فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۱
مرداد

حدّ

   در زمان و مکانی زندگی میکنیم که مرور برخی تعاریف اولیه و جایگاه آنها در زندگی امروزی بسیار اهمیت یافته است.  یکی از اینها "حدّ " است که بنظر اغلب ما معنی آن چیز تازه ای نیست و سوژه جدیدی نمیتواند باشد.  با این وجود نقش آن را بسیار دستکم گرفته ایم و زیانی که از این کم توجهی متوجه ما میشود عظیم و باور نکردنی است.   این ضرر و زیان بویژه در جامعه ای که توسط ذهنیت ماقبل تاریخ در قرن 21 اداره میشود صد چندان است.   اکنون با ذکر مثالهائی سعی میشود در زمینه های مختلف مصادیق آن برشمرده شود.

     از نظر تاریخی و نیز ارتباط با فیزیک، مشهور ترین مسأله نزد فلاسفه باستان درباره موضوع پیوستگی بافت مادّه است.  پاره ای از متفکرین باستان چون پارمنیدس (از فلاسفه پیشا سقراطی) معتقد بودند که بر خلاف نظر هراکلیتوس، جهان ساکن و بی حرکت است و در اثبات آن میگفت که خلاء وجود ندارد و اگر چیزی را تقسیم کنیم بین اجزاء خلاء اتفاق میافتد و این ناممکن است.  از این مقدمه نتیجه میگرفت که جهان یک کل یکپارچه و تقسیم ناپذیر بوده و هرگز حرکت نمیکند زیرا محلی برای حرکت وجود ندارد.  خلاف نظریه پارمنیدس به نظریه اتم گرایان انجامید که در رأس آن دموکریتوس واژه اتم، جزء تجزیه ناپذیر، را وضع کرد.  او  معتقد بود که تقسیم مکرر ماده حدی دارد که به اتم ختم میشود.  یادآور میشویم که این نظریه چون سایر نظرات فلاسفه کهن، جنبه حدس و گمانه زنی عقلی داشت چه اینکه امکان بررسی تجربی و به محک آزمایش درآوردن وجود نداشت.  امروزه این نظر اخیر درست از آب درآمده و با اینکه اتم خود قابل تجزیه است ولی همچنان کوچکترین جزء لایتجزاست که خاصیت عنصر اولیه را داراست.  ما باید از این ذهنیت و عادت غلط بکلی دست شوئیم که برای اثبات درست بودن نظر خود، صحت آنرا به نظریات متقدمین و افکار کهنه گذشتگان منتسب کرده با این تصور که گفتار و آثار قدما ملهم از رمز و رازهائی است ماوراء خرد کنونی.  در عوض، درسی که باید  آموخت اینست که آنان چگونه با انتقاد و تعاطی افکار به رشد علم و فلسفه یاری رسانده اند.  ضمناً در آینده پیرامون این دو جهان بینی متضاد بیشتر سخن خواهیم گفت.  یکی با نمایندگی پارمنیدس معتقد به سکون کامل و عدم تغییر و دیگری با نمایندگی هراکلیتوس معتقد به تغییر دائم در کون و مکان.  در هر حال نتیجه اینکه تقسیم ماده و ریز کردن آن " حدّی " دارد.

     در عالم ماشین های محاسباتی، از تراشه ها و ریز تراشه ها استفاده میشود که قدرت و سرعت محاسبات در گرو هرچه کوچکتر کردن آنهاست.  بعبارت دیگر، تکنولوژی در صدد است که هر اندازه مقدور است تعداد بیشتری واحد حافظه در یک تراشه جای دهد.  به لحاظ اصولی، تا کجا این فرآیند امکان پذیر است؟  آیا برای این فشرده سازی حدّی متصور است؟  با توجه به بحث فوق، بنظر میرسد این کوچک سازی نیز بینهایت نباشد.  کوچکترین واحد حافظه، وضعیت یک اتم میتواند باشد، بطوریکه اگر راستگرد بچرخد نماینده 1 و اگر چپگرد باشد نماینده صفر باشد یا چیزی شبیه این.   لذا قدرت و سرعت عملیات محاسباتی دارای "حدّی " است. 

     بشر همواره علاقمند به سفر به دوردستها بوده است.  در گذشته های دور بدنبال آب حیات راضی به خطر و سفر به ظلمات بوده است تا به چشمه ای که آب زندگانی در آن جاری بود دست یافته و عمر جاوید یابد.  در دوران معاصر، اگر به این آرزو نرسید، خود یا ساخته هایش در عوض بر پهنه سامانه خورشیدی سفر کرده و بر جاهائی بسی دورتر از تخیلات اولیه خویش دست یافت.  با این وجود، آرزوی انسان امروزی سفر به اعماق کهکشان و دیدار از تمدن های احتمالی بر گرد ستارگان همسایه است.  نزدیکترین آنها دستکم 4 سال نوری از ما فاصله دارد.  لازمه چنین سفری سرعت بسیار زیاد است.  آیا برای سرعت سفینه ما حدّی وجود دارد؟  متأسفانه سرعت نور در خلاء حدّ اعلای سرعتی است که میتوان بصورت نظری متصور شد چه اینکه در عمل فقط به نزدیکی های آن میتوان دست یافت.  لذا اگر از روش های دیگری نظیر کرم-چاله و امثال آن که در ردیف تخیلی علمی هستند چشم پوشی کنیم، چنین سفر هائی دور از توان ما میباشد.  علت چیست؟  سرعت بینهایت نداریم و سرعت حرکت داری "حدّی " است که به آن سرعت نور میگوئیم.

    با بازگشت به روی زمین و رجعت به زمانهای خیلی دور در گذشته، ذهنیت بشر در خصوص سکونتگاه خود را بررسی میکنیم.  در عصر حجر و زمانهای پیش از آن، دسته جات و گروه های اشتراکی انسانها بسیار پراکنده و دور از هم میزیستند بطوریکه به ندرت با هم برخوردی داشتند.  روزها بدنبال شکار و رفع گرسنگی بوده و شبها بر بستر زمین آرمیده و چشم بر آسمان پر ستاره میدوخت.  کم کم با مشاهده اینکه ستارگان و ماه و خورشید بر گرد منزلگاه او میچرخند وی را به این نتیجه رساند که او در مرکز عالم تنهاست.  از مشاهده اینکه مسافات طولانی را، چه بدنبال شکار و چه بجهت کنجکاوی، طی میکرد و به انتهائی نمیرسید وی را مجاب کرد که منزلگاه او بینهایت بزرگ است.    نه تنها بینهایت بزرگ بلکه امکاناتش نیز نامحدود است و لذا عباراتی مثل "پخش شوید، پراکنده شوید، متکثر شوید" یادگاری از چنین شرایطی است.   امروزه هنوز این عبارت که "هر که دندان دهد نان دهد" در فرهنگ عامه ما بجا مانده و خبر از آن روزگار وسعت و برکت دارد.   اگر از معدود بیانات فلاسفه یونان باستان در باب کرویت زمین چشم پوشی کنیم، عموم مردم تا حدود 500 سال پیش به زمین زیر پای خود بعنوان جزیره ای بینهایت بزرگ و مستوی در مرکز عالم نگاه کرده و محدودیتی احساس نمیشد.  بتدریج با اکتشافات جغرافیائی و اعتلای دانش، معلوم شد که زمین کره ای کوچک در سامانه خورشیدی و کل این مجموعه، نه در مرکز دنیا بلکه در کنج بسیار کوچکی از کهکشان راه شیری و این بنوبه خود پر کاه بیمقداری در انبار کاه بیکران کیهان است.   بنابراین، کمترین نتیجه گیری قطعی و منطقی ما اینست که زمین کره ایست محدود و از نظر گنجایش "حدّی " دارد.  یا متشابهاً بگوئیم که پخش شدن و پراکنده شدن انسانها دارای حدّ است.

     از پاراگراف فوق بلافاصله نتیجه میشود که جمعیت موجودات بر سطح این کره نیز محدود است.  اینجا نظر خود را فقط معطوف به جمعیت انسانها میکنیم.  فرض کنید آنها برای خوراک و سایر لوازم زندگی به امکانات زمینی وابسته نیستند و نیازهای آنان از آسمان میرسد.  در این حالت حدّاکثر جمعیت ممکن روی زمین چقدر خواهد بود؟  این تعداد آنقدر خواهد بود که مثلاً آنها را ایستاده کنار هم کتابی بچینیم، شبیه محتویات قوطی ساردین.  بنابراین کل سطح خشکی های زمین تماماً پوشیده میشود از آدمهای ایستاده و چسبیده کنار هم.  برای کسی که ایراد میگیرد آبها را هم داریم، فرض کنید سطح اقیانوسها را نیز با کشتی پوشانده و آنجا را هم از آدمها پر ساخته و عدد ما 5 برابر شود.  در این حالت تخیلی، آیا جائی برای نسل بعدی که متولد میشوند میماند؟  آیا سطح کره را میتوان کشید و متسع کرد؟  آیا توقع برای فهم این محدودیت توقع زیادی است؟  و اینکه عدد مزبور عددیست متناهی و مغایر با ذهنیت های معیوب؟   بنابراین، صرفاً از نقطه نظر ریاضی، برای جمعیت و گنجایش زمین برای آن  "حدّی " وجود دارد (دیاگرام پیوست).

     در پاراگراف فوق از یک سری فرضیات تخیلی استفاده کردیم صرفاً بدین جهت که فقط نشان دهیم برای جمعیت روی کره زمین یک حدّ نهائی وجود دارد.  فهم این مطلب با آنکه بسیار ساده است ولی عجیب است که کمتر درک میشود.   اکنون شرایط واقعی را در نظر میگیریم و اینکه این انسانها برای آنکه به حیات خود ادامه دهند به کمترین چیزی که نیاز دارند تأمین خورد و خوراک آنان است.  در این راستا هم به کشاورزی نیاز است و هم به تولید دام و طیور.  در مورد صنعت و سایر ملزومات اصلاً حرفی نمیزنیم.  هم کشاورزی و هم دامداری بطرزی ناگسستنی به خاک وابسته است.  حدود یک پنجم مساحت کره زمین را خشکی ها تشکیل میدهد.  آیا این جوابگوی دو مقصود فوق هست؟  با کمال تأسف خیر، که حتی اگر هم بود باز در تحلیل نهائی در اینکه حدّی وجود دارد فرق نمیکرد.  مثلاً در کشور ما اگر کوهستانها و صحاری خشک و امثال آنرا حذف کنیم، بزحمت 10 یا 12% زمین حاصلخیز و قابل استفاده باقی میماند.  تازه با استقرار این الگوهای جدید آب و هوائی ناشی از گرمایش زمین، چه بسا رقم واقعی از اینهم کمتر باشد.  نکته اصلی اینجاست که چون کشاورزی و دامداری وابسته به سطح خاک است بنابراین محصولات مربوطه دارای حدّ است و نمیتواند نامحدود باشد.  گاهی مطرح میشود که تکنولوژی میتواند بهره وری کشاورزی و دامداری را افزایش دهد.  بنظر میرسد این یک فکر انحرافی بوده و منجر به عاقبتی وخیم خواهد شد.  اگر این حرف راست باشد که البته هست، اجازه دهید این افزایش راندمان در خدمت رفاه جمعیت موجود باشد و نه در خدمت جمعیت هردم فزاینده.  نکته مهمی که قبلاً توسط یک اقتصاددان معروف ارائه شده بود اینست که رشد جمعیت متناسب با تصاعد هندسی است در حالیکه رشد کشاورزی و محصولات وابسته با تصاعد حسابی افزایش می یابد.  لذا زمانی میرسد که خوراک کافی برای جمعیت نخواهد بود و بحران فرا میرسد.  اما تکنولوژی در خدمت کشاورزی و دامداری تا حدودی این نقطه بحرانی را به تأخیر میاندازد ولی به هیچ وجه از ظهور محتوم آن جلوگیری نمیکند.  تنها راه پیشگیری، اقدامات فراگیر تنظیم خانواده در سطح ملی و جهانی است.  پس بطور خلاصه، محصولات کشاورزی و افزایش بهره وری آن داری "حدّی " است که نمیتوان و نباید آنرا نادیده گرفت.  

    در بالا بگونه ای به کشاورزی و صنایع وابسته به آن اشاره شد که فقط فاکتور خاک مد نظر قرار گرفته بود.  حقیقت آنست که فاکتور دیگر که بهمان اندازه مهم و حیاتی است آب است.  اگر آب نباشد، آبادی و آبادانی نخواهد بود.  قبلاً  اشاره شد که آب شیرین در دسترس ما از محل بارش و نزولات آسمانی تأمین میشود.  بخشی از آن بصورت سطحی بشکل دریاچه و رودخانه و بخش دیگر بصورت زیرزمینی در دسترس است.  هردو اینها دارای حدّ است و حدّ آنها توسط حدّ بارش ها تعیین میشود.   در شرایطی که جمعیت مصرف کننده کم و در حالت تعادل با میزان بارش ها باشد، هیچ مشکلی پیش نمیآید و سخنی از این مسائل نخواهد بود.  در گذشته ها آبهای زیرزمینی اغلب توسط قنوات استحصال و اگر از چاه استفاده میکردند، برداشت آب توسط سطل بوده است.  بمحض آمدن برق و رواج پمپ های برقی یا موتوری، میزان برداشت آب ناگهان بشدت افزایش یافت.  دربادی امر آبادی و آبادانی توسعه یافت و همگان شاکر و خوشنود شدند اما به چه قیمتی؟  به بهای پائین و پائین تر رفتن مداوم سطح آبهای زیرزمینی.  بطوریکه طی چند دهه اخیر عمق چاه ها مرتباً هر ساله افزایش داده شده.  اما تا کجا؟  حدّ این امر کجاست؟  خرج کمرشکن این کار از کجا تأمین میشود؟  از لحاظ نظری حدّ نهائی این کار تا مرکز زمین است یعنی حدود 6350 کیلومتر.  اما کشاورز آگاه میداند خیلی خیلی قبل از این عمق، چاه به خشکی میرسد.  عمق چاه های کشاورزی معمولاً از چند صدمتر تجاوز نمیکند و بیش از این حد مستلزم تکنولوژی بالا و هزینه گزاف میباشد.   در لایه های با عمق بیش از 1000 متر آبهای ذخیره شده مربوط به دوران های دیرین است که به آبهای فسیلی معروف و حداکثر تا عمق چند هزار متر گستره آنست.  دسترسی به این اعماق مشکل و برداشت ذخیره آن نیز یکبار مصرف محسوب میشود چه اینکه دیگر احیا پذیر نیست.   لایه های غیر قابل نفوذ زمین اجازه نفوذ آب را به اعماق بیشتر نمیدهد و لذا عمق بیشتر لزوماً به معنای دسترسی به آب نیست.  پس نتیجه میشود که دسترسی به آب چه از طریق حفر چاه یا مجاری دیگر دارای "حدّی " است که غفلت از آن مساویست با بحران.

    تنها چیزی که گمان میرود حدّ نداشته باشد خیالات و تصورات است.  دامنه خیال چنان گسترده است که گوئی زمان و مکان نمیشناسد.  شاعران و هنرمندان با اتکا به این ویژگی موفق به خلق آثار پر ارزش و کارهای شگرف شده اند.  اما با کمی تأمل بنظر میرسد این نیز دارای حدّ است.  حدّ آن کجاست؟  حدّ آن محدود است به دانش و مجموعه شنیده ها و دیده های ما.  ماوراء مجموعه دریافت های حواس ما چیزی را نمیتوان متصور شد.  ممکنست بگوئید  اسب شاخدار و دیو سه سر و قالیچه پرنده و امثال آن مصادیقی بر ضد این ادعاست.  اما در پاسخ میگوئیم، اسب را دیده ایم و شاخ را نیز میدانیم چیست و از بهم پیوستن آندو این تصور جدید را میسازیم که البته میدانیم وجود خارجی ندارد.  برای اثبات این مدعا، فرض کنید فردی از بدو تولد فاقد حواس پنجگانه است.  او چگونه میتواند تصور اسب شاخدار را داشته باشد در حالیکه هیچگونه حسّی نه از اسب دارد و نه از شاخ.  بنابراین آنچه ما در خیالات خود میپرورانیم، گو اینکه ممکنست وجود خارجی نداشته باشد، همه بر مبنای دریافت های حسی ماست.  لذا تصورات نیز دارای "حدّی " است و دامنه آن محدود است به دریافت های پیشین ما از دنیای خارج.

     نتیجه:  ملاحظه میشود که دنیای ما دنیای حدّ و حدود است.  در آنچه گذشت سعی شد پاره ای از مصادیقی که در زندگی روزمره سروکار داریم آورده شود.  اگر فقط یک درس از فلسفه آموخته باشیم، خوبست آن یک درس همین باشد.  ما در دنیای محدودیت ها زندگی میکنیم و کیفیت این زندگی بستگی بسیار به درک ما از این محدودیت ها دارد.  مشکلاتی که این روزها گریبان بسیاری را گرفته، در رابطه است با منابع انرژی، منابع آب، گرمایش زمین، تغییرات آب و هوائی، آلودگی هوا و خاک و آب (به استثنای آتش !) و طیف وسیعی از موارد دیگری که به عناوین بالا مرتبط است.  حجم هوای اتمسفر و میزان آب موجود در خشکی ها محدود بوده و از کنترل بشر خارج است.  اما اگر نیک بنگریم موجودی جمعیت زمین قابل کنترل بوده دست خودشان است.  بسیاری از پی آمد های نامطلوب همه مستقیم یا غیر مستقیم از عوارض افزایش شدید جمعیت است.  رشد انفجاری جمعیت عوارض وخیمی بدنبال دارد که هم اکنون شاهد آنیم.  آگاهان به علوم زیستی تعادل و همزیستی با طبیعت را توصیه میکنند.  شوربختانه چون سررشته امور در دست آگاهان نیست، تخریب همچنان به پیش میتازد.  لذا بر دلسوزان فرض است که بهر نحو ممکن با اطلاع رسانی و آگاهی بخشی این روند را متوقف کرده و اجازه ندهند نسل آتی و نسل های بعدی زمین سوخته تحویل بگیرند.

  • مرتضی قریب
۰۲
مرداد

آدمی را بتر از علّت نادانی نیست

    خواننده عزیزی پیرو مطلب گذشته اشاره داشته اند که بهر حال در شرح مشکلات هزاران صفحه میتوان نوشت در حالی که آب از آب تکان نخواهد خورد.  لذا ارائه درمان مهمتر است و بهتر است در خصوص جنگ و آلودگی محیط زیست که از مهمترین خطرات پیش روست چیزی بعنوان راه حل نوشته شود.  در حقیقت باید گفت نوشته های زیادی در این باره و درباره مشکلات مشابه در منابع چاپی و فضای مجازی وجود دارد که گفتنی ها را گفته اند.  شاید در اینجا بهتر باشد از منظر متفاوتی نگاه کرده و نکاتی که کمتر دیده شده را منعکس کنیم.  اما در خصوص جنگ چیزی اضافی نمیتوانیم بیان کنیم جز اینکه این بیت حافظ به بهترین وجه نظر عقل سلیم را ارائه داده است:

یک حرف صوفیانه بگویم، اجازت است          ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

     اما درباره آلودگی محیط زیست، آنچه بطور خلاصه میتوان گفت بشرح زیر است.   نکته اول اینکه مهمترین آلودگی کره زمین،  بنظر اینجانب، جمعیت زیاد این بشر دوپاست که قبلاً بدان اشاره کرده ایم.  وجود متکثر این جانور خاص مبدا و منشاء مهمترین مشکلاتی است که این روزها مطرح بوده و در آینده نیز همچنان مطرح خواهد بود.   اگر این نکته اساسی درست فهم نشود، پرداختن به سایر مشکلات و ارائه طریق برای حل یا تخفیف آنها مؤثر و نتیجه بخش نخواهد بود.   نکته دوم اصول بدیهی بقاست.  مثلاً اصل بقای جرم.  در پرتو این اصل باید بپذیریم که علیرغم افزایش جمعیت انسان ( ودر حالت کلی، همه جانداران) بر کره خاک، جرم زمین افزایش نمی یابد.  یک جاندار در پروسه رشد و افزایش جرم خود، از مواد معدنی و آلی زمین تغذیه میکند و لذا افزایش جرم او برابر است با کاهش این مواد در زمین.  تنها چیزی که بسیار اندک جرم فعلی زمین را زیاد میکند، بارش مداوم شهاب سنگ هاست که از ابتدای تولد منظومه خورشیدی همواره در جریان بوده است.    نکته سوم، مسأله تغییرات است.   بعنوان یک اصل بدیهی، تغییر و تبدّل همواره در همه عرصه ها وجود داشته و خواهد داشت.  اما آنچه برای بحث فعلی ما واجد اهمیت است، تغییرات بر بستر زمین است.  در گذشته های دور قبل از آنی که انفجار جمعیت در زمان معاصر روی دهد، آنچه بر وضعیت زمین حاکم بوده است تغییرات طبیعی بوده و البته کماکان همچنان نقش اصلی را بازی میکند.  وقوع آتشفشانها دست ما نیست و با فوران آنها همواره مقادیر زیادی گاز کربنیک و انواع خاکسترها وارد جوّ زمین میشود.  تبخیر آب دریاها و اقیانوس ها نیز از کنترل بشر خارج است و حاصل آن بخار آبی است که بصورت ابر در آسمان میبینیم.  میدانیم که بخار آب و گاز کربنیک دو ماده ای هستند، موسوم به گازهای گلخانه ای، که مهمترین نقش را در تعادل دمای کره زمین بازی میکنند.  مقدار بیش از اندازه آنها موجب بالا رفتن دمای جوّ زمین میگردد.  اتفاقاً در یکی از اعصار زمین شناسی، در گذشته های بسیار دور، چنین وضعیتی بر کره زمین حاکم بوده و دمای زمین بیش از اندازه فعلی بوده است.   اما این تغییرات در بازه های زمانی بسیار طولانی و بصورت تدریجی صورت میگرفته است و ضمناً هنوز هم از بشر دوپا خبری نبوده که دچار ناراحتی شده و یا با دست اندازی های خود مزید بر علّت شود.   نکته چهارم ظهور بشر بر عرصه زمین است که کاوش های علمی قدمت او و اجدادش را به چندین میلیون سال پیش میبرد.  اثر وجودی او بر چهره زمین بعد از انقلاب صنعتی و بویژه دوران معاصر خودنمائی میکند که به او امکان تغییرات بزرگ در سیمای زمین میدهد.  فقط در این دویست یا سیصد سال اخیر است که او به چنان دانش و فن آوری مجهز شده که قادر به تغییرات بزرگ مقیاس قایل رقابت با تغییرات طبیعی گردیده است.   همانطور که گفته شد، جرم مجموع موادی که در کره زمین است مقداریست ثابت که نه زیاد میشود و نه کم.   در آن دوران های بسیار گرم که جوّ زمین مملو از گاز کربنیک بوده، گیاهان و جنگل ها به یمن فراوانی این گاز رشد زیادی کردند و دریاها نیز آکنده شد از جانورانی که گاز کربنیک محلول در آب را در پوسته خود ذخیره کردند.  همانطور که میدانیم، این گیاهان و جانوران که در خود ذخیره عظیمی از کربن را داشته اند طی دوران کربنیفر زیر لایه های سنگین زمین مدفون و تحت دما و فشار زیاد در طی میلیونها سال به چیزی بدل شدند که امروز به آنها سوخت های فسیلی میگوئیم.  بدنه این مواد که عمدتاً از هیدروژن و کربن تشکیل شده بود اکنون به انواع هیدروکربورهای جامد، مایع، و گازی بدل شده است.  اینگونه بود که زمین بطور طبیعی مقدار زیادی از گاز کربنیک خود را از هوا و دریاها خارج ساخت و محیط مناسبی برای رشد سایر جانداران مهیا ساخت.  نکته پنجم اینکه امروزه ما بشدت در حال استفاده از این سوخت های فسیلی هستیم که نه تنها برای سوخت بلکه برای تولید انواع مواد پتروشیمی از انواع پلاستیک و نایلون گرفته تا کودهای مصنوعی و آفت کشها و صدها بلکه هزاران ماده مصنوعی دیگر استفاده میکنیم.   اما این استفاده تبعاتی نیز دارد زیرا هیچ چیزی بدون تبعات نیست.   نکته ششم اینجاست که در این پروسه معکوس که بدست بشر انجام میشود، کربنی که در زیر زمین محفوظ بوده، اینک آزاد شده بجای قبلی خود باز میگردد.  اولین حاصل آن افزایش گازهای گلخانه ای و طبعاً بالا رفتن دمای کره زمین است.  آیا این چیز بدیست؟  احتمالاً همه پاسخ میدهند چیز بدیست!  در حالیکه واقعاً اینطور نیست.  آنچه که بد است مقیاس کوتاه زمانی آنست.   نکته هفتم در خصوص مقیاس زمانی است.  هر پدیده ای در دنیای ما دارای مقیاس زمانی خویش است.  برای پشه ای که در بهار بدنیا آمده و در پائیز میمیرد، روند تغییرات دنیا یکطرفه بوده و به هیچ وجه احساس دوره ای ما را ندارد.  آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.  توجه به مقیاس زمانی بسیار مهم است.  بعبارت دیگر مداخلاتی که ما در طبیعت کرده و تغییراتی که بتبع آن بوجود میآید، نمی باید دارای چنان ابعادی باشد که ظرف یک یا چند نسل (مقیاس زمانی ما آدمها) منجر به اثرات وخیم واگرا گونه شود.  مثلاً دریاچه های کشور هزاران، اگر نگوئیم میلیونها، سال دارای آب بوده اند اما ظرف دو یا سه دهه با دخالت نابخردانه ما تبدیل به نمکزار گردیده اند.  شاید در بلند مدت، طبیعت تدریجاً خود باعث و بانی چنین کاری میشد ولی نکته اینجاست که این نباید بدست ما باشد.  خلاصه آنکه بر اثر افزایش گازهای گلخانه ای کره زمین رو به گرمتر شدن است و تاکنون بطور متوسط حدود 2 درجه دمای زمین بالاتر رفته است.  اینکه یخ های قطبین ذوب خواهند شد و الگوی هواشناسی خیلی از مناطق زمین بهم خورده و بسیاری از پهنه های جغرافیائی لم یزرع خواهد شد بخش عادی این سناریوست.  بخش ترسناک این سناریو واگرا بودن این پدیده است که مشابه انفجار جمعیت است.  هرچه دراین باره گفته شود کم است زیرا متأسفانه فقط عده معدودی به درستی از تبعات ویرانگر آن آگاهند.   نکته هشتم، پیرو نکات قبلی، اینکه با استخراج نفت و سوخت های فسیلی بسیاری از بلایای دیگر خود بخود ظاهر میشوند.  مثلاً اینهمه کیسه نایلونی و پلاستیک که در طبیعت رها شده از کجاست؟  این مواد در طبیعت هضم نمیشود و بقدری پخش شده که آثار ان حتی در شیر و محصولات حیوانی نیز پیدا شده.  میدانیم که اینها یکی از بیشمار محصولات پتروشیمی بوده و از نفت ساخته شده اند.  دستکم میتوان با استفاده از پاکت های کاغذی چون گذشته و یا حمل زنبیل هنگام خرید از این یک مشکل جلوگیری کرد.  ماده اولیه برای پیشبرد این مهم استفاده از مغز، این گوهر گرانبها ولی گمشده، است.  خرد انسان همانطور که ناخواسته باعث بروز مشکلاتی شده، متشابهاً میتواند در درمان آنها نیز نقش بازی کند.  اینجاست که به اهمیت عنوان این نوشته پی میبریم.   امروز بیش از هر زمان به یاری خرد در حل مشکلات نیازمندیم.  بنظر میرسد سرمنشاء بسیاری از بحرانها در نادیده انگاشتن خرد و خردمندان است.   مواد پلاستیکی بخشی از یک معضل بزرگتر بنام زباله است که در حال فروبردن کشورهای جهان سوم در خود است.  این نیز یکی از نتایج جمعیت و رشد زیاد است که درمان آن استفاده از خرد است.   نکته نهم یک اصل مهم فیزیک بنام آنتروپی است و بتبع آن افزایش بینظمی.  با کمی دقت معلوم میشود که نقش انسان بمثابه کاتالیزوری است که باعث پراکندگی بیشتر مواد تشکیل دهنده زمین است.  یک نمونه آن استخراج نفت و سوزاندن آن است که گفتیم باعث پراکندگی ئیدروکربورهاست.  استخراج معادن و خارج کردن عناصر از حالت ترکیبات اولیه نوع دیگری از این دست اندازی است.  مثلاً در کوره بلند کارخانه ذوب آهن، اکسیژن را از آهن جدا کرده و وارد بازار میکنند.  در حالیکه آهن در خانه سازی بکار رفته و نظم ایجاد میکند اما در تحلیل نهائی بقیمت افزایش بینظمی کلی است.  البته در بازه زمانی چندین قرن یا هزاره، آهن مجدداً بصورت اکسید به طبیعت برمیگردد ولی نه بصورت رگه های معدنی گذشته خود بلکه پراکنده و تقریباً غیر قابل بازیافت.  اگر جمعیت خیلی زیاد نباشد و به یک تعادلی رسیده باشد، این استفاده ها معقول بوده و طبیعت خود بسیاری از این دست اندازی ها را جذب کرده بدیده اغماض مینگرد و آسیب زیادی وارد نمیشود.  مثل اینست که رودخانه های بزرگ تا حدودی فاضلابهای شهری را در خود تحلیل برده و در پائین دست آب هنوز قابل استفاده است.  اما در برخی شهرهای بزرگ، بزرگترین رودخانه ها به فاضلاب تبدیل شده و قابل استفاده نیست.  برداشت آب از سفره های زیرزمینی با آهنگی بیش از آهنگ نزولات آسمانی قطعاً موجب تهی شدن آنها و کم شدن فشار داخلی در خلل و فرج لایه های زمین و نهایتاً فرونشست زمین و در نهایت غیر قابل استفاده شدن همیشگی آنجا خواهد شد.  در این شرایط اگر سیل نیز از آسمان ببارد قابلیت نفوذ چندانی در فضای مسدود شده زیر زمین را نخواهد داشت.  این نیز مثالی از واگرا بودن و بازگشت ناپذیری این گونه دست اندازی هاست.  رعایت این ملاحظات نیازمند مداخله متخصصین بویژه در حوزه توسعه و محیط زیست و امثال آنست.  و بالاخره نکته نهائی اینست که برای درمان دردها باید در درجه اول به شناخت آنها همت گماشت.  و لازمه این امر بیان حقایق است آنگونه که وجود دارد و در این راستا ملاحظه اینکه کسی خوشش بیاید یا نیاید و فلان کشور چه فکر کند یا نکند اصلاً مطرح نیست و نباید باشد.  تعارف و مجامله گوئی از این و آن ما را بجائی نبرده بلکه در جهل و بیخبری مستمر باقی خواهد گذاشت.  پس باید هشیار بود و آنجا که باید سخن گفته شود گفت شاید مؤثر افتد.

  • مرتضی قریب