فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۸
ارديبهشت

دنیای ناممکن

    ایام اخیر شاهد افزایش روزافزون اظهار نظرات درباره کرونا در رسانه های مجازی هستیم.  عمده نظرات و هشدارها متوجه جنبه های بهداشتی و شیوه های پیشگیری از این بیماری میباشد.  اما بخشی از این نظرات حالت عرفانی داشته و اشاره دارد که یک موجود ضعیف بسیار کوچک میکروسکوپی چگونه انسان مغرور پرمدعا را بزحمت انداخته است.  یکی دیگر نتیجه میگیرد که خداوند این خلقت خبیث خود را عمداً روانه کرده تا مردم را مجدد به دور مرکز دین جمع نماید و یادآور شود که تو ای انسان محلی از اِعراب نداری و بخود غرّه مشو.  خلاصه، جمعی دیگر نیز که خود را پایبند هم دین و هم دانش هردو میدانند از این بحران حُسن استفاده کرده و شگفتی خلقت را به رخ توده های از خدا بی خبر کشیده و نشان میدهند که چگونه و به چه راحتی چیزی به این ناچیزی میتواند تمام دنیا را بهم ریخته و آرامش را از همه ربوده و نظم جهانی را در معرض انقلابی همه جانبه قرار دهد.  اما آیا اینان از چه چیز شگفت زده میشوند؟ شگفتی را در چه میدانند؟  از نظم چه میدانند؟ در ادامه میخواهیم به آنها هم که شیفته مابعدالطبیعه، یا گاهی ماوراءالطبیعه، هستند نشان دهیم که موارد زیر با آنکه به دنیای مادّی تعلق دارد معهذا از هر غرایبی غریب تر است و در مخیله هیچ فیلسوف ماورائی نیز نمیگنجد. این گوی و این میدان.

      میخواهیم در سایه برخی از حقایقی که در سایه علم روشن شده است نشان دهیم که دامنه شگفت زدگی بسی گسترده تر و فراتر از آن چیزی است که عده ای در بالا بیان کرده اند زیرا اصلاً نیازی به صحرای کربلا زدن نیست.  در واقع میخواهیم نشان دهیم، که میزان شگفتی در دنیای ما بحدی بالاست که باور کردنی نبوده طوریکه تصور ما از دنیا را بسمت یک "دنیای ناممکن" سوق میدهد.  دنیائی که وجود دارد ولی قائدتاً نباید وجود داشته باشد.  قبل از اینکه موارد را یک به یک شرح دهیم لازمست یادآوری کنیم که دو چیز در زندگی ما اهمیت ویژه دارد.  یکی علم و دیگری احساسات.  یکی در مغز میگذرد و دیگری در قلب.  البته میدانیم که در حقیقت هردو، کنش های ذهنی و در مغز میگذرند.  آنچه پیشرفت و ترقی مینامیم در واقع در عرصه علم بوده است که تکنیک نیز در سایه آن پیشرفت کرده و تمام رفاهیات ما چه در عرصه صنعت و چه کشاورزی و چه امور دیگر ناشی از آنست و همه محصول کنش و واکنش منطقی و سیستماتیک ذهن و طبیعت است.  اما در عرصه احساسات و ذهنیت انسانی تغییر مهمی روی نداده است و با اینکه طرز زندگی ما با چند و چندین هزار سال پیش تفاوت فاحشی پیدا کرده، با این وجود انسانیت ما با آنچه در گذشته ها بوده تفاوت زیادی نکرده.  شاید به اتکای همین حقیقت است که مرتب در مطالب پیشین هشدار داده ایم که هرگونه پیشرفت واقعی ما منوط به تجدید نظر در افکار و محتویات مغزی و خلاص شدن از یادگارهای مشترک با اجداد جانوری است.  تعویض لباس کهنه با نو سبب نو شدن فکر نمیشود.   در زیر بشرح مواردی چند می پردازیم:

1- اتم.  از زمان باستان یک سوأل دائم مغز متفکران را بخود مشغول میداشت:  جهان از چه ساخته شده؟  رایج ترین و جا افتاده ترین پاسخ همانا عناصر چهارگانه است که بسیاری از حکیم باشی های ما نیز تا همین یکصد سال پیش بدان باور داشتند.  بهرحال نظر امروزی اتم است که از هر آزمونی موفق بدر آمده است. امروزه میدانیم که جهان از حدود 92 عنصر طبیعی ساخته شده است.  فراوان ترین عنصر طبیعی هیدروژن است و در مقام بعدی هلیوم قرار دارد.  علم نشان داده است که هیدروژن عنصر اولیه جهان ( به تعبیری، ماده المواد) بوده و سایر عناصر از ادغام و بهم پیوستن مکرر هیدروژن در کوره ستارگان ساخته شده است.  وقتی در مقابل حقیقت جهان بتماشا ایستاده ایم، این اطلاعات که در کتابهای درسی نیز هست در ما اعجابی ایجاد نمیکند زیرا که با تمام وجود واقعیت جهان بیرونی را بعنوان دوفاکتو حس میکنیم و نمیتوانیم منکر وجود آن شویم.  با این وجود، برای یک انسان پرسشگر همه چیز یک شعبده مینماید.

بعنوان مثال با گاز هیدروژن آشنائیم و میدانیم که سبک است و میسوزد.  تا اینجا درست.  اما چگونه است که با تصادم چهار اتم هیدروژن و چند فعل و انفعال میانی، اتم دیگری بنام هلیوم ساخته میشود که نمیسوزد و خاصیت متفاوتی دارد.  ادغام های بعدی هیدروژن را که دنبال کنیم عناصر لیتیوم، کربن، اکسیژن، و سایر عناصر ساخته میشوند.  از چه ماده اولیه ای؟ از هیدروژن!  این عناصر طبیعی که در جدول مندلیف داریم هریکی با دیگری زمین تا آسمان تفاوت دارد، حتی اگر در دو خانه همسایه باشند.  برای اینکه موضوع روشن شود اجازه دهید بگوئیم ما خواص اساسی عنصر هیدروژن را روی کاغذ بشما میدهیم.  فرض کنید تمام اطلاعات مکانیک کوانتومی آن و مشخصات مدار پایه و مدارات برانگیخته آن را هم بشما داده باشیم.  اطلاعات هسته آن، یعنی پروتون، را هم ارائه میکنیم.  در آخر از شما میخواهیم بما بگوئید عنصری با 26 پروتون در هسته و 26 الکترون در مدار چگونه عنصری است؟ خواص آنرا پیش بینی کنید و شکل و شمایل آنرا برایمان تصویر کنید.  آیا میدانستید که این عنصر آهن است با آن صلابت که هیچ شباهتی با گاز هیدروژن ندارد؟ آیا چکش خواری و نقطه ذوب 1530 درجه و گرمای ویژه 0.11Cal/g/C  آنرا میتوانستید پیش بینی کنید؟ از خواص شیمیائی آن نمیگوئیم که زمین تا آسمان با عنصر مادرش متفاوت است.  بهمین ترتیب، سایر عناصر نیز دارای ویژگی های یگانه و بشدت متمایز از هیدروژن هستند.   البته همه اینها را ما میدانستیم زیرا در کتابها خوانده ایم و چه بسا دانشمندان ما تحقیقات کرده و رساله ها هم نوشته اند.  اما مطلب مهمی که در صدد بزرگنمائی آن هستیم اینکه این دنیای بظاهر آشنا به هیچ روی قابل پیشگوئی و پیش بینی بنده و شما نیست.  بعبارت دیگر منبع اصلی معرفت ما تجربه است و اگر صرفاً عقل میبود ما یا هر موجود با هوش دیگر، علی القاعده میبایست قادر میبود با داشتن مشخصات هیدروژن، خواص تمام عناصر دیگر را پیش بینی میکرد، در حالیکه اینگونه نیست.  یا حتی یک درجه عمیق تر، با داشتن خواص سه ذره بنیادی اصلی یعنی پروتون و نوترون و الکترون بتوان خواص کلیه عناصر را پیشگوئی کرد. قطر اتم حدود 0.1 نانومتر است (1 نانومتر معادل 1 میلیونیم میلیمتر) و تازه قطر هسته مرکزی از آن هم 100 هزار مرتبه کوچکتر است.  اینها کوچکترین موجودات بظاهر آشنا برای مردم است.

2- مولکول.  گیریم که شما مرحله 1 را با موفقیت از سر گذراندید، اما این مرحله را چگونه عبور خواهید کرد؟  میدانیم که جهان ما علاوه بر عناصر، حاوی ترکیبات این عناصر نیز هست.  زندگی ما و سایر جانداران بسیار وابسته است به این ترکیبات.  از بهم پیوستن اتمها، مولکول تشکیل میشود.  مثلاً از ترکیب دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن، مولکول آب بدست میآید که زندگی ما بدون آن غیر ممکن است.  یا از ترکیب سدیم و کلر که هردو بسیار خطرناک و کشنده اند، نمک طعام دوست داشتنی و حیاتی تولید میشود که زندگی بدون آن طعمی ندارد.   آیا با در دست داشتن خواص دو گاز H و O قادرید خواص آب را پیش بینی کرده و نیاز حیات را بدان بازگو کنید؟  آیا خواص فیزیکی آب و سه شکل آن در طبیعت قابل پیشگوئی میبود؟   آیا بطور نظری کسی میتواند خواص بی نظیر نمک طعام حاصل ترکیب این دو مادّه سمی را پیش بینی کند.  همین کلر با هیدروژن که ترکیب شود چیز عجیب دیگری بنام اسید کلریدریک را میدهد که بکلی با نمک طعام زمین تا آسمان متفاوت است.  سایر ترکیبات نیز بهمین منوال است.  عنصر کربن جایگاه خاصی دارد زیرا مولکول های متنوعی را تولید میکند که در حیات نقشی ویژه دارند.  ما با اینکه عملاً از نزدیک با واقعیت های این جهان روبروایم، در عین حال قاصر از پیش بینی نظری خواص آنها هستیم.  این خواص را صرفاً از تجربه و مشاهده بصورت آنچه هست کسب کرده ایم و یاد گرفته ایم که دنیای ما این گونه رفتار میکند.  چرا اینگونه رفتار میکند؟ اگر در کُنه کار فرورویم مبهوت و متحیر شده به نتیجه ای نمیرسیم.  متأسفانه هیچکس دقیقاً نمیداند چرا!

3- اسید های آلی.  اسیدهای آلی (Organic Acid) متشکل از مولکول های طویل آلی هستند که خاصیت اسیدی دارند. برخی از ترکیبات شیمیائی تحت نام مواد آلی دسته بندی میشوند زیرا بر پایه ترکیبات کربنی بوده و مولکول های مزبور میتواند بزرگ باشد که ماکرومولکول نامیده میشوند. یکی از مهمترین اسیدهای آلی، اسیدنوکلئیک است که حاوی زنجیره طویل دو رشته ای یا تک رشته ای از مولکول هاست که بصورت خطی پشت هم قطار شده اند.  این زنجیره از تکرار واحدهای ساده تری بنام نوکلئوتید تشکیل شده است.  از مهمترین انواع اسیدهای نوکلئیک، RNA و DNA  بشمار میرود که در همه جانداران یافت میشود.  اندازه طول آنها حدود 2.5 نانومتر است.

4- ویروس.  آنچه در دنیای جمادات میبینیم مجموعه عناصر و ترکیباتی است که اطراف ما را فراگرفته است.  برخی از ترکیبات، همانطور که گفتیم، مواد آلی نام دارند و در ساختار موجود زنده نقش اصلی را بازی میکند.  کوچکترین موجود آلی ویروس است که فقط با میکروسکوپ الکترونی دیده میشود. برخی معتقدند که ویروس چند مولکول آلی بسیار بزرگ است در زمره جمادات ولی عده ای دیگر آنرا از زمره موجودات زنده میدانند.  درواقع ویروس چیزیست بین دو دنیای جماد و حیات که هنوز راه زیادی برای فهم آن وجود دارد.  اندازه کوچکترین آن حدود 10 نانومتر است و ویروس کرونا که نسبتاً بزرگ است حدود 100 نانومتر قطر دارد.  بخش اصلی و مرکزی ویروس DNA یا RNA از اسیدهای آلی میباشد که با لایه ای از پروتئین یا چربی پوشیده و محافظت میشود.  اینکه در داخل آن چه میگذرد و اینکه آیا واقعاً حاوی نوعی شعور هست یا نه هنوز اطمینانی وجود ندارد و با شگفتی فراوان تلقی میشود.  اما قدر مسلم اینست که مهمترین خصلت ویروس خاصیت تکثیر است که با رفتن به داخل هسته سلول و با فعل و انفعالاتی که مجال ذکر آن نیست مشابه خود را بازسازی میکند.  ویروس فقط در داخل بدن جانداران نقش خود را که همانا تکثیر باشد توسط دوپاره شدن DNA ایفا میکند و این تکثیر گاهی عواقب مرگبار برای میزبان دارد.

5- موجود زنده.  موجودات زنده از تک سلولی ساده آغاز شده و به موجودات پیچیده پر سلولی ختم میشود.  ساده ترین واحد ساختمانی موجود زنده همانا "سلول" است درست همانطور که ساده ترین واحد سازنده ماده اتم است.  سلول، یا یاخته، کوچکترین واحد موجودات زنده است که با تکرار تعداد زیادی از آنها در کنار یکدیگر موجود زنده ای که با آن آشنائیم ساخته میشود و لذا به بلوک های ساختمانی زندگی معروف است.  البته ساده ترین موجود زنده، تک یاخته ای ها هستند از قبیل میکروب یا آمیب و امثال آن.  سلول حیوانات و اغلب گیاهان پیچیده بوده دارای هسته ای است که خود درون غشائی محافظت میشود و حاوی مولکول های زیستی مانند پروتئین و اسیدهای نوکلئیک است.  اندازه اینگونه سلولها حدود 10 تا 100 میکرون (1 میکرون= 1000 نانومتر) میباشد.  سلول ساده تری نیز وجود دارد که بدون هسته بوده و DNA آن در تماس مستقیم با سیتوپلاسم است.  باکتری ها از این نوع تک یاخته ای ها بوده دارای ابعادی حدود 0.5 تا 2 میکرون، کوچکتر از سلول عادی، هستند.  گویا این سلولهای ساده بدون هسته، ابتدائی ترین شکل های حیات بوده است.  وجود سلول را اولین بار رابرت هوک در 1665 با گذاشتن غشاء نازکی از چوب پنبه زیر میکروسکوپ ابداعی خودش کشف کرد.  وی البته، بکمک میکروسکوپ، کشفیات دیگری نیز در حوزه بیولوژی داشته است.  باور بر اینست که اولین یاخته ها 3.5 میلیارد سال پیش بر عرصه زمین پدیدار شدند (عمر زمین 4.5 میلیارد سال است). مهمترین بخش هسته که خاصیت همانند سازی داشته منشاء حیات تصور میشود RNA و DNA از زمره اسیدهای نوکلئیک میباشد.  زنجیره آنها از تکرار واحدهائی بنام نوکلئوتید (در حدود میلیونها) تشکیل شده که طول کل زنجیره حدود 2.5 نانومتر میباشد.  اسید های آمینه نیز نوعی مواد آلی مهم در زنجیره حیات بوده و گاه به آجرهای سازنده حیات موسوم است که آزمایشات نشان داده در فرایندهای معمول شیمائی بدون ارتباط با حیات قابلیت ایجاد دارد.  اسیدهای نوکلئیک سازمان دهنده تشکیل پروتئین های حیاتی از اسیدهای آمینه است و صرفنظر از اینکه کدام اول و کدام بعداً بوجود آمده، همگی از کنار هم قرار گرفتن مولکولها و آنها بنوبه خود از مجموعه 92 عنصر طبیعی متشکل است.  شگفت آور اینکه نه همه 92 عنصر بلکه  C و N و  H و  O و  P و S عمده ترین عناصر مهم مورد استفاده حیات اند!  از بین انواع ترکیبات آلی مورد استفاده در حیات، سامانه ای دارای حیات قلمداد میشود که دارای دو ویژگی مهم باشد و آنها عبارتند از همانند سازی و سوخت و ساز (متابولیسم).  گفته میشود که نخستین شکل های موجود زنده از تک سلولی های فاقد هسته (مثل باکتری ها) در 3.5 میلیارد سال پیش آغاز شده است.  چه سلسله از وقایع شیمائی منجر به تولید نخستین اسید نوکلئیک گردید هنوز روشن نیست ولی تصور میشود که RNA با ویژگی ذخیره اطلاعات ژنتیکی و خاصیت کاتالیزور برای واکنش های شیمیائی، نخستین مولکول خود-تکرار کننده باشد.  اخیراً در اعماق تاریک اقیانوس ها، جائی که ذره ای از اشعه خورشید نفوذ نمیکند، شکل هائی از حیات ابتدائی مشتمل بر تک سلولی های فاقد هسته کشف شده است.  بر این مبنا فرضیه ای ارائه شده که متان و آمونیاک خارج شده از آتشفشان های بستر دریا، حباب هائی تشکیل میدهد که مصون از صدمه اشعه ماوراءبنفش خورشید باهم واکنش کرده و آمینواسیدهای حیاتی را بوجود میآورد.  این فرضیه توضیح میدهد که چگونه در 4 میلیارد سال پیش که زمین فاقد سپر حفاظتی اوزون در برابر اشعه ماوراءبنفش خورشید بوده مولکولهای آلی از خطر تجزیه بسلامت جسته اند.  البته فرضیه های دیگری نیز درباب منشاء حیات هست از جمله اینکه آنرا ناشی از فرود شهاب سنگهای آسمانی حاوی مولکول های حیات میداند.  دراین باره در حال حاضر اجماعی وجود ندارد.  

نتیجه گیری:  به هریک از بخش های بالا که مینگریم، چنانچه کنجکاو باشیم، دنیای ناممکن را در برابر چشمان خود میبینیم.  جهان ابتدائی ما اقیانوسی از گاز درهم پیچیده هیدروژن بوده است هرچند وضع حاضرش نیز چندان تفاوتی با قبل نکرده است.  زمانی دور، بخش اندکی از این گاز در درون ستاره ای حجیم درحال احتضار، یکی از میلیارها میلیارد ستاره، دچار برخوردهای شدید زنجیره ای شده سایر عناصر ایجاد شدند.  بخش بسیار کوچکتری از آن پس از پراکنش در فضای بیکران، منظومه خورشیدی ما را شکل داد و زمین بصورت جزء بسار کوچکتری از آن متولد گردید.  اکنون مائیم با اینهمه شگفتی غیر قابل هضم.  اگر شگفتی احساس نمیشود مسئول آن چیزی نیست جز "عادت".  استمرار در مشاهده امور عالم، عادت درست بودن آنچه را واقع هست در ما ایجاد کرده است. اینکه چگونه از یک پروتون و یک الکترون هریک با خواصی متباین هیدروژن بوجود آمده بسیار عجیب است.  متشابهاً اینکه سایر عناصر از آن بوجود آمده است نیز بسی شگفت انگیزتر است.  ایجاد انواع ترکیبات شیمیائی و آلی از این عناصر نیز بمراتب بازهم شگفت انگیزتر است.  مولکول های آلی نهایتاً منجر به تولد حیات شد که برای ما تأثیر ویژه ای بدنبال داشت.  عموم مردم فقط این مرحله را شگفت انگیز میبینند در حالیکه مراحل قبلی همگی بمراتب از اینهم اعجاب آورتر بوده است.  انسان چون خود را تافته جدابافته ای میپندارد برای مرحله حیات و بویژه ظهور گونه خودش حالت تقدسی لحاظ میکند توگوئی هرآنچه پیش از پیدایش وجود او بوده همه و همه فقط مقدمه ای در تمهید صحنه نمایش او بر بستر زمین بوده است.  اغلب مشکلات ما، اگر نگوئیم همه آن، از این نوع خود-جهان بینی سرچشمه میگیرد.  بیان این اعجاب و شگفتی نه بقصد اینست که ما نیز ماوراءالطبیعه را تشویق کرده باشیم و عاقبت کار را پناه جستن در دامان خرافات پیشنهاد کرده باشیم.  اما ممکن است احساسات ما را در مابعدالطبیعه، که خود مقوله دیگریست، برانگیزد.  در میان شگفتی هائی که ارائه شد، معمولاً تنها چیزی که در ذهن مردم عادی پرسش ایجاد میکند اینکه تفاوت ما انسانها با سایر چیزها وجود روح در کالبد ماست.  بلافاصله پس از طرح وجود روح و اینکه از کجا آمده خود به خود به وجود باری تعالی میرسد.  و سپس البته به حواشی آن از قبیل اینکه مأموریت ما چیست و راه سعادت و اخلاق حسنه و امثال آن یعنی مابعدالطبیعه پرداخته میشود.  قبول واقعیات امور جهان بیشتر بر مبنای صرف وجود آنهاست و تنها کاری که علم میکند ارتباط این امور پراکنده و بسیار زیاد بیکدیگر در یک بافت منسجم و منطقی مانند یک پازل بازی بچه ها است.  اما وقتی ادعا میشود که روح جسم نیست و مادّیت ندارد ولی لازمست که داخل بدن مادّی باشد، کار به تضاد میکشد و پازلی که میلیاردها قطعه با زحمت کنار هم جور شده اند ناگهان از هم میپاشد.  موضوع روح و شعور قبلاً در بحث دکارت در مطالب پیشین مشروحاً صحبت شد.  تنها چیزی که اینجا میتوان گفت اینکه انسان برای توجیه تمایز خودش از عالم بیجان و این پدیده شگفت انگیز که چگونه از مشتی مواد شیمیائی، موجودی دارای شعور و فکر بوجود آمده مبادرت به خلق چیزی بنام روح شده تا این تضاد را حل کند.  شاید حق داشته باشد.  اما چیزی را که ندیده و حالا ما در این بحث نمایان ساختیم، موضوع شگفتی های دیگری است که شاید بمراتب غیرباورتر از موضوع روح باشد.  او فقط شگفت زدگی مربوط به خودش را رتق و فتق کرد ولی سهم بخش های پیشین را ندیده گرفت.  اگر بخواهیم همان سبک و سیاق را در مورد چهار بخش نخستین ادامه دهیم لازمست متشابهاً چهار روح متمایز را برای توجیه هر یک از آن شگفتی ها ابداع کنیم.

جان کلام:  برای آنان که مشتاق روش علمی اند باید بگوئیم که تا حدودی میتوان این شگفتی ها را بکمک دانشی که تاکنون به ارث برده ایم توجیه کرد.  بنظر ما 2 پدیده اساسی مسبب همه این شگفتی هاست. 

اول، موضوع ترتیب (Combination) یعنی شکل های متفاوتی که از کنار هم قرار گرفتن تعداد معدوی چیز درکنار هم بوجود میآید. اگر هنوز باور نمیکنید، نگاهی به تلفن همراه خود بیاندازید که نوعی کامپیوتر است و فقط با 0 و 1 کار میکند!  این شاید بهترین مثالی باشد که شما را وادارد باقی شگفتی ها را تا حدی که تخیل شما اجازه میدهد باور کنید.  در مطالب اولیه این وبلاگ مشروحاً به این پدیده جالب پرداخته ایم (مثلا": چاپ کتاب سیاستنامه بطور الابختی. 94/7/19).

دوم، نیروی الکتریکی که مسئول اصلی جفت و جور شدن اتمها کنار هم، و ملکولها کنار هم میباشد.  این نیرو مسئول تولید انواع ترکیبات شیمیائی معدنی و آلی میباشد.  عناصر کربن و ازت والانس های آزاد متعددی دارند که پاگرفتن ترتیبات مختلف را ممکن میسازد.  مولکول های آلی حیات اصطلاحاً دارای تضاریسی هستند که فقط بشکل خاصی با یکدیگر جفت و جور میشوند و لذا تعداد ترتیبات بینهایت نمیشود. 

       در مطالب پیشین گفتیم که شعور نوعی کنش های الکتریکی جاری در مغز است و اکنون با توجه به این دو پدیده بنیادی شاید توجیه بسیاری از شگفتی های عالم میسر باشد هرچند هر کار کنیم باز غیر قابل باور مینماید.  نکته آخر و قابل تأمل آنکه مجموع شگفتی های ارائه شده و نیز آنچه هست و اینجا ارائه نشد، با فاصله عظیمی از هر آنچه از ازل تا کنون بعنوان ماوراءالطبیعه عرضه شده شگفت انگیز تر و غیر قابل باورتر است.  با یک تفاوت! : اینها علم است و واقعی و آنها شبه علم است و غیر واقعی.

 

  • مرتضی قریب
۰۷
ارديبهشت

نقد نقدها

     مردم ما که از اوضاع نابسامان نارضایتی دارند، و غالباً هم حق دارند، از این واقعیت که خود آنها منشاء بخشی از این نابسامانی ها هستند غافلند.  شعر معروف ناصرخسرو تداعی میشود که از ماست که بر ماست.  منظور اینکه آنها که طرف مقابل اعتراض ما هستند آنها نیز خود بخشی از ما هستند و لذا تا وقتی ما خود از "ما" نقد نکنیم در همواره بر همان پاشنه همیشگی خواهد چرخید که تاکنون چرخیده.  تا ما به مشکلات اخلاقی و فرهنگی خود پی نبرده و در صدد اصلاح بر نیامده باشیم محال است اتفاق مثبت و پابرجائی را در این خطه شاهد باشیم.  برخی ها تلاش در صدد وصله پینه کاری و اصلاحات موقتی دارند.  این در حالیست که خردمندان راه های اساسی و دائمی را جستجو میکنند، هرچند مباینتی هم با اصلاحات موقتی ندارد.  آنها ترجیح میدهند نیروی خود را صرف کارهای ماندنی کنند.  نقد هائی که در رسانه ها و اینجا و آنجا ارائه میشود، اغلب به ظواهر کار می پردازد و نه به بنیان ها و اصول، و لذا بر این نقدها، نقد هائی اساسی وارد است که شایسته توجه ویژه است.  معمولاً در چنین مواقعی تا مشکل شناخته نشود رفع آن ممکن نیست.  بیجهت نیست که هنر پزشکان حاذق در درجه نخست، شناخت بیماری و تشخیص است. درمان خود بخود بدنبال میآید.  

    تاکنون بخشی از تلاش های این وبگاه متوجه جلب نظرات خوانندگان پیرامون موضوع "رسوبات فکری" بوده است.  بعبارت دیگر در طی زمان طولانی و در اثر هزار و یک عامل مختلف که فعلاً مورد بحث نیست، فرهنگ ایرانی ما در معرض و دچار آسیب های شدید شده است که رفع زیانهای وارده جز از راه آموزش همگانی میسر نیست.  بعنوان مثال ملاحظه کنید که سالهاست از مجاری متفاوت شنیده میشود که مردم با نام "خلیج عربی" مشکل دارند و با آن شدیداً مخالفت میورزند و حتی صدای اعتراض خود را جهانی کرده اند.  مردم آنسوی دنیا که اعتراض ما را میشنوند تصور میکنند که ایرانیان حقیقتاً به فرهنگ اصیل خود علاقمندند و لذا با ما ابراز همدلی میکنند.  غافل از اینکه در واقع امر اینگونه نیست، چه اگر مردم این خطه به نام های ایرانی علاقمند بودند، دستکم نام فرزندان خود را عربی انتخاب نمیکردند.  خوب که علت را جویا شوید میگویند طالب عاقبت بخیری فرزندان خود هستند که فردای قیامت معصومین بر سر پل سراط آنها را نجات دهند.  بعبارت دیگر توسل به پارتی بازی تا پل سراط هم ادامه دارد.  دیگر توجیهات توده ها درباره سایر مسائل را که واکاوی کنید در انتهای خط، کم و بیش به چنین مستمسک هائی برخورد میکنید.  شاید دلائل روانشناسانه آن همان ضرب المثل معروف باشد که هم خر را میخواهند هم خرما را.  هم دنیا را میخواهند و هم عقبا را.  ما در عین اینکه پول داریم و بهترین رفاهیات دنیا را برای خود میخریم، در عین حال از آن دنیا نیز غافل نمیتوانیم بود و باید بهترین ها را هم برای دنیای پسین تدارک کنیم.  گذشته رسم بر این بود که متعبدین زندگی این جهانی را بر زن و فرزند تنگ میگرفتند تا پولی کافی کنار گذارند تا پس از مرگ جسد را بازماندگان به عتبات عالیات فرستاده در سرزمین مقدس دفن کنند.  یعنی خرید رستگاری برای عقبا.  یا بعبارتی، دادن پول و خرید بهشت. آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد.  سرزمین مقدس مادری را رها کرده جستجوی سعادت در خاک بیگانه، یا در هر حال بی خاصیت، دارد.  متأسفانه هیچگاه با این تفکرات مسموم برخورد جدی نشد و حتی در مدارس ما نیز تلاشی برای زدودن غبار جهل و جهالت هزار ساله صورت نگرفت که سهل است، انبوهی جعلیات و دروغ های تاریخی نیز بر آن افزودند.  دستگاه حاکمه قاصر از برآوردن نیازهای انسانی، سعادت حقیقی را موکول به لقای آخرت کرده و دل رعایا را با دادن نان و آبی تا رسیدن آخرت خوش کرده است.  دیگر چه غم دارند؟  با این وجود، نباید تصور کرد که فقط توده ها مقصر کژفهمی ها هستند و مانند امروز که دولت در مبارزه با شیوع کرونا کم آورده تقصیر را کلاً بگردن مردم انداخت.  حقیقت اینست که اگر روشنگری در یک وبلاگ گمنام که جز تنی چند دانشجوی نخبه خواننده آن نیستند انجام شود، باری، شاید اندکی مؤثر باشد.  اما اگر در مجله ای هفتگی بیان شود مؤثرتر است.  اگر در روزنامه ای پر تیراژ درج شود که بسیار مؤثر خواهد بود و اگر در صدا و سیمای ملی رسانه ای شود خیلی مؤثرتر خواهد شد.  اما در نهایت اگر دولت با همه اجزاء خود وظیفه روشنگری را بر عهده گیرد، که حقاً هم وظیفه وجدانی و هم وظیفه قانونی آنست، در این صورت اثر آن فوق العاده گسترده و همه جانبه و مؤثر خواهد بود بویژه در زمانی که دولت خدمتگزار مصدر کار باشد.  یادمان نرفته است آن زمان که بستن کمربند ایمنی در خودرو ها توسط دولت اعلام شد چگونه پس از مدتی بدون آنکه بگیر و ببندی در کار باشد همگان رعایت کرده و اکنون عادت شده است.  زیرا مردم عمل به آنرا به سود خود میدانند.  هرگاه دولت برآمده از خواست مردم پیشنهادی برای رفاه مردم و حسن عاقبت آنها ارائه کند، بی تردید از سوی قاطبه ملت اجابت خواهد شد.  چنین دولتی خود عامل نشر روشنگری بوده و با تمام وجود با جعلیات و خرافه و دروغ مبارزه میکند.  متأسفانه اخباری که این ایام شنیده میشود نشانی از امیدواری ندارد.  قبلاً از دکان پزشکی دینی یاد کردیم و این روزها تشویق به آشامیدن ادرار شتر در رفع بیماری ها شنیده میشود، بدون واکنشی در خور توجه از سوی مصادر امور.  خیلی جالبست که نه تنها درستی این قبیل طبابت ها به ائمه معصومین متصل میشود بلکه دست آخر برای اینکه رد پای پزشکی نوین نیز پر رنگ شود تصویر مقالاتی علمی از آمریکا به آن پیوست میشود.  به زبان بی زبانی یعنی اگر هم بی دین هستید دستکم حرف فرنگی ها را گوش کنید که در تأیید ما نوشته اند و حرف آخر را میزنند.  نیک که بنگرید ضعف مفرطی مشاهده میشود که نوعی عدم اعتماد به نفس را در پشت ظواهر میرساند.  این فقط به پزشکی دینی محدود نمیشود بلکه اکتفا به ظواهر امور در همه امور از جمله علم و صنعت هم مشاهده میشود.  شاهد تبلیغات ابداعات و اختراعات نفسگیری هستیم که چشمان دنیا را خیره کرده است.  

    همه اینها که گفته شد مصادیق مشکلاتی است که ریشه در فرهنگ حال و، بویژه، گذشته ما دارد.   با اینکه ادبیاتی غنی داریم و بدان افتخار میکنیم، گاهی ریشه های برخی بدآموزی ها را در آنها کشف میکنیم.  مثلاً آنجا که در دیباچه گلستان سعدی میخوانیم: " ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری/ دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری".  بسیاری از ما قدیمی ها در مدرسه و نیز بسیاری از دانش آموزان فعلی در مدرسه یا دانشگاه مکرر در مکرر این عبارت را خوانده و عبور کرده  و هیچگاه ایرادی بر آن نگرفته اند، یا اگر گرفته اند، محل بحث عمومی آنچنانکه شاید و باید واقع نشده است.  آنچه از مضمون این شعر برمیآید اینست که گبر و ترسا دشمنان هستند و چه بسا دشمنان خدا.  زیرا در حالی که خداوند حتی بر دشمنان خود رحمت میآورد و به آنان هم روزی میرساند، معلومست که هوای دوستان خود را دارد و صد البته بیشتر دارد و آنها را هرگز فراموش نمیکند.  بطور غیر مستقیم دریافت نوآموزان اینست که غیر خودی ها دشمن اند و طبعاً حساب دشمنان هم معلوم است و اگر خداوند بر آنان رحمت دارد، میل خودش است زیرا که او خداست ولی نافی مسئولیت ما نیست که باید با آنان برخورد کنیم.  طبیعی است که وقتی این آموزه ها از ناحیه ارباب ادب صادر شده باشد تأثیر زیادی بر مخاطبین آنها خواهد داشت.  چنین آموزه هائی در آثار مولوی نیز به وفور یافت میشود بطوریکه اگر این عزیزان امروز زندگی میکردند باحتمال زیاد از سوی مجامع حقوق بشری تحت تعقیب قضائی قرار میگرفتند.  اما واقعیت اینست که این تفکرات مولود عقاید همان عصر است و این شاعران عامدانه در صدد مخدوش کردن حقوق دیگران نبوده اند.  کما اینکه اینان اشعاری موافق حقوق بشر نیز فراوان دارند و معروفترین آن، شعر سعدی "بنی آدم اعضای یک پیکرند ..."  است که در سردر سازمان ملل منصوب است.  پس به یک حقیقت بسیار بسیار مهم میرسیم. 

حقیقت 1- "آثار اشخاص حقیقی و حقوقی از زمان آدم ابوالبشر تا امروز همگی بازتاب عقاید زمانه خود است". 

اگر این عزیزان که نام بردیم و همگی نیز از مفاخر فرهنگ و ادب هستند امروز زندگی میکردند چه بسا در ابیاتی که تبعیض آمیز است تجدید نظر میکردند و مناسب زمان امروز میسرودند. لذا بسیاری از چیزها که زمانی عادی بوده امروز طور دیگری است و آینده چیزی دیگر.  در قدیم داشتن کنیز و غلام امری عادی بوده و ادیان هم کاری بکارشان نداشتند، حال آنکه امروزه قبیح و غیر قانونی است.  حدود دهه 70 میلادی قرن بیستم بیکباره افتضاح خانواده های منتسب به پادشاهی سعودی در برخی از ایالت های آمریکا بخاطر داشتن کنیز و غلام رسانه ای شد و کار به دادگاه کشید.  همسایگانشان شهادت دادند که این بیچارگان مدام مورد شکنجه قرون وسطائی اربابانشان قرار میگرفتند و سر و صدای آزار دهنده آنها به گوش همسایگان میرسید.  کسی چه میداند، چه بسا در آینده کنیز و غلام مجدد رسم شود اما نوع روباتیک آن.  حال که بحث کنیز و غلام شد بد نیست اضافه کنیم که اگر دولت سالمی روی کار بود قطعاً مردم را در بسیاری جهات ارشاد میکرد.  مثلاً تشویق اینکه از نامهای ایرانی بر فرزندان خود بگذارند.  اگر هم عربی دوست دارند، دستکم از نام هائی که بوی خفت و خواری از آنها به مشام میرسد پرهیز کنند.  نام هائی که با غلام شروع میشود یا نام هائی که با عبد یا عبید آغاز میشود.  مگر دوست داریم بچه هایمان غلام و برده باشند؟  فرهنگ کهن ایرانی چنین رسمی را هرگز نمیپذیرفت، چه رسد امروز.  از فرزند گذشته، عجیب است که ابداعات نظامی را هم به اسامی عربی مفتخر میکنند.  عجب افتخاری!  از همینجا به حقیقت  دیگری میرسیم.

حقیقت 2- "همه چیز در تغییر است حتی تفکرات و آداب و رسوم". 

  آنچه امروز نگارنده این سطور مینویسد حاصل روح زمانه اوست و از قواعد و آدابی که در آینده رسم خواهد شد و از دانش هائی که در آینده مطرح خواهد شد آگاه و برخوردار نیست.  هرگونه پیش بینی درباره اتفاقات آینده گمانه زنی است و از میان گمانه زنی ها آنچه که از برون یابی اطلاعات گذشته و بر مبنای آمار و قواعد علمی بدست آید محتمل الوقوع تر است.  بعبارت دیگر بجای اتکا به نوسترآداموس و امثال پیشگوهای نظیر ایشان، باید به پیش بینی های علمی و آنچه از مراکز معتبر علمی بیرون میآید اعتنا کرد.   پس همگام با تغییرات، علوم و تکنولوژی نیز مرتب متکامل میشود و به تبع آن، راه و رسم زندگی و آداب مربوطه نیز متکامل میشود و از آن گریزی نیست.  در سایه حقایقی که گفته شد به حقیقت سوم  میرسیم.   

حقیقت 3- "تعصب نسبت به آموزه های گذشته را باید یکسره کنار گذاشته و بنای زندگانی امروز را بر مبنای ملاحظات عصر خود قرار داد". 

بسیاری از مسائلی که بنظر مشکلات مهمی جلوه میکند در سایه درک و فهم این حقیقت آخر بکلی ناپدید میشود.  اگر پرسش شود که مهمترین عامل بوجود آمدن تمدن حاضر چیست پاسخ نگارنده این سطور، دستکم بعنوان یکی از عوامل، یک کلمه است: "لوله کشی" !.   لوله کشی باعث شد که آب سالم در شهرها توزیع شود و بسیاری از بیماری ها که تا همین یکصد سال پیش کشتار میکرد بیکباره ناپدید شده و بشر فرصت یابد به پیشرفت بپردازد.  طبعاً ارتقاء بهداشت عمر متوسط را افزایش داده و بار مالی هزینه های درمان را کاهش میدهد.  از سوی دیگر لوله کشی فاضلاب چه در داخل منزل و چه شبکه شهری امکان زندگی شهری را فراهم ساخته و آن نیز باعث ارتقاء بهداشت همگانی میگردد.  امروز تصور اینکه لوله کشی فاضلاب در آپارتمان نداشته باشید چیزیست در حد غیر ممکن.  برای داشتن تصوری از آن بد نیست به اوضاع شهرهای مهم اروپائی مثل لندن و پاریس در چند صد سال پیش نظری بیاندازید.  اما ارتقاء بهداشت همیشه بدون دردسر صورت نگرفته و با کمال تعجب مخالفینی هم داشته است.   در سالهائی که توسعه لوله کشی آب بهداشتی شامل حال حمام ها نیز شد، سروصدا بلند شد که غسل مؤمنین با دوش حمام میسر نیست و پاکی مؤمن فقط با غوص در خزینه میسر است.  آنهم چه خزینه ای!  حال و روز خزینه ها را که اقسام بیماری های کوری و کچلی و غیره را باعث میشد با مرور خاطرات گذشتگان میتوانید درک کنید.  تعصب نسبت به آموزه های گذشته از سوی معممین مانع از گذار به شرایط جدید میشد چه بسا اگر وضعیت سیاسی امروز در آن روزگار حاکم بود این گذار انجام نمیشد.  از همین یک نمونه باید پی برد که چه بسیار اقدامات سودمند دیگری میتوانست انجام شود که همگی قربانی "تعصب" شد.  تعصب کور مانع از تغییرات اجتماعی به نفع جامعه است.  منشاء تعصبات معمولاً ایدئولوژی (از هر نوع) است که در کشورهای کمونیستی و سیستم های تکنفره متشابهاً رواج دارد.  برای اینکه بدانید این تعصب، بویژه نوع دینی آن، چه بروزگار ملت ها میآورد بد نیست فرازی از کتاب "فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت" فریدون آدمیت را نقل کنیم.  در بحبوحه جنگهای فتحعلی شاه قاجار با روسیه تزاری در اوائل سده نوزده میلادی، عباس میرزا نایب السلطنه که از شکست های مکرر ایران شگفت زده شده بود راه حل در جبران عقب ماندگی ها را در کسب علوم جدید میدید.  البته این فکر درست او قشریون و متعصبین دینی را بر ضد او برانگیخت.  معهذا در اولین فرصت در سال 1811 میلادی 2 نفر را به انگلیس و در 1815،  5 نفر دیگر را به انگلیس و نقاط دیگر اروپا برای کسب علوم جدید روانه کرد.  در دسته اخیر شخصی بود بنام میرزا صالح شیرازی که به انگلیس رفته بود و خاطرات خود را نوشته است.   فریدون آدمیت بخشی از خاطرات او که تحت تأثیر مظاهر مدنیت مغرب زمین و مشاهده تمدن غربی قرار گرفته بود را اینطور باز نویسی کرده است: "جوان ایرانی ایجاد چنین انتظامی را در مملکت خود آرزو کرد و به این نکته نیز برخورد که تا نفوذ و تعصبات تاریک روحانی در کار دولت مداخله دارد هیچ اصلاح و تجددی سر نخواهد گرفت".  خوانندگان با نگاه به وضع و حال امروزی ما و مقایسه با آرزوی میرزا صالح چه قضاوتی دارند؟  طعنه تاریخ در اینجاست که در بین ملل آسیائی ایران از اولین ها در فرستادن دانشجو به غرب برای کسب معارف بوده است.  اما اکنون نسبت به سایر ملل عقب مانده آنروز آسیائی کجا هستیم؟  در نوشته های دسته دیگری از مأمورین ایرانی که به اروپا رفته بودند پس از بازدید کارخانجات، آنها مجذوب صنعت شده و مینویسند که " بسیار حیف باشد که دستگاه بخار (موتور بخار) که باعث رونق عموم صنایع و مایه تحصیل اغلب منافع است به آن سهولت مأخذ در ایران متداول نشود".  اکنون بیش از 200 سال از اعزام اولین محصلین ایرانی به اروپا برای کسب معارف میگذرد.  در کجا ایستاده ایم؟!  تردید ندارم اگر آن محصلین امروز زنده میشدند و وضع امروز ما را میدیدند، بسی حقیرتر از وضع آنروز مملکت می یافتند.  هرچه باشد آن روز دولتی بود، هرچند عقب مانده و خرافه پرست، اما اندک اهتمامی برای پیشرفت مملکت در سر داشت.  اما امروز آن دولت در دست همان متعصبین تاریک فکری است که یکسره با روشن فکری و پیشرفت مخالفند.  آنچه هم که بنام پیشرفت در بوق و کرنا تبلیغ میکنند اغلب محصولات فنی وام گرفته از بیگانگان است.  هیچ جوشش فکری اصیل وجود ندارد چه اینکه آن در سایه آزادی فکر میسر است.  اگر آزادی فکر وجود میداشت تردیدی نیست که سهم ما در تولید علم و تکنولوژی، و البته هنر و ادبیات، به یک مشت کاغذ (paper) منحصر نمیشد بلکه آثار آن و تبعات آن جهانی شده و در سراسر کره ارض بعینه دیده و تکریم میشد.  در نبود چنین محیط آزادی، بی شک مهمترین صادرات فکری ما از قماش همان روغن بنفشه خواهد بود!

    هرگاه جائی تعصب را دیدید بی تردید تفکرات غلط را پیرامون آن خواهید دید.   اگر اندیشه آزاد باشد و آماده شنیدن و گلچین موضوعات جدید باشد، در اینصورت تعصب جایگاهی ندارد.  تعصب یعنی چسبیدن به قالب های جامد که سر سازگاری با مفاهیم جدید و تازه را ندارد.  بنا به حقیقت شماره 2، همه چیز در معرض تغییر است و در مورد انسان و افکارش این تغییرات رو به جهت مثبت و پیشرفت متمایل است، مگر اینکه با زور مانع شوند.  لذا "تعصب" با این حقیقت در تضاد است و لذا باطل و مشمول کنار گذاشته شدن است.  ظریفی میگفت که این تعصبات برخاسته از دین رایج مردم است و علت اصلی عقب افتادگی را باید در آن جستجو کرد.  وی میگفت که این تحجر و عقب افتادگی و مخالفت با تجدد را تقریباً در همه پنجاه و اندی کشورهای مسلمان میشود دید.  هیچ تفکر اصیلی از این کشورها نجوشیده و نمیجوشد و همگی مصرف کننده محصولات نامسلمانان هستند.  در بهترین حالت، کپی کننده تکنولوژی های چندین دهه پیش آنان اند.  حتی بخود زحمت نمیدهند چیز مفیدی از خود به آن اضافه کنند.  زمانی که ضیاءالحق رئیس جمهور حکومت اسلامی پاکستان بود، از ایشان نقل شده بود که دولت در صدد استحصال انرژی حرارتی و تولید برق از اجنه است!!  فرد دیگری که مخالف این نوع دیدگاه بود میگفت پس این رشد علمی و جوشش اندیشه پس از آمدن اسلام به این سرزمین ناشی از چه چیز بوده؟  مگر نه اینکه شاهد جنبش فرهنگی در چند سده اولیه بوده ایم.  وی پاسخ داد که باز شدن فضای بسته و طبقاتی قدیم موجب رها شدن این استعدادها شد که اکثر ایرانی بوده اند.  خلفای عرب کاری با دانش نداشتند.  توجه آنان معطوف حفظ استیلا به بهانه اسلام و بویژه گرفتن باج و خراج بوده است کما اینکه یکی از خلفا از اینکه ایرانیان با روی آوردن به اسلام از پرداخت جزیه شانه خالی میکردند به وزیر خود دستور میدهد تا میتواند از اقبال به دین جدید جلوگیری کند تا در میزان خراج کاستی روی ندهد.  با انحطاط بعدی که در رویه های دینی بوجود آمد و خود شاهدی بر این مدعاست که همه چیز در حال تحول است، این مشعل تازه افروخته نیز رو به انحطاط و خاموشی گذاشت.  بدتر از بد آنکه اخلاقیات وابسته به راستی و پاکی جای خود را به تقیه و دروغ مصلحتی و ریاکاری داد.  در کشورهای اسلامی جایگاهی برای تفکر آزاد و مستقل وجود ندارد و از همین رو علم و هنر، محلی برای رشد و شکوفائی نمی یابد.  این مقدار شکوفائی علمی هم که در سده های اولیه بوجود آمد مرهون ترجمه کتابهای یونانی و سریانی و پهلوی بزبان عربی به تشویق خلفای عباسی بوده است.  کافیست نظری به خالص ترین سرچشمه این دین یعنی عربستان انداخته شود تا ببینید در این 1400 سال گذشته چه چیز تازه ای در عرصه هنر و علوم و یا حتی ادبیات خلق شده است؟   همه اینها که گفته شد به معنای پشتیبانی از سیستم بسته طبقاتی پیش از اسلام نیست بلکه به معنای اینست که آنچه خود داشت را نیز از دست داد.  در فلسفه قدیم ایرانی دو مفهوم نور و تاریکی یا خیر و شرّ هنوز باندازه کافی تازه است که به اتکای آن بتوان تحولی را در نحوه زندگی قدسی موجب شده و از بند فساد و دروغ رهائی یافت.  اصلاً چه ایرادی دارد که از محسنات همه اقوام الهام گرفته سرمشق قرار دهیم، حتی از عرب به اصطلاح "جاهلی" !.   انسان عاقل و آزاد از چیزهای جدید باک ندارد.  مقتضیات زندگی امروز عبد و عبید بودن را نمی پسندد و آنرا جایز نمیداند.  اما مفاهیم نور و تاریکی آنقدر کلی است که قابلیت انعطاف برای سازگاری در هر دوره ای و در قالب هر فرهنگی را داراست.  برای آنکه دچار تعصب نشد باید حتی المقدور از ایده های خشک و متصلب مخصوص دوره های خاص پرهیز کرد.   شاید با پیروی از عقل سالم و ترویج راست اندیشی پرده های سیاه جای خود را به نور و روشنائی دهد.  اینگونه باد. 

 

  • مرتضی قریب