فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

تولد علم از بطن فلسفه

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۵:۴۱ ب.ظ

تولد علم از بطن فلسفه

   اکنون، بعد از مرور مختصر درباره اصول فلسفه ارسطو و نیز شرح مختصر احوال فلاسفه باستان میخواهیم به چگونگی جدا شدن علم از بدنه اصلی فلسفه بپردازیم.  همانگونه که قبلاً متذکر شدیم، فلسفه در شکل اولیه خود در اصل شامل همه معلومات نظری و عملی انسان بوده است.  از همین رو در یونان باستان لفظ فیلسوف به حکمائی اطلاق میشد که دوستدار حکمت و خرد در همه زمینه های عصر خود بوده اند.  ارسطو در این میان شاخص  ترین است و تقریباً در همه علوم زمان خویش دست داشته و نوشته هائی از خود به یادگار گذاشته است.  اما امروز فلسفه بطور مشخص، باقیمانده آن چیزیست که پس از جدا شدن حوزه های گوناگون از دانش بشری بجای مانده است.  ارسطو بر همه دانش های عصر خود احاطه داشته است و بعد او، جز فارابی، هیچکس چنین وسعت معلوماتی را نداشته است.  علت آن روشن است زیرا حوزه های مختلف دانش کم کم خود رشته ای مستقل شده و تا به امروز نه تنها پر حجم شده اند بلکه خود نیز زیر شاخه های بیشتری پیدا کرده اند.   بنابراین آنچه از بدنه اصلی فلسفه بجا مانده همانا فلسفه اولی است که منحصر است به مطالعه حیات درونی انسان و رابطه وی با دنیای ماوراء ذهن انسان و تعمق درباره حقیقت موجودات و چرائی وجود آنها.  این جدائی علوم از فلسفه امری بوده است طبیعی و گریز ناپذیر زیرا تمایل طبیعی بشر بسمت تقسیم کار و تخصصی شدن امور است که خود بخود در طی زمان بروز کرده است.  شاید انسان عصر حجر خود یک تنه قادر به ساخت خانه برای خود بوده است زیرا مسکن وی جز مقداری سنگ و تنه درخت نبوده است.  اما امروز این کار محال است زیرا علاوه بر نیاز به کارگر ساده و بنا و معمار و نجار و لوله کش، خود این مصالح، حاصل تخصص های بیشمار دیگری خارج از محوطه ساختمان میباشد.  امروزه حتی آجر ساده را هم یکنفره نمیتوان تولید کرد چه رسد به آهن و سیمان و آهک که نیازمند تأسیسات معظم ذوب آهن و کارخانه و کوره و تشکیلات وسیع  تخصصی میباشد.  زندگی مدرن امروزی، بدون تقسیم کار چیزیست در حد غیر ممکن.  لذا بطور طبیعی، رشته های مختلف معرفتی، چه در حوزه علوم که موضوع بحث ماست (بطور اخص فیزیک) و چه در حوزه هنر و موسیقی و چه در حوزه روان شناسی و تاریخ و امثالهم، همه و همه با جدا شدن از فلسفه خود رشته ای مستقل با زیر شاخه های متعدد را تشکیل داد.  لذا امروزه منظور از فلسفه همانا فلسفه اولی است.  آنچه از بدنه اصلی فلسفه به علوم امروزی به ارث رسیده است همانا چگونگی تحصیل معرفت است با دو شیوه متفاوت.  یکی مکتب اصالت ذهن و عقل که اصل را در تفکرات ذهنی میداند و دیگری مکتب اصالت تجربه که محل اصلی تولید معرفت را خارج از ذهن در دامان طبیعت میداند.  در هر صورت، محققین و متفکرین با رویگردانی از دور باطل مجادلات بی حاصل گذشته، تحقیق در طبیعت را پی گرفتند.  بدین ترتیب علوم امروزی، نه بیکباره بلکه بتدریج، از بطن فلسفه متولد میشود.  در بحث حاضر و در ادامه در نوشتارهای بعدی میخواهیم این سیر تطور و تحول را دنبال کرده و خصوصیات اصلی آنرا شناسائی کنیم.  

   تبلور و هویت یافتن هریک از این رشته های دانش بتدریج در طی زمان اتفاق افتاده است.  بطوریکه ریاضیات با اقلیدس شکل گرفته، مکانیک با کارهای ارشمیدس، نجوم با کپرنیک و کپلر، فیزیک با گالیله، شیمی با آزمایشات لاوازیه، و زیست شناسی با کلود برنار هویت مستقل خود را آغاز کردند.   اما در باب تفکر فلسفی انسان، و با شروع از اعصار نخستین و ملاحظه تغییر و تحول این تفکر از آن روزگاران تا به امروز، دیدگاه های مختلفی وجود دارد که روشن ترین آنها توسط فیلسوف قرن نوزدهمی فرانسه بنام " آگوست کٌنت " ابراز شده است که اینجا با اقتباس از کتاب "فلسفه علمی" نوشته "فلیسین شاله" با ترجمه "یحیی مهدوی" آنرا بازگو میکنیم.  ایشان میگوید که انسان همواره در طول تاریخ در صدد بوده است، و البته هنوز هم هست، که حوادث طبیعی را توجیه و تبیین کند.  او معتقد است که کوشش بشر در جستجوی این توجیه، از سه مرحله مشخص گذشته است.

     این سه مرحله یا سه حالت عبارتند از مرحله ربّانی، مرحله متافیزیک، و مرحله تحققی (علمی).  در مرحله نخستین یا ربّانی، بشر حوادثی را که در محیط پیرامونش رخ میداده به ارباب انواع یا ارواح خیر و شر منسوب میکرده است.  در دوران باستان برای هر یک از مظاهر طبیعی رب النوعی با خصوصیات شبیه انسانی اما با قدرتی فراتر میپنداشته اند که با میل و اراده ای شبیه به انسانها عمل میکرده اند.  مثلاً یکی برای رعد و برق، و یکی دیگر برای آبها، و رب النوع های دیگر را برای باد و سایر پدیده های طبیعی مسئول میدانسته اند.  لذا بشر برای خوش آمد الهگان و ترحم به حال خودش که اسیر در دست طبیعت بوده اقدام به اهداء هدیه یا انواع قربانی و امثال آن میکرده است.  شایان ذکر است برای اینکه قربانی او قطعاً به آستان مقدس آنها برسد، کاهن متصدی مراسم، ضمن خواندن اوراد به سوزاندن بخشی از گوشت قربانی مبادرت میکرده است.  سوزاندن انواع بٌخور در آتشدان نیز در همین راستا بوده است تا دود، یگانه چیزی که به بالا میرود، به محل طبیعی استقرار مقدسین برسد.  لذا این ایده که سمت بالا، عالم علوی میباشد فقط ابتکار ارسطو نیست بلکه ریشه در اعماق تاریخ دارد که ارسطو و سایرین فقط آنرا پررنگ کرده اند.  این مراسم و امثال آن هنوز در حافظه ناخودآگاه بشر جاری و ساری است.   نوع دیگر این اعتقادات حتی به ماقبل تاریخ و دوران پیش از کتابت میرسد که بشر برای هر یک از مظاهر طبیعی، روحی متناسب با آن و مستقر در همان محل میپنداشته است.  مثلاً روحی حامی جنگل ها بوده است و روح دیگری محافظ آبها و قس علیهذا.  ساخت آدمک هائی از چوب یا سنگ صرفاً بمنزله یادآوری برای تقدس این ارواح بوده است.  زیرا تصور موجودی نامرئی برای ذهن انسانی بسیار مشکل بوده (و البته هست) ولی دیدن این صورتک ها ارتباطی معنوی را سهولت می بخشیده است.  قابل ذکر است که این آدمک ها  (موسوم به بت) فقط جنبه تداعی معانی داشته و برخلاف رایج، هیچگاه بعنوان آفریننده جهان مورد پرستش بشر نبوده است.  جای تعجب نیست که ادیان توحیدی نیز هنوز به نوعی ملموس از علائم مشابه برای تسهیل درک ارتباطات آسمانی سود میبرند.  امروزه اعتقاد موسوم یه " آنی میسم " یا زنده پنداری هنوز در برخی قبایل آفریقا یا آمریکا رایج است.  جالبست که رسم مشابه ای هنوز بین برخی قبایل قفقاز وجود دارد.  مقارن اعتدال بهاری، شامانیست ها (شمن ها) با لباس مخصوص و آداب ویژه بر طبل کوفته و روی به مادر زمین کرده از او میخواهند که بیدار شود و لباس بهاری برتن کند.  طبعاً چند روز یا حداکثر چند هفته بعد این خواهش عملی شده و بهار فرا میرسد که واضحاً یک رابطه "توالی" است و نه علت و معلولی.  احتمال میرود که نوروز ما ایرانیان نیز میراثی کهن از همین خطه باشد که نیاکان ما در گذشته های دور با مهاجرت خود به سمت جنوب و در جستجوی نور و گرما، آنرا با خود به فلات ایران آوردند که احترام به نور و آتش یادگاری از آن دوران است.  امروزه در میان بومیان آمازون مراسم دینی با صرف نوعی مشروب گیاهی توأم است که مخدّر بوده و آنان را در شرایط خلسه با ارواح طبیعت متصل میسازد.  در بین سرخپوستان نیز مراسم مشابه هنوز رواج دارد.  در ادامه روندی که خدایان متعدد مسئولیت اداره دنیا را در دست داشتند، ادیان تک خدائی پدیدار شد که همه وقایع جهان و همه افعال انسان، خوب و بد، در دست خدای یگانه ای با خلق و خوی بشری قرار گرفت.  طبعاً همه آنچه قبلاً در دست خدایان متعدد بود، اینک به این خدای واحد واگذار شد.  البته با استثنائاتی که مثلاً در آئین زرتشتی گناه وقایع بد منطقاً بر دوش خدای دیگری بنام اهریمن و کارهای خیر برعهده اهورامزدا گذارده شد.  در آئینی حتی کهن تر، اهورامزدا و اهریمن فرزندان زروان خدای زمان (کرونوس) پنداشته میشدند تا موجودیت این دو مظهر شرّ و خیر توجیه شده باشد.  لابد زروان نیز بایست چون زمان جاودانه و بی علت بوده باشد. 

