فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۶
آذر

ترانس ژن  (Trans gene)

   ضمن تشکر از خوانندگان این وبگاه و توجه به نوشته های پراکنده آن و تشکر ویژه از آندسته که با بازخورد خود هر بار خط جدیدی پیشنهاد میکنند، اخیراً یکی از همین دوستان پرسشی در خصوص موضوع فوق مطرح و خواهان توضیح شده اند.  با اینکه در این رشته صاحب نظر نیستم، معهذا با جستجوئی در فضای مجازی اطلاعات مختصری کسب کرده عرضه خواهم کرد.  بعلاوه نظر شخصی و پیش بینی های خود را نیز بدان اضافه خواهم کرد. و اما موضوع چیست؟

   مدتیست که بحث GMO در رسانه ها، اینجا و آنجا، بالا گرفته بطوریکه مردم را به دو دسته تقسیم کرده و عده ای موافق و عده ای مخالفند.  حقیقت آنکه عده مخالفین بیشتر است و اینها توده عمومی مردم اند که به آسانی تحریک شده و به هر صدائی گوش میسپارند.  موافقین نیز، علاوه بر دست اندر کاران این صنعت، عمدتاً قشر روشنفکر جامعه را تشکیل میدهند.  GMO کوتاه شده (Genetically Modified Organism ) میباشد که در فارسی به "محصول تراریخته" ترجمه شده است.  این محصول میتواند گیاه یا حیوان یا هر موجود بیولوژیک دیگر باشد.  مقصود از GMO ارگانیسم هائی است که DNA آنها از راه مهندسی ژنتیک دستکاری شده و تغییر یافته است.  عملاً این دستکاری توسط  DNA یک ارگانیسم دیگر مثل باکتری، ویروس، گیاه، یا حیوان صورت پذیرفته و محصول تراریخته ( GMO) را تولید میکند.  گاهی این ارگانیسم ها به ارگانیسم های "ترانس ژنیک" (Transgenic) موسوم است.  لذا از اینجا به مفهوم ترانس ژن میرسیم.  

    اما "ترانس ژن" به آن ژن یا ماده ژنتیکی اطلاق میشود که از یک ارگانیسم به ارگانیسم دیگری منتقل شده باشد، خواه بصورت طبیعی خواه توسط هر یک از فنون مهندسی ژنتیک.  در معنی دقیق خودش، ترانس ژن یعنی برداشتن بخشی از DNA  یک ارگانیسم حاوی توالی ژنتیک خاص  و انتقال و جایگزینی آن به ارگانیسم دیگر میباشد.   این بخش تازه وارد در DNA  میزبان حاوی خصوصیاتی است که موجب تغییر در رفتار عادی ارگانیسم میگردد.  مثلاً ارگانیسم اگر گندم است به گندم مقاوم تری در برابر آفت ها بدل میگردد.  یا اگر گاو است به گاو پر شیرده ای تبدیل میشود.  نظر نگارنده این است که صورت طبیعی تغییرات ژنتیکی نه هزارها بلکه میلیونها سال است که خود بخود در پهنه طبیعت صورت گرفته و میگیرد.  اما آنچه که موضوع روز است و مناقشه برانگیز اینکه اکنون انسان خود وارد این وادی شده و به نوعی با مادر طبیعت به رقابت برخاسته است.  نظر نگارنده بر اینست که ما چیز جدیدی اختراع نکرده ایم بلکه همان کار طبیعت را که چه بسا در آینده ممکنست واقع شود اکنون به منصه ظهور ساخته ایم.  بی جهت نیست به آن مهندسی ژنتیک گفته میشود بهمانگونه که در سایر مهندسی ها کماکان از عوامل موجود طبیعی استفاده میشود.  امروزه این مهندسی بیشتر در صنعت داروسازی و نیز در کشاورزی استفاده میشود هرچند بالقوه درباره انسان و حیوان نیز قابل گسترش میباشد.  تنها موجود از این دسته، گوسفندی بوده که در اواخر قرن بیستم تولید شد.  مناقشه ای که امروز وجود دارد در خصوص محصولات کشاورزی تراریخته است که عده ای بشدت نسبت بدان بدبین هستند.  

    حقیقت آنست که هر اختراع و نوآوری محصول احتیاج است و احتیاج است که انسان را وادار به کشف راه حل های نو و ابتکارات جدید میکند.  اختراع گاری و درشکه حاصل نیاز انسان به حمل و نقل مؤثرتر و اختراع اتوموبیل و قطار و هواپیما نیز ادامه منطقی همین نیاز بوده است.  با بودن این امکانات بعید است کسی یک مسافرت دور و دراز را با قاطر آغاز نماید، مگر اینکه قصد تفنن داشته باشد.  یکی از مسائل بسیار بسیار مهمی که مرتباً به عناوین مختلف در این وبگاه بدان توجه شده است مسأله انفجار جمعیت و تحلیل رفتن منابع حیاتی سیاره و تبعات بسیار وحشتناک آن چه برای نسل حاضر و چه بسیار بدتر برای نسل های آتی است.  گاهی از ترس پیر شدن بافت جمعیت، رشد جمعیت تشویق میگردد.  اما اگر درصد سالمندان بیشتر شود چه باک؟  مگر خلبان میتواند به بهانه سالم رساندن هواپیمای معیوب مسافران را یکی یکی از آن به بیرون پرتاب تا بتواند هواپیمای خالی را بر باند نشاند؟  مگر هدف صحت و سلامت سرنشینان نیست؟  دو آموزه غلط در میان اکثریت آدمیان رواج دارد و بر قشر روشنفکر است که آنرا اصلاح کند.  یکی آنکه ما نسل خود را غایت خلقت پنداشته و شاید ناآگاهانه توجهی به نسل های آتی نمیکنیم.  حقیقت اینکه نه صدها بلکه هزارها و شاید میلیونها سال دیگر قرار است بشر بر این سیاره زندگی کند و منابع و موجودی آن همین است که هست.  طرفه اینکه این تفکر در برخی دولتها نیز هست که به بهای برجای گذاشتن ویرانه ای برای آیندگان، سعی میکنند گلیم دولت خود را به ساحل نجات برسانند.  آموزه غلط دوم این تصورکه کره زمین فقط مختص ما آدمیان است و سایر چیزها از جاندار و جماد گرفته تا هرچه در عالم امکان هست فقط برای ما تعبیه شده است.  اگر گفته اند انسان زمین را مسخر کند، باری منظور این نبوده که آنرا غارت کند.   کره زمین فقط مختص ما آدمیان نیست بلکه ما فقط بخشی از ساکنان آنیم و  باید با احترام به این حقیقت در تعادل و تعامل با سایر بخش ها باشیم.

    چون این اصول رعایت نمیشود بنابراین از یک طرف افزایش بی رویه جمعیت و از سوی دیگر فشار مضاعف بر منابع به جهت افزایش سطح رفاه زندگی، همگی دست در دست هم موجب عدم تعادل در منابع آب، هوا، خاک، زمینهای کشاورزی، و کوچکتر شدن فضای حیاتی میگردد.  اینجاست که مهندسین و محققین باید بفکر چاره افتاده و فشارها را حتی الامکان کاهش دهند.  یکی از این ابتکارات آبیاری قطره ای است که بنوبه خود مؤثر بوده است.  راه دیگر، استفاده از کودهای شیمیائی و انواع آفت کش هاست.  این نیز مؤثر بوده اما با عوارض جانبی چندی همراه است.  ابتکار بسیار مؤثر دیگر استفاده از ماشین آلات کشاورزی بویژه در زمین های بزرگ و همراه ساختن با کشت و صنعت است.  همه اینها بسیار مؤثر بوده و به نوبه خود ترفند هائی برای به تعویق انداختن پیش بینی های مأیوسانه مالتوس بوده است.  اما فقط تعویق؛ مشابه ترفند بانک های پوشالی با وعده سود های کلان برای جذب بیشتر سرمایه بجهت تأمین تعهدات قبلی!!  اخیراً، یکی از این ابتکارات بهره گیری از مهندسی ژنتیک است.  اینجا، بجای استفاده از روش سنتی اصلاح نباتات که وقت گیر است، با تغییر ژنتیک در DNA گیاه میتوان بلافاصله محصولی تولید نمود که به آفت کش ها نیازی نداشته و ضمناً پر بارتر و مغذی تر بوده و کارآئی کشاورزی را بیش از پیش افزایش دهد.  این کار نیز، طبعاً، مانند سایر روشها ممکنست عوارض خاص خود را داشته باشد.  اصولاً هیچ چیز در طبیعت خیر مطلق نیست.  برای هر چیزی باید بهائی پرداخته شود.  برخی ادعا میکنند تولید محصولات تراریخته بنفع شرکتهای خاصی در این صنعت بوده و در یک کلام یک خیانت معرفی میشود.  اگر چنین است پس باید به کشاورزی سنتی اکتفا کرد که راندمان پائین تری دارد.  این یعنی محصول کمتر برای تکافوی جمعیت کمتر.  بعبارت دیگر رشد جمعیتی باید صفر یا نزدیک صفر باشد.  این بهائی است که آنها که دم از جلوگیری از این صنعت میزنند باید پرداخت نمایند.  اما در عوض اینها اغلب همانها هستند که دم از هرکه دندان دهد نان دهد میزنند.  خلاصه کلام آنکه در هر پدیده ای نتایج مثبت و منفی هردو باهم باید دیده شود.  با وضع موجود رشد جمعیت، صنعت تراریخته خدمت بزرگی برای بشر است.  البته گفته میشود ریسک هائی نیز ممکنست بر آن مترتب باشد که باید آنرا پذیرفت.  از قبیل اینکه اثرات بلند مدت آن و اینکه ژن های دستکاری شده بعدها جهش های ناخوش آیندی از خود بروز دهند فعلاً ناشناخته است.  در حال حاضر حجم وسیعی از کشاورزی صنعتی جهان با کمک مهندسی ژنتیک صورت میگیرد و بنظر نمیرسد بازگشت به عقب میسر باشد.  ضمن اینکه تاکنون خبری مستند از آثار سوء آن گزارش نشده است.  در حال حاضر مردم بدون آنکه بدانند بخشی بزرگ از مواد غذائی آنان محصولات تراریخته است.  در برخی کشورهای غربی رسم براینست که این محصولات نشاندار شوند تا مردم حق انتخاب داشته باشند.  با این وجود مواد اولیه ای که در ساخت مواد فراوری شده دیگری استفاده میشود خود از محصولات تراریخته بوده و لذا پرهیز قطعی از آن بسیار مشکل، اگر نگوئیم غیر ممکنست.  بگذریم از اینکه این پرهیز در برخی کشورها مضحک جلوه میکند.  در جائی که ما با دست خود هزاران الودگی را وارد آب و هوای مورد مصرف روزانه کرده ایم، در جائی که عمداً امواج سرطان زای پارازیت را پخش میکنیم، و ... مبارزه با صنعت تراریخته کمی خنده دار جلوه نمیکند؟  

  • مرتضی قریب
۰۲
آذر

صلاحیت اختیار علم

    براستی چه کسی صلاحیت آنرا دارد که علم را در اختیار داشته باشد؟  این پرسش ممکنست قدری بی معنی نشان دهد اما واقعاً سوألی بود که در آخرین روز آبان 1396 در رادیو فرهنگ مطرح گردید و کارشناس مدعو برنامه بصورت زیر به آن پاسخ داد:

" از نظر اسلام، علم باید در اختیار آن کسی قرار گیرد که صلاحیت استفاده از آنرا داشته باشد ".  

بدون آن که بخواهیم وارد صحت و سقم منبع خبر شویم، میخواهیم ببینیم که معنی عبارت فوق چیست و واقعاً با اتکا به شیوه نقد علمی که در مطالب پیشین مطرح کردیم چه برداشتی میتوانیم از آن داشته باشیم.  اینکه علم باید در اختیار فرد با صلاحیت باشد یعنی چه؟  با توجه باینکه علم یعنی آگاه شدن و یا آگاهی دادن، ببینیم چگونه باید آگاهی را محدود به اشخاص خاصی کرد.   بیائیم مطلب را ضمن بیان مثالی واکاوی کنیم.

   فرض کنید یک روستائی عادی ضمن عبور از بیابان یک سنگ حاوی فسیل را کشف میکند.  او متحیر است که این نقش و نگار ماهی در سنگ چه معنی دارد.  با خود می اندیشد که آیا آنرا تحویل کدخدا دهد یا به پیشنماز ده بسپارد و یا به زمین شناسی که اخیراً سر و کله اش در حوالی ده پیدا شده داده و از او چیستی آنرا طلب کند.  صاحب صلاحیت در اینجا کیست؟  جدای از همه اینها، آیا فرد روستائی خود نمیتواند صاحب این آگاهی باشد؟  فرض کنیم وی خودش بطور غریزی به این آگاهی رسید که این فسیل چگونه تشکیل شده است.  آیا او صاحب این صلاحیت هست که این علم نزد وی بماند یا نه و باید بطریقی این آگاهی را از مخیله خویش تخلیه کرده و در اختیار فرد با صلاحیتی که دولت به او معرفی میکند قرار دهد.  در صورت اخیر باید به نوعی با شستن مغز خویش مطمئن شود که هیچ آثاری از این علم ممنوعه در ذهن خود برجای نگذاشته باشد.  مروری بر تاریخ علم نشان میدهد که چه بسیار افرادی عادی بوده اند که بدون طی مدارج آکادمیک، صرفاً با تکیه بر کنجکاوی، دانشمندانی متبحر گردیده اند.  ملاحظه میکنید که با واکاوی هرچه بیشتر این ادعا، به بی معنی بودن هرچه بیشتر آن میرسیم.  اغلب بیاناتی این چنینی که در چند دهه اخیر در رسانه های رسمی این کشور به وفور مشاهده شده ناشی از ذهنیتی است که با علم به مثابه روشنگری و آگاهی بخشی سر جنگ دارد و به انحاء مختلف میکوشد علم استاندارد غربی را شیطانی و در عوض علومی را تحت نام "اسلامی" علم الهی جلوه دهد.  حتی به اینهم بسنده نکرده و آن مقدار از علم و فن آوری را که اکنون مورد استفاده جامعه است مدعیست که همه در اصل زائیده علوم اسلامی است و غرب از ما به عاریت گرفته و در لفافی زیبا دوباره بخورد خودمان میدهد.  پوچی این ادعا وقتی آشکار میشود که توجه کنیم که طلوع بشریت روی زمین دستکم به میلیونها سال پیش باز میگردد ولی آیا فکر و اندیشه فقط از 1400 سال پیش آغاز شده!  بعلاوه، همانطور که در مطالب گذشته گفته شد، تقسیم بندی علم به شرقی و غربی یا اسلامی و غیر اسلامی چیزیست من-در-آوردی و مشابه تفکر خودی و غیر خودی است.  بی جهت نیست که در اوائل قرن بیستم، با ورود مدرنیته به ایران با مظاهر آن از قبیل آب لوله کشی و برق و رادیو و امثال آن از سوی یک تفکر خاص مرتباً مخالفت میشده است.  گاهی هم که بهانه ها ته میکشید ادعا کرده اند که با علم مخالف نیستیم بلکه با افتادن آن در دست دنیاپرستان و سوء استفاده از آن مخالفیم!  و لذا اینکه علم باید در اختیار صاحبان صلاحیت قرار گیرد را اینگونه توجیه کرده و میکنند.  اما این صاحبان صلاحیت چه کسانی هستند؟  مثلاً میدانیم که آلفرد نوبل دینامیت را در اصل برای کاهش مشقت کارگران راهسازی و کارگران معدن اختراع کرد.  اما دیری نگذشت که ارتش ها آنرا در جنگ بکار گرفتند.  آیا این نوبل بود که آنرا در اختیار جنگ قرار داد؟  یا هر وسیله ای نهایتاً کابردهای متنوع خود را پیدا میکند و بر مخترع ایرادی نیست.  تازه بر فرض هم که ایراد باشد، اگر ما موعظه میکنیم که اختراع او نمیبایست در جنگ استفاده میشد، چرا ما خودمان استفاده میکنیم؟  لابد جواب آنها  اینست که ما استثناء هستیم.  اینجا همان نقطه ای است که همه قواعد زیر و رو میشود.  اینجاست که همه چیز بعنوان ابزار برای توجیه خود و رفتار خود استفاده میشود.  در غیاب یک محیط آزاد و سالم برای بحث علمی (منطقی)، هر ادعائی بخودی خود موجه مینماید.  فقط کافیست  پشتیبانانی برای عرضه محصولات فکری خود در رسانه های رسمی داشته باشید.  دیگر کار تمام است و با استمرار این محصولات فکری و مونوپول کردن بازار، امیدوار باشید که روزبروز خریداران مشتاق تری داشته باشید.  شنا کردن در جهت جریان آب، هم ساده است و هم بی خطر و هم حاوی فواید بسیار.  

    تفکری که در این دوره تبلیغ میگردد، تفکر خودی و غیر خودی است و به تبع آن همه چیز، حتی علم، به خودی و غیر خودی طبقه بندی شده.  این در حالیست که تفکر منطقی (علمی) آزادی اندیشه را ملاک قرار داده و از هر رنگی دوری میکند.  دیر زمانیست که اندیشه مرکزیت زمین در قلب کائنات بر باد رفت و چیزی از آن جز در تاریخ تفکر بشر باقی نماند.  زمین در مرکز عالم نیست!  در این اواخر، در قرن بیستم، مرکزیت دیگری برباد رفت و آن جایگاه انسان در قطب عالم موجودات بود.  تجسسات محققین نشان داد که تفاوت های ژنتیک ما با سایر جانوران بطور ناباورانه ای اندک است.  بویژه اینکه با نزدیکترین خویشاوندان خود (با عرض پوزش: میمون ها و شامپانزه ها) فقط 10% تفاوت داریم!  این واقعیت ممکنست به مذاق خیلی خوش نیاید و چه بسا برای محققینی هم که آنرا کشف کرده اند نیز ناخوش آمده باشد.  تفاوت کارکرد علم با برساخته های ذهنی اشخاص در همینست که نتیجه تحقیق از پیش معلوم نیست و طبق فرمان کسی ساخته نمیشود.  نتیجه آن گاهی خوشآیند و گاهی هم ناخوشآیند مینماید.  رویکرد علمی معطوف به حقیقت شیئ و موضوع بوده و برکنار از احساسات شخصی است.  هرچند نگاه شخصی و مشاهده دنیا از دریچه تخیلات و احساسات جایگاه خود را داشته و به هنر و ادبیات مربوط میگردد.  نتایج این نوع نگاه لزوماً به حقیقت اشیاء کاری نداشته و قرار نیست بدیلی برای علم و حقایق علمی باشد.  محصور کردن هریک از این دو مقوله در جایگاه اصلی خود و پرهیز از خلط آنها خود یک هنر است و جوامعی که آنرا دریافته اند هنر زندگانی را نیز بخوبی دریافته اند.

  • مرتضی قریب