فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰
بهمن

احساسات یا عقل

در فاصله انتشار چند نوشته قبلی، در خصوص پدیده های ناشناخته، برخی دوستان اظهار عقیده کردند که واقعاً در قبال این گفتار های ضد و نقیض چه باید بکنند و عملاً خود را مستأصل میبینند.  میگویند شما که میگوئید این چیزها واقعی نیست پس چگونه است که اینهمه مجلات معروف آنها را بعنوان رویدادهای واقعی معرفی میکنند.  از اینها گذشته کتابهای متعددی توسط آدمهای شناخته شده بین المللی این وقایع را با ذکر جزئیات و زمان وقوع و حتی نقل قول های شاهدان عینی در کتابهای خود نقل میکنند و بعید است که اینهمه آدم بخواهند دروغ بنویسند.  یعنی شما میگوئید اینها همه دروغ است ؟!!  پس دیگر به چه کسی میتوان اعتماد کرد؟  این که میشود همان تئوری توطئه که سعی میکنید آنرا رد کنید؟؟

  در پاسخ باید گفت که اولاً بسیاری از نادرستی های آکادمیک ممکنست از روی عمد نباشد و صرفاً معلول استنباط نادرست اشخاص است.  ضمن اینکه اگر در انتها قرار باشد فقط به یک چیز اعتماد کرد آن یک چیز همانا وجدان خودتان باید باشد.  البته در این مقام لازمست تجربه زیادی داشته باشید و بقول معروف سرد و گرم چشیده روزگار بوده با اصول علم آشنا باشید.  اما چه میتوان کرد که اکثریت قریب باتفاق کسانی که مشتاق دانستن حقایق هستند هنوز در حال سپری کردن دوره نوجوانی و جوانی خود هستند و فرصت کافی برای کسب تجربه نداشته اند.  اشتباه نشود که منظور ما فقط گذر زمان نیست.  چه بسیار پیران کهنسالی که حتی تا دم مرگ نیز از معنی و مقصود زندگانی هیچ نفهمیده و همچنان در جهل مرکب درجا زده اند.  به سواد خواندن و نوشتن نیز ارتباط مستقیمی ندارد چه بسا پیران باسوادی که حکم فسیل های زنده ای را دارند که از جایگاه طبیعی خود از قرون ماضی و هزاره های گذشته  بریده و  پس از عبور از تونل زمان به زمان معاصر منتقل شده اند.   همینجا اجمالاً بگوئیم که در گذشته های دور، مهارت خواندن و نوشتن امری نادر بوده که دارنده آن در جامعه، فردی شاخص تلقی شده و مورد احترام همگانی قرار داشت.  در جامعه ایران به این افراد اصطلاحاً ملا هم میگفته اند یعنی کسی که میتواند بخواند و بنویسد.   البته در روزگار ما اطفال دبستانی نیز از عهده این مهم برآمده و به یمن قانون سوادآموزی، همه مجبور به کسب این حداقل ها هستند.  مطلب را سبک نه انگاریم زیرا همین مهارت اولیه در خواندن و نوشتن در روزگاری بسیار دور شعبده و جادو تلقی شده و دارنده آن حائز مقامی بالا در جامعه خویش بود.  در واقع در هزاره های دور این فقط کاهنان معابد بودند که خواندن و نوشتن در انحصار آنان بود.  برای لحظه ای تصور کنید که به چهارهزار سال پیش بازگشته اید و در یک معبد مصری شاهد انجام مراسم روحانی هستید.  با کمال تعجب شاهد این خواهید بود که کاهن بزرگ از روی یک پاپیروس شکل های عجیب و غریبی را که برای حضار نامفهوم است مرور کرده و با صدای بلند میخواند.  بله، خواندن و نوشتن امری مقدس و طبعاً در انحصار گروهی کوچک از روحانیون بود.  رد پای این قداست حتی امروز نیز در ادبیات ما دیده میشود از قبیل اینکه میگوئیم آینده من بر لوح محفوظ "نوشته" شده و اصلاً کلمه "سرنوشت" نیز از همینجا پیدا شده که آینده محتوم فرد در شکل یک نوشته (و طبعاً مقدس) در جائی نگهداری میشود.  امروزه میتوان همه این اطلاعات را بسهولت بصورت کلامی روی نوار صوتی ضبط و نگهداری کنیم ولی چه کنیم که در آن ایام هنوز فن آوری و تکنولوژی رشد امروزی را نداشته و طبعاً ضبط مغناطیسی بصورت امری قدسی در نیامد زیرا در آن ایام وجود خارجی نداشت و اگر وجود میداشت چه بسا آن نیز مانند امر نگارش به تاریخ ما افزوده و جایگاهی ماورائی میافت.  هنوز گاهی در ادبیات ملل لفظ "کتاب" دلالت بر کتاب مقدس دارد چه اینکه نوشته را امری قدسی  پنداشته و آنرا فقط شایسته متون دینی میدانستند.  از حق نگذریم، اختراع خط یکی از نقاط عطف تاریخ تمدن است و انتقال افکار بدون آن میسر نبوده است.

  بهر حال امروزه خواندن و نوشتن دیگر امری ماورائی نیست زیرا از انحصار خارج و در دسترس همگان است.  با این وجود هنوز آن رد پاهای باستانی در متن جامعه بچشم میخورد و مثلاً آنچه در قالب کتاب منتشر میشود مورد استناد مردم واقع شده و میگویند فلان مطلب ادعائی در بهمان کتاب منتشر شده و نتیجه میگیرند که باید واقعیت داشته باشد.  مردم گمان دارند که آنچه منتشر میشود حتماً باید درست باشد که اجازه داده اند منتشر شود.  این مطلب نه تنها درست نیست بلکه اتفاقاً بسیاری از متونی که درست بوده و برای آگاهی مردم ضروریست گاهی اجازه نشر نمی یابد.  پس باید دانست که لزوماً با خواندن فله ای کتابهای موجود در بازار شانسی برای وصول حقیقت نیست.  اینجاست که راهنمائی باتجربه ها راهگشا خواهد بود و اینکه رسانه ها گاهی مردم را به کتاب خوانی دعوت میکنند باید قید کتاب خوب را هم اضافه کنند.  در این رابطه باید از آنها که فکر میکنیم دانش بیشتری دارند کمک بخواهیم.  اگر هم این قبیل افراد در دسترس نیستند، باری، پایگاه های اطلاع رسانی بین المللی فعلاً در دسترس بوده و  خوشبختانه بیش از آنچه تصور کنید و برای شما قابل هضم باشد اطلاعات عرضه میکنند.  متأسفانه از خلال گفتگوهائی که از رسانه ها میشنویم اینطور استنباط میشود که عده ای خط و نشان کشیده و میخواهند این تنها روزنه تنفسی را نیز مسدود کنند و اگر تابحال عمل نشده به دلیل نبود ابزار لازم بوده است.  اما اگر بسلامتی این تنها روزنه هم بسته شود آنگاه، همانطور که در ابتدا عرض شد،  باید به یگانه مایملک باقیمانده خود رجوع کنید که همانا وجدان شخصی خودتان است.  اینجاست که مهمترین سلاح شما بکار میآید و آن همانا سلاح شک و تردید است که در مطالب قبلی شرح دادیم (البته بهتر است در همه حال دم دست شما باشد).  هر گزاره ای که به ذهن شما ورود میکند باید از این فیلتر عبورش دهید.  این یک فیلتر شخصی است و مانند فیلتر های دولتی برای تحمیل چیزی به دیگری نیست.  لذا اگر موضوع مربوطه مانند پازل با سایر بخشهای دانشی شما جفت و جور شد، قبولش کنید والا در قرنطینه نگاهداشته و نهایتاً پس از انقضای مهلتی بدورش افکنید.  ضمن اینکه در مورد آنچه هم که از گذشته ها دارید تعصبی بخرج ندهید و اگر در آتیه لازم شود که بخشی از این اطلاعات به روز شود مقاومتی بخرج ندهید.

  عزیزان!  دانش های گذشتگان، با تمام احترامی که برای بنیان گذارانش قائلیم، مربوط به زمانه خودشان بوده و لذا دارای تاریخ مصرف برای همان روزگاران است.  این به هیچ وجه به معنای کوچک شمردن بزرگان نیست!  ما هنوز برای معلمین دبستان خود احترام قائلیم گو اینکه دیگر خودمان را محدود به اطلاعات دریافتی در آن دوران نمیکنیم بلکه موظفیم که به دانش روز تکیه و از دستآوردهای آن استفاده کنیم.  لذا در استفاده از دانش های قدیمی باید با قید احتیاط برخورد کرده و به راحتی تسلیم هرآنچه در کتب گذشتگان آمده است نشده و آن را ابدی و ازلی نپنداشت.  مسأله مخالفت با آن آموزه ها نیست بلکه درک این نکته است که آنچه آنها گفته اند، در بهترین حالت خود، مناسب برای حال و هوای آن دوران بوده است.  مثل اینست که ما امروزه برای کشتیرانی متکی به اطلاعات بطلمیوس بوده از یافته های قدما استفاده کنیم.  با اطلاعی که از زندگی جلال الدین بلخی داریم اطمینان داریم که اگر امروز سر از گور برمیداشت و امکان صحبت پیدا میکرد، قطعاً در برخی اشعار خود تجدید نظر کرده و مثلاً دیگر نمیگفت "پای استدلالیان چوبین بود..." بلکه با مشاهده آنچه نتایج استدلال و کاربرد عقل در زندگی امروزی به بار آورده نظر خود را تغییر میداد.  بویژه اگر میدید چگونه آن استرالیائی در مسابقه دو با پای مصنوعی از همه دوندگان سالم پیشی میگیرد!  شاید اگر ما هم در آن دوران میزیستیم با او در ناکارائی عقل همعقیده میشدیم زیرا دنیا را پر از پرسش های بی جواب می یافتیم که عقل راهی بدان نداشت.  در چنین شرایطی شهود راضی کننده تر از عقل مینماید.  البته رأی حکمای گذشته در خصوص اخلاق و حکمت عملی تا حد زیادی همچنان معتبر است کما اینکه آموزه های شیخ اجل سعدی میتواند با مختصر اصلاحاتی همچنان چراغ راه جامعه امروزی باشد زیرا که نفس بشر از ابتدای تاریخ خود تاکنون همواره متمایل به نیکی بوده و هیچگاه خللی در جهتگیری آن رخ نداده است.  هر آموزگاری در هر دوره ای از تاریخ که ظهور کرده متشابهاً خود را موظف به نشر نیکی ها دانسته است و جامعه زمان خود را بدانها توصیه کرده است.

  امروزه بیش از هر زمان دیگری به استفاده از عقل محتاجیم و ضرورت آن بویژه در جوامع عقب افتاده بیش از پیش احساس میشود.  این ضرورت با بهره گیری از علوم انسانی و ادبیات هیچگونه تضادی نداشته و به معنی مقابله با احساسات و آنچه دایره هنر و فرهنگ است نیست.  ما همانقدر از خواندن رمان ماشین زمان ج.اچ.ولز لذت میبریم که از کتاب بینوایان ویکتور هوگو و بسیاری دیگر.  توصیه میشود آنچه را هم در حوزه پدیده های ناشناخته از قبیل بشقاب پرنده، مثلث برمودا، ..و امثالهم هست با همان دیدگاه بخوانیم و لذت ببریم بدون آنکه بی جهت وزنی بیش از حد معمول برایشان قائل گردیم.  یکی از مشکلات امروز جوامع خلط پدیده های غیر واقعی با مسائل واقعی است که منجر به بروز بحران هائی گردیده است.  اکسیر اعظم برای حل آنها آموزش درست است.

  • مرتضی قریب
۱۷
بهمن

هموپاتی - از خیال تا واقعیت

  سالها پیش یکی از همکاران، در خصوص معالجه بیماری اینجانب توصیه کرد که با هموپاتی قطعاً این مهم برطرف خواهد شد.  البته نه ایشان پزشک بود و تخصصی در این امور داشت و نه اینجانب در امر معالجه جدی بودم.  اما آنچه جدی شد کنجکاوی من برای فهم این مطلب که اولاً هموپاتی دقیقاً چیست و ثانیاً چگونه است که هر کس بدون دارا بودن دانش پزشکی و با در دست داشتن دستورالعمل های ساده ای قادر به معالجه طیف وسیعی از بیماریها ( به ادعای همکار عزیز) میباشد.  جسته و گریخته ادعاهای مشابهی از رسانه های مختلف در مورد تهیه دارو و اثر بخشی آن شنیده بودیم.  اما مراجعه به منابع معتبر روشن ساخت که:

1- گفته شده بنیان گذار اصلی آن بقراط حکیم در 400 قبل میلاد است.

2- پایه گذار عملی این مکتب، پزشکی آلمانی در اواخر قرن 18 بوده است.

3- خط اساسی آن بر مبنای هر چه رقیق تر کردن دارو در محلولی از آب یا الکل است.

4- ادعا شده با اینکه عملاً چیزی از ماده مؤثر در محلول نهائی باقی نیست اما همچنان روح آن باقی و اثر نهائی از آن اوست.


  در این روش ادعا شده که ماده ای که ایجاد علائم بیماری در شخص سالم میکند، همان ماده بعنوان دارو و در مقادیر بینهایت جزئی بصورت محلول در آب باعث درمان بیماری میگردد.  بدون آنکه بخواهیم وارد جزئیات و نحوه تهیه دارو شویم و حتی بدون آنکه از علم پزشکی سردرآوریم شبهاتی خود به خود ایجاد میشود.  یادتان باشد این همان اشکار سازی است که درون همه ما هست و در مواجهه با مسائل شبهه ناک، بدون آنکه قصد جسارتی باشد، سر و صدای آن در میآید.  منتهی شدت و ضعف این آشکارساز بستگی به تمرین و ممارست ما دارد که چگونه روح پرسشگری را در خود تقویت کرده باشیم.  دو شک مهم در این رابطه وجود دارد که چه خوبست اگر کسی جوابی دارد راهنمائی کند:

1- محلولی که گاهی گفته میشود حتی یک مولکول از داروی اصلی در آن نیست چگونه میتواند مؤثر واقع شود؟

2- با فرض اینکه این دارو کاملاً مؤثر و شفا بخش است، چگونه است که در پزشکی امروزی توسط اطباء حاذق تجویز نمیشود؟


پاسخ های احتمالی:

  اگر از زبان یک هموپاتیست به دفاع برخیزیم، میتوان گفت که ماده مؤثر از طریق رد پائی (روح) که از خود بجا میگذارد تأثیر خود را نشان خواهد داد.  اما هنوز این سؤال مطرح است که تعبیر علمی این رد پا چیست؟  نهایتاً ادعا خواهد شد (مشابه اغلب ادعا های دیگر) که علم امروزی قاصر از فهم ان است و در آینده مثل بسیاری از معما های دیگر گشوده خواهد شد.  آنها میگویند : عجالتاً آنچه حقیقت دارد و واقعی است اینست که "دارو روی بیماران مؤثر بوده و بیماری آنان را بهبود بخشیده"!.  بیائید این پاسخ را دربست پذیرا شویم.  اگر این دارو ها واقعاً مؤثرند پس چرا با گذشت اینهمه سال همه گیر نشده و مورد قبول جامعه پزشکان نیست؟  میگویند پزشکان عناد دارند و از اینکه یک روش ارزان قیمت رقیب کارشان باشد وحشت دارند.  اما مگر همین پزشکان حافظ سوگند نامه بقراط حکیم نیستند که خود را ملزم به حفظ جان بیماران کرده اند؟  راستی مگر همه اطباء دنیا بیمارند که عامدانه از تجویز چنین داروی مؤثری ابا داشته باشند؟!  هرگاه هر داروی جدید و مؤثری کشف شود، خواه گیاهی خواه شیمیائی، پزشکان خود به خود بسمت تجویز آن  میروند زیرا در وهله نخست خود را موظف به حفظ تندرستی بیمار در کوتاهترین زمان میدانند.  مسأله داروهای گیاهی (سنتی) نیز چیزی شبیه همین قاعده است.  اگر یک داروی گیاهی تأثیر معجزه آسائی داشته باشد چرا پزشکان باید از تجویز آن خودداری کنند؟  مگر نه اینست که دارو داروست؟  چه تبعیضی وجود دارد؟  لذا مجادله ای که گاهی بین پزشکی رایج با پزشکی سنتی درمیگیرد واقعی نیست و ریشه اساسی ندارد.

  اما بالاخره این همه آدم هائی که با هموپاتی نتیجه گرفته اند چه میشود؟  آیا اینها همه دروغ است؟  نه لزوماً.  واقعیت این است که بسیاری از بیماریها، بویژه بیماری های سبک، حتی بدون دارو و فقط با کمی استراحت به خودی خود بهبود می یابند.  بدن، خود بهترین مدافع در برابر هجوم بیگانگان است.  گاهی دارو فقط نقش تسریع در پروسه بهبود را دارد.  بنابراین اگر آمار واقعی و دستکاری نشده از نتایج معالجات هموپاتی در دست باشد، احتمالاً بهبودی چیزی در حد پنجاه - پنجاه است.  همان نتیجه ای که شاید با استراحت حاصل میشد.  اصلاً تأثیر اصلی داروهای هموپاتی چه بسا ناشی از همان آب خالصی است که خورده میشود؟!!  برخی  اطباء نوشیدن یک لیوان آب قبل از خواب را برای صحت مزاج مفید دانسته اند.  برخی هم اصولاً زیر نام "آب درمانی" خواصی معجزه آسا برایش قائل شده اند.  در هر حال چه برای آب خاصیت شفا بخشی قائل شویم و چه نشویم، درمان هموپاتی نتوانسته است بدنه اصلی جامعه پزشکی را در اثر بخشی آن مجاب کند.  تأکید میکنیم که هیچگونه دشمنی خاصی با این روش یا تجویز کنندگان آن نداشته و برعکس بسیار هم آرزوی موفقیت آنرا داشته، مایلیم این روش یا روش های کم ضرری مانند آن بتواند در عمل شایستگی خود را نشان داده و کاربرد عمومی در جامعه پزشکی پیدا نماید.  در هر حال حق خود را برای تشکیک همواره حفظ خواهیم کرد.


  • مرتضی قریب
۱۴
بهمن

پدیده های ناشناخته - 2

  تلاش بر کوتاه نوشتن مجال بیان همه آنچه باید نوشته شود را نمیدهد.  این یکی دو مطلب اخیر در پاسخ به خواننده ایست که میخواست درباره بشقاب پرنده و مثلث برمودا (و امثالهم) حقیقت داستان گفته آید.  جواب آخر را هم اینک میدهیم و آن اینکه حقیقتی پشت آنها نیست و اگر کتاب یا مقالاتی در این زمینه ها میخوانید به قصد تفنن و سرگرمی  باشد.  حدود بیست سال پیش مقاله مفصلی با شواهد و مراجع متعدد در روزتامه اطلاعات چاپ شد که در آن بطور کامل در این خصوص توضیح داده ام.  اگر توانستید  نسخه ای از آن را در محیط مجازی بیابید آن را مطالعه و لطفاً برای منهم ارسال کنید.  اجمالاً پدیده "یوفو" که ما بشقاب پرنده می نامیم در 1947 در مجلات وقت ظهور یافت.  بتدریج سقوط یوفو و سپس پیاده شدن فرازمینی ها و ارتباط با انسانها و همینطور شاخ و برگ های عجیب و غریب دیگر نقل محافل گردید.  البته یک جنبه این قضایا، که در مقدمه قبلی گفتیم، جنبه روانی و علاقمندی مردم به شگفتی و اعجاب است.  پس تعجب آور نیست کسانی هم شروع به نوشتن کتاب های به ظاهر علمی و دامن زدن به تخیلات مردمی کنند.  همینجا تأکید کنیم که این روزنامه نگاران و نویسندگان لزوماً همگی حقه باز نبوده و برای درآمدزائی اقدام به نشر چنین تخیلاتی نکرده اند بلکه برخی صرفاً از روی اعتقاد، منتها ساده لوحی، عمل میکنند.  مهمترین کتاب پرفروش در این زمینه کتاب "واقعه روزول" بوده است که شرح مفصلی از سقوط یک بشقاب پرنده در مزرعه ای بنام "روزول" در نیومکزیکو ست.  جالبست که  این شهرک و مزرعه مربوطه اکنون از نقاط دیدنی جلب توریست آمریکا و دارای موزه ای حاوی اشیاء به اصطلاح یوفوی کذائی است.  نویسنده این کتاب قبلاً اشتهار خود را با چاپ کتاب "مثلث برمودا" کسب کرده که در آن مدعی شده بود که در این منطقه کشتی و هواپیما مثل نقل و نبات گمشده و هرگز باز نمیگردند.  برخی از این نویسندگان تا آنجا پیش رفته اند که مدعی اند حین جنگ دوم، نیروی دریائی آمریکا روشی را کشف کرده بود که باعث نامرئی شدن کشتی هایش میشد ولی از کاربرد آن صرفنظر کرد زیرا باعث سردرد و مریضی ملوانان میشد!   اما حقیقت مزرعه روزول که آقایان از بیان آن در کتب خویش خودداری میکنند قطعات متلاشی شده یک بالون بود.  در آن دوران نیروی هوائی برای کالیبراسیون رادارهای ردگیر زمینی خود از اینگونه بالون ها حاوی صفحات منعکس کننده رادار سود میبرد و چیزی شبیه بادبادک های بزرگ پوشیده با لایه ای از آلومینیوم بود.  خلاصه اینکه یک اتفاق معمولی در یک مزرعه دور افتاده نطفه یک سری از حدس و گمان در خصوص موجودات فضائی میشود.  البته از نظر نویسنده این سطور، حضور موجودات باهوش (و شاید باهوشتر) مانند ما جائی روی کرات آسمانی دوردست غیر ممکن نیست اما چنان دورند که فعلاً حتی امواج رادیوئی نیز از تائید حضور آنان ناتوان است.  بهر حال نکته در اینجاست که حتی توضیحات صاحب مزرعه و مقامات دولتی نتوانست بر آتش اشتیاق دست از عقل شستگان آبی بپاشد.  عجیب است که مشابه چنین حالاتی در جاهای دیگر به بهانه های مختلف و به شکل های گوناگون بروز و ظهور دارد.  وقتی عده ای شوریده به چیزی دل دهند هزار تدبیر از هزار عاقل قادر به کاری نیست.  در هر حال خبر هائی که در سالهای بعد در روزنامه ها انعکاس میافت گاهی بر گمانه زنی ها بر له وجود یوفو دامن میزد.  گاهی چشمک های اتفاقی در رادار فرودگاه ها حکایت از حرکت جسمی ناشناس با سرعتی قابل قیاس با نور میکرد و موجب خوشحالی یوفو دوستان میگردید.  در سالهای اخیر این گزارشات کم شد و شاید بکلی ناپدید گردید زیرا ارتقاء دستگاههای رادار باعث حذف کلی این چشمک ها (نوفه) شده و امروزه دیگر خبری از رؤیت یوفو در رسانه ها نیست.  گزارشات حاکی از این بود که جسم ناشناس ناگهان تغییر مسیر داده با سرعتی باورنکردنی در جهت مخالف حرکت میکرد.  مشتاقان یوفو را عقیده بر این بود که فرازمینیان به منابعی از انرژی دسترسی دارند که ما آگاه نیستیم.  این عبارت که ما "هنوز آگاه نیستیم" خط بنیادی اینگونه تفکرات را میسازد و به محض برخورد با چنین جملاتی بدانید و آگاه باشید که در معرض یک سفسطه وسوسه انگیز قرار گرفته اید.  طبعاً، بسیاری چیزهاست که ما هنوز نمیدانیم و بدان اعتراف داریم.  اما در عین حال خیلی از چیزهاست که خوب میدانیم و خلافش هم دیده نشده.  یکی از آنها اصل بنیادی اینرسی است که در همه جای دنیا برقرار است (اصل یکنواختی طبیعت).  اگر جسمی، خواه یک ذره یا یک سفینه فضائی، در مدتی اندک دچار یک تغییر بزرگ در اندازه حرکت شود مستلزم اعمال یک نیروی بسیار بزرگ است و تفاوتی نمیکند این کار به دست انسان باشد یا موجودات فضائی.  طبیعت رشوه پذیر نیست و با همه، حتی جن و پری، به یکسان رفتار میکند.  تصور کنید با سرعت 100 کیلومتر بر ساعت در بزرگراه رانندگی میکنید.  در یک لحظه ناگاه با همان سرعت رو به عقب رانندگی کنید.  چه نیروئی لازمست (تمرین)؟!  مثلث برمودا و سایر مواردی را که ما شبه علم میخوانیم در همین طبقه بندی قرار میگیرند.  چطور ممکن است هر کشتی و هواپیمائی که از این منطقه عبور میکند ناگهان ناپدید شود؟  شاهد زنده اش نویسنده همین سطور که چندین و چند بار از قلب آن گذشته و صحیح و سالم بیرون آمده!  گفته ها در این زمینه فراوان است و حوصله خوانندگان اندک.  برای اینکه به ضعف استدلال علاقمندان به شبه علم پی ببرید شاید بد نباشد نوشته هایشان را بخوانید و چاله های استدلالشان را ببینید.  ضمن اینکه اصلاً به منابع ارجاعی آنها اعتماد نکنید چه اینکه در بهترین حالت مترادف ادعای "یخ زدن آب جوش زودتر از آب سرد است" میباشد که بحث آنرا در بخش قبلی دیدیم.  اغلب دوستان جوان ما با دیدن چند رفرنس پای این قبیل داستانها فوراً به صحت آن داستانها اعتماد میکنند و یادشان میرود که قانون اساسی در این موارد (و اصولاً  همه موارد) شک و تردید علمی است.  دستکم با دیگران مشورت کنید و یکطرفه قضاوت نکنید.

نتیجه اخلاقی: عزیزان! روش علمی روشی نسبتاً سخت و نسبتاً وقت گیر است.  طی طریق در این مسیر به مثابه بالا رفتن از نردبان است که هم انرژی بر است و هم پله پله باید طی شود.  روش غیر علمی سهل الوصول و بسیار سریع است.  طی طریق آن به مثابه حرکت در یک سرازیری آسفالته است که هیچ زحمتی نمی طلبد.  اتوموبیل را خلاص کرده و حتی بدون نیاز به فرمان و ترمز بسرعت پائین می آید.  هردو مسیر بدون انتهاست.  اولی بسمت دانائی و دومی بسمت نادانی. 

پی نوشت!!:   شاه کلید حل بسیاری از پدیده های "شبه علم" علاقه مردم به اعجاب و شگفتی است.  اخیراً عبارتی از "محمد زکریا رازی"  در تأیید همین نکته دیدم که حیف است عیناً نقل نشود.  رازی طبیبی عالیقدر و فیلسوفی واقعی دارای استقلال رأی بوده، خواندن شرح احوال وی را به همه توصیه میکنیم.  و اما عبارت او از ترجمه "سیرت فلسفی":

"بدیهی است که عامه به نقل و روایت مسائل بدیع و نادر حریص ترند، تا به نقل امور عادی و معمولی"

  • مرتضی قریب
۰۷
بهمن

پدیده های ناشناخته -1

  همانطور که در مقدمه قبلی قول داده شد، سعی میشود جواب مناسبی برای پرسش مطرح شده نوشته شود.  گاهی معروفست که میگویند شاهد  از غیب رسید.  چند روز پیش یکی از خوانندگان همیشگی این وبگاه طی نامه ای مسأله ای را مطرح کرد که اتفاقاً بدرد همین موضوع حاضر و در تأیید روش علمی میخورد.  ایشان اظهار کرد که چرا آب جوش زودتر از آب معمولی یخ میزند.  در پاسخ من، که گفتم ساده لوحانه است (یعنی مدعیان) لیستی حاوی اعاظم و اکابر علمی فرستادند که همگی آن را از نظر علمی اثبات یا دستکم توجیه کرده بودند (لینک زیر).  در مقابل چنین ادعای بزرگی چه باید کرد؟  اگر آن را فوراً پذیرا شویم یعنی اینکه همه آنجه در چند قرن اخیر در زمینه ترمودینامیک انجام شده غلط بوده و مثلاً این همه ماشین حرارتی که جلوی چشمان ما کار میکرده باید خواب و خیال بوده باشد!   اما از سوی دیگر، چرا خود آنرا به محک آزمون نگذاریم؟  بویژه آنکه امتحان آنرا همه ما بلد هستیم و لازم نیست منتظر پرفسور چینگ چانگ چون و نتایج آزمایشات ایشان باشیم.  پس دو ظرف شفاف یکسان تهیه کرده و در یکی آب 80 درجه و در آن یکی آب در دمای اتاق ریخته و درب آنها بسته در فریزر قرار میدهیم.  مشاهده خلاف ادعا را ثابت کرد.  در آزمایشی دیگر اینبار درب ظروف را باز گذاشتیم تا مگر تبخیر آب تفاوتی را به نفع ادعا نشان دهد.  باز آب سردتر زود تر یخ بست.  البته اگر خلاف قاعده اتفاق میافتاد ما آزمایش را چندین و چند بار ، مطابق روش علمی، تکرار میکردیم تا اطمینان حاصل شود شانس و اقبالی در کار نبوده.  و البته ناراحت که نمیشدیم، هیچ بلکه خوشحال هم میشدیم از اینکه با پدیده جدیدتری روبرو هستیم که قبلاً ناشناخته بوده.  توجه:  نتایج تحقیقات علمی معمولا در مجلات معتبر و شناخته شده علمی درج میشود که از زیر تیغ نقد دانشمندان دیگر عبور میکند و لذا اگر خبری مثل پدیده فوق را در مجلات مد و  زیبائی ملاحظه کردید از همان ابتدا باید دچار تردید شد.  در درون  ما باید آشکار سازی باشد که در مواجهه با مسائل بو دار هشدار دهد.  بویژه اگر حقایق تثبیت شده زیر سؤال رفت بوق ممتد بکشد.  مواردی از این دست بسیار زیاد اتفاق افتاده و منبعد هم اتفاق خواهد افتاد.  دوستان دانشجو احتمالاً به یاد دارند که در پدیده واپاشی بتا که ذرات صادره به قاعده میبایست تک انرژی باشند در عوض مشاهده گردید که دارای طیف انرژی است که با اصل بقای انرژی در تناقض مینمود.  بطوریکه دانشمند بزرگی چون بوهر گمان برد که شاید اصل مزبور خدشه پذیر است.  اما دیگران نمیخواستند اصلی را که بدون استثناء همواره درست بوده و ابزار اصلی فیزیک بوده بسادگی از دست بدهند.  از اینرو فیزیکدان باهوشی بنام پاولی قائل شد که ذره مرموزی که فعلاً قابل مشاهده نیست بخشی از انرژی را دزدیده و باعث میشود الکترونهای صادره دارای طیف انرژی باشند.  سالها طول کشید تا بالاخره با بدام افتادن این ذره گریزپا درستی حرف او ثابت شود.  این مثال را زدیم تا بدانید بسادگی نباید از داشته های خود دست کشیده و صرفاً با تکیه بر نتایج یک آزمایشگاه خانگی در تانزانیا فوراً اصول گذشته را بدور بریزیم.  ما اگر نتوانیم خود شخصاً صحت و سقم آنرا تجربه کنیم، باری، دستکم به نتایج پژوهشی آزمایشگاه های معتبر اعتماد کنیم.  گاه حتی نتایج این آزمایشگاه های معتبر نیز غیر معتبر از آب درآمده و باید بسیار محتاط بود.  اگر اخبار همجوشی سرد و التهابی را که سی سال پیش به پا کرده بود به یاد داشته باشید متوجه میشوید که عجله در انتشار نتایجی که هنوز هضم نشده و به تأیید مستقل دیگران نرسیده چقدر میتواند خجالت آور گردد (عجله کار شیطان است).  همانطور که در مقدمه پیشین گفتیم، در عین حال این مقاومت و شک و تردید نباید آنچنان باشد که ما را از پذیرش هر ایده جدیدی محروم سازد.  نمونه کلاسیک آن تردید انیشتن در پذیرش مکانیک کوانتائی و آن جمله معروف خداوند تاس نمی اندازد است.  حال که ذکر انیشتن رفت بهتر است همینجا تکلیف سوء درک عجیبی که بین درس خوانده ها رایج است روشن شود.  اغلب میگویند نیوتون مکانیک کلاسیک را ابداع کرد و همه آنرا قبول داشتند تا هنگامیکه انیشتن آمد و با ابداع نسبیت پنبه مکانیک نیوتونی زده شد.  اکنون چه اطمینانی هست که فردا زید دیگری پیدا نشود و دکان نسبیت را تخته نکرده و بگوید همه اینها غلط بوده!  و زمان دیگری فرد دیگری بیاید و کار زید و مابقی را زیر سؤال نبرد!!  در اینجاست که ضربه نهائی وارد میشود و به مصداق "پای استدلالیان چوبین بود - پای چوبین سخت بی تمکین بود" پنبه هر چه علم و دانش است زده میشود و اینکه دانش ما را به هیچ جا نمیرساند-- حرفی که این روزها زیاد میشنویم.  بی جهت نیست که جریانات خاصی عامدانه این نوع نتیجه گیری را ترویج و بتدریج با جمع کردن بساط علم و دانش زمینه را برای تفکرات دیگری آماده میکنند.  فعلاً از علوم انسانی شروع شده و کم کم به سایر علوم تسری خواهد یافت.  این سفسطه بسیار خطرناک است و دو چیز در این راستا قابل تأمل است.  اول آنکه این مروجین، برخلاف ترویج خود به محض مریض شدن به آخرین دستآورد های پزشکی درآویخته، از آخرین اختراعات و دستآورد های علمی در منزل و در بستان برخوردار و هواپیما اولین گزینه مسافرت ایشان میباشد.  دوم و مهمتر آنکه نسبیت هیچگاه مکانیک نیوتونی را ملغا نکرده بلکه آنرا تکمیل و برای شرایط خاص راه حل مکمل ارائه داد.  ملاحظه میفرمائید که ما در بخش اعظم زندگی خود هنوز از راه حل های نیوتونی با کمال دفت استفاده میکنیم و کاملاً کاراست.  متشابهاً مکانیک کوانتا نیز روشی تکمیلی برای رفتار در جهان اتمی ارائه داده و سیر امور در جهان بزرگ مقیاس کماکان همانست که بود.  اتفاقاً امروزه علم بیش از پیش بسوی یگانگی و وحدت پیش رفته و کار خود را فارغ از تخیلات واپسگرایان پیش میبرد.

  اما در مورد اینکه چه چیز را باور کنیم و چه چیز را نه، در درجه اول عادت به تورق ژورنالهای علمی و آشنائی با اخبار علم از کانال آنها.  اما چون فهم مقالات این مجلات فقط برای  عده محدودی میسر است لذا توصیه میشود از مجلات علمی همه فهم و عمومی تر هم استفاده شود.  خوشبختانه اکثر آنها پایگاه اینترنتی داشته و اگر فیلتر نشده باشد در دسترس علاقمندان است.  ضمناً مجلات علمی فارسی زبان نیز کم نیست اما دقت شود که گاهی اینان برای جلب مشتری مطالب را برای ایجاد هیجان عامه پسند کرده و از مثلث برمودا و بشقاب های پرنده داد سخن میدهند.  بقصد تفنن و سرگرمی بخوانید ولی هرگز باور نکنید.  نسل جوان هیچگاه خرافات سنتی را باور ندارد.  اما در عصر حاضر اباطیل را ملبس به لباس علم کرده در مجلات پر فروش عرضه میکنند.   این پدیده به شبه علم معروفست و موضوع اصلی که بدان خواهیم پرداخت همین است.  چه بسا دعاوی نادرست که با چاشنی علم سفسطه های آن پوشیده و برای خوانندگان جوان درک نادرست بودن آن مشکل باشد.  ترفند اصلی این نشریات سوء استفاده از علاقه انسان به شگفتی و اعجاب است.  اما اجازه دهید همینجا حرف آخر گفته آید: عزیزان! اعجاب و شگفتی که در خود علم هست بمراتب از هر شبه علمی بیشتر است.  با این تفاوت که علم واقعی است اما شبه علم سایه ای بیش نیست.  آنچیزی که به انسان نیرو داده برای وی سلامتی میآورد غذای سالم و طبیعی است.  شبه علم به مثابه "فست فود" است که با آنکه خوشمزه است اما میدانید که قطعاً ناسالم و مضر برای تندرستی است.  با علم به ناسالم بودن آن، گاهی خوردن آن برای تفنن ضرری ندارد ولی قاعده اصلی باید بر غذای سالم باشد.

  متأسفانه این توضیحات ضروری طولانی شد و ادامه آن را به بخش بعد وامیگذاریم.

                                                                          لینک برای مطالعه بیشتر در مورد اصل خبر: "آب جوش رودتر یخ میزند"!!!!


http://hamshahrionline.ir/details/64496


  • مرتضی قریب