فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

جاودانگی

چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۵۷ ب.ظ

جاودانگی

    پیرو مطلب قبلی درباره "تله پورتاسیون" ممکنست اینگونه تداعی کند که با این تکنیک میتوان به نوعی جاودانگی دست یافت.  انتهای فکر انسان را اگر بخوانید، ترس از مرگ است که سخت لانه کرده.  در یکی از مطالب پیشین نیز به مسأله مرگ اشاره کرده بودیم (مرگ و نگرانی ما، آبان 1397).  طبعاً ترس از مرگ ما را علاقمند به جاودانگی میسازد.  در مطلبی که قبلاً اشاره کرده ایم، اصل این علاقمندی و این تقاضا را زیر سوأل برده بودیم و نشان دادیم که هیچ سنخیتی با ناموس طبیعت ندارد.  شرط لازم برای جاودانگی، ثابت بودن وضع جسمانی وعدم تغییر است که این با اصل اساسی "تغییر" در تضاد است.  ضمناً چرا باید خود را موجود ویژه ای بدانیم که استحقاق جاودانه شدن داشته باشیم.  این "باید" از کجا میآید و چه سودی برای کائنات دارد؟  راستش را بخواهید، اگر برای کائنات سودی نداشته باشد اما برای شرکت های سودجو که دارد.  چرا که نه؟

    شرکتی در آمریکا وجود دارد که علاقمندان به جاودانگی را ناامید نمیکند.  توضیحات این شرکت مقرر میدارد که با دریافت حدود 200،000 دلار جسم متقاضی را بعد مرگ فریز کرده و تا مدت نامعلومی در شرایط دمای ازت مایع نگاهداری میکند.  البته در چنین دمائی، اغلب اجسام تُرد و شکننده میشوند که لابد برای آن فکری کرده اند.  اصولاً مرگ، بیزینسی سودآور است که لزوماً منحصر به کشورهای کاپیتالیستی نیست بلکه سود آن در نظام های دینی بیشتر بوده و گاه سر به جهنم میزند که در کشور خود شاهد آن هستیم.  اصولاً در اینگونه نظام ها، همه توجهات حول و حوش مرگ است و چیزی که جایگاه ندارد شادی و سرزندگی است.  ضمن اینکه ترس توده ها از مرگ، خود ابزاری در دست نظام برای کنترل آنها نیز هست.  باری، پیشنهاد شرکت مزبور اینست که در آینده که راه حل های پزشکی توسعه می یابند و بسیاری از بیماری ها درمان پذیر میشوند، جسم منجمد شده را دوباره به زندگی بازمیگردانند.  بد فکری نیست!  اما برای آنها که بودجه ای چنین گزاف ندارند، شرکت راه حل ارزان تری هم پیش پا گذاشته است و آن فریز کردن مغز است که انسانیت انسان در آنجا میگذرد.  آنها که این راه دوم را انتخاب میکنند عاقل ترند زیرا تمام شخصیت انسان و منش آدمی در مغز میگذرد و نه در جوارح دیگر و یا بقول قدیمی ها در قلب.  این شرکت، برای سادگی، سر را از تن جدا کرده و در حالیکه مغز هنوز درون جمجمه است یکجا آنرا فریز میکند.  طبعاً نسبت به راه اول فضای کمتری اشغال کرده و ارزانتر تمام میشود.

     اما آیا آنچه منِ من را میسازد فقط مادّه خاکستری مغز است؟  بنظر نمیرسد اینطور باشد.  آنچه شخصیت من را میسازد، نرم افزاری است که درون مغز جایگزین شده و با مرگ از بین میرود.  درست همانگونه که با خاموش کردن کامپیوتر تمامی حافظه فعال نیز از بین میرود.  هیچ راهی برای بازیابی محتویات RAM نیست مگر آنرا قبلاً جائی ضبط کرده باشیم.  متشابهاً بنظر میرسد که تنها راه بازگشت من به دنیای آینده، ذخیره حافظه مغز و آنچه منش و شخصیت مرا تشکیل میدهد باشد.  آنچه منش من یا من بودن من را در مغز تشکیل میدهد عبارتست از مجموعه کل خاطرات از زمان طفولیت تا زمان مرگ.  این اطلاعات همگی ناشی از تجربه های زندگانی که تحت تأثیر ژنتیک شخص صورت گرفته است میباشد.  لذا نسخه برداری از اطلاعات ژنتیک فرد در این راستا نیز امریست لازم.  چنانچه ژنتیک فرد منهای خاطرات، کپی برداری شده باشد مثل آنست که همان فرد را مجدد به زندگی بازگردانده باشیم اما در زمان و محل دیگری و تحت شرایط متفاوتی که طبعاً از خاطرات گذشته خود تهی خواهد بود.  اگر چنین کاری اصولاً امکانپذیر باشد، دیگر نیازی به منجمد سازی بدن فرد یا جمجمه وی نیست.  در اینجا بدن هیچکاره است.  بعبارت دیگر، اگر نرم افزار کپی شده فرد متوفی روی مغز شخص زنده ای پیاده شود، مثل آنست که صاحب آن شخصیت به زندگی بازگشته باشد.  هیچ نیازی به منجمد سازی بدن نیست.

     در یکی از مطالب قدیمی (افق جدید، اردیبهشت 1395)، اتفاقاً بحثی مرتبط با این مسأله داشته ایم.  آنجا از این احتمال بحث شد که شاید در آینده، حتی نیازی به پیاده سازی این خاطرات روی موجود زنده هم نباشد.  چه اینکه همه چیز در مغز میگذرد.  یک بوی خوش، محل خاصی در مغز را متأثر میسازد.  تماشای یک فیلم یا تأتر یا هر صحنه دیگری نیز، متشابهاً، محل دیگری از مغز را تحریک کرده و اثر بخشی خود را بجا میگذارد.  بعلاوه، سایر نرم افزارهای مغز درگذشتگان دیگر را میتوان در یک شبکه بیکدیگر متصل کرده و دوستان و خویشان، مانند زمان زنده بودن، همچنان با یکدیگر در ارتباط بوده و نوعی زندگی اصطلاحاً جاودانی را تجربه نمایند.  بسیاری از ابتکارات و اختراعاتی که امروزه شاهد آنیم، زمانی جز خواب و خیال و حداکثر نوعی گمانه زنی روشنفکری نبوده است.

     فهم این حقیقت که منش و شخصیت فرد در مغز و حافظه او مستقر است موضوع پیچیده ای نیست.  بسیار دیده یا شنیده ایم که فرد بسیار پیش از مرگ دچار زوال عقل میشود.  بطوریکه او خویشان و حتی فرزندان خود را نیز نمی شناسد.  در بدترین شرایط حافظه او بکلی پاک میشود و شخصیت او زایل شده و اصطلاحاً منِ او از بین میرود.  او حتی خود را هم بجا نمی آورد و اگر گم شود نمیتواند بگوید چه کسی است.  هیکل مادّی در این ماجرا نقشی بازی نمیکند.  

     نتیجه آنکه، راه برای گمانه زنی در این مسیر بسیار دراز است.  چه بهتر که در زمان حال زندگی کرده و گذشته را چراغی فرا راه آینده ساخت.  بیائید نیکوترین کاری که امروز برای خود و دیگران میتوانیم بجا آوریم انجام دهیم.

  • مرتضی قریب

جاودانگی

حافظه

مرگ

نظرات  (۲)

اگر قرار باشد شخص منجمد شده و پس از سالها به زندگی برگردد و اثری از نزدیکان خویش نیابد چندان با مردن تفاوتی نمیکند. چه اینکه پس از بازگشت به زندگی در دنیایی بسی مدرن تر چشم میگشاید و ممکن است بسیار زندگی برایش ناخوشایند باشد. پس میشود گفت این ایده از نظر من بقای عمر نیست. جاودانگی فقط یک راه دارد و آن هم از بین بردن روند پیری و اختراع روشی برای جوانسازی است. یعنی هر چند سال یکبار خودمان را جوان کنیم. این طور تمامی اطرافیان هم هستند و جوان میمانند و نکته مهم تر اینکه شخص با تغییرات جهان و مدرنیته آداپته میشود و مادامی که زنده است با جهانش ارتباط دارد و زندگی لذت بخشی خواهد داشت.

پاسخ:
بله اینکه فرد بعد 1000 سال زنده شود و دنیائی نامأنوس را ببیند و اثری از آشنایان خود را هم نیبیند با مردن هیچ فرقی ندارد و پولش را هدر داده.  اما ضمناً آن جوانی ابدی هم که شما میفرمائید امکانپذیر نیست و با یک اصل اساسی در تضاد است: اصل تغییر دائم!  همه چیز عالم علی الاطلاق بطور مداوم در حال تحول و تغییر است.  در دنیای مادّی لایتغیر وجود ندارد.  پس جوان بودن ابدی امکانپذیر نیست و نهایتاً شخص میمیرد درست مثل سایر اجزاء طبیعت.  اما اگر بدن مطرح نباشد جاودانگی بصورت دیگری ممکن است.  جاودانگی نام افراد شاخص در اجتماع.  مثلاً نام ارسطو همواره باقی خواهد ماند زیرا فرد شاخصی بوده.  افراد نیکوکار با نام نیک جاودانه خواهند بود و بد کاران با نام ننگ جاودانه خواهند شد.  از لحاظ عقلی هم که فکر کنیم، جاودانگی بدنی هیچ فایده ای برای هیچ کس ندارد.

بنا به اصل تغییر دایم که میفرمایید چنانچه نو شدن هر چند سال یکبار سلول ها را تغییر در نظر بگیریم با این اصل در تضاد نخواهیم بود. 

 پیر شدن و روند معکوس آن یعنی جوان شدن هر دو تغییر هستند.

پاسخ:
استدلال خوبیست!  اما توجه کنیم این حرف شما در یک سیستم بسته و ایزوله ممکنست درست باشد.  در یک سیستم بزرگتر دربرگیرنده آن، همه چیز رو به پیر شدن و اضمهلال است.
یعنی میشود پرسید این خوراک دادن به سلولها را تا کی و تا کجا میتوانیم ادامه دهیم؟  طبعاً با نابود شدن کره زمین توسط خورشید این روند قطعاً پایان میپذیرد.  اما طولانی کردن عمر درست است و کاملاً در اختیار بشر.  جاودانگی، همانطور که عرض شد، ناممکن است.  چیزی جاودانه وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد.  اگر حدسی دارید بیان کنید؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی