فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

تلمبه و شکل جدید جهان

چهارشنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۱، ۰۵:۰۵ ب.ظ

تلمبه و شکل جدید جهان

     شاید تعجب آور باشد که بگوئیم با کمی مسامحه، نقشه جدید جهان متأثر از تلمبه است.  همان تلمبه ای که شاید قدیمی ها یادشان باشد لب حوض بود و بچه ها با چه علاقه ای دوست داشتند با زدن تلمبه، آب را از آب انبار بالا کشیده وارد حوض کنند.  اما امروز همه میدانیم که این تلمبه های تنفسی دارای محدودیت است و برای آب زیر عمق 10 متر کار نمیکند که البته ناشی از فشار 1 اتمسفر هوا است.  

    باری، داستان ما از جزیره انگلیس آغاز میشود که روزگاری پر از درخت و جنگل بوده که بتدریج مصرف شده و دیگر چیزی برای سوزاندن باقی نمانده است.  اما خوشبختانه ذغال سنگ به وفور پیدا شده و رگه های آن سطحی و دم دست بود.  بتدریج با تمام شدن رگه های سطحی باید برای استخراج به عمق های پائین تر میرفتند.  اما با توجه به آب و هوای مرطوب جزیره، در اعماق پائین تر با مشکل نفوذ و جمع شدن آب در کف معدن روبرو شده و کار استخراج ناممکن میشد.  لذا تنها چاره ای که بنظر میرسید تلمبه کردن آب به بیرون معدن بود، با چه تلمبه ای؟  با همان تلمبه های تنفسی رایج در زمان خودش.  همانطور که ذکر شد، این تلمبه ها که در سطح زمین بود نمیتوانست برای آب در اعماق زیر 9 یا 10 متر کاربردی داشته باشد.  و این به معنی دست شستن از استخراج رگه های عمقی بود.  پس چه باید کرد؟

   اینجاست که بمصداق ضرب المثل معروف؛ احتیاج مادر اختراع است، باید تدبیری اندیشید و کاری کرد که استخراج با وقفه روبرو نشود.  استفاده از نیروی بُخار کلید حل مشکل بود.  این موضوع به نیمه دوم قرن 17 برمیگردد که مهندسی بنام توماس سیوِری تلمبه ای اختراع کرد که آب را با فشار بخار از کف معدن به بالا فرستاده و حکم جد اعلای پمپ های شناور امروزی را داشت.  اما مصرف ذغال سنگ آن برای تولید بخار زیاد بود و فرستادن بخار به مخزن و متعاقباً سرمایش آن برای تولید خلاء نسبی کار پر زحمتی بود.  لذا اصلاحاتی روی این دستگاه صورت گرفت که میتوانست علاوه بر نقش تلمبه، کارهای مکانیکی دیگر نیز انجام دهد و بتدریج در انگلیس و سایر کشورهای اروپائی رایج گردید.  اما اصلاح اساسی که انقلابی در فن آوری محسوب میشد بدست جیمز وات اسکاتلندی در حوالی 1765 انجام شد و ماشین بخار امروزی متولد گردید.  

   بلافاصله کاربردهای زیادی برای ماشین بخار وات پیدا شد و موجب حرکت عظیمی در صنعت اروپا گردید.  از آن پس کشتی ها و لوکوموتیوهای راه آهن با نیروی بخار بحرکت درآمدند.  این پیشرفت در انگلیس بویژه برای صنعت نساجی بسیار ثمر بخش بود چه اینکه ناگهان کارگاه های دستی یا نیمه صنعتی پارچه بافی جانی تازه یافته شروع به تولید انبوه کردند.  این ایام موسوم است به "انقلاب صنعتی" که عمدتاً مدیون ماشین بخار وات میباشد و شروع آن طبعاً از انگلستان بود.  مصنوعات صنعتی که قبلاً دستی بود اکنون بطور انبوه و ارزان تولید میشد.  از جمله، منسوجات که قبلاً باندازه مصرف داخلی بود ناگهان رشد بیسابقه ای یافته و همراه سایر تولیدات صنعتی روی دست تولید کننده میماند.  با این اضافه تولید چه باید کرد؟  آیا باید به تولید دستی گذشته بازگشت؟  خیر، بازگشت به گذشته میسر نیست.  آیا باید کالاها مرتباً روی هم انبار شده و برای سرمایه خوابیده زیان داد؟  این نیز با اصول اقتصادی جور در نمیآید.  پس چه باید کرد؟  باید بفکر صادرات و فروش تولید مازاد بود.  حرکت بسمت قطب های جدید مصرف فقط از راه های آبی میسر بود که اتفاقاً مؤثر ترین راه نیز محسوب میشد.  

    از اقبال خوش، راه های دریائی در سرتاسر کره زمین تا آن زمان کشف و شناخته شده بود.  آمریکا در 1493 کشف شد، راه دریائی هند در 1498 توسط واسکو دوگامای پرتقالی گشوده شد.  برزیل در 1500 کشف شد ولی عجیبترین و بزرگترین ماجراجوئی جهان در 1519 و از اسپانیا آغاز شد.  در این سال ماژلان با ناوگانی متشکل از 5 کشتی جنگی متشکل از 265 دریانورد رو بسمت غرب عازم جزایر ادویه شد.  عاقبت پس از دور زدن کره زمین و بعد 3 سال پر مشقت، از سمت شرق، در حالی که از این ناوگان محتشم فقط یک کشتی فرسوده با 18 خدمه تشنه و نیمه جان باقیمانده بود توانست به میهن بازگردد.  بار کشتی مملو از ادویه قیمتی بود اما به چه هزینه ای؟   ماژلان در این سفر حماسی در بین راه توسط بومیان فیلیپین کشته و خورده شد.  بقیه کشتی ها و باقی افراد یا غرق یا در سوانح مختلف کشته و ناپدید شدند.  شرح این سفر افسانه ای که از هر ماجرای دیگری عجیبتر است بسیار آموزنده است.  آموزنده که چگونه اراده آهنین یک نفر راهی را گشود که هرگز احدی جرئت گام گذاشتن در آن عرصه  ناشناخته و خوفناک را نداشت.  تاریخ همواره مدیون افرادیست که حاضرند خطر کرده، هزینه بدهند و حتی جان خود را پای آن فدا کنند.  شاید مواد لازم برای نیل به هر دستاورد عظیم فقط همین 2 چیز باشد: اراده و غلبه بر ترس.  که از قدیم گفته اند: مهتری گر بکام شیر در است/ شو خطر کن زکام شیر بجوی.  باری، تا قرن هجدهم که مورد نظر ماست اکثر راه های دریائی و نواحی مهم آن کشف و گشوده شده بود.  اکنون برای اولین کشور انقلاب صنعتی، یعنی انگلیس، فقط کافی بود که امتعه اضافه بر تولید را بار کرده بسوی مراکز احتمالی مصرف، عمدتاً واقع در شرق، راهی کند.  طبعاً سایر دول اروپائی نیز بتدریج همین رویه را دنبال کردند.

     اما مراودات عمده تجاری بدون گشودن درهای سیاسی بین دول میسر نیست و اینجاست که تلاش برای مجاب کردن کشورها برای چنین مبادلاتی به موضوعی مهم بنام استعمار منجر گردید.  بسیاری از کشورها، درعوضِ مصنوعات وارداتی چیزی جز مواد خام برای عرضه نداشتند.  گاهی هم امپراطور کشوری مانند چین، پای را در یک کفش کرده در برهه ای نه چیزی گرفت و نه چیزی داد.  البته بعداً با ترفندی که به جنگ تریاک موسوم شد بالاخره اضافه تولید راه خود را بسوی مصرف پیدا کرد.  مبادله اقتصادی نیازمند پایگاه و انبار روی خشکی است و چنین شد که بخش هائی از نواحی ماوراء بحار مستعمره کشور مبداء شد. این گونه بود که جزیره انگلیس به بریتانیای کبیر تبدیل شد.  شگفتا که چگونه یک احتیاج ساده برای تلمبه کردن آب به چنین نتایجی رسیده نقشه جهان را تغییر داد!  استعمار فرهنگ خود را نیز بطور طبیعی با خود همراه آورده بطوریکه محاوره به زبان انگلیسی در مستعمرات آنرا به زبان رسمی یا اداری آنها بدل کرد.  در حاشیه مبادلات اقتصادی و سیاسی، فرهنگ کشورها نیز خواه ناخواه متحول شده و به برخی اصلاحات مثبت در زمینه کشورداری منجر گردید.  اما استعمار ذاتاً با مقوله پیشرفت در کشور مستعمره سر سازگاری ندارد چه اینکه مستعمره را باید همچنان نیازمند توجه استعمارگر نگاه داشت.  مهمترین شریک و یاور استعمار همانا ارباب دیانت هستند که نفع مشترک هردو در عقب نگاهداشتن جامعه است.  که اگر استعمار هم دست بردارد اینان دست بردار نیستند.  آیا جامعه از خود اختیاری دارد؟  آیا امیدی به تغییر هست؟

    آنچه جوامع عقب مانده را ناچار از تبعیت میکند مجموعه چیزهائیست که به آن ایدئولوژی میگوئیم.  اصولاً آنچه که خود، عامل عقب ماندگی بوده و هست همانا نفس ایدئولوژی است که دور باطلی را بوجود آورده است.  همه چیز را تقصیر استعمار نگذاریم.  نوع تفکرات در شرق، بویژه خاورمیانه، چنان است که بجای اینکه انسان را آزاد و مختار بر کار خویش بداند از او یک "بنده" ساخته است که کاری جز اطاعت نداشته باشد.  در تئوری، این اطاعت از ذات الهی است اما درواقع امر و در عمل چیزی جز اظهار بندگی و خضوع در برابر نمایندگان خدا و حرف شنوی از آنها که خود را فعال مایشاء میدانند نیست.  این طرز نگرش سنخیتی با آگاهی و اندیشه مستقل نداشته منشاء هیچ پیشرفتی نبوده و نمیتواند باشد.  بلکه صاحب آنرا به ابزاری در دست صاحبان زر و زور و نمایندگان خود خوانده آسمان بدل میکند.  فراموش نشود که ترقی غرب فقط صنعت و مثلاً ساخت تلمبه نبوده است بلکه، مهمتر از آن، ناشی از وجود فلاسفه ای بوده که طرز نگاه مردم را از آن شیوه بندگی و اطاعت کورکورانه بسمت آزادی در اندیشه و آزادی در افعال سوق داده اند.  ضمناً از حق نباید گذشت که مُد طبیعی مغز انسان مایل به سکون و تنبلی است زیرا تفکر و استدلال نیازمند صرف انرژی بوده و کاریست پر زحمت.  نقش حکما و نخبگان همانا باید تشویق مردم به ورزش فکری و اهتمام در تفکر مستقل باشد.  خوشبختانه امروز با معجزه ای که در ارتباطات روی داده چنان شده که فرد فرد مردم را قادر ساخته بکمک قوطی سحرآمیزی در آنِ واحد هم با یکدیگر و هم با مجموعه آگاهی جهانی در ارتباط باشند. لذا این داستان و موضوع اطاعت کورکورانه در حال تغییر است.  بی جهت نیست که مستبد و شرکای او تمام تلاش خود را در اختناق و مسدود کردن فضای آزاد رسانه ای بکار میبرند تا جلوی نشر آگاهی را بگیرند که البته سودی نخواهد داشت.  لذا در پاسخ به این سوأل در قبال مختار بودن جامعه باید گفت که با تصمیمی که اجتماع از یکسو برای خلاصی از حاکمیت جهل و جنون و از سوی دیگر برای استیفای حقوق طبیعی خود گرفته است، خود نشانه ای از امیدواری برای شکستن دور باطل است.  

   برای داوری درباره هر ایدئولوژی و مفید یا مضر بودن آن بایستی بجای نگاه به الفاظ زیبا به نتایج عملی حاصل از آن پرداخته شود.  در هر نوع ایدئولوژی متصلب، بویژه نوع دینی آن، فرض بر اینست که همه اطلاعات عالم در مشتی الفاظ ارائه شده و پاسخ همه سوألات از اول داده شده است.  محلی نه برای سوأل و نه برای کنجکاویست.  فرد با چنین بینشی، دُگم بار آمده و از هر گونه استقلال فکر بی بهره است.  سازندگی و پیشرفت در محیطی امکانپذیر است که کنجکاوی میسر بوده و فضائی آزاد برای پرسش و پاسخ باشد.  از هنگامی که کشور در اشغال غاصبین تاریک اندیش درآمده هر حرکتی، هرچند کوچک، بصورت امری محال درآمده و هرگونه پرسشگری با جنایتی تازه پاسخ میگیرد.  نظامی را که از آدمکشی ابائی نداشته و پاسخگو نباشد با چه میتوان مقایسه کرد؟ خوی حیوانی؟ خیر، زیرا حتی عقرب که جرارترین حیوان است از زهر آن نوعی دارو برای درمان تهیه شده و فایده ای از آن متصور است.  با لجن؟ خیر، زیرا برخی امراض جلدی با لجن درمان شده و آن نیز دستکم فایده ای دارد.  چنین نظامی شرّ مجسم است و مطلقاً فایده ای از آن مترتب نبوده بدیلی برای خود ندارد.  شاید این نتیجه با "مطلق گرائی" مذکور در قبل در تضاد باشد.  اما هرچه باشد برای هر قاعده ممکنست استثنائی باشد.  شاید اگر و فقط اگر تنها یک فایده غیر مستقیم بتوان از آن متصور بود همانا روشن شدن اذهان عامّه سنت گرا باشد بملاحظه مشاهده ارتکاب اعمال شریرانه که زیر پوشش دین که از مدعیان آن دیده اند.   به مصداق آنکه از لقمان پرسیدند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان!  

خلاصه آنکه، دیدیم که چگونه احتیاج مادر اختراع است و از برآورده ساختن یک نیاز پیش پا افتاده مثل تلمبه چگونه صنعت بُخار زائیده شد و انقلاب صنعتی و پیامدهای آنرا بدنبال داشت.  از هر ابتکار ساده ای شاخه هائی می روید که بطور غیرمنتظره نتایجی شگفت آور در سایر عرصه ها به بار میآورد.  بروز هر مشکل ما را بفکر وادار کرده بجستجوی راه حل وامیدارد.  بعلاوه نشان داده شد بعد هر راه حلی بلافاصله باید بفکر اصلاح و افزایش کارائی بیشتر بود.  همین توصیه متشابهاً درباره اندیشه ها و ایده ها صادق است که اگر اندیشه ها راکد و ایستا باشند بزودی کارکرد خود را از دست داده بمثابه آب راکدی خواهد بود که گندآب خواهد شد.  خصلت ایدئولوژی عموماً رکود و جمود است و شاید اگر در زمان پیدایش خود فایده ای داشته در طی زمان آنرا از دست میدهد.  در شکل نوین جهانِ امروز شاید نیازی به مستعمره هم نباشد چه اینکه حکومت های ایدئولوژیک ابله همان سود رسانی را کماکان دارند.  در حالیکه در توّهم قدرت، مردمِ خود را در داخل قصابی میکنند، اجازه میدهند کشورهای خارج، کوچک و بزرگ، منصفانه منابع کشور را رایگان بین خود تقسیم کنند.  آیا از این بهتر هم میشود؟ 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی