فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۵
فروردين

تعادل در دنیای امروز

      از انتقاد خوانندگان با روی باز استقبال میکنیم.  گفته اند که در مطالب اخیر، نگاه ما به انسان و عملکردش بجای یک نگاه مثبت نگاهی منفی بوده است و انتقاد خواننده ای را در پی داشت.  چیزی که گفتیم این بود که از دید یک موجود فرازمینی، انسان یک موجود تخریب گر است و ماحصل اعمالش چیزی نیست که به آن نمره قبولی داده شود.  ضمن آنکه از نگاه یک فرازمینی، مقایسه کارکرد آدم با سایر جانوران تفاوت ماهوی نشان نمیدهد، از دید طبیعت هردو مصرف کننده اند.  اکنون، با آنکه فرازمینی باید پاسخگو باشد، معهذا سعی میکنیم تا حد امکان به وکالت از وی به روشنگری بپردازیم.  بگذارید با یک سوأل اساسی شروع کنیم: 

  آیا زندگی انسان بر پهنه زمین از تعادل برخوردار است ؟

اصلاً برای چه این سوأل مطرح میشود و اهمیت آن کجاست؟  پاسخ مثبت یا منفی ما به پرسش بالا چه اهمیتی دارد؟  اصولاً برای چه باید نگران چیزی بنام "تعادل" باشیم؟  گویا قبلاً هم از زوایای مختلف به موضوع تعادل پرداخته بودیم.  اکنون میخواهیم با توجه به موضوع روز یعنی بحران شیوع ویروس کرونا (COVID-19) و بحران های بیشتری که ناگزیر در ادامه آن بروز و ظهور پیدا خواهد کرد به نقش تعیین کننده عامل تعادل بپردازیم.  عاملی که ادامه زندگی ما بدان وابسته است.

     فرض کنید یک باغچه 2000 متری برای پرورش مرغ و خروس در اختیارمان گذارده اند.  ابتدا از چند مرغ و خروس شروع میکنیم و با رها سازی آنها در این محوطه اجازه میدهیم بصورت طبیعی از محصولات باغچه تغذیه و متکثر شوند.  چون فضا باندازه کافی بزرگ است، آنها بصورت طبیعی رشد و نمو کرده و با تولد جوجه ها جمعیت آنها مرتباً افزایش می یابد. اما بعد مدتی کار بجائی میرسد که فضای مزبور تکافوی تأمین غذای آنها را که رو به ازدیاد است نکرده و متصدی مرغداری مجبور به انجام یکی از این کارها میشود.  یا زمینهای مجاور را تصاحب و ضمیمه مرغداری کند.  یا اجازه دهد که از کم غذائی مرگ و میر آنقدر زیاد شود که جمعیت آنها کاهش یابد.  و یا مهمتر اینکه از ابتدای کار، برنامه "تنظیم خانواده" را در دستور کار داشته باشد.  یعنی بعد از رسیدن جمعیت پرندگان به یک حد مشخص، همواره تعدادی از تخم مرغها را برای فروش روانه بازار کرده و بدین ترتیب جمعیت پرندگان را در حد ثابتی متعادل نگاهدارد.  این شق سوم عاقلانه تر و عملی تر میباشد، هرچند عده ای از روی نادانی یا خباثت با هرچه نام "تنظیم" را بر خود دارد دشمنی میورزند.  لازم به ذکر است که در مرغداری های صنعتی با پرندگان خوشرفتاری نمی شود و اگر مردم میدانستند که در این مراکز چه بر روزگار این پرندگان بیگناه میآورند شاید بکلی از مصرف طیور چشم پوشی میکردند.  هروقت هم که این مرغداری ها اضافه تولید دارند یا غذای دان طیور بدلیل گران شدن دلار کمیاب میشود، جوجه های چند روزه را با ماشین باری به بیابان برده زنده بگور میکنند.  کاری که با هیچ اصلی سازگار نیست و هیچ کسی هم اعتراضی نمیکند.  ای کاش روزی برسد که بشر بکلی دست از خوردن حیوانات برداشته سبعیت را تعطیل کند.  بهر حال در آن دورانی که هنوز بشر پا به عرصه زمین نگذاشته و از دخالت او خبری نبود، طبیعت خود بصورت قهرآمیز تعادل را حفظ میکرد و انقراض بسیاری از گونه ها شاهدی بر این مدعاست.  با مثال فوق جواب به سوأل طرح شده آسان تر میشود.  بدین معنی که با برنامه ریزی علمی میتوان کارها را از دست قضا و قدر خارج ساخته و اجازه نداد که طبیعت بصورت قهرآمیز مداخله کند.  در اینجا تأکید میکنیم که ظهور بسیاری از بیماری های ناشناخته ممکنست در ارتباط با افزایش جمعیت و ازدحام هرچه بیشتر جمعیت انسانی بوده و یا تسهیل کننده شیوع آن باشد.  بعنوان مثال، گفته میشود این ویروس جدید کرونا از خوردن حیواناتی مثل خفاش یا مورچه خوار به انسان سرایت کرده است.  مگر غذاهای عادی قحط است؟  بله زیرا تنها چیزی که تکاپوی جمعیت عظیم چین را میدهد همه-چیز خواری است.  گفته میشود این همه-چیز خواری بعد از قحطی بزرگ چین و بعد از اقدامات داهیانه رهبر عظیم الشأن چین که ذکر آن قبلاً گذشت روی داد.  در دهه پنجاه میلادی قرن گذشته، با توجه به نبود برنامه های تنظیم خانواده و با توجه به فقر گسترده ای که در اثر غلبه استبداد و ایدئولوژی در چین روی داده بود چینی ها هیچ چاره ای نداشتند جز آنکه برای زنده ماندن هرچیزی را که سرراه میدیدند از پوست درختان گرفته تا  جانوران خزنده و چرنده را بخورند و سد جوع کنند، هرچند با وجود همه اینها دهها میلیون بر اثر فقر غذائی مردند.  چنین شد که حتی با عادی شدن اوضاع، این رژیم غذائی همچنان بصورت عادت باقی ماند.  وقتی در بررسی بحران هائی این چنینی، سلسله علل دنبال شود، همواره در جائی به استبداد و یا سلطه ایدئولوژی و یا به هردو برمیخوریم.  متأسفانه عباراتی مثل "برنامه ریزی علمی"، "تنظیم"، "بررسی آماری"، و امثال آن برای عده ای بکلی ناآشناست و از بخت بد اداره امور در کشورهای در حال توسعه نیز در دست همین هاست.  از افرادی که جمع و تفریق نمیدانند و بالاتر از 1000 عددی  نمیدانند چه انتظاری از بررسی آماری و مدیریت استراتژیک دارید؟!  دنبال چه چیز شگفت آور دیگری هستید؟! 

    یک اصل اساسی در فلسفه علم اینست که در دنیای مادّی "بینهایت" وجود ندارد.  حتی این عالم به این بزرگی نیز محدود است و ستاره شناسان همین را میگویند.  عمل تکثیر نیز تا بینهایت نمیتواند ادامه یابد، گو اینکه هر سیستم تکثیری از نظر تئوری و به لحاظ ریاضی میتواند تا بینهایت رشد کند.  اما همانطور که ذکر شد، در عمل، یک جا متوقف میشود زیرا بینهایت نداریم.  مثلاً در مورد واکنش زنجیری در یک توده شکافتپذیر، عمل شکافته شدن هسته های یک ماده شکافتپذیر پس از مصرف همه هسته ها متوقف میشود.  در مورد جمعیت های بیولوژیک، از جمله انسان، نیز همین روال برقرار است و عمل تکثیر جمعیت بالاخره جائی متوقف میشود.  بدین شکل که یا به مرز قحطی و مرگ و میر ناشی از آن میرسد.  یا حتی پیش از وقوع قحطی، وقتی تراکم زیاد شود آنگاه انواع بیماری ها از جمله بیماری های ناشناخته لاعلاج وارد کار شده باعث تعدیل میشود.  سالهاست که بدفعات شاهد بروز این بیماری ها در جنوب شرق آسیا که تراکم جمعیت بالاست هستیم.  ظهور ویروس کرونا در چین نیز باحتمال زیاد ریشه در آن عادت غذائی دارد که پس از قحطی بزرگ مسبوق الذکر مردم را به همه-چیز خواری عادت داد.  اکنون جمعیت زیاد کره زمین و ازدحامی که ایجاد شده و چگالی جمعیت را بالا برده زمینه مناسبی را بوجود آورده که بیماری های واگیر و لاعلاج بسادگی و بسرعت در سراسر کره زمین منتشر شود.  

    بنابراین، جمعیت زیاد نه تنها تأمین غذا را مشکل میسازد و نه تنها هر تلاشی برای تدارک غذای بیشتر به هزینه غارت منابع طبیعی و خشک شدن رودخانه ها و دریاچه ها و آبهای زیرزمینی و بیابان شدن جنگل ها و آلودگی زمین و هوا انجام میشود و نه تنها به گسترش فقر و بیسوادی دامن زده ارائه خدمات اجتماعی و بهداشتی را بیش از پیش مشکل میسازد و نه تنها به پیدایش هزاران مشکل دیگر منجر میشود، بلکه علاوه بر همه آنها به بروز این خطر جدید یعنی بروز بیماری های ناشناخته و همه گیری سریع آنها کمک خواهد کرد.  در گذشته های دور که ازدحام جمعیت کمتر بود و ضمناً ارتباطات مثل امروز گسترده نبود، شیوع بیماری ها در محل تولید آن متوقف میماند.  امروزه خطر گسترش سریع بیماریها در سطح بین المللی بیشتر شده و در آینده با افزایش بیشتر جمعیت زمین این خطر بیش از پیش افزایش خواهد یافت.  

    یک سوأل اساسی همواره ذهن انسان را از گذشته های دور به اینسو بخود مشغول کرده است.  و آن اینکه غایت زندگی بشر چیست؟  یونانیان باستان این سوأل را این گونه پاسخ میدادند که زندگی سعادتمندانه اصلی ترین هدف زندگی است.  و سقراط و افلاطون و دیگران شرح میدادند که لازمه چنین زندگی سعادتمندانه پیروی از فضایل اخلاقی است.  اما امروز بیش از پیش بدین واقعیت رسیده ایم که علاوه بر آنچه نظر فلاسفه است، زندگی سعادتمندانه در گرو یک واژه طلائی است و آن واژه بسیار مهم عبارتست از  "تعادل".  نه فقط زندگی سعادتمندانه بلکه اصولاً زندگی حداقلی و باصطلاح بخور و نمیر نیز در گرو رعایت تعادل است.  شاید فضایل خود بخشی از تعادل محسوب شود.  تعادل در کلیه شئون زندگی و از جمله در مسأله جمعیت.  متأسفانه این روزها صداهائی مشکوک شنیده میشود توگوئی در صدد براندازی تمدن بشر هستند.  آنانی که در مصادر بالا نشسته و ناتوان از شمارش ساده عدد هستند بخود جرئت داده و خانواده ها را به داشتن فرزندان 5 و 8 و 12 تائی به نیت معصومین تشویق میکنند.  خدا را شکر توصیه بچه دار شدن به نیت 124000 پیامبر نمیکنند!  شاید بخاطر اینکه بالاتر از 1000 عددی به مخیله شان خطور نمیکند. عدم استقبال مردم نه به لحاظ رعایت تمدن است، بلکه بدلیل فقر گسترده و عدم استطاعت در نگهداری حتی 1 فرزند است.  آیا با وجود چنین ذهن های عقب مانده ای که کنترل امور را در دست دارند امید سعادتی برای جامعه هست؟

    بنظر میرسد روزی باید برنامه ریزان فرهنگی به این اعتقاد برسند که مسائل بنیادی و در عین حال ساده را در برنامه تعلیم و تربیت ابتدائی و متوسطه بگنجانند.  مثلاً بسیار مهم است که این پدیده "تعادل" از همان ابتدا توسط معلمین دلسوز برای دانش آموزان به زبان ساده تشریح و تفهیم شود.  طبعاً پیش نیاز چنین امری، قرار گرفتن برنامه ریزی ها در دستان خردمندان است.  اگر چنین شود آینده روشن کشور بیمه خواهد شد.  البته مفهوم تعادل در ادبیات ما به شکل های مختلف همواره وجود داشته است، مثلاً آهسته و پیوسته رفتن ترجیح داده میشد نسبت به با شتاب رفتن.  کسی که تند میدود و زود از نفس می افتد ممکنست به هدف نرسد.  رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود.  متشابهاً اقتصادهائی که برای نرخ رشد دورقمی، خود را به آب و آتش زده و زمین و زمان را آلوده میکنند بزودی از نفس افتاده و هم خود و هم دیگران را به زحمت می اندازند.  همین تجربه را ما نیز در دوره ای که دلارهای نفتی به اقتصاد بدون برنامه سرازیر شده بود داشتیم.  یک دوره سرخوشی بدون زمینه سازی برای حرکت مستمر آتی.  همچنین است سرنوشت کسانی که برای رشد سریع بدن به داروهای مکمل رو آورده و پس از دوره ای خوشی و کسب اندام زیبا، سرانجام با ناخوشی دست بگریبان میشوند.  خوردن غذا تا حدی که برای تأمین انرژی کافی باشد خوبست ولی زیادی آن باعث افزایش وزن و بروز انواع بیماری هاست.  حفر چاه های آب و استخراج آبهای زیرزمینی برای کشاورزی و مصارف دیگر تا آن اندازه مجاز است که سطح آبهای زیرزمینی ثابت و در حال تعادل باشد.  در غیر اینصورت همان اتفاقی می افتد که سالهای سال در  کشور ما در حال وقوع است و توجهی بدان نمیشود.  متشابهاً جمعیت هر کشور، با حفظ حاشیه ایمنی، باید با منابع آن متناسب باشد.  عرضه و تقاضا باید هماهنگ باشند.  تبلیغات تا حدی که برای اطلاع رسانی لازم باشد مفید است اما زیاده از حد که شد ایجاد نفرت و اشمئزاز میکند.  همه اینها که در این پاراگراف گفتیم، مصادیق گوناگون تعادل است.  حتی در روابط اجتماعی نیز تعادل بسیار توصیه شده است کما اینکه سعدی میفرماید: درشتی و نرمی بهم در به است/ چو فاصد که جرّاح و مرهم نه است.  فاصد کسی است که حجامت میکند.  آیا روزی خواهد رسید که همه با دل و جان مفهوم تعادل را درک کنند؟  چنین بادا.

برقراری تعادل میان تمرکز و تنوع

  • مرتضی قریب
۲۱
فروردين

تحصیلات دانشگاهی و آزاد اندیشی

    در سلسله مطالب پیشین، مرتب از اهمیت آموزش و نقش آن در تعالی زندگی گفتگو کردیم.  آموزش رسمی از دبستان شروع و تا تحصیلات دانشگاهی بعنوان آخرین مرحله آموزش ادامه می یابد.  در مباحث "فلسفه عملی"، گفتگوهای فراوان و متفاوتی درباره نقش دموکراسی، آزادی اندیشه، روش علمی، و ارتباط جامعه و حکومت وجود دارد.  اینها از جمله موضوعاتی هستند که مورد توجه دانشجویان ما بوده و مکرر بطور خصوصی استادان خود را مورد پرسش قرار میدهند.  می پرسند یادگیری اینهمه علوم و  دقایق مهندسی که همگی بر پایه ریاضیات و استدلال و منطق است حاوی چه فایده ای است هنگامی که پس از اتمام درس و ورود به بازار کار میبینیم که چرخ جامعه بر روال متفاوتی میچرخد و روش های علمی و استدلال آنچنان جایگاهی ندارد.  این اطلاعات از طریق دوستان خوش شانسی که فارغ التحصیل شده و بزحمت شغلی در بازار کار یافته اند به دوستان دیگرشان که هنوز درس میخوانند انتقال یافته و موجب دلسردی آنها و سستی در جدی گرفتن دروس میگردد.  در مطلب حاضر میخواهیم به این مشغله فکری پرداخته و راه حلی جستجو کنیم.  سعی ما همواره بر این بوده که ارزش هر مطلبی متکی به درستی خودش باشد و نه به اتکا اینکه فلان دانشمند یا بهمان فیلسوف بزرگ گفته است.  معهذا اینبار میخواهیم از گفته خود عدول کنیم.  حقیقت اینست که در شرایط حاضر، نویسندگان از ترس داغ و درفش نمیتوانند در برخی موضوعات حق مطلب را آنچنانکه شاید و باید ادا کنند.  اینجاست که شاید اگر حقایق از زبان بزرگان نقل شود کمک بهتری کند (..از زبان غیر کی کردی گناه).  ضمن اینکه گاهی کتابی در دست دارید و ضمن خواندن متوجه میشوید که گوئی نویسنده از زبان شما سخن میگوید.  در موضوع حاضر، فیلسوف و ریاضیدان مشهور، برتراند راسل آثاری دارد که بسیار بکار ما میآید.  برخلاف فلاسفه ای که مطالبشان ثقیل و غیر قابل فهم است، ایشان این امتیاز را دارد که مطالبش را صریح، روشن، و بی پرده بیان میکند.  لذا اینبار، بخش های کوچکی از کتاب "حقیقت و افسانه" ایشان را بطور خلاصه نقل میکنیم.  بعلاوه، مطالب حاضر کمکی نیز برای درس "تاریخ و فلسفه علم فیزیک" ارائه شده در ماه های پایانی 1396 و 4 ماهه اول 1397 میتواند باشد.  

     راسل در ابتدای بحث اش از اینکه در سرزمینی زندگی میکند که آزاد است اظهار خوشوقتی میکند و معتقد است که سنن و آداب آزادی خواهانه ای که در آن پرورش یافته برای نیکبختی بشر اهمیت بسیار دارد.  آرمان های او در جهان سیاست عبارتند از : آزادی بیان، روح شکیبائی و مدارا، دموکراسی و احترام به فرد تا آنجا که با استقرار نظم عمومی منافات نداشته باشد.  بعنوان جمله معترضه عرض میکینم که مخالفین آزادی بیان و آزادی های سیاسی در کشورهای استبدادی معمولاً این بخش آخر جمله اخیر را نادیده میگیرند و با وقاحت تمام ادعا میکنند منظور دموکراسی هرج و مرج است!  در مقابل، در جهان اندیشه او روش علمی را اصل میشمارد و معتقد است که آرمان های جهان سیاست هم سنگ و هم ارز روش علمی در جهان اندیشه است.  لذا کنار گذاشتن یکی از آنها باعث تنگنای دیگری میشود.  در ادامه میافزاید:

   "طرفداران عقاید جزمی گاه به آداب و سنن استناد میکنند، اما در بیشتر موارد تکیه گاهشان کتاب مقدس است که مخالفت با آن را کفر و الحاد میشمارند.  در کشور های مسیحی چه بسیار مردانی که طعمه آتش شدند بدین گناه که تفسیر انجیل مقامات رسمی را نمیپذیرند.  ... در روسیه دیروز، مخالفت با تفسیری را که کرملین از اصول نظریات مارکس و انگلس میکرد با مرگ کیفر میدادند.  در تمام این موارد اعتقادات حکومت عبارتست از مجموعه ای از احکام جزمی و هدف حکومت اشاعه و پرورش اعتقاد نسبت به این احکام در مردم است.  اما این کار را از راه استدلال و اقناع انجام نمیدهند، بلکه از این راه که تماس جوانان را با افکار مخالف مانع میشود، بدین ترتیب که ادبیات را سانسور میکند و کافرانی را که تهور بخرج داده و افکار بنیان کن خود را بر زبان میآورند معمولاً با مرگ کیفر میکند.  قاعدتاً در چنین سازمان ها، حکومت که زورگوئی برایش عادت شده است بتدریج بیش از پیش ستمگر میشود تا وقتی که سرانجام در نتیجه انقلاب خونینی سرنگون شود."

    راسل در ادامه، علم را مدیون تجربه گرایان میداند و در باب دست یافتن به اعتقادات درست شیوه جزمی گرایان را رد کرده و میگوید که : "روشی را که علم تکامل بخشیده عبارتست از مشاهده و بررسی محققانه همراه با استدلالی دقیق که هرجا بکار بسته شده منجر به پیدایش اتفاق نظر در میان مردم صلاحیت دار گردیده است.  مباحثات علمی نه از راه کشتن و سوزاندن کسانی که در لحظه حاضر از حیث عقیده در اقلیتند بلکه با پیدایش شواهدی که کفه ترازوی استدلال را به سمت یکی از دو نظر می چرباند به نتیجه میرسد."   در ادامه مثالهای تاریخی جیوردانو برونو و گالیله و بوفون را میآورد.  

     "رابطه علم و دموکراسی نزدیکتر از آنست که گاه گمان میکنند و پیوندی که این دو را به هم می پیوندد آنست که تکیه گاه این هردو آنها بحث آزاد است، درست در نقطه مقابل که پیروی از مرجع قدرت است.   در جامعه ای غیر علمی، خداوندان خرد رسمی همانها هستند که اقتدار سیاسی را در دست دارند یا با کسانی که اقتدار سیاسی در دست آنهاست پیوند نزدیک دارند.  مقاومت در برابر این خداوندان خرد، که در گذشته ها کاهنان و روحانیون بوده اند، اهانت نسبت به خدایان تلقی میشود."  

    "در جائی که چشم انداز علمی نسبتاً رواج یافته، مردم عادت میکنند برای پذیرفتن مطالب چیزی غیر از بیان مؤکد یا توسل به سنت دیرینه مطالبه کنند.  البته با اینحال بازهم مرجعی باقی میماند.  بدین معنی که ما قبول میکنیم که سرعت سیر نور 300 هزار کیلومتر بر ثانیه  و فاصله زمین از خورشید 150 میلیون کیلومتر است، بی آنکه شخصاً در این باب تحقیقی کرده باشیم.  ما این مطالب را قبول میکنیم چون گویندگان این مطالب را مردمی شایسته اعتماد میدانیم.  اما اعتقاد به اظهارات این مردم از آن رو نیست که بیانشان ریشه کهن دارد، یا میتوانند در تأیید عقاید خود از کتابی مقدس شاهد بیاورند، یا اگر نپذیریم سر از بدن جدا میکنند، یا خانواده ما را روانه اردوگاه مرگ میکنند.  در باب سرعت سیر نور هرکس آزاد است هر عقیده ای را که میخواهد بپذیرد و از پذیرفتن عقاید نامعمول یگانه کیفری که خواهد دید این است که مردم او را سبک عقل میپندارند.  مردمان صاحبنظر در نتیجه بحث آزاد به توافق رسیده اند و اجماع آنان بر اموری از قبیل سرعت سیر نور بر زور مبتنی نیست، بلکه بر عقل استوار است.  در امور علمی عقل را اساس کار قرار دادن، وقتی بصورت عادت فکری درآید مسلم است که این عادت به میدان سیاست عملی نیز سرایت خواهد کرد.  کسانی که میکوشند شکل هائی از حکومت استبدادی را برقرار کنند با نقطه نظرهای علمی دشمنی میورزند."

   " امتیازی که دموکراسی علمی بر دیکتاتوری جزمی دارد کدام است؟  امتیازی که پایه و اساس تمام امتیازات دیگر محسوب میشود، عبارت است از امتیاز فکری محض، بدین قرار که: در یک جامعه علمی اصول نظریات بدان جهت که به احتمال قریب به یقین مطابق با واقعند پذیرفته میشوند، زیرا این اصول پس از بحث آزاد بدست آمده اند، حال آنکه در لوای حکومت دیکتاتوری اصول نظریات یا بدان جهت که ریشه کهن دارند یا از آن رو که مناسب حال زمامدارانند مورد قبول قرار میگیرند.  از این اختلاف هزاران نتیجه دیگر بدست میآید.  وقتی اعتقاد رسمی در نتیجه بحث آزاد حاصل نشده است، بحث آزاد را باید ممنوع اعلام کرد و تفکر هوشمندانه را به هیچ شمرد.  در نتیجه، حکومت از تلقین و اشاعه حمق سود میبرد.  در نتیجه، دیری نمیگذرد که زمامداران میتوانند انواع ستمکاری ها و بی عدالتی ها را بی پروا بر مردم روا دارند."

    " تاریخ نشان میدهد که هر دسته از مردم که نسبت به دسته های دیگر قدرتی کسب کرده اند، همیشه از قدرت خود سوء استفاده کرده اند، مگر وقتی که بیم از دست رفتن آن وجود داشته است.  شاید بزرگترین امتیاز دموکراسی بر دیگر اشکال حکومت این نباشد که مردانی که در رأس قدرت قرار میگیرند خردی فوق العاده دارند، بلکه این باشد که در دموکراسی اتکای زمامداران بر پشتیبانی عامه است، در نتیجه میدانند که اگر به حداقل بی عدالتی متهم گردند، موقعیتی را که نصیبشان شده است از دست خواهند داد."

   " هر سازمان استبدادی یا دیکتاتوری، گواینکه ممکن است در آغاز کار با دیگر کشورها از حیث اندیشه علمی هم طراز باشد، اما بطور مسلم به مرور ایام عقب خواهد افتاد و جون از قافله علم عقب ماند، نتایج این عقب ماندگی نه فقط در زمینه نظری، بلکه در فنون نیز مصیبت بار خواهد بود.  تنها در لوای آزادی است که شرایط پیشرفت برای مدتی دراز فراهم است، حتی در زمینه اموری مانند فن جنگ که حکومت ها بسیار مشتاق تکامل آنند.  افکار نو تقریباً همیشه برای مقامات حکومتی ناگوار است، ولی هرجا که این افکار سرکوب شود، جامعه بصورت متحجر در خواهد آمد.  به دلایلی که امد، من با اطمینان انتظار دارم کشورهائی که آزادی فکری و علمی را محترم میشمارند، در امر جنگ قابل تر از کشورهائی از آب درآیند که رژیم دیکتاتوری دارند."

   راسل در ادامه میافزاید که بجای اینکه استدلال خود را بر پایه پیروزی در جنگ بنا نهد مایل است استدلال خود را بر ملاحظات کلی مربوط به رفاه بشر بنیان گذارد.  بحث آزاد، روح شکیبائی و مدارا پدید می آورد، و روح مدارا مانع از بروز جنگ میشود.  "حکومت سخت و انعطاف ناپذیر در کسانی که گمان میکنند قدرتشان از گزند مصون است، ستمگری و بی رحمی می پروراند.  سرانجام نیروهای مقاومت چیره میگردند و مردم که از دیر زمانی درد و رنج تحمل ناپذیری را تاب آورده اند و در نتیجه کارشان به جنون کشیده است زنجیرهای خود را برای انتقامی وحشیانه می گسلند.  هرجا اقلیت ها دو دستی به قدرت استبدادی خود بچسبد، از این قیام های ستمکارانه گریز نیست.  اما هر اندازه هم چنین قیام هائی ضرور باشد، انقلابی که از سرچشمه نفرت سیراب شده است، بهترین وسیله آفرینش جهانی بهتر بشمار نمی آید، زیرا آنها که از سرکوب کنندگان خود نفرت دارند، مستعدند هروقت که از دستشان برآید همان جنایاتی را تکرار کنند که خود بر ضد آن قیام کرده بودند.  تنها در یک رژیم دموکراسی و بحث آزاد است که پلیدی ها را میتوان چاره کرد، بی آنکه در اعمال زور افراط شود، افراطی که پلیدی های تازه بدنبال دارد که از حیث بزرگی همپایه همان پلیدی هائی است که خود از میان برداشته است.  دموکراسی عدالت را همراه میآورد و بحث آزاد پیروی از عقل را، و تنها با عقل و عدالت است که میتوان از خطرات جنگ امروز که نژاد بشر را به نیستی تهدید میکند راهی به بیرون یافت."

   نتیجه:  مطالب فوق بخش های کوچکی از کتاب "حقیقت و افسانه" راسل است که بنظر میرسد برای تکمیل مطالب گوناگونی که تاکنون در این وبلاگ آورده ایم مفید باشد.  برای نتیجه گیری بهتر، توصیه میشود که بویژه در این ایامی که فرصت بیشتری دارید اصل کتاب را بخوانید و برابر هریک از جملات آن تأمل کنید.  بی شک، همانطور که استفاده از تجربیات دیگران در امور علمی و فنی ذیقیمت است، متشابهاً تجربیات گرانبهای فلاسفه بزرگ میتواند اعتماد ما را بر روشی که در پیش گرفته ایم بیش از پیش افزایش دهد.  فکر درست، همواره درست است صرفنظر از اینکه از ذهن چه کسی تراوش کرده باشد.  فکر سالم، شرقی و غربی ندارد و این نحوه علامت گذاری خود حاکی از تعصبات فکریست و باید یکسره کنار گذاشته شود.  همانطور که تمرین در مباحث علمی باعث رشد و درک بهتر میشود، تمرین و بحث در این مسائل به درک بهتر آنها کمک میکند.

 

آزادی اندیشه - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

  • مرتضی قریب
۱۷
فروردين

از کوزه همان برون تراود که در اوست

   این کم لطفیست که خوانندگان ما نظری ابراز نمیفرمایند و نقدی ارائه نمیکنند. دانسته نیست که با دیدگاه های ارائه شده موافقند یا مخالف.  طبعاً در اینجا نظر مخالف یا نظر کسانی که ابهاماتی میبینند و در صدد روشن شدن بحث های ارائه شده هستند ارزشمند است.  اکثریت کسانی که با اظهار نظراتشان رهنمود ارائه میدهند خواستار ارائه طریق نیز هستند.  به زبان حال میگویند همه آنچه تو میگوئی درست، ولی چه باید کرد!  آنچه امروز بر همه واضح و مبرهن است اینست که بدون هیچ شک و تردیدی، اکثریت قریب به اتفاق ملت مشکل بزرگ بختکی را که چهار دهه بر دوش آنان سنگینی میکند را کاملاً درک میکنند.  برخی بنا به اعتقادات آخر زمانی منتظرند تا آسمان شکافته شود و منجی بزرگ نزول اجلال کرده مشکلات را حل کند.  بیاید تا شاید بقول شاعر، داد دل فیلسوف نالان را زین اختر زشت خیره سر گیرد.  چنین باوری اگر از جنبه فلسفی زیبا باشد، که هست، باری کمکی به وضع درماندگان مستأصل نمیکند.  در مباحث گذشته، در انتهای هر مطلب همواره بعنوان نتیجه اخلاقی، درمان مشکلات را در آموزش دیده ایم.  منتها هیچکس سوأل نکرده و نمیکند که این آموزشی که میگوئی چیست و چگونه باید اجرائی شود؟  با اینکه خود را وقف کلیات کرده و عمدتاً جنبه های نظری و محافظه کارانه را در دستور کار قرار داده ایم، معهذا، مایلیم در اینجا کمی عملی تر برخورد کنیم.

1- محتوای آموزش:  همه دردسرهای ما یا ناشی از جهل یا تعصب و یا خرافات است.  تم اصلی آموزش های این سرزمین همواره تحت تأثیر یکی از موارد فوق یا همه آنها بوده است.  از آنجا که سیستم تربیتی ما در همه دوران ها، چه پیش از اسلام و چه بعد آن، همواره تحت تأثیر روحانیون بوده لذا تعصب و خرافات، کم یا بیش، محور اصلی آموزش پایه فرزندان این مرز و بوم بوده است.  شاید فقط طی یک دوره پنجاه ساله کمی شدت آن کاهش یافته و دیدگاه های انسان مدارانه آن بارزتر گردید.  در این دوره کوتاه (کوتاه نسبت به چندین هزار سال)، تمرکز اصلی بر مبارزه با بیسوادی و اشاعه دانش های نوین و کاستن از جهل گسترده بوده است.  در همین دوره کوتاه شاهد اشاعه بهداشت همگانی و کاهش فقر مزمن و متعاقباً اصلاح سر و وضع مردم و سروسامان گرفتن وضعیت زندگی مردم بوده ایم.  حال یا بدلیل نبود فرصت کافی یا بدلیل مخالفت روحانیون، اصلاح اساسی در پایه های فکری و گنجاندن آن در برنامه تعلیم و تربیت کودکان میسر نگردید.  خوشمان آید یا بدمان، فرهنگ ما آلوده به عیوب بالاست.

2- آموزش چه موادی؟:  مهمترین مادّه ای که در برنامه های آموزش پایه دانش آموزان میبایست لحاظ میگردید و طبعاً در آینده نیز باید لحاظ گردد همانا آموزش روح تساهل و مدارا با دیگران میباشد.  حجم عظیمی از مشکلات امروز ما و البته اغلب بلاد اسلامی از فقدان این خصوصیت ناشی میشود.  مادّه دیگری که لازمست در برنامه آموزشی قرار گیرد همانا آموزش چیستی تعصب و چگونه پرهیز کردن از آن میباشد.  تعصب چه در ملیت و ناسیونالیزم، چه در مذهب، و چه در سیاست و سایر امور باید مورد تجدید نظر قرار گیرد.  زمانی بود که خلاف آنرا را به ما آموزش میدادند و چنان مینمودند که نبود تعصب مترادف است با بی غیرتی.  در آموختن حساب و هندسه و فیزیک و شیمی بسیار زبردست و دانا شدیم اما در مورد مدارا با دیگران و پرهیز از تعصب، هیچ!  با اینکه در فرهنگ کهن ما فرهیختگانی متخلق به این روحیات، امثال ابوالحسن خرقانی و دیگران، کم نبودند و ادبیات ما سرشار از داستانهای اینان است اما حاصل کار چیز دیگری شد.  پس اشکال کار کجاست؟  نکته در آموزش سیستماتیک و وسیع است.

3- آموزش در چه وسعتی؟:  بصورت منفرد، فرهنگ ایرانی در گذشته خود ستاره های درخشان ادب و معرفت کم ندارد.  هر یک از اینان روحیه جوانمردی و دوری از تعصب و تمسک به تساهل را به مریدان خود تعلیم داده اند.  اما چه شد که هنوز اندر خم یک کوچه ایم؟  بنظر میرسد پاسخ در سیستماتیک نبودن این آموزش هاست.  زمانی خواجه نظام الملک طوسی کمر همت بست و نظامیه ها را بدین منظور در نقاط مختلف ایران تأسیس کرد.  اما آنچه از آب در آمد سیستماتیک شدن آموزش تعصب و عدم مدارا بود.  با بودن شخصیتی چون امام محمد غزالی در رأس این مجموعه، غیر این هم انتظاری نمیرفت.  ممکنست اینجا و آنجا بصورت منفرد مدارسی با برنامه درست موجود باشند اما این امر تا شکل سیستماتیک و سرتاسری بخود نگیرد بجائی نخواهد رسید.  همه از عاقبت آموزشگاه رشدیه که با اسلوب درست و مدرن پا گرفته بود آگاهیم.  میدانیم که چگونه روحانیت قشری به برانداختن مدرسه او و سیستم فکری او همت گماشت.  پس آموزش باید همگانی و سرتاسری باشد و این، دستکم در آغاز، جز از دست دولت ساخته نیست.  

4- چه کسی آغاز کند؟:  برای انجام موارد فوق چه کسی باید آستین بالا زند؟  آیا سیستم حاضر خود میتواند کاری کند؟  طبعاً خیر.  از سیستمی که در جلوگیری از اطلاع رسانی تولید کننده پارازیت است و علیرغم علم به زیانهای آن، سالهاست بدان مبادرت میورزد جز پارازیت چه چیزی میتوان انتظار داشت.  از کوزه همان برون تراود که در اوست.  چه بسا این سیستم اگر امکان آنرا داشته باشد، ارسال امواج پارازیت را جهانی کرده اطلاع رسانی جهانی را نیز فیلتر کند.  دانایان مرتب صحبت از آموزش صحیح در مدارس میکنند.  همانطور که در بالا گفتیم، روح تساهل و مدارا و پرهیز از تعصب از مهمترین وجوه چنین آموزشی است.  اما آیا سیستم موجود توانائی گنجاندن این مواد را در برنامه آموزشی رایج دارد؟  ابداً، مطلقاً.  مثل اینکه نفت بخواهد کار آب را در خاموش کردن آتش انجام دهد (...آب آتش را مدد شد همچو نفت).  لذا پیش نیاز هرگونه تغییر در برنامه آموزشی، خارج ساختن آموزش و پرورش و بطور کلی امور فرهنگی از نظارت کنندگان آن یعنی روحانیون است.  چگونه؟  چگونگی آن بر عهده سیاسیون و سایر دست اندر کاران است.  با اینکه هر تلاشی برای روی کار آوردن حکومتی صالح و درستکار درخور تقدیر است و با اینکه دغدغه اصلی سیاسیون و جامعه شناسان نیز همین است، منتها نکته ای که نباید از نظر دور داشت اینکه هر تغییر سیاستی بدون تغییر اساسی در سیستم آموزش های پایه، در بلند مدت عبث و بی حاصل خواهد بود.

5- آموزش و اقتصاد:  امروزه بیش از پیش نمایان است که جایگاه ملت ها و اهمیت کشورها در قدرت اقتصادی آنها نهفته است.  یکی از وجوه اقتصاد به آموزش باز میگردد.  نه تنها آموزش علوم و فنون بلکه آموزش های پایه که در بالا ذکر آن رفت.  مثلاً در آن دورانی که اقتصاد این کشور عمدتاً کشاورزی بود، نوعاً یک کشاورز ساده دل پس از سالها مرارت و زدن از دهان زن و  فرزند سرانجام پول کافی ذخیره میکرد تا به آرزوی دیرینه خود رسیده به زیارت کربلا نائل شود.  البته هرکس آزاد است پول خود چگونه خرج کند.  اما اگر آن آموزش های صحیح برقرار میبود، شاید عده ای آن پول را در مسیر سازنده تری صرف میکردند.  شاید صرف مدرسه رفتن فرزندان خود میکردند. شاید در ارتقاء کار خود صرف میکردند و زیارت را به دورانی که ثروت کافی کسب کرده بودند موکول میکردند.  این نحوه تفکر در عشق به زیارت، حاصل استیلای شیعه و تبلیغات آن پس از دوران صفویه است حال آنکه طی چند سده اولیه اسلام چنین چیزهائی کمتر مرسوم بود.  نگاهی مختصر به نحوه زندگانی مردم در چند صد سال اخیر حاکی از فاجعه زیانبار ایدئولوژی بر زندگی مردم است.  استبداد سیاسی دست در دست استبداد دینی کار را به نهایت کشیدند.  کافیست زندگی گذشتگان خود را مرور کنیم.  نمونه دیگری از دخالت ایدئولوژی را در چین کمونیست میبینیم.  شعار معروف مائوتسه دونگ در برنامه اقتصادی (1958 تا 1962) مشهورش "جهش بزرگ به پیش" نام داشت.  طبق معمول، کلمات پرطمطراق و ادعاهای بزرگ خصیصه چنین سیستم هائی است.  نه تنها مزارع بلکه وسائل تولید نیز اشتراکی شده بود ولی بازده مورد انتظار را نداشت.  مائو ناگهان فکر داهیانه ای به نظرش رسیده و دستور قتل عام گنجشک ها را به گمان آنکه نیمی از غلات را میخورند صادر کرد.  دستور رهبر بدون چون و چرا اجرا شد و پس از مدتی مردم انقراض گنجشک ها را جشن گرفتند.  اما سال بعد و سالهای بعدی که حشرات  و آفات در نبود گنجشک ها ازدیاد نسل پیدا کرده بودند باعث کاهش غلات و متعاقباً قحطی بزرگ شد (البته چند سال بعد مجبور به واردات گنجشک زنده از شوروی شدند!).  در این دوره چهار ساله دستکم 14 میلیون و به روایت دیگری حدود 43 میلیون چینی جان خود را در اثر فقر غذائی و تبعات سیاست جهش بزرگ از دست دادند.  مائو به صراحت میگفت حتی اگر نیمی از مردم نیز جان فدای نظام کنند چه باک!  توجه کنیم که جمعیت آنزمان چین حدود 600 میلیون نفر بوده است.  فقط قحطی به تنهائی بلای جان نبود بلکه سیاست کمک مالی و غذائی بلاعوض به بلوک شرق و نهضت های ضد استعماری آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین نیز بی اثر نبود.  مردم از خود میپرسند که حکومت برای مردم است یا مردم برای حکومت؟  آیا هدف، وسیله را توجیه میکند؟  بیائید برای سرنوشت کشورهائی که الگوی چین را سرلوحه کار خود قرار داده اند دعا کنیم.

6- زیان تعصب:  ریشه جنگ ها و بسیاری دیگر از مشکلات جامعه، تعصب است.  بد نیست در اینجا نظر یرتراندراسل در کتاب "حقیقت و افسانه" او را عیناً نقل کنیم.  میگوید: "مردم دوست ندارند عادات فکری خود را تغییر دهند و نفرت از برخی ملل بیگانه، از عاداتی است که سخت در اندیشه بشر ریشه دوانده است.  مردم دوست ندارند بیندیشند که عادات کهن، با بقای نوع بشر ناسازگار است و چه انگشت شمارند کسانی که با ادامه زندگانی بشر بیشتر از عادات کهن دلبستگی دارند.  مردم اغلب بی چون و چرا میپذیرند که هر گونه اندیشه غیر متداولی مهمل است و بخود زحمت تفکر نمیدهند"  تعصبات را بسادگی نمیتوان از میان برد منتها با آموزش اصولی میتوان بتدریج بر آن غلبه کرد.  آیا راه دیگری هم وجود دارد؟  باید اذعان کرد که در سوی دیگر، قشریون نیز بیکار ننشسته و با افکار نو دشمنی میکنند.  آنها برای به کرسی نشاندن عقاید خود و اینکه قانون فقط قانون خداست و آزادی های مطلوب بشر جز هرج و مرج نیست بی محابا ستیزه جوئی میکنند.  آنها خاطر نشان میکنند که آزادی های مطلوب بشر، خلاف قاعده الهی است و بشر تا بنده نباشد آزاد نیست.  بازی با کلمات، فوت و فن بزرگان آنان است.

7- آموزش از راه تصاعد:  دیدیم که گنجاندن آموزش پایه در برنامه تعلیم و تربیت سراسری مدارس فعلاً مهیا نیست. در نهایت، چون راه حل کوتاه مدتی در افق دیده نمیشود، شاید یک راه عملی برای تعمیم آموزش های انسانی استفاده از ایده "تصاعد هندسی" باشد.  ضررهای تصاعد هندسی در پدیده هائی چون افزایش جمعیت و یا شیوع بیماری های همه گیر را دیده ایم و به قدرت ویرانگر تصاعد واقف گشته ایم.  اما این نیز مثل هر پدیده ای ممکنست جنبه های مثبت هم داشته باشد.  چرا از این قدرت در ترویج ایده های انسانی و آن آموزش هائی که در بالا گفتیم که در برنامه مدون آموزشی غایب است استفاده نکنیم؟  بویژه اینکه تکنولوژی روز نیز راه آن را باز و وسیله آنرا در اختیار گذاشته است.  اگر این ایده ها از یکنفر، و فقط 1 نفر،  آغاز و بدست مثلاً 3 نفر دیگر رسیده و آنان را روشن کند میتواند در مدت کوتاهی یک واکنش زنجیری را راه انداخته کل جامعه را دربر گیرد.  کافیست هر یک از آن 3 نفر، 3 نفر دیگر را راهنمائی کند و همینطور الی آخر.  مگر هدف همین نیست؟  همانطور که در مطالب پیشین نیز گفتیم، امروزه لازمست از تکنولوژی روز کمال استفاده را کرده و خود را محدود و مقید به امکانات گذشته نکرد.   ابتکار در این زمینه ها بسیار راهگشا و کارگشاست.  آیا معمای اتصال 9 نقطه شبکه مربعی را با 4 خط مستقیم به یاد دارید؟

  • مرتضی قریب
۱۳
فروردين

پایان زمان (آخرالزمان)

      در بحران اخیر شیوع ویروس کرونا در سطح جهانی، بازار داغی برای اظهار نظرهای گوناگون بوجود آمده که مخاطره برخی از آنها و پیامدهایشان کمتر از ویروس کذائی نیست.  مخاطره از این بابت که اگر شیادان کسب و کار دین بار دیگر بر  امواج شایعات سوار شوند آینده ای پر مخاطره تر از آنچه امروز هست انتظار میرود.  لذا بر روشنفکران و ارباب خرد فرض است که با روشنگری و اطلاع رسانی مناسب از شیوع نوع دیگری از ویروس پیشگیری کنند.  ویروس جهل مرکب!  در زیر، به برخی از موضوعاتی که به نوعی با روال آموزش های این وبگاه مرتبط است اشاره میکنیم:

1- جنس خارجی:  در مطلب پیشین انتقاد محکمی از فرهنگ ایرانی کرده بودیم که شیفته اجناس خارجی و ایده خارجی است.  در اینجا باید اعتراف کرد که این عقیده چندان بی ربط هم نیست و اگر منصفانه قضاوت کرده باشیم شاید تا حدودی حق با توده هاست چه اینکه مشاهدات فراوان آنهاست که چنین ذهنیتی را بوجود آورده است.  مثلاً همین روزها شنیده شده که مافیای ایتالیا، مبلغ هنگفتی کمک مالی در جهت کنترل ویروس کرونا به دولت اهدا کرده است.  اما مافیای ایران چه؟  نه تنها هیچ! بلکه حتی جلوی کمکهای خارجی را نیز گرفته و چه بسا اگر هم کمکی وارد شود سر از بازار سیاه در خواهد آورد.  

2- قانون بقای مادّه و انرژی:  بخش عمده سوءتفاهمات ما را میتوان ناشی از درک نادرست ما از این قانون تعبیر کرد.  چگونه؟ مثلاً در همین اخبار مرتبط با درمان بیماری کرونا میشنویم که فردی بدون داشتن هیچگونه تخصصی، یک شبه درمان بسیاری از امراض را کشف و به بیماران توصیه میکند.  یعنی اینکه بدون طی دوران دبستان و دبیرستان و سالهای سال دانشگاه و متعاقباً طی دوره های تخصصی، بدون همه اینها و صرفاً در یک کشف و شهود شبانه، همه آنچه دانشمندان قاصر بودند را میتوان به منصه ظهور رسانید.  بعبارت دیگر از هیچ و پوچ بتوان چیز ارزنده ای خارج کرد.  افراد اختلال مغزی از علاقمندان این شیوه فکری هستند و نمونه قدیمی آن "ماشین جاودانی" است.  ماشینی که بدون صرف انرژی تولید کار و انرژی میکند.  تولید چیزی از هیچ!  همین رویه را نیز در زندگی اجتماعی خود بکار میگیرند.  بدون آنکه هیچ زحمتی کشیده باشند و دارای کمترین سابقه ای باشند خود را شایسته اشغال مناصب بالا میپندارند.  مصادیق آن کم نیست.  

3- اقتصاد پسا کرونا:  نگرانی مهمی چه در سطح ملی و چه بین المللی ایجاد شده که هزینه های در خانه ماندن و قرنطینه را چه کسی باید پرداخت کند.  اقتصاد های شکننده با آینده مبهمی روبرویند بویژه آنها که متکی به درآمدهای خدماتی و گردشگری و امثال آن هستند.  اگر دوره بحران طولانی شود، بسیاری با پی آمدهای وخیم اقتصادی روبرو خواهند شد.   یکی از دلایلی که دولت رفت و آمد ها را چندان سخت گیری نمیکند و دستور قطعی برای قرنطینه نمیدهد شاید همین تبعات اقتصادی است که نمیخواهد بگردن بگیرد.  در شرایط قرنطینه، دولت موظف به تأمین حداقل معیشت مردم است.  با خزانه تهی از پس چنین تعهدی نمیتوان برآمد.  ضمن اینکه در هر حال دست دولت در آینده باز خواهد بود که هر گونه نتایج وخیم ناشی از شیوع را بعهده مردمی که رعایت نکرده اند بگذارد.  

4- تقدس زدائی:  یکی از نتایج فرعی این بحران، باز شدن چشم و گوش توده هاست.  مردم به چشم خود دیدند که اماکن متبرکه و امامزاده ها و امثال آن شفا نمیدهد که هیچ، بلکه مرکز پخش بیماری و شیوع گسترده نیز میتوانند باشند.  این بیماری بقدری وخیم است که روحانیون بلند پایه نیز بالاخره دستور دولت در تعطیل این مراکز را پذیرفتند و خود نیز به گوشه امنی پناه بردند.  زمان آنست که مردم بپذیرند که این اماکن نیز مانند خانه های خودشان است و رمز و رازی در بین نیست.   مردم شفای بیماران خود را از طریق نسخه های پزشکان دریافت کردند و نه کاغذهائی که به چاه مقدس میریختند.  بجای دخیل بستن چاره را در درمانهای پزشکی یافتند. 

5- تبلیغ و القاء:  ارادت به اشیاء و اماکن مقدس چگونه پدید میآید؟  کافیست دو عدد چوب 4 متری را کنار هم در زمین فرو کنید و اکلیل زرد به نیت طلا بر آن بپاشید.  سپس مردم را دعوت کرده و در باب کرامات این دو چوب و اینکه کنار هم عدد مقدس 44 را (به نیت 44 معصوم) تداعی میکند داد سخن دهید.  کافیست مدتی این مراسم را تکرار کرده و سعادت مردم را در گروی زیارت آن بدانید تا سرانجام شاهد وقوع معجزه ای باشید.  معجزه عجیب مغز انسان هموساپین که با تکرار مکررات و القاء مقدس بودن این دو چوب خشکیده، مردم نهایتاً پذیرای گفته های شما خواهند شد.  محتوای گفته ها هیچ مهم نیست بلکه تکرار آن مهم است.  زرنگ باشید، میتوانید مذهب خود را پایه گذاری کنید و چنان خواهد شد که پس از شما نیز مردم خود استمرار آنرا بعهده گیرند.  کسبه دکان مذهب هیچگاه راضی به از دست دادن کار و کسب خود نیستند.  لذا علیرغم شواهدی که موجب آگاهی مردم است، آنها ظهور و شیوع این بیماری را ناشی از تخطی مردم از فرامین الهی نشان داده و راه بازگشت را به آنها نشان میدهند.  منتها فرامین الهی در دست خودشان است و راه توبه را هم آنها باید نشان دهند.  "وعده و وعید"، قاعده طلائی در این داستان است و هردو با "تبلیغ" میسر است.  تبلیغ یعنی کوبیدن مکرر و مستمر بر مغزها طوریکه مجالی برای فکر دیگری نباشد.  مقایسه کره شمالی با کره جنوبی در این رابطه آموزنده است.  ببینید چند دهه تبلیغات همراه با زور و استبداد چه تفاوت عظیمی را بین این دو فرهنگ یکسان بوجود آورده است.  متشابهاً وضع ملل اسلامی پس از تحمیل افزون از هزار سال قالب های فکری خاص بهتر از کره شمالی نمیتواند باشد.  نجات از قالب های فکری منجمد نیازمند زمانی برای اندیشه آزاد است.  شاید تعطیلی گسترده در این دوره، فرصتی کوتاه برای تفکر آزاد مردم باشد.

6- مناسک:  مجدد بهمان نتیجه سابق الذکر در مطالب پیشین میرسیم که مردم اجرای مناسک را دوست دارند و از آن گریزی نیست و نباید آنرا رد کرد.  هر حقیقت جدیدی را هم بخواهیم به توده ها آموزش دهیم، گنجاندن آن لابلای آداب و مناسک مؤثرتر میشود.  سالهای سال روحانیون مسلمان با رسانه سینما و تلویزیون مخالف بودند، اما سرانجام به این نتیجه رسیدند که آنها نیز پیام خود را از این مجاری بهتر میتوانند به مردم عرضه کنند.  با آنچه خوشآیند ذاتی انسان است نمیتوان مخالفت شود بلکه باید راه درست استفاده از آن را نشان داد.  مثلاً هنر از مقولاتی است که هرقدر خشکه مقدسین با آن مبارزه کردند، باز راه خود را یافته به حیات خود ادامه داده.  مناسک بمنزله ملاطی مردم را کنار همدیگر نگاه میدارد.  بهترین آنها نزد ایرانیان باستان جشن های مرتبط با طبیعت بوده که مهمترین آنها نوروز (انقلاب ربیعی) و مهرگان (انقلاب خریفی) هنوز مورد احترام مردم است.  شیادان و کاسبان حوزه دین که همواره با هویت ایرانی و فرهنگ کهن این سرزمین دشمنی ورزیده اند، مدتیست کار را بجائی رسانده اند که علناً در رسانه ها دشمنی خود را با نوروز و جشن های ایرانی ابراز  میدارند.  چرا؟ چون آنها را رقیبی برای بازار مکاره خود میبینند.

7- علت العلل:  بالاخره، علت اصلی بحران اخیر چیست؟  ببینیم سلسله علت و معلول ها را تا کجا میتوان دنبال کرد.  طبعاً ویروس کرونا علت بیماری اخیر است.  منشاء ویروس و اولین ظهور او کجا بوده؟: در چین.  از چه چیزی به انسان منتقل شده؟: از خفاش یا متعاقباً مورچه خوار که جزو غذای چینی هاست.  مگر غذای دیگری نبوده که اینها را میخورند؟: بعلت جمعیت زیاد چین و کمبود منابع، آنها مجبورند هر جنبده ای را بخورند که جانوران یاد شده از بهترینشان و سوسک و عنکبوت معمولی ترین آنهاست.  پس تا اینجا جمعیت نقش اصلی را بازی میکند، گو اینکه نظر دیگری میگوید علت خوردن مورچه خوار برای افزایش قوه باء است که البته آن هم نهایتاً به جمعیت بازمیگردد.  حالا علت جمعیت زیاد در چین چیست؟: طبعاً منظور نسبت جمعیت به منایع غذائی بالفعل و بالقوه است والا عدد مطلق، که البته خیلی زیاد است، بتنهائی کاره ای نیست.  دولت چین از چند دهه پیش سیاست تک فرزندی را با شدت زیاد اعمال کرد و توانست رشد جمعیت را کوچک کند.  اما افسوس و صد افسوس هنگامی این سیاست صحیح آغاز شد که به وسط صفحه شطرنج رسیده بودند و شمار جمعیت از میلیارد گذشته بود!  قبلاً در مطلب "آموزش و اهمیت آن" مندرج در اسفند 1398 به تصاعد هندسی و مثال آن در شطرنج اشاره کردیم که دیگر تکرار نمیکنیم.  

8- جمعیت و محیط زیست:  یکی از دلایل رشد زیاد جمعیت ممکنست مربوط به فرهنگ باشد.  مثلاً در سنت هند، فرزند نعمت و عطیه خداوند است و موجب افزایش روزی.  اما دلیل مهمتر مسأله اقتصادیست و فرزند بیشتر، بویژه پسر، یعنی دستان بیشتر برای کار کشاورزی و کمک به افزایش درآمد خانواده.  این انگیزه تا دوران آغاز کشاورزی مدرن و صنعتی منطقی مینمود زیرا کشاورزی عملی یدی بود و دستان بیشتر بمعنی بهره وری بیشتر بود.  اینکه قبلاً "آموزش" را یکی از محور های مهم توسعه جامعه معرفی کردیم از همین بابت است.  زیرا اگر آموزش درستی وجود میداشت، محاسن تنظیم خانواده را در شهر و روستا توضیح میداد و مردم را به داشتن خانواده جمع و جور تر تشویق میکرد.  بویژه اینکه در دوران کشاورزی صنعتی، بهداشت نیز ترقی کرده و مرگ و میر کودکان کاهش چشمگیری یافته است.  این حقایق میبایست با زبانی ساده و با استفاده از تمام ظرفیت رسانه های جمعی برای مردم تشریح میگردید.  اینجاست که نقش دولت نالایق پررنگ میگردد که با قصور از این وظیفه، مردم را به حال خود رها میکند.  روزی ممکنست بفکر بیفتند که دیگر دیر شده.  شاید ویروس کرونا راه دیگری برای علاج باشد. وقتی جمعیت این سیاره بیش از حد تحمل شود، مادر زمین لابد با ترفندهائی مثل بیماری های لاعلاج در صدد پاکسازی برآمده و تعادل جدیدی را جستجو میکند.  بهرحال مشکل کرونا دیر یا زود تمام میشود اما غول جمعیت مرتب تنوره میکشد و بدتر از بد اینکه حاکمیت نه تنها آنرا رها کرده بلکه به ازدیاد جمعیت نیز میکوشد.  دلسوزان میگویند محیط زیست این کشور در حال تخریب است در حالیکه بضرس قاطع میگوئیم محیط زیست این کشور تخریب شد!  تمام.  فاجعه محیط زیست معلول جمعیت زیاد و نیز اداره غلط است.  آخرین قطعات زمین مناسب کشاورزی بکار گرفته شده و آخرین قطرات آب نایاب نیز استفاده شده و تمام ذخایر همگی استفاده شده.  واقعیت اینست که تأمین خوراک این جمعیت دیگر بتنهائی از منابع داخلی امکان ندارد و خودکفائی بیمعنی شده است.  آیا روزی فرزندان ما مجبور به تغذیه از سوسک و عنکبوت خواهند شد؟  اینگونه مباد.  در این رابطه، مجریان ناقص عقل بعید است کمترین درکی از مفهوم تصاعد و سایر اصول علمی داشته باشند.  بند 2 را یکبار دیگر مرور کنید.  در مطالب گذشته مکرر از "جمعیت" و "محیط زیست" بسیار گفته ایم و تکرار نمیکنیم.

9- تصاعد:  درباره اطلاعات مبتلایان کرونا و جان باختگان، اختلاف نظر های زیادی هست.  برای اینکه تخمین درستی از جانباختگان داشته باشید، دقیق ترین و مورد اعتماد ترین راه نگاه به آمار اداره متوفیات در سطح کشور است.  آمار درگذشتگان طی ماه های مختلف در سال گذشته دارای یک روند (trend) خاص است که بطور معمول قرار است در سال بعدی نیز ادامه یابد.  عدول از این روند قابل مشاهده است که طبعاً مربوط به این بیماری میشود و حتی میتوان تاریخ شروع و شیوع آنرا کشف کرد.  اما درباره آما مبتلایان در مورد هر بیماری مسری باید گفت که آمار ارائه شده از سوی مسئولین بیانگر یک تصاعد حسابی است که کاملاً غیر موجه است.  دستکم در مراحل اولیه این بیماری باید با یک تصاعد هندسی مواجه باشیم درست مانند داستان شطرنج. در مورد درگذشتگان نیز در مراحل اولیه تقریباً همین روند حاکم است.  در مراحل کنترل بیماری البته روند از حالت تصاعدی خارج و یا ضریب تکثیر عفونت کاهش میابد.   بعنوان یک کار تحقیقی به دانشجویان توصیه میشود این مطلب را پیگیری و نتیجه را انتشار دهند.

10- آیا آینده ای هست؟:  در روزگار بحرانها مردم عرفانی میشوند و به گمانه پردازی های مختلف رو میآورند.  گروهی از شیعیان نشانه های آخر زمان را مشاهده میکنند و وظیفه خود را در عدم همکاری در کنترل بیماری دیده و بسا به بدترشدن آن امیدوارند.  در برخی از جوامع کاتولیک غربی نیز چنین حال و هوائی برپاست.  این در حالیست که پزشکان همچنان در مبارزه با بیماری بدون اعتناء به این تفکرات، به سوگند پزشکی خود وفادار و متعهدند.  سوء تفاهماتی در باب نجات دهنده و مسائل آخر زمانی هست که اگر کسانی خواهان توضیح باشند آنرا به آینده وامیگذاریم.  اما در میان همه این تفکرات عرفانی یک پرسش اساسی وجود دارد و آن اینست: نقش ما در کارگاه هستی بعنوان انسان چیست؟  دو رویکرد برای پاسخ وجود دارد.  اگر از نویسنده این سطور سوأل کنید طبعاً پاسخ اینست که وظیفه ما پیشرفت در زندگی جمعی با رعایت اخلاق میباشد.  هدف، پیشرفت و تعالی چه در زندگی شخصی چه خانواده و چه میهنی و چه جهانی است.  در عین حال، مبارزه با دروغ و عواملی که باعث سلب آزادی های طبیعی میشود در دستور کار هر انسان با وجدانی باید قرار داشته باشد.  اما یک رویکرد متفاوتی هم وجود دارد که ممکنست برخورنده باشد.  لذا کسانی که اعصاب قوی ندارند از ادامه مطلب خودداری کنند.  اگر از چشم یک هوش فرازمینی به اوضاع سیاره زمین نگاه کنیم نقش انسان اینگونه دیده میشود: "این موجود دوپا، یک ماشین تولید زباله کامل است، مواد خام را از محیط دریافت و سپس وارد فاضلاب میکند.  غیر مواد خوراکی، سایر مواد سیاره را برای زیست بهتر خود استخراج و پروسس میکند.  تحلیل نهائی آن، افزایش آنتروپی سیاره است؛ یعنی افزایش بینظمی کل."  از این حیث، انسان تفاوت زیادی با سایر جانوران ندارد.  اما در تخریب سیاره هیچکدام به پای انسان نمیرسند.  مثلاً چرندگان علفخوار هیچگاه زمین را پاک چری نمیکنند و به علفها فرصت ترمیم میدهند.  اما انسان اگر چوب میخواهد، تمام جنگل را پاک تراشی میکند و خاک لخت برای همیشه استعداد خود را از دست میدهد. لذا از دیدگاه هوش فرازمینی، نقش انسان یک نقش مخرب در زیستگاه خود است.  او با دست اندازی ناشیانه، به زعم خودش داهیانه،  در زیست بوم خود و افزایش بینظمی نهایتاً باعث انقراض نسل خود خواهد شد.  ولی در هر صورت، طبیعت بهر شکلی که درآمده باشد به بودن خود ادامه خواهد داد.

  • مرتضی قریب
۰۷
فروردين

شبه علم

     نظر به طوفان فکری و عقیدتی که این روزها در پی شدت گرفتن شیوع بیماری کرونا در کشور درگرفته، لازم دیده شد یکبار دیگر به مسأله شبه علم (یا Pseudo Science) بازگردیم.  در مطالب پیشین، چه صریح چه ضمنی، مکرر در مکرر به این پدیده پرداخته ایم، مثلاً در "پدیده های ناشناخته" یا "هموپاتی" و امثال آن مندرج در بهمن 1394.  موضوع اصلی شبه علم همانا پرداختن به  همان خط فکری خرافات و جعلیات است، منتها بزک کردن آنها به زیور آب و رنگ علم است.  مخاطب شبه علم کیست؟:  طبقه متوسط و عموم مردم درس خوانده.  این در حالیست که مردم عامی و بیسواد مستقیماً با خرافات تغذیه میشوند و نیازی به تجمل گرائی نیست.  چه کسانی تولید کننده این مطالب هستند؟:  افرادی با سطح سواد متوسط و حتی گاهی دانشمند.  انگیزه این کار چیست؟: 1- انگیزه عمومی تقریباً همانست که زکریا رازی، دانشمند بلند مرتبه عقل گرای ما، همان را گفته یعنی علاقه ذاتی مردم به نوادر و چیزهای عجیب و غریب.  2- انگیزه های فرعی متفاوتند.  برخی صادقند ولی دچار سوء تفاهم و واقعاً تصور میکنند رازی را کشف کرده اند که دیگران غافلند.  اما بخش مهمی از انگیزه ها حول و حوش شهرت و باز کردن دکان برای مقاصد مالی یا مقامات سیاسی است.  گاهی هم رنگ و بوی مذهبی دارد با تصور اینکه با دامن زدن به نقل قول های جعلی، بدینوسیله عرش الهی را پشتیبانی میکنند.  بد نیست، عناصر مهم در این پدیده را یک به یک بررسی کنیم:

1- شیفتگی انسان به عجائب:  در توضیح پدیده ها دو روایت ممکنست وجود داشته باشد.  یکی منطقی و بر مبنای روال طبیعی و  عادی.  یکی هم بر مبنای عجائب و خوارق عادت، یعنی روال غیر طبیعی و چه بسا ماوراءالطبیعه.  مردم، از جمله نگارنده این سطور، معمولاً مایل و علاقمندند که روایت دوم را پذیرا شوند.  این یک میل عجیب در انسان است که شگفت زدگی را دوست میدارد و همچون ورزش های خاص، عاشق افزایش "آدرنالین ذهن" است.  در همین راستا، خواندن رمان های علمی-تخیلی و تماشای فیلم های هیجانی را دوست میدارد.  چند نفر تماشای فیلم های یخ زده خالی از هیجان را دوست دارند؟ این حسّ بسیار خوب و قابل احترامی است منتها اکثریت آدم های منطقی، فضای زندگی واقعی را همواره از فضای شیفتگی ذهنی جدا نگاه داشته و دو حساب مستقل برایش باز میکنند.  شاید یکی از دلائلی که این ایام مردم  اینهمه اطلاعات غلط، ولی هیجان انگیز، را در فضای مجازی مبادله میکنند از همین علاقه ریشه میگیرد.

2- طب سنتی: یکی از مسائل مبتلابه ما چه در این ایام و چه در گذشته همین طب سنتی است که فقط مختص ما هم نیست.  اخیراً بر اساس آخرین تحقیقات درباره ویروس کرونا، ناقل اولیه آن به انسان پانگولین (مورچه خوار) اعلام شد.  گوشت این حیوان ترسناک را چینی ها میخورند و از پولک پوستی آن در طب سنتی استفاده میکنند.  چه بسا علت مصرف گوشت آن نیز از جهت طب سنتی باشد و معمولاً برای افزایش قوه باء است.  ببینید این انسان برای قوه جنسی خود چه به روز دنیا نیآورده است.  این را از آن جهت گفتیم تا بدانید که کارکرد این طب های سنتی آنچنانکه مشهور است بی آزار نیست.  در ایران مدتهاست آنرا طب ایرانی میگویند و عده ای هم اخیراً در مراکز مذهبی آنرا طب اسلامی نام نهاده و تشکیلات وسیعی برایش تدارک دیده اند.  همانطور که قبلاً هم گفته بودیم، باید رو به مجریان این طب های مختلف کرده گفت که اگر هدفشان نجات جان آدمیست پس چه مشکلی با پزشکی رایج و علمی دارند و چرا کتب آنرا میسوزانند؟  پزشکی علمی منطقاً با شما و طب شما نباید مشکلی داشته باشد اگر که داروی شما واقعاً نجات بخش است.   میگوئید روغن بنفشه درمان ویروس کروناست.  بسیار خوب، آنرا برای چند نفر از بیماران خود تجویز کنید اگر مفید افتاد تمام دنیا مرید شما خواهند شد.  هموپاتی نیز طب ادعائی دیگریست که شرح آن را سابقاً داده ایم.  هدف اغلب آنها معلومست و اصل همه آنها بر کسب مال و شهرت است.

3- منابع متقن: عنصر رایج در تمامی عرصه های مختلف شبه علم، "منابع معتبر" است.  از اینجا و آنجا مطالبی بی ربط و یا باربط را بهم میآمیزند و بنام منابع معتبر علمی جا میزنند.  مثلاً یکبار در مطلب "حاشیه ای بر علوم فیزیکی" که در بهار 1397 در همین وبلاگ درج شد بشرح یک فقره کلاسیک از این داستانها پرداختیم.  یکی از خوانندگان قدیمی، آدرس سایتی را فرستادند و خواستار توضیح ما شدند.  موضوع سایت، در مورد ادعاهای یک دانشمند فضائی و شرح مشاهدات شخصی وی از دیدار با فرازمینی ها بود.  بگذریم از اینکه بعد از توضیحات ما که کلیت داستان را زیر سوأل برد، این خواننده عزیزی که خواستار توضیح ما بودند رنجیدند و قهر کرده ارتباط خود را بکلی بریدند.  گویا دوست داشتند تأیید تصورات خود را بگیرند.  اینهم امری طبیعی است و ما اغلب مایلیم جز تأیید افکار خودمان چیز دیگری نشنویم.  شنیدن هر صدای دیگری ما را ناراحت میکند.  و بهمین دلیل، طبیعی است که جامعه ای داریم که همچنان در حال درجا زدن است و پیشرفت که نمیکنیم، هیچ، چه بسا بازگشت بعقب را تجربه میکنیم.  برای پیشرفت هیچ چاره ای نیست جز تحمل افکار یکدیگر و تعاملی که در یک محیط آزاد صورت میگیرد.  این روزها سریالی در ارتباط با بشقاب پرنده ها در یکی از کانال های تلویزیونی پخش میشود و تماشاگران زیادی دارد.  این قبیل برنامه ها، که منهم از علاقمندان آن هستم، برای سرگرمی است و  به حقیقت ماجرا کاری ندارد.  یک دانشمند مشهور که نامش در این سریال آمده پرفسور هاینک است که مدتها درباره اشیاء پرنده ناشناس برای نیروی هوائی آمریکا کار کرده و نتایجش را در کتاب آبی منتشر کرده و سریال هم به این نام است.  کاری به این نداریم که دعاوی مطرح شده چقدر حقیقت دارد که ما در جای دیگری مشروحاً بدان پرداخته ایم.  اما نکته مهم وجود تمایلی نابجا و عجیب در هموطنان ما است که هرچه برچسب خارجی داشته باشد و در خارج تولید شده و یا بزبان خارجی باشد را وحی مُنزل تلقی کرده و در ردیف منابع معتبر آنان را جای میدهیم!  دامنه این ارادتمندی گاه وزارت خانه های ما را هم آلوده کرده بطوریکه یک سایت خارجی مجعول که معلوم نیست از کجا تغذیه میشود و بکجا بند است بعنوان منبع معتبر و یگانه رفرنس ما معرفی میشود که جای بسی شگفتی است.  غریبی گرت ماست پیش آورد/ دو پیمانه آبست و یک چمچه دوغ.  گاهی حتی کار به ابتذال کشیده و مطالب یک کارتون آمریکائی (خانواده سیمپسونها) که برای بچه ها درست شده بعنوان مدرک علیه آن دولت استفاده میشود!  این شیفتگی شامل حال هیئت های مذهبی نیز هست، بطوریکه اگر یک کارگردان آمریکائی مثل فورد کاپولا، از سوره فاتحه الکتاب تمجید کند آنرا ملاک قرار داده و نقطه مبداء برای طرفداری از دین شود.  داروی درمان این بیماری، بازگشت به عقل یعنی خویشتن خویش است.

4- پیشگوئی آینده:  مباحث مختلف شبه علم یک فصل مشترک مهم با یکدیگر دارند که همانا "پیشگوئی از آینده" میباشد.  معروف ترین پیشگو در غرب، "نوستر آداموس" است که نگارنده تمام پیشگوئی هایش را خوانده و حتی یک مورد پیش بینی درست و حسابی در آن نیافته است.  سبک کار وی "ایهام" است یعنی چیزی بگوئی که هرکس معنای متفاوتی از آن درک کند.  بسیاری از رمالان و پیشگوها از این تکنیک کمال استفاده را میبرند.  البته ایهام در ادبیات جایگاه خاصی دارد و هنریست که کار هرکس نیست.  شیرینی اشعار حافظ نیز بجهت استعمال سبک ایهام است که آنرا چنین جذاب کرده مورد احترام همه است.  مردم با دیوان حافظ فال میگیرند زیرا هر کس با شعر پیش آمده نتیجه کار خود را لابلای شعر لسان الغیب می یابد.

5- وجه افتراق شبه علم از خرافات: تفاوت شبه علم از خرافات چیست؟  شبه علم یک وجه مدرن و لوکس از خرافه است.  بعبارت دیگر امتزاج خرافات اصیل با رنگ و لعابی از علم که پذیرش ادعا را برای مخاطب باسواد آسانتر و جذاب تر کند.  یکی از مصادیق آن که این روزها نیز بحث آن هست، موضوع "جن" میباشد.  این کلمه در معنی یعنی "ناپیدا" و کلمه "جنین" نیز از آن مشتق شده یعنی طفلی که هنوز ناپیداست و بویژه هنوز جنسیت آنرا هیچکس نمیداند.  در صحاری عربستان به سبب تفاوت زیاد دمای روز و شب، انبساط و انقباض کارهائی میکرده است (و هنوز میکند) که امروز ما باید تاوان آنرا بدهیم!  در قدیم، شبها که کاروانیان در صحرا طی طریق میکردند گاهی صدای عجیبی مثل سوت یا صحبت نامفهوم میشنیدند و از ترس بخود میلرزیدند.  کسی را در اطراف نمیدیدند و لذا آنرا بحساب موجودی نامرئی بنام جن میگذاشتند که قصد اذیت دارد.  این پدیده از دیدگاه قدما موجودی واقعی بود زیرا دارای اثر وجودی بود و صدای آنرا در شب میشنیدند.  طبعاً اگر ما هم در آن روزگار میبودیم همین دیدگاه را میداشتیم.  بعدها موجودیت آن دامنه بیشتری پیدا کرد بطوریکه چیزهائی را که از تفسیر آن قاصر بودند به پای آن نوشتند.  هنوز داستان ها درباره مشاهده جن و پای سُم مانندش در حمام های قدیم بر سر زبانهاست هنگامیکه مؤمنین سحرگاهان خود را تک و تنها در خزینه حمام با او روبرو میدیدند.  سرچشمه همه اینها به ترس برمیگردد.  ترس از ناپیدا.  اما ببینیم جن از چه ساخته شده؟  در دورانی که عناصر چهارگانه علم روز بود، آنرا از "آتش" تصور میکردند که گویا شیطان نیز از جنس آن دانسته شده.  اما امروز برای کسی که فیزیک خوانده و پای بند عناصر اربعه زمان ارسطو نیست پذیرش این امر بسیار مشکل اگر نگوئیم غیرممکن است.  اینجاست که علم و آب و رنگ علمی بکمک میآید و از واژه وزین "انرژی" استفاده میشود.  کما اینکه امروزه رسم است که میگویند فلان چیز بما انرژی منفی میدهد.  انرژی منفی یعنی چه؟ کسی نمیداند.  لذا امروز میگویند جنس جن از انرژی است که هم قشنگ و هم جذاب و هم پر طمطراق است.  این مثالی است از روش شبه علم که مفاهیم غیر عقلانی در لفافی از عبارات علمی چنان پیچیده میشود که بدون استثناء بیسواد و باسواد را گیج و مبهوت کرده همه را وادار به تسلیم میکند.  امروزه میدانیم که انرژی نیز از جنس مادّه است و لذا باید دارای اثر متقابله با سایر مواد باشد.  پس چگونه است که این جن و بستگان سببی و نسبی آن فقط توسط عوام درک میشود ولی در هیچ آزمایشگاه و تشکیلات علمی هیچگونه ردّ پائی از خود بجا نگذاشته است؟!  اینجاست که اگر نیک بنگریم، شبه علم ادامه همان خرافات سنتی است.  یکی با لفاف زیبا و دیگری بدون پوشش.  رواج اولی بیشتر در غرب و دومی عمدتاً در شرق است.   

6- تن ندادن به آزمایش: موضوعات خرافی اغلب بحث های یکطرفه است و تولیدکنندگان و مروجین آن علاقه ای به بحث رو در رو در محیط آزاد ندارند.  بعلاوه، اجازه آزمایش موضوع مورد ادعای خود را در شرایط آزمایشگاهی زیر نظارت دانشمندان فنّ نمیدهند.  اصولاً یکی از راه های تشخیص این قبیل موضوعات همین است.  یک قاعده طلائی عمومی چه برای موضوعات این چنینی و چه مسائل سیاسی بشرح زیر وجود دارد : " چنانچه ریگی در کفش ندارید، دست را رو بازی کنید ".  بعبارت دیگر یعنی "شفافیت".  کلام ترسناکی که خلافکاران را میترساند.  جهت دیگر مخالفت با شفافیت ناشی از سود های کلان در موارد مرتبط با امور مالی است.  در حال حاضر چین بزرگترین بازار طب سنتی جهان را در اختیار دارد.  هرچه غیر قانونیست در این بازار با پول خوب قابل خریداریست.  عاج فیل، پودر خشک شده پنجه ببر، باله کوسه، پولک پانگولین، و لاشه هزار و یک جانور بیگناه دیگر در این بازار خرید و فروش میشود.  میگویند خاصیت عمده این مواد جادوئی برای قوه باء است و با توجه به جمعیت عظیم این کشور شاید چندان بی ربط هم نباشد!  باید اعتراف کرد که لاطائلات ما از این منظر دستکم کمی انسانی تر است زیرا علمای ما برای این مقصود فقط به پوشیدن صندل زرد اکتفا میکنند.

7- بها دادن به شبه علم: نکته آخر اینکه خرافات و شبه علم در اطراف و اکناف جهان به یکسان وجود دارد و جائی نیست که از آن در امان مانده باشد.  اما تفاوتی که هست، این مسائل هیچگاه در جایگاه تصمیم گیری رسمی دولت ها قرار نمیگیرد.  فقط یکبار اتفاق افتاد که در آمریکا در زمانی که ریگان عهده دار ریاست جمهوری بود، وی اظهار کرد در برخی تصمیمات به هوروسکوپ یا پیشگوئی متولدین هر ماه مراجعه میکند.  این سخن منجر به انتقادات زیادی شد و نهایتاً ایشان هم از عقیده خود عدول کرد.  متأسفانه در برخی کشورها دیده میشود که شبه علم و خرافات در رأس هرم تصمیم گیری کشور است.  علت آن نیز ساده است، زیرا افراد با کمالات در قاعده و در پائین و افراد عامی در مراتب بالای هرم قدرت جای دارند.  حال و روز چنین جوامعی روشن است و تا وقتی خرافات در سیستم حاکمه بها داده شود، آینده روشنی پیش رو نخواهند داشت.  شبه علم به خودی خود زیان آور است بویژه وقتیکه صاحبان قدرت، با دروغ و جعلیات در صدد قانونمند ساختن آن در تمامی شئون کشور باشند.  تبلیغات، ابزار مهمی در انجام این مقصود است چه با تکرار و القاء هر خبر چرندی میتوان آنرا حقیقت محض جلوه داده و توده نیز آنرا با میل و رغبت پذیرا شود. 

  • مرتضی قریب