فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

تکنولوژی و ایدئولوژی

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۵۶ ب.ظ

تکنولوژی و ایدئولوژی

   پیرو مطالبی که در سری بحث های گذشته درباره پیدایش فلسفه و ظهور علم از بطن آن گفته شد، مقرر بود که درباره تکنولوژی و چگونگی پیدایش آن نیز جداگانه مطالبی نوشته شود.  اما بدلیل اهمیت سوء درک ها، که عامدانه یا نادانسته، در جامعه ما درباره تکنولوژی و عواقب آن ترویج و همگی در کشور در سایه ایدئولوژی حاکم تبلیغ میگردد، عجالتاً فعلاً به عوارض ناشی از اثرات ایدئولوژی بر تکنولوژی می پردازیم.  واژه ای که امروزه در فارسی استفاده میشود "فنآوری" است که ما نیز همآنرا بکار خواهیم برد.

   بطور خلاصه و خیلی ساده، فنآوری چیزی جز رام کردن طبیعت در خدمت زندگانی راحت تر برای بشر نیست.  بسیار مهم است که تأکید کنیم هدف اصلی سود رسانی برای نوع بشر است.  توده ها هرچند تحولات در ژرفای فنآوری را نمیدانند و تخصص لازم را ندارند، لیکن با دستآورد ها و مصارف آن آشنا هستند و رویهمرفته آنرا در خدمت خود میبینند.  سمت و سوی اصلی آن در جهت منافع انسان، بویژه منافع آنی اوست.  هرچند در این رهگذر ممکنست عوارضی خوب یا بد هم داشته باشد. 

   در سالهائی که کشور بسوی مدرنیته حرکت میکرد، در دایره روشنفکران چنان رسم شده بود که انگار بدگوئی از فنآوری نشانه روشنفکریست.  در ادامه همین خط فکری کتابهائی مثل "غرب زدگی" منتشر شد و زیر لوای دشمنی با غرب، مخالفت با فنآوری و نتایج آن تبلیغ و ترویج میشد.  خوشبختانه آن دوره سپری شد و جامعه روشنفکری جدید با دیدن و لمس مستقیم تبعات فاجعه بار آن تفکرات قالبی، و با گذر از آن هیجانات به سطح بالاتری از آگاهی رسیده است.  پس اینکه بارها و بارها در این وبگاه از برتری تجربه بر نظریه گفتگو شده و میشود بیجا نیست.  باری، اکنون بحث حاضر درباره اثر متقابله ایدئولوژی و فنآوری است.

    لازمست تأکید شود که فنآوری نیز مانند هر پدیده مادی دیگر دارای تبعات و عوارض خاص خود است و تعریف و تمجید از آن بمنزله نادیده انگاشتن خطرات جانبی آن نیست.  هر پدیده مادّی دارای اثرات وجودی است و طبعاً عوارض خاص خود را میتواند دارا باشد.  مثل اینکه در دنیا سالمتر و حیاتی تر از آب چیزی نیست.  هیچکس در اهمیت آن کمترین تردیدی ندارد.  اما سوء مصرف آن ممکنست باعث مرگ شود.  آشامیدن خیلی زیادش باعث اختلال در الکترولیت های خون میشود و مصرف کم یا عدم مصرف آن نیز متشابهاً به مرگ منجر میشود.  اینها همه یادآور قانون طلائی "تعادل" است.

   در عصر حاضر، مهمترین ایدئولوژی رایج در منطقه خاورمیانه همانا ایدئولوژی دینی یا بزبان ساده تر دین است.  بر کسی پوشیده نیست که عمده گرفتاریهای مردم این منطقه ناشی از ورود و دخالت دین در سیاست است.  در گذشته ها هم که این دو ظاهراً از هم جدا ولی در کنار هم بودند، سرچشمه ناآگاهی و تعصبات بیهوده و انواع کینه ورزی ها و جنگها و خشونت ها همچنان ناشی از دین بوده و هنوز هست.  منظور از دین همه آن اعمال و کارهای نابخردانه و نامردمی است که در پوشش دین و بنام دین انجام گرفته ومیگیرد.  والّا جوهره دین که مقرر است مانند یک احساس معنوی جایگیر در ذهن و دل مردم باشد بکلی مبرا از پلشتی هاست.  همه آنچه که انزجار مردم را از گروه طالبان و داعش و بوکوحرام و امثال آنها برمیانگیزد، متشابهاً در بطن نظام حاضر در کشور ما جاری است و کم کم میرود که آن نیز خود را عریان و تمام عیار بتماشای عالم گذارد.

   دخالت دین در امور دنیوی، نه تنها زندگی را بر مردمان جهنم کرده بلکه دین حرمت خودش را نیز از بین برده است.  طُرفه آنکه دین داران واقعی نیز بیشترین صدمه را از این بابت خورده اند و از اینکه حرمت دین از بین رفته است سخت معذبند.  بهرحال از بیشمار حوزه های دنیوی که دین در آن دخالت کرده، یکی هم موضوع حاضر یعنی حوزه تکنولوژی (فنآوری) است.  

   همانطور که گفتیم هدف از فنآوری، زیست راحت تر برای بشر است، در حالیکه موضوع علم صرفاً دانائی است چه در خدمت زیست باشد و چه نباشد.  مثلاً ایرانیان در این سرزمینی که از ابتدا نیمه خشک و کم آب بوده است "قنات" را ابداع کردند که خود نوعی فنآوری برای آوردن آب به سطح زمین بوده است.  زیدی در این رابطه میگفت که پیشینیان ما قنات را ابداع کردند زیرا قدر آب را میدانستند و نمیخواستند آبهای زیرزمینی هدر رود.  در حالیکه این تصوری اشتباه و در جهت تمجید از خود است.  به ایشان گفته شد که مثلاً اگر فنآوری پمپ های شناور در آنزمان در اختیار میبود، آیا آنها بی محابا آبها را بالا نمیکشیدند!؟  باحتمال زیاد همینطور است زیرا هنوز دانش محدود بودن آبهای زیرزمینی بر بشر مکشوف نشده بود چه رسد که نگرانش باشند.  هرآنکس که دندان دهد نان دهد تصور رایج بود و اینکه محدودیتی در طبیعت وجود ندارد.  کتب قدیمه و کتب مقدسه همگی حاکی از چنین دیدگاهی است.  اجمالاً مواردی که دیدگاه های دینی یا منتسب به دین اثر منفی بر فنآوری در کشور ما داشته است بشرح زیر خلاصه میشود:

1- ایدئولوژی و آب:  از قدیم الایام چنین تصور میشد که زمین خاکی مانند جزیره ایست محصور در اقیانوسی بی پایان از آب که خود بر طبقه ای از آب استوار است.  طبعاً چنین تصوری بعدها به کتب مقدسه راه یافت و این تفکر که آب های زیرزمینی بی پایان است.  مادام که جمعیت انسانی اندک و پراکنده باشد این تصور خللی در نحوه زندگی ایجاد نمیکند و عملاً نکرد.  اما از سده اخیر بدینسو تبعات اشتباه این طرز تفکر برملا گردید.  کارشناسان بطرق قانونی حفر چاه آب را تا پیش از انقلاب اسلامی 57 مدون کرده محدودیت هائی جدی بر آن تحمیل کرده بودند.  اما با سیطره شرع، محدودیت های پیشین نادیده گرفته شد تا به وضع حاضر رسیدیم.

2- ایدئولوژی و سدسازی:  کمبود آب، حاکمیت اسلامی را مجبور به استفاده گسترده تر از فنآوری سد سازی که پبشتر معمول بود کرد.  منتها تفکر حاکم که قواعد دنیا را نمیشناسد در معیت تکنوکراتهائی که از آب گل آلود ماهی گرفته و منافع گروه خود را بر منافع کشور ترجیح میدهند باعث شد زیر پوشش سازندگی، بزرگترین تخریب در حوزه آب و محیط زیست صورت گیرد. بار دیگر فنآوری وجه المصالحه ایدئولوژی قرار گرفت.

3- ایدئولوژی و کشاورزی:  عقل سالم حکم میکند که برنامه ریزی کشاورزی بر مبنای امکانات واقعی از قبیل درصد زمینهای قابل کشت و میزان بارندگی سالانه و موجودی آبهای زیرمینی و سطحی صورت گیرد.  منتها برنامه ریزی علمی با تفکرات دینی حاکم در تضاد است کما اینکه سازمان برنامه مدتی منحل اعلام شد و نظریاتش در زمانی هم که درکار بود نادیده گرفته میشد.  علت اصلی وجود وزارت کشاورزی، هدایت کشاورزان با دادن توصیه های علمی است.  اما در عوض، زیر لوای عوام گرائی، دستور خودکفائی کشاورزی بدون لحاظ کردن محدودیت ها، صادر و آن شد که نتیجه اش را امروز شاهدیم.  

4- ایدئولوژی و نفت:  تصور طبقه دینی حاکم درباره چاه های نفت مشابه تصورشان درباره آب بوده و هرقدر تکنوکراتها سعی در توجیه آنان داشته اند راه بجائی نبرد.  عدم رسیدگی به افزایش فشار در چاه های فرسوده و نبود اعتقاد به استفاده از فنآوری های سطح بالا، موجب از حیز انتفاع خارج شدن همیشگی چاه های نفت و کاهش صادرات گردید.  بعلاوه، انزوای جهانی و عدم مشارکت در همکاری های بین المللی ناشی از خود بینی های دینی موجب عدم انتفاع کشور از منابع نفت در آبهای خلیج فارس شد.  آخرین پرده آن خشک کردن تالاب های جنوب کشور به دستور برادران چینی جهت استخراج راحت تر نفت است.  اینکه چه صدماتی به محیط زیست و مردمانی که از وجود آن گذران زندگی میکنند کوچکترین اهمیتی برای حاکمیت دینی ندارد.

5- ایدئولوژی و آفتاب:  با اینکه آفتاب در کشور ما منبع بالقوه تولید انرژیست اما در همان ابتدای استقرار حکومت اسلامی با استهزا مواجه شد.  طبعاً واگذاری کنترل یک جمبوجت در دستان یک بی خبر از دنیا عاقبتی جز سقوط ندارد.  این در حالیست که کشورهای حاشیه خلیج فارس با استفاده از مشاوره دانایان بخشی از نیازهای انرژی خود را از آفتاب به رایگان برآورده ساختند.

6- ایدئولوژی و برق:  اولین برخورد ایدئولوژی دینی با برق حدود یکصد سال پیش با عدم قبول مواجه بود و صنعت برق و گسترش آن با مخالفت روبرو شد.  اما امروز با احتیاج همگانی به برق و حقیقت گریز ناپذیر آن، چاره ای جز موافقت نیست منتها چون در این نظام فکری برنامه اهمیتی ندارد، صنعت برق که نیازمند برنامه ریزی از پیش است دچار اختلال شده و به وضع حاضر درآمده است.  همانطور که در بالا گفته شد انرژی های تجدید پذیر مثل آفتاب و باد بهترین گزینه برای کمک به تولید نیرو در این کشور آفتابی است که نادیده گرفته شده اند.  گویا خاموشی های سراسری دلیل دیگری نیز میتواند داشته باشد که دادن اجازه تولید رمز ارزها به برادران چینی است.

7- ایدئولوژی و هسته ای:  در ابتدای حاکمیت ایدئولوژی اسلامی بر کشور، نیروگاه های هسته ای در دست ساخت مضر تشخیص داده شد و میلیارد ها دلار سرمایه مملکت باد هوا شد.  بزودی معلوم شد که در پوشش این صنعت مزیت دیگری نهفته است که به استمرار حاکمیت دینی کمک شایسته میکند.  لذا سیاست یکباره دگرگون شد و همه مسئولینی که تا دیروز بد میگفتند یکسره عاشق پاکباخته این صنعت شدند.  اما این دلباختگی هزینه هائی هم در بر داشت که تا به امروز گریبانگیر ملت شده است.  رابطه حاکمیت با صنعت هسته ای بروشنی نشان میدهد که اصولاً طرز تلقی ایدئولوژی دینی از فنآوری و صنعت، بمنزله ابزاریست برای استحکام و استمرار ایدئولوژی و ربطی به  گذران سالم و نرمال زندگی مردم ندارد.  هیچ فلسفه ای هم در کار نیست که اگر میبود، دانشمندان متعهد دستکم راهی برای استفاده از اشعه های تشعشعی موی زنان برای کور کردن چشم دشمنان می یافتند.  

8- ایدئولوژی و تسلیحات:  بخشی از فنآوری روز در حوزه تسلیحات و ابزار جنگ تظاهر میکند.  اتفاقاً آن بخش از فنآوری که بیشترین علاقه این نظام فکری را بخود جلب کرده همین حوزه است.  با آنکه در پی بازگشت به عقب بوده و همه چیز را به مرجع 1400 سال پیش میخواهند شگفت آنکه تسلیحات استثناست.  مُنجی قرار است خود با اسب و شمشیر ظهور کند اما وقتی میپرسید چرا از شمشیر و تیر و کمان نمیخواهید استفاده کنید میگویند اتم!  نمیدانند ماهیت اتم چیست ولی بخوبی میدانند که نوعی به کشتار جمعی ربط دارد.  لذا آنجا که لازم باشد از اعتقادات عدول میکنند کما اینکه اذعان داشته اند برای حفظ قدرت، اگر لازم باشد، تمام احکام الهی میتواند معلق شود.  اصولاً ایدئولوژی چه نوع دینی یا غیر دینی، وسیله ایست برای بالا رفتن از نردبان سلطه.  آئین ها و مراسم بمثابه چسبی فقط برای کنار هم نگاهداشتن و مطیع ساختن توده ها عمل میکند.

9- ایدئولوژی و پزشکی:  پزشکی نیز از فنآوری برکنار نیست و اتفاقاً بیشترین رابطه آن امروز در مسأله واکسن کرونا دیده میشود.  جامعه دینی ابتدای امر، آنرا منحوس خطاب کرده آنرا ساخته دست دشمنان پنداشت.  کمی بعد با روغن بنفشه و دستورات طب اسلامی به مصاف آن رفت و چون اثری ندید به مردم توصیه شد با ذکر صحیفه سجادیه خود را ایمن سازند.  در نهایت، کار به ممنوعیت واردات انواع مؤثر واکسن کشید که تبعات مصیبت بار آنرا ملت امروز تجربه میکنند.  بزودی شایع شد که علت ممنوعیت راه یابی تولیدات شرکتی معلوم الحال بوده که نه تنها وعده اش عملی نشد بلکه بودجه های نجومی آن نیز احتمالاً به همانجائی رفت که سابقاً سایر اختلاسها سردرآورده بود.  باردیگر ثابت شد که هدف اساسی همانا اندوختن پول و ثروت است و ایدئولوژی صرفاً وسیله است.  جالبست که بجای عذرخواهی، ادعا کرده اند که کشور توانست در درمان کرونا جزو چند کشور برتر جهان باشد!  شاید منظور، درمان نهائی درد و رنج زندگی باشد.  تحریف تاریخ بهمین سادگی میسر است.  جا دارد یادی از امیرکبیر شود که یک و نیم قرن پیش با اجرای نخستین برنامه مایه کوبی و انجام سایر اصلاحات سعی در مدرنیزاسیون کشور و نجات از خرافات کرد که جُهال و خرافه پرستان امانش ندادند.  با اینکه مقبره اش در کربلا روبروی صحن امام حسین است لیکن از میلیونها زائر ایرانی کسی سراغش نمیرود.  اینست عاقبت روشنگری.

10- ایدئولوژی و جمعیت:  موضوع جمعیت بطور غیر مستقیم با فنآوری که در اینجا آمده است مربوطست.  تکامل فنآوری چه در صنعت چه در پزشکی و چه در کشاورزی باعث رشد بیسابقه جمعیت شده است.  خردمندان و دانایان غیر از توجه به مقادیر مطلق، به آهنگ تغییر مقادیر نیز توجه دارند.  در گذشته های دور، زمانی که کتب مقدسه تحریر میشد، جمعیت سرزمین ها کوچک و رشد آن نیز کوچک و در اثر جنگ ها و بیماری های واگیردار گاهی منفی میشد.  لذا افزایش جمعیت و داشتن خانواده های پر اولاد امری الهی و مقدس تلقی میشد.  ضرب المثل هرکه دندان دهد نان دهد یادگار آن دوران است.  منتها امروزه که عوامل کشنده کمرنگ شده و امید به زندگی بطور معناداری افزایش یافته، تشویق به رشد زیاد جمعیت نه الهی بلکه بطور مسلم شیطانی و خلاف جهت انسانی و عقلانیت است.  مشکل مهم ایدئولوژی دقیقاً همین نکته است که درکی از زمانه ندارد و همان ماشین ترمز بریده ایست که برخی تبلیغ میکنند.  مدتهاست که دانایان مشکل کم آبی را هشدار میدهند و منابع موجود را برای همین جمعیت کافی نمیبینند اما گوش شنوائی پیدا نمیکند.  در جائی که نظام دینی مستقر است گوئی اعداد و ارقام کار نمیکند.  توگوئی با فن بلاغت میتوان حقایق گیتی را دگرگون کرد.  

نتیجه

   بنیه و توان یک کشور متکی به صنعت و فنآوری درون زای آن است.  زیربنای ثروت اقتصادی کشورهای پیشرفته مدیون رشد فنآوری در آنهاست.  ابداع قنات در گذشته دور در کشور ما نشانه گرایش به فنآوری در جهت پیشرفت و آبادانی بوده است.  دور افتادن از ارتباطات جهانی و برکنار شدن از آنچه در سرزمین های دیگر میگذرد این روند را متوقف و بلکه معکوس میسازد.  آمدن مجدد طالبان و سلطه آنان بر افغانستان امروز یادآور دو نکته مهم است.  یکی اینکه ناحیه بلخ (باکتر یا باختر) از تمدن های کهن و درخشان جهان باستان بوده که به عظمت و شکوه شهره بوده است ولی امروز با باقی افغانستان بدین حال و روز افتاده است.  اینکه چرا اینطور شده جای تأمل بسیار دارد.  دوم اینکه بار دیگر ثابت میشود که اصلاح روبنای زندگی چنانچه پس زمینه افکار و عادات عوض نشده باشد دوام نخواهد آورد.  یکی از عواملی که منجر به قطع ارتباطات فرهنگی میگردد، سلطه ایدئولوژی بویژه نوع دینی آن است.  ایدئولوژی دینی پذیرای افکار غیر خود نیست و لذا دموکراسی جایگاهی نخواهد داشت.  مخالفت با غرب فقط به لحاظ مخالفت با مدرنیته نیست بلکه مهمتر از آن، مخالفت با بازشدن درهای تفکر آزاد است چه اینکه مدرنیته و فنآوری جز با تفکر آزاد میسر نیست.  امروزه حتی طالبان نیز از ساخته های فنآوری سود میبرند ولی به ذهنیت و نرم افزار بوجود آورنده آن اجازه حضور نمیدهند.  لذا دشمنی با رسانه ها و اینترنت در این جوامع به لحاظ امکان کسب آگاهی مستقل است که ایدئولوژی دینی همواره دشمن آن بوده است.  چین مدرن امروزی نیز با آنکه به حسب اجتماعی آزاد است اما از اینترنت آزاد بر نمی تابد.  همراهی و همفکری چین با طالبان و حاکمیت دینی ایران گویای بسیاری از حقایق غیر قابل کتمان است.  و شگفت آنکه اقلیت مسلمان همین کشور سخت در منگنه اند.

   مجموع این شواهد همه نشان از یک چیز دارد، و آن اینکه در این ورطه آنچه مهم است همانا استمرار قدرت در دست حاکمان است. فنآوری درون زا و اصیل و خود جوش و لذا پیشرفت واقعی میسر نیست.  آنچه که هست یا واردات یا صرفاً اقتباس از دیگران است.  ترویج معنویات و روحانیات و پرداختن به دنیای پیشین و پسین و زیرین و زبرین محلی از اِعراب نداشته بلکه حفظ قدرت بهر قیمت اصل موضوعه را تشکیل میدهد.  

 

  • مرتضی قریب

ایدئولوژی

جمعیت

دین

فنآوری

نظرات  (۴)

در نگاه اول دلیل پیشرفت نکردن ایرانیان همانا دین و تسلط آن بر زندگی ایرانیان بوده و نتیجه آن است که اثری از تمدن و پیشرفتی را که زمانی ایرانیان در آن سرآمد جهانی بودند را از دست داده اند 

به طور کلی، علل زیادی را می‌توان به عنوان دلایل احتمالی عقب‌افتادگی ایران برشمرد که عبارتند از:

- استعمارگران
- سیستم پادشاهی
- ذخایر نفتی
- موقعیت جغرافیایی ایران
- بی‌سوادی مردم
- دین اسلام
- و شخصیت اخلاقی ایرانیان

دیدگاه‌های مختلفی در مورد تأثیر هر کدام از موارد فوق در میان روشنفکران وجود دارد اما باید اقرار کرد که قدرت هیچ کدام به اندازهٔ مورد آخر (شخصیت اخلاقی) نبوده، نیست و نخواهد بود! برای روشن شدن مطلب، نیم‌نگاهی به تک‌تک عوامل ذکر شده می‌اندازیم.

اگر استعمارگران (شوروی، انگلستان، پرتغال، فرانسه، آمریکا و غیره) دلیل اصلی عقب‌افتادگی ایران هستند، چرا همین کشورها نتوانستند موجبات عقب‌افتادگی مللی همچون مالزی، ژاپن، آلمان، بلژیک و غیره را فراهم آورند اما در ایران توانستند؟

اگر نظام پادشاهی دلیل عقب‌افتادگی ایران است ( در حال حاضر هم به عقیده بنده سیستم پادشاهی است)، پس چرا کشورهایی همچون انگلستان، سوئد، نروژ، دانمارک و … عقب‌افتاده نیستند و جزو کشورهای جهان اول محسوب می‌شوند و اگر حذف نظام سلطنتی باعث جلوافتادگی ملتی می‌شد، پس چرا کشورهای مصر، عراق، لیبی و ترکیه به توفیقات چندانی دست پیدا نکردند؟

برخی بر این باورند که نفت عامل بدبختی ما است به طوری که اگر ما نفت نداشتیم، چشم طمع دیگر کشورها از روی ما برداشته می‌شد اما این در حالی است که کشورهای جهان اولی همچون انگلستان و آمریکا دارای نفت هستند (آن هم از نوع درجه یک آن) و اصلاً بدبخت نیستند و در عین حال یکسری کشورهای بدبخت دیگر مثل سوریه، اردن، مراکش، افغانستان، ترکیه و … هم هستند که نفت ندارند اما باز هم از دید فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به توفقیات چندانی دست نیافته‌اند.

موقعیت سوق‌الجیشی ایران به عقیدهٔ برخی به ظاهر روشنفکران دلیل بدبختی ملت ایران است که این طرز تفکر بیشتر به مثابه لطیفه می‌ماند تا حقیقت! آیا جز این است که ایران چهارراه بازرگانی دنیا (جادهٔ ابریشم) بوده و هست و آیا جز این است که ایران می‌تواند به سادگی تجارت غرب و شرق دنیا را به هم ربط دهد؟

بی‌سوادی مردم -که الزاماً سواد در اینجا به معنی سواد خواندن و نوشتن نیست؛ بلکه سواد سیاسی/اقتصادی را هم شامل می‌گردد- از نظر برخی افراد یکی از علل بدبختی ملت ایران است. در مقابل چنین افرادی، این سؤال را باید پرسید که آیا دزدان بیت‌المال، خائنین به مملکت و رانت‌خوران جز این است که یا تحصیل کرده‌اند و یا دارای تحصیلات عالیه از دانشگاه‌های کشورهای جهان‌ اول هستند؟

 

برخی دیگر هم هستند که اعتقاد دارند همان‌طور که اروپا پس از رُنسانس کلیسا را کنار گذاشت و پیشرفت غرب شروع شد، ایران هم چاره‌ای جز این ندارد که دین اسلام را کنار بگذارد که استارت رشد و ترقی این کشور بخورددین غالب در کشور ژاپن بودایی است اما ملت ژاپن (به غیر از سیاستمداران) به مانند آلمانی‌ها و یا آمریکایی‌ها که مسیحی هستند در معاملات روزمرهٔ خود دروغ نمی‌گویند، عهدشکنی نمی‌کنند و در کارهای تجاری خود حُقه‌بازی نمی‌کنند (البته هیچ چیزی ۱۰۰٪ نیست.) کاری نداریم به اینکه این اعمال را از روی اعتقاد به دستورات الهی انجام می‌دهند یا نمی‌دهند، صرفاً ذات عمل را در نظر می‌گیریم که این منکرات را انجام نمی‌دهند؛ در نتیجه، در زمینهٔ اقتصادی -که مورد بحث این مثال است- برکت و روزی دارند، ترقیات صنعتی و تجاری دارند و روز به روز بیشتر پیشرفت می‌‌کنند (به طور مثال، آلمان در تولید خودرو حرف‌های زیادی برای گفتن دارد، ایالات متحده در تولید فناوری حرف اول را در دنیا می‌زند و ژاپن هم که نیاز به توضیح ندارد!)

و اما می‌رسیم به مورد آخر که چیزی نیست جز شخصیت اخلاقی ایرانیان که می‌توان به عنوان دلیل اصلی عقب‌افتادگی ایران در نظر گرفت چرا که همین خلقیات ما است که اجازه می‌دهد استعمارگر به استعمار ما بپردازد، نفت و موقعیت جغرافیایی به جای یک فرصت، به یک تهدید تبدیل شوند

هرودوت (مورخ یونانی در دورهٔ کوروش) در مورد ایرانیان می‌نویسد چیزی که برای پارسیان کردنش ممنوع است و گفتنش هم جایز نیست، دروغ‌گویی است. دروغ‌گویی را ننگین‌ترین عیب می‌داند و پس از آن شرم‌آورترین نقص، داشتن قرض است و جهت عمدهٔ آن این است که گویند مقروض مجبور است دروغ بگوید. در آن زمان ایرانیان دروغ نمی‌گفتند و یکی از باعزت‌ترین مردمان روی کرهٔ زمین بودند اما پس از یک قرن که به مرور زمان خلقیات ایرانیان عوض شد، به مرور هم نکبت و بدبختی به سوی این ملت روی آورد (لذا از این پس هر موقع که خواستیم بگوییم ما یک فرهنگ ۲۵۰۰ ساله داریم، بیشتر بیاندیشیم!)

 

 

 

در ادامه همچنان عقیده دارم که علت اصلی پیشرفت نکردن ایرانیان همانا از خصوصیات اخلاقی است 

لذا در ادامه نگاهی داریم به نظرات فیلسوفان ، مورخان و نویسندگان و افراد سرشناس در مورد خصوصیات ایرانیان که خالی از لطف نیست نگاهی بیندازیم :

 

شاردن (سیاح بسیار مشهور فرانسوی که در عهد صفویه مکرر به ایران مسافرت می‌کرد و سال‌ها در ایران اقامت داشت) در باب اخلاق ایرانیان می‌نویسد که ایرانیان بیش از هر چیزی دلشان می‌خواهد زندگی کنند و خوش باشند. آن سلحشوری سابق را از دست داده‌اند و تنها چیزی که از دنیا می‌فهمند، عیش است و نوش و هیچ باور ندارند که عیش، عشرت و نشاط را در حرکت و تکاپو و کارهای خطرناک و پرزحمت هم می‌توان به دست آورد. از این گذشته، ایرانیان بسیار مخفی‌کار، متقلب و بزرگ‌ترین متقلبین عالم هستند و در دنائت و وقاحت هم بی‌همتا می‌باشند. به غایت دروغ‌گو هستند و کارشان همه پرگویی، قسم و آیه است و برای اندک نفعی حاضرند به دروغ شهادت بدهند. وقتی از کسی پول یا چیزی قرض می‌گیرند، پس نمی‌دهند و به محض اینکه دست‌شان برسد، خودی و بیگانه را فریب می‌دهند و با او به دغل معامله می‌نمایند. در خدمتگذاری عاری از صداقت هستند و در معاملات دوستی نمی‌فهمند و چنان در خدعه و فریب مهارت دارند که محال است انسان به دام‌شان نیفتد.

 

                           ************************

گوبینو (دیپلمات مشهور فرانسوی) در کتاب سه سال در ایران در مورد ایرانیان می‌گوید که زندگانی مردم این مملکت سر تا پا عبارت است از یک رشته توطئه و یک سلسله پشت هم اندازی. فکر و ذکر هر ایرانی فقط متوجه این است تا کاری را که وظیفهٔ او است، انجام ندهد. ارباب مواجب گماشتهٔ خود را نمی‌دهد و نوکرها تا بتوانند ارباب خود را سرکیسه می‌کنند. از بالا گرفته تا پایین، در تمام مدارج و طبقات این ملت جز حقه‌بازی و کلاه‌برداری بی‌حد و حصر -و بدبختانه علاج‌ناپذیر- چیز دیگری دیده نمی‌شود و عجیب اینکه این اوضاع دلپسند آنان است و تمام افراد هر کس به سهم خود از آن بهره‌مند و برخوردار است و این شیوهٔ کار و طرز زندگی روی هم رفته از زحمت آنان می‌کاهد و برای آسایش، بیکاری و بیعاری، میدان فراخی برای آن‌ها فراهم می‌سازد و رفته‌رفته این سبک زندگی برای آن‌ها حکم بازی و سرگرمی پرتفریح و تفننی را پیدا می‌کند که احدی حاضر نیست به این آسانی از آن دست بردارد.

 

                            ************************

ونسان مونتی
ونسان مونتی در کتاب ایران، در خصوص ضمیر و روح ما ایرانیان نوشته است که در پشت پرده، روح ملتی پنهان است که از دوران طفولیت مهوب و درهم‌کوفته است چون به ناامیدی خو گرفته است.

 

 

تا اینجای کار ممکن است با خود به این فکر افتاده باشیم، خب کسانی که این چیزها را در مورد ما ایرانی‌ها نوشته‌اند، همگی خارجی بوده‌اند و این کار را از روی غضب انجام داده‌اند؛ اما بد نیست نیم‌نگاهی هم به نقطه نظرات چند ایرانی در مورد فرهنگ‌مان بیندازیم:

 

سید محمدعلی جمال‌زاده
سید محمدعلی جمال‌زاده نویسندهٔ کتاب خلقیات ما ایرانیان می‌نویسد که هرچه بیشتر با این مردم می‌جوشم و بیشتر با آن‌ها نشست و برخاست می‌کنم، کمتر اخلاق‌شان دستم می‌آید و کمتر از کار و بارشان سر در می‌آورم. با همهٔ قیافهٔ جدی که به خود می‌گیرند، هیچ کار دنیا را به جد نمی‌گیرند مگر در سه مورد مخصوص:

یکی شکم
- یکی کیسه
- و یکی تُنبان

وقتی پای این سه چیز به میان می‌آید، یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی می‌فروشند. چه‌طور می‌خواهی دلم به حال این مردم کچلک‌باز و دوز و کلکی مزاج نسوزد که برای حل‌وفصل معضلات امور و مشکلات دنیا تنها به سه طریقه معتقدند که عبارتند از:

- سرهم‌بندی
- سیاست عالیهٔ ماست‌مالی
- و روش مرضیهٔ ساخت و پاخت

این هر سه از مبتکرات فکر بدیع و کشفیات قریحهٔ سرشار خودشان است و در این میدان الحق که گوی سبقت را از جهان و جهانیان ربوده‌اند.

 

                            *******************************

جلال آل‌احمد
جلال آل‌احمد در کتاب غرب‌زدگی ایرانیان را این‌طور ترسیم می‌کند که آدم غرب‌زده هرهری مذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی‌اعتقاد نیست؛ یک آدم التقاطی است. نان به نرخ روز خور و همه‌چیز برایش علی‌السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است. نه ایمانی دارد، نه مسلکی، نه مرامی، نه اعتقادی به خدا یا به بشریت. نه در بند تحول اجتماع است و نه حتی دربند لامذهبی و بی‌دینی. البته گاهی به مسجد می‌رود، همان‌طور که به حزب می‌رود یا به سینما البته فقط تماشاچی است؛ درست مثل اینکه به تماشای بازی فوتبال رفته است. همیشه کنار گود است و هیچ‌وقت او را وسط گود نمی‌بینی. هیچ‌وقت از خودش مایه نمی‌گذارد حتی به اندازهٔ نم اشکی در مرگ دوستی یا توجهی در زیارتگاهی یا تفکری در ساعت تنهایی؛ اصلاً به تنهایی عادت ندارد و از تنها ماندن می‌گریزد و چون از خودش وحشت دارد، همیشه در همه‌جا هست. البته رأی هم می‌دهد اگر مُد باشد البته به حزبی یا به مقتدری که امید جلب منفعت بیشتری به او می‌رود. هیچ‌وقت از او فریادی یا اعتراضی یا امایی یا چون و چرایی نمی‌شنوی. آدم غرب‌زده آدم راحت‌طلب است، دم را غنیمت می‌داند و نه البته به تعبیر فلاسفه. آدم غرب‌زده شخصیت ندارد و چیزی است بی‌اصالت. چون تأمین ندارد، تقیه می‌کند و در عین حال که خوش‌تعارف است، به مخاطب خود اطمینان ندارد.

چنین ملتی از این سه مالیخولیای به در نیست: یکی مالخولیای بزرگ‌نمایی است در تظاهرات، در جواهرات بانک ملی، در وضع سر و لباس و به طور کلی در آنچه چشم‌پرکن است. دوم مالیخولیای تعقب مداوم است؛ اینکه هر روز دشمنی تازه و خیالی بسازی و مطبوعات و رادیو را از آن پر کنی تا مردم را بترسانی و بیشتر از پیش سر در گریبان فروشان کنی و وادارشان کنی تا به آنچه دارند شکر کنند و سوم مالیخولیای افتخار به گذشته‌های باستانی، به لاف در غربت زدن، به کوروش و داریوش، به من آنم که رستم یلی بود در سیستان و این مالیخولیا نیز در جمیع وجوهش مغز پرکن است.  

 

                      *******************************

امیر کبیر
امیر کبیر هم در یک جمله ایران را این‌گونه توصیف می‌کند که «غیرت از روح ایرانی رخت بسته است!»

بیائىم بهایدئولوژى بدوراز اتیمولوژى و فیلولوژى و هرمنوتیک و فلسفه و این جور چیزها که فقط شایسته بحث هاى آکادمیک میباشدنظرى بیاندازییم اینجا میخواهم فقط کار برد آنرا در سیاست ودر

 گفتگوهاى روزانه مردم مورد توجه قرار دهیم این واژه بسیار در گفتگو هاى رایج بین عوام و خواص ذکر میشود معنى آن جا افتاده و کاربرد درستى دارد ایدئو لوژى به ان نظامهاى حکومتى گفته میشود که مبانى خود رااز اصولىاز پیش تعین شده وبعضاً الهى و لایتغیر و غیر علمى و عقلى گرفته باشند و شگفت اینکه در همه موارد حاصل و کار کردآنها بدور از ظواهر یکسان میباشد ٠ خصلت بارزهمه آنها تمرکز قدرت مطلق دردستان یک نَفَر و یا عده اى معدود همراه با انباشت ثروت و عقب افتادگى و ضد دموکراتیک بودن و بحران سازى وجنگ افروزى …میباشد اگرعناوین این نوع حکومتها -مثلًا شاهنشاهى ،جمهورى خلقى، حزب طراز نوین کارگرى ،٠٠٠- را کنار بگذاریم و به جوهر وماهیت آنها نگاه کنیم فقر استبداد، ضد مردمى بودن ، دائمى و یاموروثى و الهى بودن قدرت در دستان یکنفر اختلاف طبقاتى و هزاران پلشتى دیگر میباشد که براى بر انداختن آن انسانها از ابتداء تاریخ مبارزه کرده و میکنند بعقیده من به این جزئیات پرداختن وراه نشان دادن بهتر از پرداختن له جنبه هاى نظرى و تاریخى آنست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی