فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۵
مهر

نظم جهان

      اکنون مایلیم کمی درباره وجود نظم در دنیای پیرامون صحبت کنیم.  توضیح اینکه مطلبی که در پی خواهد آمد، کنکاشی از زاویه جدید به موضوع بوده و مانند مطالب پیشین صرفاً پیشنهادی برای جلب تفکر بیشتر خواننده و اطلاع از نگرش های جدید است و به هیچ وجه ادعای حقیقت مطلق نیست.  زیرا آنچه برای جامعه جوان امروزی اهمیت دارد رویگردانی وی از اغلب تفکرات قالبی و فرمایشی ای هست که مداوماً از سوی خانواده و مدرسه طی دوره نوجوانی و بعد آن به وی تزریق گردیده و در عوض جایگزینی را پیش رو نمیبیند.  

      از دیدگاه کسی که با مقدمات علم آشنا باشد، کره ای که روی آن زندگی میکنیم و چیزهائی را که روی آن میبینیم بسیار بسیار مبهوت کننده و غیرعادی است.  غیر عادی از این منظر که تنوعی را که روی زمین میبینیم با آنچه که در باقی کیهان مشاهده میکنیم زمین تا آسمان تفاوت دارد!   چرا که آنچه ماده اصلی و فراگیر در کل کیهان است چیزی جز ماده بی شکل هیدروژن با درصد کمی هلیوم نیست در حالیکه زمین ما از حیث مواد بسیار متفاوت بوده و از نظر وجودی نیز نه تنها در کل کیهان بلکه حتی در منظومه خورشیدی خودمان نیز جز قطره کوچکی در اقیانوس بیکران نیست.  زمین ما نه فقط از حیث عناصر سازنده بلکه به لحاظ پیدایش موجود زنده  یگانه بوده و در مقایسه با باقی کیهان غیرعادی مینماید.  این سطور نه ادعای شخصی و نه اغراق گوئی است بلکه حقیقتی علمیست که حاصل مشاهدات و کار هزاران دانشمند و اخترشناس از قدیم تاکنون است.  مهمترین ابزار ستاره شناسان، طیف سنج یا اسپکترومتر است که توسط آن نور ستارگان تجزیه شده و از طریق آن به عنصری که آنرا تابش میکند پی میبرند (اصل یکنواختی طبیعت و قوانین آن).  این عنصر همانا ساده ترین عنصر دنیا یعنی هیدروژن و البته مقداری هم عنصر بعدی جدول تناوبی یعنی هلیوم میباشد که عنصر اخیر نام خودش را از خورشید گرفته زیرا اولین بار در خورشید کشف شد.  بنابراین از دیدگاه یک ناظر کیهانی، آنچه که جهان مینامیم عمدتاً همین دو عنصر ساده است.  پس زمین ما از کجا آمده؟  میدانیم که گاهی برخی از ستاره های فوق سنگین ( بسیار پرجرم تر از خورشید) طی دوران پیری دچار فروریزشی میشوند که با نور بسیار شدیدی همراه است و ابرنواختر یا سوپرنوا نامیده میشود.  این اتفاق نادر است بطوریکه پیشینیان ما در طی تاریخ مکتوب فقط تعداد انگشت شماری را شاهد بوده اند.  نور مزبور گاه چنان شدید است که در روشنائی روز نیز دیده میشود.  ابرنواختری که منجمین چینی سال 1054 میلادی آنرا دیدند و تاریخ و محل آنرا یادداشت کرده اند دارای همین وضعیت بوده است و سکنه سایر نقاط زمین نیز بی شک آنرا شاهد بوده اند (از جمله ژاپنی ها و سرخپوستان آمریکا).  بقایای آن امروزه به سحابی خرچنگ موسوم است و بخش فشرده شده ستاره اصلی بصورت یک ستاره نوترونی در مرکز آن خفته است.  اولین شواهد حاکی از ظهور یک ابرنواختر مربوط به 185 بعد میلاد است که در اسناد چینی ضبط شده و چند ماه بعد بکلی خاموش شده است.  اما یونانی ها آنرا ندید گرفتند. چرا این پدیده توسط یونانیان عاشق آسمان گزارش نشد و اثری در نوشته های آنان از این واقعه نیست؟  تصور بر اینست که آنان آسمان و آنچه در آسمان است را قدسی پنداشته و مبرا از هرگونه تغییر (کون و فساد) میدانستند.  زیرا تغییر را مختص زمین و زمینیان دانسته که فانی و میرا هستند.  آسمان محل خدا و خدایان بوده و لذا مصون از هرگونه فساد است.  شاید بهمین دلیل که ستارگان را مبرا از هر عارضه ای میدانستند لازم ندیدند که این واقعه را ثبت کنند.  متشابهاً برای دنباله دارها که شدت نورشان تغییر میکند نیز مکانشان را در اتمسفر زمین و نه در آسمان میپنداشتند.  تایید دیگری بر آنچه که میگویند انسان فقط چیزی را که ایمان دارد میبیند.  بهرحال، طی پروسه ای که در درون ابرنواختر میگذرد در مدت کوتاهی برخوردهای شدیدی بین اتمها واقع شده و اتمهای بزرگتر و سنگین تر زنجیروار بوجود میآید.  سرعت تحولات بقدری سریع است که طیف وسیعی از عناصر که امروزه در جدول تناوبی میشناسیم متولد میگردد.  در این انفجار کیهانی بخش بزرگی از ابر نواختر بصورت غباری با ابعادی بسیار وسیع در فضا منتشر میشود.  سهم مهم این غبار کیهانی همچنان از هیدروژن و هلیوم تشکیل شده ولی دارای کسر کوچکی از عناصر سنگین نیز هست.  از بازی روزگار اینکه این غبار در جائی از فضا و در زمانی دیگر در اثر گرانش، کم کم متراکم شده و ستاره جدیدی از خاکستر قبلی متولد میشود.  گاه از این ستاره، خواه در اثر چرخش سریع (بقای اندازه حرکت زاویه ای) و خواه در اثر عبور ستاره ای دیگر از مجاورت آن، قطرات کوچکی جدا شده و سیاراتی را حول خود بوجود آورده و منظومه ای را تشکیل میدهد.  عناصر سنگینی که از آن یاد کردیم در همه اعضای منظومه، چه ستاره مرکزی و چه سیارات پیرامونی، تقریباً به یک نسبت وجود دارد.  اما به مرور که ستاره مرکزی متراکمتر میشود، دمای مرکز آن بالاتر رفته و آتش هسته ای (گداخت یا فیوژن) درمیگیرد، تابش ناشی از ستاره که به باد ستاره ای موسوم است موجب میشود تا عناصر سبکتر و گازی (بویژه هیدروژن و هلیوم) از سیارات داخلی کنده شده به مناطق دوردست منظومه فرار کند.  از اینرو سیارات داخلی که در معرض گرما و فشار بیشتری هستند تدریجاً عریان شده و هسته جامد مرکزی حاوی عناصر سنگینتر برجای میماند.  سیارات خارجی و دوردست که در معرض گرمای کمتر و فشار کمتر از ناحیه باد ستاره ای هستند، پوشش گازی خود را کماکان حفظ کرده و گازهائی مانند متان و اتان در آن به مایع در میآیند.  یکی از  همین موارد نادر که در داستان  بالا ذکر آن رفت، حدود 5 میلیارد سال پیش در محلی که امروز در آن ساکنیم اتفاق افتاد و خورشید و زمین ما و سایر سیارات از آن واقعه یادگار است.  بنابراین، عناصری که امروزه روی کره زمین یافت میشود حاصل تحولی بوده است که در ابرنواختری میلیاردها سال پیش رخ داده است.  ضمناً این عناصر همه بصورت خالص باقی نماند بلکه با ترکیب با یکدیگر، تمام مواد مرکبی را که امروزه شاهدیم بوجود آورد.  البته برخی عناصر بدلیل عدم میل ترکیبی، مثل طلا و گازهای نادر، همچنان دست نخورده و نجیب باقی ماند.  پس به خاکی که زیر پا دارید بدیده تحقیر ننگرید که اگر بواقع میدانستید هر ذره آن با چه زحمت و صرف چه انرژی هنگفتی و طی چه پروسه شگفت آوری بوجود آمده آنرا سرمه چشم میکردید.  گذشتگان ما از این حقیقت آگاه نبوده و لذا شاعران در اشعار خود آنرا پست میشمردند.  این خود قرینه دیگریست بر اینکه آگاهی ما طی زمان افزایش یافته و لذا نگرش ها نیز میتواند تغییر کند.  

    اما تحولات بدینجا ختم نشد و پس از بوجود آمدن عناصر جدول تناوبی، طیف وسیعی از مواد مرکب حاصل از ترکیب عناصر مختلف بوجود آمد.  اگر از دیدگاه ریاضی نگاه کنیم بطوریکه همه انواع چینش های این 92 عنصر در کنار هم عملیاتی باشد، در اینصورت بینهایت مواد و ترکیبات مختلف میتوان انتظار داشت.  اما در عمل اینگونه نیست و قاعده ای خاص برای جفت و جور شدن این عناصر با هم وجود دارد که مربوط به آرایش الکترونی مدارات آنها بوده و مانع از تولید دلبخواه ترتیبات ریاضی صرف است.  اما تا همینجا این کره زمین با اینهمه مواد گوناکون حتی بدون وجود گیاه و جانور بقدر کافی حیرت انگیز و مسحور کننده است.  تنوع و خواص این ترکیبات شیمیائی بقدری حیرت آور است که حتی یک شیمیدان نابغه نیز از پیش نمیتواند پیشگوئی کند.  مثلاً کلر و سدیم دو عنصر سمی است که از ترکیب آندو نمک غیر سمی و حیات بخش بوجود میآید.  البته فعلاً حیاتی بوجود نیامده ولی کم کم صحنه برای ظهور آن آماده میشود.  در بین ترکیبات شیمیائی، ترکیباتی که با کربن صورت میگیرد جایگاه خاصی دارد.  زیرا کربن با انعطاف پذیری خاصی که در آرایش الکترونی خود دارد، پذیرای شکل های بسیار متنوعی از انواع ترکیبات گوناگون بویژه با هیدروژن و ازت و اکسیژن میباشد.  یادآور میشویم که تنوع، پایه و اساس چیزیست که بزودی حیات مینامیم.  درک و باور این حقیقت بسیار سخت است اما با مثالهائی که خواهیم زد شاید باور پذیر شود.  این دسته ترکیبات متنوع با کربن، مواد آلی نام دارد که آجرهای سازنده ساختمان موجود زنده است.   از خصوصیات این مواد آلی اینکه مولکول آنها میتواند بسیار بزرگ باشد و به ماکرومولکول معروفست.

 برخی از این ماکرومولکولها به اسید نوکلئیک موسوم بوده که از بهم پیوستن زنجیره طویلی از واحدهای ساده تر موسوم به نوکلئوتید تشکیل شده است.  اسیدهای نوکلئیک عبارتند از DNA و RNA که نقش مهمی در ساختار جانوران دارد.  واحدهای ساده تری که این اسیدها را بوجود میآورد طبق قاعده خاصی در توالی یکدیگر قرار میگیرند و اینگونه نیست که بینهایت ترتیب متفاوت وجود داشته باشد و لذا بگوئیم که احتمال بوجود آمدن این اسیدها چیزی نزدیک به صفر و در نتیجه، ظهور پدیده حیات بطور خود بخودی امری ناممکنست.  همانطور که در باب ترکیبات شیمیائی گفته شد، واحدهای ساده تر شبیه قطعات پازل دارای نوعی تضاریس هستند که فقط بشکل خاصی در هم جفت و جور شده و تعداد ترتیبات بینهایت نیست!  داستان آغاز حیات داستان مفصلی است که مقدمه آن با شیمی زیستی یا بیوشیمی شروع میشود.  در واقع حیات، از دیدگاه یک شیمیدان، نوع دیگری از شیمی میباشد.  قرائن نشان میدهد که ابتدا اشکال ساده تر حیات مثل گیاهان و موجودات تک سلولی بوجود آمده و تدریجاً شکلهای پیچیده تر حیات بوجود آمده است.  عقیده بر اینست که جهش یا موتاسیون سلولی یک مکانیزم آغازگر برای ایجاد انواع جدیدتر بوده است.   مدتها دلیل ایجاد این جهش ها ناشناخته بود تا اینکه با کشف رادیواکتیویته معلوم شد که دستکم، تابش عناصر رادیواکتیو طبیعی که همواره در محیط وجود داشته است میتواند منشاء جهش های سلولی تلقی شود.  همانگونه که از نظر جنسی، گیاهان دوپایه حالت متکامل تری از گیاهان تک پایه است، در جانوران نخستین نیز تصور میشود که مشابه گیاهان تک پایه عضو جنسی نر و ماده توأماً در جانور وجود داشته و بتدریج تخصص نر و ماده از هم جدا شده است.  امروزه هنوز در دریاها آبزیانی که دو جنسی هستند وجود دارند و بسته به موقعیتی که قرار میگیرند خصوصیت نر یا ماده را بروز میدهند.  بنظر میرسد این خصوصیات بصورت خفته در پستانداران، منجمله انسان، هنوز وجود داشته و علائمی از آن در بدن هنوز باقیمانده و گاهی ظهور و بروز کرده که امروزه تحت نام  تراجنسیتی بعنوان مشکلی بدان پرداخته میشود.  در گذشته که حجم معلومات بدین پایه نبود، افرادی مبتلا به این عارضه به ناحق مورد تحقیر و آزار جامعه قرار میگرفت به تصور اینکه این انحراف ناشی از اراده آنان است.  بعبارت دیگر آنچه در روزگاری بسیار دور، قاعده بوده (دو جنسیتی) اکنون استثنا تلقی میشود.  این میتواند نکته ای آموزنده بویژه برای جوامع عقب مانده باشد که هنوز به این پدیده با یک نگاه نادرست برخورد میکنند.  ضمن اینکه تاییدی مجدد بر بینش علمیست که چگونه در مسائل مختلف میتواند چراغ راه باشد.  

     عین همین داستانی که بر زمین ما گذشته احتمالاً در گوشه دیگری از کیهان و در زمان دیگری ممکنست اتفاق افتاده باشد.  هرچه باشد طبق اصل یکنواختی طبیعت و قوانین آن، آنچه که اینجا میگذرد میتواند جائی دیگر اتفاق افتاده یا اتفاق بیافتد.  پس بعید نیست سیاره دیگری مشابه ما در کنج دیگری از کیهان حول ستاره مادر و در فاصله مناسبی از آن در حال گردش باشد.  چه بسا حیات نیز مشابه آنچه برای ما اتفاق افتاده آنجا نیز به رشد و تکامل رسیده باشد.  اما با این تفاوت که موجودی پشمالو شبیه گوریل که از انواع دیگر پیش افتاده است گل سر سبد مخلوقات آنجا باشد.  این موجود ممکنست حاکمیت خود را بر کل سیاره گسترده و قوانینی را که پیشوایش ابداع کرده به زور بر جامعه تحمیل کرده باشد.  مثلاً اگر یک تار پشم جنس ماده نمایان شود غوغا در گرفته آتش خشم حاکم، متخلف و همبستگان او را خواهد سوزاند.  احتمالاً قوانین دیگری از این دست نیز تدوین و تحمیل کرده تا با ایجاد رعب و وحشت همه را در غفلت و بیخبری نگاه داشته و بتواند حاکمیت خود را تحکیم بخشد.  طبقه حاکم به این نیز اکتفا نکرده و با این نیت که هرآنچه روی سیاره وجود دارد برای راحتی او آفریده شده، دست به تاراج و تخریب طبیعت و سایر گونه های سیاره میزند.  در این احوال، دانشمندان سیاره مجاور که ساکنانی پیشرفته دارد با تأسف و نگرانی اوضاع اینان را از راه دور نظاره کرده و دست بر پشت دست زده دریغ گویان زمزمه میکنند: آیا اینست نتیجه کار؟  آیا این چنین حیاتی شایستگی زیست بر این کره را دارند؟  کره ای که از تجمع ذره ذره خاکی گرانبها تشکیل شده.  خاکی که برای بوجود آوردن هر یک ذره غبار آن انرژی ای بس عظیم و ماوراء تصور صرف شده و زمانی بس طولانی سپری شده تا ساز و کارهای موجود، مجال بوجود آوردن نخستین گونه های حیات را داشته تا سرانجام به چنین دستآوردی از آفرینش منتهی شود.  آیا اینست گل سرسبد آفرینش؟  بحث در میان نظاره کنندگان در میگیرد و هر کسی عقیده ای دارد.  اما عقیده رایج دانشمندان بر اینست که آفرینش هیچ منطق خاصی ندارد چه اگر ما بجای او بودیم، هرگز صرف چنین هزینه گزافی را برای این چنین دستآورد ناخوشآیندی عادلانه نمیدانستیم و از انجام چنین طرحی قویاً جلوگیری میکردیم.  عده ای هم در مخالفت میگویند خوب و بد از دیدگاه کیهانی نسبی است و آنچه را ما بد میپنداریم چه بسا از دید آفرینش عین مصلحت باشد.  بحث بین دانشمندان سیاره خوشبخت داغ میشود و اکثریت استدلال میکنند که اصولاً هیچ طرح سرمدی و الهی نازل شده از آسمان وجود ندارد ولی معهذا این نباید موجب نومیدی شود، بلکه برعکس، مایه امیدواری باشد.  امید به خود و اتکا به اراده خود و اینکه با دستان خود آینده خود را رقم زنیم.  بنیاد سیه روزی جامعه بدبخت را در این میدانند که خود را مبدأ و مصدر امور ندانسته و تفکر و تصمیم گیری در اداره امور را به موجودی خود محور و تمامیت خواه واگذاشته اند.   اکنون بحث دانشمندان سیاره خوشبخت را بخود واگذاشته و به ادامه بحث خود بازمیگردیم

      پرسشی که اغلب در این مقطع میشود، پرسش در باب نظم است و اینکه با کنار هم قرار گرفتن اجزاء ساده بصورت تصادفی، این درجه از نظم روی زمین نمیتوانسته است خود بخود بوجود آید.  چنانجه مغز خود را از دانش مدرن خالی کرده و از دریچه چشم پیشینیان به مطلب بنگریم حق با آنان است و واقعاً احتمال بوجود آمدن خود بخودی این درجه از پیچیدگی (حتی در ساده ترین اشکال حیات) چیزی در حد ناممکن است.  حقیقت اینست که حتی با همه دانشی که امروز داریم و حتی همه دانشی که در آینده خواهیم داشت، واقعاً مشاهده اینکه از عنصر ساده و بی بو خاصیتی چون هیدروژن اینهمه مواد مختلف متنوع با ترکیباتی غیرقابل پیشبینی بوجود آمده باشد شگفت انگیز است.  و شگفت آورتر و غیرقابل باورتر آفرینش چیزی بنام حیات است که در رأس آن ذهن انسان قرار دارد.  اگر منصفانه بنگریم، هیچکس با هر درجه ای از معلومات قطعاً نمیتوانسته است با شروع از هیدروژن صحنه ای را که امروز بر زمین میبینیم ترسیم نماید.  اما واقعیت اینست که این چیزها وجود دارد و بر موجودیت آنها معترفیم.  لذا کار دانشمند معمولاً تعقیب از مسیر معکوس است.  یعنی هنری، که اگر داشته باشد، در توجیه وجودی وضعیت حال است.  در این راه چند نکته وجود دارد.  یکی اینکه، همانطور که قبلاً گفتیم، چینش عناصر شیمیائی کنار هم و ترکیب آنها و ترکیب ترکیبات آنها همواره طبق قاعده خاصی انجام میشود که مربوط به میل شیمیائی یا همان آرایش الکترونی میشود.  بعبارت دیگر ترتیبات مختلفی که از اینها حاصل میشود بینهایت نیست و تعداد ترکیبات نامحدود نیست.  مثلاً در یکی از نوشته های سابق (چاپ کتاب سیاست نامه) توضیح دادیم که با 32 حرف فارسی امکان نشر هر کتابی بزبان فارسی وجود دارد و تعداد آن واقعاً نامحدود است.  لذا احتمال اینکه بطور تصادفی مقدار متنابهی از حروف را بطور تصادفی کنار هم قرار داده و انتظار بیرون آمدن یک کتاب آشنا را داشته باشیم چیزی نزدیک به صفر است.  اما این موضوع درباره 92 عنصر طبیعی و ترکیب ترکیبات آنها به دلیلی که عرض شد مصداق ندارد.  مثلاً در ساخت DNA آجرهای سازنده آن موسوم به نوکلئوتیدها قاعده خاصی در جفت و جور شدن آنها رعایت میشود.  لذا این امر باعث میشود که اشکال متفاوتی که از کنار هم قرارگیری آنها ساخته میشود محدود باشد.  نکته جالب دیگر اینکه در ملکولهای آلی اگر مثلاً یکی از هیدروژن ها یا بنیان ها را با عنصری مثل فسفر جایگزین کنیم ناگهان خاصیت آن زمین تا آسمان تغییر میکند.  این اعجابی است که در سطحی عمیقتر، از پدیده حیات بما دست میدهد.  اعجاب در واقع همینجاست.  اما چون مردم عادی ظواهر را مینگرند و فاقد تخصص های علمی هستند به این جزئیات پی نبرده و برحسب ظاهر قضاوت کرده و لذا احساس شگفتی و اعجاب آنها منحصر بهمین اشکال روزمره میباشد.  ما از 32 حرف فارسی و 92 عنصر طبیعی و دنیای وسیع کمپلکسیونهائی که از ترکیب با خود ایجاد میکنند سخن گفتیم  اما غافل از اینکه بزرگترین شگفتی در جای دیگریست که تصور آنرا نمیکردیم.  بزرگتر از بزرگترین شگفتی ها در ترکیب بظاهر پیش پا افتاده دو عدد 0 و 1 است.  خوشبختانه این یکی، از دستآوردهای آدمیست و ربطی به آسمان و ریسمان ندارد.  اینجا دیگر جای شک و تردید نیست و همه اذعان دارند که از ترکیب این دو عدد، تمام شگفتی های درون کامپیوتر و بلکه تلفنهای هوشمند و دنیای مجازی و بلکه کل دنیای دیجیتال همه و همه بر پایه انواع ترکیبات ساده و پیچیده همین 0 و 1 کذائی است.  باور کردنش مشکل است ولی حقیقت دارد زیرا این پدیده توسط خود آدمی بوجود آمده و در آن هیچگونه شبهه ای نیست.  از این دستآورد انسانی چند چیز را میتوان نتیجه گرفت.  یکی اینکه طبیعت روی زمین خودمان را با همه غرابتی که دارد باور کنیم که از همان اجزاء بسیار بسیار ساده بوجود آمده و بتدریج متکامل شده است.  دوم اینکه شاید بر مناقشه قدیمی روح و بدن کمی نور بتابد و درک آن را ساده تر و باور پذیر تر نماید.  در کامپیوتر و بطور عام در دنیای دیجیتال، میتوان قائل به جسم و روح شد.  جسم همان سخت افزار است که بصورت انواع تراشه ها و عناصر الکترونیک است که در محفظه ای بنام کامپیوتر قرار گرفته است.  اما این سخت افزار بدون حضور نرم افزار هیچ کاربردی نداشته به مثابه جسد مرده است.  اینجا نرم افزار به منزله روح است که تا در بدن سخت افزار دمیده نشود هیچ فعلی صورت نمیگیرد.  با اینکه نرم افزار روی محملی مانند دیسک یا فلاش یا امثال آن منتقل میشود ولی بخودی خود قابل لمس فیزیکی نیست بلکه نوعی منطق است که خود بتنهائی نیز محل فعلیت نبوده بلکه باید سوار سخت افزار شود.  نکته دیگر اینکه این واژگان نوعی قرار داد و نام گذاریست و صرفنظر از اینکه آنها را چه نامیم، هردو مقوله از جنس ماده است زیرا در دنیای مادی نمیتوان چیزی غیر از ماده یافت.  هرآنچه در دنیای ماست حتی اگر روح، شبح، یا امثالهم بنامیم باز کماکان از مقوله ماده است.  ماده نه از آن جهت که حقیر انگاریم بلکه از آنرو که یک واقعیت است.  شاید با این مشابهت، موضوع روح و روان کمی ملموس تر شود.  چه اینکه در سطوح مختلف حیات جانوری نوعی نرم افزار برای کارکرد و کنترل آنها وجود دارد و در آدمی چون کمی پیشرفته تر است اغلب خودآگاهی نامیده میشود.  از این منظر، حیوانات با انسان هیچ تفاوتی ندارند و اگر مثلاً ما روح داریم آنها نیز همان را دارند- مسأله ای شایسته تأمل برای اصولگرایان.  بتدریج که تکنولوژی پیشرفت میکند، پنجره های جدیدی بر این موضوع گشوده میشود.  شاید از لحاظ فنی روزی فرا رسد که پس از مردن جسم، بتوان سرش را جدا کرده و با اتصالات مناسب، هم به تغذیه جسمی آن ادامه داد و هم فعالیت نرم افزاری (روحانی) بدن همچنان ادامه یابد.  شاید در آن روز انسان به مرز جاودانگی برسد.  در نوشته های پیشین این وبگاه قبلاً به این موضوع پرداخته بودیم اما اخیراً خبرهای جدید از فن آوری حکایت از آن دارد که محققین سناریوی دیگری را دنبال میکنند که آن تخلیه نرم افزار روح انسانی در یک کامپیوتر فوق پیشرفته است که طبق آن قرار است شخصیت انسانی و آنچه را که روح نامیده میشود را جاودانی سازد.   این داستان دراز است و گمانه زنی در باب آن میتواند همچنان ادامه داشته باشد.  مهم آنست که دریچه های ذهن خود را باز بگذاریم و بجای مقابله و مخالفت با ایده های نو و اندیشه های نو، در این موضوعات به تفکر پرداخته قدری تأمل کنیم.   و مهمتر از مهم آنکه خود نیز نقشی برای خود در این عرصه قائل شویم و فقط مصرف کننده ابداعات نبوده بلکه سهم خود را نیز ادا کنیم.  بهتر است بجای هر مناقشه دیگری، دست بکار شده و در بهتر کردن کیفیت این زندگانی زمینی که بدان محکوم ایم از هیچ کوششی دریغ نورزیم.

  • مرتضی قریب