فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

ضحاک ماردوش

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۰۳ ق.ظ

ضحّاک ماردوش

   ضحاک ماردوش منفورترین شخصیت در میتولوژی ایران باستان است.  بر شانه هایش دو مار برآمده است که طبق افسانه ها محل بوسه اهریمن بود.  مار ها مرتب آزارش میداد و تنها چیزی که مارها را آرام میساخت خوراکی بود از مغز جوانان.  لذا هرروز دو جوان میبایستی کشته شوند تا مغز آنان طعمه مارها شده و مزاحم ضحاک و ادامه حکمرانی او نشوند.  این تصویری نمادین در فلسفه ایران کهن بود تا رابطه ستمگر با مردم نشان داده شود.  نشان دهد که یکی از شاخصه های حاکم ستمگر تشنگی برای خون جوانان است و اینکه چگونه توده ها آن را برنتابیده و در جستجوی کاوه آهنگر به این دور باطل خاتمه میدهند.  اصولاً فلسفه کهن بیشتر فلسفه ای نمادین است و نمادها اثری عمیق و اهمیتی بسزا دارند.  مثلاً الهه ها و خدایان در فرهنگ های کهن دارای بال بودند چه مردوک خدای میانرودان و چه اهورامزدا خدای ایرانی و چه حتی بسیار کهن تر از همه اینها، نوت خدای آسمان در مصر مجهز به دو بال همچون پرندگان بودند.  بعدها همین نماد به فرشتگان و کرّوبیان در ادیان ابراهیمی تسری پیدا کرد.  زیرا جایگاه این موجودات مقدس و نامیرا آسمان است و لازمه زندگی در آسمان داشتن ابزار پرواز، یعنی مطابق علم زمانه، دو عدد بال است.  چرا آسمان؟ مگر زمین ایرادی دارد؟  همانطور که پیشترها دیدیم، بعقیده قدما،  زمین محل کون و فساد ولی آسمان مبرا از هرگونه تغییر است.  ثبوت و لایتغیر بودن از مشخصه های ذوات مقدس است و لذا جایگاه شایسته آنان آسمان خالی از کون و فساد باید باشد.  ردپای این عقیده را در کتاب "در آسمان" ارسطو نیز میبینیم که شهاب ها و ستاره های دنباله دار را در فلک تحت القمر جای داده و ماوراء فلک قمر به بالا را جزو آسمان لایتغیر قرار داد.  با اینکه امروز متوجه این درک اشتباه هستیم ولی با این حال اینها همه بعنوان نماد در حافظه تاریخی ما جای خود را همچنان حفظ کرده است. 

   میگویند که تاریخ تکرار میشود.  امروز شاهد وقایعی مشابه هستیم.  مدتهاست که محتوای کتابهای کودکان مورد هجمه واقع شده و در صدد حذف آثار ملی از دروس آموزشی هستند.  گویا این کفایت نکرده و اخیراً قرار براین گذاشته اند که حوزویان را نیز بجان کودکان این سرزمین بیاندازند تا مغز نوجوانان یکسره خوراک ارتجاع شود.  آیا شباهتی دیده نمیشود؟  اخبار حاکی از اینست که عرصه مدرسه، رفته رفته محل تدریس طلاب حوزه شود.  گویا ویرانی در عرصه های مادّی این سرزمین کافی نبوده و لازمست آینده انسانی آنرا که آینده این کودکان است نیز نابود سازند.  اینکه آیا موفق میشوند یا خیر معلوم نیست.  شاید هم اثر عکس ببخشد. اما مهم، قصد و نیتی است که در این کار نهفته است.  مهمترین ثروت هرکشور، نیروی انسانی آموزش دیده و متفکر آنست که با اختلال در بنیان های آموزشی آن بسادگی میتوان آینده اش را تحت تأثیر قرار داد.  شگفت آور آنکه نظام آکادمیک کشور نسبت به این جریانات بی تفاوت بوده و کمترین واکنشی تاکنون نشان نداده است. 

   واقعیت اینست که نظام دانشگاهی خود مبتلا به بیماری هائی است که پرداختن به آسیب شناسی آن فرصتی دیگر میطلبد.  بطور خلاصه، مشکل عمده، تقلید است.  مشکل از غرب نیست بلکه تقلید از غرب است.  بلکه اساساً تقلید است که همواره مشکل آفرین بوده است.  هرآنجا که تقلیدی صورت گرفته و هرآنچه که با تقلید کسب شده نیازمند بازنگری است و هر نتیجه ای هم که از آن اخذ شده نیازمند بازرسی مجدد است.  مهمترین فعالیت نهادهای آکادمیک ما محدود به عرصه های آموزش و تحقیق است.  مورد آموزش که مشخص است اما در تحقیق نیز هدف تکرار همان کارهائی است که قبلاً در غرب انجام شده و اینکه اصولاً تحقیقات ما نیز باید همان نتایج را تأیید کند.  گاهی، در بهترین حالت، کار ما شبیه اینست که دقت و تعداد ارقام اعشار نتیجه محاسبه برایمان مهم است در حالی که اصل عدد از اساس غلط است.  زحمات ما بجای اینکه در جای درست خود بکار رود، بیهوده در جائی دیگر هدر میرود.  اکنون زمان آنست که نهاد های آکادمیک از تکرار مکررات برای مدتی دست شسته و در عوض به بحرانی که در بالا اشاره شد پرداخته و در رفع آن بکوشند.  عدم توجه به این حقیقت مانند اینست که دانشپژوهان عده ای در اتاق های کاخ علم و معرفت به رنگ و لعاب دیوارها سرگرم و عده ای دیگر به تذهیب و طلا کاری سقف ها مشغولند حال آنکه دسته ای در بیرون با بیل و کلنگ مشغول ویران کردن شالوده و اساس کاخ علم و معرفت اند.  توگوئی قرار بر اینست هریک بکار خود سرگرم  و از آن خوشنود باشند. 

    امروز که صداهای سازنده از صحنه حذف شده است، شاید چاره ای جز اتکا به نمادها نمانده است.  نمادها صدا ندارند اما در موقعیت مناسب میتوانند گویا و مؤثر باشند.  نماد ضحاک با موضوع مغز جوانان گره خورده است.  سنت گرایان از پاره شدن بند ناف خود از علوم قدیمه وحشت دارند زیرا شاهد گسترش درّه عمیقی بین علوم مدرن با علوم غریبه هستند.  این شکاف چنان عمیق است که هیچ امیدی به پر شدن آن نیست.  پس باید یا تن به همگامی با علم زمانه داد یا بر آموزه های منسوخ همچنان پای فشرد.  اما برای رفع این دوگانگی مصلحت در این دیده اند که همان روش زمانه ضحاک بکار گرفته شود.  اما اینبار با روشی مؤثرتر از گذشته، مغز نوباوگان با مغز متصلب هشتاد سالگان سینکرونیزه شود.  آغاز اینکار با ابزاری صورت میگیرد که از سلاح های سرّی سنت گرایان است: "تلقین".  به باور آنان این ابزار چنان کارآمد است که حتی مردگان را نیز متحول میکند.  چنانکه پیش از دفن متوفی، اوراد و اسامی مقدسین در گوش او خوانده و بدو تلقین میگردد تا مبادا در سفر پیش رو فراموشش شود.  گویا این روش در مصر باستان نیز معمول بوده و کاهن بزرگ با ضرباتی با عصای خود بر دهان مرده او را بر ادای اوراد لازم در سفر آخرت یاری میرسانده است ( ر.ک. به کتاب مردگان).  علوم قدیمه در زمانه خود شاید کارکرد خود را داشته ولی امروزه با کمال احترام شایسته است در موزه های علوم و ارتباطات حفظ و حراست شود.  منتها باید یادآور شد که در اینگونه مشابهت سازی ها و استفاده از روش های پیشینیان، چه بسا ممکنست متشابهاً همان عواقبی که در ایام کهن رخ داده اینبار نیز بر کارکردهای جدید مترتب گردد. افراط و تفریط در همه حال ناپسند بوده و هست.

  • مرتضی قریب

جوانان

ضحاک

نظرات  (۱)

  • حبیب ابن علی
  • سرور گرامى دکتر قریب:چه نوشته شگفتى بود ضحاک ماردوش میگویند تاریخ تکرارمیشود بکبار بصورت کمدى و بار دیگر بصورت تراژدى یاد مغزهاى برخى هم میهنان خودمان میافتم که مغزى منجمدتراز یخهاى قطبى دارند چنان رسوبات موروثى در مغزشان هست  که هیچ اندیشه و دانش و باور تازه اى در آن رسوخ نمیکند مرغ یک پا دارد

    پاسخ:
    افرادی که مغزهای منجمد دارند و شما مثال آورده اید، تأییدی بر همان موضوع جبر است و اینان اسیر جبر هستند بی آنکه خود بدانند.  نادرند افرادی که شانس لحظاتی از تفکر در خود را داشته باشند و احتمال نیل به آزادی را درک کنند.  اغلب افرادی که گفتید کودکانی هستند که فقط از لحاظ جثه تنومند شده اند.  فکر آنها در همان مراحل ابتدائی رشد باقیمانده است.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی