فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

جبر و اختیار

دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۰۶ ب.ظ

جبر و اختیار

   موضوع حاضر، یکی از مسائل اساسی و در عین حال پیچیده فلسفه میباشد.  بنابراین نباید توقع داشت که در چند پاراگراف موضوعی بدین اهمیت و گستردگی، حق مطلب ادا شود.  در ادامه سعی خواهد شد با استنباطی که از مباحث دانش روز کسب کرده ایم، بدون گم شدن در پیچ و خم های دور و دراز گفتارهای فلسفی، نوری هرچند اندک بر این مقوله بیفکنیم. برای برخوردی سیستماتیک، اجازه دهید بررسی خود را به دو پهنه جمادات و جانداران بشرح زیر اختصاص دهیم.

1- جمادات: 

    اگر به اکثریت معتقد باشیم، باید گفت کل جهان ما مختص همین حوزه جمادات است.  به اعتبار اطلاعات فعلی، حجم جانداران روی کره زمین در مقایسه با توده کلی جماد در جهان چیزی نزدیک صفر است.  البته گفته میشود، و حکمت نیز چنین اقتضا میکند، که کرات مسکون دیگری با زندگی جانوری محتملاً  در جاهای دیگری از کیهان وجود داشته باشد.  که اگر هم چنین باشد، بازهم نسبت یاد شده چندان تغییری نخواهد کرد.  لذا از یک دید فرا کیهانی، جهان ما جهان جمادات است که فراوانترین عنصر (جوهر) آن همانا هیدروژن حدود 75% و هلیوم حدود 25% میباشد.  سایر عناصر جدول تناوبی فوق العاده ناچیز است و فراوانی آنها در کره زمین نباید ما را باشتباه اندازد.  

    بنابراین به هر نتیجه ای که درباره جبر و اختیار برسیم، میتوان فرض کرد که نتیجه ای درست برای کل عالم است.  اکنون پرسش اینست که درون عالم آزادیست یا جبر حکم فرماست.  باید یادآور شویم که آنچه از جبر به ذهن تداعی میشود خود بخود از روابط علت و معلولی (علّی) سرچشمه میگیرد.  پیشتر گفتیم که پدیده های جهان در قالب شبکه رویدادها بهم مربوطند و اگر پدیده های همزمانی (coincidence) را استثناء کنیم، غالب حوادث از نوع علت و معلولی اند.  بنابراین آنچه وجه رایج در جهان است همانا جبر است و دنیای جمادات تحت سیطره جبر است.  در نبود روابط علّی و جبر، شکل گیری دانش بشر ممکن نمیشد.  تمام پیش بینی های علمی بر همین اساس صورت میگیرد.  استفاده از آمار و احتمالات (شانس) ناقض این نتیجه نیست چه اینکه آمار، جبران کننده نقص اطلاعات ماست و اینجا جنبه بنیادی ندارد.

   در دنیای اتم و ذرات بنیادی، اوضاع به وجه دیگری است.  در اینجا علّیت آنطور که در دنیای بزرگ مقیاس (که شامل حال میکروب و باکتری و غیره هم هست) کار میکند، در این حوزه کارگر نیست.  قبلاً مثال هائی از رادیواکتیویته آورده بودیم.  بنابراین اگر میل داشتید میتوانید آنرا اختیار یا "آزادی اراده" برداشت کنید.  حال اگر جهان بزرگ مقیاس ما از تجمع همین ذرات بنیادی تشکیل شده باشد آیا نباید نتیجه گرفت که در جهان بجای جبر، آزادی حکمفرماست؟  مگر این ذرات بنیادی حاملین شانس و اقبال نیستند؟ خیر! بگمان نگارنده چنین نتیجه ای درست نمینماید.  واقعیت این است که جهان ما حاصل "کُپه" شدن ماده است.  توگوئی تجمع ماده باعث بی اثر شدن آزادی ذاتی و به زبان دیگر باعث هویدا شدن "علیت" میگردد.  مثال خوبی از این دست که بتواند مشابهتی با این جریان داشته باشد را در "حرکت براونی" دیده بودیم.  ذرات بسیار ریز گرده بسبب کم بودن جرم، تحت تأثیر حرکات تصادفی مولکولهای آب دچار قدم زدن تصادفی میشوند.  در حالیکه برگ کوچکی که در حوض آب افتاده چنین تحت تأثیر قرار نخواهد گرفت.  اولاً منتجه نیروها بسیار کوچک و ثانیاً جرم زیاد برگ توأماً مانع از حرکت خواهد بود.  به مثال دیگری که قبلاً هم ارائه کرده بودیم توجه کنید.  یک اتاقی داریم خالی از هوا و سپس از طریق دریچه ای هوا با فشار جوّ وارد اتاق میشود.  ادعا میکنیم که هوا نیمی از اتاق را پر میکند و نیم دیگر خلاء کامل است.  آیا باور میکنید؟  ابداً خیر.  زیرا آنچه همواره از روابط علت و معلولی ناظر بوده ایم حکم میکند که کل اتاق بطور یکنواخت از هوا پر شود.  اما میدانیم که هوا مثل هر گاز دیگری، تجمع تک تک مولکولهاست.  حال اگر هوای وارد شده فقط حاوی 2 مولکول باشد، شانس خوبی باندازه 50% وجود دارد که نیمی از اتاق خلاء کامل باشد.  آیا چنین چیزی عجیب نیست؟  ابداً.  اگر هوا شامل 3 مولکول باشد، این احتمال کمتر شده و میشود 25% که هنوز هم قابل توجه است.  خواننده کنجکاو خود حساب کند که در شرایط متعارف این احتمال چقدر میشود.  واقعاً صفر نمیشود ولی از هر عددی که تصور کنید کوچکتر است!  علیّت اساساً یک امر بدیهی و به زعم برخی فلاسفه "از پیشی" نیست اما در جهان کپه شده ای که ما زندگی میکنیم وجه رایج و غالب است.  از همین رو، ذهن ما فقدان علیت را نمیتواند هضم کند زیرا دنیای بزرگ مقیاسی که ما در آن زندگی میکنیم به وجود علیت عادت کرده ایم..

2- جانداران:

    سهم جانداران، اعم از انسان و سایر جانوران، بخش بسیار ناچیزی از جهان مُدرک را تشکیل میدهد.  معهذا چون ما انسان ها خود را خیلی مهم میدانیم و تصور میکنیم اصلاً جهان بخاطر ما و برای ما آفریده شده، خود را ملزم میدانیم درباره آن اندیشیده و پاسخی داشته باشیم.  آنچه جانداران را از جمادات متمایز میکند آگاهی و شعور است که گاهی متشابهاً روح هم نامیده میشود، والّا بدن جانداران همچنان مقهور جبر است و از این لحاظ تفاوتی با دنیای جمادات ندارد.  آنچه ماده و فیزیک جانداران را تحت تأثیر خود دارد نه تنها مسأله ساده شیمی است بلکه عواملی مانند ژنتیک، جغرافیا، و سایر عوامل طبیعی میباشند.  پس، از این حیث، مطلب همانست که در بخش اول گفتیم.  بعبارت دیگر، آنچه در وهله اول بر زندگی همه جانوران سایه انداخته است جبر است که از آن گریزی نیست.  پدری که همسران متعدد دارد، طبعاً فرزندان او باعتبار مادر میتوانند ژنتیک بسیار متفاوتی نسبت به برادران و خواهران ناتنی داشته باشند.  شجره نامه ها سنتاً همه برمبنای پدر و اولاد ذکور است در حالیکه 50% نیز از مادر سهم میبرند و شجره نامه های واقعی باید با قید هردو یعنی پدر و مادر باشد.  آیا آینده فرزندی که در محرومترین نواحی سیستان و بلوچستان متولد میشود با آینده همان طفل اگر والدین او وی را در یکی از کشورهای برخوردار در غرب متولد کنند یکسان است؟  اینها چیزی نیست که فرد بر آن اختیاری داشته باشد.  جبری که در اینجا بر جامعه انسانی حاکم است از نوع آن جبر دنیای جمادات نیست بلکه بمنزله اینست که وضع امروز ما نتیجه قهری اعمال گذشتگان ماست.  نوع حاکمیت های سیاسی در هر جامعه ای احتمالاً ریشه در این نوع از جبر را دارد.  پس در تقریب اول، آنچه درباره جانداران درست است همانا نظریه جبر است.  

   اما از سوی دیگر، ما انسانها خود را در تصمیم گیری های خود آزاد احساس میکنیم.  اگر منظور از آزادی امور پیش پا افتاده ای نظیر این باشد که مثلاً الان میتوانم دستم را بلند بکنم یا نکنم و در این امر کاملاً مخیرم، بله در این صورت میتوان ادعا کرد که اجباری وجود ندارد و اختیار حاکم است.  با این تلقی و در این محدوده انسان مختار است و آزادی عمل کامل وجود دارد.  اما در محدوده ای وسیعتر، همانطور که در بالا عرض شد، عوامل زیادی که در کنترل فرد نیست مسیر زندگی او را کانالیزه کرده و سمت و جهتی خاص پیش روی او میگذارد.  او میپندارد که با اختیار خودش این مسیر را انتخاب کرده در حالیکه نه تنها خُلقیات والدین بلکه آباء و اجداد وی و جغرافیای محل تولد و حجم عظیم فرهنگی که پیش از او شکل گرفته همه و همه در شکل گیری شخصیت او و اصطلاحاً سرنوشت آتی او کاملاً مؤثرند.  پس آیا راه فراری از جبر نیست؟  چرا، احتمالاً وجود دارد.  گاهی در خواب دچار کابوسی وحشتناک شده و ضربان قلب همراه با آدرنالین بالا رفته، عرق بر پیشانی نشسته خود را در دو قدمی مرگ احساس میکنیم.  از فرط وحشت تکانی بخود داده بیدار میشویم شاکر از اینکه از کابوس نجات یافته ایم.  ما همواره زنجیرهای آهنینی که بر دست و پایمان افتاده باشد را حس میکنیم و میتوانیم خود را از آنها رها کنیم.  اما بند های محکمی که ذهن را به زنجیر کشیده چه؟  ما معمولاً آنرا نه احساس میکنیم و نه از وجود آن با خبریم.  بدترین زندان، زندان ذهن است.  اینجا منظور از ذهن متشابهاً شعور، آگاهی، روح، نفس و هر آنچه که نقش نرم افزار بدن را بازی میکند مورد نظر است.  همه از وجود چنین واقعیتی آگاه نیستند بلکه فقط معدودی از عقلای هر جامعه بی نام یا تحت نام فیلسوف، دانشمند، حکیم، عارف ممکنست بدان وقوف داشته باشند.  برای خلاصی از جبر باید تکانی بخود داده از کابوس هزاران ساله بیدار شد.  یا شخص خود به صرافت افتاده باید از خواب برخیزد یا آن معدود فرهیختگان کمکش کنند.  لذا در این محدوده وسیع زندگی که سرنوشت شما قلم خورده است، تنها مفرّ آزادی، دادن تکانی شدید بخود (شوک) و پاره کردن زنجیرهای فکر است.  لحظه ای بحرانی فرا میرسد که باید همه ذهنیات را بر زمین ریخته، احتمالاً معدودی درخشنده ها را حفظ کرده و جای خالی باقی با تأمل و تدبر و دقت در روزگار بتدریج پر گردد.  بنابراین اگر اختیاری باشد، منحصر به حوزه ذهن است که در موارد نادر فرد میتواند تار و پود های متصلب را پاره کرده خود اختیار آنرا در دست بگیرد.  اینکه بتوانید فارغ از قیود و قواعد و قالب های زمانه خود بیاندیشید خود نشانه اختیار و آزادی اراده است.  پس شاید در حوزه اندیشه قاعده همانا جبر باشد و اینکه میگویند "بر اندیشه گرفت نیست" موکول به شرایط استثنائی باشد.  با اینکه در عالم، جبر حاکم است معهذا میل داریم بنا به خصوصیات انسانی خود فرض کنیم "درون عالم آزادی است" و آنرا بعنوان یک تکنیک بپذیریم.  زیرا فقط در اینصورت است که میتوان برای وجود خود در عرصه گیتی توجیهی قائل شده بدان دلخوش و امیدوار بود.  پذیرش آن پیشرفت را میسر میسازد.  ضمناً تأکید میکنیم که پذیرش جبر به معنای قبول تقدیر نیست.  قبلاً مثالی راجع به سقوط سنگ آسمانی عظیم زده بودیم که اگر 500 سال پیش اتفاق می افتاد، نابودی زمین مقدّر میبود.  اما اگر امروزه بخواهد اتفاق افتد، با نابود کردن آن پیش از برخورد میتوان جلوی تقدیر را گرفت.

    انتقادی که بر این شیوه فکری مطرح شده میتوان وارد ساخت اینست که فرض کنید ثابت کردیم که استثنائاً انسان دارای آزادی مطلق است و دستکم در اندیشه و افعال خود مختار است.  منتقد ما ممکنست بگوید با همه این احوال مگر در سیر کلی حرکت کیهانی تفاوتی میکند که ما چگونه باشیم؟  مگر چه تفاوت دارد که ما حس کنیم آزادیم ولی واقع امر آزاد هم نباشیم؟  مگر مهم حس و احوال ما نیست؟  مگر در انیمیشن های فضای مجازی از گذاردن یک کاسکت بر سر و رفتن به دنیای مجازی همان احوال خوب بما دست نمیدهد؟  این ها پرسش هائی است که جوابش را نمیدانیم. شاید جا دارد در آینده جداگانه بدان پرداخته شود:  موضع ما در جهان بزرگ چیست؟

نظرات  (۲)

  • بسمه تعالى
  • دوتن از بزرگان فلسفه غرب که از بنیان گذاران ایده آلیسم آلمان نیز بوده اند ایمانوئل کانت و فردریک هگل میباشند کههرکدام داراى دستگاه فلسفى کاملى بوده و شگفت آنکه هر دو مغلق گو و پر مدعا نیز بوده اند کانت میگوید دستگاهفلسفیش بطور کامل تمام مسائل ما بعدالطبیه را حل کرده ودیگر دراین باره چیز لاینحلى باقی نمانده و هر دومعتقدند که مدرکات حسى ماناتوان از شناخت حقیقت جهان و تفسیر آن میباشد هگل  میگویددر جهان هستى فقطشدن است که داراى اهمیت است سکون محال و معادل مرگ است هگل که با اشراق نیز آشنا بوده بنیاد فلسفى خودرا که تا اندازه اى از حکماى یونان اموخته بود با تضاد و تناقض در هم آمیخته و دیالکتیک نامیده میگوید از طریقحس نمیتوان به حقیقت اشیاء  پى بردودیالکتیک یعنى اصالت دادن به ماوراء محسوسات ٠اصل علیت قادر به تفسیردرست حقیقت و جهان هستى نیست بر این اساس ما نمیتوانم به آخرین حلقه علت در توضیح جهان دسترسى پیداکنیم و همچنان با دسترسى به علت نهائى باز هم سؤال از خود علت نهائى وجود خواهد داشت -هم چنانکه سلسلهاعداد صحیح طبیعى تا بینهایت ادامه دارد و نهایتى براى آنان متصور نیست-وفلسفه اى که بر اساس اصل علیت بناشده فلسفه نیست زیرا تأکید بر اصل علیت کار علم است در حالی که فلسفه میبایست جهان را تفسیر کند و براىتفسیر و توضیح جهان باید به دلیل و نتیجه روى آورد نه اصل علیت و کانت هم میگوید شئى فى نفسه و حقیقت براىانسان قابل درک نیست بطور کلى ایده آلیستها و ماتریالیستها با اختلافات بسیار زیاد با یکدیگر و در درون خود و باطیفهاىگسترده در جهت مخالف یکدیگر قرار دارند ٠ایده آلیستها براى حس و ماده اصالت قائل نیستندو بقولافلاطون ماده نا پایدار و متحرک و متغیر و فانى است لذا شناخت بر آن تعلق نمیگیردو فقط غیر ماده ؟است که نشئهاى از واجب الوجود داشته و اصیل میباشد از آن سوى ماده گرایان سواى ماده که شناخت آن بصورت شهودى وحسى میباشد هیج چیز دیگر را اصیل نمیدانند در حقیقت آن چیزى را که ذهن وروح وروان و غیروها  مینمایم تماماًنشئه اى از اطوار ماده میدانند
  • این چیزهاى بدیهى را که همه میدانند از آن جهت اوردم که مسأله جبر و اختیار پیوندى نا گسستنى با فلسفه و عقلمحض و علم دارد جبر مطلق و اختیار مطلق با وجود قادر متعال اجتماع متناقضین است و بهمین دلیل بعضى حداوسط را گرفته وبه لاجبر و لا اختیار بل امر بین الامرین باور دارند غافل از اینکه این شق  سوم هم مشکلى برمشکلات آن دو میافزاید
  •  واضحتر بگوئىیم هر انسانى که از مادر زاده میشود  هیچ گونه اختیارى و دخالتى براى آمدنش ندارد و همینطوربراى مرگش پس زندگى یکنفر لمحه و لحظه ایست بین دو اجبار حال ببینیم در این لمحه و لحظه اختیار ى از خود داردفرض بگیرید  کودکانى از مادر معلول ونابینا و باضرایب هوشى معین و در کشورى معلوم و معین بدنیا بیایند آیاسرنوشت آنها بیک نوع رقم خواهد خورد آیا کودک معلول میتواند قهرمان ورزشى شود و یا نابینا میتواند نقاش خوبى  بشود آیا کودک جهان سوم با کودک جهان صنعتى پیشرفته یک سرنوشت دارند؟حال این مثالها بیشمارند باز هم اگرتصادمات و جنگها و مرگ و میرها ى با مفاجات را بر آنها بیافزائیم دیگر در زندگانى چه اختیارى براى ما میماندجز آنچه که که در طبیعت حیوانى ما نهفته است مثل خور و خواب …که آنها هم در اصل علیت قرار  میگیرند
  • بنا بر این جبر و اختیار نیز در زمره مسائل ذهنى که نمیتوان به آن پاسخى همچون مسأیل ریاضى داد قرار دارد 
  • گاهى میبینیم دوستان باورهاى کاذبى دارند که این معنى از آن بر میاید که   دانش وخردمندى و عقل  محضهیچگونه پیشرفتى نداشته اند این درست است که دانش بشرى هر چه پیشرفت میکند میبینید نادانسته هاى او بیشترمیشود اما باید دو چیز را در نظر بگیرید یکم آنکه نا دانسته هاى امروز ما همانها نیست که در گذشته بوده بعبارتىامروزه بسیارى از اسرار و رموز جهان هستى در زیر لواى دانش و تکنو لوژى مکشوف گردیده و دوم اینکه اگر نادانسته هاى بسیار وجود دارد بدان معنا نیست که طرف مقابل پاسخ مسائل مطروحه نظرى همچون جبر و اختیار وشئى فى نفسه و حقیقت و بى نهایت و معنى زندگانى و غیره را داده علم و دانش امروزه اگر هیچ قدمى بجلو برنداشته و اکتشاف و اختراعى نکرده-که کرده-ولى توانسته با دانش ریاضى و فیزیک ثابت نماید که مطلق گرائى وعرفان نظرى وخرافات و چیزهاى دیگر از این نوع مزخرفات و  بى ارزشى بیش نیست جناب دکتر میدانید من هیچندان عاشق ما بعدالطبیعه و موضوعات نظرى هستم امیدوارم در اینده مقاله اى مرقوم فرمائید که در آن در حد توانخود به تناقضات و لا طائلات مدعیان حل مسائل مابعدالطبیعه از زمان فیساغورس و تالس و افلاطون  تا هگل وکانت و دکارت و  هایدگر اشاره اى بشود و روشن شود که در مابعدالطبیعه نه تنها  گروه گشائى نشده و یک نانو همبجلو نزفته و  منجمد مانده و حقه مهر بر آن نام و نشان است که بود و  در مقابل دانش شهودى و تجربى لا اقل درجریان ودر حرکت میباشد
  • بسمه تعالى
  • دوتن از بزرگان فلسفه غرب که از بنیان گذاران ایده آلیسم آلمان نیز بوده اند ایمانوئل کانت و فردریک هگل میباشند کههرکدام داراى دستگاه فلسفى کاملى بوده و شگفت آنکه هر دو مغلق گو و پر مدعا نیز بوده اند کانت میگوید دستگاهفلسفیش بطور کامل تمام مسائل ما بعدالطبیه را حل کرده ودیگر دراین باره چیز لاینحلى باقی نمانده و هر دومعتقدند که مدرکات حسى ماناتوان از شناخت حقیقت جهان و تفسیر آن میباشد هگل  میگویددر جهان هستى فقطشدن است که داراى اهمیت است سکون محال و معادل مرگ است هگل که با اشراق نیز آشنا بوده بنیاد فلسفى خودرا که تا اندازه اى از حکماى یونان اموخته بود با تضاد و تناقض در هم آمیخته و دیالکتیک نامیده میگوید از طریقحس نمیتوان به حقیقت اشیاء  پى بردودیالکتیک یعنى اصالت دادن به ماوراء

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی