فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

تعادل

يكشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۲۲ ب.ظ

تعادل

    اخیراً کلیپی در فضای مجازی نشان داده شد و با ذکر مثالی آموزنده مسأله تعادل را برای توده ها شیرفهم میکرد.  بعنوان جمله معترضه عرض شود که به آنها که مرتباً از بدآموزی های فضای مجازی نالان و گریانند و مستقیم و غیر مستقیم رأی به محدود سازی رسانه ها میدهند میگوئیم که حتی همین معدود موارد آموزنده کافیست که اهمیت وجودی این فضا را توجیه نماید.  احتمالاً منتقدین، ناخودآگاه، مطالب بی کیفیت و ناسودمند را دنبال میکنند و از ارزش مطالب با کیفیت غافل میمانند.   مانند اینست که بخاطر چند تصادف، رانندگی را ممنوع کنیم.  بهتر است از نیمه پر لیوان بهره برد چه نیمه دیگر خالیست.  بهر حال موضوع کلیپ مورد نظر را بصورت مشروح تری اینجا باز کرده و نتایجی را که بر آن مترتب است بازگو میکنیم.

داستان:

    روستائی چهار ماهیگیر دارد که با خانواده هاشان زندگی میکنند.  بیرون روستا، برکه ای وجود دارد که در حال حاضر دارای 12 ماهی است.  فرض میشود که گذران زندگی روستائیان به ماهی بسته است.  بازهم فرض بر اینست که، صرفنظر از جنسیت ماهی ها، از هردو ماهی هر شب یک ماهی بالغ متولد میشود و این روند مدام تکرار میشود.  پرسش: هر ماهیگیر روزی چند ماهی میتواند بگیرد که همیشه غذائی برای خوردن داشته باشند؟  با کمی حساب سرانگشتی معلوم میشود فقط 1 ماهی.  زیرا امروز که 4 ماهی از برکه کم شود، از 8 تای باقیمانده امشب 4 عدد متولد میشود و فردا که ماهیگران برای رزق روزانه میآیند دوباره همان 12 ماهی را در برکه می یابند.  این نشان دهنده حالت تعادل است زیرا ماهیگیران برای همیشه غذا دارند و کسی از گرسنگی نخواهد مرد.  اما چه میشود اگر زیاده خواهی کنند و هر ماهیگیر روزی 2 ماهی برداشت کند؟   طبعاً روز اول که (4*2=) 8 ماهی از برکه برداشت شود 4 عدد باقی میماند که تا فردا با متولدین 6 عدد میشود.  اما در روز بعد سهم هر کس 2 ماهی نمیتواند باشد و به 1 عدد باید بسنده کنند.  اما فردای بعدی که مراجعه کنند فقط 3 ماهی و روز بعدتر و روزهای آتی هیچ ماهی در برکه نخواهد بود.  گرسنگی آغاز و به مرگ منتهی میشود.  این نشانه حالت عدم تعادل است که بطور واضح اسفناک است.  اما نوعی دیگر از عدم تعادل نیز وجود دارد.  فرض کنید روز اول را ماهیگران و وابستگانشان روزه بگیرند و صیدی نکنند.  فردای آنروز یعنی روز دوم 12 ماهی اولیه به 18 ماهی افزایش می یابد.  اگر از این روز هرکدام 1 ماهی برداشت کنند بزودی جمعیت ماهی ها با آهنگ سریعی افزایش مییابند.  اما 1 ماهی بزحمت شکم خانواده ها را سیر میکند معهذا اگر روز دوم را هم دندان بر جگر بگذارند، صبح روز سوم 27 ماهی در برکه خواهد بود.  از این روز و روزهای بعد هر ماهیگیر 2 ماهی میتواند برداشت کند و جالب اینکه جمعیت ماهی ها نه تنها کاهش نمی یابد بلکه با آهنگ ملایمی نیز رشد میکند بطوریکه روزهای بعدی جمعیت آنها بترتیب  به 28، 30، 33، 36،... افزایش خواهد یافت.  

درس هائی که خواهیم گرفت:

1- تعادل: موازنه ظریفی بین اجزای طبیعت وجود دارد که البته انسان و عملکرد وی نیز یکی از همین اجزاست.  اگر خوب دقت شود، حالت تعادل، حالتیست نادر و آنچه وفور دارد عدم تعادل است.  اینجا منظور از تعادل، پایابودن و عدم تغییر یک چیز در ظرف زمان است که با  Steady State مترادف است.  تعادل مکانی موسوم به Stability چیز دیگریست که عموماً ناظر بر مکان است.  البته پس از مدتی، هر پدیده گذرائی معمولاً دیر یا زود به نوعی حالت تعادل میرسد که مدت آن بستگی زیاد به نوع پدیده دارد.  مثلاً خارج شدن باد از بادکنک پر از هوا خیلی زود  با یکسان شدن فشار با بیرون آنرا به تعادل میرساند.  گرم شدن اتاق در یک روز سرد زمستان پس از روشن کردن بخاری حدود یکروز طول میکشد تا دما به نقطه ثابتی رسیده و تغییر نکند.  تبدیل موجودات بیولوژیک به نفت، تحت فشار و دمای بالا در اعماق زمین به میلیونها سال زمان نیاز دارد تا پروسه استحاله کامل گردد.  البته در همین حالت تعادل همواره تغییرات کوچکی ممکنست وجود داشته باشد که شرایط سوژه را حول مقدار متوسطی نگاه میدارد.  حالت تعادل به عوامل متعددی وابسته است که با تغییر هر کدام تعادل بهم میخورد.  مثال های زیادی در زندگی روزمره از این قبیل مشاهده میکنیم.  مثلاً اگر بطری نوشابه یا دوغ گاز داری را بطور معمول باز کنیم اتفاق خاصی نمی افتد ولی اگر آنرا گرم کنیم و یا بشدت تکان دهیم, گاز محلول در مایع که تا آن هنگام در حال تعادل بوده اکنون وارد فاز گازی شده و فشار داخلی را افزایش میدهد.  باز کردن بطری در این شرایط باعث بیرون پاشیده شدن محتویات آن میگردد.

2- عدم تعادل:  از نگاه فلسفی، عدم تعادل بخودی خود چیز بدی نیست چه اینکه آنچه ما را ما کرده و آنچه که زیست بوم ما را قابل زیستن کرده همه و همه به یمن پدیده های گذرا بوده است.  در حقیقت بسیاری از آنچه را ما در حالت تعادل میبینیم اگر در مقیاس زمانی بزرگتری نگاه کنیم در واقع پدیده ای گذرا خواهد بود.  مثلاً در ادبیات، کوه مظهر دوام و پایداریست که به واقع در مقیاس زمانی ما انسانها همینگونه نیز هست.  اما از دیدگاه دانش زمین شناسی پدیده کوهزائی عامل بوجود آورنده بسیاری از کوه ها ناشی از تکتونیک صفحات قاره ای و در محل برخورد این صفحات می باشد و کوه هائی که بوجود آمده خود نیز بتدریج طی میلیونها سال در اثر باد و باران از بین میرود.  یا درباره آنچه انسان بنا میکند، بقول حکیم توس؛

بناهای آباد گردد خراب    زباران و از تابش آفتاب

همین وضعیت در مورد آسمان نیز صادق است.  موقعیت نسبی ستارگان نسبت به یکدیگر طی قرون و اعصار در دید نسل های متوالی انسان چنان ثابت و لایتغیر بوده که ستارگان را ثوابت گفته اند ( در قیاس با سیارات که تغییر وضعیت میدهند).  لذا با کمی ملاحظه در خصوص پدیده های گوناگون گیتی در همه ابعاد یا بقول خیام "از جرم گل سیاه تا اوج زحل" تغییر در همه چیز جاری و ساری است.  تغییر، قاعده است و سکون استثناء.  تفاوت این دو در مقیاس زمانی است.  ما بسیاری از پدیده هائی را که در مقیاس زمانی انسانی خود نسبتاً ثابت میبینیم، حالت تعادل را بدانها نسبت داده و به آن حالت شبه پایدار یا Quasi stable  میگوئیم.  برخی از فیلسوفان یونان باستان چنان در این مقوله دچار وسواس شده بودند که بقول هراکلیتوس دوبار نمیتوان در یک رودخانه پا گذاشت زیرا نه رود، رود یک لحظه قبل است و نه آدم، آدم قبلی.  همانگونه که در بخش فلسفه شرح او رفت، وی بی ثباتی و ناپایداری را یگانه واقعیت ثابت جهان میپنداشت و از اینرو ماده اصلی عالم را " آتش" ذکر کرد شاید بجهت آنکه مظهر بیقراری و ناپایداری است.  نقطه مقابل وی پارمنیدس حکیم است با نظریه سکون که در پانوشت توضیح بیشتری داده ایم

3- یک پرسش: حال پس از این توضیح که همه چیز در این دنیا در حال تغییر و گوناگونی است و پذیرش آن بعنوان حقیقت، یک سوأل پیش میآید.   پس اینهمه ناله و زاری که مثلاً زمین در حال گرم شدن است، یخ های قطبین در حال آب شدن و اقلیم ها در تغییر و منابع آبی در مسیر خشک شدن و خلاصه اینهمه مشکل که دانشمندان از آن دم میزنند از برای چیست؟!  مگر نه اینکه در غیاب انسان نیز کره زمین متحمل انواع تحولات شده؟  نکته اساسی شاید همین "غیاب انسان" است.  راستی اینست که ما بیشر برای خودمان نگرانیم تا کره زمین.  زمانی کره زمین خیلی گرمتر از امروز بود و زمانی هم یخ ها بخش عمده زمین را پوشانده بود.  خیلی از حیوانات یا نباتات در این تحولات از بین رفته یا نسلشان منقرض شد.  و کسی هم نبود که اظهار ناراحتی کند.  لذا حقیقت اینست که این تغییرات اینبار ما اشرف مخلوقات را هدف گرفته و در دوره ای اتفاق میافتد که انسان پر جمعیت ترین حیوان روی کره زمین است.  چه اینکه طی یکی دو سده پادشاهان شجاع قاجار نسل اغلب حیوانات را از این بخش زمین پاک کردند و اتفاقی هم نیافتاد.  نکته اینجاست که این تغییرات چنان سریع رخ میدهد که در مقیاس زمانی کوتاه قابل مقایسه با عمر یک نسل روی میدهد.  تغییرات اگر بطئی و آهسته باشد کسی نگران نمیشود چه اینکه مردم اگر آهسته و کم کم فقیر شوند آنرا احساس نمیکنند.   اما نکته ای که دانشمندان نگرانند اینجاست که این بحرانها ناشی از وجود ما انسانها و مصرف زیاد ما انسانهاست.  بطور مثال بخش مهم گازهای گلخانه ای ناشی از مصرف سوخت فسیلی برای تولید برق است.  به چه منظور؟  برای رفع احتیاجات جامعه بشری.  با نگاه به عوامل مختلف در انتها میرسیم به جمعیت زیاد و همچنان دایم التزاید انسان که مرتباً با افزایش تقاضای خود با کاهش منابع روبرو میشود.  یک درمان اساسی گذاشتن یک حد برای مقوله جمعیت است.  گنجایش محدود فقط مربوط به کره زمین نیست بلکه عرصه های سیاسی و جغرافیائی نیز دارای محدودیت است زیرا سرریز جمعیت یک کشور بلائی میشود برای کشورهای دیگر و غیر قابل کنترل.  نتیجه آنکه باید روند نرخ تغییرات را کاهش داد و دستکم آن بخش از دست اندازی هائی را که در کنترل ماست کاهش و یا روند آنرا معکوس ساخت.  داستان ماهی نشان داد که بعد از مرحله ای، دیگر هیچ درمانی اثر نخواهد داد.

4- مصادیق: اکنون با درک و پذیرش این اصول میتوان با نگاهی موشکافانه بر پدیده های اطراف نظر کرد.  برداشت ما از پدیده ها میتواند از نوع عملی و یا از نوع فلسفی باشد.  

  1-4- مصداق عملی:  یک مصداق خوب، همین یکی دو هفته پیش در خبرها آمد.  داستانی که در بالا گفتیم درباره ماهی و نقش آن در قوت لایموت ماهیگیران بوده است.  البته اگر بیش از نیاز روزانه نصیبشان شده باشد فروش مازاد برای تأمین سایر احتیاجاتشان است.  شنیده شده بود که شرکت شیلات برای حفظ ذخایر آبزیان برای طول مدتی محدودیت صید را در خلیج فارس و دریای عمان به اجرا گذاشته است.  با توجه به حساب و کتابی که در داستان فوق شرح آن رفت کاریست خردمندانه و حساب شده.  اما ناگهان شنیده شد که اینگونه نیست و خبر آمد ماهیگیران چینی با کشتی های خود بدون سر و صدا در حال صید آنهم بصورت کف روبی و پاکسازی دریا از هر نوع آبزی میباشند.  به محض لو رفتن این خبر، توضیحات ضد و نقیضی از سوی مسئولین داده شد که بر نگرانی ها افزود.  البته هر دولتی برای کسب درآمد بیشتر میتواند امتیاز ماهیگیری در آبهای خود را به دیگران اجاره ( و یا اجازه) دهد.  اما این در حالیست که ماهیگیران خودی اولاً برای رزق روزانه و درآمدی محدود ماهی میگیرند که شنیده شده اکنون بیشتر با دست خالی از دریا مراجعت میکنند.  و دوم و مهمتر اینکه اینان با وسایل ابتدائی خود، برخلاف شرکای چینی، تیشه به ریشه ذخایری که شیلات ادعای حفظ آنرا داشته نمیزنند و تعادل ظریفی را که وجود داشته برهم نمیزنند.  بنظر میرسد که ضرری را که این شرکای خارجی بیرحمانه و غیر مسئولانه بر آبزیان جنوب وارد میسازند بسیار بسیار بیشتر از ارز ناچیزی است که موقتاً وارد خزانه خواهد شد.  چه اینکه هیچ شرکت خارجی، بویژه اگر چینی باشد، مسئولیتی در قبال محیط زیست دیگران احساس نخواهد کرد.  ضرری که اینان محتمل است وارد سازند بمراتب حتی بیش از مسأله عددی جمعیت ماهیان است زیرا تخریب کف دریا  قطعاً عواقب غیر قابل جبرانی در پی خواهد داشت.  هرچه باشد مسأله حال و آینده ما فقط مشتی دلار نیست و حفظ تعادل زیستی منطقه و تحویل درست آن به آیندگان بمراتب مهمتر است.  گویا درس هائی که از تخریب محیط زیست داخل سرزمینی گرفته اند کافی نبوده و اینک نوبت آبهای آزاد است.  در دریای خزر نیز غیر از آلودگی فزاینده آب، با خطر انقراض ماهیان خاویاری در اثر صید بیش از حد روبروئیم.  اصولاً  کاهش جمعیت سایر ماهیان و آبزیان در این دریاچه بزرگ چه در اثر صید بیش از حد و چه  در اثر آلودگی بیش از حد وجود دارد و فقدان نظارت و کنترل علمی بر وخامت آن میافزاید.  مصداق عملی تعادل به ماهیان محدود نبوده بلکه در کلیه شئون زندگی قابل لمس است.  این روزها مسأله خشکی و برداشت بی رویه آبهای زیرزمینی از همین مقوله است که قبلاً مفصل بحث شد.  کیفیت هوا و افزایش گازهای مضر در اتمسفر زمین بهمین ترتیب.  مسأله اقتصاد نیز از همین دست است که چه در سطح ملی و چه در سطح خانواده، بستگی به تعادل بین درآمد و هزینه دارد.  بقول سعدی: بر احوال آن مرد باید گریست/ که دخلش بود نوزده، خرج بیست (یا دخلش ریال است و خرجش دلار!). 

 

  2-4- مصداق فلسفی: در این مورد باید به حوزه اندیشه توجه کرد.  بسیاری از تصمیمات و فعالیت های ما در زندگی روزانه متأثر از ایدئولوژی یا برداشت های ثابت ذهنی ماست که گاهی میتواند مفید و سازنده ولی اغلب مضر و مخرب است.  توجه شود که منظور آرمان یا آرمانگرائی نیست بلکه آموزه های غلط حک شده در ذهن است که بطور عادی تا دم مرگ با ماست و مبداء و منشاء انواع کج فهمی ها و گمراهی هاست و در نوشته های پیشین بدان اشاره کرده ایم.   اگر نگوئیم همه، باری اکثریت سیه روزی های جامعه مستقیم یا غیر مستقیم ناشی از این سیستم فکری بسته موسوم به ایدئولوژی است.  ایدئولوژی چارچوبی جامد و غیر قابل انعطاف است که عدول از آن ممنوع شده.  مثال جالب آن مسأله معروف 9 نقطه متساوی الفاصله در یک مربع است که باید با 4 خط مستقیم ممتد آنها بهم وصل کرده بطوریکه دوبار از یک نقطه رد نشویم.  چارچوب ایدئولوژی بمنزله زندان فکر است و در عین حال طوریست که فرد احساس حبس نمیکند، توگوئی در قفسی بلورین است.  از تجارب یاد شده در بالا میدانیم که تغییر در همه چیز جاری و ساری است و استثناء بردار نیست.  و این شامل فکر و تفکرات ناظر بر اداره جامعه نیز میشود.  از آنجا که بدترین وجه ایدئولوژی جزم اندیشی و جمود فکر است لذا تنها راه رهائی فکر، خلاصی آن از این زندان است.  چنانچه عمیق به مشکلات نگریسته شود ریشه اغلب آنها برمیگردد بطرز نگرش ما از جهان پیرامون.  تا چارچوبها شکسته نشود و فکر آزاد نشود پیشرفت چه در وجه مادی و چه در وجه معنوی محال است.  مثلاً یکی از تظاهرات جزم اندیشی دنباله روی کورکورانه است.  کپی برداری و تقلید از نشانه های جمود فکر است.  مکرر دیده شده که برای امور خود ناچار از تقلید بویژه از غرب بوده ایم.   فیض روح القدس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد.   اما اگر فکر آزاد شود چه بسا مرزها درنوردیده شود و کارها شود که مسیحا نیز نتوانست.  مثلاً اکنون بیش از هر زمان دیگری اطلاع از خواسته های مردم از طریق اینترنت مهیا شده و تصمیم گیری نمایندگان پارلمان با داشتن اطلاع از آرا و عقاید مردم ساده تر و مؤثر تر میتواند انجام شود.  در آینده با توسعه تکنولوژی سهم نظرات مستقیم مردم میتواند بیشتر و بیشتر شود تا آنجا که نقش نمایندگان فقط به تنظیم و تنقیح این آرا محدود شود.  آیا باید صبر کرد تا اول اروپا این ایده را پیاده کند و سپس با هزار اگر و مگر ما تقلید کنیم.  آنچه مانع عملی شدن امثال این ابتکارات است همانا بسته بودن در چارچوب های منجمد تفکر است.  چه میشد از ذهن های خلاق استفاده میشد.  چه میشد این ذهن ها بجای فرار، در میهن خویش منشاء اثر میشدند.  نیک که بنگرید همه اینها از بلای ایدئولوژی است.  درک درست از اصل تغییر، به ارتقاء حالت معنوی انسان نیز کمک میکند.  مهمترین ترس بشر، ترس از مرگ است.  در حالیکه مرگ نیز در ادامه زندگی جزئی از فلسفه تغییر است.  شاید قبول این نکته که کوه ها نیز مرگ دارند، پذیرش این واقعیت را برای ما آسانتر سازد. 

-----------------------------------------------------------------------------------------------

پا نوشت: نظریه سکون

 ضمن مطالب فوق، اشاره ای شد به نظریه سکون از فیلسوف یونان باستان بنام " پارمنیدس" با این اعتقاد که بر خلاف ظاهر، در عمل دنیا بعنوان یک کل منسجم از سکون برخوردار بوده و امور واقعی لایتغیر است و آنچه ما از تغییر احساس میکنیم ظاهر امور است که در باطن اینگونه نیست.   او استدلال میکند که هر آنچه هست فقط "بودن" و "هستی" است و لذا فضای تهی یا "خلاء"  وجود ندارد زیرا که بنا به تعریف خلاء نیستی است و "نیستی" وجود ندارد.  او اضافه میکند که چون لازمه حرکت وجود خلاء است بنابراین حرکت وجود ندارد و چون "شدن" نیز نوعی حرکت است، لذا شدن و یا تغییر در ظرف زمان نیز وجود نداشته و منطقاً محال است.  در نهایت اینکه وی حرکت و تغییر را ناممکن دانسته و احساس ما از تغییر و جنبش را فریبی بیش نمیدانست.  

     فهم اندیشه های او حتی در زمان خودش نیز بغرنج بوده و فلاسفه زیادی را در آن دوران (حدود 5 قرن پیش از میلاد) به خود مشغول کرد.  اما امروز که به عقب مینگریم، استدلال های وی را مشابه پارادوکس های زنون الئائی (شاگرد و هم ولایتی خودش) می یابیم.  زنون نیز در تبعیت از استاد خویش و بر پایه استدلال عقلی میگفت تیری که از کمان پرتاب شده هیچگاه به مقصد نمیرسد و متشابهاً رونده ای که از مبداء حرکت میکند هیچگاه به مقصد نمیرسد و لذا آنچه ما مشاهده میکنیم توهمی بیش نیست و در این رایطه مثال مسابقه آشیل و لاک پشت را پیش کشید.  استدلال وی اینگونه بود که جسم ابتدا باید نیمی از مسافت را بپیماید.  از نیمه باقیمانده نیز باید نیمی دیگر را طی کند و از یکچهارم باقیمانده نیز باید نیمی دیگر را پیش رود و قس علیهذا.  طبعاً تعداد این پیشروی ها بینهایت بوده و بنظر زمانی بینهایت را طلب میکند.  از اینرو وی نیز نتیجه گرفت که حرکت ناممکن میباشد.  بعبارت دیگر در نزد این نوع از تفکر، حواس به واقعیات راه نمیبرد و حقایق ماوراء هرگونه تجربه حسی تلقی میشود.  احتمالاً سقراط و افلاطون نیز تا حدودی این تلقی را پذیرفته و جستجوی حقایق را به احتجاجات عفلی محدود ساختند.  این تفکرات، بسیاری را تا قرن هفدهم یا هجدهم میلادی بخود مشغول ساخته بود تا سرانجام حساب دیفرانسیل و مقوله سری ها این شبهات را مرتفع ساخت.  آنچه واقعیست نظریه تغییر است.

  • مرتضی قریب

تعادل

تغییر

نظرات  (۳)

  • حبیب ابن علی
  • جناب اقاى دکتر: من همه نوشته هاى فاضلانه و علمى شمارا بارها میخوانم واز ان بهره مند میشوم و از اینکه میبینم داراى این چنین ذهن و اندیشه علمى هستید و هیچگونه اعوجاج و یا تردیدى در این موردنداشته ومسایل پیچیده علمى راچنان توضیح میدهید که براى لایه هاى غبر متخصص نیز قابل فهم بوده بعبارتى   ذکات العلم نشره را نیز مد نظر دارید لذت میبرم
    نمیدانم چرا این روزها اینقدرمردم رویه  نگرودانش گریز شده اندو بیشتربه نوشته هاو سخنان پیش پاافتاده و سرگرم کننده و غیر علمى رغبت دارندو به  گفته فردوسى : هنر خوار شد جادویی ارجمند   نهان راستى اشکارا گزند و در این وانفسا میبینیم هر روز شمار بیشترى از مردم ?< به سوى عرفان ودرویشى و خرافه و ساده اندیشى میروندو از هرچه که بخواهد ذهنشان را در گیر کند و حقایق تلخ را برایشان اشکار نمایدگریزانندو این موضوع را بخوبى  از شمارگان کتابهاى فلسفى و تاربخى و هنرى و جامعه شناسى و بطور کلى کتابهاى علوم انسانى که احتیاج به بارها خواندن و دقت بسیار دارد میتوان دید جهالت و نادانى ومنافع و مطامع شخصى و طبقاتى و بى توجهى به منافع و سعادت کل انسانها فارغ از نژاد و مذهب وزبان و غیره نه تنها هستى انسان را در کره زمین تهدیدمیکند بلکه خود کره زمین را به نیزبه گورستانى فاقد حیات تهدید مىکند ٠این نظم و اکو سیستمى که شاید ملیونها سال پیدایش ان بطول کشیده تا کره زمین بصورت زیست بومى ایده ال و زیباوخیال انگیز که همه نیازهاى انسانى را تهیه میکرده امروزه بصورتى در امده که حتى قطبین زمین و اقیانوسهاو زیر زمین وهوا نیز الوده به مواد سمى و پلاستیکها وزباله هاى خطر ناک شده و اگر این موارد را باتهدیدات بسیار بزرگتر افزایش جمعیت وجنگهاى اتمى اضافه کنیم چه اینده بسیار خطرناکى در انتظار ایندگان خواهد بود بنا براین هر جه سریعتر مصلحین ودانشمندان ونخبگان جوامع به اصلاح این وضعیت نابسامان خاتمه دهند
    بنظر میرسد از روزى که انسان امروزى زندگانى اجتمایى را شروع کرده تقریباً همیشه قدرت و اداره اجتماعات بدست زورگویان که اغلب از نظر فکرى سر امد جامعه نبوده افتاده است و چنان که دانى افتد توده هاى مردم نیز بدنبال انها بوده اندو در نتیجه جهالت وگمراهى جوامع را در گرفته سقراط میگوید بلایى اتن را در گرفته است بلاى جهالت و در قران هم بارها در جایها و مناسبتهاى مختلف اکثر هم جاهلون واکثر هم غافلون و اکثر هم لایعلمون امده است خواجه عبدالله انصارى در مناجات نامه خود میگوید خدایا به انکه عقل دادى چه ندادى و به انکه عقل ندادى چه دادى امروزه اگر از بیشتر جوانان وحتى تحصیل کردها در مود گذشته هاى پر افتخار و هنرمندان و اندیشمندانمان پرسش شود اکثر هم لا یعلمون! همانطوریکه میدانیداز کذشته هاى بسیا دور و بویژه از دوران یونان و روم باستان بصورت مکتوب اثارى که که احتمالاً بیشتر انها بصورت مع الواسطه بدست ما رسیده نشان میدهد که بیشتر اندیشه هاى اندیشمندان و فلاسفه بزرگ بعد از مسایل فلسفى محض و متافیزیک به مسایل نظرى سیاسى و اداره کردن جوامع و امورى از ایندست مربوط میشود و از همینجاست که به تعاریف جوامع ایده ال-مدینه فاضه-واداره ان و شرایط و ویژگیهاى رهبرو پادشاه و هر اسم دیگرى که صورى بوده و در ماهیت مدینه فاضله اثرى ندارد پرداخته اند و عجیب است که افلاطون از بیشتر انواع حکومتها نامبرده برده و نکوییهاو نکوییده هاى هر یک را بر شمرده و بهترین حکومتها را حکومت نخبگان دانسته و میگوید یا باید فلاسفه حکومت کنند یا حاکمان فلاسفه باشند  من اخیراً جایى دیده ام که جناب اقاى دکتر رامین جهانبگو که بسیار اورا دوست دارم و کارهایشان را میپسندم نیز تقریباً عقیده اى به همین گونه دارند شما اقاى دکتر قریب در نوشته هایتان مسایل علمى و سیاسى واجتمایى را بسیار مورد واکاوى قرار میدهید و همانطور که میدانیدشناخت درست هر مساًله بسیارمهم میباشد ولى مهمتر از ان حل مسأله میباشدکه متأسفانه در نوشته هاى شما کمتر اثرى از ان دیده ام راغبم گاهى هم راه حل مسایل را نه تفصیلأ که مجملأ ابراز فرمایید یعنى در وضع فعلى چه باید کرد البته به همان صورت که حافظ گفته ک
    من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست     تو هم زروى کرامت چنان بخوان که تو دانى ٠
    و سر انجام براى نجات ماهیان چه باىد کرد
  • یاشـــــــا
  • یاد تمثیل "spherical cow" در فلسفه علم افتادم. از قرار معلوم هر موجودی یک همتای کروی دارد؛ منجمله همین ماهیها که شرایط زاد و ولد کروی دارند. خب یک عده مخاطب کرویِ صیقلی هم ذائقه شان به این مطالب میکشد. امثال حقیر اما چون نتراشیدگی و نخراشیدگی رفع ناشدنی داریم و بتر اینکه «لنگ و لوک و چفته‌شکل و بی‌ادب» هستیم، خب طبعا ماهی کروی میلمان نمیشود. حتا به عنوان سرگرمی با اعداد هم من یکی مثالهای بغرنج تر را می پسندم. پس در هر غیبت از فضای مجازی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب.
    اعملوا آل داوود شکرا وقلیل من عبادی الشکور.
    مطالب چنان با دقت و مبسوط هستند که معمولاً پاسخ  تمامی سوالات خواننده را در دل متن میتوان یافت. مطالب بسیار دلنشین هستند و معمولا توضیحات به فیلسوفان و دانشمندان قدیم رفرنس داده میشوند و این باعث شده علاوه بر پیامی که از نوشته دریافت می‌کنیم با دیدگاه های دانشمندان و فیلسوف های قدیمی هم آشنا بشویم. چه خوب اگر دکتر عزیز فرصت دارند در مطالب آتی از دانشمندان زنده عصر حاضر و ایدئولوژی آنان در مطالبشان استفاده کرده و در این راه به شناخت ما از آنان هم کمکی کرده باشند . بسیار سپاسگزار مطالب ارزنده تان هستیم. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی