فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۳
مرداد

تکنولوژی و ایدئولوژی

   پیرو مطالبی که در سری بحث های گذشته درباره پیدایش فلسفه و ظهور علم از بطن آن گفته شد، مقرر بود که درباره تکنولوژی و چگونگی پیدایش آن نیز جداگانه مطالبی نوشته شود.  اما بدلیل اهمیت سوء درک ها، که عامدانه یا نادانسته، در جامعه ما درباره تکنولوژی و عواقب آن ترویج و همگی در کشور در سایه ایدئولوژی حاکم تبلیغ میگردد، عجالتاً فعلاً به عوارض ناشی از اثرات ایدئولوژی بر تکنولوژی می پردازیم.  واژه ای که امروزه در فارسی استفاده میشود "فنآوری" است که ما نیز همآنرا بکار خواهیم برد.

   بطور خلاصه و خیلی ساده، فنآوری چیزی جز رام کردن طبیعت در خدمت زندگانی راحت تر برای بشر نیست.  بسیار مهم است که تأکید کنیم هدف اصلی سود رسانی برای نوع بشر است.  توده ها هرچند تحولات در ژرفای فنآوری را نمیدانند و تخصص لازم را ندارند، لیکن با دستآورد ها و مصارف آن آشنا هستند و رویهمرفته آنرا در خدمت خود میبینند.  سمت و سوی اصلی آن در جهت منافع انسان، بویژه منافع آنی اوست.  هرچند در این رهگذر ممکنست عوارضی خوب یا بد هم داشته باشد. 

   در سالهائی که کشور بسوی مدرنیته حرکت میکرد، در دایره روشنفکران چنان رسم شده بود که انگار بدگوئی از فنآوری نشانه روشنفکریست.  در ادامه همین خط فکری کتابهائی مثل "غرب زدگی" منتشر شد و زیر لوای دشمنی با غرب، مخالفت با فنآوری و نتایج آن تبلیغ و ترویج میشد.  خوشبختانه آن دوره سپری شد و جامعه روشنفکری جدید با دیدن و لمس مستقیم تبعات فاجعه بار آن تفکرات قالبی، و با گذر از آن هیجانات به سطح بالاتری از آگاهی رسیده است.  پس اینکه بارها و بارها در این وبگاه از برتری تجربه بر نظریه گفتگو شده و میشود بیجا نیست.  باری، اکنون بحث حاضر درباره اثر متقابله ایدئولوژی و فنآوری است.

    لازمست تأکید شود که فنآوری نیز مانند هر پدیده مادی دیگر دارای تبعات و عوارض خاص خود است و تعریف و تمجید از آن بمنزله نادیده انگاشتن خطرات جانبی آن نیست.  هر پدیده مادّی دارای اثرات وجودی است و طبعاً عوارض خاص خود را میتواند دارا باشد.  مثل اینکه در دنیا سالمتر و حیاتی تر از آب چیزی نیست.  هیچکس در اهمیت آن کمترین تردیدی ندارد.  اما سوء مصرف آن ممکنست باعث مرگ شود.  آشامیدن خیلی زیادش باعث اختلال در الکترولیت های خون میشود و مصرف کم یا عدم مصرف آن نیز متشابهاً به مرگ منجر میشود.  اینها همه یادآور قانون طلائی "تعادل" است.

   در عصر حاضر، مهمترین ایدئولوژی رایج در منطقه خاورمیانه همانا ایدئولوژی دینی یا بزبان ساده تر دین است.  بر کسی پوشیده نیست که عمده گرفتاریهای مردم این منطقه ناشی از ورود و دخالت دین در سیاست است.  در گذشته ها هم که این دو ظاهراً از هم جدا ولی در کنار هم بودند، سرچشمه ناآگاهی و تعصبات بیهوده و انواع کینه ورزی ها و جنگها و خشونت ها همچنان ناشی از دین بوده و هنوز هست.  منظور از دین همه آن اعمال و کارهای نابخردانه و نامردمی است که در پوشش دین و بنام دین انجام گرفته ومیگیرد.  والّا جوهره دین که مقرر است مانند یک احساس معنوی جایگیر در ذهن و دل مردم باشد بکلی مبرا از پلشتی هاست.  همه آنچه که انزجار مردم را از گروه طالبان و داعش و بوکوحرام و امثال آنها برمیانگیزد، متشابهاً در بطن نظام حاضر در کشور ما جاری است و کم کم میرود که آن نیز خود را عریان و تمام عیار بتماشای عالم گذارد.

   دخالت دین در امور دنیوی، نه تنها زندگی را بر مردمان جهنم کرده بلکه دین حرمت خودش را نیز از بین برده است.  طُرفه آنکه دین داران واقعی نیز بیشترین صدمه را از این بابت خورده اند و از اینکه حرمت دین از بین رفته است سخت معذبند.  بهرحال از بیشمار حوزه های دنیوی که دین در آن دخالت کرده، یکی هم موضوع حاضر یعنی حوزه تکنولوژی (فنآوری) است.  

   همانطور که گفتیم هدف از فنآوری، زیست راحت تر برای بشر است، در حالیکه موضوع علم صرفاً دانائی است چه در خدمت زیست باشد و چه نباشد.  مثلاً ایرانیان در این سرزمینی که از ابتدا نیمه خشک و کم آب بوده است "قنات" را ابداع کردند که خود نوعی فنآوری برای آوردن آب به سطح زمین بوده است.  زیدی در این رابطه میگفت که پیشینیان ما قنات را ابداع کردند زیرا قدر آب را میدانستند و نمیخواستند آبهای زیرزمینی هدر رود.  در حالیکه این تصوری اشتباه و در جهت تمجید از خود است.  به ایشان گفته شد که مثلاً اگر فنآوری پمپ های شناور در آنزمان در اختیار میبود، آیا آنها بی محابا آبها را بالا نمیکشیدند!؟  باحتمال زیاد همینطور است زیرا هنوز دانش محدود بودن آبهای زیرزمینی بر بشر مکشوف نشده بود چه رسد که نگرانش باشند.  هرآنکس که دندان دهد نان دهد تصور رایج بود و اینکه محدودیتی در طبیعت وجود ندارد.  کتب قدیمه و کتب مقدسه همگی حاکی از چنین دیدگاهی است.  اجمالاً مواردی که دیدگاه های دینی یا منتسب به دین اثر منفی بر فنآوری در کشور ما داشته است بشرح زیر خلاصه میشود:

1- ایدئولوژی و آب:  از قدیم الایام چنین تصور میشد که زمین خاکی مانند جزیره ایست محصور در اقیانوسی بی پایان از آب که خود بر طبقه ای از آب استوار است.  طبعاً چنین تصوری بعدها به کتب مقدسه راه یافت و این تفکر که آب های زیرزمینی بی پایان است.  مادام که جمعیت انسانی اندک و پراکنده باشد این تصور خللی در نحوه زندگی ایجاد نمیکند و عملاً نکرد.  اما از سده اخیر بدینسو تبعات اشتباه این طرز تفکر برملا گردید.  کارشناسان بطرق قانونی حفر چاه آب را تا پیش از انقلاب اسلامی 57 مدون کرده محدودیت هائی جدی بر آن تحمیل کرده بودند.  اما با سیطره شرع، محدودیت های پیشین نادیده گرفته شد تا به وضع حاضر رسیدیم.

2- ایدئولوژی و سدسازی:  کمبود آب، حاکمیت اسلامی را مجبور به استفاده گسترده تر از فنآوری سد سازی که پبشتر معمول بود کرد.  منتها تفکر حاکم که قواعد دنیا را نمیشناسد در معیت تکنوکراتهائی که از آب گل آلود ماهی گرفته و منافع گروه خود را بر منافع کشور ترجیح میدهند باعث شد زیر پوشش سازندگی، بزرگترین تخریب در حوزه آب و محیط زیست صورت گیرد. بار دیگر فنآوری وجه المصالحه ایدئولوژی قرار گرفت.

3- ایدئولوژی و کشاورزی:  عقل سالم حکم میکند که برنامه ریزی کشاورزی بر مبنای امکانات واقعی از قبیل درصد زمینهای قابل کشت و میزان بارندگی سالانه و موجودی آبهای زیرمینی و سطحی صورت گیرد.  منتها برنامه ریزی علمی با تفکرات دینی حاکم در تضاد است کما اینکه سازمان برنامه مدتی منحل اعلام شد و نظریاتش در زمانی هم که درکار بود نادیده گرفته میشد.  علت اصلی وجود وزارت کشاورزی، هدایت کشاورزان با دادن توصیه های علمی است.  اما در عوض، زیر لوای عوام گرائی، دستور خودکفائی کشاورزی بدون لحاظ کردن محدودیت ها، صادر و آن شد که نتیجه اش را امروز شاهدیم.  

4- ایدئولوژی و نفت:  تصور طبقه دینی حاکم درباره چاه های نفت مشابه تصورشان درباره آب بوده و هرقدر تکنوکراتها سعی در توجیه آنان داشته اند راه بجائی نبرد.  عدم رسیدگی به افزایش فشار در چاه های فرسوده و نبود اعتقاد به استفاده از فنآوری های سطح بالا، موجب از حیز انتفاع خارج شدن همیشگی چاه های نفت و کاهش صادرات گردید.  بعلاوه، انزوای جهانی و عدم مشارکت در همکاری های بین المللی ناشی از خود بینی های دینی موجب عدم انتفاع کشور از منابع نفت در آبهای خلیج فارس شد.  آخرین پرده آن خشک کردن تالاب های جنوب کشور به دستور برادران چینی جهت استخراج راحت تر نفت است.  اینکه چه صدماتی به محیط زیست و مردمانی که از وجود آن گذران زندگی میکنند کوچکترین اهمیتی برای حاکمیت دینی ندارد.

5- ایدئولوژی و آفتاب:  با اینکه آفتاب در کشور ما منبع بالقوه تولید انرژیست اما در همان ابتدای استقرار حکومت اسلامی با استهزا مواجه شد.  طبعاً واگذاری کنترل یک جمبوجت در دستان یک بی خبر از دنیا عاقبتی جز سقوط ندارد.  این در حالیست که کشورهای حاشیه خلیج فارس با استفاده از مشاوره دانایان بخشی از نیازهای انرژی خود را از آفتاب به رایگان برآورده ساختند.

6- ایدئولوژی و برق:  اولین برخورد ایدئولوژی دینی با برق حدود یکصد سال پیش با عدم قبول مواجه بود و صنعت برق و گسترش آن با مخالفت روبرو شد.  اما امروز با احتیاج همگانی به برق و حقیقت گریز ناپذیر آن، چاره ای جز موافقت نیست منتها چون در این نظام فکری برنامه اهمیتی ندارد، صنعت برق که نیازمند برنامه ریزی از پیش است دچار اختلال شده و به وضع حاضر درآمده است.  همانطور که در بالا گفته شد انرژی های تجدید پذیر مثل آفتاب و باد بهترین گزینه برای کمک به تولید نیرو در این کشور آفتابی است که نادیده گرفته شده اند.  گویا خاموشی های سراسری دلیل دیگری نیز میتواند داشته باشد که دادن اجازه تولید رمز ارزها به برادران چینی است.

7- ایدئولوژی و هسته ای:  در ابتدای حاکمیت ایدئولوژی اسلامی بر کشور، نیروگاه های هسته ای در دست ساخت مضر تشخیص داده شد و میلیارد ها دلار سرمایه مملکت باد هوا شد.  بزودی معلوم شد که در پوشش این صنعت مزیت دیگری نهفته است که به استمرار حاکمیت دینی کمک شایسته میکند.  لذا سیاست یکباره دگرگون شد و همه مسئولینی که تا دیروز بد میگفتند یکسره عاشق پاکباخته این صنعت شدند.  اما این دلباختگی هزینه هائی هم در بر داشت که تا به امروز گریبانگیر ملت شده است.  رابطه حاکمیت با صنعت هسته ای بروشنی نشان میدهد که اصولاً طرز تلقی ایدئولوژی دینی از فنآوری و صنعت، بمنزله ابزاریست برای استحکام و استمرار ایدئولوژی و ربطی به  گذران سالم و نرمال زندگی مردم ندارد.  هیچ فلسفه ای هم در کار نیست که اگر میبود، دانشمندان متعهد دستکم راهی برای استفاده از اشعه های تشعشعی موی زنان برای کور کردن چشم دشمنان می یافتند.  

8- ایدئولوژی و تسلیحات:  بخشی از فنآوری روز در حوزه تسلیحات و ابزار جنگ تظاهر میکند.  اتفاقاً آن بخش از فنآوری که بیشترین علاقه این نظام فکری را بخود جلب کرده همین حوزه است.  با آنکه در پی بازگشت به عقب بوده و همه چیز را به مرجع 1400 سال پیش میخواهند شگفت آنکه تسلیحات استثناست.  مُنجی قرار است خود با اسب و شمشیر ظهور کند اما وقتی میپرسید چرا از شمشیر و تیر و کمان نمیخواهید استفاده کنید میگویند اتم!  نمیدانند ماهیت اتم چیست ولی بخوبی میدانند که نوعی به کشتار جمعی ربط دارد.  لذا آنجا که لازم باشد از اعتقادات عدول میکنند کما اینکه اذعان داشته اند برای حفظ قدرت، اگر لازم باشد، تمام احکام الهی میتواند معلق شود.  اصولاً ایدئولوژی چه نوع دینی یا غیر دینی، وسیله ایست برای بالا رفتن از نردبان سلطه.  آئین ها و مراسم بمثابه چسبی فقط برای کنار هم نگاهداشتن و مطیع ساختن توده ها عمل میکند.

9- ایدئولوژی و پزشکی:  پزشکی نیز از فنآوری برکنار نیست و اتفاقاً بیشترین رابطه آن امروز در مسأله واکسن کرونا دیده میشود.  جامعه دینی ابتدای امر، آنرا منحوس خطاب کرده آنرا ساخته دست دشمنان پنداشت.  کمی بعد با روغن بنفشه و دستورات طب اسلامی به مصاف آن رفت و چون اثری ندید به مردم توصیه شد با ذکر صحیفه سجادیه خود را ایمن سازند.  در نهایت، کار به ممنوعیت واردات انواع مؤثر واکسن کشید که تبعات مصیبت بار آنرا ملت امروز تجربه میکنند.  بزودی شایع شد که علت ممنوعیت راه یابی تولیدات شرکتی معلوم الحال بوده که نه تنها وعده اش عملی نشد بلکه بودجه های نجومی آن نیز احتمالاً به همانجائی رفت که سابقاً سایر اختلاسها سردرآورده بود.  باردیگر ثابت شد که هدف اساسی همانا اندوختن پول و ثروت است و ایدئولوژی صرفاً وسیله است.  جالبست که بجای عذرخواهی، ادعا کرده اند که کشور توانست در درمان کرونا جزو چند کشور برتر جهان باشد!  شاید منظور، درمان نهائی درد و رنج زندگی باشد.  تحریف تاریخ بهمین سادگی میسر است.  جا دارد یادی از امیرکبیر شود که یک و نیم قرن پیش با اجرای نخستین برنامه مایه کوبی و انجام سایر اصلاحات سعی در مدرنیزاسیون کشور و نجات از خرافات کرد که جُهال و خرافه پرستان امانش ندادند.  با اینکه مقبره اش در کربلا روبروی صحن امام حسین است لیکن از میلیونها زائر ایرانی کسی سراغش نمیرود.  اینست عاقبت روشنگری.

10- ایدئولوژی و جمعیت:  موضوع جمعیت بطور غیر مستقیم با فنآوری که در اینجا آمده است مربوطست.  تکامل فنآوری چه در صنعت چه در پزشکی و چه در کشاورزی باعث رشد بیسابقه جمعیت شده است.  خردمندان و دانایان غیر از توجه به مقادیر مطلق، به آهنگ تغییر مقادیر نیز توجه دارند.  در گذشته های دور، زمانی که کتب مقدسه تحریر میشد، جمعیت سرزمین ها کوچک و رشد آن نیز کوچک و در اثر جنگ ها و بیماری های واگیردار گاهی منفی میشد.  لذا افزایش جمعیت و داشتن خانواده های پر اولاد امری الهی و مقدس تلقی میشد.  ضرب المثل هرکه دندان دهد نان دهد یادگار آن دوران است.  منتها امروزه که عوامل کشنده کمرنگ شده و امید به زندگی بطور معناداری افزایش یافته، تشویق به رشد زیاد جمعیت نه الهی بلکه بطور مسلم شیطانی و خلاف جهت انسانی و عقلانیت است.  مشکل مهم ایدئولوژی دقیقاً همین نکته است که درکی از زمانه ندارد و همان ماشین ترمز بریده ایست که برخی تبلیغ میکنند.  مدتهاست که دانایان مشکل کم آبی را هشدار میدهند و منابع موجود را برای همین جمعیت کافی نمیبینند اما گوش شنوائی پیدا نمیکند.  در جائی که نظام دینی مستقر است گوئی اعداد و ارقام کار نمیکند.  توگوئی با فن بلاغت میتوان حقایق گیتی را دگرگون کرد.  

نتیجه

   بنیه و توان یک کشور متکی به صنعت و فنآوری درون زای آن است.  زیربنای ثروت اقتصادی کشورهای پیشرفته مدیون رشد فنآوری در آنهاست.  ابداع قنات در گذشته دور در کشور ما نشانه گرایش به فنآوری در جهت پیشرفت و آبادانی بوده است.  دور افتادن از ارتباطات جهانی و برکنار شدن از آنچه در سرزمین های دیگر میگذرد این روند را متوقف و بلکه معکوس میسازد.  آمدن مجدد طالبان و سلطه آنان بر افغانستان امروز یادآور دو نکته مهم است.  یکی اینکه ناحیه بلخ (باکتر یا باختر) از تمدن های کهن و درخشان جهان باستان بوده که به عظمت و شکوه شهره بوده است ولی امروز با باقی افغانستان بدین حال و روز افتاده است.  اینکه چرا اینطور شده جای تأمل بسیار دارد.  دوم اینکه بار دیگر ثابت میشود که اصلاح روبنای زندگی چنانچه پس زمینه افکار و عادات عوض نشده باشد دوام نخواهد آورد.  یکی از عواملی که منجر به قطع ارتباطات فرهنگی میگردد، سلطه ایدئولوژی بویژه نوع دینی آن است.  ایدئولوژی دینی پذیرای افکار غیر خود نیست و لذا دموکراسی جایگاهی نخواهد داشت.  مخالفت با غرب فقط به لحاظ مخالفت با مدرنیته نیست بلکه مهمتر از آن، مخالفت با بازشدن درهای تفکر آزاد است چه اینکه مدرنیته و فنآوری جز با تفکر آزاد میسر نیست.  امروزه حتی طالبان نیز از ساخته های فنآوری سود میبرند ولی به ذهنیت و نرم افزار بوجود آورنده آن اجازه حضور نمیدهند.  لذا دشمنی با رسانه ها و اینترنت در این جوامع به لحاظ امکان کسب آگاهی مستقل است که ایدئولوژی دینی همواره دشمن آن بوده است.  چین مدرن امروزی نیز با آنکه به حسب اجتماعی آزاد است اما از اینترنت آزاد بر نمی تابد.  همراهی و همفکری چین با طالبان و حاکمیت دینی ایران گویای بسیاری از حقایق غیر قابل کتمان است.  و شگفت آنکه اقلیت مسلمان همین کشور سخت در منگنه اند.

   مجموع این شواهد همه نشان از یک چیز دارد، و آن اینکه در این ورطه آنچه مهم است همانا استمرار قدرت در دست حاکمان است. فنآوری درون زا و اصیل و خود جوش و لذا پیشرفت واقعی میسر نیست.  آنچه که هست یا واردات یا صرفاً اقتباس از دیگران است.  ترویج معنویات و روحانیات و پرداختن به دنیای پیشین و پسین و زیرین و زبرین محلی از اِعراب نداشته بلکه حفظ قدرت بهر قیمت اصل موضوعه را تشکیل میدهد.  

 

  • مرتضی قریب
۰۶
مرداد

پیشرفت

   گهگاه از پیشرفت یاد کرده ایم که پیشرفت چیز خوبیست و چون همه دنیا در حال پیشرفت هستند پس ما نیز باید بدنبال آن باشیم.   کشورهائی نیز هستند که خبری از پیشرفت آنها نیست ولی با اینحال با وجود موانعی که آنها را بازداشته در صدد پیشرفت هستند.  در کشور خودمان همه از پیشرفت سخن میگویند و همه طیف های سیاسی خود را دوستدار و یا دستکم آرزومند پیشرفت تلقی میکنند.  اما اگر از یکی بپرسید پیشرفت چیست به ذکر چند مصداق از زاویه فکری خود بسنده کرده از بیان معنی واقعی درمیماند.

   با اینکه مردم در محاورات از واژه پیشرفت استفاده میکنند اما شاید به معنای دقیق آن توجه ندارند.  واقعاً "پیشرفت" یعنی چه؟!  آیا آنچنانکه امروز ادعا میکنند در حال پیشرفت هستیم؟ آیا این چنین است؟  اگر چنین است پس چگونه است که نمودهای آن در غرب و در خاورمیانه اینگونه متفاوت بلکه متضاد است؟  همین یک نکته کافیست بفهمیم که با وجودی همگان از پیشرفت سخن میگویند لیکن در عمل مصادیق متفاوتی را از آن اراده میکنند.  

   بدون آنکه با الگوبرداری از غرب و شرق کاری داشته باشیم، میخواهیم ببینیم آیا با اتکا به بنیان های فکری میتوان معنای یگانه ای از "پیشرفت" استخراج کرد یا خیر.  وقتی به اصول، فکر میکنیم دو رویکرد متباین و بسیار متفاوت را در پیش رو میبینیم.  یکی رویکرد عملگرایانه و مثبت و دیگری رویکرد فلسفی و بدبینانه.  در ادامه سعی میشود هریک را باز کرده و بدون آنکه خود داوری کرده باشیم هریک را در معرض دید و قضاوت خواننده قرار دهیم.  

1- رویکرد عملگرایانه و مثبت

   هنگامی که میگوئیم "پیشرفت"، معنای متضاد آن "پسرفت" است.  گاه میشود کسانی از پیشرفت میگویند حال آنکه در معنا منظورشان پسرفت است بدون آنکه خود متوجه باشند.  در شرایط حاضر درک پسرفت برای ما بسیار ساده تر و ملموس تر بوده و لذا با درک آن به فهم مخالف آن یعنی پیشرفت نایل میشویم.

    پیشتر اشاره کرده بودیم که اصل اساسی طبیعت همانا اصل "تغییر" است.  گفتیم که از یونان باستان بدینسو دو ایده اساسی توسط متفکران و فلاسفه ارائه شده بود (فلاسفه باستان 96/11/12) که البته سرچشمه های آن بی شک به بسی پیشتر از دوران کتابت میرسید.  دیدگاه نخست، عالم را یک کل یکپارچه و ساکن در نظر میگرفت که مشهورترین سردمدار آن پارمنیدس حکیم بود.  از سوی زنون الئائی، یکی از پیروان این مشرب، مثال های جالبی در تایید آن داده شد مثل تیر پرتاب شده از کمان و یا مسابقه لاکپشت و آشیل که قبلاً ملاحظه کردیم.  در این مثالها نشان داده بود که همه آنچه ما تغییر میبینیم چیزی جز پندار اشتباه نیست و آنچه واقعیت است جز سکون نیست.  از اینرو حرکت بنا به این مکتب ناممکن است زیرا لازمه آن وجود خلاء است و آن خود ناممکن است.  

    دیدگاه دوم که از آنِ هراکلیتوس حکیم است برعکس دیدگاه اول، همه چیز عالم را در تبدیل و تغییر میدید.  در این رابطه مثال معروفی داده بود که وقتی 2 بار پشت هم پایتان را در رودخانه میگذارید، آنها دو رودخانه مختلفند زیرا در معرض دو زمان مختلف بوده و حتی شما هم دو موجود مختلف در این دو برهه از زمان بوده اید!  در حقیقت دیدگاه علمی امروز با این دومی منطبق است و عقل سالم آنرا میپذیرد منتها با اصلاحاتی.

    طبق اصول ثابت شده علم، پیکان زمان فقط رو به یک سو دارد و قوانین ترمودینامیک آنرا در بستر "آنتروپی" بخوبی تعبیر و تفسیر کرده است.  بعبارت دیگر، آنتروپی کل جهان رو به افزایش است و به زبان ساده تر جهان نه تنها درحال تغییر است بلکه رو بسوی بینظمی نیز دارد.

    لذا در سایه این واقعیت که امور عالم در کلیت خود رو به بینظمی و پراکندگی هرچه بیشتر دارد، پیشرفت چه معنائی خواهد داشت؟ ابتدا خواننده را از نگرانی خارج کنیم که اولاً این پروسه بینظمی کلی در مقیاس میلیاردها سال است و ثانیاً تولید نظم البته که امکان دارد زیرا که در دنیای واقعی و روزمره خود شاهد آن هستیم.  منتها ایجاد نظم به بهای ایجاد بی نظمی به میزانی بسیار بیشتر از آن صورت میگیرد.  بخشی از این بی نظمی ها گریز ناپذیر و بخشی دیگر گریز پذیر یا قابل اجتناب است.

   هنگامی که در خانه خود زیر کولر نشسته اید، میزان انرژی ای که صرف تولید این سرمایش شده بمراتب بیش از انرژی هدر رفته است.  انرژی تلف شده عبارتست از حرارتی که در رادیاتور پشت پنجره به هوا داده میشود و برق مصرفی کمپرسور و دمنده که درکارخانه برق به بهای تلفات حرارتی به محیط زیست داده میشود.  متشابهاً، خانه منظمی که بعنوان مسکن ساخته اید متشکل از آهن و سیمان و چوب و سایر مصالح است که با تولید آنها و سرهم کردن آنها نهایتاً بشکل خانه درآمده است.  این تولید نظم یعنی ساخته شدن خانه از اجزای متشکله، به هزینه بسیار زیادتری در ایجاد بینظمی در محیط پیرامونی بوده است.  جدا ساختن آهن از سنگ آهن در کارخانه ذوب آهن و نهایتاً تولید تیرآهن، تولید سیمان از منابع کانی، بریدن درختان جنگل و تولید الوار برای در و پنجره و غیره و غیره مستلزم ایجاد بی نظمی بیشتر و تولید حرارت بیشتر در محیط اطراف است.  این بخش از تولید بینظمی ها گریز ناپذیر است مگر اینکه طالب نظم نباشید و خانه و کولر و بخاری و اتوموبیل و غیره  نخواهید.  هرچه تعداد مصرف کنندگان بیشتر باشد، حجم این بی نظمی ها بیشتر و بیشتر خواهد شد.

   اما بخش دیگر از بی نظمی ها، گریز پذیر است و قابل اجتناب و این همان است که امروزه کل دنیا دست بگریبان آنست و اثرات آن در منطقه خاورمیانه و کشور ما هزاران بار بیشتر و فاجعه بارتر است.

   پیشرفت در یک کلمه یعنی: بهتر زیستن.  مثلاً وقتی انسان عصر حجر غار را ترک کرده و با سنگ و الیاف گیاهی سرپناهی برای خود ساخت این یعنی پیشرفت.  لذا پیشرفت امریست نسبی و در جهت راحت تر زیستن بشر.   لذا اگر در اثر جنگ یا وقایع دیگر، آدمی خانه و کاشانه خود را ترک کرده به غارها پناه برد این پیشرفت نیست بلکه پسرفت است.  

   پدران ما در ایام تابستان، خود را با بادبزن از شرّ گرما رها میکردند.  امروز کولر گازی این کار را بهتر و مؤثرتر انجام میدهد.  آیا این پیشرفت محسوب نمیشود؟  معهذا همواره عده ای هستند که ساز مخالف زده و تنها هنرشان نشستن و ایراد گرفتن است.  مثلاً میگویند وضع سابق بهتر بود و بادبزن آرامش بیشتری میداد!  اما وقتی به خانه های خودشان میروید میبینید که نه تنها کولر گازی بلکه از آخرین دستآوردهای تکنولوژی سود میبرند که اگر راست میگفتند کولر را خاموش و از بادبزن استفاده میکردند.  امثال این آدمها همانها هستند که داد و فریاد از حقوق نجومی اعضای دولت سر میدهند اما بعد که فیش حقوقی چند صد میلیون تومانی خودشان افشا میشود دم نمیزنند.  

   برخی شیوه های زندگی از سر ناچاری و اجبار است.  مثلاً در همین صد سال پیش، مردم ما در خانه های آجری و با وسایل ابتدائی میزیستند ولی با اینحال از آرامش بیشتری هم برخوردار بودند.  خانه دارای هشتی و بیرونی بود برای پذیرش مهمانان و اندرونی با اتاق های متعدد و البته زیرزمین و حوض خانه خنک برای تابستان ها.  تعدادی از این خانه ها خوشبختانه حفظ شده و بمعرض بازدید گردشگران قرار گرفته است.  معماری این خانه ها مطلوب طبقه متوسط و مؤمن شهرها بود با حفظ حریم خصوصی و فاقد پنجره رو به کوچه و عدم مشرف بودن از جهات اطراف.  فقط تصور کنید چه میشد که اگر مقرر میشد در تهران امروز همه صاحب چنین خانه هائی باشند؟  اما شرایط امروز با اینکه همه چیز اسلامیزه شده با آن دوره متفاوت است.  امروز جز آپارتمان نشینی چاره دیگری نیست و باید با مشکلات و تبعات آن کنار آمد.

   پس مجبوریم تعریف قبلی خود از پیشرفت را اندکی تعدیل کرده و بگوئیم پیشرفت: بهتر زیستن با ملاحظه قیود است.  این قیود کدام است؟  برخی تحمیل شده ناشی از شرایط فعلی زیست است که محصول همان فلسفه تغییر است.  برخی دیگر هم محصول خصلت های اجتماعی ماست.  اولی گریزناپذیر است و چندان در کنترل ما نیست مثل اینکه جمعیت جهان رو به ازدیاد است و در دست کشور ما نیست حال آنکه منابع مصرفی محدود به همین یک سیاره خودمان است و قرار نیست اضافه شود.  دومی در کنترل ماست و به عقاید و ذهنیات ما برمیگردد.  هنر ما، اگر داشته باشیم، تلاش در راه تغییر عقاید و ذهنیات گذشته است بطوریکه با شرایط و الزامات روز هماهنگ باشد.  موفقیت در این امر موجب کنترل بی نظمی های گریز پذیر شده و راه را برای پیشرفت هموار خواهد ساخت.

   در مورد مسائل روبنائی و سازگاری با تحولات روبنائی، خوشبختانه ایرانیان منعطف هستند و در استفاده و بکارگیری آخرین دستآورد های مصرفی غرب گوی سبقت از رقبا میربایند.  اما اینکه خود چقدر در تولید این محصولات که به زندگی بهتر منجر شده نقش دارند خود جای سوأل است.  ما پاسخ این سوأل را میدانیم و تا حدودی در مطالب پیشین بدان پرداخته ایم.  پاسخ آن در عرصه ذهنیات ماست که با تحولات زیربنائی مرتبط است.  همان ذهنیاتی که موجب شده مصرف کننده صِرف محصولات دیگران باشیم، همان ذهنیات دقیقاً باعث رکود و جمود فکری ما گردیده است.  این ذهنیات معلول یک دوگانگی عجیب در فرهنگ ماست.  از سوئی عاشق مظاهر پیشرفت هستیم که عمدتاً محصول تفکر غرب است و از سوی دیگر گرفتار عقایدی هستیم که بطور بنیادی با انگیزه های مولد این پیشرفت ها در تضاد است.

    بیش از هزار سال است که این عقاید از سوی کسانی که مدعی ارتباط با آسمان و مرجع قدسی هستند در جان و روان مردم دمیده و بازدمیده میشود.  اینان مروج فلسفه ای هستند که مدعیست تهذیب اخلاق جامعه منحصراً در دستان اینان نهاده شده.  شاید در گذشته ای بسیار دور این ادعا متضمن جاذبه ای بود منتها بعداً بتدریج تبدیل به تجارتی پرسود موسوم به تجارت بهشت شد.  بهشت، کلمه سحرآمیزی بود که هر انسان عاشق رستگاری اُخروی با جان و دل میتوانست فریب آنرا خورده و حاضر به پرداخت هر هزینه ای برای آن باشد.  در اروپای قرون وسطی نیز متشابهاً برای مدتی فروش آخرت وسیله ای برای تأمین مخارج کمر شکن کلیسا بود که خود منجر به انقلابی در تلقی دین نزد اروپائیان گردید. 

   بنیان این فلسفه بر مبنای پول و یا در معنای گسترده تر آن، ثروت است.  اساس این نگرش بر مبنای گرفتن غنایم است.  طایفه ای که این تجارت را در دست دارند هیچگاه حاضر به از دست دادن این دکان نیستند چه اینکه هنر دیگری جز این نمیدانند و اجباراً میبایست از همین راه ارتزاق کنند.  این رویه از قرنهای متمادی بدینسو کماکان همینگونه ادامه داشته تا ناگهان در چند دهه گذشته دچار انقلابی شگرف شده و ارتزاق عادی تبدیل به ثروت اندوزی در یک سطح نجومی شده که نتیجه ای جز فقر توده های عظیم مردم را دربر نداشته است.

   در همین یکصد و اندی سال پیش، اینان مخالف کارخانه برق بودند و مردم را از پذیرش یک سیم برق برای روشنائی خانه نهی میکردند. بطوریکه اولین کارخانه برق در تهران در معرض ورشکستگی قرار گرفت.  اینان مخالف آب بهداشتی و حمام بهداشتی و و هر آنچه تجلی پیشرفت را داشت بودند.  زیرا از اینکه تجدد موجب رکود بازارشان شود واهمه داشتند.  این واقعیت که امروز خود و فرزندانشان قهرمان استفاده از تجدد و راحت طلبی و همه آنچه نهی میکردند هستند خود دلیل واضحی است بر اینکه مخالف راحت زیستی برای خود نیستند بلکه از کمرنگ شدن ایمان مردم به معجزه کسب و کارشان میترسند.  توجه مردم به پیشرفت و بهتر زیستن، توده ها را از توجه کافی به کمک به تجارت این طایفه باز میدارد.

    لذا بنظر میرسد فیلسوف انگلیسی، بنتام، درست میگفت.  فلسفه او اصالت سود یا سودمندگرائی نام داشت و انگیزه هر کاری را کسب سود یا لذت میدانست.  شاید این برای مردم عادی و انگیزه آنان برای کارها عادی و طبیعی باشد، اما آنچه غیر عادی و غیر طبیعی است اینکه کاسبان بهشت که مرتب توده ها را به اِعراض از زندگی دنیوی تشویق کرده و میکنند و دم از مزایای آخرت میزنند اینان خود دلدادگان حقیقی این فلسفه بوده که نه فقط امروز بلکه در کل طول تاریخ بوده اند تا آنجا که در وصفشان بدرستی گفته شده:

زیان کسان از پی سود خویش        بجویند و دین اندر آرند پیش

جستن سود امریست طبیعی و غیر قابل انتقاد، اما به چه هزینه ای؟  به هزینه زیان و فقر مردم که زشتی کار اینجاست.  و یا ریاکاری آنان:

ترک دنیا به مردم آموزند           خویشتن سیم و غله اندوزند

   نقطه اوج این ثروت اندوزی را در این چهار دهه اخیر شاهدیم که اگر سابقاً تعادلی وجود داشته و متناسب با اندوخته های مردم و رضایت آنان بوده، در این دوران با در دست گرفتن ابزار حکومت، کشور را غنیمت جنگی دیده و ثروت بالفعل و بالقوه آنرا تمام تاراج کرده اند.  خاک آنرا که مدتها پیش به امارات و سواحل جنوبی خلیج فارس فروخته اند و آب آنرا هم طی قراردادهای پنهانی به همسایگان صادر یا هدیه داده اند.  امروز پول معیار همه چیز شده است.

   محیط زیست را یکسره نابود و جای سالمی در آن باقی نگذاشته اند.  بعنوان نمونه، هورالعظیم را خشکانده اند تا برادران چینی با کمترین سختی و با فراغ بال نفت آنجا را هم ببلعند و مصیبتی بر مصیبت های خوزستان بار کنند.  در حالیکه شرکت های صاحب نام نفتی قادر به عملیات با وجود آب بوده اند اما چه باید کرد که همکاری با برادران چینی مزایا و منافع بیشمار دارد.  در سایر نقاط دنیا استخراج نفت از چنین مناطقی را به آینده محول میکنند که تکنولوژی باندازه کافی متعالی شده و کمترین زیان را به طبیعت وارد سازد. البته برادران روس را هم نباید بی نصیب گذاشت مبادا برنجند و لازمست به پاداش پشتیبانی های مقطعی، حق خود را از بخش های شمالی کشور دریافت کنند.

   آیا اینهمه بی نظمی که طی این چهار دهه در عرصه سرزمینی ایجاد شده قابل اجتناب نبوده است؟  قطعاً بخش عمده خرابکاری هائی که بر چهره کشور و ساکنین آن اتفاق افتاده گریز پذیر بوده است.  اینجا جائیست که بی نظمی ها (واژه مؤدبانه برای خرابکاری) میتوانست اتفاق نیفتد.  بحران آب که در کل مملکت روی داده و بویژه خوزستان پرآب را خشکانده یکی از آن بیشمار خرابکاری هاست.  علت اصلی آن ملغی کردن برنامه تنظیم خانواده است مشابه همان اشتباهی که برای سازمان برنامه انجام دادند.  در حقیقت برنامه هم دارند و آن همانا انفجار جمعیت کشور است که هیچ توجیهی جز بر لبه پرتگاه بردن کشور در آن دیده نمیشود.  از قضا همین جمعیت زیاد موجب شکست نظام خواهد بود. از قضا سرکنگبین صفرا فزود!  علل دیگر را کارشناسان امر "سوء مدیریت" میدانند که بسیار مضحک است.  مثل اینست که حمله چنگیز خان مغول و ویرانی کشور را پای سوء مدیریت جناب خان بگذاریم!  در این مسائل بطور کلی پای رشوه و رانت به روشنی پیداست.  آب خوزستان برای همسایگان منتقل میشود تا شاید در صورت نیاز به نیروهای مخصوص از آن دیار وارد گردد.  سازندگان سدهای قلابی که راه طبیعت را مختل کرده آنها نیز از رانت و رشوه بی نصیب نبوده اند چه اینکه نیروهای سازندگی نمیتوانند بیکار باشند.  از اینهمه سازندگی چه حاصل شد؟  یا آب نیست یا اگر باشد شور است.  همین معامله با کشاورزان شده است و برای ساکت کردن آنها، حفر بی رویه چاه را اجازه داده یا دستکم ندید گرفتند و یا آب مناطق دیگر را به جاهای خشک منتقل تا کارخانه هائی که میبایست بر لب دریا ساخته میشد آب داشته باشد.  بالاخره نمایندگان استانها هم حق و حقوقی دارند و آنها را هم باید راضی نگاهداشت.  در نهایت چه شد؟  هر سال مصرف بیشتر شد و سطح آب در چاه ها پائین تر رفت تا سرانجام به بی آبی رسیدند.  بدون آنکه حساب و کتابی باشد یا ارگانی نظارت کند که هر سال چه میزان بارش هست و چقدر حق برداشت باید وجود داشته باشد.  فقط هدف اینست که فعلاً اظهار نارضایتی نباشد.  متشابهاً همین معامله در شمال کشور شد و با تراشیدن جنگل های جلگه ای و دادن اختیار به برنج کاران برای تبدیل کاربری به ویلاسازی و رونق آن تا بالاخره بلای بی آبی و خشکسالی هم آنجا را بی نصیب نگذارد، البته اگر زیر انبوه زباله ها دفن نشده باشد.  

   بالاخره پیشرفت چیست؟  آیا مواردی که در بالا برشمرده شد حرکت در جهت زندگی بهتر بود؟  طبعاً خیر. از آنجا که مصادیق پسرفت را دیدیم، خود بخود حرکت در جهت عکس آن، پیشرفت تلقی میشود.  در این ارتباط، در درجه اول، سهم نسل های آتی باید محفوظ نگاهداشته شود.  نه آنکه با فروش کشور به این و آن، سرزمین سوخته تحویل آیندگان شود.  نظام دکان داران دین کوچکترین دغدغه ای در این مقوله ندارد.  در درجه دوم، وضع امروز مردم میباست بهتر از دیروز شود و نه برعکس.  حال آنکه تمام تلاش نظام حاکم، در جهت محروم سازی است و اگر ندرتاً کار خوبی هم سر زند در جهت سود خودشان است که در آن کار سهیم اند.  حتی در عقب مانده ترین کشور آفریقائی، افزایش کیفیت ارتباطات و سرعت اینترنت از بدیهی ترین وظایف هیئت حاکمه است حال آنکه اینجا هروقت اقتضا کند آنرا کُند یا موقتاً قطع و یا این روزها که در صدد تعطیل کامل آن هستند.  طُرفه آنکه دستور دهندگان قطع اینترنت خود از استفاده کنندگان صفحات مجازی با بیشترین خواننده هستند.  با این توضیحات شاید بتوان درکی از عامل پیشرفت در این سرزمین داشت.

    اما علت العلل این پسرفت ای که مدتهاست شاهد آنیم فقط یک چیز است و آن همانا ایدئولوژی حاکم است.  همانطور که در پزشکی با حذف عامل بیماری زا، مرض خود بخود بهبود می یابد، اینجا نیز با کنار رفتن ایدئولوژی از صحنه سیاست، پسرفت متوقف شده و صحنه برای پیشرفت مهیا میشود.  لذا شرط لازم برای پیشرفت، حذف حاکمیت ایدئولوژی از صحنه سیاسی و جایگزینی آن با حاکمیت ملی است.  منطق اساسی در حاکمیت ملی چنین است که هدف، زیست بهتر بشر در محدوده های جغرافیائی است.  چنانچه از لحاظ مادی و معنوی آحاد ملت زیست بهتری داشته باشند، ایدئولوژی و نظریه های ناظر بر سازوکارهای آن در برون مرز نیز خریدار پیدا خواهد کرد بدون آنکه نیروئی صرف آن شده باشد یا اصلاً خواست کسی باشد.  هدف زندگی نه غربی شدن است و نه شرقی شدن بلکه آدم شدن است.  یعنی آن آدم آرمانی که در گفتار فلاسفه است.  پیشرفت چیزی نیست جز میل مجانبی به چنین آرمانی.  استفاده از زور و قدرت و پروپاگاندا برای بسط یک ایدئولوژی که مردمانش را در فقر و فلاکت نگاه داشته است هیچگاه نتیجه نخواهد داد.  

------------------------------------------------------------------------------------------

2- رویکرد فلسفی و بدبینانه

   وقتی موضوع پیشرفت مطرح میشود، خود بخود پیشرفت برای نوع انسان در نظر خواهد آمد.   همانطور که در بخش پیشین اشاره شد، از دیدگاه هستی شناسانه و کلی نگر، آنچه حقیقت جهان است که طبعاً شامل زمین کوچک ما نیز میشود، از نفس افتادگی کیهان است.  طبق قوانین ترمودینامیک، جهان رو به پیری و زوال است.  که البته در یک مقیاس زمانی طولانی صورت میگیرد و بی نظمی کلی افزایش می یابد.  در کلیه فرایند های صورت گرفته بر زمین نیز این روند مشاهده میشود.  معهذا اگر از موارد استثنائی چشم پوشی کنیم، حرکت جمعی بر زمین در طولانی مدت پیشرفت بوده است.

    اما اگر از نگاه یک هوش فرازمینی بر اتفاقات روی زمین نظاره کنیم چه خواهیم دید؟   پیشرفت از این منظر چه معنا خواهد داشت؟  مثلاً فرض کنید انسان عصر حجر کماکان در همان سطح از زندگی باقی میماند و امروز که پس از میلیونها سال هوش فرازمینی از راه دور آنرا تماشا میکند چه خواهد گفت؟  آیا برای او فرقی میکند؟  آیا اصلاً برای سایر ساکنین در اقصی نقاط  کهکشان، مهم است که انسان پیشرفت کرده یا نکرده؟  مگر حیوانات که پیشرفت نکرده اند چه اتفاقی برایشان نیافتاده که قرار بوده بیفتد و یا مقدر بوده چه بشود که نشده؟

   ممکنست گفته شود تفاوت ما با حیوان زیاد است و قابل مقایسه نیست و لذا ذکر پیشرفت درباره حیوان موضوعیتی نخواهد داشت.  اما چه کنیم که از نظر طبیعی و جانوری، انسان هم یکی دیگر از جانوران است و تفاوتی با بقیه ندارد.  فقط به لحاظ روانی و رشد مغزی در سطح بالاتری قرار گرفته و همین به او این توانائی را بخشیده که در طبیعت دخل وتصرفاتی به نفع خود کند.  در حالیکه از عهده سایر جانوران، دستکم در این سطح، خارج است.  در اینجا ذکر این نکته اهمیت دارد که طی سالهای اخیر، زوایای پنهان زیادی از زندگی جانوری کشف و بمعرض دید گذاشته شده است.  برخلاف تصور سنتی، حیوانات دارای درجه بالائی از احساسات اند که هیچ گمان نمیرفت چنین باشد.

   از دیدگاه ناظر خارجی، عملکرد انسان با سایر جانوران تفاوت چندانی ندارد.  هردو در حال تغییراتی بر بستر زمین و بویژه شیمی آن اند.  این همه آدمها که آمدند و رفتند بکجا رسیدند؟  آنها که پیشرفت داشتند چه نصیبشان شد؟ و آنها که پیشرفت نداشتند چه کم آوردند؟  میگویند دسته اول نام نیک بر جای گذاشتند و دسته دوم نه.  ولی مگر پس از مرگ چه فرق میکند؟  چه بر تخت مردن چه بر روی خاک! 

   در نهایت امر، چه کارهای مفید بر سطح زمین انجام داده باشیم و پیشرفت کرده باشیم و چه انجام نداده باشیم، در سرنوشت محتوم زمین بی تأثیر است.  نهایتاً زمین چه آباد چه خراب توسط خورشید بلعیده خواهد شد.  خوب و بد همه یکجا از بین خواهد رفت و اثری از هیچکدام برجا نخواهد ماند.  نه نامی نه نشانی.  این همه زحمت که برای آبادی این سیاره و پیشرفت نوع خودمان کشیدیم چه شد؟ 

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود      نی نام زما و نی نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خلل          زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

   این نکات از دید خردمندان پنهان نبوده و شاید از همین رو عده ای از فلاسفه در صدد یافتن معنا برای زندگی بوده اند.  وجود معنا در زندگی هر شخص او را در قبال این واقعیات سخت تسکین خواهد داد.  اینکه معنا چه باشد هرکس چیزی گفته است ولی همگی در این امر متفق القولند که وجود معنا برای ادامه زندگی آدمی مفید و بلکه لازمست.  ابداع معنا برای مقابله با پوچی اتخاذ شده است.  برخی دین را انتخاب کرده اند، برخی فلسفه، برخی عرفان، برخی ثروت، و برخی هم خدمت به خلق و خدمت به طبیعت کره زمین را انتخاب کرده اند.  بافته های ذهنی، انسان را در این گذار دلخوش و دلمشغول خواهد ساخت اما واقعیتی را که در بالا گفته شد تغییر نمیدهد.  گویا همه تلاش سقراط نیز در ابلاغ این حقیقت بوده که تمام شناخت انسان ناشی از توهمات مغز اوست.  

 

  • مرتضی قریب