فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

تعادل در دنیای امروز

دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ب.ظ

تعادل در دنیای امروز

      از انتقاد خوانندگان با روی باز استقبال میکنیم.  گفته اند که در مطالب اخیر، نگاه ما به انسان و عملکردش بجای یک نگاه مثبت نگاهی منفی بوده است و انتقاد خواننده ای را در پی داشت.  چیزی که گفتیم این بود که از دید یک موجود فرازمینی، انسان یک موجود تخریب گر است و ماحصل اعمالش چیزی نیست که به آن نمره قبولی داده شود.  ضمن آنکه از نگاه یک فرازمینی، مقایسه کارکرد آدم با سایر جانوران تفاوت ماهوی نشان نمیدهد، از دید طبیعت هردو مصرف کننده اند.  اکنون، با آنکه فرازمینی باید پاسخگو باشد، معهذا سعی میکنیم تا حد امکان به وکالت از وی به روشنگری بپردازیم.  بگذارید با یک سوأل اساسی شروع کنیم: 

  آیا زندگی انسان بر پهنه زمین از تعادل برخوردار است ؟

اصلاً برای چه این سوأل مطرح میشود و اهمیت آن کجاست؟  پاسخ مثبت یا منفی ما به پرسش بالا چه اهمیتی دارد؟  اصولاً برای چه باید نگران چیزی بنام "تعادل" باشیم؟  گویا قبلاً هم از زوایای مختلف به موضوع تعادل پرداخته بودیم.  اکنون میخواهیم با توجه به موضوع روز یعنی بحران شیوع ویروس کرونا (COVID-19) و بحران های بیشتری که ناگزیر در ادامه آن بروز و ظهور پیدا خواهد کرد به نقش تعیین کننده عامل تعادل بپردازیم.  عاملی که ادامه زندگی ما بدان وابسته است.

     فرض کنید یک باغچه 2000 متری برای پرورش مرغ و خروس در اختیارمان گذارده اند.  ابتدا از چند مرغ و خروس شروع میکنیم و با رها سازی آنها در این محوطه اجازه میدهیم بصورت طبیعی از محصولات باغچه تغذیه و متکثر شوند.  چون فضا باندازه کافی بزرگ است، آنها بصورت طبیعی رشد و نمو کرده و با تولد جوجه ها جمعیت آنها مرتباً افزایش می یابد. اما بعد مدتی کار بجائی میرسد که فضای مزبور تکافوی تأمین غذای آنها را که رو به ازدیاد است نکرده و متصدی مرغداری مجبور به انجام یکی از این کارها میشود.  یا زمینهای مجاور را تصاحب و ضمیمه مرغداری کند.  یا اجازه دهد که از کم غذائی مرگ و میر آنقدر زیاد شود که جمعیت آنها کاهش یابد.  و یا مهمتر اینکه از ابتدای کار، برنامه "تنظیم خانواده" را در دستور کار داشته باشد.  یعنی بعد از رسیدن جمعیت پرندگان به یک حد مشخص، همواره تعدادی از تخم مرغها را برای فروش روانه بازار کرده و بدین ترتیب جمعیت پرندگان را در حد ثابتی متعادل نگاهدارد.  این شق سوم عاقلانه تر و عملی تر میباشد، هرچند عده ای از روی نادانی یا خباثت با هرچه نام "تنظیم" را بر خود دارد دشمنی میورزند.  لازم به ذکر است که در مرغداری های صنعتی با پرندگان خوشرفتاری نمی شود و اگر مردم میدانستند که در این مراکز چه بر روزگار این پرندگان بیگناه میآورند شاید بکلی از مصرف طیور چشم پوشی میکردند.  هروقت هم که این مرغداری ها اضافه تولید دارند یا غذای دان طیور بدلیل گران شدن دلار کمیاب میشود، جوجه های چند روزه را با ماشین باری به بیابان برده زنده بگور میکنند.  کاری که با هیچ اصلی سازگار نیست و هیچ کسی هم اعتراضی نمیکند.  ای کاش روزی برسد که بشر بکلی دست از خوردن حیوانات برداشته سبعیت را تعطیل کند.  بهر حال در آن دورانی که هنوز بشر پا به عرصه زمین نگذاشته و از دخالت او خبری نبود، طبیعت خود بصورت قهرآمیز تعادل را حفظ میکرد و انقراض بسیاری از گونه ها شاهدی بر این مدعاست.  با مثال فوق جواب به سوأل طرح شده آسان تر میشود.  بدین معنی که با برنامه ریزی علمی میتوان کارها را از دست قضا و قدر خارج ساخته و اجازه نداد که طبیعت بصورت قهرآمیز مداخله کند.  در اینجا تأکید میکنیم که ظهور بسیاری از بیماری های ناشناخته ممکنست در ارتباط با افزایش جمعیت و ازدحام هرچه بیشتر جمعیت انسانی بوده و یا تسهیل کننده شیوع آن باشد.  بعنوان مثال، گفته میشود این ویروس جدید کرونا از خوردن حیواناتی مثل خفاش یا مورچه خوار به انسان سرایت کرده است.  مگر غذاهای عادی قحط است؟  بله زیرا تنها چیزی که تکاپوی جمعیت عظیم چین را میدهد همه-چیز خواری است.  گفته میشود این همه-چیز خواری بعد از قحطی بزرگ چین و بعد از اقدامات داهیانه رهبر عظیم الشأن چین که ذکر آن قبلاً گذشت روی داد.  در دهه پنجاه میلادی قرن گذشته، با توجه به نبود برنامه های تنظیم خانواده و با توجه به فقر گسترده ای که در اثر غلبه استبداد و ایدئولوژی در چین روی داده بود چینی ها هیچ چاره ای نداشتند جز آنکه برای زنده ماندن هرچیزی را که سرراه میدیدند از پوست درختان گرفته تا  جانوران خزنده و چرنده را بخورند و سد جوع کنند، هرچند با وجود همه اینها دهها میلیون بر اثر فقر غذائی مردند.  چنین شد که حتی با عادی شدن اوضاع، این رژیم غذائی همچنان بصورت عادت باقی ماند.  وقتی در بررسی بحران هائی این چنینی، سلسله علل دنبال شود، همواره در جائی به استبداد و یا سلطه ایدئولوژی و یا به هردو برمیخوریم.  متأسفانه عباراتی مثل "برنامه ریزی علمی"، "تنظیم"، "بررسی آماری"، و امثال آن برای عده ای بکلی ناآشناست و از بخت بد اداره امور در کشورهای در حال توسعه نیز در دست همین هاست.  از افرادی که جمع و تفریق نمیدانند و بالاتر از 1000 عددی  نمیدانند چه انتظاری از بررسی آماری و مدیریت استراتژیک دارید؟!  دنبال چه چیز شگفت آور دیگری هستید؟! 

    یک اصل اساسی در فلسفه علم اینست که در دنیای مادّی "بینهایت" وجود ندارد.  حتی این عالم به این بزرگی نیز محدود است و ستاره شناسان همین را میگویند.  عمل تکثیر نیز تا بینهایت نمیتواند ادامه یابد، گو اینکه هر سیستم تکثیری از نظر تئوری و به لحاظ ریاضی میتواند تا بینهایت رشد کند.  اما همانطور که ذکر شد، در عمل، یک جا متوقف میشود زیرا بینهایت نداریم.  مثلاً در مورد واکنش زنجیری در یک توده شکافتپذیر، عمل شکافته شدن هسته های یک ماده شکافتپذیر پس از مصرف همه هسته ها متوقف میشود.  در مورد جمعیت های بیولوژیک، از جمله انسان، نیز همین روال برقرار است و عمل تکثیر جمعیت بالاخره جائی متوقف میشود.  بدین شکل که یا به مرز قحطی و مرگ و میر ناشی از آن میرسد.  یا حتی پیش از وقوع قحطی، وقتی تراکم زیاد شود آنگاه انواع بیماری ها از جمله بیماری های ناشناخته لاعلاج وارد کار شده باعث تعدیل میشود.  سالهاست که بدفعات شاهد بروز این بیماری ها در جنوب شرق آسیا که تراکم جمعیت بالاست هستیم.  ظهور ویروس کرونا در چین نیز باحتمال زیاد ریشه در آن عادت غذائی دارد که پس از قحطی بزرگ مسبوق الذکر مردم را به همه-چیز خواری عادت داد.  اکنون جمعیت زیاد کره زمین و ازدحامی که ایجاد شده و چگالی جمعیت را بالا برده زمینه مناسبی را بوجود آورده که بیماری های واگیر و لاعلاج بسادگی و بسرعت در سراسر کره زمین منتشر شود.  

    بنابراین، جمعیت زیاد نه تنها تأمین غذا را مشکل میسازد و نه تنها هر تلاشی برای تدارک غذای بیشتر به هزینه غارت منابع طبیعی و خشک شدن رودخانه ها و دریاچه ها و آبهای زیرزمینی و بیابان شدن جنگل ها و آلودگی زمین و هوا انجام میشود و نه تنها به گسترش فقر و بیسوادی دامن زده ارائه خدمات اجتماعی و بهداشتی را بیش از پیش مشکل میسازد و نه تنها به پیدایش هزاران مشکل دیگر منجر میشود، بلکه علاوه بر همه آنها به بروز این خطر جدید یعنی بروز بیماری های ناشناخته و همه گیری سریع آنها کمک خواهد کرد.  در گذشته های دور که ازدحام جمعیت کمتر بود و ضمناً ارتباطات مثل امروز گسترده نبود، شیوع بیماری ها در محل تولید آن متوقف میماند.  امروزه خطر گسترش سریع بیماریها در سطح بین المللی بیشتر شده و در آینده با افزایش بیشتر جمعیت زمین این خطر بیش از پیش افزایش خواهد یافت.  

    یک سوأل اساسی همواره ذهن انسان را از گذشته های دور به اینسو بخود مشغول کرده است.  و آن اینکه غایت زندگی بشر چیست؟  یونانیان باستان این سوأل را این گونه پاسخ میدادند که زندگی سعادتمندانه اصلی ترین هدف زندگی است.  و سقراط و افلاطون و دیگران شرح میدادند که لازمه چنین زندگی سعادتمندانه پیروی از فضایل اخلاقی است.  اما امروز بیش از پیش بدین واقعیت رسیده ایم که علاوه بر آنچه نظر فلاسفه است، زندگی سعادتمندانه در گرو یک واژه طلائی است و آن واژه بسیار مهم عبارتست از  "تعادل".  نه فقط زندگی سعادتمندانه بلکه اصولاً زندگی حداقلی و باصطلاح بخور و نمیر نیز در گرو رعایت تعادل است.  شاید فضایل خود بخشی از تعادل محسوب شود.  تعادل در کلیه شئون زندگی و از جمله در مسأله جمعیت.  متأسفانه این روزها صداهائی مشکوک شنیده میشود توگوئی در صدد براندازی تمدن بشر هستند.  آنانی که در مصادر بالا نشسته و ناتوان از شمارش ساده عدد هستند بخود جرئت داده و خانواده ها را به داشتن فرزندان 5 و 8 و 12 تائی به نیت معصومین تشویق میکنند.  خدا را شکر توصیه بچه دار شدن به نیت 124000 پیامبر نمیکنند!  شاید بخاطر اینکه بالاتر از 1000 عددی به مخیله شان خطور نمیکند. عدم استقبال مردم نه به لحاظ رعایت تمدن است، بلکه بدلیل فقر گسترده و عدم استطاعت در نگهداری حتی 1 فرزند است.  آیا با وجود چنین ذهن های عقب مانده ای که کنترل امور را در دست دارند امید سعادتی برای جامعه هست؟

    بنظر میرسد روزی باید برنامه ریزان فرهنگی به این اعتقاد برسند که مسائل بنیادی و در عین حال ساده را در برنامه تعلیم و تربیت ابتدائی و متوسطه بگنجانند.  مثلاً بسیار مهم است که این پدیده "تعادل" از همان ابتدا توسط معلمین دلسوز برای دانش آموزان به زبان ساده تشریح و تفهیم شود.  طبعاً پیش نیاز چنین امری، قرار گرفتن برنامه ریزی ها در دستان خردمندان است.  اگر چنین شود آینده روشن کشور بیمه خواهد شد.  البته مفهوم تعادل در ادبیات ما به شکل های مختلف همواره وجود داشته است، مثلاً آهسته و پیوسته رفتن ترجیح داده میشد نسبت به با شتاب رفتن.  کسی که تند میدود و زود از نفس می افتد ممکنست به هدف نرسد.  رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود.  متشابهاً اقتصادهائی که برای نرخ رشد دورقمی، خود را به آب و آتش زده و زمین و زمان را آلوده میکنند بزودی از نفس افتاده و هم خود و هم دیگران را به زحمت می اندازند.  همین تجربه را ما نیز در دوره ای که دلارهای نفتی به اقتصاد بدون برنامه سرازیر شده بود داشتیم.  یک دوره سرخوشی بدون زمینه سازی برای حرکت مستمر آتی.  همچنین است سرنوشت کسانی که برای رشد سریع بدن به داروهای مکمل رو آورده و پس از دوره ای خوشی و کسب اندام زیبا، سرانجام با ناخوشی دست بگریبان میشوند.  خوردن غذا تا حدی که برای تأمین انرژی کافی باشد خوبست ولی زیادی آن باعث افزایش وزن و بروز انواع بیماری هاست.  حفر چاه های آب و استخراج آبهای زیرزمینی برای کشاورزی و مصارف دیگر تا آن اندازه مجاز است که سطح آبهای زیرزمینی ثابت و در حال تعادل باشد.  در غیر اینصورت همان اتفاقی می افتد که سالهای سال در  کشور ما در حال وقوع است و توجهی بدان نمیشود.  متشابهاً جمعیت هر کشور، با حفظ حاشیه ایمنی، باید با منابع آن متناسب باشد.  عرضه و تقاضا باید هماهنگ باشند.  تبلیغات تا حدی که برای اطلاع رسانی لازم باشد مفید است اما زیاده از حد که شد ایجاد نفرت و اشمئزاز میکند.  همه اینها که در این پاراگراف گفتیم، مصادیق گوناگون تعادل است.  حتی در روابط اجتماعی نیز تعادل بسیار توصیه شده است کما اینکه سعدی میفرماید: درشتی و نرمی بهم در به است/ چو فاصد که جرّاح و مرهم نه است.  فاصد کسی است که حجامت میکند.  آیا روزی خواهد رسید که همه با دل و جان مفهوم تعادل را درک کنند؟  چنین بادا.

برقراری تعادل میان تمرکز و تنوع

  • مرتضی قریب

تعادل

همه گیری

کرونا

نظرات  (۲)

لطفاً ارائه توضیح بیشتر

 آنان که محیط فضل وآداب  شدند           در جمع کمال جمع اصحاب شدند 

ره زین شب تاریک نبردند بروز                   خواندند  فسانه اى و در خواب شدند

جناب آقاى دکتر مرتضى خان غریب میدانید که من همیشه نوشته هاى شمارا گاهى تا دو بار میخوانم از اینکه در این چند نوشته هاىپسینتان بیشتر به آنچه بیشتر به ناکارآمدى و درماندگى ووواپسگرایى ودیگر پلشتیهایى که امروز دامن مردم مارا گرفته پرداخته اید بسیارشادمان شدم امیدوارم بزودى و با پشتکارى که در شما میبینم این نوشته هاى پراکنده را در دفترى فراهم آورده و بچاپ برسانید تادوستداران خرد ودانایى از آن بهره بیشترى ببرند چرا که به خردباورى  وپاى فشارى شما بر دانش تجربى إیمان دارم  

  امروزه دراینجا وآنجا و در  نشستها و گفتگوهاى مردم  کوچه و خیابان و میان هنرمندان و نخبگان برخى میگویند ما کارى به سیاستنداریم و سیاسى نیستم گزاره هایى این چنینى خنده دار واز آن مرادى هم بدست نمیاید در کشورى که دم زدن از چگونگى آغشتگى وآلودگى هوا تا خوردن و آشامیدن و پوشیدن و اندیشیدن وابرازا اندیشه…همه سیاسى است هر که بگوید من سیاسى نیستم اى بسا یاخائن است یاخائف امروزه بیشترین مردم دردها و نا هنجاریها و ریشه آن را  نمیشناسند به همانگونه که در زمان شاه سیاسیون وروشنفکران  نشناخته بودندواز اینرو در درمان دردبیراهه رفتند نیما یوشیج که آدمى بسیار هم سیاسى بود شعرى دارد که میگوید  گنجشکى هر چه تخم میگذارد عقابى آنها را میخورد تا سرانجام اندیشید که باید با عقاب مبارزه کند وازهمین رو پل ده را شکست 

راه خود را همه نشناخته ایم. سنگ در راه خود انداخته ایم

افلاطون در مکالمات نخستین خود از زبان سقراط میگوید که بهترین و نیکوترین فضیلتها معرفت است بعبارت دیگر ابتداء باید از هر چیزىشناخت داشت تا به فضیلت و اخلاق رسید - البته این شناخت هم به معنى فلسفى آن -epistemology- هم به معنى شناخت دیگر چیزهامانند عدالت ،اخلاق…میباشد پس امروز پایه همه دردها نشناختن ریشه گرفتاریهاست و این بارى است بر دوش روشن اندیشان ونخبگان که مردم را آگاه کنند

 

بارى مرتضى جان روزها با سوزها میگذرد و اگر عشق بى اندازه من به موسیقى و شعر و فلسفه نبودنمیدانم دیگر چگونه میتوانستم براى  زیستن معنایى پیدا کنم موسیقى و شعر از ذوقیات است 

و من چون از سالهاى بسیار دور با آنها  آشنایى کمى داشتم لذا باندازه دانش و ذوق کمم از آنها لذت فراوانى میبرم ولی آن سه دیگرشده پیرى و معرکه گیرى از یک سوى فهم وزبان فلسفه در جوهر  خود 

سخت و پیچیده است و من در این سنین پیرى و مصیبت فراموشى ناتوانایى هایم دوچندان شده است ولى چه کنم متا فیزیک همه ذهن وفکرم را بخود گرفته است از یک سوى بر این باورم که ما بعدطبیعه یعنى هیچ اندر هیچ واز یکسوى دیگر میبینم علوم و دانش  شهودى وتجربى علم به جزئیات میباشد و مارا به سر منزل مقصود نخواهد رساندمیگویند هگل بخشى از فلسفه خود را از پرمانیدس گرفته استمیبینیم که از بعد از حکماى عهد باستان در یونان بویژه سقراط و افلاطون و ارسطو شاید کمتر کسى را میتوان یافت که مبحث جدید درحکمت آورده باشد هر چه گفته اند شرح و تفسیر و تأویل بر گفته هاى انان است که گاهى با زبان. رمز آلود همراه است بریان مکىمیگوید ما بعد از بیش از دوهزار سال است که آثار حکماى باستان را میخوانیم لذت میبریم آیا ایندگان دو هزار سال دیگر آثار فلاسفهعصر جدیدرا بهمان شوق و ذوق خواهند خواند میدانیم که اندیشیدن و اختراع و اکتشاف مانندشنیدن و دیدن و سایر حواس غیر ارادىاست و معلوم نیست که این نو آوریها وإبداعات ومرزهاى دانش تجربى تا کجا  خواهد رفت آنچه میدانیم آنست؟ که اینها هیچکدام ازهراسهاو اضطرابها ى انسان راکم نکرده و بر سعادت او نیفزود دنیاى ما که منظور همان کره خاکى خودمان است در سال٢٠٢٠به اینجارسیده که از شدت ناهنجارى و زشتیهاو بى عدالتیها و بقول شما عدم تعادل بعضى تعبیرآخر زمان و رستاخیز را در مورد آن بکار میبرند

بعقیده شما چرا به این نقطه رسیده ایم شایدعصر جدید  که از عهد رنسانس شروع شداندیشه سه گانه لیبرالیسم و هیومنیسم وسکولاریسم را پرنسیب خود قرار  داد و نگاه انسان از آسمانها به زمین دوخته شد وخدا  داورى و  ایمان  بخداى واحد و یگانه مورد شکقرار گرفت   همه این گرفتاریها بعهده  چه کسانى بوده اختراعات و اکتشافات وپیشرفت علوم تجربى و ایده هاى نو فلاسفه و روشنفکرانیا آنکه سر نوشت انسان از قبل محتوم بوده .

پاسخ:
ممنون از درد دل شما که شاید درد دل خیلی ها باشد.  مشکل ما در این برهه از زمان و در این قطعه از مکان مشکل گفتگوست.  یعنی آنچه در دل داریم به راحتی بر زبان نمیتوان آورد.
بزودی درباره موارد فوق اندیشه خواهیم کرد، اما فعلاً بطور خلاصه تنها چیزی که بنظر ناقص من میرسد این است:
جز علم که از واقعیات سرچشمه دارد و مثبت تلقی میشود، سایر داستانها، چیز هائی است که ما برای خوش آمد خودمان سروده ایم و برای دادن قوت قلب است.
انگار چاره ای هم نیست.  اما خوبست و مهم آنست که از این موضوع باخبر باشیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی