فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

نقد نقدها

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۹ ب.ظ

نقد نقدها

     مردم ما که از اوضاع نابسامان نارضایتی دارند، و غالباً هم حق دارند، از این واقعیت که خود آنها منشاء بخشی از این نابسامانی ها هستند غافلند.  شعر معروف ناصرخسرو تداعی میشود که از ماست که بر ماست.  منظور اینکه آنها که طرف مقابل اعتراض ما هستند آنها نیز خود بخشی از ما هستند و لذا تا وقتی ما خود از "ما" نقد نکنیم در همواره بر همان پاشنه همیشگی خواهد چرخید که تاکنون چرخیده.  تا ما به مشکلات اخلاقی و فرهنگی خود پی نبرده و در صدد اصلاح بر نیامده باشیم محال است اتفاق مثبت و پابرجائی را در این خطه شاهد باشیم.  برخی ها تلاش در صدد وصله پینه کاری و اصلاحات موقتی دارند.  این در حالیست که خردمندان راه های اساسی و دائمی را جستجو میکنند، هرچند مباینتی هم با اصلاحات موقتی ندارد.  آنها ترجیح میدهند نیروی خود را صرف کارهای ماندنی کنند.  نقد هائی که در رسانه ها و اینجا و آنجا ارائه میشود، اغلب به ظواهر کار می پردازد و نه به بنیان ها و اصول، و لذا بر این نقدها، نقد هائی اساسی وارد است که شایسته توجه ویژه است.  معمولاً در چنین مواقعی تا مشکل شناخته نشود رفع آن ممکن نیست.  بیجهت نیست که هنر پزشکان حاذق در درجه نخست، شناخت بیماری و تشخیص است. درمان خود بخود بدنبال میآید.  

    تاکنون بخشی از تلاش های این وبگاه متوجه جلب نظرات خوانندگان پیرامون موضوع "رسوبات فکری" بوده است.  بعبارت دیگر در طی زمان طولانی و در اثر هزار و یک عامل مختلف که فعلاً مورد بحث نیست، فرهنگ ایرانی ما در معرض و دچار آسیب های شدید شده است که رفع زیانهای وارده جز از راه آموزش همگانی میسر نیست.  بعنوان مثال ملاحظه کنید که سالهاست از مجاری متفاوت شنیده میشود که مردم با نام "خلیج عربی" مشکل دارند و با آن شدیداً مخالفت میورزند و حتی صدای اعتراض خود را جهانی کرده اند.  مردم آنسوی دنیا که اعتراض ما را میشنوند تصور میکنند که ایرانیان حقیقتاً به فرهنگ اصیل خود علاقمندند و لذا با ما ابراز همدلی میکنند.  غافل از اینکه در واقع امر اینگونه نیست، چه اگر مردم این خطه به نام های ایرانی علاقمند بودند، دستکم نام فرزندان خود را عربی انتخاب نمیکردند.  خوب که علت را جویا شوید میگویند طالب عاقبت بخیری فرزندان خود هستند که فردای قیامت معصومین بر سر پل سراط آنها را نجات دهند.  بعبارت دیگر توسل به پارتی بازی تا پل سراط هم ادامه دارد.  دیگر توجیهات توده ها درباره سایر مسائل را که واکاوی کنید در انتهای خط، کم و بیش به چنین مستمسک هائی برخورد میکنید.  شاید دلائل روانشناسانه آن همان ضرب المثل معروف باشد که هم خر را میخواهند هم خرما را.  هم دنیا را میخواهند و هم عقبا را.  ما در عین اینکه پول داریم و بهترین رفاهیات دنیا را برای خود میخریم، در عین حال از آن دنیا نیز غافل نمیتوانیم بود و باید بهترین ها را هم برای دنیای پسین تدارک کنیم.  گذشته رسم بر این بود که متعبدین زندگی این جهانی را بر زن و فرزند تنگ میگرفتند تا پولی کافی کنار گذارند تا پس از مرگ جسد را بازماندگان به عتبات عالیات فرستاده در سرزمین مقدس دفن کنند.  یعنی خرید رستگاری برای عقبا.  یا بعبارتی، دادن پول و خرید بهشت. آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد.  سرزمین مقدس مادری را رها کرده جستجوی سعادت در خاک بیگانه، یا در هر حال بی خاصیت، دارد.  متأسفانه هیچگاه با این تفکرات مسموم برخورد جدی نشد و حتی در مدارس ما نیز تلاشی برای زدودن غبار جهل و جهالت هزار ساله صورت نگرفت که سهل است، انبوهی جعلیات و دروغ های تاریخی نیز بر آن افزودند.  دستگاه حاکمه قاصر از برآوردن نیازهای انسانی، سعادت حقیقی را موکول به لقای آخرت کرده و دل رعایا را با دادن نان و آبی تا رسیدن آخرت خوش کرده است.  دیگر چه غم دارند؟  با این وجود، نباید تصور کرد که فقط توده ها مقصر کژفهمی ها هستند و مانند امروز که دولت در مبارزه با شیوع کرونا کم آورده تقصیر را کلاً بگردن مردم انداخت.  حقیقت اینست که اگر روشنگری در یک وبلاگ گمنام که جز تنی چند دانشجوی نخبه خواننده آن نیستند انجام شود، باری، شاید اندکی مؤثر باشد.  اما اگر در مجله ای هفتگی بیان شود مؤثرتر است.  اگر در روزنامه ای پر تیراژ درج شود که بسیار مؤثر خواهد بود و اگر در صدا و سیمای ملی رسانه ای شود خیلی مؤثرتر خواهد شد.  اما در نهایت اگر دولت با همه اجزاء خود وظیفه روشنگری را بر عهده گیرد، که حقاً هم وظیفه وجدانی و هم وظیفه قانونی آنست، در این صورت اثر آن فوق العاده گسترده و همه جانبه و مؤثر خواهد بود بویژه در زمانی که دولت خدمتگزار مصدر کار باشد.  یادمان نرفته است آن زمان که بستن کمربند ایمنی در خودرو ها توسط دولت اعلام شد چگونه پس از مدتی بدون آنکه بگیر و ببندی در کار باشد همگان رعایت کرده و اکنون عادت شده است.  زیرا مردم عمل به آنرا به سود خود میدانند.  هرگاه دولت برآمده از خواست مردم پیشنهادی برای رفاه مردم و حسن عاقبت آنها ارائه کند، بی تردید از سوی قاطبه ملت اجابت خواهد شد.  چنین دولتی خود عامل نشر روشنگری بوده و با تمام وجود با جعلیات و خرافه و دروغ مبارزه میکند.  متأسفانه اخباری که این ایام شنیده میشود نشانی از امیدواری ندارد.  قبلاً از دکان پزشکی دینی یاد کردیم و این روزها تشویق به آشامیدن ادرار شتر در رفع بیماری ها شنیده میشود، بدون واکنشی در خور توجه از سوی مصادر امور.  خیلی جالبست که نه تنها درستی این قبیل طبابت ها به ائمه معصومین متصل میشود بلکه دست آخر برای اینکه رد پای پزشکی نوین نیز پر رنگ شود تصویر مقالاتی علمی از آمریکا به آن پیوست میشود.  به زبان بی زبانی یعنی اگر هم بی دین هستید دستکم حرف فرنگی ها را گوش کنید که در تأیید ما نوشته اند و حرف آخر را میزنند.  نیک که بنگرید ضعف مفرطی مشاهده میشود که نوعی عدم اعتماد به نفس را در پشت ظواهر میرساند.  این فقط به پزشکی دینی محدود نمیشود بلکه اکتفا به ظواهر امور در همه امور از جمله علم و صنعت هم مشاهده میشود.  شاهد تبلیغات ابداعات و اختراعات نفسگیری هستیم که چشمان دنیا را خیره کرده است.  

    همه اینها که گفته شد مصادیق مشکلاتی است که ریشه در فرهنگ حال و، بویژه، گذشته ما دارد.   با اینکه ادبیاتی غنی داریم و بدان افتخار میکنیم، گاهی ریشه های برخی بدآموزی ها را در آنها کشف میکنیم.  مثلاً آنجا که در دیباچه گلستان سعدی میخوانیم: " ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری/ دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری".  بسیاری از ما قدیمی ها در مدرسه و نیز بسیاری از دانش آموزان فعلی در مدرسه یا دانشگاه مکرر در مکرر این عبارت را خوانده و عبور کرده  و هیچگاه ایرادی بر آن نگرفته اند، یا اگر گرفته اند، محل بحث عمومی آنچنانکه شاید و باید واقع نشده است.  آنچه از مضمون این شعر برمیآید اینست که گبر و ترسا دشمنان هستند و چه بسا دشمنان خدا.  زیرا در حالی که خداوند حتی بر دشمنان خود رحمت میآورد و به آنان هم روزی میرساند، معلومست که هوای دوستان خود را دارد و صد البته بیشتر دارد و آنها را هرگز فراموش نمیکند.  بطور غیر مستقیم دریافت نوآموزان اینست که غیر خودی ها دشمن اند و طبعاً حساب دشمنان هم معلوم است و اگر خداوند بر آنان رحمت دارد، میل خودش است زیرا که او خداست ولی نافی مسئولیت ما نیست که باید با آنان برخورد کنیم.  طبیعی است که وقتی این آموزه ها از ناحیه ارباب ادب صادر شده باشد تأثیر زیادی بر مخاطبین آنها خواهد داشت.  چنین آموزه هائی در آثار مولوی نیز به وفور یافت میشود بطوریکه اگر این عزیزان امروز زندگی میکردند باحتمال زیاد از سوی مجامع حقوق بشری تحت تعقیب قضائی قرار میگرفتند.  اما واقعیت اینست که این تفکرات مولود عقاید همان عصر است و این شاعران عامدانه در صدد مخدوش کردن حقوق دیگران نبوده اند.  کما اینکه اینان اشعاری موافق حقوق بشر نیز فراوان دارند و معروفترین آن، شعر سعدی "بنی آدم اعضای یک پیکرند ..."  است که در سردر سازمان ملل منصوب است.  پس به یک حقیقت بسیار بسیار مهم میرسیم. 

حقیقت 1- "آثار اشخاص حقیقی و حقوقی از زمان آدم ابوالبشر تا امروز همگی بازتاب عقاید زمانه خود است". 

اگر این عزیزان که نام بردیم و همگی نیز از مفاخر فرهنگ و ادب هستند امروز زندگی میکردند چه بسا در ابیاتی که تبعیض آمیز است تجدید نظر میکردند و مناسب زمان امروز میسرودند. لذا بسیاری از چیزها که زمانی عادی بوده امروز طور دیگری است و آینده چیزی دیگر.  در قدیم داشتن کنیز و غلام امری عادی بوده و ادیان هم کاری بکارشان نداشتند، حال آنکه امروزه قبیح و غیر قانونی است.  حدود دهه 70 میلادی قرن بیستم بیکباره افتضاح خانواده های منتسب به پادشاهی سعودی در برخی از ایالت های آمریکا بخاطر داشتن کنیز و غلام رسانه ای شد و کار به دادگاه کشید.  همسایگانشان شهادت دادند که این بیچارگان مدام مورد شکنجه قرون وسطائی اربابانشان قرار میگرفتند و سر و صدای آزار دهنده آنها به گوش همسایگان میرسید.  کسی چه میداند، چه بسا در آینده کنیز و غلام مجدد رسم شود اما نوع روباتیک آن.  حال که بحث کنیز و غلام شد بد نیست اضافه کنیم که اگر دولت سالمی روی کار بود قطعاً مردم را در بسیاری جهات ارشاد میکرد.  مثلاً تشویق اینکه از نامهای ایرانی بر فرزندان خود بگذارند.  اگر هم عربی دوست دارند، دستکم از نام هائی که بوی خفت و خواری از آنها به مشام میرسد پرهیز کنند.  نام هائی که با غلام شروع میشود یا نام هائی که با عبد یا عبید آغاز میشود.  مگر دوست داریم بچه هایمان غلام و برده باشند؟  فرهنگ کهن ایرانی چنین رسمی را هرگز نمیپذیرفت، چه رسد امروز.  از فرزند گذشته، عجیب است که ابداعات نظامی را هم به اسامی عربی مفتخر میکنند.  عجب افتخاری!  از همینجا به حقیقت  دیگری میرسیم.

حقیقت 2- "همه چیز در تغییر است حتی تفکرات و آداب و رسوم". 

  آنچه امروز نگارنده این سطور مینویسد حاصل روح زمانه اوست و از قواعد و آدابی که در آینده رسم خواهد شد و از دانش هائی که در آینده مطرح خواهد شد آگاه و برخوردار نیست.  هرگونه پیش بینی درباره اتفاقات آینده گمانه زنی است و از میان گمانه زنی ها آنچه که از برون یابی اطلاعات گذشته و بر مبنای آمار و قواعد علمی بدست آید محتمل الوقوع تر است.  بعبارت دیگر بجای اتکا به نوسترآداموس و امثال پیشگوهای نظیر ایشان، باید به پیش بینی های علمی و آنچه از مراکز معتبر علمی بیرون میآید اعتنا کرد.   پس همگام با تغییرات، علوم و تکنولوژی نیز مرتب متکامل میشود و به تبع آن، راه و رسم زندگی و آداب مربوطه نیز متکامل میشود و از آن گریزی نیست.  در سایه حقایقی که گفته شد به حقیقت سوم  میرسیم.   

حقیقت 3- "تعصب نسبت به آموزه های گذشته را باید یکسره کنار گذاشته و بنای زندگانی امروز را بر مبنای ملاحظات عصر خود قرار داد". 

بسیاری از مسائلی که بنظر مشکلات مهمی جلوه میکند در سایه درک و فهم این حقیقت آخر بکلی ناپدید میشود.  اگر پرسش شود که مهمترین عامل بوجود آمدن تمدن حاضر چیست پاسخ نگارنده این سطور، دستکم بعنوان یکی از عوامل، یک کلمه است: "لوله کشی" !.   لوله کشی باعث شد که آب سالم در شهرها توزیع شود و بسیاری از بیماری ها که تا همین یکصد سال پیش کشتار میکرد بیکباره ناپدید شده و بشر فرصت یابد به پیشرفت بپردازد.  طبعاً ارتقاء بهداشت عمر متوسط را افزایش داده و بار مالی هزینه های درمان را کاهش میدهد.  از سوی دیگر لوله کشی فاضلاب چه در داخل منزل و چه شبکه شهری امکان زندگی شهری را فراهم ساخته و آن نیز باعث ارتقاء بهداشت همگانی میگردد.  امروز تصور اینکه لوله کشی فاضلاب در آپارتمان نداشته باشید چیزیست در حد غیر ممکن.  برای داشتن تصوری از آن بد نیست به اوضاع شهرهای مهم اروپائی مثل لندن و پاریس در چند صد سال پیش نظری بیاندازید.  اما ارتقاء بهداشت همیشه بدون دردسر صورت نگرفته و با کمال تعجب مخالفینی هم داشته است.   در سالهائی که توسعه لوله کشی آب بهداشتی شامل حال حمام ها نیز شد، سروصدا بلند شد که غسل مؤمنین با دوش حمام میسر نیست و پاکی مؤمن فقط با غوص در خزینه میسر است.  آنهم چه خزینه ای!  حال و روز خزینه ها را که اقسام بیماری های کوری و کچلی و غیره را باعث میشد با مرور خاطرات گذشتگان میتوانید درک کنید.  تعصب نسبت به آموزه های گذشته از سوی معممین مانع از گذار به شرایط جدید میشد چه بسا اگر وضعیت سیاسی امروز در آن روزگار حاکم بود این گذار انجام نمیشد.  از همین یک نمونه باید پی برد که چه بسیار اقدامات سودمند دیگری میتوانست انجام شود که همگی قربانی "تعصب" شد.  تعصب کور مانع از تغییرات اجتماعی به نفع جامعه است.  منشاء تعصبات معمولاً ایدئولوژی (از هر نوع) است که در کشورهای کمونیستی و سیستم های تکنفره متشابهاً رواج دارد.  برای اینکه بدانید این تعصب، بویژه نوع دینی آن، چه بروزگار ملت ها میآورد بد نیست فرازی از کتاب "فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت" فریدون آدمیت را نقل کنیم.  در بحبوحه جنگهای فتحعلی شاه قاجار با روسیه تزاری در اوائل سده نوزده میلادی، عباس میرزا نایب السلطنه که از شکست های مکرر ایران شگفت زده شده بود راه حل در جبران عقب ماندگی ها را در کسب علوم جدید میدید.  البته این فکر درست او قشریون و متعصبین دینی را بر ضد او برانگیخت.  معهذا در اولین فرصت در سال 1811 میلادی 2 نفر را به انگلیس و در 1815،  5 نفر دیگر را به انگلیس و نقاط دیگر اروپا برای کسب علوم جدید روانه کرد.  در دسته اخیر شخصی بود بنام میرزا صالح شیرازی که به انگلیس رفته بود و خاطرات خود را نوشته است.   فریدون آدمیت بخشی از خاطرات او که تحت تأثیر مظاهر مدنیت مغرب زمین و مشاهده تمدن غربی قرار گرفته بود را اینطور باز نویسی کرده است: "جوان ایرانی ایجاد چنین انتظامی را در مملکت خود آرزو کرد و به این نکته نیز برخورد که تا نفوذ و تعصبات تاریک روحانی در کار دولت مداخله دارد هیچ اصلاح و تجددی سر نخواهد گرفت".  خوانندگان با نگاه به وضع و حال امروزی ما و مقایسه با آرزوی میرزا صالح چه قضاوتی دارند؟  طعنه تاریخ در اینجاست که در بین ملل آسیائی ایران از اولین ها در فرستادن دانشجو به غرب برای کسب معارف بوده است.  اما اکنون نسبت به سایر ملل عقب مانده آنروز آسیائی کجا هستیم؟  در نوشته های دسته دیگری از مأمورین ایرانی که به اروپا رفته بودند پس از بازدید کارخانجات، آنها مجذوب صنعت شده و مینویسند که " بسیار حیف باشد که دستگاه بخار (موتور بخار) که باعث رونق عموم صنایع و مایه تحصیل اغلب منافع است به آن سهولت مأخذ در ایران متداول نشود".  اکنون بیش از 200 سال از اعزام اولین محصلین ایرانی به اروپا برای کسب معارف میگذرد.  در کجا ایستاده ایم؟!  تردید ندارم اگر آن محصلین امروز زنده میشدند و وضع امروز ما را میدیدند، بسی حقیرتر از وضع آنروز مملکت می یافتند.  هرچه باشد آن روز دولتی بود، هرچند عقب مانده و خرافه پرست، اما اندک اهتمامی برای پیشرفت مملکت در سر داشت.  اما امروز آن دولت در دست همان متعصبین تاریک فکری است که یکسره با روشن فکری و پیشرفت مخالفند.  آنچه هم که بنام پیشرفت در بوق و کرنا تبلیغ میکنند اغلب محصولات فنی وام گرفته از بیگانگان است.  هیچ جوشش فکری اصیل وجود ندارد چه اینکه آن در سایه آزادی فکر میسر است.  اگر آزادی فکر وجود میداشت تردیدی نیست که سهم ما در تولید علم و تکنولوژی، و البته هنر و ادبیات، به یک مشت کاغذ (paper) منحصر نمیشد بلکه آثار آن و تبعات آن جهانی شده و در سراسر کره ارض بعینه دیده و تکریم میشد.  در نبود چنین محیط آزادی، بی شک مهمترین صادرات فکری ما از قماش همان روغن بنفشه خواهد بود!

    هرگاه جائی تعصب را دیدید بی تردید تفکرات غلط را پیرامون آن خواهید دید.   اگر اندیشه آزاد باشد و آماده شنیدن و گلچین موضوعات جدید باشد، در اینصورت تعصب جایگاهی ندارد.  تعصب یعنی چسبیدن به قالب های جامد که سر سازگاری با مفاهیم جدید و تازه را ندارد.  بنا به حقیقت شماره 2، همه چیز در معرض تغییر است و در مورد انسان و افکارش این تغییرات رو به جهت مثبت و پیشرفت متمایل است، مگر اینکه با زور مانع شوند.  لذا "تعصب" با این حقیقت در تضاد است و لذا باطل و مشمول کنار گذاشته شدن است.  ظریفی میگفت که این تعصبات برخاسته از دین رایج مردم است و علت اصلی عقب افتادگی را باید در آن جستجو کرد.  وی میگفت که این تحجر و عقب افتادگی و مخالفت با تجدد را تقریباً در همه پنجاه و اندی کشورهای مسلمان میشود دید.  هیچ تفکر اصیلی از این کشورها نجوشیده و نمیجوشد و همگی مصرف کننده محصولات نامسلمانان هستند.  در بهترین حالت، کپی کننده تکنولوژی های چندین دهه پیش آنان اند.  حتی بخود زحمت نمیدهند چیز مفیدی از خود به آن اضافه کنند.  زمانی که ضیاءالحق رئیس جمهور حکومت اسلامی پاکستان بود، از ایشان نقل شده بود که دولت در صدد استحصال انرژی حرارتی و تولید برق از اجنه است!!  فرد دیگری که مخالف این نوع دیدگاه بود میگفت پس این رشد علمی و جوشش اندیشه پس از آمدن اسلام به این سرزمین ناشی از چه چیز بوده؟  مگر نه اینکه شاهد جنبش فرهنگی در چند سده اولیه بوده ایم.  وی پاسخ داد که باز شدن فضای بسته و طبقاتی قدیم موجب رها شدن این استعدادها شد که اکثر ایرانی بوده اند.  خلفای عرب کاری با دانش نداشتند.  توجه آنان معطوف حفظ استیلا به بهانه اسلام و بویژه گرفتن باج و خراج بوده است کما اینکه یکی از خلفا از اینکه ایرانیان با روی آوردن به اسلام از پرداخت جزیه شانه خالی میکردند به وزیر خود دستور میدهد تا میتواند از اقبال به دین جدید جلوگیری کند تا در میزان خراج کاستی روی ندهد.  با انحطاط بعدی که در رویه های دینی بوجود آمد و خود شاهدی بر این مدعاست که همه چیز در حال تحول است، این مشعل تازه افروخته نیز رو به انحطاط و خاموشی گذاشت.  بدتر از بد آنکه اخلاقیات وابسته به راستی و پاکی جای خود را به تقیه و دروغ مصلحتی و ریاکاری داد.  در کشورهای اسلامی جایگاهی برای تفکر آزاد و مستقل وجود ندارد و از همین رو علم و هنر، محلی برای رشد و شکوفائی نمی یابد.  این مقدار شکوفائی علمی هم که در سده های اولیه بوجود آمد مرهون ترجمه کتابهای یونانی و سریانی و پهلوی بزبان عربی به تشویق خلفای عباسی بوده است.  کافیست نظری به خالص ترین سرچشمه این دین یعنی عربستان انداخته شود تا ببینید در این 1400 سال گذشته چه چیز تازه ای در عرصه هنر و علوم و یا حتی ادبیات خلق شده است؟   همه اینها که گفته شد به معنای پشتیبانی از سیستم بسته طبقاتی پیش از اسلام نیست بلکه به معنای اینست که آنچه خود داشت را نیز از دست داد.  در فلسفه قدیم ایرانی دو مفهوم نور و تاریکی یا خیر و شرّ هنوز باندازه کافی تازه است که به اتکای آن بتوان تحولی را در نحوه زندگی قدسی موجب شده و از بند فساد و دروغ رهائی یافت.  اصلاً چه ایرادی دارد که از محسنات همه اقوام الهام گرفته سرمشق قرار دهیم، حتی از عرب به اصطلاح "جاهلی" !.   انسان عاقل و آزاد از چیزهای جدید باک ندارد.  مقتضیات زندگی امروز عبد و عبید بودن را نمی پسندد و آنرا جایز نمیداند.  اما مفاهیم نور و تاریکی آنقدر کلی است که قابلیت انعطاف برای سازگاری در هر دوره ای و در قالب هر فرهنگی را داراست.  برای آنکه دچار تعصب نشد باید حتی المقدور از ایده های خشک و متصلب مخصوص دوره های خاص پرهیز کرد.   شاید با پیروی از عقل سالم و ترویج راست اندیشی پرده های سیاه جای خود را به نور و روشنائی دهد.  اینگونه باد. 

 

  • مرتضی قریب

تعصب

حقایق سه گانه

نظرات  (۲)

 

دوست گرامى از آنجاییکه همه مقالات شما پایه و مایه علمى دارندلذا براى دانشدوستان بسیار سودمند است بویژه نوشته هایی که در بارشبه علم و نقد آنهاییکه هنوز براى حل ناهنجاریها و هزاران مشکلات دیگرنگاه به آسمان دارندامیدوارم این نوشته هارا در دفترى گردآورده و بچاپ برسانید تا دانشجویان واهل فرهنگ بیشترى از آن بهرهمند گردند من با آنکه در درازاى زندگانى خود بشدت از سیاستبازى بیزاربوده ام ولى خواندن فلسفه سیاسى و بحثها ى نظرى سیاسى را دوست دارم از این رو پیشنهادى دارم اگر فرصتى فراهم  آمدوجیزه اى پژوهشى نگارش فرماییدکه چرا کشور ما در این برش تاریخى به این فلاکت افتاده است چرا مادر ایران این چنین سترون شدهواز زایش بزرگان دانش و فرهنگ باز مانده است از روزگاران دور این کشور کهن وارجمند و امپراتوریهاى هخامنشى وساسانیان نمیگویمبه همین یک سد سال- از  نیمه دوم پادشاهى ناصرالدین شاه تا پایان محمد رضا شاه- بنگرید طالبوف،آخوندزاده،زین العابدین مراغهاى،میرزا ملکم خان،مشیرالدوله ها،حسن تقى زاده-به باور من تقى زاده بزرگترین و نامدارترین شخصیت سد سال مزبور میباشد ترکزبانى که شاهنامه را تصحیح نموده ،روحانى زاده اى که درنوجوانى  زى روحانیت درمیایدوسپس فکل کراواتى میشود و شیفته فرهنگ ومدنیت غرب ،مرد انقلابى که از سردمداران جریانات چپ حیدر عموغلو و  انجمن غیبى میگردودر درازاى زندگانى پر فراز و نشیب و  طولانى خودکه  همیشه داراى مقامات حساس سیاسى و فرهنگى بوده پاکدامن و با اخلاق زیست در دوران نمایندگى دوره هاى اولمجلس شوراى ملى آن اندازه قاطع و خوش بیان و تأثیرگذار و پاکدامن بوده که بیشتر   نما یندگان مجلس زیر نفوذ او بودند میگویند درهمین دوران نمایندگى مجلس یکى از هواداران ایشان فرش نفیسى به ایشان هدیه میکند که تقى زاده انرا نمیپذیرد هر  چه آن هواخواهاصرار میکند او قبول نمیکند تا سرانجام تقى زاده میگوید اگر بهاى  آنرابگیرد خواهد پذیرفت آن مرد میگوید بهاى آن بیست تومان استکه تقى زاده با پرداخت وجه فرش را میخرد ولى بعداً که میفهمد بهاى واقعى فرش شصت تومان است فرش را پس میدهدکارنامه سیاسى وفرهنگى و انقلابى او بسیار درخشان است  اگر چه پیرایه هایی نیز بر اوبسته اندروانش شاد-فروغى ذکاء الملک وثوق الدوله ،قوامالسلطنه،محمد مصدق، مستشارالدوله، مخبر السلطنه هدایت،میزا آقا خان کرمانى و این فقط اشاره اى بود از هزاران 

امروزه بیشتر کشورها بدست حکام فاسدونابخرد و مستبداداره میشود بویژه آنهاییکه بدنبال آیینهاى از پیش تعین شده ومدینه فاضله هابوده اند یکى از این مدینه فاصله ها از آن فارابى معلم ثانى و اندیشمند ایرانى إسلامییست فقط به یک پاراگراف آن اشاره میکنم-درمدینه فاضله نیز رئیس اول و فرمانفرماى أولى لازم است که زمام همه جامعه و رؤساى درجه اول و دوم وسوم تا أفراد عادى بدست اوست و همه باید از فرمان او أطاعت کنند و همانطوریکه قلب أفضل أعضاء است رئیس مدینه باید أفضل إفراد باشد مشکل تمام مدینه فاضله ها دراینست که تماماً ساخته و پرداخته ذهنشان بوده و با واقعیتها  مطابقت نداشته از این رو هیچوقت به  جزئیات و اجراء آننپرداخت اند در حقیقت این ناکجا آبادها  آنان آرمانهایشان بوده که هر زمان که بروز عملى پیدا کرده به مدینه فاسقه و جاهلیه تبدیل شدهکه هر کدام آنها جان ملیونها انسان بیگناه را گرفته و کار به اینجا رسیده که میبینیم خدایا را چه سختینه بد فرجامى

 

پاسخ:
با تشکر از اظهارات سوخته دلانه شما و بسیاری دیگر از همفکران.  سعی ما بر اینست که از زاویه علم به برخی از نیازهای فرهنگی بپردازیم.  از شباهت ها میتوان بهره برد ولی البته باید محتاط بود زیرا هیچوقت لزوماً رابطه یک به یک وجود ندارد.  بحثی نیمه کاره در دست اقدام است بنام "دنیای غیر ممکن" درباره اعجابی که خردمندان با آن روبرویند.  اما در فرصت های آتی باید به زوایای آنچه گفته اید پرداخته شود.  در دنیای علم دقت 100% نداریم. از همین نکته دریابید که در صحنه اجتماع مدینه فاضله آرمانی نداریم.  هرکه مدعی دقت 100% در یافته هایش شد بدانید که ادعای مدینه فاضله نیز بقول شما به مدینه فاسقه میانجامد.  اگر آن حقیقت است، که هست، این نیز حقیقت است.

جناب آقاى دکتر غریب با آنکه میدانم طرح این مسائل با ذائقه شما سازگار نیست ولى من باب تفنن هم شده خوبست گاهى انسان بهمجردات !نیزبپردازد٠پیرى سدها عیب دارد ولى خوبیهاى کمى هم دارد از آن جمله اینست که دیگر مسائل مادى و مالى ترا ارضاء نمیکند-البته اگر غم نا ن نباشد- دلت میخواهد بیشتر وقتت را به هنر و خواندن کتاب و   گردش در طبیعت بگذرانى من هم سر پیرى معرکه گیرىماوراء  طبیعه را بسیار دوست دارم میدانیم که دانشهاى تجربى را در هر رشته که باشد دانش به جزئیات مینامند و فلسفه را علم بهحقیقت گفته اند ٠ از روزگاران باستان فلاسفه فهمیده بودند که انسان براى درک جهان آفرینش و رازهاى درون آن هیج وسیله اى جزمدرکات حسى وشهودى خود ندارد اگر هم یافته هاى تکنولوژى هاى نوین را به آنها اضافه کنیم میبینیم  کشفیاتى همچون شناخت کرویتزمین و نیروى جاذبه، سرعت نور ، نظریه هاى نسبیت و کوانتم و غیره هم تغیرى در حل مسایلى مانند خداوند و روح و  آفرینش و اصلعلیت و حدوث و قدم و بینهایت… نخواهد کرد از سوى دیگر ذهن انسان امروزى میخواهد پاسخ همه پرسشهاى خودرا بصورت قاطع وعلمى و همانند حل مسائل ریاضى بگیردحتى کانت به این ضعف ماوراء طبیعه پى برده ومیگوید میخواهد اساسى براى آن پى ریزى نمایدکه جاى هیچگونه شکى نباشد هنوز شناخت epistemology و هستى شناسى ؟Ontology بقوت خود باقى است چند روز پیش در یکىاز تلویزیونهاى ایرانى بحثى بین چند استاد فلسفه و فیزیک انجام گرفت در مورد روح و ذهن و دوآلیسم چنان چرت و پرتى میگفتند که فکرمیکنم اگر پارمنیدس وتالس وهراکلیتوس…زنده بودند به ایشان میخندیدندبهرروى اگر به دو گوهر مادى و غیرمادى و روح و جسم باورداشته باشیم به مشکلات پیچیده و گاهى خنده آور روبرو خواهیم شد میگو یند روح و غیر ماده برتر از جسم و ماده میباشند و روح و غیرماده مستقلاً  میتوانند وجود داشته باشند ولى ماده وجسم مستقل نیستندو برخى میگویند آنها تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند و اما مضحکبودن مسئله  آنجاست که روح از جهان غیر مادى! وارد بدن میشود وبا مرگ انسان به عالم علوى خود بر میگردد حال باید پرسیدآیا اینغیر ماده چیست بسیط است یا مرکب در کجاى بدن قرار  میگیرد آیا روح از همان عالم علوى خود نمیتواند بر جسم اثر بگذارد حرکتمربوط به ماده و در زمان و مکان میباشد و خود ماده متغیر و در هر لحظه در زایش و مرگ و تغیر است دیگر اینکه چگونه به غیر ماده کههیچگونه بروز و ظهور حسىى ندارد میتوان آگاهى یافت. و اما در سوى دیگر علم و دانش تجربى قرار دارد که فقط در مورد پدیدارها بحثمیکند ٠از  زمان باستان تا امروز بسیارى از فلاسفه که سرآمد همه آنها افلاطون بوده بر این باور ند که أشیاء و اجسام   که ما بامدرکات حسى از آنها شناخت داریم ظواهرند نه حقایق،وعوارضند و گذرنده نه اصیل و باقى و علم بر آنها تعلق نمیگیرد بهر رو هیچ پاسخجامع و مانعی در مورد این موجود لا وجود!که ذهن انسان کنجکاو و اندیشمند راضى کند داده نشده است و  بنظر میرسدانسان  چه درگذشته و حال و آینده به مقصودنرسیده و  نخواهد رسید البته بحثهاى نظرى و عقلانى محض ودانش تجربى و ناقص انسان پایان ناپذیراست٠ من نه دانش   کافى ونه صلاحیت  آنرا دارم که در این موارد اظهار وجود نمایم ولى میدانم مطالعه و پرداختن به این مسائل بىمعنا بودن زندگانى را میرساند

از آمدنم نبود گردون را سود    وز رفتن من جلال و جاهش نفزود 

وز هیچکسى نیز دو گوشم  نشنود.      این آمدن و رفتن ما بهر چه بود

پاسخ:
فکر میکنم منظورتان علاقه به مابعدالطبیعه (متافیزیک) باشد و نه به ماوراءالطبیعه که سرتاسر خرافات است و امروزه فضای کشور آکنده از آنست و بهشتی شده برای علاقمندان ماوراءالطبیعه.  بنابراین بین این دو باید تفاوت قائل شد، چه اینکه متافیزیک به همان مسائلی میپردازد که اشاره کرده اید،  مسائلی که در حوزه علم نیست یا دستکم علم فعلاً بدان کاری ندارد.  شاید در مطلب نیمه کاره ای که در دست اقدام است نیم نگاهی نیز به موضوع مورد علاقه شما داشته باشیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی