فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

عوارض جانبی آموزش های غلط

سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۲۱ ب.ظ

عوارض جانبی آموزش های غلط

  مقصود از آموزش، لزوماً آموزش های آکادمیک نیست هرچند شامل آن هم میشود.  بلکه منظور همه آن چیزیست که فرد در محیط چه بصورت صریح و چه ضمنی از اطرافیان خود تأثیر میپذیرد.  با اینکه آموزش امریست پسندیده اما چنانچه بر مبانی غلط استوار باشد و یا امکان تحول و اصلاح خودش را در پروسه زمان نداشته باشد، چنین آموزشی غلط است و فقدان آن بهتر از بودن آن است.  همانطور که سابقاً بیان شد بخش بزرگ و مهمی از آموخته ها در دوران کودکی و در آغوش خانواده شکل میگیرد که اغلب متأثر از سنت و باورهای غلط است.  بعداً در دوره دبستان و ادامه آن با آموزش های طوطی وار مصیبت دوچندان میشود، چه اینکه آموزش های آکادمیک اگر به عمد در جهت استیصال فکری کودکان و جوانان بکار گرفته شود اثری صدچندان در تخریب ذهنی نسل های آینده بجا خواهد گذاشت.   شوربختانه، امروز شاهدیم که چگونه نظام حاضر، اهتمام کامل در اجرای چنین روند معیوبی دارد.   در زیر، در قالب تمثیل، نمونه هائی از نتایج این روند خواهد آمد.

   مدتی پیش، ناگهان هیاهوئی درگرفت.  خبر آمد که نوار مصاحبه یکی از وزرا که مقرر بود در آینده منتشر شود به رسانه ها نشت پیدا کرد.  با اینکه محتویات نوار مزبور نه لو دادن محل تسلیحات هسته ای و نه ارتباطی با مسائل امنیت ملی و نظایر آن داشته اما موجب برخاستن گرد و غبار فراوانی شد.  محتویات نوار مزبور در واقع، چیزی جز بیان نقطه نظرات شخصی وزیر مربوطه نبود.  با اینحال، لرزه ای شدید بر ارکان سیستم وارد شد و ده ها نفر ممنوع الخروج و شاید صدها نفر تحت نظارت قرار گرفتند تا مگر سرنخ اصلی درز خبر پیدا شود.  سوأل اصلی اینجاست که اظهار نظر خصوصی یک وزیری که امین سیستم نیز بشمار میرود چرا باید اینقدر بحران زا باشد. در اینجا میخواهیم سلسله علل و عوامل کلیدی را از دیدگاه منطق دنبال کرده، ببینیم به کجا خواهد انجامید. بعبارت دیگر علت اصلی بحران  کدامست؟ 

   ایشان محرمانه و در یک گفتگوی غیر علنی، نظریات خویش را بروز داده است.  اشکالش اینست که در تضاد با بیانات و رفتار رسمی و ظاهری خودش بوده است.  اما مگر چه عیبی دارد؟  عیبش اینجاست که انسان سالم معمولاً هرآنچه را رفتار میکند باید همان باشد که باور دارد.  لذا در اصطلاح اخلاقی چنین چیزی در ردیف ریا و دروغ طبقه بندی میشود.  سیاستمدار باید به سیاستی که اجرا میکند عقیده مند باشد والا یا باید از قبول پست مزبور خودداری و یا بعداً در مواجهه با تعارض استعفا دهد.   البته یگانگی فکر و عمل باید برای همه باشد لیکن برای یک سیاستمدار اهمیت بیشتری دارد.  حال آنکه، برخلاف آنچه منطق اقتضا دارد، چنین رفتارهائی در چنین نظام هائی یک رویه رایج و نه استثناء بوده و به یک مسئول خاص هم محدود نمیشود.  اما سرچشمه ریا و دورو بودن کجاست؟ مگر تفکر و رفتار شخص بالغ نباید یکسان باشد؟  حتی کودکان هم آنچه را در دل دارند برزبان میآورند.  پاسخ اینست که در این نظام ها برای تصدی هر شغلی، چه کوچک چه بزرگ، باید به یک روایت خاص متعهد و ملتزم بود یا دستکم چنان وانمود کرد.  اگر به آن روایت یگانه که از بالا دیکته میشود التزامی نباشد، شغلی حتی در حد یک آبدارچی به کسی داده نخواهد شد. 

   پس در این نقطه مسأله حیات و ممات مطرح میشود.  یعنی برای رزق و روزی و ادامه زندگی، شغلی لازم است و آن شغل بجای تعهد به اجرای دقیق آن کار، در گرو اظهار وفاداری به آن روایت و صاحب آن روایت است.  این شامل حال مشاغل خصوصی نیز میشود چه اینکه مشاغل خصوصی نیز در مرحله ای به سرویس های نظام محتاج اند.  پس شخص متقاضی شغل، مجبور به ظاهر سازی میشود که تظاهر به چیزی کند که ممکنست قلباً اعتقادی نداشته باشد.  گرفتن کار و ماندن در تصدی آن، مستلزم ادامه این رویه است.  اینجا این سوأل مطرح میشود که چرا باید با زور روایتی را تحمیل کرد که به انحطاط اخلاقی جامعه منجر شده و دروغ و تزویر را اشاعه دهد؟  بنظر میرسد پاسخ را باید در رابطه با نحوه اداره چنین نظام هائی دانست.  معمولاً در نظامات ایدئولوژیک، بویژه نوع دینی آن، یک روایت و فقط یک روایت خاص حق حیات و انتشار را دارد و همگان باید بدان متعهد و باورمند باشند.  لازمه چنین نظمی، طبعاً اِعمال زور است.  چرا؟  زیرا جامعه انسانی متکثر است و افراد بطور طبیعی دارای افکار و طبایع گوناگونند و برای اینکه همه طبق یک الگوی ثابت فکر کنند لازمه اش کاربرد نیروست.

  مثال ملموس این رویه پدیده تحمیل یک میدان مغناطیسی بر مواد پارامغناطیس است.  مواد اکثراً فاقد تقارن در هیئت الکترونی اتم هایشان هستند و لذا هر اتم به مثابه یک آهنربای کوچک است.  در این مواد، مادام که نیروی آهنربائی از بیرون بر جسم وارد شود، اتمها همراستا شده همسو با میدان خارجی قرار میگیرند (تصویر پیوست).  اما به محض اینکه میدان خارجی حذف شود، جهت گیری اتمها بهم خورده به حالت طبیعی نخستین برمیگردند (در مواد فرّومغناطیس نظم جدید برجا میماند).  برای اینکه خاصیت آهنربائی در جسم مستمر و دائمی باشد، نیروی خارجی باید بطور دائم حضور داشته باشد.   نظام های سیاسی مورد اشاره در پاراگراف قبلی، مشابه این مواد است که همواره نیروئی میبایست مداوماً تحمیل شود تا اوضاع را بر وفق مراد آن نیرو نگاه دارد.  از نظر مکانیکی، درست مانند هرم بزرگی است که بخواهند بطور معکوس از رأس بر زمین استوار سازند.  برای این منظور مدام و بطور مستمر عده ای باید چهار گوشه آن را مرتب با زور و صرف انرژی در مقابل سقوط نگاه دارند مبادا که یک لحظه غفلت باعث ریزش شود.  حال آنکه یک نظام نرمال، مترادف است با قرار گیری هرم بر قاعده خود بدون توسل به هرگونه اِعمال زور و خشونت.

   این سؤال مطرح میشود که چرا در نظام ایدئولوژیک فقط یک روایت خاص به رسمیت شناخته میشود که بعداً چنین عواقب بدی در پی داشته باشد؟  آیا اِعمال کنندگان روایت خاص از عواقب نامیمون آن بی اطلاع هستند؟  پاسخ منفی است زیرا تجربیات بیشمار در جوامع بشری، ماوراء هرگونه شک و شبهه ای، مکرر نشان از عواقب نامطلوب سیستم های تک-روایتی داشته است.  یک سیستم ایدئولوژیک همواره مقید به یک چارچوب خاص و بعبارت دیگر، یک روایت خاص میباشد.  نقطه شروع یک روایت خاص از تولد یک سیستم ایدئولوژیک آغاز میشود.  لذا نظام تک-روایتی، محصول ناگزیر استقرار یک سیستم ایدئولوژیک است.  این دو لازم و ملزوم یکدیگرند چه اگر روایات متعدد و تفکرات متفاوت حق حیات و بروز داشته باشند آن سیستم دیگر ایدئولوژیک نخواهد بود.  

   به محض سوار شدن نظام ایدئولوژیک بر خر مراد، کنترل و جلوگیری از روایات بدیل ضرورت پیدا میکند.  لازمه چنین امری طبعاً استفاده از قوه قهریه و نهایتاً پهن کردن بساط استبداد است.  چنین امری ناگزیر است زیرا این نظام قادر به پاسخ گوئی به منتقدین خود نیست و در قلمرو منطق و استدلال چیزی برای گفتن نمی یابد.  اینکه برخی خیرخواهان با تضرع و زاری اندکی انعطاف را میطلبند و تصور میکنند با خواهش و تمنا میتوان به باز شدن بندها امید داشت، نشانه عدم درک از ماهیت چنین نظامی است.  چه در غیر اینصورت، نظام ایدئولوژیک ماهیت خود را از دست میدهد.  حضور افکار متفاوت و روایت های بدیل در صحنه، مترادف است با تعطیل نظام ایدئولوژیک.  

   اکنون سؤال بدینجا منتهی میشود که چرا نظامی را باید مستقر کرد که استبداد پیشه کند و متعاقباً تلاشی عظیم برای رفع یا تلطیف عواقب آن بعمل آید؟  نظام ایدئولوژیک هیچگاه در جامعه مستقر نخواهد شد مگر آنکه اکثریت جامعه آمادگی پذیرش آنرا داشته باشد.  بخش عمده این آمادگی به آمادگی ذهنی مربوط میشود.  چند نمونه میآوریم.  اسلام حدود 700 سال در شبه جزیره اسپانیا حضور و سیطره دائم داشت.  معهذا مورد قبول قاطبه مردم واقع نشد و امروز دارای کمترین جمعیت مسلمان در اروپا ست.  در ایران با اینکه حضور نظامی اعراب کمتر از 200 سال بود، با این وجود در این کشور ریشه کرد و مورد پذیرش واقع شد.  گفتیم که مردم این کشور همواره ذهنیت دینی داشته و هیچگاه نیازمند دین وارداتی نبوده اند.  مانویت در اوائل دوره ساسانی مقبولیتی در میان مردم پیدا کرد اما موبدان، پادشاه وقت را مجبور به سرکوب باورمندان این دین کردند.  مدتی بعد، سخت گیری بیش از اندازه روحانیون زرتشتی موجب ظهور مزدک و گرایش گسترده مردمان فرودست به وی شد.  او خواستار رفرم در مالکیت زمین و اصلاح وضع مالیات ها شد.  البته برای بدنام کردن او انگ های دیگری هم به او بستند که حقیقت نداشت.  یادآور میشویم که مذاهب هیچگاه تاب تحمل یکدیگر را ندارند.  سرکوب وحشیانه مزدکیان از یکسو و فشارهای مالیاتی ناشی از جنگ های بیهوده با همسایگان از سوی دیگر، خشمی پنهانی را در دلها بوجود آورد که منتظر فرصت شدند.  این فرصت نیز در حمله اعراب که مدعی برابری و مساوات بودند دست داد.  مساواتی که مزدکیان مدتها برای آن به تلاشی ناموفق دست زدند.  دستکم، بخشی از جامعه نسبت به دفاع از میهن بی تفاوت باقی ماند و آن شد که همه میدانیم.  پروسه مشابه را در روسیه اوائل قرن بیستم شاهد بودیم که چگونه اینبار یک ایدئولوژی غیردینی موسوم به  کمونیسم در اثر نارضایتی قاطبه مردم براحتی استقرار یافت.

   پس آنچه موجب موفقیت استبداد و ریشه دوانیدن آنست ناشی از ذهنیت جامعه است.  استبداد بطور فیزیکی استقرار نخواهد یافت مگر آنکه بطور ذهنی آمادگی لازم در پذیرندگان وجود داشته باشد.  مردمی که با آغوش باز استبداد را پذیرا باشند یا دچار فلج فکری هستند یا در اثر تعلیمات نادرست دچار تصوراتی شده اند که از مبداء شرّ، امید خیر دارند.  این تصورات یکشبه ایجاد نمیشود و یکشبه هم از بین نمیرود، بلکه در بستر زمان شکل میگیرد.  بخشی ناشی از سیستم آموزشی حاکم و بخشی ناشی از فرهنگ عامه و آموزش های ضمنی در کوچه و بازار شکل میگیرد.  

   همه آنچه که ما را به نتیجه گیری مندرج در پاراگراف پیشین میرساند به موضوع آموزش، چه مستقیم و چه ضمنی، برمیگردد.  آنچه که قادر به ایجاد جهت گیری، درست یا غلط، در جامعه میباشد همانا راهنمائی و دستورالعمل های نظام حکومتی است.  یک دولت خدمتگزار و خیرخواه میتواند از کوتاه ترین راه اذهان جامعه را راست و درست سازد و برعکس.  در اینجا بدین نکته میرسیم که پاگرفتن استبداد ناشی از رویکرد ذهنی جامعه است که خود حاصل استمرار یک سیستم تک-روایتی از بالاست.  بعبارت دیگر، نطفه بحران های اخلاقی جامعه در عمیق ترین لایه های ذهن کوچک و بزرگ آن جامعه لانه کرده است.   در این دور باطل، ذهنیت و برداشت های ذهنی مردم دخیل است.

   در انتها بدین حقیقت میرسیم که ازماست که برماست.  بدون آنکه بخواهیم سهم عوامل خارجی را ناچیز جلوه دهیم، که همیشه وجود داشته و خواهد داشت، جامعه با جهت گیری فکری خود شرایط را ناخودآگاه برای استقرار روزگار سیاه خود آماده میسازد.  شکل گیری آن طی زمان است و برطرف ساختن آن نیز در طولانی مدت میسر است.  خوشبختانه هنوز نقطه امیدی وجود دارد و آن به زمانه ای مربوطست که در آن زندگی میکنیم.  امروزه فضای مجازی و تنوع رسانه ها، راه میانبری را در پیش گذاشته که رسوب زدائی چندصد ساله ذهن ها را در کوتاه مدت  مقدور میسازد.  اینکه چگونه و تا چه اندازه بهره برداری شود خود مسأله دیگریست.

   عناصر کلیدی در آموزش های غلط یکی فقدان عنصر شک گرائی است.  فقدان روحیه شک در افراد جامعه باعث حاکمیت خرافات و انواع مفاسد است.  علت فقدان روحیه شک همانا وجود سیستم تک-روایتی است.  چنین سیستمی بر پایه ایمان است و با هرشکل از شک مخالف است.  عنصر دیگر فقدان روحیه سؤال کردن است.  روحیه پرسشگری همواره اسباب دردسر نظام است و لذا سعی حاکمیت بر اینست که از مواجهه با سؤال پرهیز کند.  امروز سیستم آموزشی را بسمتی هدایت میکنند که بیش از پیش از این دو عنصر مهم پاک شود.  سیستم سعی بلیغ دارد تا با وارد کردن حوزویان به سیستم آموزشی، ذهن کودکان معصوم را از همان ابتدا ضایع کرده و این دو عنصر را از صحنه حذف کند.  در عوض، آرمان این سیستم، بازگشت به روش تقلید است که کمترین نیاز را به عقل دارد.  باطل السحر این نقشه های شیطانی همانا ترویج هرچه بیشتر روحیه پرسشگری و شک گرائی است.  در یک کلمه: عقل گرائی.

   یک روش ساده تر که برای توده آموزش ندیده هم کاربردی است، روش مقایسه است.  چند روز پیش که مصادف با عید فطر بود، طالبان افغانستان جشن گرفتند، البته بسبک خودشان.  امسال جشن و شادی آنان صدچندان بود زیرا که روز پیش از آن موفق شدند بحول و قوه الهی نزدیک 100 دختر دانش آموز را در مدرسه بقتل برسانند و در همین حدود هم معیوب و مفلوج و مجروح کنند.  در آئین آنان دختران حق تحصیل ندارند.  چند وقت پیشتر نیز عده ای دانش آموزان پسر را در یک آموزشگاه بقتل رساندند.  بطور کلی هیچکس حق تحصیل دانش ندارد.  دانش معنا ندارد، یک کتاب هست برای همه زمانها و همه مکانها.  کرامات ایشان شامل حال نوزادان و مادران یک زایشگاه نیز شده بود و تعداد زیادی از آنها را در بخش زایمان یک بیمارستان بقتل رساندند.  این یکی معلوم نشد طبق کدامیک از اصول لایتغیر خدای آنان بوده.  عده زیادی خبرنگار و مردم عادی را هم که تاکنون به اشکال مختلف کشته اند.  همه اینها در حالیست که باصطلاح در حال مذاکرات صلح اند.  یک فقره دروغ بین این طایفه رایج نبوده است که خوشبختانه مدتیست از آموزگاران خود یاد گرفته و به دروغ میگویند این تبهکاری ها کار ما نیست!  باری، این طایفه با همه سیاه کاری ها همان اعیادی را جشن میگیرند که ما میگیریم و همان عقایدی را دارند که ما داریم!  اینجاست که عقل سالم به داوری مینشیند و در حیرت فرو میرود که یک جای کار باید خراب باشد.  این مقایسه نه تنها برای همه آموزنده است بلکه میتواند برای عامه مردم که اهل مطالعه و استدلال نیستند نیز مفید و مؤثر واقع شود چه اینکه قیاس، ساده ترین امر منطقی است.  

   نتیجه آنکه فلاکت مردم خاورمیانه ناشی از آموزش های غلط رایج بین آنان است.  آموزشی که شامل آموزش های پایه و فرهنگ شفاهی نیز هست.  برخلاف تصوری که عامه از آموزش دارند و تصور میکنند که آموزش فقط ناظر بر امور علمی و فنی بوده و منحصر است به کارهای تخصصی، لیکن آموزش در معنای وسیع خود میتواند جامعه را بکلی دگرگون سازد.  اگر با فکر و عمل درست انجام شود، جامعه را انسانی کرده و آنرا بهشت برین روی زمین میکند، والاّ دوزخ واقعی را محقق میسازد.

 

نظرات  (۱)

در خصوص فلاکت در خاور میانه علاوه بر موردی که گفتید عموماً همگان علل این وضعیتِ نابسامان خاورمیانه  را «بیرونی و خارجی» می دانند.

اما دنبال عامل خارجی گشتن فقط در سیاست نیست. اگر فردی در تجارت ناموفق باشد، اگر صنعتگری سهم بازار خود را از دست بدهد، اگر دانشجویی نتواند درس بخواند، اگر خانواده ای از هم بپاشد، اگر بانکی ورشکسته شود، اگر وزیری در برنامه های خود ناکام بماند، اگر شخصی با همسایه خود دائماً در نزاع باشد، اگر حزبی در انتخابات رای کافی نیاورد ، همه و همه، علت را بیرون از «خود» و «عملکرد خود» می بینند.

برنارد لوییس که عموم زبان های خاورمیانه ای را می دانست و سالها در میان این ملت ها زندگی کرده و مشاهداتِ قابل توجهی داشت، در رابطه با وضعیتِ بهتر ترکیه نسبت به دیگران، اینگونه تحلیل می کند:

حکمرانان و مردم ترکیه از خود پرسیدند: ما کجاها اشتباه کردیم که مانند اروپایی ها پیشرفت نکردیم؟ دیگر حکمرانان و جوامع خاورمیانه ای پرسیدند: کدام کشورهای خارجی باعث شدند ما به این وضع دچار شویم؟

بنابراین قبل از آموزش برای فکر وعمل درست باید دست از تفکر مقصر پنداری عامل خارجی برداشت. 

پاسخ:
درباره مقصر اوضاع نابسامان اشاره کردید که لزوماً نباید آنرا در بیرون خود جستجو کرد.  اما این "خود" دوگونه است یکی "خود" فردی یعنی شخص، و دیگر "خود"ی که مجموعه افراد یعنی اجتماع است.  بهر حال علل اصلی به خودمان یعنی هر دو وجه "خود" بازمیگردد.  اشاراتی که در ضمن این گفتگوها داشته ایم بسیار فراتر از نگاه به غرب یا این و آن دارد.  ما میگوئیم اصلاً فرض کنید نه غرب و نه شرقی وجود دارد و شما هستید با این خطه جغرافیائی و اینهمه سوء درک درباره طبیعت و نظام اجتماعی خودتان.  چکار باید کرد؟  اساسی ترین راه حل، همانگونه که بارها اشاره کرده ایم، یکسر کنار گذاشتن همه توهمات و بازگشت به عقل و راه حل های عقلی است و نه هیچ چیز دیگر!  مدتی پیش یکی از طلبه های بسیار وفادار و متدین و با ایمان ما در رسانه ها گفت "چرا خانم ها برای زایمان به بیمارستان متوسل میشوند؟ مگر در صدر اسلام بیمارستانی وجود داشته؟" و لذا نتیجه گرفت در خانه بمانند و همانجا زایمان کنند.  درست مثل صدر اسلام.  بگذریم از اینکه استادان و همفکران این طلبه دختران خود را حتی حاضرند برای وضع حمل به بهترین بیمارستانهای غرب بفرستند، اما از همین یک نمونه طرز استدلال باید فهمید که گرفتاری ما کجاست.  ما نیازی به تماشای غرب و الگو برداری نداریم.  کافیست فقط اندکی وقت برای فکر کردن تخصیص داد.  یکی از معلمین مدرسه میگفت که این وقتی را که شاگردان قبل امتحان صرف تهیه تقلب میکنند و راه های ابتکاری پیش میگیرند اگر بخشی از آن تلاش را صرف آموختن عادی میکردند بسیار موفق تر نتیجه میگرفتند!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی