فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

۲۹
آبان

صداقت در علم و سیاست

     متأسفانه بینش علمی و جهان بینی عمومی نزد عموم بویژه نزد دانشجویان ما بسیار کاهش یافته است.  این حکایت از  دست های پنهانی دارد که میخواهد فارغ التحصیلان رشته های علمی و فنی صرفاً تکنسین هائی برای چرخ صنعت بیمار کشور باشند بدون آنکه اجازه دهد فکر دیگری در مخیله آنان رشد کرده پرسشگر شوند.  مدتهاست که پنهان و آشکار حرکتی بزرگ آغاز شده تا نهادهای تولید فکر را از حیّز انتفاع ساقط سازد.  و این از دبستان شروع شده و در چند سال اخیر شدت گرفته است.  تبلیغات مسموم چنان بوده است که سوء نگرشی عمومی درباره کارکرد علم در زندگی روزمره را دامن زده بطوریکه در ذهن دانشجویان رشته های علمی نیز این سوء برداشت را رسوخ داده که نظریات علمی فقط محدود به حوزه دانشگاه و دوره محدود آن است.  قضیه از چه قرار است؟

    در اینجا مشخصاً علوم دقیقه مورد نظر است و پرسش اساسی این است که شناخت چگونه میسر میشود.  البته این پرسشی به قدمت تاریخ است که حکما را از دوران کهن تاکنون بخود مشغول داشته که وصول به حقیقت اشیاء چگونه ممکن میگردد.  عجیب است که وضعیت ما در این رابطه نسبت به چند هزار سال پیش، بهتر که نشده حتی بدتر شده است.  دانشجویان و دانش پژوهان ما با اینکه از نظر سطح اطلاعات و حجم محفوظات بسیار فراتر از حکمای کهن هستند معهذا از نظر ارزش گذاری بر آموزه های علمی دچار تردیدهائی هستند که تبلیغات مسموم در آنان بوجود آورده است.  این تبلیغات دایر بر این است که شناخت واقعی نه از راه علم بلکه از راه قلب است که جز با متابعت از آنان که به زهد و تقوی مشهورند میسر نمیگردد.  یعنی به یک معنا صداقت در علم تحت الشعاع صداقت در سیاست و امور منقولات است.  آیا چنین است؟

    اما موضوع صداقت در علوم دقیقه موضوع کاملاً روشنی است که بحث چندانی نمیطلبد.  زیرا اساس علوم بر مبنای راستی و صداقت است که در جستجوی حقایق عالم، درک واقعیات مورد نظر بوده و پوشاندن حجاب بر حقایق و یا تبلیغ دروغ بجای ارائه واقعیت ابداً رویه کار علم نبوده و نیست و نخواهد بود.  اگر ندرتاً پژوهشگری عامدانه چیزی را به دروغ بجای واقعیت عرضه کند بلافاصله از زمره کوشندگان راه علم کنار گذاشته میشود.  مثلاً آب در شرایط متعارف در 100 درجه سانتیگراد جوشیده و هر واحد آن در اثر تبخیر چندین هزار برابر منبسط گردیده آماده تولید نیرو میشود.  بنابراین انتشار اطلاعاتی خلاف این هیچ کارکردی نداشته جایگاهی نخواهد داشت.  آیا در حوزه سیاست و منقولات نیز چنین است؟

    اتفاقاً قضیه کاملاً برعکس است و آنچه عدم صداقت است در حوزه سیاست و کشورداری است که رایج است.  نکته عجیب و پرسش برانگیز همینجاست که با وجود آنکه راستی و صداقت، رویه رایج در حوزه علم است چرا در حوزه سیاست و امور حکومت داری با اینهمه دروغ و ابراز دشمنی با راستی و صداقت مواجه ایم؟  چرا زندگی ما با دو وجه متباین و متناقض همراه است؟  اگر آن یکی درست است پس این چیست و اگر این درست است پس آن یکی باید خطا باشد.  با این حال، همانطور که گفته شد، کاربرد دروغ در حوزه علم قطعاً میسر نیست زیرا توقع ما از این حوزه امور عینی و کاربردیست.  لیکن آنچه در حوزه سیاست است مربوط میشود به افکار و ذهن ها و تلقی های متفاوت در نحوه اداره امور اجتماع.  اینجاست که 2 ضربدر 2 میتواند 4 نباشد و میتوان چنان نمود تا تصویر پیشوا در ماه یا برفراز ابرها دیده شود.  با اینکه در حوزه علم عدم صداقت فوراً آشکار و باعث آبروریزی است، معهذا در حوزه سیاست عملی، عکس آن جاریست و ابراز خلاف حقیقت واکنشی را برنمی انگیزد.  راز کار در کجاست؟

   امروزه آنچه در پیرامون خود مشاهده میکنیم تأییدی بر همین مدعاست.  به هرجا که گام میگذاریم با دروغ و عدم صداقت روبرو میشویم.  راستی و درستی مفاهیمی مجرد شده توگوئی قاعده همین است و غیر آن استثناست.  بنظر میرسد راز این امر در دنیای حرف نهفته باشد (1402/6/29).  در دنیای حرف آنچه کارگر است زبان است و حرّافی که اگر هم تأثیر نکند، سرکوب است و مجازات همانطور که امروزه بعینه شاهد هستیم.  در دنیای علم و فن اگر خلاف اصول رفتار شود، سیستم جواب نخواهد داد و تازیانه و فحش و کتک تأثیری نخواهد داشت که طبیعت زبان زور نمیفهمد.  ولی در دنیای سیاست که انسان ها موضوع آن هستند، رفتار خلاف عرف و اخلاق طبیعی با کمک مقداری زور و خشونت میتواند کارگر افتد.  انسان ها برخلاف اشیاء انعطاف پذیرند.  رهبر ارکستر در چنین مواردی یک مستبد است که تنها نُتی که مینوازد تحمیل است. 

   اما انواع استبداد را نمیتوان مثل هم دانسته همه را با یک چوب راند چه آن نیز مانند سایر چیزها دارای درجاتی است.   گاهی مستبد در صدد اعتلای سرزمین عقب مانده ایست که جز با استبداد رأی نمیتوان عقب ماندگی را در کوتاه ترین زمان جبران ساخت.  گاهی هم عروسکی خیمه شب بازیست اسیر دست اطرافیان پول پرست یا بیگانگان طماع.  اما بدترین نوع استبداد، استبداد نوع ایدئولوژیک است که بجای شهروند، ایدئولوژی در رأس امور است.  بدتر از بد، استبداد ایدئولوژیک از نوع دینی آن است که در این وجه اخیر کمترین امیدی به هیچ پیشرفتی نبوده نه مردم، نه آب و خاک، نه آینده و نه هیچ چیز دیگری در این نگرش ارزشی ندارد.  شاید تنها مورد استثناء که به حضور مردم نیاز باشد همانا مشارکت گاه به گاه آنان در انتخابات نمایشی است که به دیگران چنان القاء شود که ما نیز دموکراسی داریم.  یعنی همچنان ادامه روند فریب و دروغ.  انتهای این طیف به نوعی بینش آخرالزمانی ختم میشود که مستبد نه تنها در فکر ملتی که بر عهده دارد نیست بلکه برای تحقق آرمان های خویش که توهمی بیش نیست حاضر به هر شقاوتی نیز هست.  بینش مزبور بر این است که اگر دنیا ویران یا در معرض نابودی قرار گیرد منجی ظهور خواهد کرد. 

   معهذا پایبندی به بسیاری از همین اعتقادات نیز صادقانه نبوده و بیشتر جنبه نمایش دارد.  چگونه است که ارزش یک تکه پارچه بیش از جان آدمیزاد است؟  چگونه است که دادخواهی برای قتل بیگناهی به قتل فله ای بیگناهان دیگری منجر میشود؟ چگونه است که خانواده های مقتولین باتهام سوگواری برای عزیز از دست رفته تحت پیگرد و شکنجه قرار گرفته حتی راهی زندان میشوند؟  این در حالیست که در ویترین نظام مزبور نوشته است "کشتن یک نفر مثل کشتن تمام دنیاست!".  اما آنچه عملاً واقع میشود نزدیک به این مضمون است "باکی نیست اگر کشتن تمام دنیا برای رضایت یک نفر باشد".  آنجا که مجیز گویان درگاه استبداد خواهان جهاد و فیض شهادت اند، به محض آنکه تحقق آن میسر شود بهانه آورده  در حسرت اجازه میسوزند.  آیا امر واجب عینی نیازمند اجازه است؟ یا مگر امر خیر محتاج استخاره است؟  اینها و کوهی از موارد مشابه، نمایانگر میزان ریا و دوروئی در چنین نظاماتی است.  استدلال و منطق ابداً جایگاهی نداشته و آنچه حرف اول را میزند کماکان "حرف" است. 

   لذا جدای از فقدان صداقت و راستی در دنیای سیاسی جهان سومی ها، قدرت و ثروت است که تعیین کننده میباشد.  ایجاد عامدانه فقر در جامعه از یکسو و تحریک طمع در جامعه از سوی دیگر، ابزار کارآمدی در دست مستبد و نزدیکان اوست تا با اجیر کردن فرودستان به قیمتی نازل کنترل جامعه را در دست داشته باشند.  از هر زاویه که نگریسته شود، چنین نظامی برای بقا نیازمند تولید بحران است.  بحران در داخل و بحران در خارج.  شیمیائی کردن مدارس دخترانه تمام نشده، آتشسوزی کمپ های ترک اعتیاد آغاز میشود و این یکی تمام نشده حمله به هنر و هنرمندان و قتل سریالی آنان در دستور کار قرار میگیرد.  بی هنران بر صدر و هنرمندان در گوشه عزلت یا زندان!.  فقر و فساد غوغا کرده بازنشستگان از فرو غلطیدن به زیر خط فقر نالان اند.  آنها با مشاهده ترکش بمب و موشک و پهباد و امثال آن که دود شده به هوا میرود، آهی کشیده بعینه صندوق های بازنشستگی خود را میبینند که دود شده به هوا میرود.  معلمین و کارگران و سایرین نیز در کنار دود شدن حقوق های قانونی پرداخت نشده، چاه های گاز و نفت و سایر منابع را میبینند که ایضاً در خدمت هوی و هوس بیهوده در آتش سوخته نابودی آینده خود و فرزندان خود را میبینند.  خوشبین ها گناه را از سوء مدیریت میبینند حال آنکه آگاهان با کنار هم قرار دادن قطعات پازل سیاست کلی، در پس پرده، جدیت در مدیریت تخریب و نابودی سرزمین را میبینند.

خلاصه آنکه، صداقت و راستی را در نظامی ایدئولوژیک، بویژه از نوع دینی، نمیتوان انتظار داشت.  وجود استبداد و تبعات مفسده آمیزش نتیجه قهری چنین نظاماتی است.  این امر مخصوص امروز نیست چه اینکه هزار و چند صد سال پیش در حکومت امویان در شام نیز همین رویه رایج بوده و مردم ناراضی بودند.  گویا معاویه به مخالفین پیام میدهد که هیچ امری واقع نمیشود مگر خدا خواسته باشد.  پس ساکت شوید زیرا خداوند خواسته است که بر شما حاکم باشم!   امروز هم همین رویه شاید بصورت دیگری برقرار باشد.  آنگاه که پای تشبث به عالم غیب مطرح باشد، حاکم بلامنازع هرگونه دلش بخواهد گزاره های غیبی را تعبیر و تفسیر کرده یا حتی، اراده خودش را بنام خواسته خدا جا میزند. توقع هرگونه اصلاح در چنین سیستمی بیهوده است.  می پرسند چه باید کرد؟  باطل السحر همه این دغلکاری ها، در کنار سایر راه حل هائی که ممکنست وجود داشته باشد، یک چیز است: ایجاد حزب فراگیر ملی در داخل و شورای ملل متحد در سطح بین الملل (1402/5/30).  مدتهاست که ناکارآمدی سازمان ملل فعلی بر همگان عیان است.

  • مرتضی قریب