فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

۲۲
مهر

اصل عدم قطعیت

   گهگاه لازمست از برخی قوانین آموخته شده غبار روبی شده برخی شبهات مرتفع شود.  اصل موسوم به عدم قطعیت هایزنبرگ، اصلی است مختص دنیای بینهایت کوچک ها و کارکرد آن مختص همان حوزه است.  این بدان معنا نیست که نتوانید آنرا در کلان مقیاس بکار برید چه اگر بُردید نتیجه ملموسی نخواهید گرفت.  این اصل بطور خلاصه میگوید که نمیتوانید تمام مشخصات فیزیکی یک ذره را همزمان با دقت تمام اندازه گیری کنید.  زیرا دقت زیاد روی یک مشخصه مستلزم بیراهی زیاد روی سایر مشخصه هاست و شناخت کامل میسر نمیشود. 

    برخی این اصل را با مسأله احتمالات مربوط در سایر امور جاری اشتباه میگیرند چه اینکه موضوع احتمالات بسیار پیشتر از ارائه اصل عدم قطعیت هایزنبرگ وجود داشته است.  بنظر میرسد برای پیشگیری از اشتباه بهتر است مشخصاً نام هایزنبرگ ذکر شود زیرا بیان این عدم قطعیت ما را با عدم قطعیت معمول در حساب احتمالات باشتباه انداخته تصور میکنیم که عدم قطعیت دنیای بینهایت کوچک ها همچنان در دنیای کلان مقیاس کاربرد دارد.  ابداً اینطور نیست. 

   عدم دقت در دنیای بینهایت کوچک ها ناشی از سرشت پدیده ها در این حوزه است، حال آنکه عدم دقت در کلان مقیاس یک پدیده ذاتی نیست بلکه ناشی از کمبود اطلاعات است.  مثلاً میخواهید دمای آب استخر بزرگی را بدانید.  چکار میکنید؟  با یک دماسنج در چند نقطه دمای آب را اندازه میگیرید.  یا با چند دماسنج، بطور همزمان دمای آب در چند نقطه را اندازه میگیرید.  سپس میانگین را، مثلاً 23.25، حساب کرده و بطور معمول انحراف استاندارد را هم حساب میکنید.  سپس بیان خود را به چند طریق ممکن میتوانید ابراز کنید.  مثلاً بگوئید:  من 67% اطمینان دارم که دمای متوسط آب استخر برابر 23.25 درجه بین مثلاً 22.5 تا 24 درجه میباشد.  این نمونه ای از بیان کاربرد آمار و احتمالات و عدم دقت در اطلاعات است.  این در واقع مبین عدم قطعیت در آگاهی ماست چه اینکه مادرِ طبیعت خود میداند که دمای واقعی آب استخر چقدر است که مستلزم داشتن دمای بینهایت قطرات آب است.  تقریباً تمام کارهای ما در حوزه فیزیک و علوم تجربی با این احتمالات یا عدم قطعیت ها عجین است و از آن گریزی نیست. 

    مثال دیگر مربوط به هندسه است.  شما در امر ساختمان سازی دو وجه کناری ساختمان را موازی میدانید.  آیا واقعاً اینطور است؟  واقعیت اینست که زمین کروی است و دو خط موازی وجود ندارند که اگر امتداد دهید در مرکز زمین بهم میرسند.  آیا بنّایان باید از هندسه کروی سود جویند؟  ابداً، زیرا در حوزه بقدر کافی کوچک، هندسه کروی با هندسه مسطحه تفاوتی ندارد.  کدام واقعی است؟  هردو باندازه کافی!  بیائید با مخلوط کردن مفاهیم، فلسفه بافی نکنیم.

    دقت کامل فقط در تصورات میگنجد و اگر هم وجود داشته باشد به آن نیازی نیست زیرا همه امور ما در دنیای حاضر با وجود همه بیراهی ها پیش میرود و چیزی سد راه نیست.  از همه اینها گذشته، دنیای کامل فقط یک امر آرمانی و شاید تخیلی است که هیچ مناسبتی با دنیای عادی ما ندارد.  فلاسفه قدیم باتکای علایق متافیزیک براین باور بودند که اتفاقاً دنیای ما یک دنیای کامل و بی نقص است و ذات باری نمیتواند چیزی جز کامل آفریده باشد.  احتمالاً مشاهده نظم آسمان شبانه در ایجاد این ذهنیت بی تأثیر نبوده است.  اما فلاسفه امروز، دنیا را واقعی تر میبینند با همه نقایص آن.  تولد های ناقص پس چیست؟  یا سرطانی شدن ناگهانی برخی غدد بدن یا انواع و اقسام عیوب ساختاری حین تولد برای چیست؟  اگر اینها نشانه کمال است پس نقص چیست؟  ضمن اینکه آسمان نیز مدتهاست از مقام بی نقص خود کناره گرفته است.

   از اینرو، شکاکیت و برخورد با موضوعات با نگاه شک و تردید، یک نگاه معمول و خردگرایانه بوده لزوماً ربطی به عدم قطعیت در دنیای بینهایت کوچک ها ندارد.  یعنی چنین بینشی منبعث از وجود آن عدم قطعیت ذاتی در دنیای ذرات بنیادی نیست.  توصیه میشود بجای اینکه عقاید خود را لزوماً متکی به گفتار دیگران کنیم، خود در بحر اندیشه فرو رفته و با نگرشی نقد گرایانه به موضوعات بپردازیم.  چه بسا در سیر این مسیر خود به درک اصول تازه تری نایل شویم!  چرا که نه؟

  • مرتضی قریب
۲۰
مهر

لباس جدید پادشاه

    در دنیای متعارف رسم بر اینست از اشتباهات درس گرفته شود و سعی بر آن باشد که راه های تکرار آن مسدود شود.  بعلاوه، دولتها، اندیشمندان، و شهروندان مسئول در دنیای متعارف همواره در تلاش برای یافتن راه هائی برای بهتر کردن زندگی و کاهش آلام انسانی باشند.  جای تعجبی هم ندارد که جز این نباید باشد و منطق زندگی همین را حکم میکند. اما گویا بموازات، دنیای دیگری هم هست بنام دنیای حرف یا دنیای نامتعارف که از دنیای واقعی فقط رنگ و لعابی دارد.  تفاوت در اینست که در دنیای مزبور منطق جایگاهی نداشته و امور بر روال دیگری است که عقل متعارف یکسره با آن ناآشناست.

    اخیراً در ادامه پافشاری نظام بر مبانی نادرست پیشین، دختر جوان دیگری در مترو دچار ضرب و جرح شده به حالت اغما رفته است.  اینجا هدف، بازخوانی وقایع اتفاقیه که همه میدانند نیست بلکه منظور نتیجه گیری کلی از شیوه تفکر غلطی است که بمدت چهل و اندی سال جز ویرانی و ترور و وحشت مطلقاً نتیجه دیگری نداشته است.  اصولاً موضوع، مسأله زیرپا نهاده شدن اصول کلی منطق در اغلب امور است که با هیچ سیستمی همخوانی ندارد.  در حادثه اخیر، مقامات رسمی مدعی اند فشارش افتاده و خودش غش کرده.  شاید هم واقعاً راست باشد!  اما زیر فشار امنیتی بردن خانواده چه معنائی دارد؟  اعترافات اجباری گرفتن و ممنوعیت آنها از عیادت فرزند چه نقشی دارد؟  تهدید دوستان نزدیک و همکلاسی ها چه دلیلی دارد؟  محاصره امنیتی بیمارستان چه لزومی دارد؟  جلوگیری از کار خبرنگاران و تهدید آنان چه جایگاهی دارد؟  بایکوت اخبار مستقل چرا؟  عجبا افرادی در دنیا همه روزه در حین مسافرت دچار افت فشار خون شده غش میکنند ولی برای هیچیک چنین بگیر و ببند امنیتی صورت نمیگیرد؟  براستی منطق پشت این قضایا چیست؟

   سال پیش حدوداً در همین ایام به بهانه حفظ عفاف، دختر جوان دیگری را راهی دیار خاموشان کرده، دو خبرنگار بجرم نشر خبر آن یکسال است همچنان در بازداشتند.  نه تنها این، بلکه برای اثبات درستی کار خود چندصد بیگناه دیگر را مقتول و هزاران نفر دیگر را زخمی یا زندانی یا از حقوق شهروندی محروم ساختند.   در حالیکه بجای این همه خشونت، بطور ساده و متعارف باید اشتباه خود را بگردن گرفته و فرد خاطی را مؤاخذه میکردند.  چرا اینکار را نکرده و نمیکنند؟ چون قرار نیست چنین سیستمی یک نظام متعارف باشد.  کجای دنیا عفاف چنین هزینه های سنگینی دارد؟  حال آنکه در یک نظام بشدت فاسد و تبهکار، "عفاف" بهانه ای بیش نیست که اخبار تباهی ها و مفاسد سران آن از حد شیاع گذشته است.  لذا "عفاف" کمترین ارتباطی نداشته و ندارد.  شاید ادعا شود متعارف همین است و باقی دنیاست که غیرمتعارف است یا تعریف رایج از متعارف اشتباه بوده باصطلاح، این "دشمن" است که مغرضانه غلط اندازی میکند.  صد البته همواره میتوان ادعا کرد که من متعارف هستم و دیگران اند که نامتعارفند.  در حرف البته همه چیز میتواند درست باشد اما در عمل، داوری این امر بعهده عقل همگانی و تجربه تاریخی بشر است.

    آنچه میتواند یک ملاک عملی باشد همانا "هنجار" است.  هنجار همان پیروی از "عقل متعارف" است که متضمن کاربست خِرد و اخلاق در کلیه امور است.  که اگر ایندو در کار باشند، پیشرفت مادّی و معنوی در کارها نمایان میشود.  قبلاً در بحث اخلاق طبیعی اشاره کردیم که اخلاق بطور طبیعی با انسان متولد میشود و ربطی به نژاد یا بود و نبود ادیان ندارد.  اگر اکثریت آحاد مردم از نحوه اجرای امور در جامعه ای که این هنجار در آن جاری باشد راضی باشند، در اینصورت بنظر میرسد عقل متعارف در آن جامعه جاری و ساری باشد.

    تجربه عینی میتواند بهترین راهنمای شناخت باشد.  براستی چه میتوان گفت درباره نظامی که برندگان صلح نوبل آن یا آواره یا در حبس و تحت شکنجه اند ولی در عین حال ادعای عفاف او سقف آسمان را سوراخ کرده است؟  آیا این از دید عقل متعارف هنجار است یا ناهنجاری؟  شاید گفته شود این سازمان نوبل است که ناهنجار بوده با هماهنگی با دشمن منظوری جز تشویش اذهان عمومی در قبال نظامی بهنجار را ندارد.  بعبارت دیگر دنیای نامتعارف و نابکار در مقابل جامعه ای متعارف که حق خود را میجوید کارشکنی میکند.  اینجاست که تجربه عینی کارساز است و خرسندی یا عدم خرسندی مردم آن جامعه باید ملاک قرار گیرد و اینکه بنظر قاطبه آنان هنجار و ناهنجار کدام اند.  از سوی دیگر باید پرسید آنها که تفکر غربی را از اساس ناهنجار میدانند خود در قبال آن چه رفتاری دارند؟  اگر از دموکراسی و حقوق بشر و امثال آن بعنوان تفکرات غرب بد میگویند پس چرا از سایر دستآوردهای تفکر غربی مثل اتوموبیل و موبایل و انواع وسایل مدرن دست نمیشویند بلکه حریصانه در اخذ آن از یکدیگر سبقت میجویند؟!

    داستان معروف "لباس جدید پادشاه" نوشته نویسنده دانمارکی را شاید اغلب خوانده باشند.  چند نفر حقه باز، پادشاه آزمند، ظالم، و متوهم را به داشتن لباسی جدید تحریک میکنند با این خاصیت که احمق ها لباس را نمیبینند.  خلاصه در چندین نوبت پول های کلانی میگیرند و در روز جشن، لباسی را که از این پارچه سحرآمیز دوخته بودند بر تن او میکنند.  یعنی او را لخت و عور راهی بار عام کرده در دل بر حماقت او میخندند.  پادشاه هم چون خود را احمق نمیداند بتصور اینکه ملبس به لباس سحر آمیز است خوشنود راهی میشود.  مردم هم که داستان را شنیده بودند به روی خود نیاورده برایش دست میزنند.  اما ناگاه پسرکی ناغافل فریاد میزند پادشاه چرا عریان است؟  و باقی داستان که میگویند پایان خوشی داشت و پادشاه پسرک درستکار را مورد عنایت قرار داده از رفتار ستمکارانه خود دست کشیده راه راست را اختیار کرد.

    اما در داستان واقعی ما نه تنها کسی که حرف حق را میزند پاداش نمیگیرد بلکه او یکسره حذف میشود.  پادشاه نیز به رفتار ظالمانه خود همچنان ادامه داده و بلکه اجازه میدهد هرساله لباسی جدید بهمین سبک برای او تهیه شده با شنیدن صدای بَه بَه اطرافیان متملق و حقه باز، آنان را بیش از پیش برخوردار ساخته و خود در توهم بیشتر غرق شود.  پایان داستانهای واقعی چنین است که اگر مستبد به صرافت افتاده خود هم بخواهد تغییر رویه دهد این حقه بازان حرفه ای اطراف وی هستند که چنین اجازه ای به او نداده نخواهند گذاشت در منافع شان خللی ایجاد گردد.

   اما این منافعی که برخوردار میشوند چیست؟  در یک کلمه، هرآنچه قابل نقد باشد!  اگر نفت موجود باشد تا قطره آخر را بلعیده کوچکترین سودی برای صاحبان اصلی آن نخواهند گذاشت.  بدون نفت امکان ادامه حیات هست اما بدون آب چطور؟ بدون آب قطعاً مشکل اگر نگوئیم غیر ممکن است.  بجز نفت، سایر منابع بویژه آبهای فسیل شده زیرزمینی نیز به هبا و هدر رفته که اگر سیل هم از آسمان ببارد جبران نخواهد شد.  کنار هم قرار دادن سایر قطعات پازل نشان میدهد که غیر از غارت ثروت ملی، نقشه هستی بر باد دهی برای تخریب کامل سرزمین در دست اجراست.  توگوئی کشور در تصرف بیگانه است.  چه باید شود؟  یک راه صلح آمیز در داخل، تشکیل نهادی حول آرمانهای ملی که در اصطلاح حزب گفته میشود.  و در سطح بین الملل، تشکیل "شورای ملل متحد" که ملتها مستقیماً صدای خود را بشنوند (1402/5/30) میباشد.

   در دنیای نامتعارف همه چیز عجیب و غیر عادی است.  دنیای مزبور دنیای معجزات عجیب و غریب نیز هست.  مثلاً کسی که طبق تعریف نجس بوده است ناگهان با خواندن وردی یا دعائی طیب و طاهر شده اموالش که بر او حرام بود یکباره حلال میشود.  یا عمل منافی عفتی که طبق تعریف، گناه کبیره و مستوجب کیفر است ناگاه با خواندن وردی به ثواب ناب بدل میشود!  ضمناً با عبارت سحرآمیز و رایج "در این شرایط حساس کنونی" میتوان اعتراضات را به یکباره خاموش ساخت.

    معادل مکانیکی "پادشاه با لباس جدید" عبارت است از یک ماشین مولد برق با توان چندین و چند هزار گیگا ولت-آمپر که خروجی آن وارد شوره زاری شده، برق بیهوده در زمین تلف شود.  این به معنای واقعی استهلاک است و لاغیر.  بعبارت دیگر یعنی پوچی و هدر رفت منابع سرزمینی که اختیارش در دست مستبد است.  او بمنزله ماشینی است که ورودی آن انرژی های نجییب، زور بازوی کارگران، هنر هنرمندان، فکر اندیشمندان و متخصصین، و البته ثروت های خدادادی است.  اما در خروجی، همه اینها به زباله تبدیل شده دور ریخته میشود.  شوربختانه مصادیق این ستاره های درخشان را شاهدیم.

 

  • مرتضی قریب