فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۶
بهمن

آسیب شناسی فکر

  مرور نظرات دوستان و نگاهی اجمالی به آنچه در رسانه های مختلف منعکس کننده آرا و نظرات دانشجویان و دانش پژوهان است ما را به تفکر و اغلب به شک و شبهه وامیدارد.  در واقع دانشجوئی که در سالهای اوج علاقه و شور و شوق برای کسب دانش و رسیدن به مراتب بالای آگاهی است کم کم به فکر فرو میرود که راهی را که انتخاب کرده درست است یا خیر و با اینهمه آراء متفاوت که از منابع مختلف وارد مغزش میشود و نگاه به آنچه واقعاً در جامعه میگذرد چه کند و به حرف کدام گوش سپارد؟  البته تأکید میشود که ایجاد شک و شبهه به خودی خود چیز بدی نیست بلکه مقدمه یقین است و تا راجع به امری شک نشود به دنبالش هیچ تلاشی برای تفکر و نتیجه گیری در پی نخواهد آمد.  خلاصه آنکه برای جوان امروزی تشخیص بین راست و دروغ بسیار مشکل شده و اصولاً  آرا و عقاید ما فرد محور شده و عقاید را برحسب آنکه از فرد خوب یا بدی صادر شده باشد قبول یا رد میکنیم.  

  حقیقت آنست که در این بخش از جهان که زندگی میکنیم چنان مسائل بهمریخته و آشوبناک است که زبده ترین مغز ها نیز از فهم آن درمیمانند.  نوشته ها فراوان است و اغلب به نظرات این یا آن دانشمند جامعه شناس، روانشناس، حقوقدان،... اشاره کرده رهنمود ارائه میشود.  خوشبختانه همه این منابع نیز کم و بیش در دسترس بوده و همین فراوانی و سادگی دسترس شاید ناخواسته به استیصال فکری بیانجامد.  آیا میتوان فرصت کرد همه آنها را خوانده و فهم کرده به نتیجه ای رسید؟  و اینکه کدام مفید و کدام مضر است؟

  از دیدگاه منطقی مبرم ترین چیز دست بردن به عمل است زیرا تنها عمل است که تغییری را بوجود میآورد.  اما مقدمه عمل، حرف و سخن است زیرا برای انجام یافتن کارها و بسیج نیروها به سخن ( یا نوشته = سخن مکتوب) نیاز است.  ولی مقدمه سخن، فکر است زیرا تا تفکری صورت نگرفته باشد حرف و سخنی بیرون نخواهد آمد.  پس بیائیم این سلسله را همینجا ختم کرده بگوئیم که سرمنشاء کارها فکر است و هیچ کاری نیست که از فکری آغاز نشده باشد.  حتی کارهای دیوانگان نیز با فکر شروع میشود اما فکری معیوب و مغشوش.   لذا برای آنکه کارها درست انجام شود و یا اقدامات غلطی را که با فکری معیوب انجام شده اصلاح نمائیم چاره ای نیست جز آنکه فکر درست را راهنمای خود قرار دهیم.  لذا سرمنشاء خوبی ها و بدی ها فکر است و اگر مایلیم جهان را آباد کنیم باید از فکر درست شروع کنیم.  اما این "فکر درست" چیست؟  چیزیست که من میگویم؟ یا تو میگویی؟ یا او که قیافه ظاهرالصلاح و مد روزدارد میگوید؟ طبعاً هیچ کس نمیگوید ماست من ترش است و لذا معلوم نیست به چه کسی باید اعتماد کرد؟!  پاسخ ساده اینست که به هیچکس!!  به عقلمان اعتماد کنیم. 

  در باره آرا و عقاید باید دقت شود که گاهی موضوع مورد بحث یک واقعیت (FACT) است.    در بررسی پدیده ها فقط واقعیت ها باید لحاظ شوند.  واقعیت قائم به شخص نیست و ربطی به این یا آن گوینده ندارد.  مثلاً آنجا که در مطالب قبلی این واقعیت بیان شد که تقریباً تمامی انرژی تولیدی خورشید به هدر رفته و بویژه اگر قرار بوده وجود آن وقف ما انسانها بوده باشد تلاش آن یکسره عبث بوده این دیگر به گوینده بر نمیگردد و هر کسی با کمی تحقیق به همان نتیجه خواهد رسید صرفنظر از اینکه خدادوست باشد یا بت پرست، از خواص باشد یا از عوام، .. .  یا مثلاً آنجا که ذکر از افزایش لجام گسیخته جمعیت شد و نگرانی از اینکه حتی هم اکنون نیز جمعیت فعلی کشور از خط قرمز منابع بالفعل و بالقوه منطقه ای که در آن هستیم تجاوز کرده و اینکه با این خط مشی در مسیر فاجعه قرار داریم این دیگر صرفاً نظر شخصی نیست و هر متخصصی که در این زمینه تحقیق کند کم و بیش به همین نتیجه خواهد رسید (مگر اینکه در مقابل رسانه های دولتی مجبور به دروغ باشد).  نتیجه جنگل زدائی بیرحمانه فقط قطع درخت نیست بلکه پی آمد آن سست شدن خاک حاصلخیز، شسته شدن آن با اولین بارش ها و راه افتادن سیل و نهایتاً ایجاد بیابان و عوض شدن اقلیم و بسیاری پیامد های نامنتظره دیگر میباشد.  پشت این واقعیات قربانی کردن منافع عمومی برای عده ای از خواص است.   اگر خوب جستجو شود پشت هر یک از این معضلات منافع شخصی گروه و دسته جات وابسته به طیف خاصی را میتوان مشاهده کرد که در طلب منافع شخصی خود از ویرانی وسیع آب و خاک و هوا ابائی ندارند. 

  اما دسته دیگری از موضوعات وجود دارد که لزوماً واقعیت عینی نبوده بلکه آرا و عقاید مرتبط با دیدگاه های افرادی خاص یا جهان بینی های خاص و یا کیش های خاص و امثالهم میباشد.  در اینجاست که تفاوت ها زیاد است و  گاهی به جای تضارب افکار به تضارب فیزیکی انجامیده و بیشتر گرفتاری های بشر از این دست است.  یکی از موانعی که جلوی تحقق تفکر درست را گرفته همانا تعصب است.   چه اگر فکر چنان آزاد باشد که رویه های خوب را آزادانه انتخاب کرده بکار بندد این همه مشکلات موجود نمی بود.  همانکونه که واقعیات علمی پذیرفته میشود لازمست رویه های خوب و روش های درست زندگی متعلق به هر کجا و هر زمان که هست بدون تعصب اختیار شده عمل شود.  مثلاً گاهی رسانه ها هوش و ذکاوت ایرانی را چنان به عرش میبرند که توگوئی دنیا بدون ما از دست میرفت.  یا تعداد محققین ایرانی در فلان سازمان فضائی دنیا چنین است و چنان است و اگر ما نبودیم بشر پایش به ماه نمیرسید!  البته این خودستائی ها یک حقیقت نهفته را نیز در بطن خود دارند و آن اینکه ما چه کرده ایم که در این چند دهه اخیر باعث یک فرار سیستماتیک پختگان از کشور و واگذاری امور داخلی به ناپختگان و تحمل صدمات حاصله شده ایم.  در همه حال تعریف از خود نشانه کوتاهی عقل است و اگر حسن و مقبولیتی وجود دارد بگذار دیگران آنرا بگویند ( مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید).  نوعی دیگر از تعصب در مورد گذشتگان ماست و بدون اینکه از آثار آنان اطلاعی داشته باشیم مرتباً به وجود آنان مباهات میکنیم.  شک نیست که ایران در زمینه شعر و ادبیات و عرفان مقامی بلند را داراست.  اما چقدر از این آثار میدانیم و اصلاً چه میشد اندکی نیز به نصایح آنان گوش میدادیم.  سعدی که شاعری بلند مرتبه است دارای بهترین و نغزترین امثال و حکم است که حتی برای همین روزگار ما میتواند بهترین راهنما باشد.  در حالیکه افتخار ما منحصر به اینست که سردر سازمان ملل مزین به این شعر " تو کز محنت دیگران بی غمی.." وی است اما در زندگی خودمان کمتر بدان پایبندیم.  اما نکته باریکتر از مو دقیقاً همینجاست که با اینکه وی را شایسته ترین حکیم برای پندآموزی میدانیم ولی در عین حال برخی نظرات نیز دارد که با روحیه انسانی و زمان ما سازگار نیست.  مثلاً در یکی از اشعار خود بر مرگ متوکل عباسی چنان مویه کرده که اگر آسمان خون بگرید جایز است!  یا مانند اغلب قدیمی ها با حیوانات مهربان نیست و در جائی گفته "..سگی بگذار ما هم مردمانیم".  در حالیکه وفا را باید از سگ آموخت.  در مورد تعلیمات سایر حکما نیز باید همین گونه رفتار کرد و نصایح خوب را نصب العین کرده و به بدآموزی ها اعتنا نکرد.  باید توجه کرد اینگونه لغزش ها برای آن زمان قابل توجیه است چه اینکه ما نباید آنها را با زمان خود قضاوت کنیم که حتی اگر هم چنین باشد حجم بزرگی از گفتار اخلاقی آنان هنوز مؤثر و قابل استفاده است.  مثلاً عارف بزرگ محمد بلخی در جائی کفته است "پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بی تمکین بود" کنایه از اینکه برای دریافت حقیقت استدلال نقش اصلی را ندارد.  از اینگونه موارد زیاد است و ما بجای اینکه در صدد انتقاد برآئیم بهتر است خوشه چینی کرده بهترین ها را انتخاب کنیم.  درخت سیبی را تصور کنید که مدتی از زمان برداشت سپری شده باشد.  خردمند فقط سیب های درست و سالم را چیده و به آنها که در اثر مرور زمان گندیده دست نمیزند.  هرچند بگویند این درخت سیب بهترین درخت عالم است.  بر همین قیاس، با آنچه که مربوط به گذشتگان یا گذشته های دور است باید با همین مشی برخورد شود حتی اگر آن آثار گذشته از مفاخر ملی و فرهنگی و غیره بوده باشد.  این به معنای عناد با برخی مفاهیم نیست بلکه به این معنی است که آنچه خوب و کاراست را گرفته بکار بندیم و باقی را در ویترین آثار گذشته حفظ و حراست کنیم.  دانشجوئی که در مراتب عالیه تحصیل علم و کمالات است هیچگاه با نظر تحقیر به معلم دبستان خود و آنچه وی درس داده نمی نگرد حتی اگر درستی برخی از آن آموخته ها سرآمده باشد.  در حفظ نام و یاد گذشتگان و بزرگان از هر مکتب و ملیت باید اهتمام کرده لیکن کار به افراط و تفریط کشیده نشود.  کار امروز ما نیازمند ابزار های امروزیست.  مهمترین ابزار ما خرد در چارچوب نوین خود است.  استفاده از سنگ چخماق برای روشن کردن آتش البته که جواب میدهد ولی مربوط به زمانیست که کبریت در دسترس نبود. 

  خلاصه آنکه خطای انسانی در همه شئون زندگی جاری و ساری است.  در سازه های پیچیده فنی که فاجعه ای رخ میدهد اغلب  اگر مستقیماً ناشی از خطای انسانی نباشد، باری، با واسطه به سر منشاء انسانی میرسد.  در سایر خرابی ها و ویرانی ها نیز اگر دقت شود خطای اقدامات غلط که منبعث از تفکرات غلط میباشد خود نمائی میکند.  خطاها مطلقاً به صفر نمیرسد اما با بیرون ریختن عادات و عقاید مضر و استخدام تفکر درست، قطعاً کاهش میآبد.

    بنابراین تا نحوه فکر کردن خود را بطور اساسی تصحیح نکنیم نمیتوانیم نور رستگاری را انتظار داشته باشیم.  هر کوشش دیگری البته که ممکنست مانند داروی مسکن برای مدتی مؤثر باشد ولی کار اساسی در گرو داروی تلخ خردگرائی است.  با فکر درست تعاملات ما با خود و با دنیا یک شبه بطور معجزه آسائی درست خواهد شد.  در اثر فکر درست، سخن درست و عمل درست و طبعاً معیشت درست بوجود خواهد آمد.  در نتیجه، رفتار ما چه در برخورد با خود و چه با دیگران در مسیر درست افتاده و زندگی موجودات سامان خواهد گرفت.  چنین باد.

  • مرتضی قریب