فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

۱۹
دی

ریشه های آلودگی فکری و عوامل آن

     بالاخره اکنون به جایگاهی رسیدیم که بپرسیم ریشه های آلودگی فکری چیست؟  آلودگی فکری از کجا متولد میشود، زایشگاه آن کدام است، چگونه تغذیه میشود، و چگونه رشد کرده بالنده میگردد.  و بالاخره، چگونه با شاخه ها و انشعابات متعدد خود فضای جامعه را برای نفس کشیدن تنگ میسازد.  

    معلوم نیست بتوان همه جنبه های یاد شده را در این فضای محدود پوشش داد، ولی آنچه مسلم است تا نوری بر سرمنشاء تاریکی ها پاشیده نشود سازوکار نیروگاه تولید ظلمت و جهالت شناسائی نخواهد شد و طبعاً، هر مبارزه ای مبارزه با معلول خواهد بود.  آنچه راهبردی و اساسی است همانا مبارزه با نفس شرّ است و نه لزوماً با شرور.  که با افتادن هر شروری بر زمین، چند شرور تازه تر برخواهد خاست.  در تشکیلات شرّ، آدم های عادی به شرور مبدل شده و مهره ای از تشکیلات شر میشوند.

    با کمی جستجو میتوان پی برد که ریشه های آلودگی فکری همه به یکجا ختم میشود: به منبع شرّ.  جائی که انواع مختلف شرّ در آنجا متمرکز و متجسدند.  انواع مختلف شرّ از کجا میآیند؟  بطور خلاصه، مجموعه همه آن عوامل یا قیودی که مانع تفکر آزاد بوده و از انتشار اندیشه آزاد و برخورد اندیشه ها جلوگیری میکند تظاهرات انواع مختلف شرّ است.  ریشه های آلودگی فکری از آبشخور شرّ تغذیه میکند.  تا سرچشمه ها خشکانده نشود، مادام که ریشه در آب است، آلودگی فکری همچنان در نشو و نما و در حال تکثیر است.  

    تا ندانیم شرّ چیست، مبارزه با آن بی معناست.  وجود شرّ باعتبار وجود انسان است که در دنیای بدون انسان شرّ بی معناست.  لذا شرط لازم برای حضور شرّ، حضور انسان است و تا انسان هست شرّ هم هست.  شرّ بمثابه یک وجود بالقوه در یک فضای مجازی همیشه موجود است و تحت شرایط خاص بصورت بالفعل پا به عرصه وجود واقعی میگذارد.  شاید یک توصیف آن اینگونه باشد که شرّ هیچ نیست مگر تصویر ما آدمها در آنسوی محور زندگی؛ در سوی منفی محور وجود همانطور که اعداد منفی تصویر آئینه ای اعداد مثبت اند.  تحت شرایط مناسب، شرّ از محیط مجازی به محیط واقعی پا میگذارد.  یک محیط فاسد، پرورشگاه خوبی برای پذیرش شرّ از دنیای مجازی به دنیای واقعی و تکثیر آن است.  در ادامه، فساد کل سرزمین را فرا گرفته و از استثناء بصورت قاعده در خواهد آمد.  کنترل جامعه و اداره حکومت در سیطره شرّ و در دست افراد شرور خواهد بود.  شرّ حرف اول را میزند و حل و فصل امور بدون اتکای به شرّ میسر نیست.  متعاقباً زندگی عادی انسانی به خواب زمستانی فرو میرود.

    شرّ موجودیت مستقل دارد و مانند تاریکی نیست که بگوئیم فقدان نور است.  موضوع خیر و شرّ مبحثی مهم در فلسفه است که بحث مستقل خود را میطلبد.  اما زیبا ترین و قابل فهم ترین فلسفه در این باب مربوط به داستانهای کهن ایرانی است که انسان در این میانه موجودیست مختار، و نه بنده، که میتواند انتخاب کند در سپاه خیر یا در سپاه شرّ کمک و یاور یکی از این دو نیرو باشد.  امیدی به نابودی قطعی شرّ وجود ندارد اما عجالتاً به حکم قانون میتوان آنرا محدود و محصور ساخت.  به حکم قانونی که بدست بشر نوشته میشود.  

     یکی از عوامل تشدید کننده آلودگی فکری بنام "اینرسی" در درون خود ماست.  این خاصیتی کلی در طبیعت است که مایل نیست چیزها حالت فعلی خود را ترک کنند.  از نظر فکری، این یعنی اینکه ما علیرغم شواهد و ادله مایل به تجدید نظر در افکار مضر نیستیم.  در مورد مردم سنت پرست، آنها علاقه ای به اخذ شیوه های جدید ندارند.  دیده شده که هنوز عده ای در کنار سفره غذا دست و صورت خود را با آفتابه و لگن میشویند.  حال آنکه بجای آوردن آفتابه، چند قدم آنسوتر دستشوئی بهداشتی قرار دارد و اینرسی فکری مانع از حرکت است.  درست است که طبیعت مایل است کارها را با صرف کمترین انرژی انجام دهد.  اما این خصیصه در دنیای تفکر قابل قبول نیست.  تفکر و اندیشه کردن فرایندی انرژی بر است و این بهائی است که باید پرداخت شود تا راه حل های جدید برای مسائل جدید جستجو شود.  چه اگر اینرسی یکسره بر فکر حاکم میبود زندگی بشر از دوره حجر فراتر نمیرفت.  

    آنچه انسان از هر صنف و طایفه ای در پی آن است همانا کسب "سعادت" است.  از زمان ارسطو و پیشتر از او روشن بود که نیروی راننده انسان جستجوی سعادت است.  جامعه نیز متشابهاً در طلب سعادت است.  اما سعادت چیست؟  فصل مشترک همه تعریف ها درباره سعادت به دو چیز ختم میشود: کسب سود و کسب لذت.  شاید اگر سخت گیر نباشیم، سود را هم بتوان زیرمجموعه کسب لذت دانست.  اینجا لذت در معنای عام خود است.  داشتن سیطره بر مردم و بهره کشی از آنان به نفع خود عالیترین لذت برای اشرار است.  لذت فقط جسمی نیست بلکه انبساط خاطر ناشی از مطالعه یک کتاب چه بسا همانقدر لذت بخش باشد.  حتی او که در عزای کشته شدن فردی در هزار سال پیش بر سر خود میکوبد، او نیز لذت میبرد.  ثبت علائم الکتریکی مغز او نشان میدهد همان ناحیه ای از قشر مغز فعال است که در فرد کتابخوان قبلی.  

     مادام که هرکس در پی لذت شخصی خود باشد مشکلی پیش نخواهد آمد.  مشکل زمانی روی خواهد آورد که آنکه بر سر خود میکوبد بخواهد دیگران را مجاب کند که معنوی ترین نوع لذت همانست که او درک میکند.  و اگر شرایط اجازه دهد، کتاب را از کتابخوان گرفته و محکم بر سرش کوفته میگوید این است لذت معنوی، این است ابتدا و این است منتها.  قوه قهریه در دست اوباش بیسواد برای اجبار به رویگردانی از کتاب و کتابخوانی و گرایش دادن توده به آن نوع لذت معنوی خودشان از همین روست.  داستان آتش زدن کتابخانه ها در تاریخ برای تحمیل همان نوع لذت معنویست.  امروز نوع عریان آنرا نزد نهضت اسلامی بوکوحرام نیجریه میبینیم که آشکار میگویند کتاب (بوک) حرام است.  در کشور ما اگر هنوز حرام نشده برای اینست که کتب مفید اجازه نشر نداشته و در عوض کاغذ و مرکب ارزان در اختیار نشر انبوه کتب بی فایده و بلکه زیان آور است.  

     چیز جدیدی که امروز دیده میشود، ورود انبوه بیسوادان به عرصه اداره حکومت است.  سررشته امور، نه فقط در نقاط کلیدی، بلکه هر جا کنترلی لازم باشد در تسخیر بیسوادان بری از کتاب است.  آنان از دو جهت مردم را به برسر خود کوبیدن تشویق و بلکه تهدید میکنند.  یکی از این جهت که بیسوادان مایلند کل جامعه را همرنگ خود ببینند.  یک بیسواد در رأس یک اداره، طبعاً با سوادهای زیردست خود را مرخص میکند.  مادام که پول نفت هست نیازی به سواد نیست.  جهت دوم برای اشاعه جهل و خرافه است و فقط در سایه آن است که اقلیت بیسواد قادر است سلطه خود بر اکثریت را استمرار بخشد.  دلیل محکم آنرا در تخصیص بودجه مملکت ببینید که چگونه ثروت مملکت، در شرایط فقر و بی پولی مردم، بی دریغ به پای چهل و چند نهاد گسترش جهل و خرافه هزینه میگردد.  لذت مطلق در قدرت مطلق است و برای حفظ و ادامه قدرت مطلق هزینه بسیار باید کرد.  از چه محلی؟ طبعاً از جیب مردم که فایده دوگانه دارد.  هم مطیع کردن مردم با گسترش فقر و وابسته کردن آنها به نهاد قدرت و هم جمع مال برای هزینه نهاد های خودی و ابزارهای سرکوب.  این چند معادله ساده تمام آن چیزیست که فارغ از هرگونه پیچیدگی در جریان است.

     ترس و ارعاب بمنزله چسبی است که اجزاء مختلف این معادلات را بهم میچسباند.  فردی را تصور کنید که با خرید بلیط وارد سالن سینما شده است.  در میانه فیلم تصمیم به ترک سالن میگیرد.  اما جلویش را میگیرند که این امکانپذیر نیست ودر صورت اصرار با خطر مرگ مواجه خواهد شد.  میگوید از تبلیغ سردر ورودی سینما تصور یک فیلم رمانتیک میکردم اما سرتاسر فیلم جنگ و جدال و سربریدن است که برای روحیه کودکان خوب نیست.  التماس او فایده ندارد و مجریان زن و فرزندش را گروگان میگیرند.  این ماجرا نمونه ای از کارکرد "فرقه" است.  در فرقه، هرچند ورود به آن ممکنست آزاد باشد لیکن خروج از آن عهد شکنی تلقی شده با خطر مرگ مواجه است.  

     از دیگر سرچشمه های آلودگی فکری، وجود فرقه است.  مؤسس یا مؤسسین فرقه با عقل و عقل گرائی میانه ای ندارند زیرا ادامه حیات فرقه در گرو بیخبری اعضای آن است.  هزینه ترک فرقه زیاد است و بسا با مرگ پرداخت شود.  روشنگری با سیاست فرقه در تضاد است و از همین رو کسانی که روشنگری میکنند تحمل نمیشوند.  نویسندگان و اهل قلم بویژه در معرض خطر بوده و بشدت تحت نظرند.  اگر لازم باشد راهی زندان و اگر کافی نباشد شکنجه هم میشوند.  به چه جرمی؟ بقول شاعر: جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد.  بهرحال آنها که اسرار دزدی ها و اختلاس ها و فساد را فاش میکنند جرمشان بسیار سنگین است.  اگر هم به زندان محکوم شوند، کاری میکنند تا همانجا در اثر بی غذائی یا عدم رسیدگی پزشکی خود بخود بمرگ "طبیعی" دار فانی را وداع گویند.  تا همه بدانند روشنگری از هر گناه کبیره ای کبیرتر است!

     فرقه گرائی و عوارض آن فقط مختص ما نیست.  حادثه 1978 میلادی در فرقه مذهبی"معبد ملی" به ریاست جیم جونز آمریکائی یکی از آنهاست.  رئیس فرقه با انبوه مریدانش که حدود هزار نفر بودند در اثر تضییقات دولت مجبور به مهاجرت به گویان آمریکای جنوبی شده شهری برای خود بنا میکنند.  جیم جونز خود کشیش بوده و برنده جایزه مارتین لوترکینگ؛ منتها ایدئولوژی عواقب خود را دارد.  پس از چندی چند نفری از مریدان تصمیم به ترک آنجا و جدائی از فرقه میگیرند.  لیکن به محض اجرای تصمیم، توسط سایر مریدان کشته میشوند.  متعاقباً، اعضای فرقه از اخبار بوجود آمده پیرامون خود سراسیمه شدند.  مریدان که سخت مطیع رهبر بودند به اشاره او و با خوردن سیانور دست به خودکشی دسته جمعی زده و 918 نفر پیر و جوان و زن و بچه در یک روز خودکشی کردند.  آخرین نفر، رهبر نیز خودکشی کرد.  روزنامه ها او را متوّهم نامیدند حال آنکه اساساً بنای هر فرقه ای بر توّهم استوار است.

     در 1993 فرقه مذهبی دیگری بنام "داوودیان" خبر ساز شد که در طی یک درگیری پلیس تگزاس با اعضای این فرقه 76 نفر کشته شدند.  آغاز ماجرا به دلیل دخالت پلیس برای ضبط اسلحه غیر قانونی بوده که به محاصره مرتع محل سکونت آنان به مدت 51 روز انجامید.  در نهایت امر، رهبر فرقه جوانی بنام "دیوید کوروش" همراه با سایر اعضاء به یک خودکشی جمعی روی آوردند.  

     در 1997 فرقه مذهبی دیگری بنام "دروازه های بهشت" در کالیفرنیا عمل مشابه کردند.  ستاره دنباله داری که در آن سال به حوالی زمین رسیده و پرنور شده بود این فکر را در رهبر فرقه ایجاد کرد که گویا سفینه ای فضائی برای بردن آنها به بهشت آمده است.  متعاقباً 39 نفر اعضای فرقه دست به خودکشی جمعی زده تا روح آنها وارد سفینه در حال انتظار شده و همراه با موجودات فضائی راهی ابدیت شوند.  

    در اینجا عمداً به 3 نمونه از آمریکا اشاره کردیم حال آنکه اتفاقات مشابه فرقه ای در سایر نقاط هم روی داده است.  اول اینکه نشان دهیم برخلاف تبلیغات دروغین طایفه ریاکاران نیرنگ باز که آمریکا را مرکز بی دینی نمایش میدهند، اینگونه نیست و همه گونه تمایلات مذهبی آزادانه و بطور گسترده میان مردم رواج دارد.  علاوه بر دین رایج، انواع فرقه ها نیز رواج دارند.  دوم اینکه نشان دهیم در همه این اتفاقات رهبر نیز چون سایرین خودکشی کرده که نشان از صداقت دارد.  هم صداقت او و هم صداقت مریدان.  صداقتی که در فرقه های خودی ابداً وجود ندارد.  در جریان جنگ هشت ساله، نوجوانان روستائی را با وعده بهشت روی میدان مین فرستادند.  حال آنکه آنها که وعده بهشت میدادند اگر یک در میلیارد خود بدان ایمان میداشتند محال بود بگذارند کس دیگری روی مین رفته بهشت را از آن خود کند بلکه دیگران را کنار زده خود اقدام به این عمل میکردند.  بویژه با آز و طمع بی حدی که در این طایفه سراغ داریم محال است دیناری بی صاحب بر زمین باشد و اجازه دهند کسی جز خود بردارد.  طبعاً بهشت با آن همه ویژگی هایش مطلقاً محال است بگذارند نصیب غیر شود.  این فرقه اگر صداقتی میداشتند در جریان جهاد همگی تا نفر آخر راهی بهشت خود شده بودند و این جهنم را برای مادّه پرستان وامیگذاشتند.   یعنی بآنچه به دیگران اندرز میدهند خود کمترین اعتقادی ندارند.  معروفست که در جمع خصوصی خودشان به ریش مردمی که مخاطب آنان اند میخندند.  داستان امروز سرزمین ما داستان یک فرقه بزرگ است با همه عوارض آن.  که اگر اقدام به ترک فرقه کنی مرتد قلمداد میشوی که حکم آن معلوم است.  اما ای کاش دستکم شباهتی با فرقه های یاد شده میداشت که صداقتی در رؤسای آن و ایمان آنها وجود داشت.  باز هم تقلب در تقلب.

     عوام و علائق مذهبی آنها در همه جا مشابه هم است و شرق و غرب ندارد.  منتها در غرب، حدود چند صد سالیست که مردم خود را راحت کرده و دو پوشه مستقل و جدا از هم یکی برای دین و دیگری یرای دنیا تخصیص داده اند.  شش روز هفته را به تلاش برای زندگی عادی پرداخته و روز هفتم را وقف مقوله دین کرده اند.  اینکه غرب به بی دینی متهم است صحیح نیست زیرا بند ناف روز هفتم همچنان به آسمان وصل است.  این شیوه جدائی دین و دنیا راحت بدست نیامده و با سعی و خطا و دادن تلفات مالی و جانی بسیار حاصل شده است.  

     اینکه آیا هنوز همین رویه بهترین راهکار است نمیدانیم.  ضمن احترام به تجارب دیگران، هر مسأله ای لازمست با توجه به شرایط زمانی و مکانی خاص خودش حل و فصل گردد.  بارها برای تقلید کورکورانه هشدار داده بودیم.  بعبارت دیگر امروز در فضای جدیدی که حاصل اندیشه های جدید است باید دید چه راهکاری مناسب وضع ماست و متضمن بهترین نتیجه است.  شاید با بررسی بیشتر و دیدن جوانب کار، کماکان همان نتایج حاصل آید.  

     مشاهده اشتباهات مکرری که در اثر تقلید مرتکب میشویم، هر انسان حساسی را به درد میآورد و نمیتواند بی تفاوت بماند.  سالهاست که زیان آفت کُش ها و استفاده های غلط از سموم کشاورزی در رسانه ها بازتاب داده شده بطوریکه یک کودک دبستانی نیز قادر است به منابع مربوطه مراجعه و اطلاعات آن را در اختیار بزرگترها بگذارد.  چگونه ممکن است محصولات کشاورزی صادراتی که با این بحران بی آبی تولید و صادر شده یک به یک بخاطر سمی بودن مرجوع شود.  چرا؟ چون سموم وارداتی از کشور دوست و برادر تقلبی بوده است.  آنچه را هم که بجای پول نقد پایاپای حساب کرده اند اینگونه بوده است.  شاید هم گناهی بر چین نیست که وقتی سابقه اعضای کمیسیون کشاورزی مجلس را ببینید به همان نتیجه ای میرسید که درباره تسخیر کشور توسط بیسوادان در سطور قبلی گفتیم.  استانداردهای کشاورزی توسط کسانی نظارت میشود با سواد حداکثر حوزوی!  از سوی دیگر برای تدارک پشت و پناه در مجامع جهانی تن به وابستگی هرچه بیشتر داده و در قالب قراردادهای بلند مدت و پنهانی داروندار خود را مجبوریم به گرو واگذار کنیم.  طبعاً محصولات کشاورزی داخلی بدتر از صادراتی نباشد بهتر نیست و همه اینها بخورد ملت بی خبر از همه جا داده میشود.  آیا هیچ آماری از سرطان و سهم خوراکی ها در تولید آن وجود دارد؟  آیا برای مردمی زیر خط فقر اصلاً این آمار مهم است؟   آلودگی ناشی از سموم در آب و هوا و خاک و خوراک بصورت گسترده وجود دارد.  آیا همه اینها ناشی از آلودگی فکری نیست؟  آیا علت العلل همه آلودگی ها ناشی از آلودگی فکری نیست؟  تئوری های غلط بر پایه های غلط و دادن زمان برای پر شاخ و برگ شدن آن.  

     هر جامعه ای آلودگی های فکری خاص خود را دارد.  جامعه امروز ایران آلودگی فکری مختص خود را دارد.  با توجه به تجربه چهل و چند ساله اخیر و با توجه به مجموع آنچه حکما و شعرای خردمند ایران در این هزار و چند صد سال گفته اند حکمی جبری و گریزناپذیر بیرون میزند.  حکم چنین است: سرچشمه و سرمنشاء اکثریت قریب به اتفاق آلودگی های فکری ناشی از وجود این طایفه ریاکاران نیرنگ باز است.  مکرر در اشعار حافظ و سعدی و فردوسی زیان های این طایفه برشمرده شده است.  زیان کسان از پی سود خویش، بجویند و دین اندر آرند پیش.  مهمترین ابزار اینان دروغ و نیرنگ است و به انحاء مختلف ریا و تزویر را چه در داخل و چه در خارج ترویج داده و میدهند.  اگر روزی اتحادیه رفتگران دست از کار بکشد امور زندگی مختل خواهد شد.  اما این طایفه اگر نباشد نه تنها خللی ایجاد نخواهد شد بلکه تأثیر مثبت بر اخلاق و رفتار جامعه گذاشته رو به تعالی خواهد رفت.  

    استعداد انجام شرّ بطور ذاتی در انسان وجود دارد کما اینکه استعداد خیر را هم  داراست.  این آموزش است که تمایل به یکی را کم و به دیگری افزایش میدهد.  حضور طایفه ریاکاران نیرنگ باز، نه تنها استعداد های منفی را پرورش داده به فعل میرساند بلکه خود انبوهی از خرافات و جعلیات را ساخته و برای محکم کردن تاروپود نادانی بر آنچه هست میافزاید.  ادامه رونق بازار این طایفه بکمک تکنیکی قدیمی بنام "تکرار و تلقین" صورت میگیرد که روزانه خرافات تکرار میشود.   تبلیغات گسترده ای با مخارج هنگفت براه میافتد تا روزانه این خرافات و جعلیات تکرار و تکرار شود.  هزینه آن از چه محلی تأمین میشود؟  واضح است که از جیب کارتن خواب ها، از جیب گورخواب ها، از جیب اتوبوس خواب ها، از جیب پشت بام خواب ها، و از جیب قاطبه ملتی تأمین میشود که حاضر به شنیدن این تبلیغات نبوده و در کار روزمره خود فرومانده اند.  شنیده شده که این تکنیک در زندانها برای شکنجه زندانیان بی پناه هم بکار میرود. 

     خرافات همواره شیرین است بویژه به مذاق آنها که به شنیدن آن معتادند.  اما حقیقت، اگر بگذارند شنیده شود، از همه شیرین تر است.  امروز فضای رسانه ای بیش از هر زمان دیگری این امکان را در اختیار عموم گذاشته است که خود مستقیماً و بدون واسطه به اطلاعات دسترسی داشته باشند.  طایفه ریاکاران نیرنگ باز سخت از این امکانات در هراسند.  به هر وسیله ای چنگ میاندازند و با توسل به چین و ماچین و التماس از آنان میخواهند مگر جلوی این بلیه گرفته شود.  ضمن این تشبثات و جستجوی هر راه ممکن، اما از هنر همیشگی خود غافل نیستند.  فعلاً تزریق یک دوز روزانه از جعلیات و خرافات توسط رسانه های خودی بهترین مُسکن است و همراه با بمباران تبلیغات غالباً نتیجه دلخواه را در پی داشته است.  

    علیرغم همه این تمهیدات، مردم کوچه و بازار به کردارها و نتایج عملی مینگرند.  تبلیغات و القائات خرافی اثر خود را بیش از پیش از دست داده و کمتر کسی را جذب میکند.  بیش از هر چیز به جیب خود نگریسته و بدان اعتماد دارند.  آنها از خود میپرسند بعد همه این بحرانها، چنانچه بطور معجزه آسائی توافقی روی دهد و گشایشی ایجاد شود و خواسته ها همه اجابت شود آنگاه چه خواهد شد؟  آیا درهای بهشت گشوده خواهد شد؟  بعد از همه جمع و تفریق هائی که انجام میدهند تازه متوجه خواهند شد که با وجود همه موفقیت های ادعائی تازه رسیده ایم به صفر!  آنهم شاید.  یعنی همان جایگاهی که اکنون کشورهای قعر جدول دنیا در آن قرار دارند.  البته خواهند گفت این یک صفر عزت مندانه است.  یک صفر با آبرو و حُرمت بسیار.  که این نه یک صفر معمولی بلکه صفریست بر تارک نُه سپهر.  

     مدتی نیز با این داستان سرائی ها سپری خواهد شد و مردم را سرگرم خواهند کرد.  اما مگر سیاست تحمیق را تا کجا میتوان ادامه داد؟  شاید فقط از شهرزاد قصه گو برآید که هر شب را با داستانی به صبح آورده و شبی دیگر را به عمر خود افزوده.  میپرسند چاره چیست و راه نجات کدام است؟  با انبوهی از شواهد و مدارک، بسیار مشکل است اگر نتیجه ای غیر این حاصل شود که در درجه نخست نظامی که منشاء این آلودگی هزار و چندصد ساله است باید یکسره کنار گذاشته شود.  گزینه دیگری وجود ندارد.  بزک اهریمن، سرشت او را تغییر نخواهد داد.  طبعاً عده ای نگران آخرت خود خواهند شد.  اما باید گفت مردمی که نیک نهاد هستند، صرفنظر از لباس دین، همچنان همان خواهند بود.  مردم کژنهاد نیز، با دین یا بدون دین، همچنان همان خواهند بود.  نقش دین صرفاً بمنزله یک سپر حفاظتی در خدمت طایفه ریاکاران نیرنگ باز بوده که با توسل به آن تاکنون امیال و منافع خود را برآورده ساخته اند. آن دسته که عقل را فرا راه خود قرار داده اند رستگاران حقیقی اند.  با اینان سخنی نیست.  اما برای آنان که نیازمند نقاط اتکائی هستند توصیه میشود به گنجینه آموزه های دیرین مراجعه کنند.  این لزوماً به معنای دعوت به بازگشت به آئین زرتشت نیست.  بلکه به معنای انتخاب ارزش های فراموش شده گذشته ماست.  خواه این ارزش ها از اسلام باشد، خواه از مسیحیت، خواه از زرتشت، خواه از مانویت، خواه از مهرپرستی، خواه از آئین زروان، و خواه از هر آنچه بر اصول راستی و درستی استوار بوده باشد.  قبلاً این مجموعه را "اخلاق طبیعی" نامیده بودیم ( 1398/6 ).  قدمت بشر منحصر به یکی دو هزار سال اخیر و ادیان معاصر نیست.  قدمت او به میلیونها سال پیش باز میگردد و طی میلیونها سال او با اخلاق طبیعی سر میکرده است.  خرد و عقل سلیم یگانه راهنمای او بود.  

    آلودگی های فکری که از آن رنج میبریم نسبتاً جدید است و ربطی به اعصار پیش از تاریخ ندارد.  برای ما، ریشه هایش به زمان حمله اعراب باز میگردد.  شاید حتی کمی پیش تر به دوران سلسله مبتنی بر مذهب ساسانیان باز گردد که نارضایتی توده مردم از تبعیضات روحانیون از آنجا آغاز گردید.  شاید اگر آزادی مزدک و مانی به رسمیت شناخته میشد اوضاع زمانه چرخش دیگری می یافت.  اما در عوض، سرکوب اعتراضات مردمی نهایتاً به بی تفاوتی و وادادگی توده مردم هنگام حمله اعراب انجامید و آن شد که نمیبایست میشد.  دانستن تاریخ گذشته، چراغ راه آینده است و بر نخبگان و آموزگاران راستین فرض است که راه های برون رفت از مخمصه های تاریخی را نشان دهند.  کمترین توصیه اینان شاید توصیه لقمان حکیم باشد.  از او پرسیدند ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان؛ که هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.  امروز که دین، بزرگترین مستمسک در دست دزدان و شیادان است بر مردمی که صادقانه به ارزش های اخلاقی پای بندند فرض است که حساب خود را از طایفه ریاکاران نیرنگ باز جدا سازند.  مردم میتوانند مانند لقمان با دوری جستن از تبلیغات اینان سلامت خود و آینده فرزندان خود و کشور را تضمین کنند.  کمترین کاری که میتوان کرد تبری جستن از افعال و کردار اینان و پرهیز از آدابی است که همشکلی و همسوئی با اینان را تداعی میکند.  در یک کلام بایکوت این طایفه و پرهیز از هرآنچه که آب به آسیابشان میریزد.  این فقط کمترین و حداقل کاریست که از همه ساخته است.  فقط در سایه یک هماهنگی و همفکری و همدلی عمومیست که این آلودگی فکری بمثابه ننگی تاریخی برای همیشه زایل خواهد شد.  اینگونه باد.

 

  • مرتضی قریب