فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

خرمهره در ازای طلا

دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۵۰ ب.ظ

خرمُهره درازای طلا

     در خلال و بعد کشف قاره آمریکا، دریانوردان ماجراجوی اسپانیائی وارد جزایر و سرزمین های نواحی منطقه شدند و بومیان آنجا را بشکل های مختلف استثمار کردند.  صلح آمیزترین نحوه تلکه کردن بومیان ساده دل دادن شیشه های رنگی یا آئینه و انواع خرمهره به بومیان و گرفتن طلای آنها در عوض این مبادله بود.  مردمی که شرح این وقایع را میخوانند اغلب تصورشان بر اینست که بومیان مزبور نادان یا هالو بودند، حال آنکه لزوماً چنین نیست و بعید است چنین باشد.  شاید ما نیز اگر در موقعیت آنها میبودیم همین معامله میشد.  پرسش اساسی این است که مگر آنها نمیدانستند ارزش طلا بیش از خرمهره است؟!  پاسخ درست به این پرسش نه فقط شرح حال بومیان بلکه قصه پر غصه بسیاری از تمدن های درخشان باستان است. 

    لذا بجای سطحی نگری بهتر است کمی به عمق رفته و با یک تحلیل روانشناسانه بلکه به نتایجی برسیم که حتی امروز نیز بکار آید.  بومیان قطعاً از ارزش طلا مطلع بودند و قدر آن را میدانستند چه اگر غیر این بود آنرا استخراج نکرده و در معابد خود استفاده نمیکردند.  اما تفاوت قضیه در چیزی است که برای اولین بار توجه آنان را جلب کرد و آن دیدن شیشه و خرمهره های رنگینی بود که برایشان تازگی داشت.  هرچیزی که تازگی داشته باشد جذاب است و کششی غیر قابل مقاومت را در ذهن ایجاد میکند.  از سوی دیگر، طلا برای نسل های متمادی در اختیارشان بود و با اینکه مقدارش زیاد نبود اما در تزئینات مختلف از آن استفاده میکردند و همواره جلوی چشمانشان بود.  برق طلا مدتهای مدید چشمان را نواخته و شاید خسته کرده بود اما به محض دیدن شیشه های رنگین در دست دریانوردان تازه وارد که به آنان تعارف میشد، طلای خود را با میل و رغبت با خرمهره های آنان معاوضه کردند.  البته بعدها متوجه اشتباه خود شدند ولی دیگر دیر شده بود و ندامت سودی نداشت.

    این کشش روانی برای جلب شدن به چیزهای تازه منحصر به داستان ما و دوره یاد شده در فوق نیست.  بلکه باید گفت در سرتاسر تاریخ و در همه مکانها روند رایج بوده است.  بسیاری اوقات مفید بوده و باعث اعتلا و ترقی شده است.  گاهی هم موجب نکبت و پسرفت و ایجاد بدبختی شده است.  پس هنر در این است که چشم و گوش را باز نگاهداشته و فرصت ها را به سود و تعالی تبدیل کرده به زیان و خسران بدل نساخت.  داستان بومیان برای دیگران، از جمله خود ما، نیز اتفاق افتاده و درسی باشد که دیگر تکرار نشود.

    آنچه پشت داستان بومیان آمریکاست، انگیزه نوگرائی و تازه طلبی است که خصیصه ای عمومی در همه انسان هاست.  انسان از هر فرهنگ و از هر قوم و نژاد دارای این تمایل است که نوگرا باشد که در نفس خود خوبست.  منتها آن "نو" که در جهت تعالی باشد و نه دروغین و پیچیده در ظاهری متعالی اما با باطنی قلابی.  انسان تنوع طلب است و از یکنواختی و درجا زدن در رنج است و از همین رو دوست دارد به مسافرت رفته جاهای جدید را کشف و چیزهای جدید را یاد گیرد.  لذا بسرعت جلب چیزهای جدید میشود و اگر احساساتی باشد بهمان سرعت هم جذب آنها میگردد.   این نوجوئی و تنوع طلبی اگر راستین باشد باعث پیشرفت است و جامعه را به پیش میبرد.  منتها یک تبصره دارد و آن اینکه فرد یا جامعه همواره مختار باشد که اگر مصلحت دید جدید را فروگذاشته و پیشین را اختیار کند و راه باز باشد.  مادام که این آزادی مهیا باشد، فرد و یا  جامعه، نو و کهنه را مقایسه کرده و باتکای قیاس، کمترین تفاوتها را هم متوجه شده و میفهمد کدام برای او بهتر است و اگر اشتباهی در انتخاب داشت میتواند تصحیح کند.  لذا از این دیدگاه که نگاه کنیم، بومیان آمریکا احمق نبودند منتها بعد از آنی که از خبط خود با خبر شدند متأسفانه آزادی بازگشت به طلاهای خود را سلب شده دیدند.  معمولاً چیزی بشما نمیدهند مگر بهترش را ستانده باشند.

   اکنون میخواهیم به نتایج فرعی این داستان درباره منطقه خاورمیانه بپردازیم.  از سوریه (امپراطوری روم شرقی) نمیگوئیم، از عراق (بابل، گاهواره تمدن) چیزی نمیگوئیم، از تمدن های درخشان مصر و ایران باستان نیز چیزی نقل نمیکنیم.  فقط به افغانستان اشاره کوتاهی خواهیم کرد.  تاریخ این ناحیه به قدمت تاریخ باقی فلات ایران است.  آثار متعددی حاکی از زیست انسان پیش از دوره پارینه سنگی یعنی بیش از 100 هزار سال پیش کشف شده است.  قدیمی ترین ترسیم چهره انسان که سردیسی سنگی است در حوالی بلخ مربوط به 20000 سال پیش کشف شده است (نگاره اول از راست).  بسیاری از آثار مکشوفه مربوط به تمدن ناحیه آمودریا موسوم به باختر در بخش شمالی افغانستان است که شامل تندیس هائی از ایزدبانوان متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد است.  نگاره میانی، پیکره زنی مشهور به شاهدخت باختری با لباس مخصوص دیده میشود که متعلق به همان ناحیه از هزاره دوم پیش از میلاد است.  هرچه در تاریخ جلوتر میآئیم، ظرافت و حُسن صنعت اشیاء ساخته شده بطور بینظیری افزایش می یابد.  بطوریکه به دوره سلوکی ها و متعاقباً تمدن درخشان کوشانی ها (سده اول پیش از میلاد تا دوم بعد میلاد) که میرسیم سطح عالی فرهنگ مردم در بناها و اشیاء کشف شده کاملاً پیداست.  نگاره سوم نمونه ای از این دست، تندیسی متعلق به زنی از سده دوم پیش از میلاد است.  متأسفانه بسیاری از یافته ها یا بغارت رفته یا در دوره اسلامی محو و نابود گشته است.  آنچه مانده فعلاً در موزه ملی افغانستان نگاهداری میشود که معلوم نیست تحت حاکمیت طالبان تا کجا دوام خواهد آورد.  یکی از این اشیاء کشف شده، نگاره آخر، بازوبند طلا و بسیار ظریف هخامنشی است که خود بر یکپارچگی تمدن این ناحیه با باقی فلات ایران دلالت دارد. 

    اما هدف از بیان مختصر تمدن درخشان این ناحیه از آغاز تاریخ تا سلطه اسلام چه میتواند باشد؟  اول اینکه تمدن آنطور که جماعتی خاص ادعا دارند، از 1400 سال پیش آغاز نگشته است و اینطور نیست و نبوده است که آدمیت انسان منحصر به این نوار باریک از زمان باشد.  بنا به یافته های باستان شناسان، قدمت حضور انسان بر زمین به میلیونها سال بالغ میشود.   جز از بقایای اسکلت آنها چیزی از اشیاء آنها در دست نیست زیرا مواد آلی تجزیه و مستحیل شده و تنها ابزارهای سنگی است که باقیمانده اند.  پرسش اصلی اینجاست که این تمدن درخشان چند ده هزار ساله که مختصراً بازگو شد چه شد؟  چگونه است که در این 1400 سال اخیر هیچ نشانه ای از آنرا نمیبینیم؟  چگونه است که نقاط دیگر زمین که عاری از چنین پیشینه ای بودند یکشبه متمدن شدند؟  آیا در افغانستان فعلی و میان مردم شریف آن هیچ رد و نشانی از آن شکوه و عظمت گذشته هست؟  زنان امروز آیا از همان ارج و قرب هزاره های پیشین برخوردارند؟  دورانی که مناصب دولتی و لشکری داشتند و به احترام جایگاه شان پیکره آنها ساخته و به یادگار گذاشته میشد؟  چگونه شد که امروز حتی از رفتن بقول خودشان به مکتب محرومند؟ حتی از کارکردن در مناصب قبلی خود نیز محروم و هرجا بخواهند بروند باید با مرد محرمی اسکورت شوند.  این بی پناهی به درجه ای است که گویا کشوری اروپائی به رحم آمده و حاضر است به زنان افغان پناهندگی اعطا کند.

    نیک که بنگریم آن 4 تمدن اصلی نامبرده در قبل، متشابهاً همه کم و بیش دچار همین بیماری هستند.  چگونه شد که ناگهان همه به یک درد مشترک مبتلا شدند؟  آنچه درباره محو آثار تمدن گذشته درباره افغانستان گفتیم کم و بیش درباره این 4 تمدن نیز صادق است.  اگر به آثار رقبای باستانی آنها در اروپا بنگرید بسیار معابد و بناهای تاریخی همان ادوار را سرپا مشاهده خواهید کرد.  آثار هنری و بسیار چیزهای دیگر در جای خود هنوز برجاست.  اما در اینسو تقریباً چیزی سالم برجای نمانده که نشانه دشمنی با تمدن گذشته است.  البته استثنائاً در مصر، عظمت ابنیه و یا مدفون ماندن آنها زیر خاک تا حدی موجب نجات آنها شد.  نقش ها را هرجا دستشان رسیده تخریب کرده اند و از مجسمه ها به هرکدام زورشان نرسید نابود کنند به خرد کردن بینی یا کل صورت اکتفا کرده اند.  در ایران دوره ساسانی دستکم دانشگاهی معظم وجود داشته که از یونان نیز به آن میآمدند.  کتابهای این دانشگاه چه شد؟  کتاب ها و نوشته های دیگری که در سرتاسر فلات ایران وجود داشت چه شد؟  پاسخ ساده آن از نام فرقه بوکوحرام نیجریه استنباط میشود یعنی کتاب حرام است!  بهمین سادگی!  فرقه یاد شده فقط یکی از قرائت های متعدد ایدئولوژی حاکم در منطقه خاورمیانه میان کشورهای یاد شده است.  کتاب مهمترین ناقل فرهنگ نسل های پیشین به نسل های آتی است.  داستان های بیشمار از مراسم کتاب سوزان بعد از حمله اعراب در تاریخ نقل است.  کتاب که ممنوع شود طبعاً تفکر آزاد نیز ممنوع میشود و یکباره قحطی فرهنگی رخ میدهد آنچنانکه همه یادگارهای کهن نیز با آن فراموش میشود.  کافیست چند نسل بگذرد تا رابطه با گذشته سست و یا بیکباره قطع گردد.  برای اطمینان از استمرار این وضع لابد باید بینشی جدید به اذهان تزریق شود که یاد گذشته بکلی موقوف بلکه حرام تلقی شود.  برای این کار ایدئولوژی لازم میآید. 

    همه ایدئولوژی ها صاحب کتابند و هرکدام کتاب مقدس مخصوص بخود را دارند.  باعتقاد پیروان هر یک، هر دانشی که شایسته دانسته شدن است در کتاب آنها ملحوظ و مستتر است.  گاهی هم ادعا میشود که هر آنچه کشف یا اختراع شده و خواهد شد قبلاً در کتاب آنها آمده است.  لذا ایدئولوژی در نفس خود هیچ میانه ای با صاحبان دیگر افکار ندارد، سهل است، آنان را مزاحم بسط کار خود میبیند.  از دیدگاه کاربردی، آموزه های هر ایدئولوژی را در دوبخش میتوان خلاصه کرد.  بخشی ناظر بر امور عملی یا احکام و بخشی نظری ناظر بر فلسفه زندگی.  نکته مهم اینجاست که بخش عملی به مرور ایام کارکرد خود را نسبت به زمانه از دست میدهد حال آنکه بخش نظری لزوماً ممکنست چنین نباشد، بویژه اگر گزاره های آن چنان کلی باشد که مرور زمان را دوام آورد.  مثلاً زمانی در منطقه ای خشک، گاهی اگر برکه کوچکی آب ظاهر میشد انسان و حیوان همه از آن مینوشیدند و در چنین محیطی مکعبی از آب به ضلع 3 وجب حکم کیمیا داشته وارد احکام میشد که هر ناپاکی را پاک میکند.  امروز با آب بهداشتی لوله کشی این آموزه کارکرد خود را از دست داده است.  بنابراین ایدئولوژی قابلیت همراهی با زمانه را ندارد، بویژه اگر بخش نظری نیز تاب قابلیت تطبیق با افکار زمانه را نداشته باشد.  این تفاوت را در نگاه به تاریخ معاصر افغانستان میبینیم که امروز در هردو جنبه شکست خورده است.   در دوره باستانی آن سرزمین، از شادی استقبال میشد و قوام جامعه مدیون جشن های متعدد بود که با رقص و آواز و موسیقی برگزار میشد.  اینها همه در سرشت انسان نهفته است و امروزه مخالفت با آنها خلاف مسیر ناموس طبیعت است.  بطوریکه در ایدئولوژی جدید هزینه یک رقص چند دقیقه ای 10 سال زندان همراه با ضمائم آن بدنبال دارد که قتل و بریدن سر و گرداندن در خیابان بمراتب مجازات کمتری دارد.  هنر خوار شد جادویی ارجمند/ نهان راستی آشکارا گزند.  رفتار بشدت ضد انسانی در حال اجرای این نظام جدید در هیچیک از ادوار تاریخ نظیر ندارد و شاید گمان شود که پیش از تاریخ نیز چنین نبوده.  از آنسو، ایدئولوژی دیگری هم هست که بخش نظری و فلسفی آن ناظر بر کردار نیک است که اگر مربوط به چند هزار سال پیش هم باشد کماکان امروز نیز کارکرد خود را حفظ کرده است.  لذا در حوزه فکر، نو و کهنه بودن مطرح نیست به نتایج باید نگریسته شود.

    با بازگشت به داستان بومیان آمریکا چه توصیه ای میتوان ارائه داد؟  آنها چنانچه به درک واقعیت امر رسیده باشند شایسته است در صدد بازپس گیری طلاهای خود باشند.  اگر موفق نشدند چه؟  لاجرم خرمهره ها را بعنوان اشتباه تاریخی و مقدس نیاکان خود نگاه داشته در محلی محترمانه  نگاه داری کنند.  مادام که بی ضرر باشد چه باک!  حالت دیگری هم متصور است.  فرض کنید شیشه های رنگینی که خرمهره ها از آن ساخته شدند حاوی یک ماده رادیواکتیو خطرناک است که از اولین نسل تا امروز خانواده بومیان را تحت تابش های خطرناک خود قرار داده است.  چه بسا تولدهای ناقص و چه بسا ایجاد زوال مغز که تاکنون از علت آن غافل بوده اند.  امروز که نسل حاضر به یُمن علم زمانه از حقیقت امر مستحضر شده اند نگاهداشت خرمهره ها نه تنها حاوی هیچ تقدسی نیست بلکه فوراً باید در محلی امن بعنوان پسمان خطرناک برای ابد دفن شود.  حتی نباید نگران پس گیری طلاها بود.  چرا واژه مفید بودن را جانشین تقدس نکنیم که دست و پای آدمی را نبندد؟

   آنچه درباره دیروز و امروز افغانستان گذشت، متشابهاً در باقی منطقه خاورمیانه صادق است.  ذهنیت امروز ما بی شباهت به بومیان یاد شده نیست که اسیر تقدسی بی مورد شده اند.  دل کندن از چیزی که مقدس اعلام شود سخت و بلکه ناممکن است.  حتی با وجودی که آن چیز بجای فایده، متضمن ضرر و زیان بوده باشد.  یک راه ساده شاید این باشد که مردم بجای دلبستگی به اسامی، به نتایج بنگرند که چه رویه ای بحال آنها مفید و چه رویه ای مضر است.  راه دیگر، جدائی مطلق زندگی اجتماعی از ایدئولوژی و تبعات آن است.  مادام که قوانین مدنی مدون توسط مردم تنظیم کننده امور باشد، وجود حتی عقب مانده ترین ایدئولوژی در پستوی خانه ها مشکلی ایجاد نخواهد کرد.  حاکمیت ایدئولوژی از هر قسم که باشد و بهر طریق که اِعمال شود خود بخود با استبداد و نکبت و تیره روزی همراه خواهد بود و تجربه های تاریخی تاکنون موردی خلاف آنرا نشان نداده است.

خلاصه آنکه، امروز ملل خاورمیانه و بویژه ما ایرانیان در یک نقطه عطف تاریخی قرار گرفته ایم که نیازمند تصمیمات شجاعانه، مهم، و تاریخ ساز است.  تاریخ پر از درسهای مشابه است که یک نمونه آن درباره بومیان آمریکا ذکر شد.  آنها طلا را داده خرمهره گرفتند و ما اینجا عقل را داده ساده لوحی تحویل گرفتیم.  دیدیم که وفاداری به یک سیستم فکری خاص منوط به وجود اختیار برای تجدید نظر است که بدون آن، وفاداری بی معناست.  میگویند اگر از تاریخ درس نگیریم محکوم به تکرار آن هستیم.  اکنون با توجه به تجربه تاریخی سراسر تاریک و سراسر شرم آور این چند دهه اخیر، آیا زمان آن فرا نرسیده که عقل به جایگاه نخست آن بازگردانده شود؟   خرمهره ها هم اگر کسی تحویل نگرفت، باری، میتوان آن را به بایگانی تاریخ سپرد.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/19/AqKupruk.jpg/200px-AqKupruk.jpg

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/8/85/Ars_Summum_Tesoro_Oxus_brazalete.JPG/220px-Ars_Summum_Tesoro_Oxus_brazalete.JPG

نظرات  (۳)

  • مجید افشار
  • مثل همیشه با قلمی شیوا مفهومی با ارزش و مفید را عیان کردید. درسهائی از تاریخمان که یا در پستو مانده ویا درک یادگیری و نتیجه گیری درست و بجا از آن نداریم را به روز کردید و با شرایط اجتماعی کنونی مطاقبت دادید.

    ممنون!

    جناب استاد قریب نمیدانم چرا این نوشته خرمهره..شماره مرادوباره بیکی از نادانسته های فلسفی که همیشه ذهن مارا بخود گرفتار کرده میکشاند آیاانسان در این هستی کوتاه خود در این جهان خاکی مختار است یا مجبور گرچه بسیار چیزها است که در باره آن نمیتوان گفت ولی خیلی محدود کنیم آنچه که این روزها بر ملت ما میگذرد خواست مردم ماست آیا گذشتگان ما اشتباه کردند یا درست عمل کردند آیا صحیح است که ما سیه بختی خود را به آنان نسبت دهیم آیا خون ریزی و قتل عام ایرانیان بوسیله تازیان و چنگیزیان و  ‌تیموریان...به سبب اشتباهات خودمان بوده ویا اینها سرنوشتی بوده که ازپیش رقم خورده جای دور نرویم همین کشتار وحشتناک زلزله اخیر را چگونه توجیه کنیم ؟خر مهره را بشکافیم سر دراز دارد بی انصافیست که همه مشکلات را بر سرنادانی بگذاریم

    پاسخ:
    نکته اصلی همانطور که اشاره کردید صاحب اختیار بودن برای پذیرش چیزهائی که بر ما میرود درست است.  اگر "جبر" را قبول کنیم زندگی آسان خواهد بود زیرا خوب و بد چیزها را بگردن آسمان خواهیم گذاشت.  اما تجربه نشان داده ما میتوانستیم برخی چیزها را پذیرا باشیم و برخی را نباشیم کما اینکه دیگران کردند و شد.  در برخی برهه ها ما متوجه اشتباه خود شده ایم ولی اجبار از آسمان نبوده بلکه عوامل زمینی جلوگیر بودند.  برای یک ملت آموزش دیده "اختیار" نقش پر رنگ تری بازی میکند و از همین رو بارها و بارها روی آموزش تأکید داشته ایم..  با اینکه زلزله و امثال آن از دست ما خارج است ولی ساخت و سازهای درست و حسابی که دست ما هست!  در زلزله شدید منتهی به سونامی چندین سال پیش ژاپن خانه ها چنان محکم بوده که با حفظ چارچوب روی آب سوار شده و تخریب از ناحیه آب بوده نه آوار. یا مثلاً در موضوع گرم شدن کره زمین آیا اختیاری داریم یا نه؟  ما همواره برای فرار از مسئولیت و نقش خودمان میتوانیم همه چیز را بر عهده "جبر" گذاشته و خیال خود را راحت کنیم.  البته هنوز برای این موضوع از دیدگاه نظری بحث فراوان است و خوراک کافی برای فلاسفه. 

    جناب استاد قریب از اینکه اینهمه به دانش و خرد ارج میگذارید وباعقل ستیزان و جهل و خرافات پرستان سر مبارزه دارید میبایست کارها و نوشته های شما را بسیار ستود و به آن ارج نهاد بسیاری میدانند ولی منافع طبقاتی آنان چیز دیگریست اینان دارائیهاو ‌قدرت بی اندازه خود را از راههای نا شایست و دزدی از جیب مردم بدست آورده بنا براین در نگهداری آن از هیچ جنایتی فرو گذار نمیکنند گروهی دیگر نمیدانند که نمیدانند اینانند که عمله ظلم قرار گرفته و در نادانی خود پا فشاری می‌کنند 

    راه آگاه کردن آنها بسیار دراز است 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی