فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

عادت

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۷ ق.ظ

عادت

     شاید از مهمترین چیزهائی که تنظیم کننده افکار و رفتار ماست همانا موضوع "عادت" باشد.  در بادی امر همه تصور میکنند که کارهایشان بر مبنای تفکر و اراده آزاد خودشان است در حالیکه در واقع امر، آنچه بیشترین تأثیر را دارد همانا مجموعه عادات است.  در اینجا نمیخواهیم بحث جبر و اختیار را بمیان کشیم که خود مقوله دیگریست، عجالتاً فرض را بر این میگذاریم که اختیار حاکم است.  نکته  اینجاست که با وجودیکه اختیار دست انسانها را باز گذاشته، معهذا، سلسله عادت ها ما را بسوی نوعی "جبر"، جبری خود خواسته،  سوق میدهد.  اولین پرسش اینست که وجود چیزی بنام عادت خوبست یا بد؟  برای برخی کارها ممکنست خوب باشد مثل اینکه شبها قبل خواب دندانها را مسواک کنیم، برای برخی هم ممکنست بد باشد مثل اینکه بلافاصله بعد غذا چای یا مایعات مصرف کنیم.  اما با توجه به جمیع جهات، اثر نهائی آن و خوب یا بد بودن آن به مقدار زیادی بستگی به کشور و ناحیه جغرافیائی مورد نظر دارد.  در کشور ما مثل اغلب کشورهای ایدئولوژی زده اثرات منفی آن بسی فراتر از اثرات مثبت آنست.  در اینجا آنچه بیشتر مورد نظر ماست عبارتست از عاداتی که تحت عنوان آموزه های فرهنگی در ذهن مردم نهادینه میشود.  بویژه آنچه که از دوره کودکی در ذهن جوانان تزریق و تحمیل میشود.  بطوریکه این عادات در سنین میان سالی جزیی از سرشت فرد شده و او نه نقشی در پذیرش اختیاری آنها داشته و نه بخودی خود قادر به زیر سوأل بردن آنهاست.   در همینجا نکته مهمی هویدا میشود و آن اینکه برای پیران تغییر وضعیت بسیار مشکل است خواه وضعیت سلامتی یا رفتارهای اجتماعی یا نگرش های فکری باشد.  چرا؟  زیرا وضع فعلی او متأثر از وضع دیروز، و دیروز او متأثر از روز پیش و همینطور الی آخر بوده است.  بیشترین شکل پذیری آدمی در دوران کودکی است و از همین رو تربیت در این سنین بسیار مؤثر است.  هرچه جلوتر بسمت میان سالی و پیری برویم، خمیره فرد سخت تر شده و تأثیر پذیری آن کمتر و کمتر میشود.  بطوریکه مشکل بتوان در ایام پیری در عادت ها تغییری بوجود آورد.  شاید اگر بهداشت و رژیم غذائی سالم از جوانی رعایت شود، خیلی از امراض مزمن در پیری حادث نشود.  شاید این مسأله چیزی شبیه "جبر" را تداعی کند که مثل یک پرتابه که وقتی رها شد، مسیر و محل فرود دست خودش نیست بلکه با شرایط اولیه از لحاظ زاویه و سرعت دیکته میشود.  خوشبختانه خواهیم دید که لزوماً چنین تشابه سفت و سختی برقرار نیست و همواره درجاتی از "اختیار" وجود دارد که در موقع مناسب به نجات انسان میشتابند.  

     کمتر چیزی در زندگی وجود دارد که متأثر از مجموعه عادات نباشد.  یکی از زیر مجموعه های آن "مراسم" است.  مراسمی که بمناسبت های مختلف برگزار میشود، مثل مرگ و عزاداری و یا جشن ها و عروسی ها و تشریفات مربوطه که از روی عادت انجام میشود.  حساس ترین و مهمترین آنها، عادات در پهنه تفکرات بنیادی است.  چنانچه این دسته از عادات با عقل و منطق همراهی نشود و حالت افسار گسیخته و زیانبار بخود گیرد، نه تنها عنان اختیار از فرد سلب میشود، بلکه زیان آن دامنگیر کل جامعه و بلکه کل دنیا میشود.  انجام این امور برحسب عادت، عین مسلوب الاختیار بودن است.  عادت داریم هر چیز خوب را بخود نسبت دهیم و دیگران را فروتر از خود پنداریم.  اخیراً نزاعی فرهنگی برای ثبت مولانا بین ایران و ترکیه و افغانستان درگرفته و هریک مدعی انتساب او بخود هستند.  اما مگر چه میشود که افغانستان او را برای خود ثبت کند؟  اصلاً فرض کنید بنام ژاپن ثبت شود.  چه ایرادی دارد؟  مسأله مهم آنست که اگر خوبست چقدر از آموزه های ان بهره میبریم.  اما اگر از مثنوی معنوی رویگردان باشیم چه تعصبی در چسباندن نویسنده اش بخود داریم؟  در گذشته که باسوادهای ما منحصر به طبقه "علما" بود شایع است که متعصبین ایشان کتاب مزبور را با انبر برداشته و در زباله دان می انداختند.  چه بسا اصلاً اگر محمد بلخی در محیط شیعه بعد صفوی برمیخاست، محیط آزادی برای پختگی و ورود بعدی وی به دنیای معنوی عرفان فراهم نمیشد و مولانائی بوجود نمیآمد.  این مسابقه برای چیست؟  شاید فقط برای اسم است؟

     عادت دیگری از این نوع، عادت در نام گذاری هاست.  عادتاً تصور میکنیم آنچه با لفظ عربی باشد مقدس و قابل احترام است.  بجای نام های زیبای ایرانی، فرزندان خود را با اسم های عربی به ثبت میرسانیم.  در دوره تجدد خواهی گذشته رسم بود که نام اصلی شناسنامه ای فرزند، عربی و مقدس ثبت شود ولی در خانه و اجتماع او را با نام ایرانی صدا کنند تا هم اولیای بچه به عقب ماندگی متهم نشوند و هم رستگاری اُخروی فرزند تضمین شده باشد.  همینجا به اولیای محترم تضمین میدهیم که بخاطر نام غیر عربی فرزندانشان راهی دوزخ نخواهند شد.  عجیب است همین افراد وقتی بجای نام خلیج همیشه پارس، خلیج عربی میشنوند داد و فریاد برآرند که مسلمانی نیست!  در عوض، همه عبادات آنها با لفظ سلیس عربی انجام میشود مبادا خللی واقع شود و به ارکان آسمان توهینی روا شود.  و همزمان با همین الفاظ باصطلاح مقدس هزار و یک گمراهی را مرتکب شده و میپندارند که ثواب کرده اند.  برخلاف تصور، این قبیل تقصیرات از ناحیه مردم نیست بلکه باید از ناحیه معلمین و آموزگاران آنها یعنی ملایان و باصطلاح طبقه "علما" دیده شود که قرن ها مقتدای توده ها بوده اند و افکار را شکل داده اند.  شاید اگر خوشبین باشیم این معلمین هم چندان مقصر نباشند زیرا آنها که عموماً خود نیز از مردم همین سرزمین اند تقصیری نداشته و نیتی جز راهنمائی عوام نداشته و ندارند. اگر دنبال کنیم آنها نیز معلمینی داشته اند، این سلسله علل همینطور زنجیروار به عقب برگشته تا برسد به تعلیمات اولیه ای که اینان ادعا میکنند تعلیمات اصیل اسلام است.  آیا واقعاً اینطور است؟ 

     در این رابطه چند نکته وجود دارد که بشرح هریک میپردازیم.

1- در مورد هر دینی، و بطور کلی در مورد هر ایدئولوژی خاصی، همواره زمان عاملی برای دست اندازی و تغییر است.  از مباحث پیشین یادمان هست که از میان نحله های مختلف فلسفی آنچه حقیقت واقع هست همانا فلسفه تغییر است که بر مبنای آن هیچ چیزی مصون از تغییر نیست.  نه فقط اسلام، بلکه مسیحیت نیز در طی زمان دچار انحرافاتی شده که نهضت اعتراضی، پروتستانیزم، متعاقب آنها پدیدار شده.  متشابهاً وفاداران کمونیزم نیز مدعی اند که  عقاید اولیه درست بوده ولی در طی زمان دچار انحراف و سوءاستفاده سردمداران شده که خلق آگاه است.

2- حتی با فرض اینکه اصول اولیه یک ایدئولوژی، دینی یا غیر دینی، در زمان خود کامل و عاری از هر عیب و نقصی بوده باشد، معهذا باید پذیرفت، طبق همین اصل تغییر، هیچ ضمانتی وجود ندارد که آموزه های آن، ابدالدهر درست باشد و طابق النعل بالنعل قابل اطلاق با نیازمندی های حاضر باشد.  عقل چیزی غیر این را نمیپذیرد.  مثلاً در عقاید مسیحیت  درباره زمین و آسمان چیز هائی بود که از یونان باستان و سایر قدما اخذ کرده بودند که در دوران معاصر، کلیسا با شجاعت اشتباه خود را پذیرفت و آنرا تصحیح کرد.  متشابهاً عادت زشتی بنام "برده داری" در گذشته ها رواج داشت که ادیان هم مخالفتی نداشتند اما امروزه نه تنها زشت بلکه غیر قانونی نیز هست معهذا هنوز در برخی جوامع متعصب وجود دارد.  

      وجود عادت در رفتارهای اجتماعی موجب میشود افراد به آنچه که محرک های آنان در قبال تصمیمات و یا افکارشان است اندیشه نکنند.  مردم برای قضاوت هایشان در مورد امور معمولاً به دیدگاهی که در جامعه رواج دارد استناد میکنند.  نطفه های اولیه این عقاید همانطور که در بالا گفتیم، به قرنها یا هزاران سال پیش باز میگردد.  که حتی اگر از دست تطاول زمان هم محفوظ مانده باشند و اصل خود را حفظ کرده باشند، تازه هیچ معلوم نیست بکار امروز ما بیاید، که باحتمال زیاد شاید از 100 حتی 1 هم شایستگی کاربرد امروز ما را ندارد.  در اینجا نباید این عادات با آنچه قبلاً تحت عنوان اخلاق طبیعی گفتیم خلط شود و محل اعتراض واقع شود.  اخلاق طبیعی ربطی به عادات ندارد چه اینکه عادات در بین ملل مختلف، متفاوت است حال آنکه نیکی و نیکوکاری امریست عمومی و مرتبط با سرشت اولیه انسان برآمده از دوران هائی بسی دورتر از تاریخ مدون.  بهرحال نیک که بنگریم، دچار یک دور باطلی هستیم که برون رفت از آن بسی مشکل مینماید. مشکل هست ولی غیر ممکن نیست، چه اینکه اروپائیان در مقطعی توانستند خود را نجات دهند و دلیلی ندارد ما نتوانیم.  زمانی آنها نیز گرفتار تعدیات و ظلم ملایان مسیحی بودند که نهایت علم و اطلاع آنها بحث بر سر این بود که بر نوک یک سوزن چه تعداد فرشته میتوانند برقصند.  مثل اینکه امروز تعداد تارهای مکشوف موی زنان چه مقدار باشد تا به آستانه گناه رسیده و فراتر از آن ارکان عرش بلرزه درآید.  یا فرکانس امواج صوتی از چه حد فراتر رود تا صدائی شبیه صدای زیر زنانه تولید کند و امواج گناه، جامعه را نابود سازد. با بالاترین درجه اجتهاد بر منابر میگویند که اگر طلا و نقره را استخراج نکنی خاک را فاسد کرده به مس بیمقدار تبدیل میشود!  این تفکرات از لحاظ ماهوی هیچ تفاوتی باهم ندارند و بلکه افکار طالبان و داعش از همین قسم است.  جز آنکه رواج اولی مربوط به قرون تاریک وسطی است و این یکی در عصر انفجار اطلاعات در حال اتفاق است.  شرمندگی امروز ما بیشتر از این چه باشد که اگر کسی یک ماده شیمیائی را که ممکنست فقط برای شخص خودش قدری زیان آور باشد خورده باشد، جرمش اعدام است ولی ازمابهترانی که در مقیاس نجومی اموال مردم را خورده و ملتی را بر خاکستر نشانده اند نه تنها دارای همه گونه مصونیت هستند بلکه دارای بالاترین وجاهت اجتماعی نیز میباشند.   ریشه این مفاسد در عادت بد است و ناشر و آموزگار عادات بد، سردمداران دینی هستند که مطابق سنت مال مردم را به غنیمت برده میگویند مسلمانی نیست.  

     عادت های بد دیگری که طی زمان شکل گرفته نهادینه شده است عبارتند از : عادت به دروغگوئی، ریاکاری، تحمل ظلم، وطن فروشی، تنبلی و مفتخواری، و بسیاری رذایل دیگر.  خواندن تاریخ گذشتگان سر نخ هائی بدست میدهد که این رذایل چگونه به عادت تبدیل شده و ملتی با گذشته درخشان را ساقط کرده.  در اینجا بد نیست بعنوان نمونه بخش هائی از خاطرات یحیی دولت آبادی معروف به حاجی سیاح را که 17 سال سراسر جهان را گشته و در زمان ناصرالدین شاه به وطن مراجعت کرده بازگو کنیم.  بسیاری از عادات زشت که همچنان در فرهنگ ما نهفته است به روشنی شرح میدهد:

این همه مشقت و ظلم که حکام ولایات در حق رعایا میکنند، سایر مردم میبینند و مانند گوسفند میپذیرند و اگر تعدادی را جلوی آنها سر ببرند هیچ اعتراضی نمیکنند.  گویا اصلاً قاعده بر همین منوال است.  تغییری در احوال ایشان نیست و این تحمل ظلم شده عادتی مثل غذا خوردن و سایر کارهای معمول".  در بحثی که بین او و برخی اعیان در اقامت در شیراز درمیگیرد، یکی از آن میان میپرسد کدام صنعت در ایران بیشترین دخل را دارد؟  "یکی گفت با اینکه جد اندر جد در کار تجارت بوده ام و خود در این شغل کامیاب هستم ولی ثروت ما تجار صد یک ثروت نایب الحکومه بوشهر هم نمیشود که در کوتاه مدت به ثروتی بادآورده رسیده است.  اما دوست دیگرش گفت خیر!  از کار حکومت هم بهتر وجود دارد چه اینکه بالاخره در کار حکومت خطر هم هست و ممکن است عزل شود و ثروت از دست دهد، اما سودآورترین کار ملائی است که خطر ندارد و از دخل خود به کسی نمیدهد.  همه دستش را میبوسند و از هر تکلیف آزاد است.  ضمناً بهترین اسلحه را نیز در دست دارد و آن تکفیر و گرفتن مال مردم توسط آنست.  در یک کلمه، او زندگی راحت و آسوده ای دارد.  آیا خوشبخت تر از او هم وجود دارد؟ ".  شباهت های عجیبی بین دیروز و امروز این کشور وجود دارد.  دستکم در آن روزگار مردم از دنیا بی خبر بودند اما عجبا امروز علیرغم اطلاع از اوضاع دنیا همان مظالم صورت میگیرد.  با این اختلاف که دزدی از بیت المال با ابعاد نجومی و بصورت سازمان یافته تر انجام میشود و کسی را هم یارای مقابله نیست.  او در جائی دیگر میگوید: " مردم در اثر استمرار به ظلم عادت میکنند و در آن اشکالی نمیبینند.  درحالی که حیوان هم اینقدر تحمل ظلم نمیکند.  مردم فکر میکنند همه دنیا اینطور است.  همه جا مردم ایران در فشار جهل و ظلم هستند.  ابداً ملتفت نیستند که انسان هستند و انسان حقوقی دارد.  ملاها و اُمرا عمداً میخواهند که اینها نادان و حیران و مرکب مطیع آنان باشند.  انصافاً خوب هم به مقصود رسیده اند".  او میگوید که در عمل، آخوند و حاکم با هم تبانی میکنند و بلائی بسر مردم میآورند ناپیدا.  نیت اصلی هردو، بدست آوردن مال است.  اگر هم ندرتاً حاکم خوبی پیدا شود جلودار ظلم ملایان نیست و مجبور است با آنها تقیه کند والا جز این باشد تکفیر میشود.  "اگر ضعیفی از اجحاف حاکم به ملا پناه برد، در این کشاکش باید مبلغی بیش از آنچه حاکم طلب کرده به ملا بدهد.  ملا و حاکم از جمیع مجازات ها معافند.  هرکس مجبور است خود را به یکی از ملاها بسته و خود را معاف کند.  اما این حمایت به قیمت گرانتری تمام میشود".  سیاح در عبور از قائن چیز عجیبی ملاحظه میکند.  میبیند که اغلب مردم عمامه بسر دارند و میافزاید " اکثر اهالی این شهر، موسوم به دارالمؤمنین، معمم هستند.  غالباً مردم در ایران بواسطه خلاصی از تعدیات ملایان، و یا حتی اجرای تعدی به دیگران، خود را معمم میکنند تا شبیه ملایان شوند.  زیرا به ملا تعدی نمیشود و اگر او تعدی کرد کسی جلوگیری نمیکند".  او با دیدن اوضاع مردم میگوید " مردم به بندگی عادت کرده اند و با هزار زنجیر خرافات و نادانی در جهل بسر میبرند.  مردم عادی بخود نمیبینند که لباس خوب داشته باشند.  تمام بزرگان مردم را عادت داده اند که پرده بر روی چشم گذاشته چیزی نبینند و نشنوند و تسلیم محض باشند.  ملاها نیز در همراهی با دولتیان، با شمشیر تکفیر و زنجیر بابی گری هر اعتراضی را خاموش میکنند.  در حل اختلاف مردم، قانون شرع حاکم است که ملا هرطور بخواهد تفسیر میکند".  در اینجا توضیح دو نکته لازمست.  یکی اینکه اعتقاد به سید علیمحمد باب موسوم به بابی گری مستمسکی بوده در دست علما که با هر که بد باشند جان و مال و زن و فرزند متهم مباح شده و او را از سر راه برمیداشتند.  دیگر اینکه انتقاد سیاح از ملاها ناظر به اکثریت آنان است که جز جمع مال نیت دیگری در سر نداشتند.  او از معدود علمای باسواد و باشرف نیز نام میبرد.   وضع تربیت و آموزش که بیداد میکند.  میگوید "در ایران کتب و روزنامه و کنفرانس و مذاکره و بلکه اشاره به این امور موجب هلاکت و انقراض خانواده و اتهام به بابیت و دهریت است.  چنانکه بهمین تهمت ها میرزا ملکم خان را بیرون کرده و آن بلا بسر سیدجمال الدین اسدآبادی آوردند.  حقیقت گوئی در ایران ابداً صحیح نیست".  بزرگان مملکت از نبود قانون در عذاب بودند و حتی معروفست نامه نوشتند که شما قانون بگذرانید که از فردا هرکه صبح زود بلند شد باید مقتول شود.  ما قبول میکنیم بدون استثناء اجرا شود.  دلمان خوش است که قانون داریم!  

      نتیجه آنکه مرور احوال گذشته این مردم چیزی جز آب چشم حاصل ندارد.  این احوال منحصر به دوره قاجار نیست بلکه در آثار سعدی و دیگران نیز رد پای آن نمایان است.  ترک دنیا به مردم آموزند، خویشتن سیم و غله اندوزند!  عالم که کامرانی و تن پروری کند، او خویشتن گم است که را رهبری کند!  ریشه این مظالم، "عادت" است و نیز استمرار شرایطی که این عادت های بد را نهادینه میکند.  کما اینکه امروز نیز همچنان همان وضع و همان شرایط برقرار است.   بلکه بدتر، زیرا آنروزگار شیخ و شحنه دو نهاد رقیب و مجزا از هم بودند حال انکه امروز بسلامتی و میارکی ید واحده شده و نور علی نور گشته است.  تا این عادت ها بکلی دور ریخته نشود کار سامان حقیقی نخواهد یافت.  باری، نکته جالبی که در این خاطرات هست و سیاح اشاره ای نکرده اینکه سرشت مردم حقیقتاً خوبست و دارای یک نجابت ذاتی، حال آنکه آنچه این بلا بر سر مردم نازل کرده "عادت" است که او بخوبی نشر دهندگان آنرا افشا کرده.  سیاح طی سفرهای داخلی خود به هر شهر و ولایتی میرسیده، به دلیل شهرتی که داشته، مورد استقبال و احترام حاکم و مأمورین بلند پایه آن نواحی قرار میگرفته.  او از مهربانی آنها در حق خودش تعریف وافر میکند.  عجیب اینکه همین حکام بدترین اجحافات را در حق مردم و رعایا روا میداشتند.  شاهزادگان و حکام به سبب نوع تربیتی که دریافت کرده بودند چنین رفتاری را عادی میپنداشتند و در آن غرابتی نمیدیدند بلکه عکس آنرا عجیب میپنداشتند.  یعنی حتی حکام عادی تحت جبر محیط چنین ظالم شده اند.  تعلیمات رایج چنین حکم میکرد که کار دست هر آدم معمولی هم میافتاد چنین رفتار بدی نشان دهند.  سیاح نقل میکند که اگر استثنائاً حاکم ولایتی نیکرفتار باشد و ظلم نکند مردم پشت سرش میگویند عُرضه و اعتبار ندارد.  زیرا دیده اند که هرقدر حاکم شقی تر و ظالم تر باشد در نزد حکومت محترم تر و معتبر تر است.   سیاح از این بلای حماقت توده ها مینالد که ملایان هزار نوع جهالت را در ذهن توده ها تحمیل کرده و از تحمیق آنان سودها میبرند.  تربیت کنندگان مردم اینها بودند.  امروز که نیک مینگریم و وضع حال را با گذشته مقایسه میکنیم الحق میبینیم ارزیابی او چقدر دقیق بوده.  با اینکه امروز وضع لباس و ظاهر مردم بهتر از گذشته است ولی استمرار همان ذهنیت ها همچنان جاری بوده و مانع پیشرفت حقیقی و کمال مطلوب است.  بی شک دولت های خارجی نیز در این استثمار و تضعیف ملت شریک بوده اند.  در آنروزگار دخالت دو قدرت خارجی (دولتین فخیمه و بهیه) در رقابت با یکدیگر بوده که دستکم بالانسی را ایجاد کرده بود.  اما الحق امروز دو قدرت قاهره قوی شوکت لیکن با مرام واحده و نیت یکسان این آخرین مشکل را نیز حل کرده و جائی برای نگرانی باقی نگذاشته اند.  بی جهت نیست این روزها اخبار و احادیث متواتر است که در مدح و منقبت کشور چین کشف و چشم ها را خیره میکند.  حاجی سیاح کجائی تشریف بیاورید تماشا!

    

  • مرتضی قریب

ایدئولوژی

عادت

نظرات  (۱)

  • حبیب ابن على
  • جناب آقاى دکتر قریب : عادت شمارا خواندم همچون همیشه بسیار هوشمندانه وراست گفتار بود ایکاش دیگر فرهیختگان نیز پرواى آنرا داشتندکه باورها واندیشه ها و سنجه هاى خود را بروشنى ابراز میکردند دراین روزگار کرونائى که پشت همگان شکسته بسیارى ازباورها ى مردم نادرست درآمده وتکانه هاى شدید برگروشهاى آنها وارد گردید اینک بر شماخردمندانست است که راه را از چاه به مردم نشان دهید
    ٠واما دوست گرامى این روزها هر چه فکر میکنم در پایان به آنجا میرسم که در این سروده آمده است
    روزها فکر من اینست و همه شب سخنم…تاآنجا که میگوید مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا         یاچه بودست مراد وى از این ساختنم البته این سروده منسوب به حضرت مولاناست که من بسیار مشکوکم سنى متعصب و عارف و اشعرى آرى معناى زندگى یا بعبارتى معناى وجود چیست بارىمیدانید که سیاست و دین و هنر و فلسفه از بنیادیترین مسائلى است که ذهن و اندیشه فلاسفه را به خود مشغول کرده است افلاطون به حقیقت نهائى جهان محسوس اعتقادى نداشته ولى ارسطو بیشتر به تجربه و عالم محسوس وروزمره توجه داشته تجربى مذهبان امروز بیشترتمایل دارند که در جهته خلاف فلسفه افلاطون حرکت کنند یعنى عالم نا محسوس برایشان ناخوش آیند است مثلاً تجربیان میگویند عشق و ابدیت وتمایل به جهان غیر مادى از خصائص طبقه مرفه است و تصور بهشت که در آن کسى کار نمیکند و در آن غم و غصه وجود ندارد متعلق به  زحمت کشان خسته بوده که چیزى جز آسایش نمى خواهندحضرت مارکس که نه در زمان خود و نه امروزه فیلسوف و اقتصاد دان بزرگى نبوده بر ابن باور است-شاید تااندازه اى حق هم با او باشد-که مسائل فوق رو بنائى  و زیر بنا اقتصاد میباشد او هگل -که همراه کانت بزرگترین ایده آلیست آلمان میباشد- را بنفع خود مصادره نموده و ماتریالیسم دیالکتیک را ابداع نمود نظریه هاى مارکس نه بسیار علمى و تجربى بوده و نه عمیقاً فلسفى در درازاى تاریخ فلاسفه و دانشمندان تئورى هاى بسیار ارائه داده اند که امروزه بیشتر آنها بى ارزش میباشند مشکل در نظریات مارکس آنست که تعصب عجیب به نظریه هاى علمى خود داشته پوپر میگویداگر نتوان نظریه اى را نقض کرد اصولاًآن نظریه بى ارزش میباشد حتى مارکس مانیفست میدهد و بجد در وقوع انقلاب شرکت میکند این نوع تعصبات به استالین و مائو …مى انجامد و ملیونها کشته امید وارباشیم که خداوند ما را از بتهاى جهالت و خرافه و تعصب و حرص و آز برهاند

    پاسخ:
    بسیار عالی.  بهر حال چاره ای نیست که کم کم بهر مطلبی که شبه انگیز است پرداخته شود که بسیار مطلب از این نوع وجود دارد و عمر نوح میطلبد.  پس بهتر است یه اساسی ترین مقولات پرداخته شود که اگر اساس اصلاح شود سایر مسایل خردتر نیز خود بخود درست در خواهد آمد.  یکی از مشکلات ما بدفهمی های تلنبار شده طی تاریخ است که عادت ها مانع از گفتگو درباره آنها، چه رسد پروا در پی تغییر آنهاست.  سعی بر این خواهد بود که در هرحال در حد مقدور هم درباره آنها صحبت کنیم و هم تشویق برای اولین گام ها در راه تغییر آنها.  همواره عرض کرده ایم که فرضاً اگر فردا بهترین نوع حکومت های جهان بر این سرزمین حاکم شود و یا به تعبیر مؤمنین، حکومت آقا امام زمان مستقر شود، مادام که پس زمینه افکار مردم را خرافات تشکیل میدهد امیدی برای رستگاری نخواهد بود و طرفی نخواهیم بست.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی