فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۲
خرداد

جاهلیت

  یکی از خوانندگان این وبگاه خواسته است در مورد "جاهلیت مدرن" نیز مطلبی نوشته شود.  اما من عنوان ساده تر فوق را انتخاب کردم زیرا جاهلیت، جاهلیت است و دیروز و امروز و فردا ندارد.  البته تعریف ما اینجا از جاهلیت نداشتن "اطلاعات" به معنای اخص کلمه نیست.  مثلا" مردم هزار سال پیش را به صرف نداشتن اطلاع از اختراعات امروزی ما و نحوه زندگی پیشرفته  نمیتوان "جاهل" تلقی کرده مورد انتقاد قرار داد.  بلکه بهتر است آنرا اینگونه قلمداد کرد که یک پروسه تفکر خشک و جامد است که قابلیت هیچگونه تحول و تطور را نداشته و نقطه ای ثابت روی محور زمان میباشد.  همینجا لازمست به سوء تفاهم رایجی اشاره کرد که اغلب ما را به دست انداز میاندازد.  تفاوت مهمی بین "اطلاعات" و "دانش" وجود دارد که اغلب با هم خلط میشود.  کسی که اطلاعات زیادی، درباره هرچیز، دارد را ما اغلب دانشمند تلقی میکنیم در حالیکه ممکنست اطلاعات زیادی داشته باشد بدون آنکه لزوماً دانشمند باشد.  کسی که دیوان حافظ را حفظ باشد دانشمند نیست بلکه فقط حافظه خوبی دارد که البته رشک برانگیز است.  اما اگر همین فرد قدرت تعبیر و تفسیر آن ابیات را داشته و بر ساختارهای زبانشناسی آنها احاطه داشته باشد میگوئیم حافظ شناس است و به عبارتی دانشمند در حوزه ادبیات فارسی بوده هرچند ابیات را از رو بخواند و حافظه خوبی هم نداشته باشد!   در سایر حوزه ها امر بهمین منوال است با این تفاوت که در حوزه علوم دقیقه آنچه بیشتر بکار میآید تفکر و استدلال است و حافظه نقش درجه دوم را ایفا میکند.  اگر در قدیم حفظ بودن حجم وسیعی از اطلاعات مزیت بزرگی بحساب میآمد، امروز با در دست بودن انواع حافظه های متحرک (آیفون، آیپد، حافظه فلاش...) فشار از حافظه انسانی مرتفع شده است.

  اتفاقاً این مطلب امروزه بیش از هر زمان دیگری خودنمائی میکند.  شما امروزه با اشاره یک تکمه روی رایانه خود بسادگی میتوانید واژه "جاهلیت مدرن" را جستجو کرده و به یکباره انبوهی از "اطلاعات" بر سرتان ببارد که حتی فرصت مرور تیترهای آنها را هم نداشته باشید، چه رسد به مطالعه همه آنها.  بنابراین از این حیث ما امروز در دنیای اطلاعات بسر میبریم (اگر نگوئیم غرق شده ایم!) و چیزی نیست که بخواهیم در مورد آن بدانیم و نتوانیم.  پس حالا آیا همه دانشمند شده ایم؟  خیر.  اتفاقاً بیش از پیش از این کیفیت فاصله گرفته ایم.  دانش به معنای آنست که اطلاعات جدید را گرفته و با انبوه اطلاعات گذشته مقایسه کرده، صحت و سقم آنها را با قوانین موجود سنجیده و ارتباط معنا داری بین آنها یافته و آنها را مرتب و طبقه بندی کرد.  کسی که بدین رویه کار کند کارگر فکری است و میتوان وی را دانشمند دانست.  از این مرحله فراتر، کسی است که علاوه بر همه اینها، موفق به کشف روابط جدید و لذا قوانین جدید گردیده و با انتشار آن، جامعه را تواناتر از قبل کرده و قابلیت پیش بینی آینده را افزایش دهد.  در جامعه به چنین فردی همچنان دانشمند گفته میشود در حالیکه اهمیت کار آنان صدچندان است.  عموم استادانی که در دانشگاه ها درس میدهند در اصل "شارح" هستند یعنی دانش موجود را شرح داده و به نسل جدید منتقل میکنند.  فقط فعالیت درصد کمی از آنان ممکنست اثر تعیین کننده ای در پیشرفت دانش داشته باشد.   ضمن اینکه واردات تکنولوژی خوبست اما اگر اشراف همه جانبه وجود نداشته باشد در بهترین حالت تکنسین های خوبی خواهیم شد و یک جای کار همچنان لنگ خواهد زد. اخیراً اعلام کرده اند که تأسیسات موجود فردو برای غنی سازی ایزوتوپهای سبک مورد استفاده صنایع و پزشکی بکار خواهد رفت.  اما برای این کار گفته اند نیازمند کمک روسها هستیم.  چون صد آید نود هم پیش ماست!   پس چگونه است که کار سخت تر را بتنهائی انجام داده ایم اما برای کار ساده تر ( به دلیل تفاوت نسبی بیشتر در جرم ها) باید محتاج روسها بوده و آنرا بلد نیستیم؟!  آیا پرنسیپ های اساسی در این فرایند را درک نکرده ایم؟  یا... بهر روی تأکید میشود که انباشت اطلاعات خودمان را با دانشمند شدن اشتباه نگیریم.  این یک ترس واقعی است که امروزه در جامعه ما وجود دارد که در اختیار داشتن اطلاعات بتواند ایجاد شبهه کرده و قدرتی کاذب را تداعی کند.  برای ترویج دانش باید سوأل کرد و انتقاد کرد و اصلاح کرد و باز هم همین چرخه تکرار و تکرار شود.  و این بی شک نیازمند محیط سالم و مناسب برای انجام این فرایند است.

  با بازگشت به پرسش اصلی که جاهلیت (مدرن) چیست، بنظر میرسد که هرآنچه ما را از فرایند فوق دور نماید، دور شدن از دانش و، طبعاً، روآوردن به جاهلیت باشد.  هرآنچه موجب انجماد تفکر در یک مرحله خاص باشد میتوان جاهلیت نامید.  این روند نه تنها در علوم دقیقه بلکه در علوم اجتماعی و کلاً در رفتارهای اجتماعی نیز مدخلیت دارد.  زمانی بود که رایانه مختص طبقات تحصیل کرده بود اما امروزه حجم عظیمی از موهومات و خرافات نیز در پایگاه های داده طبقه بندی شده و منتظر شکارهای ساده لوح خود میباشند.  آنچه که در نهایت ممکنست باعث نجات ساده لوحان گردد همانا حس کنجکاوی است که کمابیش در همه وجود دارد.  کنجکاوی به مثابه آن جرقه کوچکی است که قادر به راه انداختن تنور است.  تنور تفکر و دوری هر چه بیشتر از جاهلیت.

  • مرتضی قریب
۰۶
خرداد

اول ماه رمضان ؟

  سالهای سال است که در مورد تشخیص شروع ماه رمضان اختلاف آرا بویژه با کشور های عربی وجود دارد.  این اختلاف در این 38 سال اخیر که اجرای دقیق احکام دینی تحت توجهات دولت قرار گرفته از شدت و اهمیت بیشتری برخوردار شده است.  اغلب چنین پیش آمده که مثلاً اگر امروز اول رمضان در کشور عربستان سعودی اعلام شود شروع رمضان در کشور ایران روز بعد آن مقرر میگردد.  جالب اینکه اغلب کشورهای مسلمان با تبعیت از عربستان شروع رمضان را مطابق آنان و مطابق تقویم رسمی برقرار میکنند.  البته در پایان رمضان نیز اغلب با تفاوت یک روز همین اختلاف بین ایران و سایر مسلمانان برقرار است.  این اختلاف نظر اصولاً برای شروع و پایان همه ماه های قمری وجود دارد لیکن برای رمضان اهمیت فوق العاده بیشتری می یابد چه اینکه نگرفتن روزه گناه بوده و بدتر از همه، روزه گرفتن در ابتدای ماه بعدی که اصلاً حرام است.  با وجود همه تلاش ها که سعی میشود برای نشان دادن همبستگی مسلمین از این تفاوت ها پرهیز شود و احکام شرعی اسلام در همه جای دنیا به یکسان اجرا گردد، معهذا نشانه های آسمان سازوکار خود را داشته و به این تمایلات وقعی نمی نهد.  اما ریشه این ناهماهنگی ها کجاست؟

  اجازه دهید حرف آخر در همین ابتدا بیان شود و آن اینکه مکانیک آسمانی هیچ مساعدتی با خواسته های زمینی ما ندارد.  نگاهی گذرا به تاریخ گذشته این حقیقت را به روشنی ثابت میکند.  حکمای باستان میپنداشتند که چون دایره کاملترین مسیر بسته است پس لاجرم ذوات آسمانی (که از ذات باری نیرو میگیرند) قطعاً بر مسیر های دایروی میچرخند.  این طرز تفکر، پیشرفت علم را ناخواسته چندین قرن متوقف ساخت و بعدها معلوم شد مسیر واقعی بیضوی است.  همین سوءبرداشت برای مدت گردش آفتاب به دور زمین وجود داشت.  مصریان باستان آنرا 365 روز تمام مقرر میداشتند که بعدها در دست رومیان اصلاح شده و یک-چهارم روز بدان اضافه شد.  نهایتاً معلوم شد کسر دقیقتر 0.2422 روز است و نه 0.25 روز.  مصریان باستان به دلیل نیاز به امر آبیاری مزارع و همزمانی با طغیان نیل که در فصول خاصی از سال واقع میشد از گاهشماری خورشیدی (که بعدها معلوم شد بهترین و دقیقترین و منطقی ترین گاهشماری است) استفاده میکردند.  اقوام دیگر اغلب با دیدن اهله قمر نوع ساده تر و دم دست تر گاهشماری موسوم به تقویم قمری را استفاده میکردند.  این بویژه برای اقوام بیابانگرد که سروکاری با کشت وزرع نداشتند مناسبتر مینمود.  اما اقوام دیگری که با کشاورزی نیز مرتبط بودند بعدها آنرا اصلاح و تحت نام تقویم قمری-شمسی کاربردی تر کردند.  هر 3 سال قمری اختلاف 11 روزه با سال شمسی را تجمیع کرده و آن سال را 13 ماه مقرر میداشتند تا بدینوسیله با فصول چهارگانه سال نیز همراهی کرده باشند.  به گواهی تاریخ، بابل باستان پیشروترین منجمین را در زمینه گاهشماری در اختیار داشته و تنظیمات دقیقتر را با تعیین کبیسه در دوره های 19 ساله به نحو احسن انجام میداده اند.  بنظر میرسد که تقویم یهود نیز مقتبس از آنان (شاید در دوره اسارت بابلی) بوده است که بعداً به شبه جزیره عربستان نیز تسری یافته است.  نگاهی به اسامی ماههای عربی (ربیع= بهار، جمادی= زمستان، ..) مؤید همین نکته است که اعراب همین تقویم پیشرفته قمری-شمسی را رعایت میکرده اند.  اتفاقآً این تقویم تا چند سالی پس از هجرت پیامبر تقویم متداول بوده است اما ناگهان، به دلایلی که خارج از این بحث است، به تقویم قمری ابتدائی بازگشته است.

  در هر حال در مورد تقویم قمری، آغاز هر ماه را از اولین رؤیت هلال ماه شروع میگردد.  البته شروع ماه متشابهاً میتواند از بدر کامل و یا بطور کلی از هر یک از اوضاع خاص اهله قمر آغاز گردد لیکن برای مردم بدوی، بدون دسترسی به فنون امروزی، رؤیت هلال دقیقتر مینمود زیرا ماه یا دیده میشود و یا زیر افق است و دیده نمیشود.  طبعاً برای گذران امورات مردم یک محدوده کوچک همین اندازه کفایت کرده و بشرط آنکه اهل کشاورزی و امثالهم نباشند گاهشماری نسبتاً دقیقی را ارائه میدهد.  مشکل از زمانی آغاز میشود که این تقویم به یک محدوده وسیع از طول جغرافیائی تسری داده شود.  یادآور میشویم حرکت وضعی زمین به دور خود در هر 24 ساعت را میتوان متشابهاً حرکت خورشید از شرق به غرب به دور زمین در همین مدت فرض کرده و زمین را ثابت گرفت.  ضمناً حرکت ظاهری ماه در آسمان نیز در همان جهت ولی با سرعت آهسته تر به دور زمین میچرخد.  فرض کنید غروب روز آخر شعبان، مردم جاکارتا در اندونزی هلال ماه نو را بلافاصله پس از غروب آفتاب نتوانند مشاهده کنند زیرا درست در لبه زیر افق قرار دارد.  لذا فردا برای مردم این ناحیه شرعاً  اول رمضان نخواهد بود.  اما حدود 6 ساعت بعد که غروب آفتاب در منطقه ایران و عربستان واقع میشود، به دلیل کندتر بودن سرعت ماه، مردم این نواحی ممکنست هلال ماه نو را درست در لبه بالای افق مشاهده کرده و لذا روز آتی برای این منطقه شرعاً اول رمضان خواهد بود.  طبعآً برای مناطق غربی تر علی الاصول رؤیت هلال ماه آسانتر و اول رمضان محرز خواهد بود.  لذا برای نیمی از مسلمین، فردا اول رمضان و برای نیمی دیگر آخر شعبان تلقی خواهد شد و گاهی اختلاف تا 2 روز نیز ممکنست پیش آید.  در حقیقت، وضع از این هم بدتر است زیرا صفحه ای که روی آن ماه به دور زمین میگردد بر صفحه استوای زمین منطبق نیست و این وضع را بیش از پیش پیچیده تر میکند.  چرا که حتی برای نواحی روی یک نصف النهار نیز رؤیت ماه یکسان نخواهد بود و هرچه بسمت قطبین زمین حرکت کنیم تفاوت بین دیدن و ندیدن ماه بیشتر خواهد شد و اگر بر فرض، عدم انطباق این دو صفحه آنقدر میشد که صفحه حرکت ماه به دور زمین عمود بر صفحه استوا میگردید آنگاه اختلاف در شروع (و البته خاتمه) ماه های قمری بر مبنای رؤیت ماه شاید تا 15 روز نیز افزایش میافت!. این اختلافاتی که بروز کرده تقصیر هیچکس نیست.  ماه و خورشید و ستارگان نیز گناهی ندارند.  اگر گناهی بگردن کسی باشد، حقیقت اینستکه مشکل در ذات اینگونه گاهشماری است و مادام که از این سیستم تقویمی و روش جاری استفاده میشود مشکل همین است که هست و تلسکوپ و انواع وسایل پیشرفته و امثال آن کمکی نخواهد کرد.  اما اگر کار بدست دانشمندان باشد احتمالاً با انجام اصلاحاتی قادر به یکسان سازی آن برای همه خواهند بود.  در اینجا نیز مانند آنچه در تقویم رسمی انجام میشود میتوان مقرر کرد که حلول ماه نو روی یک نصف النهار خاص بمنزله شروع هر ماه قمری برای کل کره زمین باشد.  اما این نصف النهار کجا باشد؟  طبعاً بهتر است بجای عربستان، در محل فعلی مبداء زمان (شرق مجمع الجزایر ژاپن) مقرر گردد.  با این ترتیبات، به یکباره اختلافات ظاهری رفع میگردد (گو اینکه مسأله رؤیت شرعی همچنان بر جای خود پابرجاست).  باید اضافه کرد امروزه اکثریت مردم شهرها اگر چشمی هم به تیزی عقاب داشته باشند با اینهمه آلودگی هوا بعید است قادر بدیدن هلال شب اول ماه باشند حتی اگر ماه بالای خط افق باشد.  برای آنها که هنوز ایراد شرعی میگیرند عرض شود که "زمان" یک مقوله نسبی است و حاوی هیچگونه الوهیت خاصی نیست.  انسان تاکنون به مدد خرد خویش مشکلات را از سر راه برداشته و بنظر میرسد اگر دل به نور خرد روشن باشد مشکلات یک به یک حل خواهد شد.  اینگونه تعصب مدتی پیش در کشور ما هنگام تغییر ساعت نیز وجود داشت و مسئولین و کثیری از مردم زیر بار نمیرفتند.  ولی کم کم با آموزش و کمی مفاهمه دریافتند که نه تنها پایه های عرش تکان نمی خورد بلکه صرفه جوئی زیادی نیز در انرژی بعمل می آید.  متشابهاً همین مسأله امروزه درباره تعطیلات بین هفته وجود دارد که صدمات زیادی بر پیکر اقتصاد هنوز بیمار کشور وارد می آورد.  چرا عاقلانه این تعطیلات به ابتدا یا انتهای هفته چسبانده نمیشود که هم مردم بهتر استفاده کنند و هم باعث بیکباره تعطیل شدن کل هفته و لطمه به کشور نگردد؟  باز تأکید میشود مناسبت های فرهنگی (بویژه آنها که در تقویم قمری میچرخد) یک یادآوری نمادین است و با یکی دو روز پس و پیش رفتن آسمان بزمین نمی آید.  کما اینکه در تغییر ساعت یکبار مرتکب شدیم و اتفاقی نیافتاد!  اینکه امروز شنبه است یا یکشنبه برگرفته از عادات و تمهیدات گذشتگان ماست و هیچگونه بار مطلق معنائی ندارد بلکه صرفاً یک قرار و مدار ساده است و احتمالاً برای آن روزگار خیلی هم خوب بوده است.  بد نیست بدانید سنت "هفته" برگرفته از فرهنگ سامی است که خود، احتمالاً، برگرفته از فرهنگ بابل باستان و پیشینیان قبل از خود است.  در حالیکه در ایران باستان هر ماه 30 روز بوده و هریک نامی برای خود داشته است و خبری از هفته نبوده و در عین حال تعطیلات نیز باندازه کافی وجود داشته است.  هر سال دارای 12 ماه 30 روزه، یعنی 360 روز، بعلاوه 5 روز بی نام (موسوم به پنجه دزدیده) مشتمل بر جشن ها بوده است.   بعنوان جمله معترضه عرض شود که شاید تقسیم محیط دایره به 360 درجه و پیدایش سیستم 60 تائی ریشه در همین عقاید داشته است.  بهر حال برای مدتی در دوره انقلاب کبیر فرانسه، تقویمی مشابه این برمبنای سیستم دهدهی ابداع شد که هر ماه بجای 4 هفته دارای 3 دهه بوده با اسامی رمانتیک.  اما چندان دوام نیاورد که یا بدلیل کم شدن تعطیلات هفتگی بوده (یعنی 3 روز بجای 4 روز) یا اینکه اصولاً "ترک عادت موجب مرض است" و مردم بسادگی از عادات گذشته دست بر نمیدارند!

  نتیجه آنکه اگر خردورزی حاکم باشد همه مشکلات قابل حل است حتی مشکلاتی ناشی از رسوبات چند هزارساله.

بعد التحریر:

در مورد تعیین روز هفته هم همین حکایت عیناً برای تقویم خورشیدی وجود دارد.  مثلاً در تهران اگر اولین ساعات حلول روز شنبه باشد، چنانجه کمی بسمت غرب یعنی کشور عراق حرکت کنید وارد روز قبل میشوید.  یعنی آخرین لحظات روز جمعه و دقایقی قبل از نیمه شب!  اگر در منطقه قطب باشید، این کار دیگر بسادگی چند قدم زدن ساده میسر است و مرتب میتوانید بین امروز و دیروز طی الارض کنید!!  عزیزان! رفتارهای ما براساس قرارداد است.  این قراردادها ممکنست امروز مؤثر و زمانی دیگر ناکارا باشد.  همانطور که 700 سال پیش خال لب و چاه زنخدان (و گاهی اندکی موی پشت لب) استاندارد زیبائی زن بوده.  اما امروز چطور؟

  • مرتضی قریب