فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

عالم نامرئی

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۱۸ ق.ظ

عالم نامرئی

    با ظهور غیر مترقبه یک ویروس ناشناخته در ماه های پایانی 1398 خورشیدی، جامعه کشور همراه با جامعه جهانی دچار تب و تابی بزرگ در مقابله با این مهمان ناخوانده شد.  در این راستا، سازمانهای پزشکی همگام با سایر بخش های اجرائی در جهت پیشگیری و کنترل بیماری تلاش مجدانه ای را آغاز و قرنطینه اماکن عمومی را توصیه کردند.  به موازات این تلاش های خیرخواهانه، ناگهان اقداماتی در جهت مخالف مبارزه با بیماری توسط عده ای در "اماکن مقدسه" آغاز شد توگوئی امکنه مزبور دارای ایمنی ذاتی است.  رؤسای دسته جات مزبور به این هم بسنده نکرده با ادعای شفا بخشی این مکان ها به عوامل تحت امر دستور بازگشائی قهری آنها را دادند.  اینگونه حرکات حاکی از نوعی اختلال مغزیست.  اختلالی که مانع از فرایند شناخت است.  البته همه جای دنیا از این قبیل اختلال مغزی ها وجود دارد اما قانون مانع عملکرد آنهاست.  اما وای به وقتی که قانون در دست این گروه اختلال مغزی باشد.  اینان گاهی مدعی وجود چیزی موهوم و نامرئی که وجود ندارد میشوند، و گاهی هم موجودی نامرئی ولی واقعی که وجود دارد را منکر میشوند و میگویند وجود ندارد.  بدون آنکه خواسته باشیم این حرکات را برحسب دکان داری مذهبی که رواج فراوان و عواید عظیم دارد تحلیل کرده و از آن دریچه به موضوع نگاه کنیم، ترجیحاً این مسائل را از دیدگاه نظری و اینکه پایه های اعتقادی آن در کجا ریشه دارد مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.  

     در مباحث پیشین، بطور مشروح درباره کسب معرفت و شناخت طبیعت صحبت کردیم و نشان دادیم که روش علم چگونه است و آنرا در مقابل سایر روشها بویژه روش ماوراءالطبیعه مقایسه کردیم.  در کشورهائی که ماوراءالطبیعه ریشه های عمیق تاریخی داشته و بویژه دست در دست دین بر افکار عمومی سوار است، هرقدر در روشنگری این مقولات گفته شود کم است.  امروز بیش از هر زمان دیگری بر طبقات درس خوانده و روشن اندیش واجب است که پا در میدان عمل گذاشته و در این روشنگری شریک و سهیم باشند.  اینک زمان آنست که حجاب کژاندیشی و خرافات بیکباره به کناری انداخته و اجازه داده شود تا هوای تازه ذهن های خواب آلود را بیدار کند.  هنوز هم مشکل اصلی ما در این سرزمین، درک اصول است مشکلی که دامنگیر تحصیل کرده ها نیز هست.  اینان یا خوب درس نخوانده اند و یا درسشان را بلدند منتها نان را به نرخ روز میخورند و در اشاعه دروغ مجبور به همکاری هستند.  به راستی، عقیده ما درباره جهان نامرئی چیست؟!  نکات مهم را فهرست وار در پاسخ به این سوأل در زیر به عرض میرسانیم

1- ابتدا بهتر است جامعه علمی دست به خود پالائی زند.  وقتی مطلبی ارائه میشود باید دلائل یا شواهد در اثبات آن نقل شود و نه آنکه به مخاطب بگوئیم اگر قبول ندارد رد آنر اثبات کند.  مثلاً در بحران اخیر، محققی سرشناس ادعا میکند این ویروس عمداً برای کشتن ایرانیان مهندسی شده است!  دلیلی ارائه نمیکند و میگوید چون ایتالیائی ها نیز کشته زیاد داده اند و از نظر ژنتیک نیز مشابه ما هستند پس حرف من درست است.  حالا شما قبول ندارید بفرمائید اثبات کنید اینطور نیست.  قبلاً در بحث "لاادریه" گفتیم که اگر قرار باشد این نوع احتجاجات قبول شود، در بر قبول هر مهملی باز خواهد شد.  درست مثل اینکه کسی به ضرس قاطع بگوید که داعش یک پایگاهی در مریخ بنا کرده است.  شما قبول ندارید؟ بفرمائید اثبات کنید اینطور نیست.

2- نوع ملایم تری از غلط اندازی فوق بدین گونه است.  من میگویم که حیات قطعاً در مریخ وجود دارد و آنرا در مجامع مختلف تبلیغ میکنم تا معروفیتی کسب کنم.  قاطبه دانشمندان در این باره شک دارند و میگویند هنوز نمیدانیم و شاهدی بر رد یا اثبات آن نداریم.  از قضای روزگار، چند سال بعد که آزمایشات دقیق در محل صورت میگیرد وجود صد در صدی حیات در مریخ اثبات میشود.  اینجاست که میتوانم خود را قهرمان دانشمندان تلقی کرده و سطح بالای علمی خود را به رخ همگنان بکشم بویژه اگر مدرک دکترائی هم از ابرقو و حومه داشته باشم.  این قضیه مشابه داستان دموکریتوس است که او از دو سناریوی قابلیت تقسیم ماده تا بینهایت و عدم قابلیت تقسیم مداوم، دومی را انتخاب کرد.  البته او از پیشینه علمی وزینی برخوردار بوده و شواهد دیگر را نیز مد نظر داشته است.  منظور اینکه از میان قضایائی که دو وجه دارند شما با شیر-یا-خط هم میتوانید روی یک وجه شرط بندی کرده و برنده شوید بدون آنکه هیچ اطلاعی از جزئیات داشته باشید.  جالبست بدانید که بسیاری از موضوعات را میتوان به دو وجه متمایز "هست" و "نیست" تقلیل داد و درباره یکی از وجوه جهت گیری کرد.  

3- اما در مورد توده عوام، "نامرئی" واقعاً یک پارادوکس است.  مثلاً در تفهیم موجودیت نامرئی خداوند، برای توده استدلال میکنند که هرچیزی که دیده نشود لزوماً به معنای نبود آن چیز نیست و نتیجه میگیرند که باید وجود خداوند را پذیرفت.  بالاخره فرد مجاب میشود که بپذیرد و اگر همچنان سرپیچی ورزد، البته بطرق دیگری اجباراً مجاب میشود.  حتی با وجود پذیرش تعبدی،  معهذا آنچنانکه باید و شاید این استدلال در جان و روح او جایگیر نمیشود.  مهمترین حس آدمی بینائی است و او بطور طبیعی تا چیزی را ندیده نمیتواند به وجود آن اذعان کند. شاید از همین روست که او به نقاشی و مجسمه سازی روی میآورد تا تخیل خود را تقویت بخشد.  بگذریم از اینکه گاهی به بت پرستی تعبیر میشود ولی در کلیسای کاتولیک شاهدیم که چه مقدار نقاشی های زیبا و مجسمه ها تعبیه شده تا ذهن نماز گزار متوجه آخرت شود و چیز دیگری در خلاء ذهنی نیاید. در سوی مقابل، در نبود هر گونه محرک های دیداری، اینکه ذهن نمازگزاران ما اغلب دچار تشویش و گاه اشتباه است و شماره رکعت را فراموش میکنند بیجهت نیست و تقریرات شکیات نماز در همین رابطه است.  اما در موضوع ویروس "کرونا" وضع به گونه ای دیگر است.  دربادی امر فرد باور ندارد مگر آنکه شاهد مرگ بیمارانی در اطراف باشد.  دوستی خاطره ای از زمان سپاه بهداشت خود تعریف میکرد که چگونه دهاتی ساده دل منکر وجود میکروب شد.  سپاهی به او که در حال نوشیدن آب از رودخانه بود توصیه کرد ننوشد. دهاتی که علت را پرسید او گفت به علت وجود میکروب است.  و در توضیح بیشتر که پرسید میکروب چیست او گفت موجودی بغایت ریز که دیده نمیشود.  دهاتی با لبخند گفت پدر جان این آب چند روز پیش یک شتر را با بارخود برد بمن میگوئی میکروب دارد!

4- وجه طبیعت گرای انسان مانع پذیرش امور غیر حسّی است بویژه اگر با منافع وی در تقابل باشد.  چون "دیدن" مهمترین حسّ است بنابراین انسان، چه عوام و چه باسواد، بطور طبیعی از پذیرش امور نامرئی سرباز میزند.  اما انسان وجه دیگری نیز دارد و آن جنبه معنوی یا اصطلاحاً غیر مادّی است.  این جنبه دومی ناشی از ترس است که در ادوار گذشته بسیار فراگیر بوده و در دوران حاضر کمرنگ شده است.  با اینکه ترس از پدیده های طبیعی تقریباً زایل شده است اما ترس از آینده جایگزین آن شده که مهمترین شکل آن، کماکان ترس از مرگ است.  داروی درمان این ترس از دید توده، پناه بردن به ماوراءالطبیعه و امور غیبی است.  طبعاً معنویات تا وقتی اموری شخصی و درونی باشد موجب آرامش است و بر آن ایرادی نیست.  ولی امان از هنگامی که بعنوان ابزار مورد سوءاستفاده کاسبکاران روح و روان قرار گیرد که بسیار فسادآور است.

5- اینجاست که گاهی تضاد آشکار میشود.  آنها که به "نامرئی" امور غیبی معتقد شده اند ناگهان با یک نامرئی دیگری روبرو میشوند که اوضاع را مختل میسازد.  مثلاً در بحران اخیر از یکسو بمناسبت واقعی بودن این دومی و پای مرگ و زندگی در میان بودن باید مراکز متبرکه محل تجمعات تعطیل میشد ولی فشارها از سوی دیگر، پناه بردن به این مراکز "امن" را تجویز میکرد.  در حالی که رؤسای عالی مذهب خود به مناطق امن گرمسیر جنوب و جزایر پناه برده بودند معهذا توده سنت گرا دچار تضاد و سردرگمی شد.  مشابه این امر در گذشته بارها اتفاق افتاده بود و یکبار سیلی که در امامزاده داود جاری شده بود عده زیادی را که به آنجا پناه برده بودند کشت.  این در حالی بود که افراد عاقل در همان لحظات مردم را به فرار به بالا دست تشویق کردند که البته جان بدربردند اما آنها که گوش نسپردند و بامید در پناه بودن به امامزاده که در مسیر سیلاب قرار داشت پناه بردند جان بر سر آن نهادند.  قرنها به مردم تلقین کرده اند که این مکانها امن است و ناجی جان انسانهاست.  در حالیکه آن نجات دهندگان خود قاصر از نجات جان خود بودند.  این مشکلی است که فقط منحصر به ما نیست و در بحران اخیر در کره جنوبی شاهد آن بودیم که چگونه عده زیادی علیرغم هشدارها به کلیسا پناه بردند و نادانسته با خود ویروس بیماری را در سایر نقاط این کشور پخش کردند.  

6- میپرسند از کجا میفهمند که عامل این بیماری ها باید موجودی نامرئی باشد؟ و چگونه است که نامرئی های مرتبط با امور غیبی  به رسمیت شناخته نمیشوند؟  همانطور که در مطالب پیشین گفته شد، در علم منظور از مشاهده، فقط دیدن با چشم نیست و لذا هر آنچه موجود است و دارای اثر وجودی، نهایتاً توسط تجهیزات خاص حس شده و به ناحیه ادراک آدمی ترجمه میشود.  ممکنست چیزهای دیگری هم باشند که فعلاً به حوزه حس در نیامده باشند و در آینده توسط تجهیزات آشکار گردند.  اما در این میان یک چیز قطعی است و آن اینکه غیر ممکن است موجودی طبق تعریف و علاقه ما وجود داشته باشد ولی نخواهد اثر وجودی داشته باشد. بعبارت دیگر بود و نبود این چیزهای من درآوردی یکسان است.  در زبان عامه باین چیزها مهملات گفته میشود.  پیشتر در این باره گفتیم شناخت ما از وجود اشیاء به لطف اثر متقابله است.  مثلاً اگر میگوئیم خارج از محدوده بینائی ما و در ناحیه فروسرخ و ماوراء بنفش انوار دیگری وجود دارد بخاطر اثر آنها روی مادّه است.  دلیل کشف آنها هم همین بوده.   مشکل امروز ما در  این بخش از جهان، آویختن به نوعی از نامحسوسات است که هیچگونه اثر متقابله ای ندارد. در عوض، بجای جدی گرفتن محسوسات حقیقی، با گریختن از قبول واقعیت، آنها را نادیده میگیریم. 

7- امروزه با اشاعه علم و اثر آن در زندگی، بسیار بعید است که هنوز چنین تصوراتی رایج باشد و اگر توده بحال خود رها شود کم کم دست از مهملات میشوید.  معهذا با تلاش و صرف انرژی گویا هنوز هم میتوان به استمرار خرافه ادامه داد.  تا وقتی کارخانه تولید و انتقال خرافه با تمام قدرت در حال کار است نمیتوان از شرّ تولیدات آن رهائی یافت.   مدیران کارخانه چه کسانی هستند؟  طبعاً  کسانی که نان و آینده شغلی آنها در استمرار خرافات است.  اینست که میبینیم مقابله با کرونا را با خوردن خاک تجویز میکنند.  کمی پیشتر، مقابله با سیل را هم با انداختن تربت در رودخانه انجام دادند و گویا در رسانه ملی هم با افتخار نشان دادند.  علت فروکش سیل را ناشی از کار خود قلمداد کردند و اگر فروکش نمیکرد لابد بگردن کم شدن ایمان مردم میانداختند.  چینی های باستان نیز با زدن طبل هنگام کسوف، خورشید را از دست ماه نجات میدادند و طبعاً همیشه کارگر میافتاد.  گویا یکی از گزارشات وزارت بهداشت در چندین ماه پیش سرچشمه شیوع بیماری سفلیس را بوسیدن درب حرم نشان میداد که البته هیچگاه جدی گرفته نشد و نمیشود.  چرا؟ چون پایه سیستم ایدئولوژیک حاضر برمبنای همین آموزه ها استوار است.  اخیراً برخی محافل روشنفکری، تضادهای بین این دو سیستم فکری که به همت ویروس کرونا آشکار گشته را نقطه عطفی قلمداد کرده اند که روش حکومت  اصلاح شود.  آرزوئی که تحقق آن همانقدر میسر است که کلاغ بگوید از فردا سفید میشوم!  ایدئولوژی عموماً دارای تضاد های درونی است که ذاتی آنست.  مثلاً رسماً اعلام میشود که تحریم به نفع ماست اما معلوم نیست اگر به نفع ماست چرا تحریم کنندگان را دشمن میانگاریم.  یا شهادت را تبریک میگوئیم زیرا شهید به بهشت رفته و آنجا زنده است.  ولی بانیان شهادت را مقصر و به اشد مجازات میرسانیم.  یا هرجا شکست خورده ایم، آنرا پیروزی اعلام میکنیم.  هر اتفاقی بیفتد پیروزی با ماست.  بلای ویروس را میگویند مشیت الهی ولی لحظه ای بعد برای رفع بلا دعا میکنند.  از خرافات سنتی خسته شده اید؟ نگران نباشید، جلسات مدرن هم هست که دکتر روانشناس با بلغور کردن کلمات به سبک نثر مسجع روح شما را صیقل و گرفتاری های فکری شما را موهبت الهی نشان میدهد.  فقط کافیست نظری به رسانه های رسمی انداخت تا متوجه وسعت دامنه این تضادها شد.  وقتی تضادهای درونی یک ایدئولوژی به مرز بحران رسیده باشد آن ایدئولوژی باید به کنار گذاشته شود، بویژه اگر با دروغ و جعلیات نیز آمیخته باشد.

8- میپرسند تکلیف چیست؟ چکار باید کرد؟  بنظر ساده میرسد.  فرض کنید مغازه ای وجود دارد و مواد خوراکی مسموم به مردم میفروشد.  کم کم تعداد مسمومیت ها زیاد میشود و مردم به آن رستوران و طرز کارش مشکوک میشوند.  از کجا متوجه میشوند؟  از آنجا که هرکه از آنجا غذائی برده و مصرف کرده بیمار شده است.  مردم مجبورند درب این دکان را ببندند.  اما تابلو سردر مغازه چه میگوید؟  تابلو ممکنست نام معروفترین برند دنیا باشد.  حتی ممکنست پیشینه خوبی هم داشته باشد.  از طرفی،کم نیست تولیدی های تقلبی زیر نام برند های معروف.  نام و پیشینه ملاک حقانیت نیست بلکه محتوا مهم است که در اینجا تولید مسمومیت است.  درب این دکان باید بسته شود خواه نام آن هر چه باشد.  ایدئولوژی جاری که مسبب انواع مسمومیت های فکری است از همین قسم است.  ممکنست بهترین اسماء حسنه بر سردر آن نوشته باشد.  اما اسم مهم نیست بلکه محتوا مهم است.  بازی با اسم، خواه اختلال مغزی خواه عوامفریبی نام نهیم، البته تاریخی طولانی در این کشور دارد.  در حمله افغان در زمان سلطان حسین صفوی، بجای اعزام قشون، آشی با 1000 نخود دعا خوانده تحت نظارت علما درست شد تا دفع بلا کند ولی آن شد که میدانیم.  داستان رمال معروف دربار فتحعلی شاه در خط و نشان کشیدن برای پیروزی بر تجاوز روسها از همین قبیل است.  بعد آنهمه حقارت و شکست ایشان تازه ادعای فتح داشت و خود را بدین لقب خواند!  در تمام این بلایا ایدئولوژی حاکم مسبب اصلی بوده است.  جایگزین آن چه میتوانسته و میتواند باشد؟  اخلاق طبیعی.  وقتی به والدین خود محبت میکنید آیا بخاطر مذهب خاصی است؟   اگر فرزند خود را دوست میدارید بخاطر دستور کسی است؟  مذاهب اغلب رویه های جاری را بسته بندی مجدد و زیر نام خود عرضه میکنند.  آیا فرد لامذهب رفتاری مغایر این با خانواده دارد؟  اخلاق طبیعی شامل همه آن فضائلی است که دنبالش میگردید.  آیا بیمه عمر برای تأمین آتیه خانواده نیازمند مذهب خاصی است؟   امروزه قانون، همه آنچه را امثال حمورابی از ادوار دور تاکنون بدنبال آن بوده اند یکجا در اختیار میگذارد.  

9- مختصر آنکه پیرو بروز هر بحرانی، هرقدر هم که شوم باشد، درس هائی برای آموزش ما وجود دارد که بی توجهی به آن موجب هر چه بیشتر فرو رفتن در چرخه معیوب است.  فوری ترین بخش از این درس ها برای یادگیری، تشخیص مسیر درست از نادرست است.  اغلب تصور میکنیم آسانترین کار، تشخیص درست از نادرست است.  که در میدان اندیشه لزوماً اینطور نیست.  امروز مقابله این دو عالم نامرئی ما را بر سر دوراهی دیگری قرار داده است.  یا کماکان ادامه مسیر در چرخه حاضر، و یا چرخشی آگاهانه برای قرارگیری در مسیر درست.  عده ای با انگ غرب گرائی هر حرکت درستی را غرب زدگی تعبیر میکنند.  درحالیکه این انتقادات نباید جدی گرفته شود زیرا هر حرکت آگاهانه ای مخالف هرگونه تقلید و پیروی کورکورانه است.  پیشتر گفتیم که فکر درست، شرقی و غربی و خودی و غیرخودی ندارد و آویختن به این تصورات هیچ سودی ندارد.  هر حرکتی نیازمند یک پشتوانه سالم فکریست و در حال حاضر تجدید نظر در تفکراتی که ماحصل آن قرنها درجازدن تاریخی بوده است آغاز این راه است. 

  • مرتضی قریب

آموزش

خرافه

نادیدنی

ویروس

نظرات  (۲)

  • حبیب ابن علی
  • امروز سخنى از پرویز پرستویی دیدم که نکوهشى بود از مسافران نوروزى صف کشیده در خروجیهاى اتوبانهاى تهران: بجاى آنکه دستهاى خودرا بشوییم بهتر است مغزهاى خودرا بشوریم

    پاسخ:
    درست است ولی چون عبارت شستشوی مغزی رایج است که در معنی دیگری کاربرد یافته، اینجانب اغلب از واژه رسوب زدائی استفاده میکنم.
    شستشوی مغزی در مورد "اختلال مغزی" ها رایج است یعنی در مفهوم منفی آن.  چه میشود که چشم ها نیز گشوده شود.

    علاوه بر تبعات گرانبار  که در متن این مطلب به آن اشاره داشتید میخواهم این مطلب را اضافه کنم که حتی اگر بر اساس بعضی ملاحظات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خاص، دین یا دین‌هایی به عنوان مذهب رسمی شناخته شوند، این رسمیت هرگز نمی‌تواند برای پیروان آن دین «حق ویژه» در سیاست و قدرت و جامعه ایجاد کند وگرنه همین حق ویژه موجب حذف دیگران و در نهایت زمینه‌ساز نظری و عملیِ تبعیض‌های قانونی و رسمی در میان شهروندان یک کشور خواهد شد .

    پاسخ:
    درست است.  هسته مرکزی دین، همانا اخلاق است و همانطور که گفته شد این اخلاق بطور طبیعی در همه کس وجود دارد.  مثل موازین اساسی منطق میماند که در همه هست.  باقی میماند حشو و زوائد که کلاً تحت نام قانون دربر گرفته شده و بدان عمل خواهند کرد.  اگر دزدی شود، قانون پا پیش میگذارد و نه آنکه دست دزد را قطع کنند.  خیلی چیزها را هم ما از خود ساخته ایم و چنان بدانها عادت کرده ایم توگوئی از ازل بوده و از آسمان فرو افتاده است.  "مذهب رسمی" از آن جمله است.  با بودن اخلاق طبیعی نزد همه و نظارت قانون، از خیلی چیزها و زیان آنها بی نیاز میشویم.  عده ای گمان میکنند در حال خدمتند در حالی که  اگر همچنان حقوقشان را بگیرند ولی در خانه بنشینند خدمتی به خلق از آن بالاتر نیست.  خلاصه آنکه راه رستگاری در  اینست که داستان های مذهب رسمی و امثال آن را کنار گذارده به حقیقت وجودی خودتان بازگشت کنید که بشما دروغ نمیگوید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی