فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

نگاهی نو به مابعدالطبیعه -3

چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۷:۱۷ ب.ظ

نگاهی نو به مابعدالطبیعه -3

     یکی از مباحث مهم مابعدالطبیعه که قبلاً بدان پرداخته شد، موضوع "عقل" است.  منتها بحث سابق عمدتاً حول و حوش مباحث نظری بود و اینکه نشان داده شد که عقل در واقع چیزی جز فعل و انفعالات الکتریکی مغز مشابه آنچه در رایانه ها میگذرد نیست.  اما در ادامه، و پیش از پرداختن به سایر موضوعات متافیزیک، بهتر است کمی هم به نتایج کاربردی عقل پرداخته شود که اهمیت آن دست کمی از مباحث نظری ندارد.  

عقل سالم

    در گفتگوی عامه اغلب شنیده میشود که "فلانی بی عقل است".  آیا اینطور است؟  با توجه باینکه عقل مجموعه مُدرکات حسی و اندیشه است، معلوم میشود که منظور مردم از بی عقلی، اختلال در بخش اندیشه است.  چه اینکه درک حسی که در مغز به ادراک منجر میشود در همه هست و حتی حیوانات نیز از آن برخوردارند.  پس بجای عبارت "بی عقلی" بهتر است بگوئیم "فلانی اندیشه ورز" نیست.  یا بهتر از آن بگوئیم "بی خرد" است.  مشکل ما با دیگران مربوط به این بخش از عقل است که ناظر بر استدلال و مقایسه گزاره ها و استنتاج است.  در افراد باصطلاح احمق، این بخش از عقل ضعیف یا بکلی ناتوان است.  اندرکنش الکتریکی در مغز کماکان برقرار است لیکن منطق برنامه به عللی درست کار نمیکند.  

    شوربختانه تعداد این گونه افراد امروزه کم نیست و بدتر از بد اینکه شمار آنها در صحنه سیاسی و مناصب بالای سیاسی و حکومتی زیاد شده است.  وجود این افراد مادام که در لایه های زیرین جامعه باشند امریست طبیعی و ضربه بزرگی نمیزند.  اما امان از روزگاری که بی خرد راه به سطوح بالای تصمیم گیری و امور مهمه مملکتی پیدا کرده باشد.  

    در عرصه حرف و گفتگو ممکنست این ضعف ها چندان خود نمائی نکند، اما در عرصه رفتار، بویژه در مواقع بحران، اسرار ذهنی صاحبان مناصب هویدا شده و قابل پنهان سازی نیست.  مثلاً عبارت "ما در خدمت شمائیم" را میتوان باصطلاح ندید گرفته و بحساب تعارف گذاشت، اما به محض بروز یک بحران غیر مترقبه، رفتارها واقعیت را آشکار میسازد بطوریکه ماوراء هر شک و شبهه ای وجود رابطه "خدمتکار و ارباب" را آفتابی میسازد.  نوکر اغلب از ارباب تأثیر میپذیرد و مجذوب او شده و سعی میکند رفتار ارباب را الگو قرار دهد.  بطوریکه ضرب المثل است که ارباب بگوید کلاه بیاور و نوکر بیچاره کلاه را با سر می آورد.  و بیچاره تر نوکری که ارباب او دیوانه باشد. بگو با که ای تا بگویم که ای.  رفتارها حکایت از عمق اندیشه ها دارد و قابل کتمان نیست.  امروزه مباحثی مانند "عقل" که روزگاری متافیزیک تلقی میشد بیش از هر زمان دیگری عینیت یافته و بدون اینکه جنگ و پیکاری درگرفته باشد، برملا کننده خیلی چیزها منجمله حقایقی چون مستعمره بودن کشوری در خدمت کشور دیگر است.  

     فزون بر بی خردی، اختلالات روانی و وجود عقده های سرکوب شده احتمالاً نوجوانی، موقعیت عقل را نزد سردمدارانی که دچار این عوارض هستند بیش از پیش پرمخاطره میکند.  کافیست رئیس حکومتی دارای چنین اختلالاتی از گفته اشتباه خود نخواهد پائین بیاید و همچنان بر موضع غلط خود پافشاری کند.  چنین شخصیتی حاضر است دنیا را بر سر همه خراب کند اما حاضر به پذیرش اشتباه خود نباشد.  بدتر از بد، اگر دکمه های آغاز جنگ اتمی نیز زیر دستش باشد.  تصور چنین وضعیتی فاجعه است.  بیهوده نیست عقل عمومی دنیا موافق خلع سلاح عمومی بوده و دستکم علاقه ای به زیاد شدن دست در باشگاه صاحبان سلاح اتمی ندارد.  بحران اخیر، بار دیگر اهمیت پیمان عدم اشاعه سلاح اتمی ( NPT ) را نشان داد و اینکه اگر تسلیحات اتمی مانند نقل و نبات در دست همه باشد، هر بی خردی امکان به ورطه نابودی کشاندن دنیا را خواهد داشت.  ضمن اینکه گروه هائی با ذهنیت معیوب، آنها نیز به بیراهه رفته تصور میکنند داشتن سلاح اتمی علاوه بر دلالت بر فتح قله های علم، کشور را از تجاوز مصون میدارد.  امروزه پول، همچون گذشته، حلّال مشکلات است و همه چیز در بازار سیاه و خاکستری قابل خرید است، چه رسد تکنولوژی کهنه 80 سال پیش که امثال قذافی خریدند و مصونیتی ایجاد نکرد.  چه بسا اگر گروه های تروریستی ثروتمندی چون القاعده و داعش در زمان فروپاشی جمهوری های شوروی حضور میداشتند، آنها نیز با خرید چند کلاهک، اکنون عضو متشخص باشگاه اتمی میبودند.  سایه چنین بحران هائی کماکان برسر دنیا سنگینی میکند و داروی آن جز تجدید نظر در ساختار "دولت های متحد" نیست.  یعنی ملت های متحد در عوضِ دولت های متحد.

    اکنون که اهمیت سلامت عقل، بویژه برای سردمداران سیاسی و رؤسای کشور روشن گردید و اینکه خرابی عقل فقط یک نفر میتواند آغازگر جنگ سوم جهانی باشد، تدوین مقرراتی عمومی در این راستا اهمیتی دوچندان می یابد.  از این رو شاید لازم باشد رؤسای کشور و مسئولین درجه اول اجرائی، قبل از قبول هر مسئولیتی از آزمون های روانپزشکی نمره قبولی دریافت دارند.  و چنان سخت گیرانه باشد که جائی برای خدعه و نیرنگ نباشد.  سن نیز از عوامل دیگر این ماجراست.  عقل عمومی جهانی، بر بازنشستگی در سنین بین 60 تا 70 دلالت میکند.  تعجب آور است که افرادی با سنین بالاتر هنوز خود را شایسته عرصه های حساس تصمیم گیری میدانند و حاضر به بازنشستگی خود نیستند.  تعجب آورتر اینکه با کمال وقاحت دم از جوانگرائی نیز میزنند!  در این سنین، نه تنها بنیه بدنی رو به زوال میرود، بلکه مهمتر از آن، عقل دچار کم کاری شده و در اصطلاح عامّه پیرِ خرفت را تداعی میکند.  بی جهت نیست که دموکراسی ها برای حکومت گران دوره های محدودی تجویز کرده اند تا اگر عیبی هم بروز کرد، مادام العمر نباشد.  

    عارضه دیگری که نتیجه مستقیم حکومت بمدت طولانی بوده و گریبانگیر عقل است "پارانویا" میباشد.  طبعاً این عارضه بیشتر بسراغ مستبدین میرود که نوعاً قرار است مادام العمر بر سر کار باشند.  بخش اندیشه ورز این افراد چه بسا در ابتدای کار آنان نرمال و سالم است. منتها استمرار حکومت مطلقه بمدت طولانی، اثرات ویژه و نامطلوبی بر تلقی آنان از جهان پیرامونی میگذارد.  اندیشه این افراد از جهان پیرامونی و بویژه اطرافیان، نوعی "دشمن" میسازد که تصور میکند دائماً در صدد آزار یا انجام توطئه بر علیه او میباشند.  اضطراب و ترس دائمی بطور وهم آلودی اندیشه فرد پارانوئید را تسخیر کرده و لذا جائی برای تعاملات سالم و سازنده در مغز او باقی نمیگذارد.  از نشانه های این عارضه، عدم اعتماد وسواس گونه به دیگران و وارد ساختن اتهامات غیرواقع به هرآنچه تصور میشود غیرخودیست، میباشد.  ذهن پارانوئید متمایل به پذیرش تئوری توطئه است و هر فعل و انفعالی را از آن منظر میبیند.  معمولاً کنترل مستبد با این حالت روحی در دست اطرافیان و محارم نزدیک اوست و راهبرد سیاست ها هم توسط آنان صورت میپذیرد.  

 

نتیجه آنکه:

    فلسفه، مابعدالطبیعه، و مباحث گوناگون آن فقط برای کلاس های درس و جدل های نظری نیست.  هنر زیستن در این روزگار، همانا به عرصه بحث و گفتگو کشاندن این مباحث و بویژه نگاهی نو به آنها در پرتو دانش روز است.  حیف است و دریغ است که چنین گنجینه ای باشد و ما تشنه لبان گرد جهان بگردیم.  بویژه اگر بتوان از قالب های کهنه، مفاهیمی جدید با کاربردهای بشدت مورد نیاز جامعه خود را استخراج کرد.

  • مرتضی قریب

اندیشه

سلامت عقل

منطق

نظرات  (۲)

همان طور که گفته اید انسان ها هر کدام از یک‌ درجه ای از عقل برخوردارند.  بنظر من این همان ضریب هوشی افراد است. ضریب هوشی جامعه با ضریب هوشی فرد متفاوت است و متفاوت عمل میکند. منحنی ضریب هوشی در هر جامعه ای شکل زنگوله ای دارد. پس در هر جامعه ای ، فارغ از میزان ضریب هوشی، هم افراد بسیار با هوش و هم آدم‌های خرفت وجود‌ دارند. متوسط ضریب هوشی یک جامعه، نحوه برخورد و رفتار جمعی جامعه را تعیین میکند.  وجود افراد احمق تاثیر چندانی بر پیشرفت و یا پسرفت جامعه ندارد. مثلا برای رسانیدن آب از یک نقطه به نقطه دیگر، یک  آدم کم عقل، نزدیک ترین مسیر را بدون‌توجه به شیب مسیر مشخص میکند ولی هر دهی کدخدایی دارد و اوست که تعیین مسیر میکند.  البته ضریب هوشی در هر جامعه ای بطور مطلق ثابت نیست بلکه در طول زمان بسته به شرایط جامعه در هر نسل یک تا دو نمره رشد و یا سقوط می کند. مغز انسان، مانند هر عضو دیگر را میتوان با تمرین و ممارست و تغذیه بهتر پرورش داد، مثل کاری که برای تقویت عضلات انجام می دهیم. اگر در جامعه ای تفکر و پناه بردن به عقل تشویق شود‌ منوسط ضریب هوشی بالا تر میرود و بر عکس. حدود ‌پنجاه نسل است که ما عقل را تضعیف و بی بها کرده و به ایمان ارزش داده ایم. یعنی بما گفته شده که از مغز و تفکر چیزی حاصل نمی شود. علمای ما عقل را باعث تضعیف ایمان میدانسته اند و چون‌  داشتن ایمان مطلق و رفتن به بهشت را مهم تر از هر چیز دیگری میدانسته اند اذ لذا ما را از تفکر بر حذر میداشته اند. امام محمد‌عزالی میگوید آموختن ریاضیات مکروه ‌است چون ریاضیات انسان را چرا گو میکند و انسان چرا گو نهایتا  بی ایمان میشود. البته اضافه میکند که برای سر و سامان دادن و اداره  هر شهری نیاز به ریاضیدان داریم پس در هر شهری فقط دو یا سه نفر ریاضیدان کافی است و این ها مرتب بایستی تحت نظر باشند که به بیراهه نروند.  درست هم میگوید.  برای باور باین که خداوند موجودی قدسی  را برای روز مبادا خلق کرده و او را در جایی پنهان کرده ، بایستی ضریب هوشی بین 60 تا‌ 90 داشت. کمتر از این درک عالم مجرد ممکن نیست و بیش از این نمره،  منطق و خرد  او شروع به کار کرده و خدا را بزرگتر و بی نیاز تر از خلق و اختفا می بیند. کاهش متوسط ضریب هوشی هر جامعه ای با عوامل مادی نیز رابطه مستقیم دارد. گذشته از امنیت و تغذیه، حذف فیزیکی افراد با ضریب هوشی بالا نیز بهمان اندازه در کاهش ضریب هوشی موثر است. بعد از حمله پایین ترین قشر عرب به ایران، بهترین ها و دلاورترین ها کشته شدند‌ و زنان ایرانی نقش ازدیاد جمعیت کم هوشان را بعهده گرفتند. این طور نبود که ایرانیان در  یک روز معینی شکست بخورند.  در بعضی مناطق برای سالها میجنگیدند. شهر ری بیش از دو سال در محاصره بود‌ و با رشوه سکه های طلایی حاکم‌ عرب به عده ای خاین احمق، دروازه ها در نیمه شبی گشوده شد. مردان از دم تیغ گذشتند‌ و خیانت کاران ماندند. ایرانیان امروز غالبا فرزندان  همان فرو‌مایگان هستند. نمی توان تصور نمود که ایرانیان قبل از اسلام ضریب هوشی پایینی مثل امروز داشته اند. ‌با این ضریب هوشی کم‌ نمی توانستند امپراطوری با آن وسعت را اداره کنند. فرض کنید آن امپراطوری امروز وجود‌ داشت و فرض کنید دولت مردان امروز اداره آن کشور را در دست میگرفتند. شکل و شمایل و قیافه و تنگ نظری اینها را در نظر بگیرید. آیا میتوانستند‌ جامعه ای با ادیان و فرهنگ ها و زبان های مختلف را برای کوتاه مدتی اداراه کنند؟. 

فکر میکنم تا‌اندازه ای که در حوصله این وبلاگ می گنجد سخن گفته شد. خلاصه آنکه متوسط ضریب هوشی ما پایین است و دلایل کاهش انرا نیز اشاره کردم. مهم تر از متوسط ضریب هوشی جامعه نحوه مدیریت آن است که چه قشری عهده دار ان هستند. مشگل دیگر‌ و شاید با اهمیت تر، استمرار یک تفکر مدیریتی  بر جامعه است. هر شخصی که مدت زیاد در پستی باقی بماند دچار یک خود بزرگ بینی دایمی و ترس از دیگرانی که مانع تحقق آرزوهای او شده اند دچار پاناروما شدید و انحرافات فکری میشود. این را به وضوح در‌رفتار نادر و خسرو پرویز و حتی شاه سابق دیدیم.  به رفتار پوتین‌ با دیگران و میز ده‌ متری و وسواس او نگاه کنیم.  حاکمی که تصور کند‌مسیولیت او دایمی است‌، خود‌ را تنها مسیول همه امور میبیند و از این همه کار بخود غره میشود. خود را بالاتر از همه می بیند و عده جیره خوار اطراف او مهر تایید بر آن میزنند. شخص در هر کاری مداخله میکند از فیزیک و شیمی تا ساختار جمعیتی نظر میدهد و نظر او اجرا میشود. ضریب هوشی افراد را متل یک نردبام در نظر بگیرید. هر کسی در پله ای نشسته و فقط افراد‌پله های پایین تر را میبیند. فقط انسان هایی با ضریب هوشی بیش از 140، افراد با هوش تر‌از خود‌ را تشخیص میدهد.  مدیران امروزی ما‌نمیتوانند با افراد با هوش تر از خود‌ کار کنند چون‌ خود‌را بالاتر از همه میدانند‌ و تحمل نظر مخالف را ندارند. تنها راه نجات پرورش فکر و مبارزه با خرافات است که در طولانی نتیجه مطلوب میدهد

جناب غریب این روزها واژه ها بوی تعفن میدهند واز هرگونه معنی تهی شده اند انسان از انسانیت خود شرمنده است نگاه کنید چند رییس جمهور مادام العمر داریم چه قدر حکومت جمهوری دموکراتیک خلق داریم وآنانکه مدعی دموکراسی نوع غربی هستندخود جنایتکارتروغارتگرتر میباشند این آخرین تجاوز گر وخونخوار نشان و تبار از چهار کس دارد هم چنگیز است و ایوان مخوف و هم استالین است و هیتلردر این هنگامه بیدادگری وبی تفاوتی مدعیان دموکراسی سخن از فلسفه اولی و فلسفه سیاسی و مسایل تئو ریک زدنگناهی نابخشودنی است وجدانهای بیدارباید احساس مسئولیت کنند فقط عمل واجب است 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی