داریم، اشتراکات اخلاقی آنها با ما نیز نباید موجب حیرت یا خجالت شود.  در اینجا باید اذعان کرد که اگر از زاویه بزرگتری به این مسائل توجه کنیم بجای کاربرد "اخلاق انسانی" لازمست از واژه دیگری که جامعتر بوده و موجودات زنده را بطور عام شامل شود استفاده کنیم.  حتی شاید با کمی تساهل بتوان آنرا به کل طبیعت تسری داده و با یک دید "طبیعی" تری به محیط پیرامونی نگاه کنیم.  با برداشتن عینک خود بینی و برگشت به گوهر اصلی خود، بسیاری از مشکلاتی که امروز با آن مواجهیم خود بخود برطرف خواهد شد.  

     اما چطور شد که امروز خود را بسیار دورتر از این اصل طبیعی می یابیم؟  بنظر میرسد آمد و رفت ایدئولوژی ها ما را از اخلاق طبیعی دورتر ساخته است.  این دوری از زمانی آغاز شد که ما خود را در جهان، تافته جدا بافته پنداشته و وجود همه چیز را برای خود و منحصر به خود تصور کرده ایم.  از اینروست که برای طبیعت و زندگی آن هیچ حقی قائل نیستیم.  رودها و دریاچه ها را ملک طلق خود دانسته و به هزینه افزایش بی رویه نوع خودمان حاضر به نابودی انواع دیگر هستیم.  از نابودی جنگلها و مراتع گذشته، حیوان آزاری را نیز وظیفه مقدس خود ساخته ایم.  توگوئی همه چیز برای ما خلق شده و عقل برتر ما مجوزی برای استثمار طبیعت و موجودات آنست.  تکنولوژی بخودی خود خوبست اما امان از وقتی که تیغ در دست زنگی مست باشد.  اتفاقاً این رفتاری که در پیش گرفته ایم، در نهایت تعجب به نابودی خودمان منجر خواهد شد.  وجود ما بدون همزیستی و تعادل با محیط پیرامونی امکانپذیر نیست.  ممکنست این در نظر عده ای طبیعت دوستی مفرط یا طرفداری از محیط زیست جلوه کند که چیزی تفننی یا لوکس بشمار آید، اما هرچه باشد یک حقیقت محض است و از آن گریزی نیست.  بدبختی کار اینجاست که نادیده گرفتن این حقایق نتایجی ببار خواهد آورد (و در حال حاضر هم ببار آورده) که برگشت ناپذیر است.  بارها و بارها در این باره گفتگو کرده ایم.  

    اشتباه است اگر تصور شود آزار و اذیت ناشی از این اخلاق غیر طبیعی رایج امروزی، فقط دامان حیوانات و طبیعت را گرفته است.  چه اینکه امروز اعضای بنی آدم نیز به جان هم افتاده و اخبار آن مرتب در رسانه هاست.  امروز بویژه زنان در معرض بیشترین خشونت اند.  مثلاً دوچرخه نباید سوار شوند اما شتر سواری اشکالی ندارد!  بسیار عجیب مینماید اما اگر به جستجوی دلیل بپردازید از انسان بودن خود شرمسار میشوید.  همان بهتر که در جستجوی ادله این بایدها و نبایدها نبود.  نهایتاً در انتهای کار بشما خواهند گفت انسان نباید بخود آسیب رساند والا گناه کرده است.  مجازاتش چیست؟  بهتر است مثالی بزنیم.  مثلاً میگویند شما نباید کفش تنگ بپا کنید زیرا به پای انسان آسیب میرساند و خلاف شأن انسانیست.  اما اگر کردی مرتکب گناه شده ای و بار اول پای چپ شما بمجازات قطع خواهد شد.  میشود حدس زد در صورت تداوم گناه جه خواهد شد.  تکرار مکررات مراسم در یک بازه زمانی بلند،  آنرا هرچند که غیر منطقی و ناعادلانه باشد، عادی و منطقی جلوه میدهد.  بعد مدتی به آن میگویند "سنت".  رسوم و سنت ها، همه جا محترم و در هاله ای از تقدس است و اقدام به تغییر آن با مقاومت روبرو میشود.  سنت های خوب و حتی بی زیان را میتوان پاس داشت اما برای مقابله با سنت های بد مقداری شهامت لازمست.  مثلاً یکی از سنت های بسیار قدیمی و مقدس هندوان رسم "ساتی" بود که تا دوران استعمار انگلیس در هند رواج داشت.  رسم بر این بود که اگر شوهر فوت میکرد، زن برای ابراز وفاداری، خود را روی شعله های آتشی که برای سوختن متوفی روشن شده بود انداخته و زنده زنده همراه مرده سوخته شود.  علیرغم مقاومت هندوان که تا پای درگیری با ارتش انگلیس پیش رفت، ولی خوشبختانه توسط انگلیسی ها جلوی آن گرفته و غیرقانونی شد.  اجحاف بر زنان در چین قدیم نیز رایج بود که یکی از رسوم آنان که تا سده اخیر رواج داشت به شرح زیر بود.  رسم بر این بود که پای دختران خانواده های متشخص را در کفش فلزی قرار میدادند تا در بزرگسالی نیز همچنان کوچک مانده باشد تا در نظر مردان چینی زیبا جلوه نماید!  اما به قیمت تحمل شکنجه طاقت فرسای این بینوایان که شاهد دفرمه شدن پا و درهم فرورفتن تدریجی استخوان پای خود بودند.  این بانوان که بخاطر حفظ سنت عذاب را تحمل کرده بودند، در بزرگسالی بدون کمک دیگران قادر به راه رفتن نبودند، اما چه باک که مردانشان حظ بصر خود را حفظ کردند. تاریخ این خشونت ها بسی طولانیست و مردم ما بخوبی با آن آشنایند.  در اینجا میخواهیم با اعلان یک آگاهی مهم بلکه این رسم زن ستیزی برای همیشه از صحنه روزگار پاک شود.  دستکم مردمان فهیم با وقوف بر این آگاهی شاید بتوانند بتدریج ذهن دیگران را در این زمینه روشن کنند.  موضوع ساده است.  مطابق اخلاق طبیعی، این برابری حقوق زن و مرد همواره امری روشن و بدون مناقشه بوده است ولی خیلی ها زیر بار آن نمیرفتند و نمیروند.  تا اینکه بالاخره یافته های علمی توانست شواهد این برابری را ظاهر سازد.  گمانه زنی ها حاکی از آنست که انسان اولیه "دوجنسی" بوده است یعنی اندام های مذکر و مؤنث را توأماً داشته است.  هنوز رد پای آن بر بدن زن و مرد هست، ضمن اینکه هنوز ندرتاً شاهد وجود این افراد دوجنسی در جامعه هستیم که غیر طبیعی تلقی میشود در حالیکه طبیعی واقعی همین بوده است.  ردپای آن در افسانه های اساطیری نیز هست که زروان، انسان اولیه، هم زن بوده است و هم مرد.  گیاهان که ظهور مراحل اولیه حیات است نیز غالباً تک پایه هستند یعنی گُل ها، مادگی و پرچم را توأماً دارا هستند.  در جریان تکامل، برخی گیاهان دوپایه شده و تخصصی تر عمل کردند.  چه بسا همین روند تخصصی شدن در اجداد اولیه انسان و سایر حیوانات نیز صورت گرفته باشد.  اخیراً فیلم های تحقیقاتی موارد متعددی را در خصوص آبزیان آشکار ساخته اند که شک و شبهه ای را باقی نمیگذارد.  یک مورد آن در خصوص نوعی ماهی خاص است که بطور معمول دارای نوع نر و ماده با تفاوت های آشکار است.  اما مواقعی که تعداد ماهی نر بدلائلی کم میشود، یکی از ماهی های ماده در گروه، برای جبران این کمبود شروع به استحاله کرده و نه تنها بزرگتر شده شکلش تغییر میکند بلکه اندام نر در آن ظهور کرده و بدینطریق استمرار نسل را تضمین میکند.  این حاکی از واقعیتی شگفت انگیز است که قبلاً شناخته شده نبود.  با اینکه موارد مشاهده شده نادر بوده، اما احتمال میدهیم که این یک اصل عمومی باشد و چه بسا در آینده دلالت های گسترده ای بر آن پیدا شود.  هرچه باشد هنوز در آغاز کشفیات حیات در دریاها هستیم.  

   خلاصه اینکه اگر این اصل کلی، یعنی قابلیت استحاله نر و ماده، را بپذیریم این تعصبات عجیب که زندگی را بر مردم تلخ کرده بیکباره از میان برخواهد خاست آنچنانکه تاریخ را دوباره باید نوشت.  تفاوت نر و ماده بخاطر مقادیر کمی هورمون و کمی جراحی است که امروزه دوجنسی سرگردان را از بلاتکلیفی نجات میدهد.  قلب و مغز و سایر اندام ها یکسان است.  پذیرش این امر که نوع اولیه انسان در گذشته های بسیار دور حالت دوجنسی داشته است، و پذیرش این حقیقت که طلوع بشریت مربوط به میلیونها سال پیش است، به خالی شدن فکر از تعصبات خشک کمک فراوان میکند.  آیا زمان آن فرا نرسیده که به یافته های علمی بی تفاوت نباشیم.  چه بسا بسیاری از مردم، همین خبر ماهی ها را در رسانه ها دیده و شنیده باشند و از آن سرسری گذشته باشند.  رسانه ملی، فیلم های مستند طبیعت را به هدف پرکردن برنامه نمایش میدهد و از اهمیت محتوای آن اغلب غافل است. اخبار فقط برای شنیدن نیست بلکه به فهمیدن و تأمل کردن نیز نیاز دارد.  اگر نسبت به یافته های جدید، که هردم بیشتر میشود، بی تفاوت باشیم در اینصورت تفاوت ما با سنگ چیست؟  چه بسا سنگ در این معنی از ما جلوتر باشد زیرا با ریزش مداوم آب بر آن سوراخ میشود.  پس چگونه است که آبشار عظیم دانش بر دلهای اینان که از رگ و پی است اثر ندارد؟!  رسانه ملّی نه تنها کمکی در این مهم نمیکند بلکه رویه عکس اختیار کرده است.  در درجه بعدی، این دانشگاه ها هستند که باید نقش مهمی در همه فهم کردن علم و شرح و تفسیر یافته های جدید بازی کنند.  اما بنظر میرسد تنها دغدغه مهمشان تولید "کاغذ" باشد.  گویا همه عوامل دست بدست هم داده تا مانند سنگ ثابت و لایتغیر باشیم؛ چه افتخاری.  فقط تصور کنید که اگر همین یک نکته را مردم ما بدرستی درک کرده بودند وضعیت حال و آینده ما چقدر متفاوت میبود.  در حالی که در گذر زمان همه چیز تغییر کرده و حتی کوه نیز جابجا شده یا سائیده و مسطح میشود، عجیب است که برخی افکار تغییر نمیکند.  درسی که مادر طبیعت میدهد تغییر است و اینکه افکار نیز بموقع خود تغییر خواهد کرد.  افکار جامد نیز بطور قطع در طولانی مدت تغییر خواهد کرد ولی چه میشد که این تحولی که حتمی و گریز ناپذیر است در زمان زودتری اتفاق میافتاد.  اخلاق طبیعی یعنی باز گذاشتن دریچه مغز برای جذب بازخوردهائی که از طبیعت دریافت میشود.  زمانی از ترس سیل و زلزله و حوادث طبیعی قربانی میکردند تا خشم طبیعت فرونشیند.  بعداً این سنت به اهدای  بُخور و نذر و نیاز های کم هزینه تری بدل شد.  امروز به هیچکدام نیازی نیست.   واقعیت اینست که سنت برای توده ها جنبه یک سرگرمی ضروری را دارد و نمیتوان یکسره از آن دست شست.  اگر یکی را پاک کردید، چیز دیگری را جانشین باید کرد.  کاری که از سخنرانان و ناصحان جامعه برمیآید تعالی بخشیدن سنت ها بسمت و سوی مفید بودن در جهت بهداشت تن و روان است.  ضمن اینکه دست روی دست نباید گذاشت که کشورهای پیشرفته تحقیق و تفحص کنند و ما همچنان برخوردار از برکت یافته های آنان و مصرف کننده تولیدات آنان باشیم.  بلکه باید آستین ها را بالا زده و خود دست بکار شده و خود جویای حقایق باشیم.  اگر شیرهای نفت بسته شود چه باک، باز شدن افق های جدید در عوض ما را به تلاشی مضاعف وادار خواهد ساخت که آینده را خود رقم زنیم.   

    در بسیاری از کشورها، بخشی از اخلاق عمدتاً بر دوش قوانین مدنی آنها محول شده و تعارضی بین ایندو وجود ندارد. در برخی کشورها که سنت حاکم است مشکلات عدیده ای بوجود میآید که ناشی از تقابل اخلاق با سنت است.  شکل اولیه ادیان که نسبتاً ساده و بی پیرایه بوده بعدها بعلت نیاز روحی گروندگان به وجود تشریفات و مراسم، کم کم مرکز ثقل دین را بسمت مراسم که بعداً سنت نام گرفت سوق داد.  بنظر میرسد روحیه انسان چنان است که دین بدون آداب و مناسک را پذیرا نباشد و قبول نکند.  درست همانگونه که روستائی ساده دل ما نسخه طبیب بدون آمپول (سوزن) را نسخه شفابخش نمیداند.  پیامبری که والاترین و شفابخش ترین آموزه ها را بیاورد ولی فاقد آداب و مراسم باشد، پیروان پروپاقرصی نخواهد یافت.  از همین رو، هر دین جدیدی مجبور است بخش بزرگی از مراسم زمانه ماقبل خود را که با آن در تقابل بوده پذیرا شود.  بطوریکه امروزه حجم بزرگ آموزه های ادیان رایج را همین تشریفات تشکیل میدهد.  شاید علت اصلی علاقمندی و پایبندی مؤمنین به دین را همین تشریفات باعث شده باشد.  جلال و شکوهی که در کلیسای کاتولیک و مراسم رنگین آن وجود دارد هر بیننده ای را تحت تأثیر قرار میدهد.  نقاشی های بی بدیل در و دیوار این کلیساها انسان را بی اختیار وارد فضای ملکوتی میکند.  از همین روست که ساخت هرچه بزرگتر و با شکوه تر کلیساها در دستور کار ارباب دین است.  در شاخه پروتستان مسیحیت، نماد پرستی جای خود را به رابطه مستقیم شخص با معنویت داده و مقدار زیادی از حشو و زوائد سنت های کاتولیک کاسته شد.  شاید در عمل همین موجب پیشرفت بیشتر زندگانی این مردم  نسبت به معتقدین شاخه کاتولیک شده است.  اما در مسابقه عظمت و بزرگی، چندی پیش آقای اردوغان بزرگترین مسجد دنیا را در ترکیه ساخت تا رعایای خود را بیش از پیش خشنود سازد.  اما طولی نکشید که آقای پوتین روی دست او بلند شده، مسجد بازهم بزرگتری را در چچن برای جلب رضایت مسلمانان آنجا برپا کرد.  غالباً تفکر مردم در چشمان اوست که دوای آن همانا بازگشت به اخلاق طبیعی است.

    نتیجه آنکه اخلاق طبیعی چیزی نیست جز همان بازگشت به خویشتن خویش.  منظور بازگشت به دورانهای اولیه نیست بلکه رجوع به منطق درونی و طبیعی بدن است.  در این طرز تلقی انسان فقط متعلق به جامعه انسانی نیست بلکه فراتر از آن متعلق به جامعه بزرگ جانوران و جانداران، و حتی فراتر از آن متعلق به کل طبیعت شامل برّ و بحر و همه چیز میباشد.  در این نگرش، انسان باید در تعادل با مجموعه پیرامونی خویش باشد.  باید مراقب گل و گیاه و جنگل و کوه و دشت باشد.  باید مراقب جانورانی باشد که بسیار پیش از وی صاحب این سیاره بودند.  نباید تعادل جانوران را بنفع افزایش دام و طیور که خوراک خودش است بهم بزند.  نباید با آتش زدن جنگلها و تبدیل به مرتع جهت پذیرش گاو و گوسفندان چهره زمین را زخمی و زیانی چندباره وارد سازد.  طبعاً با افزایش جمعیت خودش، سایر جانوران و بطور کلی تعادل ظریف طبیعت را برهم نزند که گرم شدن زمین یکی از تبعات تخلف از این اصل است.  و بالاخره هماهنگ با: بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش زیک گوهرند، نباید در جامعه خودش تبعیض روا دارد و تعصبات خشک اقوام بدوی چندهزارساله را سرلوحه کار خود قرار دارد.  

  • مرتضی قریب