فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

تکرار و عادت

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۶ ب.ظ

تکرار و عادت

     تکرار میتواند اثرات نیک داشته و عادات خوب را نهادینه کند.  اما از جنبه بد آن نباید غافل بود که آنچه این روزها در کشور ما میگذرد همه حاوی اثرات ناهنجار تکرار است.    تبلیغات، حتی نوع خوبش، اگر مرتب تکرار شود نه تنها نتیجه مطلوب بدست نمیآید بلکه اغلب نتیجه عکس دارد.  نمونه آن اینهمه تبلیغات و پروپاگان باصطلاح دینی که از صدا و سیما و انواع و اقسام رسانه های مجازی و حقیقی پخش میشود خود باعث دوری مردم بویژه نسل جوان شده است.  اثرات منفی آن خود باعث انزجار از صدا و سیما شده و تماشاگران را، باعتراف گردانندگان آن، به کمترین میزان تقلیل داده است.  گویا تمرکز تبلیغات بر نسل جوان است که چه در مدرسه و چه از طریق کتب درسی و چه داستان و چه سینما و چه سایر تفریحات با بمباردمان تبلیغات، مغز او را شستشو داده آماده پذیرش هرچه میگویند بکنند و در این راستا حتی کودکان 3 یا 4 ساله نیز مجبور به تماشای کارتونهای تبلیغاتی سیستم هستند.  در حالیکه اگر چیزی فی نفسه خوب باشد خود بخود همگان را بسوی خود جذب کرده نیازی به تبلیغ نیست.  کسی که حقیقت را یافته باشد نیازمند تبلیغ نیست!  اما برای پذیرش دروغ حتماً نیازمند تبلیغ هستیم.  برای تفهیم وجود خورشید به دانش آموزان نیازی به تبلیغ و تحمیل نیست زیرا عدم اعتقاد به وجود خورشید جدی گرفته نمیشود و با حبس و شکنجه و اعدام هم مواجه نمیشود. 

     آیا از آب مفید تر و حیات بخش تر سراغ دارید؟  اگر فقط چند روز این مایع زندگانی به بدن نرسد مرگ فرا میرسد.  اما همین مادّه حیاتی، چنانچه در آشامیدن آن افراط شده و شخص، خلاف قاعده، مکرر در نوشیدن آن افراط کند چه بسا به مرگ بیانجامد.  اگر افراط در نوشیدن آب چنین است پس درباره مواد سمی چه باید گفت.  این روزها پزشکان درباره استنشاق هوای آلوده و مکرر شدن روزهای آلوده در شهرهای بزرگ مرتب هشدار میدهند.  سالهای سال است این مسأله ادامه دارد و کاری برای حل آن نمیشود.  درمان آن، هزینه کردن در ساخت اتوموبیل های با کیفیت و تکمیل سامانه حمل ونقل شهری است.  اما زیانی که از بابت بی توجهی به هشدارها به مسائل معنوی وارد میشود بسیار بیشتر است.  مادام که اندکی دروغ لابلای گفتار باشد ممکنست اثربخش بوده اما تکرار مداوم آن اثربخش نبوده بلکه اثر معکوس دارد ودیگر کسی به حرف راست نیز باور نخواهد داشت.  یک پدیده جالب اینست که اگر در دستگاه حکومتی دروغ قاعده شود و هر آنچه میگویند دروغ باشد، نتیجه نهائی هیچ تفاوتی با صداقت کامل ندارد.  چه اینکه مردم میدانند هرچه حکومت میگوید کافیست عکس آنرا در نظر بگیرند و لذا همواره خبر راست از تبلیغات حکومت استخراج میگردد.  مشکل آنجاست که راست و دروغ درهم بیامیزد و تشخیص را برای توده ها دشوار سازد.  

    گاهی "تکرار" برخی کارها چنان در بافت فرهنگی عجین میشود که تشخیص حقیقت امور را دشوار میسازد.  دود برخاسته از کبابی که روی آتش برشته میشود آب از دهان اطرافیان سرازیر کرده و لذت استشمام آن اشتها را زیاد میکند.  در میهمانی های بزرگ یا عروسی ها که بره یا حیوان دیگری درسته روی آتش بریان میشود نه تنها در تماشاگران ایجاد ناراحتی نمیکند بلکه با لذت نگاه میکنند.  اگر پول کافی داشته باشید و برای خرید گوشت به دکان قصابی رفته و با لاشه سلاخی شده حیوان روبرو شوید نه تنها در شما احساس بدی تولید نکرده بلکه از خرید خود مشعوف هم میشوید.  اغلب به دقت به کار قصاب نگاه کرده مبادا از بخش های نامرغوب لاشه دریده بخواهد بشما بدهد.  این تماشا نیز در شما و دیگران احساس بدی ایجاد نکرده بلکه تولید لذت هم میکند.  ریشه این احساسات "تکرار" است که از اولین روزهای زندگی آغاز شده در سرتاسر عمر ادامه دارد.  اما از آنسو نگاه کنید که چه احساسی از موارد زیر دست میدهد.  چطور است که از استشمام بوی بدن سوخته مجروحین یا مقتولین یک آتشسوزی احساس اشمئزاز دست میدهد.  چطور است که دیدن بدن های سوخته و نیم سوخته انسان ها در یک سانحه آتشسوزی ما را بدحال کرده نگاه خود را برمیگردانیم و دوربین خبرنگاران آنرا نشان نمیدهد.  چطور است که طاقت دیدن صحنه های سلاخی شده بدن انسان توسط داعش و سربریدن توسط گروه های همفکر را نداریم.  اینها همه در حالیست که بدن ما با بدن حیوانات از لحاظ زیستی هیچ تفاوتی ندارد.  اما چرا اینهمه احساسات متناقض در ذهن؟  بنظر میرسد علت اصلی همانا "تکرار" است که بدنبال آن عادت ظاهر شده و کم کم نهادینه میشود.   

     اثرات "عادت" در بسیاری از امور زندگی و امور فکری ما نهادینه شده و ترک آن مشکل مینماید.  اصولاً حتی تشخیص وجود آن نیز ممکنست بسیار مشکل باشد.  حکایت زیبائی در گلستان سعدی هست که بیماری برای درمان چشم نزد بیطار رفته و او همان قطره ای را در چشم بیمار میریزد که در چشم چارپا میریخت و در نتیجه بیمار کور میشود.  هیچ به ذهن ما در دوران تحصیل خطور نکرد که این داستانی سراسر خیالی است و شاید مثل پاره ای از دیگر داستانهای سعدی ساختگی باشد.  مگر چشم چارپا با چشم ما تفاوتی دارد؟  خود سعدی با صداقت میگوید: "جهاندیده بسیار گوید دروغ!".  ریشه این تصورات غیر عادی برمیگردد به این نکته محوری که انسان خود را تافته جدا بافته تلقی کرده و خیل عظیمی از عادات غلط حول و حوش آن شکل میگیرد.  از دوران کهن بگیرید که زمین را مرکز کائنات و آدم خود را اشرف مخلوقات پنداشته تا امروز که آنچه بر بستر این سیاره وجود دارد و آنچه در زیر زمین مدفون است همه را برای خود پنداشته و ابداً حقی نه برای سایر موجودات قائل است و نه کوششی برای حفظ و بقای منابع طبیعی از قبیل جنگل ها و آبهای زیرزمینی و دریاها و دریاچه ها مبذول میدارد.  توجه ندارد و به هشدارهای خردمندان نیز گوش نمیدهد که این کج پنداری ها نهایتاً خود عاملی برای فنای او محسوب میشود.

      شگفت انگیز است که چه مایه از سنت های ما در سایه تکرار شکل گرفته.  تکرار نه فقط در نسل ما بلکه در نسل پیش از ما و نسل های پیشتر از آن.  بی شک بسیاری از این سنن مفید بوده و در عصر جدید بصورت قانون مدون شده و لازم الاتباع گردیده است.  تا وقتی با مشکلی جدی مواجه نشده ایم همه چیز روبراه است و پرسشی پیش نمیآید.  در حالیکه امروز رشد جمعیت و تبعات ناشی از آن جامعه جهانی را با مشکلاتی روبرو ساخته که رفع آنها جز با تجدید نظر در ذهنیات ما و آنچه در اثر تکرار مکررات بصورت واقعیات بدیهی جلوه کرده امکان ندارد.  زمانی را تصور کنید حدود یک میلیون سال پیش که جمعیت انسانی بسیار کم و پراکنده بود.  البته همانها هم که بودند اجباراً بصورت گروهی زندگی میکردند تا از یکدیگر در برابر طبیعت وحشی پشتیبانی کنند.  اما فرض کنید یک آدم شجاع تصمیم میگرفت یکه و تنها در قلمروئی پهناور زندگی کند.  در اینصورت هیچیک از اصطلاحاتی که امروز میشناسیم آنروز رایج نبود.  چیزی بنام مالکیت و سند مالکیت معنا نداشت، استفاده بی رویه از آبهای زیرزمینی و بریدن درختان جنگلی و آلودگی هوا و حفظ محیط زیست و خیلی چیزهای دیگر بی معنا بود.  حتی حوزه اخلاقی نیز بی معنا بود، مفاهیمی از قبیل دزدی، صداقت، امانتداری، جنگ و صلح، نوازش یتیم، مبارزه با نفس امّاره، و خیلی چیزهای دیگر از این دست کاملاً بی معنا و نامفهوم بود.  اما ترس از طبیعت واز تنهائی و تاریکی وجود داشت که موجد تخیلات ذهنی و اولین بارقه های پناه بردن به ارباب انواع و موجودات قدسی است.  همین بخش اخیر در گروه هائی که با هم زندگی مشترک داشتند نیز با همین شدت رواج داشت که سرچشمه زندگی معنوی انسانها شد.

     تکرار در نظام های بسته ایدئولوژیک اهمیتی ویژه دارد و فضا در چنین محیط هائی آکنده از تبلیغات ایدئولوژیک یکسویه است و به تنها چیزی که اهمیت نداده و در تعالی آن کوششی  نمیشود همانا اخلاق است.  میدانیم که هسته مرکزی همه ادیان، اخلاق است و مؤسسین آنها معترفند که برای ترویج آن کمر همت گماشته اند.  اگر اخلاق را از ادیان جدا کنید، باقیمانده چیزی جز مقداری مناسک و قدری مابعدالطبیعه نمیماند.  اما نکته بسیار مهم اینست که اخلاق هیچ رابطه ای با ادیان رسمی نداشته و مخلوق ادیان نیست بلکه از طلوع بشریت همواره وجود داشته و با او به تکامل رسیده است.  اخلاق بر مبنای مصالح و منافع مشترک آدمها در زندگی گروهی که داشته اند بوجود آمده و از دوران اولیه بطور طبیعی ساخته و پرداخته شده و در ذهن آدمیان نهادینه شده است.  بسیار دیده ایم کسانی را که به هیچ دین رسمی پایبند نبوده ولی نمونه کامل اخلاق هستند، هرچند نظام های دینی سعی در تخریب شخصیت آنان دارند.  در طی زمان آنچه محور اصلی ادیان میگردد همانا ترویج کیش شخصیت است و مکارم اخلاق رو به فراموشی میگذارد.  شاید بودا از معدود راهنمایانی بوده که تسلیم فشار کاهنینی که دور و بر وی را گرفته بودند نشد و نخواست خود را فرستاده آسمانی معرفی کند مبادا مجموعه اخلاقیات وی تحت الشعاع کیش شخصیت واقع شده و مکدر گردد.  

     همانطور که اشاره شد اخلاق متأثر از شرایط زندگانی است و همراه با زمان متکامل میگردد.  دروغگوئی از این حیث بار منفی دارد که روابط جامعه را مختل میسازد و سود عمومی را کاهش میدهد.  اگر در آینده چنان شود که با نصب ریزتراشه ها زیر پوست بدن، خود بخود دروغ فرد با بوق یا تغییر رنگ به مخاطب اعلان شود ممکنست تدریجاً لفظ دروغ از ذهن جامعه پاک شده و دستورات اخلاقی مربوطه بی اثر گردد.  ادبیات نیز به مرور با تغییرات جامعه متحول میشود.  مثلاً امروزه وقتی مسئولین به مردم "قولی" میدهند، خود بخود توده ها میدانند که بر آب است و قول و پیمان ارزش اصلی خود را از دست داده است.  جالب اینست که با دو فرهنگ لغات متفاوت روبرو هستیم یکی برای حکومت کنندگان و دیگری برای مردم.  مثلاً واژه "دستگیری" نزد مردم به معنای مصطلح آنست یعنی بازداشت کردن فرد خاطی و محاکمه و تنبیه وی.  اما یک معنای دیگر آن در مضامین دینی وجود دارد که عبارتست از پیدا کردن افراد مستحق و بی نیاز ساختن آنها بطوریکه همسایگان متوجه نشده و آبروی دستگیرشدگان حفظ شود.  مثل دستگیری از افراد ضعیف و نیازمند.  در بسیاری از اخبار میشنویم و مشاهده میشود که اختلاسگران بزرگ و عاملین رشوه های نجومی و زمین خواران و متجاوزین به کوه و در و دشت و مأموران خاطی دستگیر شده اند.  اما خبری از اقدامات بعدی و سیاست این افراد شنیده نمیشود.  در حالیکه این "دستگیری" از نوع دوم آنست که از آنها استمالت و دلجوئی شده رضایت شان جلب میگردد.  دستگیری نوع اول معمولاً برای افراد خرده پاست که فشار اقتصادی آنها را مستأصل ساخته و با دزدیدن مرغ یا گوسفندی از همسایه، نه تنها آبروی خود را بر باد میدهند بلکه به اشد سزای قانونی و شرعی عمل خود نیز میرسند.  اطلاع از این دو قاموس متفاوت لغات در سایه تکرار جریانات مشابه، به کاهش نارضایتی ها و افزایش آرامش کمک شایان میکند.

مختصر آنکه، به موضوعات "تکرار" و "عادت" باید قدری عمیق تر نگریسته شود.

 

  • مرتضی قریب

تکرار

عادت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی