فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

پیشرفت به چه قیمتی؟

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۳۵ ب.ظ

پیشرفت به چه قیمتی؟

    در مطلب پیشین تحت عنوان "رفتارها و اصول فیزیک" دو شیوه زندگی یکی ایستا و دیگری پویا مورد بررسی قرار گرفت و آنچه در انتها مُهر تایید گرفت شیوه پویا بود که با روحیه "تغییر" سنخیت بیشتری داشته و زندگانی مدرن در سایه آن امکانپذیر گردیده است.  اکنون در مطلب حاضر برای ایجاد توازن، میخواهیم استدلال مخالف را هم عرضه کرده و به نوعی آنچه قبلاً گفته شده بود را زیر سوأل بریم.  شاید طبیعی این میبود که کسانی با بینش ایستا یا آنها که بطور سنتی دیدی ایدئولوژیک داشته موافق مضامین ارائه شده نیستند چنین مقابله ای را از دید خود پیش میکشیدند.

    پرسش اساسی اینجاست که چرا پیشرفت؟  آیا روش عاقلانه، واقعاً همان روشی است که مشابه آنرا در غرب میبینیم؟  آنچه را زندگی "ایستا" قلمداد کرده بودیم مگر چه اشکال بنیادی دارد؟  مگر انسان خود یکی از گونه های جانداران نیست که همگی تابع قوانین طبیعت هستند؟  و مگر روند درست همان روند طبیعت نیست؟  مگر شیوه زندگانی ایستا موافق اصل اقل عمل نیست؟  و مگر این اصل از اصول بنیادی طبیعت بشمار نمیرود؟  مصرف انرژی بیشتر، چه فکری چه مادّی، برای ایجاد رفاهیات هرچه بیشتر، چه فضیلتی دارد؟  به چه دلیل علمی ( و نه نقلی) باید خواهان شیوه رایج در غرب موسوم به "پیشرفت" باشیم؟  مگر آنها که در قلب آمازون یا در دیگر نواحی دور افتاده از تمدن زندگی میکنند زندگانی ندارند؟  مگر از زندگی خود راضی نیستند؟  مگر در همه حال انتهای زندگی مرگ نیست؟  اینها و بسیار پرسش های دیگری از این قبیل میتواند نمونه ای از معارضه با آنچه بار پیشین ارائه شد باشد.  در ادامه، بدون آنکه قضاوتی کرده باشیم این محاجه فکری را پیش برده داوری نهائی را بر عهده خواننده وامیگذاریم.

    برای پرهیز از عوارض ناگوار منتسب به شیوه تفکر ایدئولوژیک و رابطه ای که ایدئولوژی با شیوه زندگی ایستا داشته و آنرا بدنام کرده، عجالتاً طرح ایدئولوژی را از این بحث کنار گذارده و صرفاً شیوه زندگی ایستا فارغ از ارتباط با ایدئولوژی را مطرح کرده آنرا در مقابل شیوه "پیشرفت-محور" قرار میدهیم.  باید گفت زندگی انسان مانند سایر جانداران در فاصله دو شرط مرزی ثابت که اختیارش از دست او خارج است، یعنی تولد و مرگ، خلاصه میشود.  لذا فقط تلاش برای ادامه حیات در فاصله این دو نقطه است که اختیار آن تا حدودی در دست خودمان است.  از لحاظ اصولی هیچ قانونی وجود ندارد که ما را مکلف به پیروی از تفکر منسوب به "پیشرفت" کند.  تنها قیدی که طبیعت بر ما تحمیل میکند همانا "صیانت نفس" است.  یعنی چون زنده ایم باید چنان رفتار کنیم که زنده بمانیم و از مرگ پیش گیری کنیم.  بعبارت دیگر، هر جانداری مایل به استمرار حیات و پرهیز از مرگ و عواملی که بدان منجر میشود است.  اما ادامه حیات نیازمند صرف انرژی است چه بصورت غذائی که مصرف میشود و چه تحرکی که برای جستجوی آن بعمل میآید.  بشر در روزگار کهن دوران سختی داشته و لذا بنا به "اصل اقل عمل"، مصرف انرژی او در حدی بود که غذای او آنرا تأمین میکرد.  امروزه این طرز بیان برای ما که هرگاه اراده کنیم غذا در دسترس است شاید بی معنی بنظر آید.  مطابق همین برداشت، سکونت گاه های اولیه انسان در مجاورت رودخانه های پُرآب بود که آب مصرفی خود را با صرف کمترین انرژی تأمین کند.  بعلاوه، برای پرهیز از گرما و سرمای شدید، نواحی معتدله را برای استقرار دائمی خود انتخاب میکرد.  گاهی هم که مانند نیاکان آریائی در مناطق سردسیر عرض های شمالی به زحمت می افتاد با کوچ گسترده به عرض های جنوبی و معتدل تر مصرف کلی انرژی، در معنای عام خود، را تعدیل میکرد.  پس تعجبی ندارد که تمدن های کهن در نواحی معتدله و نزدیک رودخانه های پُرآب شکل گرفته اند. 

    لذا تنها چیزی که برای بشر اولیه، بشر طبیعی، مطرح بوده همانا زنده بودن و تلاش برای زنده ماندن بوده است.  بخش تقریباً کامل و نانوشته از طول حیات انسان بر کره زمین در همین راستا بوده است درست همانگونه که برای سایر جانداران تاکنون همین گونه بوده.  فقط بخش متأخر و کوچکی از حیات انسان در تلاش برای کاستن از زحمت زندگی بوده است.  این تلاش ها همانطور که در اسطوره ها آمده با کشف آتش و فراگرفتن خانه سازی و پی بردن به چگونگی استخراج فلزات و مواد معدنی آغاز شد که با شیب بسیار ملایمی به قرون معاصر میرسد.  اما از چند قرن اخیر تا به امروز بوده که پیشرفت بطور تصاعدی و نه خطی صورت گرفت.  در تمام مدت طولانی که تحولات بطور خطی و بطئی صورت میگرفت، همه جوامع کم و بیش در یک سطح بودند ولی در عصر حاضر تفاوت ها بسیار زیاد شده است. 

    در دوران کهن، زندگی در همه جا کم و بیش مشابه هم بود و اگر برتری جوئی وجود داشت فقط باتکا عدد بود یعنی هر قومی که تعدادش بیشتر بود زور بیشتری داشت.  اما تفاوت ها با ظهور اندیشه ورزی بتدریج بیشتر شد تا به امروز که شاهد نتایج عظیم آن هستیم.  بنظر میرسد این تفاوتها با شکل گیری ایدئولوژی ها تشدید شد که باعث ایستائی در فکر و آثار مترتب بر آن شد.  اگر وضع بهمین منوال پیش رود شاید دره عمیق بین جامعه ایستا و پیشرفت-محور هرگز پر نگردد. 

    در پاسخ به این انتقاد که چرا کشورهای ایدئولوژی زده خاورمیانه و شمال آفریقا در ایستائی مزمن خود گرفتارند، شاید یک پاسخ مناسب این باشد که اِشکال از آنها نیست بلکه از آنهائی است که بی رویه شتاب گرفته اند!  سرعت بی قاعده حوزه تفکر آزاد باعث عقب افتادگی نسبی دیگران شده و مرتباً بر این فاصله افزوده شده و میشود.  اگر این بی قاعده گی وجود نمی داشت امروز کسی از عقب ماندگی مزمن سایر کشورها صحبت نمیکرد.  قرن بیستم میلادی مترادف با اوج خوشبینی نسبت به شیوه پیشرفت-محور بود.  معادن یکی بعد دیگری استخراج میشد، اکتشاف و استخراج نفت و گاز بی پروا و بدون اعتناء به تبعات زیست محیطی انجام میشد و جنگل های دست نخورده بکمک تکنولوژی پاک تراشی و در خدمت کشت گیاهان روغنی یا گاوداری صنعتی و تولید گوشت برای دهان های بازی که بسرعت متولد میشدند قرار گرفت.

   طی یک و نیم قرن گذشته، بالارفتن سطح بهداشت و افزایش مواد خوراکی به یُمن کودهای شیمیائی و آفت کُش ها موجب رشد شدید جمعیت دنیا شده که تبعات آن تقاضای بیشتر و کوشش برای تولید و عرضه بیشتر و اسیر شدن در یک سیکل معیوب است.  هشداری که گروه کوچکی میدادند و نادیده گرفته میشد بالاخره بصورت گرم شدن کره زمین و تغییرات شدید آب و هوائی خود را بروز داده و اگر در سطح بین المللی نادیده گرفته شود میرود که پدیده ای یکسویه و بی بازگشت شود.  برخی هم آتش بحران را نادانسته یا عامدانه با اظهارات شبه علمی تیزتر میکنند.  استادی اظهار نظر کرده است که اتفاقاً تولید هرچه بیشتر گاز کربنیک ضرر که ندارد مفید هم هست زیرا باعث رشد بیشتر گیاهان میشود.  این گفته میتواند درست باشد اگر انسانی روی زمین زیست نمیکرد همانگونه که در برخی از دوران های پیشین زمین شناسی این اتفاق رخ داده بود.  گویا فهم دو واژه کلیدی "رشد" و "آهنگ رشد" اغلب بد درک شده کما اینکه این روزها به دروغ چنان تبلیغ میشود که جمعیت کشور رو به کاهش است!  حال آنکه رشد همچنان مثبت و حدود 0.7% و جمعیت رو به افزایش میباشد.  واقعیت این است که میزان برداشت گیاهان و جنگل زدائی بسیار بسیار بیشتر از آن چیزی است که گاز کربنیک بتواند به حجم جنگلها بیافزاید.  سرعت تخریب چنانست که حتی مجال کافی برای حل شدن این گاز در آب اقیانوس ها هم وجود ندارد. 

   باید اذعان کرد که جامعه ایستا فارغ از ایدئولوژی نیز اتفاق میافتد کما اینکه در مناطق متروک دور از سایر جوامع، یک جامعه انسانی میتواند در همان سطح ابتدائی باقی مانده باشد که شواهد آنرا برادران امیدوار در فیلم های مستند خود حدود 60 سال پیش نشان دادند.  اما امروز همان جامعه که قبلاً از ریشه درختان تغذیه میکرد و با گرداندن چوب و اصطکاک آتش تولید میکرد، به یُمن باز شدن راه ها و ارتباط با دیگران، ملبس به لباس و با کبریت آتش روشن کرده به مواد غذائی خوب دسترسی دارد.  با این وجود، میزان اندیشه ورزی او در همان حدود باقیمانده است.  شاید علت انجماد این جوامع، قرار گیری آنها در مناطق حارّه و زندگی در شرایط سخت که مجال و فرصت برای اندیشه ورزی باقی نمیگذارد باشد.  با این وجود، موافقان جامعه ایستا بر این عقیده اند که انسان جز زندگی، همانند سایر اجزای طبیعت، وظیفه دیگری ندارد.  وظیفه زندگی "پیشرفت" نیست وظیفه زندگی همان "زندگی" است بدون هیچ پیش شرطی!

