فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

مرگ

سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۲۷ ب.ظ

مرگ

  دومین مطلب اساسی که در نگرش ما به زندگی مؤثر است همانا موضوع "مرگ" است.  بطور خلاصه، همانگونه که در مورد "حیات" اشاره شد، اینجا نیز با یک موضوع بسیار طبیعی روبرو هستیم که خلاف آنچه مردم تصور میکنند ترس آور نیست.  در اینجا منظور ما مرگ طبیعی است که در زیست شناسی امری معمول برای پایان زندگی موجودات زنده، از جمله انسان، میباشد.  از دیدگاه پزشکی مرگ به معنای توقف بازگشت ناپذیر علائم حیاتی است.  نرسیدن اکسیژن به مغز برای مدتی بیش از یک دقیقه آغاز زوال سلول های مغزی را بدنبال داشته و سپس تجزیه تدریجی بافت های بدن  را در پی دارد.  گفته میشود پس از 20 سال جز اسکلت چیزی باقی نمانده و البته آنهم بنوبه خود ولی با سرعت آهسته تری تجزیه میشود.  از همین رو یافتن اسکلت کامل انسانهای نخستین بسیار مشکل است و قطعاتی هم که ندرتاً یافت شده به یمن شرایط خاص محیطی بوده است.  اگر به پاره ای عقاید فلسفی اعتقاد داشته باشیم به این نتیجه میرسیم که زندگی جمع و جنگ اضداد است.  هم اکنون در بدن ما (و البته جانوران دیگر) جنگی بین خیر و شر در جریان است.  از یکسو میکروب های شریر در صدد تسخیر مراکز حیاتی بدن بوده و از دیگر سو سلول های دفاعی به عنوان سربازان مدافع در صدد قلع و قمع آنان اند.  در اثر شکست خودی ها، بدن بیمار شده و اگر سلطه آنان بدرازا کشد مرگ از راه میرسد.  جالب است که همین اکسیژن حیاتی که باعث ادامه حیات ماست و فقدان آن مرگ فوری بدنبال دارد، ضمناً همین اکسیژن باعث مرگ تدریجی ما نیز هست.  اکسیژن موجب اکسید کردن عناصر حیاتی بدن و تولید رادیکالهای آزاد و متعاقباً پیری سلول ها و مرگ زودرس است.  از همین رو متخصصین تغذیه مردم را به مصرف میوه ها و خوراکی هائی که با رادیکالهای آزاد مقابله میکند تشویق میکنند.  این اثرات دوگانه ما را به یاد این بیت از مولانا میاندازد که:

گفت من مستسقیم آبم کشد             گرچه میدانم که هم آبم کُشد

   در یک جمله باید گفت که اگر مرگ نباشد حیات و زندگی نخواهد بود.  این ها دو سوی یک سکه و لازم و ملزوم یکدیگرند.  آنچه که خود زمانی منبع حیات بوده پس از مدتی باعث قطع حیات میشود.  جریان خون در رگ ها باعث قوام و استمرار زندگیست اما در پیری رسوبات ناشی از همین جریان زندگی باعث سکته و وقوع مرگ میشود.  طرفه آنکه متشابهاً در مباحث ایدئولوژیک نیز چنین شباهت هائی ملاحظه میشود.  افکار و آموزه هائی که در بدو امر مایه نشاط جامعه بوده، رسوبات و ته نشست های آن در مرور ایام و گذشت سده ها و هزاره ها مرگ معنوی همان جوامع را بدنبال دارد.  حال به شرح مثالی درباره موضوع مرگ می پردازیم.  گاهی شنیده میشود که فردی کامروا با حسرت آرزو میکند که ای کاش مرگ وجود نمیداشت و او میتوانست تا ابدالدهر به کامرانی زندگی کند.  اما او نمیداند که پروسه مرگ یا برای همه هست و یا برای هیچکس نیست.  طبیعت تبعیض روا نمیدارد.  لذا اگر فرایند مرگ متوقف شود مانند اینست که در یک لحظه همه حرکات در ظرف زمان منجمد و از جنبش بازایستد!  در نتیجه نه این فرد و نه هیچ کس دیگر و نه هیچ موجود دیگر از جماد گرفته تا جاندار هیچگونه پیشروی در ظرف زمان نخواهد داشت.  او و هیچ چیز دیگری پیر نخواهد شد و لذت و المی نیز وجود نخواهد داشت.  لذا درکی از زندگی خواه خوش خواه بد وجود نخواهد داشت.  در چنین حالتی تولدی هم وجود نخواهد داشت که بعداً بخواهد زندگی محدود یا نامحدود داشته باشد.  به عبارت دیگر "زندگی" عبارتی مجهول و بی معنا خواهدشد.  به بیان دیگر، مرگ ادامه منطقی تولد است و هردو دوروی یک سکه است.  برای تصور بهتر این موضوع، فرض کنید فیلمی را که به نمایش گذاشته ایم از سرعت عادی خارج و آهنگ آنرا آهسته کنیم.  در صحنه ای که آرتیست فیلم بدنبال دزدان بانک اسب می تازد ملاحظه میکنید که حرکات بصورت مضحکی کند میشود و اگر حرکت فیلم بکلی متوقف شود، آرتیست به همان حالت مانده و هیچگاه به دزدان نخواهد رسید.  دزدان و البته همه و همه رویدادهای دیگر متشابهاً متوقف شده زمان از پیشروی میایستد (گو اینکه معمولاً طایفه دزدان موفق ترند!).  این همان معنائی دیگر برای نبود مرگ است که بمنزله توقف کامل رویدادهاست.  مرگ "بهائی" است که برای استمرار زندگی پرداخته میشود و دامان همه را بدون استثنا میگیرد.  به این معنی که نه تنها موجودات بیولوژیک پس از مرگ تجزیه شده و به عوامل ساده تر تبدیل میشود بلکه این فرایند شامل حال سازه های بیجان نیز میگردد.  نه تنها بناهای آباد گردد خراب بلکه کوه های بزرگ رفته رفته شسته شده مسطح میگردد.  در معنائی وسیعتر، این یک تطور است یعنی از شکلی بشکل دیگر در آمدن.  موجود زنده پس از مرگ به عناصر معدنی و آلی تجزیه و به خاک برمیگردد.  این مواد مجدداً از طریق گیاهان وارد بدن حیوان یا انسان شده و جزئی از او شده و این چرخه مرتباً تکرار میگردد.  در واقع بیان دیگری از اصل بقای ماده است که بصورتی زیبا در این رباعی خیام نمودار است:

هر ذره که بر روی زمینی بوده ست          خورشید رخی زهره جبینی بوده ست

گرد از رخ نازنین به آزرم فشان          کآنهم رخ خوب نازنینی بوده ست

بنابراین اگر به اصل بقا اعتقادی باشد، همین پروسه بازگشت ذرات بدن ها به داخل بدن دیگران (یا مثلاً کوزه که در اشعار خیام زیاد آمده) و البته داخل چیز های دیگر است که در همه حال جاری و ساری است.   شکلی از این عقیده بنام تناسخ مورد اعتقاد هندوان است.  گاهی شاعر آرزو کرده که مانند گیاه مجال بروز مجدد میداشت.  اینجا خیام آرزو کرده:

     ای کاش که جای آرمیدن بودی            یا این ره دور را رسیدن بودی

کاش از پی صدهزار سال از دل خاک        چون سبزه امید بردمیدن بودی

او اگر اطلاعات امروزی ما را میداشت شاید چنین آرزو نمیکرد.  تحقیقات علمی محقق ساخته است که در آینده ای دور خورشید ما شروع به بزرگ شدن کرده و کم کم کره زمین و سیارات داخلی را فرو می بلعد.  اما بسیار پیشتر از آن، سیاره ما بشدت گرم شده و آب اقیانوس ها تبخیر و حیات یکسره از آن رخت بر میبندد.  آن دوران، دورانی نیست که کسی آرزوی دیدن آنرا داشته باشد.  طرفه آنکه مرگ برای زمین نیز هست و در یک آتشبازی کیهانی خاکستر آن به اقصا نقاط فضا پاشیده میشود.  شاید در زمانی دیگر و در محلی دیگر این اجزا مجدداً بهم پیوسته و سامانه دیگری با شاید حیاتی از نوعی دیگر تشکیل دهد.  ذرات وجود ما و دیگر چیزها بار دیگر در فورم های جدیدتری متبلور میشود (پس چه ترسم کی زمردن کم شوم).  قابل ذکر است که حدود 5 میلیارد سال پیش خورشید و سیارات فعلی منظومه خورشیدی از غباری احتمالاً ناشی از انفجار نواختری در این گوشه فضا شکل گرفته و این چرخه تولد ومرگ در ابعادی وسیعتر هماره در جریان بوده است.  ذرات وجود فعلی ما و سایر چیز ها از همان غبار آسمانی اولیه است و پیش بینی میشود که در فاصله چند میلیارد سال دیگر بعد از این، مجدداً با انفجار خورشید بار دیگر رهسپار همان جایگاه شود.  لذا در معنی کلی، مرگ پدیده ایست ناگزیر و طبیعی و نباید از آن واهمه داشت.  بلکه اگر به مولانا اقتدا شود آن را به وجه شاعرانه و تسلی بخشی میبینیم:

بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید              کزین خاک برآئید سماوات بگیرید


  • مرتضی قریب

حیات

مرگ

نظرات  (۲)

البته مرگ پدیده ای قابل قبول است اما به نظر من زندگی برای بشر بسیار کوتاه است و در جهانی که طی میلیاردها سال بوجود آمده توقف کمتر از صد سال بسیار ناچیز است. بنابراین نه حذف مرگ بلکه به تعویق انداختن مرگ یک رویای همگانی است !
پاسخ:
ممنون.  اما
1- اگر عمر بشر در حد عمر کوه نیز باشد باز هم در قیاس با مقیاس کیهانی زودگذر و اندک است.  چرا با عمر مگس مقایسه نکنیم که خیلی بلند است؟
2- اگر عمر 100000 سال باشد و سن باروری 20 سال، آنگاه بشر باید خودش را بخورد و روی زمین جای سوزن انداختن نبود.
3- با ارتقاء سطح بهداشت، طبعاً عمر طولانی تر شده ولی در عوض باید فرزندآوری را کاهش داد.
4- کمیت عمر خوبست اما بشرطی که کیفیت آن بهتر از حال باشد.

مرگ اگر مرد است آید پیش من

تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی برم بی‌رنگ و بو

او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی