فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۶
خرداد

نشانه های توسعه یافتگی

    همه روزه تعداد زیادی کلیپ در فضای مجازی رد و بدل میشود تا کاربران را در جریان اوضاع و احوالات روز دنیا قرار دهد.  درصدی از اینها متضمن اخبار واقعی نیست و درصد زیادی حاوی سرگرمی و طنز است که بود و نبودشان خللی وارد نمیکند.  درصدی هم حاوی اطلاعات مفید است.  گهگاه از میان دسته اخیر ممکنست کلیپی چنان تأثیر گذار باشد و چنان حائز اهمیت باشد که همان یک فقره و همان یک کلیپ توجیهی باشد برای وجود رسانه های مجازی و تلاش برای استمرار این مجرای مستقل اطلاعاتی.  نظام های استبدادی از وجود مجاری مستقل اخبار و تبادل اطلاعات خوشنود نبوده و همواره تمام تلاش خود را برای انسداد هر تریبون آزاد بکار خواهند بست.   همه این مقدمات چیده شد تا این کلیپ تأثیر گذار را که روز گذشته دریافت کردم با خوانندگان درمیان نهم. 

   داگلاس نورث، اقتصاددان آمریکائی برنده جایزه نوبل میگوید: " اگر میخواهید بدانید که کشوری در حال توسعه است یا نه، سراغ صنایع و کارخانه ها و ساختمانهای آن کشور نروید، اینها را به راحتی میتوان خرید یا دزدید و یا کپی کرد، حتی میتوان نفت فروخت و همه اینها را وارد کرد.  برای اینکه بتوانید آینده کشوری را پیش بینی کنید، بروید به دبستانها و ببینید آنجا چگونه کودکان را آموزش میدهند، اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم پذیر، خطر پذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیه مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت میکنند مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعه پایدار و گسترده است."

    مدتهاست در این وبلاگ، مستقیم یا غیر مستقیم، اهمیت آموزش بویژه آموزش های ابتدائی و اولیه را خاطر نشان کرده ایم.  گفته ایم که آنچه بیانگر وضعیت حاضر کشور است چیزی نیست جز تظاهرات فرهنگی ما و آن نیز عمدتاً معلول چیزهائی است که در خانه و مدرسه به کودکان آموزش میدهیم (عوارض جانبی آموزش های غلط، 1400/2/21) و یا با رفتارهای خود روش استاندارد را به نمایش میگذاریم.  جوهره اصلی آموزش رسمی به کودکان در این دوران سیاه، چیزی جز آنچه در جهت تحکیم نظام موجود باشد نیست.  چنانچه روزی ورق برگردد و یک نظام انسانی، زمینی و نه آسمانی، برقرار گردد و توسعه به معنای واقعی خود دغدغه اصلی باشد، تغییراتی اساسی در حوزه آموزش و پرورش روی خواهد داد.  زمانی حوزه آموزش عنوان "وزارت فرهنگ" را داشت ولی بعداً عوض شد و برای تأکید بر جنبه انسانی، "پرورش" نیز با "آموزش" تلفیق شد یعنی منظور فقط یادگیری حساب و هندسه و جغرافی نیست بلکه مهارتهای دیگری نیز لازم است.  امروز که به پارکهای کشور میروید و انواع و اقسام زباله را در کنار سطل های زباله روی زمین ریخته میبینید متوجه میشوید که چقدر از آن اهداف عالی و مهارتهای مزبور دور افتاده ایم.  در غیاب این مهارتها، شاهد سرزمین سوخته ای هستیم با جنگل های تراشیده یا آتش گرفته و رودخانه ها و دریاچه های خشک بی آب.  آنهائی که این سرنوشت را برایمان رقم زده اند، راه چاره را در تولید مثل بیشتر میبینند، توگوئی این تنها هنریست که از آنان ساخته است. 

   مختصر آنکه، آنچه را آن اقتصاددان معروف گفته، بهترین توصیفی است که مجموع نوشته های قبلی ما را در این زمینه نمایندگی میکند.  برخی کشورهای نفتی، نفت را فروختند و عمارات بلند مرتبه ساختند غافل از آنکه نقطه شروع توسعه از مدارس است با توصیفی که نورث گفته است که اگر کرده باشند زهی توفیق.  یک راه دیگر توسعه قلابی را "دزدی" معرفی کرده است.  در دهه 60 میلادی یک تکنسین پاکستانی نقشه های طبقه بندی شده سانتریفوژهای یک کارخانه غنی سازی هلندی که در آن کار میکرد را دزدید و با خود به پاکستان برد.  متعاقباً شرکتی در دوبی تأسیس کرد با ارائه سرویس های آن چنانی برای کشورهای مسلمان.  روی پوستر تبلیغاتی خود نیز عکس قارچ انفجار اتمی را گذاشت تا اطمینان هرچه بیشتر مشتری های بالقوه خود را جلب کرده باشد.  داستان مربوطه را همه میدانند و گویا کتابی هم در خصوص آن نوشته شده است.  او علاوه براینکه کشور خود را کامیاب ساخت، سرویس خود را به کشورهای چندی فروخت که واضحاً نام برخی را میدانیم اما چه بسا تعدادی هم باشند که برملا نشده است.  یکی از تشنه ترین مشتری های او امثال گروه های القاعده و داعش میباشند که اشباع از دلارهای نفتی هستند.  آنها که ساده لوحانه تصور میکنند ساخت و بکارگیری بمب اتمی در تخصص مشتی تروریست ابله نیست باید گفت سخت در اشتباهند.  این افراد تکنولوژی را با علم اشتباه میگیرند.  امروز اگر پول کافی داشته باشید، نه تنها قادر به خرید هرآنچه میخواهید از بازار سیاه هستید بلکه نیروی کارشناس لازم را هم با دستمزدهای نجومی میتوانید استخدام کرده بکار بگمارید.  از اینرو، عدم اشاعه تسلیحات هسته ای یک عمل کاملاً عقلائی است زیرا تن ندادن به آن همانا و روزی با کمال ناباوری شاهد یک انفجار اتمی در یکی از میدانهای شهرمان همان.  یک بمب اتمی دست ساخت در کامیونی به رانندگی عده ای تروریست انتحاری از جان گذشته سناریوئی تخیلی نیست.  هر آنچه شما امروز دارید، دیگران هم فردا میتوانند داشته باشند.  امروز شنیده شد عراق ساخت شش نیروگاه هسته ای را در برنامه دارد.  مدتی پیش امارات متحده تعدادی از نیروگاه های اتمی ساخته شده خود را راه اندازی کرد.  عربستان و ترکیه نیز به لحاظ چشم همچشمی برنامه های اتمی شدن خود را آغاز کرده اند.  اتفاقاً احتمال موفقیت آنها در دستیابی به بمب اتمی بیشتر است زیرا هیچگاه محو یک کشور را فریاد نزده اند.  خاورمیانه در تب داشتن یک بمب اتمی میسوزد.  فرض کنید یکی از آنها یک عدد را ساخت.  چه میشود؟! تازه میشود مثل پاکستان!  کدام دستآورد؟  کدام پیشرفت؟ چیزی که در این منطقه فراوان است دلار نفتی و چیزی که کمیاب است عقل.  تمام این یک پاراگراف نوشته شد فقط برای توضیح آن یک کلمه "دزدی".

    قبلاً مکرر در مطالب سابق اشاره کرده ایم که ساختن کارخانه و پل و سد و نیروگاه نشانه توسعه و پیشرفت نیست، گو اینکه لازم هست ولی کافی نیست.  اینها همه را با پول میتوان خرید یا حتی کپی کرد (بومی سازی!).  ضمن اینکه متأسفانه در کشور ما آنچه هم از زیر ساخت های صنایع پیش از انقلاب 57 بود یا از بین بردند یا توسط نورچشمی ها از حیز انتفاع ساقط ساختند.  بسیار عجیب است و خواننده این سطور شاید بسختی باور میکند که نطفه اینهمه فلاکت و سیه روزی امروز ما اتفاقاً در آموزش های دبستان و سیستم آموزش و پرورش ما بسته شده است.  در دوران مدرنیته اوایل قرن حاضر، سیستم آموزشی از لحاظ کمّی گسترش بیسابقه ای یافت و در آموزش دانش ها انصافاً سنگ تمام گذاشته شد.  شوربختانه کیفیاتی چون ترویج روحیه پرسشگری، خلاقیت، نظم و ترتیب، احترام به عقاید دیگران، احترام به طبیعت و حیوانات، دوری از دگماتیسم، تعامل با دیگران و اجرای بحث های آزاد از دایره آموزش فراموش شد!  میگویند ضرر را از هرجا جلویش را بگیرید منفعت است.  از همین رو در این وبلاگ، مرتب روحیه شک گرائی را ترویج کرده و آنرا به جوانان توصیه مؤکد میکنیم.  شاید روزی که ورق برگردد آنروز آموزش درست بصورت سیستماتیک دایر و اجرا شود.  تا آن روز، برعهده پدران و مادران فهیم است که دستکم سهم خود در آموزش رفتارهای درست به کودکان را ادا کرده باشند.

  • مرتضی قریب
۱۹
خرداد

دنباله روی

   دنباله روی چیست؟!  به مثال های زیر توجه کنید:

مثال 1.  با دوستی قرار گذاشته اید به جائی بروید و قرار است هریک با اتوموبیل خود عازم شوید.  چون با محل مورد نظر آشنا نیستید،  هردونفرتان آدرس دقیق را پرسیده اید.  منتها دوست شما اول حرکت میکند و بلافاصله شما او را تعقیب میکنید.  به گمان اینکه دوست شما مطابق نقشه راه حرکت میکند، شما که از پشت اتوموبیل وی را تعقیب میکنید دیگر چندان به آدرس مکتوب توجهی ندارید و آنرا نگاه نمیکنید.  حتی ممکنست دیگر به علائم راهنمائی و تابلو های مسیر هم توجه نکنید و حواس خود را صرفاً وقف دنبال کردن ماشین او کنید، به گمان اینکه او راه را بهتر بلد است.  بعد طی مسافتی، ماشین جلوئی متوقف میشود و دوست شما با اظهار تأسف پیاده شده میگوید راه را اشتباه آمده ایم.  در اینجاست که متوجه میشوید دنباله روی چه عواقبی میتواند در پی داشته باشد.

    سناریوی فوق که ممکنست برای هرکسی اتفاق افتاده باشد، چندان چیز عجیبی نیست و اغلب ممکنست نتایج وخیمی نداشته باشد.  اما چه بسا ممکنست به جاهای باریک نیز کشیده شود.  حتی ممکنست به جهنم ختم شود.  اگر دنباله روی برای یافتن آدرس محلی ما را به مقصد نرساند، باری، خود بخود بزودی آشکار میشود و پی به اشتباه خود میبریم.  اما مشکل اصلی در دنباله روی های فکریست که اغلب متوجه اشتباه خود نمیشویم.  چه بسا در مسیر اشتباهی باشیم و هیچگاه بدان واقف نشویم. یکی از مشکلات مردم، دنباله روی از رهنمودهای سیاست بازان است.

   علت دنباله روی چیست؟  همانطور که از مثال بالا میتوان متوجه شد، شاید علت اصلی یا مهمترین علت همانا راحت طلبی باشد.  از جنبه بدنی و فیزیکی بخوبی قابل درک است چه اینکه اصلی تحت عنوان " اصل اقل انرژی" در فیزیک وجود دارد که طبق آن، پروسه های طبیعت راهی را انتخاب میکند که مستلزم صرف حداقل انرژی یا کار باشد.  اما راحت طلبی فکری مقوله دیگری است که گو اینکه با اصل فیزیکی یاد شده همخوانی دارد اما نتایج وخیم تری برای فرد و جامعه در بر دارد.  باید دانست که فکر کردن نیز عمل انرژی بری است و کارهای فکری  انسان را خسته میکند.  برای راننده ای که دنبال آدرسی میگردد راحت تر اینست که از نرم افزارهای راه یابی که روی گوشی های موبایل نصب است استفاده کند تا بخواهد مدام مغزش را درگیر پیدا کردن آدرس کند.  بنابراین تعجبی ندارد که مغز انسان مایل است در پائین ترین تراز انرژی یعنی در سطح پایه فعال باشد. گاهی این، متضمن هزینه های دیگریست.

   نوع دیگری از دنباله روی، الگوبرداری بدون تفکر از کارهای دیگران است که نام دیگرش "تقلید" است.   بار معنائی آن منفی است کما اینکه از قدیم گفته اند "خلق را تقلیدشان بر باد داد".  الگو برداری از دیگران اگر با دخل و تصرفاتی همراه باشد که کارکرد آن کار را بهتر کند ایرادی ندارد، اما تقلید کورکورانه واقعاً نابخردانه و مشکل آفرین است.  در کارهای جاری ما این نوع دنباله روی بشدت رایج است و انواع مفاسد را تاکنون ببار آورده است.  یک نمونه آن در مسائل سیاسی است.  فحوای آن در مثال زیر روشن تر دیده میشود.

مثال 2.  از میان هزاران داروئی که برای درمان سرطان ساخته شده و در بازار موجود است، وزارت بهداشت 7 عدد از بهترین ها و مؤثرترین ها را برای درمان بیماران انتخاب کرده است.  از میان آنها قرار است یکی بهترین باشد و بعنوان درمان نهائی معرفی شود.  اما وزارت بهداشت تعیین آنرا بعهده توده ها واگذار کرده که با اکثریت آرا یکی از میان آن 7 دارو را انتخاب کنند.  مردم کوچه و بازار میپرسند شما که خبره پزشکی و داروشناسی هستید و با استفاده از تمام ظرفیت کارشناسی خود آن 7 دارو را از میان خیل هزاران انتخاب کرده اید، چرا این یک گام آخرا را هم خود بر نمیدارید؟  درمان، موضوع پیش پا افتاده ای نیست و مسأله حیات و ممات مردم است.  چرا باید زندگی مردم را به قضا و قدر واگذار کرد؟  اگر اصلح انتخاب نشد جوابگو کیست؟  منطق این موضوع بقدری روشن و آشکار است که حتی یک کودک دبستانی نیز به بداهت عقل آنرا درمی یابد.  کودک میگوید شما که بخش اعظم زحمت را کشیده اید، چه شده که از تشخیص این بخش نهائی عاجزید!  یا شاید موضوع دیگری در میانست که همگان نباید بدانند.  دنباله روی از الگوی انتخاباتی سیستم های دموکراتیک بقصد تظاهر و نمایش شباهت با آنها جز فریب معنائی ندارد.

    دنباله روی های نوع دیگری در مقوله فرهنگ و آداب اجتماعی وجود دارند که ممکن است ذاتاً خوب باشند ولی چون بدون پشتیبانی آموزشی میباشد، عملاً  مقصود حاصل نمیشود.  الگوبرداری از شیوه های غربی اگر با فرهنگ استفاده از آنها همراه نباشد بیحاصل و گاه زیانبار خواهد بود.  چه بسا ما خود قادر به ارائه ابتکاراتی حتی مؤثرتر از آنان باشیم که نیازمند ترویج حس اعتماد به خود میباشد. مثال زیر از آن دست است.

مثال 3.  یکی از جاهائی که سطح فرهنگ یک ملت از آن نمایان میشود، پارک هاست.  در پارک های شهری که قدم میزنید، با اینکه هر چند قدم یک سطل برای آشغال گذاشته اند اما انبوه ته سیگار را ملاحظه میکنید که بر زمین و چمن ریخته اند.  گهگاه قوطی خالی نوشابه و پلاستیک و امثال آنرا میبینید که در چند قدمی سطل زباله بر زمین افتاده است.  متشابهاً همین طرز برخورد را در پارک های جنگلی میبینید که ضایعات و انبوه کیسه های پلاستیکی در طبیعت سرگردان است.  گردشگران بخود زحمت نمیدهند که حتی در غیاب سطل زباله، ضایعات خود را در کیسه ای جمع آوری کرده و با خود تا اولین محل دفع زباله حمل کنند.  اصولاً استفاده ما از طبیعت دقیقاً در راستای دشمنی با آن است. آیا شهرداری مقصر است؟  خیر، آنها زحمت خود را کشیده اند.  آیا مردم مقصرند؟  از جهاتی بله و از جهاتی خیر.  در روستا های ما رسم بوده و شاید هنوز هست که زباله خود را در جوی روستا یا رودخانه محل می ریخته اند.  این تفکر را چه کسی باید اصلاح کند؟ آموزش و پرورش با ارائه آموزش رفتار درست در مدارس.  طبعاً وزیر صاحب اختیار آموزش و پرورش باید این شیوه را رایج کند.  وزیر با دانش و فرهنگ را چه کسی انتخاب میکند؟ دولت برآمده از مردم.  مجدد میرسیم به ابتدای مسأله و سطح فرهنگ مردم.  در مطالب پیشین درباره خروج از این دور باطل بسیار گفته ایم.  مشکلات ما مردم، برآمده از آموزه های کهنه و اشتباه فرد فرد آدمهاست.  سیه روزی چهل ساله اخیر عمدتاً بازتاب همین عقاید است.  شاید اگر معجزه آسا ممکن میبود که یکشبه این عقاید از ذهن تک تک آدمها پالایش میشد، طبعاً اوضاع و روال زندگانی مردم نیز یکشبه بهبود می یافت.  اما چه میتوان کرد که معجزه ای در کار نیست و این تغییر مستلزم آموزش است.  آموزش درست توسط دولت درست و باز هم دور تسلسلی که راه حل ساده ندارد.

نتیجه آنکه الگوبرداری بخودی خود امر بدی نیست ولی اگر با یک زمینه فکری و خردورز همراه نباشد میتواند بیحاصل و حتی زیانبار باشد.  ترویج این شیوه مستلزم استقرار یک نظام ملی و خردمند است.  دنباله روی و تقلید کورکورانه همواره به نتایج وخیمی منتهی شده و تجربه نشان داده دستکم هیچگاه بار مثبتی نداشته است.

  

  • مرتضی قریب