    بنابراین، در بحرانی که امروزه کره زمین و زیست بوم آنرا در خطر قرار داده، انگشت اتهام بسمت "پیشرفت" و تبعات ناشی از آن نشانه رفته است.  طبعاً طرفداران جامعه ایستا میتوانند خوشنود باشند که شیوه خود را صحیح بدانند.  در واقع میتوانند بپرسند که کدام رویه بهتر است؟  زندگی طبیعی که سازگار با سایر اجزای طبیعت است با کمترین دست اندازی و کمترین مخاطره برای زیست بوم یا رشد سریع جمعیت و تغییر چهره زمین صرفاً بنفع نوع خود و بردن کره زمین به لبه پرتگاه بی بازگشت و انقراض همگانی؟  لابد پاسخ طرفداران جامعه پیشرفت-محور میتواند این باشد که همان شیوه تفکری که بدینجا ختم شده و موجب این مشکلات عدیده شده است، همان شیوه هم میتواند برای درمان تبعات منفی بوجود آمده بکار رود.  اینها میگویند بازگشت به عقب ناممکن است و تنها راه ممکن، جلب نظر بین المللی برای کاهش سرعت رشد و اصلاح شیوه های مصرف و ترمیم زخم های ایجاد شده در سایه یک وفاق جهانی است.  شاید بنظر مشکل آید ولی ناممکن نباشد!   بعلاوه، انسانی که به سطحی از آگاهی و فهم رسید دیگر نمیتوان او را از آن معلومات منفک ساخت.  در مجموع، رویه پیشرفت-محور با همه کاستی ها و مشکلاتی که ایجاد کرده همچنان یک مزیت مهم را برای خود حفظ کرده و آن به رسمیت شناختن نیروی فکر است.

   شیوه تفکر پیشرفت-محور ادعا میکند که همواره برای هر بحرانی راه حلی دارد.  میگوید راه حل ها در یک فرایند گفتمان صورت میپذیرد.  یعنی حل مسائل فنی و علمی با مشورت با حوزه تخصصی خود و مسائل اجتمائی با شور و مشورت با مردم کوچه و خیابان.  این شیوه ادعا دارد که کاربرد خرد و منطق میتواند به نتایجی ختم شود گریز ناپذیر و قابل قبول همگانی.  بعنوان مثال یکی از صدها موضوعی که امروزه به بحران تبدیل شده در نظر گرفته میشود.  مثلاً موضوع پوشش سر خانم ها که خود به بحرانی قابل مقایسه با بحران گرم شدن کره زمین تبدیل شده با این شیوه و بشکل زیر بررسی و حل و فصل میشود.  اگر بانوان همه روسری سفید بپوشند چه میشود؟  هیچ.  مشکلی با نظام نخواهند داشت.  حال اگر یک خط، نازک مشکی، یا هر رنگی، روی آن نقش بسته باشد چه میشود؟  هیچ. کماکان همه خوشنود خواهند بود و اتفاقی نمی افتد.  حال اگر بجای یکی، یکدسته خطوط موازی یا کم و بیش متقاطع روی آن نقش بسته باشد که موی مرد یا زنی را تداعی کند چه میشود؟  در اینجا آستانه تحمل برخی ممکنست شکسته شود زیرا این برای آنها تداعی گیسوان نسوان است که البته متشابهاً میتواند موی بلند مردان هم باشد!   مگر چه تفاوت میکند؟  اما این افراد دلشان میخواهد موی زن باشد چرا؟ چون ناخودآگاه فکر و ذکر و مشغولیت آنها حول و حوش مسائل خاص و نامتعارفی است که مشاوره با روانکاو را میطلبد.  اگر در مقام تعرض برآیند، فوراً بر ایشان معلوم میشود روسری است و نه موی واقعی که هیچ قاعده مرسومی زیرپا گذاشته نشده و تیرشان به سنگ خورده است.  بیشتر سماجت کنند خواهند شنید که نقش مزبور نقش موی مردان است.  چه اشکالی دارد؟! اینجاست که اگر کمی فکر داشته باشند باین تنیجه جدید خواهند رسید که موی مردان نیز یحتمل دارای تشعشع است و آن نیز باید پوشیده میشد که تاکنون غفلت شده.  یا چنانچه بازهم اندکی بیشتر فکر داشته باشند و از نتیجه منفی این تجربه درس گرفته باشند پی خواهند برد که کل موضوع بر آب بوده است و اینهمه سر و صدا برای هیچ و پوچ بوده است.  منتها شاید از خود بپرسند پس جواب صدها نفر را که در این رابطه برای هیچ و پوچ بقتل رسانده و صدها دیگر را که کور کرده و صدها هزار را که عمراً دچار عوارض روحی و جسمی ساخته اند چه باید بدهند!؟ 

خلاصه اینکه، جامعه ایستا نیز برای توجیه خود دلایل محکمه پسند خود را دارد.  امروزه با بحرانی که در وضعیت عمومی کره زمین پیدا شده و لطمات شدیدی که از بابت رویه های پیشرفت-محور نصیب محیط زیست و در تحلیل نهائی نصیب خود انسان شده است، توسعه پیشرفت-محور زیر سوأل رفته و شبهات زیادی را بوجود آورده است.  این شبهات موجب چرخش نگاه بسمت ایده های دیگری شده که جامعه ایستا-محور یکی از آنهاست.  پرسش اینست که "پیشرفت" را چه کسی بر انسان تکلیف کرده و مشروعیت آن از کجا آمده است؟  یک پاسخ احتمالی وجود کنجکاوی در سرشت آدمی است و همان است که تغییر را سبب میشود و آن نیز خود بخود به پیشرفت منتهی میگردد.  چرخشی معتدل تر برای اصلاح امور، ممکنست کاهش در شتاب زندگی و آنچه اصطلاحاً "رشد" نامیده میشود باشد.   رویه مزبور، رشد آهسته و پیوسته موسوم به "توسعه پایدار" را توصیه میکند.  در همین راستا گمان میرود که دانش که خود باعث پیشرفت و نتایج نیک و بد آن است خود قادر به درمان ضایعات ناشی از آن نیز باشد.  بطور کلی، اگر دانش درجهت خیر عمومی بکار میرفت نباید ضایعه ای در بر میداشت.   آنچه بصورت صدمات و ضایعات ظاهر میشود گویا مصداق همان مثل معروف است که میگفت "تیغ در دست زنگی مست" است.  شاید با اعتلای افکار عمومی روزی فرا رسد که شایسته سالاری شکل غالب نظام های رایج شده و بحث بین شیوه های "ایستا" و "پویا" بلاموضوع شود.

نظرات  (۳)

جناب استاد قریب :اززمانیکه انسان وارد زندگانی اجتماعی وشهر نشینی گردید همیشه دو مقوله در کنار یکدیگر متمایز بوده یکی وجه مادی که همان گذران زندگی روزانه وبوجود آوردن ابزار واختراعات وتکنولوژی نوین برای رفاه ودیگری وجه غیر مادی که عبارت از ادیان ومذاهب وآئین ها واعتقادت واخلاق بوده اگر باکمی اغماض نگاه کنیم میبیم که بخش اول تمدن و بخش دوم فرهنگ میباشد واین دو آن چنان بهم تنیده اند که گسیختن آنها از یکدیگر شدنی نیست به دیگر سخن دگرگونی هریک همراه دگرگونی دیگریست اگر بهر وسیله بخواهیم این پیوند بنیادی را بهم بزینم فاجعه بار خواهد بودکه امروز در نابودی محیط زیست وجنگهاودیکتاتوریهاوهزاراران نمود دیگر دیده میشودویکی از بدترین وسیله برای این گسست ایدئو لوژیهامیباشد که از نوع مارکسیستی وبرتری نژادی و۰۰۰میباشد واینکه میبینم شما در نوشته هایتان بدون هواداری سیاسی و مذهبی و با روش پژوهشی وبزبان ساده آنرا مورد سنجش گذارده و فجایع و پلشتی های آنرا گفته ایدباید سپاسگزار شما بود راستی آنست که تا هنگامی که این ایدئولوژیها و مدینه فاضله ها در اندیشه و گفتگویهای آکادمیک بوده چندان آسیبی نمیزند وای به روزی که موردایمان و اندشه mass شود که هزاران بار بدتراز سیل و بهمن وزلزله ۰۰۰خواهد بود که میبنید

آقای دکتر :آیا میشود مدنیت هوشوند با فرهنگ دینی سازگار باشد؟

پاسخ:
در رابطه با مدیریت هوشمند ( نه هوش مصنوعی!) با فرهنگ دینی امیدوارم در مطلب بعدی بتوانم نظر خود را ارائه کنم.  پرسش های مطرح شده نطفه سوژه های آتی است.

ترسم از ترکان تیر انداز نیست     طعنه جنگ آورانم میکشد؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی