فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

روشنفکر کیست؟

سه شنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۹ ب.ظ

روشنفکر کیست؟

     روشنفکر به معنای کسی است که بخواهد چشم انداز جدیدی روی انسان و بویژه دریافت او از زندگی اجتماعی بگشاید.  یا از دیدگاه عملی، کسی است که هدف او ارائه راهکار هائی برای عبور از مشکلات جامعه با رهنمود های تازه ای که ارائه میدهد باشد.  چنین شخصی بنا بتعریف باید در درجه نخست قادر به تمیز باشد؛ تمیز خوب از بد.  بعبارت دیگر، روشنفکر باید با نظر سنجیده و در سایه عقل امور را در ترازوی انصاف قرار داده و مطابق علم زمان قضاوت کند.

    استنباط فلاسفه یونان باستان از روشنفکر، وجدان خرده گیر جامعه بوده تا اینکه پس از دوران تاریک اندیشی، در عصر روشنگری یا دوره رنسانس واژه روشنفکر و روشنفکری بعنوان جنبشی علیه خرافات، جزمیت گرائی، جهالت دینی، و اَشکال مختلف آن مجدداً باب میشود.  مشهور است که روشنفکری غربی را محصولی از ترکیب 3 اصل روش علمی، رفاه، و سود انگاری میدانند.  در واقع، روشنفکری در غرب نهضتی بود برای آزاد اندیشی و رهائی از قیود و حاکمیت افکار کلیسا.  در دوره معاصر، از دید برخی فلاسفه اروپا، روشنفکر را آدم رسالت مند و برخی دیگر او را انسان معترض قلمداد کرده اند.  

    در ایران، این واژه ابتدا بصورت "منوّرالفکر" در زمان قاجار دیده شد که بعداً تبدیل به روشنفکر حالیه شد.  اولین تلاش های روشنفکری پس از شکست های ایران از روسیه در عهد فتحعلی شاه آغاز شد که متعاقب آن، عباس میرزای ولیعهد بدنبال کشف علل شکست یعنی عقب ماندگی های ایران از دول اروپائی برآمد.  در آن زمان علت اصلی را در عقب ماندگی فن آوری میدانستند که البته ما امروز میدانیم فقط یک علت ظاهری است.  این نه عقب ماندگی بلکه عقب نگاهداشتن بوده است که قبلاً مکرر درباره آن گفته شد.  مهمترین روشنفکران طلوع مشروطیت، آخوندزاده، آقاخان کرمانی، طالبوف، ملکم خان، و عده ای دیگر بودند.  عقاید اینان مبتنی بر انتقاد از روش استبدادی حکومت و وابستگی به سنت های عصر قاجار بوده و مروج آزادی خواهی و مشروطه خواهی بودند.  بعدها چارچوب روشنفکری در این کشور به قهقرا رفته و بجای ایجاد افکار و ایده های نو برمبنای پیشینه ملی، تکرار کننده ایسم های غرب و شرق و گاه درجازدن در عقب ماندگی مزمن و سنتی تاریخی گردید.

     اما آنچه موجب نگارش مطلب حاضر شد در واقع انتقادی از سوی یکی از خوانندگان بود.  ایشان در اشاره به یکی از مطالب اخیر ما گفته اند که " اگر هدف نگارنده آگاه سازی بخش روشنفکر و فهمیده کشور بود، به این نوشته دراز و پیچیده نیازی نبود، چرا که این قشر خودشان همه چیز را میدانند.  اگر هدفش برای آگاه سازی توده کم سوادتر و ناآگاه تر جامعه بود، این نوشته برایشان پیچیده و دشوار و دراز است و مثمر ثمر نخواهد بود".   از منتقد و انتقاد وی باید سپاسگزار بود و بعلاوه انتظار داشت که دیگران بسی بیش از این ایراد گرفته و نگارنده را با سوألهای خود راهنمائی کنند.  چرا که از بطن چنین انتقاداتی است که احتمال دارد حقیقتی آفتابی شود. 

    در پاسخ به انتقاد فوق، که تا حد زیادی هم وارد است، چند نکته دیده میشود.  اول اینکه تقسیم جامعه به دو دسته یکی روشنفکرِ همه چیزدان و دومی ناآگاهِ کم سواد کمی دور از واقعیت است چه جمعیت های بزرگ همواره دارای طیف اند و قشرهای بینابینی نیز وجود دارند که ممکنست خواندن این مطالب احتمالاً برایشان مفید باشد.  نکته دوم اینکه منتقد، ناخودآگاه به نتیجه ای رسیده اند که ممکنست نیت او نبوده باشد چه اینکه اگر حقیقت آن باشد که گفته اند، دیگر کاری برای انجام دادن نمیماند زیرا عده ای نیاز ندارند و باقی هم که نیاز دارند درک لازم را ندارند.  پس چه باید کرد؟  اینجاست که توصیه میکنیم هرگاه انتقادی وارد میشود راه حل نیز عرضه شود.  یعنی منتقد راه حل  ارائه کند.  گاهی هم ممکنست راه حلی بنظر نرسد ولی میشود از دیگران استمداد کرد که سایرین چه راه حلی بنظرشان میرسد. نکته سوم این است که بالاخره اثر وجودی این قشر روشنفکرِ همه چیزدان چه بوده؟  و بالاخره نکته آخر اینکه ما همواره باید انتقادها را با فروتنی پذیرا باشیم و پاسخ چنان نباشد که منتقد آزرده و از گفته خود پشیمان و از انتقاد رویگردان شود.  

   اما انتقادی که به جامعه روشنفکری ما وارد است اینکه به مسائل ساده ای که اتفاقاً عمده مشکلات ما را تشکیل میدهد، نمی پردازند توگوئی کسر شأن است.  درعوض، دغدغه ها و سوألات حول و حوش مباحث غامض در حوزه علم و فرهنگ است.  بدون اینکه مقدمات علم را طی کرده باشیم، ناگهان مخاطب را به انرژی تاریک کشانده بقای انرژی را زیر سوأل میبریم و یا سفر کرم چاله ای در کهکشان را مطرح و طی الارض را به رخ مخاطب کشیده او را سرگشته و حیران میسازیم!  آنچه مثمر ثمر نیست این طرز از روشنفکری است.  برای خودنمائی گاهی منطق کوانتیک را مطرح میکنیم حال آنکه همان منطق ارسطوئی همه مشکلات ما را حل میکند.  این رویه عجیب و غریب امروز حوزه فن آوری ما را نیز درگیر کرده که خود داستانیست پر زآب چشم.   

    نکته عجیب و قابل تأمل اینجاست که وقتی کتیبه ها و نوشته های دوران باستان را میخوانیم با کمال حیرت درمی یابیم که منطق باستان چقدر روشن و طبیعی بوده است.  آیا عجیب نیست که بعد از قرن ها و بعد از این همه تحولات شگفت آور در زمینه علم و فن آوری در دنیا، نه تنها منطق ما پیشرفتی نداشته بلکه از آنچه هم برخوردار بوده ایم فروتر افتاده ایم.  برخی آنرا به "عقب ماندگی" تعبیر میکنند اما شاید واقعیت "عقب نگاه داشتن" بوده است.  گوئی ذهن در نقطه ای از زمان متبلور و منجمد شده است.  چه عاملی سبب آن بوده است؟  هرچه بوده نمیتواند صرفاً عامل داغ و درفش بوده باشد بلکه عاملی به این قوت و به این مدت از نوع ذهنیت میتوانسته باشد.  تأثیر آداب و رسوم و عادت ها را نباید دستکم گرفت.  جامعه عقب نگاهداشته ما با کوهی از خرافات و مهملات و عادات نکوهیده محصول قرنها رسوبات فکری روبرو بوده که استمداد از روشنفکران را میطلبد.  تا برای کشف عامل و گزارش عمومی به جامعه و ارائه راه حل اقدام کنند.  چنانچه بنحوی جادوئی خرافات و مهملات رخت برمیبست، یکشبه جامعه به اوج ترقی و خوشبختی پرتاب شده سرآمد اقران میگشت.  منتها سحر و جادو وجود ندارد و برای نیل به مقصود چاره ای جز زحمت و استمرار نیست!

    روشنفکر ما لازم نیست حتماً کتب همه فلاسفه را خوانده و از بر کرده باشد تا آماده حل مشکلات شده باشد.  نیازی به تقلید و الگو برداری از غرب یا شرق نیست، آنچه ضروریست همانا تفکر مستقل و منطقی است.  چه بسا این شیوه به نتایجی مشابه نظرات فلان حکیم اروپائی منتهی شود وشما را از اطمینان بیشتری به روش مستقل خود بشارت دهد.  چه بسا هیچ مشابهی هم نداشته بی نظیر باشد. هرچه باشد منطق درست، درست است و ایرانی و خارجی ندارد.  روشنفکری که مستقیم سراغ رونویسی راه حل های دیگران میرود بی شباهت به دانش آموز متقلبی که از پهلو دستی رونویسی کرده و نمره گرفته باشد نیست.  چه نتیجه کار، همواره سست و نامطمئن و بسا اشتباه دیگری را تکرار کرده باشد.  

    نیاز امروز، بازگشت به منطق ساده و استدلال روشن است.  بنظر میرسد که روشنفکر در وهله نخست خود باید برخوردار از روحیه پرسشگری بوده و آنرا نیز ترویج دهد.  همه چیز باید زیر پرسش رود تا مگر در سایه پرسش و پاسخ ها حجاب تدریجاً برداشته شده و حقایق اساسی روشن گردد.  منظور وقوف به آن علل اصلی است که ما را بدینجا رسانده والا همگان مشکلات ظاهری را حس کرده درک میکنند.  طبعاً مخاطب این بایدها قشر روشنفکر است که باید ملتفت استبداد پنهان و مهمتری بنام "استبداد آداب و رسوم" نیز باشد که استبداد های ظاهری اغلب از آن تغذیه میکند.  شجاعت قشر روشنفکر در رویاروئی با افکار منجمد و عبور از آنهاست.  

خلاصه آنکه، شخص مستقل و خردگرا که اصطلاحاً روشنفکر خطاب میکنیم برای بررسی هر موضوعی ابتدا از تفکر مستقل خود، در سایه علم زمانه، یاری طلبیده پس از حصول نتایج، به دستآوردهای دیگران نیز نظر میکند.  تقلید در تفکرات او راه ندارد.  ذهن جستجوگر خود را برای دریافت های تازه باز گذاشته و انتقاد پذیر است.  دلمشغولی اصلی او پرداختن و اصلاح بنیادهائیست که به اعتقادات غلط و سرنوشت شوم جامعه انجامیده.  نظرات خود را بی پیرایه عرضه میکند تا اگر سایرین مفید بدانند استفاده و آنرا ترویج دهند.   

نظرات  (۱)

جناب آقاى دکتر قریب فراغتى بود و سعادتى که توانستم چهار مقاله خرداد ماه شمارا بخوانم مهمترین نکته در مورد روشنفکرى بود میدانید که هنوز تعریف جامع و مانعى در این مورد وجود نداردتعریف بقول منطقیون باید جامع افراد معرف و مانع اغیار باشد بنا براین شرط،معرف و معرف باید از حیث عموم و صدق با هم اتحاد داشته باشد مثلاً در انقلاب ٥٧ اساتید دانشگاه و دانشجویان و بازاریان وکارگران و روستائیان خواسته هاو شعارهایشان و عملشان یکى بوده آیا ملاک تحصیلات کلاسیک و آکادمیک میباشد یا اقدامات عملى اگر مصادیق و تعاریف باهم تعارض داشته باشد معلوم میشود نقصى در تعریف وجود دارد آیا بنظر شما  روشنفکر مذهبى داراى مفهوم درست میباشدیا یک تحصیلکرده آکادمیک که   کمونیست دو آتشه باشدروشنفکر است؟ ودهها مثال دیگر پس تعریف روشنفکر از بدیهیات نیست باور من این است که تعریف شما بیشتر بیک سیاستمدارپیشرو منطبق میباشد 

در این فراغت خرداد ماه دو کتاب تقدیمى شمارا یعنى درباره آزادى استوارت میل و نامه اى در باب

تساهل جان لاک و یک کتاب دیگر بنام فلسفه سیاسى آیزیا برلین را شاید دو بار خواندم و چقدر آموختم وجه مشترک این کتابها موضوع آزادى و حق انتخاب و نفى دترمینیسم و موجبیت میباشد شاید این سه کتاب چیز بسیار زیادى بمن نیاموخت اما آنچه براى من آموزنده بود نحوه بیان روشن و علمى و فلسفى ورئالیستى انها میباشد البته فضل تقدم از آن پوزیتیویست بزرگ انگلیسى لاک بوده اینجا فرصت بیان فلسفه جان لاک و آن دو فیلسوف دیگر نیست فقط بطور بسیار مختصر به بیان یک پاراگراف کوتاه از لاک که بیش ٢٥٠سال پیش نوشته شده و یک سخن از فقیه عالیقدر مشروطیت مدرس میاورم 

هیج کس اجازه ندارد به بهانه وفادارى به پادشاه و فرمانبردارى از او به دلیل  دلسوزى و اخلاص در پرستش خداوند چیزى را بر خود یا دیگران تحمیل نماید بیش از هر چیز ضرورى است که امور مربوط به حکومت مدنى و امور مربوط به دین از یکدیگرتفکیک شود 

دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست

پاسخ:
با سپاس از اظهار عقیده و ارائه رهنمون.  اما عرض من درباره روشنفکر این بود که وی باید در سایه عقل و مطابق علم زمان امور را مورد بحث و داوری قرار دهد.  نام مهم نیست بلکه شیوه مهم است که باید شیوه پرسشگری باشد که طبعاً مانع برخی صنوفی که جنابعالی نام بردید میشود.  بهرحال بنظر اینجانب عملکرد مهم است و نه میزان تحصیلات و نه حجم محفوظات.  من درجائی یک تعریف جامع و مانع ندیده ام که اگر هست لطفاً اشاره فرمایید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی