فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۲
مهر

لاادریه 

       علت انتخاب این مطلب به سبب پرسشی است که اخیراً خواننده ای ذیل مطلب "اخلاق طبیعی" مطرح کرده اند و لذا نیاز افتاد که برای توضیح آن از این دیدگاه فلسفی استفاده کنیم که اتفاقاً برای دنبال کنندگان درس فلسفه علم نیز دانستن آن بسیار مفید خواهد بود.  پرسش این خواننده را در انتهای این مقال مطرح و با کمک از این دیدگاه به پاسخی درخور کوشش خواهیم نمود.

       لاادریه که  به لاادری گرائی یا ندانم گرائی نیز مشهور است، یکی از دیدگاه های مشهور در فلسفه است.   توضیحی که در منابع رایج درباره این دیدگاه آمده است بشرح زیر میباشد.  این دیدگاه که از زمانهای بسیار قدیم تاکنون رایج بوده است مبتنی بر اینست که دانستن درستی یا نادرستی برخی از ادعاها، بویژه ادعاهای مربوط به امور ماوراءالطبیعی از قبیل الهیات، زندگانی پس از مرگ، وجود خدا، حقیقت نهائی، و امثال آن امریست نامعلوم و از اساس ناممکن.  این مکتب در عین باور به عینی بودن جهان، شناخت کل جهان، یا حتی بخشی از آنرا ناممکن میداند.   معروفست که سقراط نیز به نوعی همین باور را داشته و میگفت که: میدانم که نمیدانم.  منظور اینکه انسان نمیتواند بطور یقین چیزی را راجع به جهان خارج بداند، هرچند درباره احوال درونی خودش ممکنست اطلاعاتی به یقین داشته باشد.  اشاره اصلی این مکتب درباره خدا و مباحث دینی است.  ندانم گرایان در مورد خدا میگویند که از طرفی دلایل کافی برای اثبات موجودیت خدا وجود ندارد و از طرف دیگر دلایل کافی برای اثبات عدم وجود خدا نیز موجود نیست.  نظریه برتراندراسل در مقاله "ندانم گرا بودن چیست؟" در این باره جالب توجه است.  او میگوید: " عقیده یک ندانم گرا اینست که دانستن حقایقی در مورد خدا و زندگی بعد از مرگ، آنگونه که مسیحیت و دیگر مذاهب به آنها می پردازند، غیر ممکن است.  یا اگر غیر ممکن نیست، دستکم در حال حاضر غیر ممکن است."

     باید توجه کرد که تفاوتی میان "خدا ناباوری" و "ندانم گرائی" موجود است.   خدا ناباوری از جنس اعتقاد است، اعتقادی که میگوید خدا نیست.  در حالیکه ندانم گرائی از جنس دانش است.  ندانم گرائی یعنی نداشتن دانش و دلیل کافی در اثبات وجود خدا.  ندانم گرا نمیتواند به یقین ادعا کند که خدائی وجود دارد یا نه.  بعبارت دیگر، ندانم گرائی هم با خدا ناباوری سازگار است و هم با خدا باوری.  ندانم گرا صرفاً میگوید که دانش کافی برای اثبات یا نفی وجود خدا ندارد.  گروهی هم هستند که این شناخت را غیرممکن میدانند.   مثلاً کانت و برخی دیگر از فلاسفه معتقدند که علی الاصول نمیتوانند بدانند که خدا هست یا نه.  یعنی هیچ راهی برای رسیدن به این شناخت وجود ندارد.  این در حالیست که لاادری گرایان میگویند: نمیدانند که آیا خدا وجود دارد یا خیر.  بعبارت دیگر در حالت انتظار بسر میبرند و شاید امیدوارند که روزی به فهم این مسأله نایل شوند. 

      مطالب بالا، خلاصه ای از دیدگاه لاادری گری بوده که در منابع رایج اشاره شده است.  معتقدان به این مکتب، ندانم گرا یا Agnostic نامیده میشوند.  اکنون پرسشی را که خواننده این وبگاه مطرح کرده اند عیناً در زیر میآوریم.  ایراد ایشان ناظر بر این مطلب ما بوده که گفته بودیم تاریخ زندگی بشر سر به میلیونها سال میزند که بسی بیشتر از تاریخ پیامبران است.

" مشهور است که قبل از آدم و حوا انسان های دیگری در روی کره زمین زندگی میکرده اند و پیامبرانی هم داشته اند . پس انسان هرگز به حال خود رها نشده است و میلیون ها سال است که پیامبرانی امده اند . مننها بنا بر روایات پس از هر دوره قیامت بر پا شده و به طور کلی از بین رفته اند و لذا اطلاعی در دست نیست از آنها . و پس از آخرین قیامت آدم و حوا به وجود آمده است و ما نیز در عصر آنان هستیم و منتظر قیامت جدید."

     البته اینگونه سوألات حال و هوای دینی دارد که پرداختن به آنها و بحث پیرامون آنها خالی از خطر نیست اما چون در جلسات قبلی درس هم عده ای این اشکال بزرگ را بر روش علمی در مقابل روش غیرعلمی وارد دانسته و میگفتند که شما از کجا و به استناد چه دلایلی ماوراءالطبیعه را حقیقت نمیدانید و چگونه به نفی برخی پندارهای رایج بین مردمان میپردازید.  چون همانقدر که شما ادعا میکنید فلان چیز چنین است و چنان، متشابهاً ما نیز میتوانیم آنرا نفی کنیم.  یا اگر موجودیت چیزی را نفی میکنید ما ادعای خلاف آنرا میکنیم.  مشروح این مطالب را علاقمندان میتوانند در سری بحث های گذشته این وبگاه زیر نام  "روش علمی" ببینند و دلایل له و علیه را مشاهده نمایند.  اما در اینجا شاید بد نباشد عقیده برتراندراسل را نیز در این باره مطرح کنیم.

      راسل خداناباور بوده است اما مؤمنین او را به باد انتقاد گرفته و میپرسند اگر راست میگوئی بیا ثابت کن خدا نیست.  او برای روشن شدن در اینجا تمثیلی دارد که به "قوری چای آسمانی" مشهور شده است.  وی میگوید: من ایمان دارم که یک قوری چای مطبوع که ضمناً خیلی هم کوچک است و تلسکوپ ها قادر به دیدن آن نیستند در مداری بیضوی بین زمین و مریخ به دور خورشید میگردد.  حالا اگر شما میگوئید غلط است، بفرمائید ثابت کنید چنین نیست!  کسی هرگز نمیتواند چنین ادعائی را باطل کند.  بویژه اینکه اگر این ادعا در کتب باستانی میآمد و یا در کلیساها و اماکن مذهبی بعنوان یک حقیقت مقدس به مردم تعلیم داده میشد و در مدارس در ذهن کودکان فرو میکردند، در اینصورت تردید در مورد آن بسیار سخت میشد.  راسل در ادامه می افزاید که خدا ناباور هستم و وجود خدای مسیحی هیچ بیش از خدایان روم یا خدایان هندو محتمل نیست.  همانطور که هیچ کس نیست که بتواند ثابت کند که یک قوری چای در مدار خورشید نمیگردد!   در واقع این برعهده مدعی است که ادعای خود را ثابت کند و مثلاً نشان دهد و ثابت کند که یک قوری چای در منظومه خورشیدی در حال گردش است.  این وظیفه طرف مقابل نیست که از او خواسته شود اگر چنین نیست بیاید نفی آنرا ثابت کند که عملاً کاریست غیرممکن.   

     بنظر میرسد بسیاری از مشکلات مبتلابه ما انسانها، بویژه ما شرقی ها، حول و حوش همین سوءتفاهم هاست.  مثلاً همین موضوعی را که خواننده ما مطرح کرده و احتمالاً از بزرگترهای خود شنیده از همین قسم است.  در مباحث پیشین، مکرر درباره ماوراءالطبیعه تأکید کرده ایم که اگر قرار بر صحت و درستی چنین ادعاهائی باشد در اینصورت در باز خواهد شد بر روی حجم عظیم و بی انتهای هر ادعای پوچ از هرکس دیگری و در هرکجای دنیا از ازل تا ابد.  در اینصورت هیچ تفاوتی نخواهد کرد که ما هم متشابهاً در رقابت با آقای راسل ادعا کنیم که ما نیز شدیداً ایمان داریم که یک فرشته ی سرخ فام دارای هفت سر و یکصد و بیست و چهارهزار دست در مرکز زمین سکنا گزیده و از روز الست در حال چرخش زمین و استمرار حرکت آن بوده است.  ضمناً ایمان ما چنان راسخ و استوار است که ناباوران را در هر مقام و مسندی که باشند به اشد مجازات رسانده و در این راه مقدس از بذل خون خود دریغ نفرمائیم.  صرفنظر از مثالی که راسل آورده است، باید گفت که اصولاً میتوان بینهایت ادعای مشابه آنچه خواننده ما آورده است پیش کشید و مدعی شد که همه آنها درست است زیرا که امکان رد آنها و اثبات نفی آنها غیر ممکن است.  در حالیکه در چنین مواردی، ما بعنوان یک فرد معقول و خرد پیشه باید همواره خواهان این شویم که مدعی خود در صدد اثبات رأی خود برآید و نه اینکه انتظار باشد مخاطب نفی آنرا اثبات کند.  در بخش های قبلی در بحث روش علم در این باره بتفصیل گفتگو کردیم.  

     قابل ذکر است که دیدگاه ندانم گرائی به فیزیک و سایر شاخه های علوم قابل تسری است.  مثلاً در مواردی که اطلاعات قطعی موجود نیست از نفی و اثبات موضوعات پرهیز کرد.  مثلاً فوتون نور در بسیاری پدیده ها خاصیت ذره ای دارد، اما در بسیاری موارد دیگر نیز طبیعت موجی از خود بروز میدهد.  جالبست که در یک آزمایش مشخص، هیچگاه هردو خاصیت را با هم نشان نمیدهد، یا این یا آن.  لذا میپرسیم نور موج است یا ذرّه؟   حقیقتش را نمیدانیم، یا دستکم فعلاً نمیدانیم.  در فیزیک، روابط بین پدیده ها و ارتباطات آنها با یکدیگر تبیین میشود که البته بخودی خود دستآوردیست عالی.  اما از کنه حقیقت با خبر نمیشویم.  در بحث روش علم گفته ایم که امروزه ما در پی کشف شبکه ارتباطات پدیده های مختلف و بظاهر مستقل با یکدیگر هستیم و اینکه حقیقت نهائی چیست چیزیست دور از دسترس ما.  اما شناخت نسبی همواره میسر است و همین موجب اعتلای زندگی شده است.  هربرت اسپنسر از دانشمندان نیمه دوم قرن نوزده نیز به این اعتقاد رسید که تنها فلسفه صحیح، فلسفه لاادری میباشد چه اینکه راهی برای وصول به حقیقت نهائی وجود ندارد.  مثلاً با اینکه همه چیز را درباره گرانش و خواص آن میدانیم، معهذا هنوز از حقیقت این که چگونه مادّه حضور و وجود خودش را در عالم بیان میکند بدرستی نمیدانیم.  البته این ندانستن ها مانع از کاربرد عملی علوم و تکنولوژی نیست ولی در هر حال در سلسله علل گاهی بهمان نقطه ای میرسیم که ارسطو علت نخستین یا محرک اول معرفی کرد.  غالباً افراد مبتدی دچار سوء برداشت هائی میشوند و دیگران را نیز با خود به چاله میاندازند.  اخیراً از مسئول بلند پایه ای در دفاع غیر عامل (یا مدیریت بحران) شنیده شده که دلیل خشکسالی میهن ما را دزدیدن ابرها عنوان کرده.! یا کمی پیشتر، دلیل زلزله را آزمایشات امواج رادیوئی در پایگاه قطب شمال ذکر فرموده اند.  اینها پیش از آنکه به فلسفه ربط داشته باشند به مشکلات اجتماعی و نصب افراد ناوارد در پست های تخصصی مربوطند.  ماوراءالطبیعه بخودی خود همواره از دیدگاه فردی موضوعی شیرین و جذاب است اما گویا ترویج عامدانه آن در جامعه عواید زیادی برای گروهی خاص به ارمغان میآورد که دل کندن از آنرا روا نمیدارند.  

  • مرتضی قریب