    در مرحله متافیزیک یا فلسفی، نیروی دیگری بنام دولت ظهور میکند که امور معنوی و اخلاقی انسانها را در دست گرفته و در چارچوب قوانین حقوقی در جامعه ای که هنوز در ادامه مرحله ربانی است نظام میبخشد.  در این مرحله، طبیعت کم کم نظام مندی خود را آشکار کرده ولی خداوند همچنان علت العلل امور بشمار میرود.   مثلاً گفته میشود که طبیعت از خلاء وحشت دارد و لذا موجب بالا آمدن آب در تلمبه میشود.  یا برای عناصر چهارگانه جایگاه طبیعی تراشیده میشود تا حرکت آنها نظام مند باشد. آگوست کٌنت این مرحله را برزخی بین مرحله ربّانی و مرحله سوم میداند.  در مرحله سوم که مرحله تحققی یا اثباتی (positive) نام گرفته، بشر هر پدیده را به وسیله پدیده های دیگر توجیه میکند و بجای پیش کشیدن امور ماوراءالطبیعه، سلسله علل و اسباب را در خود طبیعت جستجو میکند.  مثلاً بجای اینکه بگوید طبیعت از خلاء وحشت دارد، آنرا به فشار هوا و رقّت ملکول های هوا مربوط میکند.  یا بجای توجیه حرکت اجسام با اعتقاد به جایگاه طبیعی، از مفهوم گرانش استفاده میکند. از سوی دیگر، انسان در این مرحله پی میبرد که به عمیق ترین لایه های طبیعت دسترسی ندارد و لذا عجالتاً از بحث و فحص در امور آغاز و انجام عالم که مختص مابعدالطبیعه است صرفنظر کرده و به مشاهده وقایع و ظواهر امور بسنده کرده و با استدلال در جستجوی روابط بین آنها بر میآید.  این مرحله، شروع تفکر علمی بوده و معرفت بشری نسبت به جهان خارج با سرعت زیادی گسترش می یابد.  آگوست کنت، سیر زندگانی فردی را نیز مشابه این سه مرحله میداند، چه اینکه روحیه هر یک از ما در خصوص حقایق، در کودکی ربّانی، در جوانی فلسفی، و پس از آن تحققی بوده و هست.  بعلاوه، او بر این عقیده است که روان شناسی نیز باید در فلسفه جدید علمی مورد نظر قرار گیرد زیرا علم بدون تفکر و تأمل حاصل نمیشود و بعبارتی، علم محصول ذهن است و ذهن بدون فکر توانائی شناختن ندارد.

    پیش از آنکه به روش علم، بویژه در رشته فیزیک، بپردازیم لازمست بطور اجمال، نظری به تقسیم بندی علوم بیاندازیم.  تقسیم بندی عمومی که مورد قبول اکثریت دانشمندان بوده است بشرح زیر میباشد.  میان علوم مختلف نوعی سلسله مراتب برقرار است  بطوریکه هر علمی به علم پیشین وابسته است اما نمیتوان هیچ علمی را از علم پیشین استنتاج کرد.  بعنوان مثال، ریاضی در صدر است و فیزیک در سلسله مراتب بعدی است.  فیزیک با آنکه به ریاضی وابسته است اما نمیتوان آنرا از ریاضیات استنتاج کرده و آنرا نتیجه گرفت.  این سلسله مراتب بشرح زیر است:

ریاضی

ریاضی فیزیک

فیزیک و شیمی

زیست    شنا سی

روان          شنا سی

جامعه           شنا سی

تاریخ

 

  • مرتضی قریب

آگوست کنت

روش علمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی