فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

مقصر کیست؟

چهارشنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۱، ۰۴:۳۵ ب.ظ

مقصر کیست؟

    حادثه غم انگیزی که اخیراً در فروریزی یک برج رخ داده، نظر بسیاری را جلب کرده است.  میپرسند در حوادثی از این دست که در آبادان و سایر جاها رخ میدهد چه کسی مقصر است؟   هرچه باشد در سایر مناطق دنیا نیز حوادثی از این دست کم نیست ولی چنین جلب توجه نمیکند و معمولاً بلافاصله مقصر یا مقصران شناسائی و پس از طی مراحل قضائی پرونده مختومه میشود.  معهذا نوعی که در کشور ما رخ میدهد بسیار متفاوت است.

    با مرور رسانه های اجتماعی، چیزی که مکرر شنیده میشود این پرسش است که بالاخره "اشکال کار کجاست؟".  همه مایلند با چند جمله ساده اشکال کار معرفی و منبعد جلوی آن گرفته شود.  عده ای سازمان نظام مهندسی را مقصر میدانند، عده ای شهرداری، عده ای دستگاه قضا، عده ای مهندسین ناظر، و بالاخره عده بیشتری هم انگشت اتهام را متوجه مالک میدانند که معلوم نیست کجاست.  ضمن اینکه همه اینها و بلکه عده دیگری هم در پشت صحنه مقصرند و سهم بیشتری در ایجاد این حادثه برعهده دارند، اما در حقیقت مقصر اصلی جای دیگریست.  پس مقصر اصلی کیست؟

    با اینکه این چیزی از گناه مسببین حادثه کم نمیکند اما مقصر واقعی در جای دیگریست.  مقصر واقعی همانا "سیستم" حاضر است!   سیستمی که فاسد و فاسد پرور باشد هر آدم سالمی را هم که در نقاط کلیدی قرار گیرد بطور حتم و یقین فاسد میکند.  بعلاوه، انتصاب آدم های کارآمد در نظام های فاسد مطلقاً گرهی از کار نمیگشاید.  گویا ضرب المثل قدیمی "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" نیز در همین رابطه بوده است.  هر انسان سالم و درستکار که وارد این سیستم شود باید همرنگ جماعت شود مگر اینکه از همان ابتدا از قبول کار تن زند.  اتفاقاً گفته شده که مالک برج آدم بدی نبوده و از خانواده محترمی بوده و چه بسا نماز شب شان نیز ترک نمیشده.  اما به محض ورود در مناسبات فساد و رانت خواری طبعاً چاره ای جز تبعیت از سیستم ندارد.  در حقیقت افرادی مانند او بجای متهم اصلی در واقع خود قربانی اند.  قربانی سیستم حاکم.   

    خواننده ممکن است به قربانی بودن متهم اعتراض کرده بگوید پس چرا من فاسد نشدم؟!  پاسخ اینست که در یک نظام فاسد همه از جمله من و شما هم بسادگی فساد پذیریم، منتها موقعیت مناسب برای متحول شدن بوجود نیامده است.  در چنین سیستمی، هیچکس و مطلقاً هیچکس از فاسد شدن مصونیت ندارد، مگر فردی در گوشه عزلت در بیابان زندگی کند.  آنچه یک فرد سالم را به دام روابط فساد میکشاند و باو انگیزه میدهد همانا "طمع" است که قبلاً عوامل آنرا برشمردیم.   من و شما از جمله افراد خوش شانسی بوده ایم که تاکنون در معرض این جریانات و وسوسه های مربوطه قرار نگرفته ایم.  والّا در یک سیستم فاسد همه بالقوه میتوانند فاسد باشند.  حقیقت اینست که در سطحی وسیعتر همه آنها که این حوادث و امثال آنرا میبینند و فقط تماشا میکنند بنوعی خود در تداوم این نمایش درام شریک اند.  

    آنچه مردم متوجه میشوند همانا حوادث مرئی است، چه اینکه فساد منحصر به سد سازی و فروریختن برج و امثال آن که مشاهده پذیرست نیست!   اتفاقاً رندان کارآزموده فساد را درحوزه هائی هدایت میکنند که اثرات آن مستقیماً مشاهده پذیر نیست.  چاه های نفت یا دکل آنرا که میدزدند کسی چیزی نمی بیند، اما ساختمان پلاسکو که آتش میگیرد یا متروپل که فرومیریزد همه میبینند و بلافاصله جلب توجه میکند.  

     ممکن است از دید منطق این پرسش شکل بگیرد که در یک نظام فاسد که همگان در حال فساد و رانت خواری هستند اصولاً چه مشکلی وجود دارد که ما با آن مخالف باشیم؟  هرچه باشد همه در حال بهره مند شدن و برخورداری هستند و ظاهراً همه باید راضی باشند؟!  درست است که همه در حال برخورداری از ثروت طبیعی کشور خویش اند و همه در یک راستا کار میکنند اما نکته اینجاست که میزان این استفاده یکسان نیست.  مثلاً عده ای معدود و نورچشمی استفاده های کلان از غارت نفت و گاز و منابع طبیعی میبرند ولی استفاده و برخورداری اکثریت محروم، محدود است به برداشتن محتویات سطل زباله شهرداری و یا بیرون کشیدن و دزدیدن آرماتور پل های بتنی و درپوش های فلزی کف خیابان.  نقش اکثریت محروم در چنین نظامی، جز سواری دادن به آن اقلیت مفسدین بزرگ چیزی نیست.  چنین تبعیضی است که موجب نابرابری و شکاف عمیق شده و جرقه های بحران و فروپاشی را بوجود میآورد.  عجیب و شگفت آور اینجاست که یک نظام بغایت فاسد چنانچه عدالت محور بوده و همه منصفانه سوءاستفاده کنند، حتی چنین نظامی شانس بقا و ادامه حیات خواهد داشت.  

    باری، با بازگشت به سلسله علت و معلول ها، در انتهای این زنجیره مالک ساختمان و متهم اصلی مشاهده میشود.  سطح بالاتر از او که آمران این روابط فساد اند چه کسانی بوده اند؟  نام اینان نیز در رسانه ها برده میشود که طبعاً خود از پیچ و مهره های اصلی همین سیستم اند.  اما اینان نیز ممکن است روزی روزگاری آدمهای درستی بوده و حتی نماز شب بخوان بوده اند.  یعنی اگر این سیستم فاسد نمیبود، شاید آدمهای محترمی با مشاغل آبرومندی میبودند.  بهمین ترتیب اگر در این سلسله بعقب بازگردیم این پرسش پیش میآید پس در نهایت آنها که پایه گذار این سیستم فاسد پرور بوده اند به چه منظور مرتکب چنین خبطی شده اند؟   به چه دلیل روابط سالم را فرو گذاشته و روابط ناسالم را برگزیده اند؟

    در اینجا مجدد به دیدگاه های فلسفی متفاوت برخورد میکنیم.  همانطور که در بحث "دو دیدگاه متفاوت" بیان شد، اتکا به دیدگاه آخرت محور، با تمام معنویتی که دارد، سکوئی برای سوءاستفاده و حاکم شدن افکار سلطه است.  این افکار نوعاً اهریمنی و اتفاقاً برخلاف ادعاها همه مادّه پرستی و مادّه گرائی است.  شوربختانه آنچه در این هزار و چندصد سال اخیر مانع رشد طبیعی این سرزمین و ساکنان آن شده همه در اصل بنوعی منبعث از پذیرش عمومی این دیدگاه در بین شهروندان بوده است.  از سوی دیگر، مناسبات ما همواره تحت الشعاع "عادت" هاست. از قدیم گفته اند ترک عادت موجب مرض است اما حقیقتاً بسیار سخت اگر نگوئیم غیرممکن است.  مادام که ترک عادت نکرده و به دیدگاه درست بازگشت نکرده و جهان را آنچنانکه هست باور نکرده باشیم، تغییر محسوسی در این فساد رو بتزایدی که در آن غوطه وریم رخ نخواهد داد.  درمان نهائی آن 3 چیز است: آموزش، آموزش، آموزش.

    در انتها لازمست بار دیگر یادآور شد که همه انسانها مستعد مبتلا شدن در روابط فساد هستند.  "کفّ نفس" هم قادر به جلوگیری جدی نیست.  فقط حکم قانون مانع اصلی بشمار میرود.  چه اینکه کفّ نفس شهروندان در ملل راقیه بسیار پائین تر از شهروندان ماست معهذا زندگانی نرمال آنان حاکی از نافذ بودن حکم قانون است.  قانون مدون انسانها و نه هیچ قانون دیگری.  قانون است که در همان ابتدا مانع شکل گیری فساد است و اگر پیشنهادی هم بشود مخاطب آن از ترس قانون آن را نخواهد پذیرفت.  پس اینکه گاهی میگویند اخلاق باید حاکم باشد بخودی خود کفایت نمیکند زیرا تجربه ای به درازنای عمر بشر بر کره خاک ثابت کرده که اخلاق بتنهائی نمیتواند ضابط خوبی باشد.  مثال خوب آن، بستن کمربند ایمنی در اتوموبیل است که دیدیم بعد مدتی نظارت و اجرای قانون تبدیل به عادتی مفید شده و شهروندان خود بخود آنرا اجرا میکنند.  

    خلاصه اینکه، میپرسند اشکال کار کجاست؟ پاسخش در اصول است.  یکبار باید شجاعت و جسارت بخرج داده و آنچه را بدان مبتلائیم مورد بازبینی و تجدید نظر قرار داد.  سرگرم شدن به جزئیات راه بجائی نخواهد برد.

  • مرتضی قریب

آخرت

اخلاق

دیدگاه

راه راست

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی