فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

حیات

شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ب.ظ

حیات

  در مطلب قبلی بطور گذرا به حیات و سرچشمه های آن اشاره شد که اکنون بشرح بیشتر آن میپردازیم.  در حقیقت 2 مسأله "حیات" و "مرگ" دو مسأله اساسی از گذشته های دور تاکنون است که همواره بشر با آن دست بگریبان بوده و جواب درخوری برای آن نیافته است.  اما همین دو موضوع محملی برای ایدئولوژی ها مختلف از گذشته های دور تاکنون بوده تا با ادعای داشتن پاسخی قاطع برای آنها، کوهی از افسانه ها و موهومات را نیز سوار بر آنها راهی ذهن های وامانده کند.  ما نباید اینرا لزوماً به نیت بد افسانه سرایان تعبیر کنیم بلکه درست تر اینست که گفته شود هر مسأله ای در روزگار خود پاسخ مناسب و درخور خود را متناسب با روح زمان خود یافته و در دورانی که دانشها انسجام و وسعت امروزی را نداشته انتظار پاسخی به استحکام آنچه امروز داریم توقعی نابجا میباشد.  همینجا باید اذعان کرد که پرداختن به تخیلات و بریدن از واقعیات  به خودی خود بد نبست چه اینکه حیات روانی ما بدان وابسته است و اصولاً چاشنی زندگانی دنیوی ما را تشکیل میدهد.  مردم با دیدن سریالهای تلویزیونی و تماشای فیلم های تخیلی و یا گوش سپردن به نقالی ها و خواندن کتابهای داستان، به زندگی خود لطافت بخشیده آنرا لذت بخش میکنند.  امروزه تکنولوژی بجائی رسیده که شما با گذاشتن یک کلاه تصویری برسر، وارد یک دنیای مجازی درست شبیه آنچه در دنیای حقیقی میبینید (واقعیت مجازی) میشوید.  اما گرفتاری ها از آنجا آغاز میشود که این چیزها بضرب و زور تحمیل شود و بخواهد بخشی تحمیلی در زندگی واقعی فردی شود.  هرکسی حق دارد در خلوت خود هر بتی را بپرستد و از آن دلشاد باشد، اما ممتاز کردن یک بت بر سایر بت ها و تحمیل آن یک بت بر جامعه سراغاز و سرمنشاء همه گرفتاری هاست.  نسل گذشته به یاد دارند که در انقلاب فرهنگی مائو، کتاب سرخ وی چگونه بر سر دگراندیشان کوبیده میشد بطوریکه آنها را وادار به اعتراف کند که همه حقایق در همان یک کتاب است و آنها بیهوده در جستجوی گزینه بهتری هستند.  

   اکنون با این مقدمه و با توجه به چند مطلب پیشین تلاش میکنیم تا برای موضوع مهم حیات، توجیهی در خور یافته و آن را از قید موهومات رهائی بخشیم.  تأکید میکنیم که این صرفاً فقط تلاشی است برای اندیشه کردن مجدد و تحریک ذهن خوانندگان که شاید خود در این موضوعات مستقلاً تفکر کرده چه بسا به نتایج بهتری دست یابند.  و اما شاه-کلید گشودن این معما همانا تعداد بسیار زیاد چینش های حاصل از تعداد معدود عناصر است.  همانطور که قبلاً گفته شد، با در دست داشتن تعداد معدودی اشیاء میتوان تعداد فوق العاده زیادی از صور مختلف را با آنها ایجاد کرد.  اگر این مطلب به درستی فهم نشود، ادامه بحث بیفایده مینماید.  لذا وجود 92 عنصر شیمیائی به خودی خود نشان دهنده امکانات بالقوه زیادی در ایجاد صورت های بسیار زیاد از آنهاست.  اما ملکولهای معدنی نمیتوانند به هر میزان دلخواه بهم چسبیده و ملکولهای هر چه بزرگتر و چینش های بس متنوع تری تولید نمایند. بخاطر آورید آنچه را قبلاً در خصوص سرایش یک مصرع، یک بیت، یا یک دیوان با سرهم کردن تصادفی حروف الفبا گفتیم.  اما خوشبختانه این محدودیت درباره ملکول های آلی ( مرکب از عمدتاً C, H, N, O ) وجود ندارد و آنها میتوانند بطرق مختلف بهم چسبیده و ملکولهای بزرگتر و پیچیده تری ایجاد کنند.   بشر توانسته است بسیاری از آنها که در طبیعت وجود دارد را در آزمایشگاه بطور سنتتیک تولید نماید.  مثلاً لاستیک سابقاً از صمغ درختان کائوچو که در جنوب شرقی آسیا بعمل میآمد تهیه میشد.  اما در جریان جنگ اول جهانی شیمیست های آلمانی به دلیل محدودیت دسترسی به این منابع، خود توانستند بطور صنعتی آنرا مشایه سازی کرده لاستیک مصنوعی درست کنند که تا امروز همچنان عمل میشود.  با این وجود هنوز خیلی از این مواد آلی به دلیل پیچیدگی های فراوان منحصراً باید از طبیعت استخراج شود.  اخیراً شنیده شد که یک سانتی متر مکعب از زهر عقرب میلیارد ها دلار ارزش دارد چرا که این ماده آلی را هنوز نتوانسته اند مشابه سازی کنند.  این جانور در هر نیش زدن خود فقط مقدار فوق العاده اندکی به قربانی خود تزریق میکند که همان برای کشتن کفایت میکند.  و اما مرکز اصلی حیات در ملکولهای DNA نهفته است.  این ماکروملکول ها حاوی دو رشته بسیار بلند بهم پیچیده است که هریک از آنها حاوی چینش های متعدد از فقط چهار ملکول ساده تر است که طبق قوانین خاصی بهم میچسبند.  قوانینی شبیه همان چفت و بست شدن های پازل های کذائی که در مطلب پیشین عرض کردیم.  اساس انواع صور حیات موجودات زنده ناشی از همین ماکروملکول های مارپیچی است که دستورالعمل های تکثیر و رشد و توسعه ارگانیسم های حیاتی را در خود ذخیره دارد.  با اینکه هنوز انسان موفق به ساخت مصنوعی ساده ترین ارگانیسم های زنده نشده (که البته دور نیست و بالاخره محقق خواهد شد) لیکن تا همینجا و کشف و درک این ساز و کارهای پیچیده خود دستآوردی عظیم محسوب میشود.  واقعاً اینکه چگونه این ملکول های آلی ساخته شده از همین عناصر خاکی موجب شکل گیری حیات از ساده ترین فورم های آن، ویروس که در مرز دنیای بی جان است، تا عالی ترین وجوه آن، که طبعاً "خودمان" هستیم، گردیده بسیار شگفت انگیز مینماید.  شاید همانقدر شگفت انگیز که از دو عنصر سمی کلر و سدیم، نمک طعام شور مزه با کاربرد وسیع آن در زندگی روزمره ایجاد شده است.  حتی در دایره همین مصنوعات بشری که همه روزه از آن استفاده میکنیم، چیزهائی وجود دارد که عقل در قبول آن در میماند، ولی حقیقت آنست که وجود دارد.  مثلاً در مورد کامپیوتر و انواع برنامه های کاربردی آن و یا تلفن های همراه و طیف وسیع کاربردهای آن و نیز انواع وسائل دیجیتال حقیقت آنست که آجرهای سازنده همه اینها با تمام هنرنمائی هایشان همه و همه بر اساس "صفر" و "یک" است!   هنرنمائی اینها نیز بر اساس همان قاعده تعدد چینش های چند چیز مختلف است که البته اینجا فقط 2 چیز است: 0 و 1.  تصور این قضایا به حدی سخت است که اغلب ما را به ورطه فرافکنی سوق میدهد.  مطلبی که معمولاً در این مقطع پای آن بمیان میآید همانا موضوع "روح" است.  معمولاً تلقی عمومی بر این است که این دیگر از سنخی متمایز است و با آن نمیتوان شوخی کرد!   فصل تمایز حیات با جهان بی جان همانا روح است که ربطی به دنیای خاکی ما ندارد.  چنین تفکری ریشه در تفکرات باستانی ما دارد که همواره به زمین زیر پا نگاهی تحقیر آمیز انداخته و در مقابل فضای بالا سر را معنوی و از جنس دیگر انگاشته ایم.  در حالیکه حقیقتاً نه تنها تمایزی بین بالا و پایین وجود ندارد بلکه فضای علوی همانقدر خاکیست که زمین زیر پا، بطوریکه قوانین حاکم بر هردو یکیست.  البته در نام گذاری مناقشه نیست و میتوان کماکان به وجود روح همچنان قائل بوده با این تفاوت که از جنس همین دنیای خودمان است.  مثلاً در مورد رایانه، به دو بخش متمایز سخت افزار و نرم افزار قائل هستیم.  سخت افزار همان مجموعه جامد تراشه هائی هستند که بخودی خود فاقد هرگونه عملکردی است.  در حالیکه نرم افزار مجموعه ای از دستورالعمل ها (حاوی همان صفر و یک ها) بوده که روی دیسکی سوار بوده و آن نیز بخودی خود و بتنهائی منبع هیچ  حرکتی نیست.  تلفیق این دو است که کارآئی داشته و هنرنمائی میکند.  این دستورالعمل ها به منزله روح سیستم میباشد که کماکان منشاء مادی دارد.  متشابهاً میتوان در مورد حیات نیز همینگونه قضاوت کرد و منشاء دستورالعمل ها را ژن هائی پنداشت که از همان سنخ ملکول های مادی میباشد.  

  حرف دیگری که باقی میماند اینست که چرا حیات به این شکل ظاهر شده و چرا بصورت دیگری نیست؟  اول اینکه حیات بهر شکل و صورتی عارض میشد همواره همین سوأل کماکان بجای خود باقی بود و تفاوتی نمیکرد.  دوم اینکه با دیدن طبیعت و دقت در تنوع شکل های مختلف موجودات پاسخ را میتوان در طبیعت دیده و ببینیم چگونه با طیف وسیعی از سطوح مختلف حیات روبرو هستیم.  جالب اینکه این سازوکار چیدمان های گوناگون همچنان برقرار است و چه بسا در آینده با شکل های جدیدی روبرو شویم.  حتی این اشکال متنوع میتواند روی سیارات دیگر یا اقمار آنها بصورت های بسیار بسیار عجیب تری که در مخیله ما نمیگنجد بروز و ظهور داشته باشد.  باید توجه داشت که گاهواره حیات در جهان های دیگر ممکنست بر بستر مواد دیگری غیر از آب شکل گرفته باشد.  در حال حاضر گروهی از دانشمندان با علم به این موضوع که موجودات هوشمند دیگری در دوردستها ممکنست وجود داشته باشند تلاش میکنند تا با ارتباطات رادیوئی خبری از آنان کسب کنند.  اما خبر بد اینکه ابعاد فضا چنان بزرگ است که حتی سرعت نور را بزانو درآورده و ارتباط دوسویه چیزی در حد غیرممکن است.  فقط، شاید، سیگنالی از آنان تصادفاً در راه بوده و آنتن های ما آنرا به عنوان شاهدی از غیب مبنی بر حضور آنان دریابند. 

  • مرتضی قریب

حیات

روح

ماده

نظرات  (۱)

بسیار تأمل برانگیز بود استاد عزیز. ساز و کار هوشمند بشر همواره جای سوال داشته که آیا فرضیه روح را میتوان منکر شد یا نه و چنانچه روح قسمت بدون جرم انسان است گرانش و قوانین دیگر از تاثیر بر آن مستثنی است ؟ 
پاسخ:
پرسش خوبی است برای اشتراک با دیگران.
منطق حکم میکند که در دنیای مادی چیز غیر مادی بیمعناست.  حال نام آن هر چه خواهد باشد.  (نپرسید پس سایه چیست !)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی