فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

درس هائی از دنیای جمادات

سه شنبه, ۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۹ ب.ظ

درس هائی از دنیای جمادات

    با اینکه دنیای جانداران و دنیای جمادات دو دنیای کاملاً متفاوت بنظر میآیند، اما از حیث اینکه هردو از مادّه هستند، سوای موضوع شعور، اشتراکات زیادی با هم دارند.  پای "شعور" که بمیان آید این دو دنیا بسیار متفاوت اند ولی  گذشته از آن، مشابهت ها و مشترکاتی دارند که شاید ما را در روشن کردن بخشی از مسائل دنیای خودمان در دنیای جانداران کمک کند. دلیل این ارتباط، روابط علّی حاکم در دنیای جمادات است.  از آنجا که روابط مزبور بسیار خوب شناخته شده این توقع وجود دارد که شاید با الهام از قوانین شناخته شده دنیای اشیاء بتوان با تسری شباهت آنها به مجموعه های انسانی از آنها بهره برداری کرده بلکه کمکی در تحلیل روابط پیچیده حاکم در مسائل اجتماعی باشد.  ببینیم آیا مشاهدات جا افتاده در حوزه فیزیک میتواند رهنمودی برای رفتار جوامع انسانی باشد؟

    از آنجا که رفتار توده های انسانی در شرایط بحرانی مورد نظر است پس چه بهتر که یک توده گاز را بعنوان مدل در نظر گرفته ببینیم یک توده گاز در شرایط مختلف چه رفتاری از خود نشان میدهد.  برای سادگی، هوای اتاقی عادی با ابعاد 3*4*5 متر را در نظر میگیریم.  در شرایط متعارف، وزن هوای مزبور حدود 6 کیلوگرم یا حدود 200 مول خواهد بود که با ضرب در عدد آووگادرو تعداد کل مولکول های هوا حدود 1026 برآورد میگردد.  این عددیست مافوق تصور بزرگ و لذا مناسب کارهای آماری زیرا میدانیم هرچه تعداد افراد یک جمعیت بیشتر باشد نتایج مزبور دقیقتر خواهد بود.  ذرات متشکله هوا، چه در این مثال خاص و چه در هر حجم دیگری از هر گازی که در حال تعادل حرارتی باشد، مرتب در حال برخورد با یکدیگر در جهات مختلف هستند.  سرعت مولکولها متفاوت بوده از توزیعی موسوم به توزیع ماکسول پیروی میکند.  برمبنای این توزیع، سرعت تابعی از دمای گاز بوده و سرعت میانگین در دمای 27 درجه سانتیگراد حدود km/h  1480 میباشد.  توجه شود که سرعت مزبور بیش از سرعت صوت است!   طبعاً سرعت هائی بیش از این و کمتر از این هم وجود دارند.  چقدرعجیب است که در اتاقی آرام که نشسته ایم چنین طوفان مهیبی را احساس نمیکنیم؟

    پاسخ در تصادفی بودن حرکات است.  ما حرکت خالصی در هوای اتاق نمیبینیم زیرا ذرات هوا با سرعت های مختلف و در جهات مختلف در فضای سه بُعدی چنان حرکت میکنند که برآیند سرعت ها و نیروها صفر است که خود پی آمد مستقیم تعداد عظیم ذرات مجموعه است.  نتایج عجیب و غیر منتظره مجموعه های کم تعداد را قبلاً در مباحث پیشین دیده بودیم. مشابه توده گاز، آرا و عقاید افراد جامعه هم اگر بشدت متنوع باشد منتجه مفیدی نمایان نخواهد ساخت.  با اینکه برآیند نیروها صفر است اما به معنای صفر بودن انرژی توده نیست.  فاصله بین برخوردها موسوم به پویش آزاد متوسط در هوای اتاق بسیار کوچک حدود 10-5 سانتیمتر است و حرکت آزاد هر ذره در فواصل بین برخورد متضمن انرژی جنبشی است.  با اینکه هوای اتاق ساکن است اما بدلیل همین حرکات تصادفی حاوی انرژی است که ما آنرا بصورت گرما احساس کرده در دمای 27 درجه چیزی حدود 500000 ژول ( یا kwh 0.15 ) میباشد.  زیاد بنظر نمیرسد اما اگر باقی فضای ساختمان را لحاظ کنیم برای خود عددی است.  یکی از نتایج فرعی این قضیه، تلاشی است که این ایام برای استحصال انرژی از گرمای آب دریاها در جریان است.  چگالی آب هزار برابر هواست و برقراری سیکل گرمائی برای شاره ای مثل آمونیاک بین آب گرم سطحی و آب خنک اعماق علی الاصول مبنای تولید انرژی هرچند با راندمان پائین را فراهم میکند.  اصول کار همه نیروگاه های حرارتی، فسیلی یا اتمی، بر همین منوال یعنی ارتباط بین منبع گرم و سرد است منتها برای افزایش راندمان، دمای منبع گرم را حتی الامکان بالا میبرند.

    لذا طبق اصل دوم ترمودینامیک، استخراج انرژی از شاره ای چون آب، هوا، یا هر گاز دیگری نیازمند ارتباط دو منبع گرم و سرد است تا حرکت شاره بین ایندو قادر به تولید انرژی باشد.  در این چرخه فقط بخشی از انرژی محتوای شاره قابل استحصال است و باقی به محیط داده میشود.  نتیجه مهمی که قابل تسری به جامعه انسانی است همین نکته است که هیچگاه ظرفیت بالقوه به تمامی قابل بهره برداری نیست.  بعبارت دیگر در حرکت های اجتماعی نمیتوان انتظار داشت که همه یکدست بوده صاحب خواست و عقیده ای یکسان باشند بلکه همینقدر که نخبگان به نیروی خود متکی باشند کفایت کرده با مقبولیتی که اگر داشته باشند باقی را بدنبال خود میکشند.

   با بازگشت به موضوع هوای داخل اتاق، دیدیم که سرعت مولکول های هوا فوق العاده زیاد است هرچند بعلت تصادفی بودنِ سوی بُردارهای سرعت، جریان خالصی از هوا بوجود نمی آید.  طبق اصول مکانیک آماری حالت های گوناگونی برای سرعت و جهت آن در هر لحظه متصور است هر کدام با احتمال خاص خودش.  یکی از این حالات این است که در یک لحظه سرعت همه ذرات سوی واحدی پیدا کرده مثلاً بسوی سقف اتاق نشانه رود.  در این حالت خاص، هوای اتاق جمیعاً با سرعت سوپرسونیک سقف اتاق را از جا کنده بسمت آسمان پرتاب خواهد کرد.  چه شد؟ هوائی که در ظاهر حرکتی نداشت به طوفانی توفنده بدل شد؟!   با اینکه حقیقت دارد، منتها احتمال وقوع چنین پیش آمدی بغایت کوچک و در حد صفر است.  با اینکه بطور طبیعی نیروی زیادی بالقوه در هوای اتاق نهفته است ولی تصادفی بودن حرکات مانع از شکل گیری کاری خالص در مجموعه است.  یادآور این نکته که اختلاف شدید آرا و تفرقه افکنی در جماعت انسانی نیز مانع از هرگونه نتیجه مفید است.  معهذا با بهره گیری از اصول فنی میتوان تمهیداتی مقرر داشت که بخشی از این انرژی نهفته بصورت مفید آزاد شود. 

    برای این کار باید ترتیبی داد که دستکم بخشی از ذرات گاز دارای مؤلفه ای همسو با یکدیگر شده و جریانی از گاز چنان ایجاد شود که بتواند با فشار روی توربین یا پیستون یک سیلندر حرکتی مداوم تولید کند.  اجرای اینکار نیازمند یک طرح حساب شده است که آزاد شدن انرژی بصورت مکانیکی را میسر سازد.  جمعیت های انسانی در شهرهای بزرگ و پرجمعیت خصوصیاتی نزدیک به این توده گاز دارند.  آحاد مردم به مثابه مولکول های گاز هستند که در جوار یکدیگر در برخورد عقاید با هم و تبادل افکار هستند.  خواسته ها و نگرش ها مرتباً در کش و قوس با یکدیگرند و مرتباً در تحویل و تحول بوده دارای یک جوش و خروش داخلی هستند که مانع از همسو شدن همه آنهاست.  همسو شدن در گرو عواملی است که در پی خواهد آمد.  اما همانطور که دما میتواند تنش در توده گاز را بالا برد، عوامل متعددی قادر است اثر مشابه در توده جامعه انسانی داشته باشد.  مثلاً فشار زیست بوم، کمبود آب و نان، تعقیب افکار عمومی و صغیر بحساب آوردن مردم و سرکوب آنها میتواند از عوامل افزایش درجه تنش باشد. 

    افزایش بیش از حد دما در یک گاز محبوس در ظرفی دربسته به انفجار می انجامد.  متشابهاً افزایش فشار و سرکوب در جامعه، درجه حرارت اجتماع را بالا برده تا آنجا که منجر به تغییری ناگهانی میشود. جامعه ای که در حالت عادی در فاز نرمال است ناگهان وارد فاز جدیدی شده چهره دیگری بخود گرفته به امواج جوشان و خروشان تبدیل میگردد.  همانطور که ترکش دیگ بخار تنها راه تعدیل فشار بیش از حد است، وقوع انقلاب تنها راه باقیمانده برای جامعه است تا عامل بوجود آورنده فشار را خنثی سازد.  از همین رو در سیستمهای تولید انرژی سوپاپ اطمینانی برای تخلیه فشار اضافی تعبیه میشود.

   اما برای اینکه توده گاز یا بخار، حرکت خالصی از خود بروز دهد نیازمند برقراری ارتباط با منبعی دیگر است تا بدینوسیله بخشی از ذرات گاز با کاهش حرکات تصادفی  به نفع همسو شدن جریانی منظم و واقعی را موجب گردد.  متشابهاً در جامعه نیز پدید آوردن حرکتی عینی نیازمند عاملی نظم دهنده است که مؤثرترین آن نحله های فکریست.   در اصطلاح سیاسی به این مراکز فکری حزب گفته میشود.  حزبی که اقبال بیشتری داشته باشد موجب جریانی میگردد که خود بخود در صدد تعدیل یا برطرف کردن عوامل انباشت فشار است.  در کشورهای راقیه این طرز عمل بطور پیوسته در جریان بوده مانع از انباشت تنش درونی میگردد.  اما در نظامات استبدادی، بویژه نوع دینی آن، چنین ساز وکار ساده ای وجود ندارد که خود بازتاب فقدان بدیهی ترین و ابتدائی ترین درک در عرصه عقل متعارف نزد گردانندگان نظام است.  در حقیقت هدف اصلی نظام دینی، جهنمی کردن زندگی دنیوی است تا توده به عشق بهشت موصوف، سروری ارباب دیانت را گردن نهاده خود ابزاری شوند برای ساخت بهشت زمینی ارباب دیانت.  در چنین شرایطی، بجای ظهور و رشد طبیعی چند حزب از درون آرمانها و باورهای مردم، اغلب فقط یک حزب و آنهم فرمایشی بعنوان زائده ای از نظام استبداد اجازه بروز پیدا میکند.  مدتی که بگذرد و غلظت استبداد افزایش یابد، همان یکی نیز تحمل نشده فریاد حزب فقط حزب خدا (در نظام دینی) در میگیرد.  لابد خدا رئیس افتخاری و ناظر بیطرف در آسمان ولی نایب او همه کاره و فعال مایشاء، در صحنه زمین است.   این روند انتها ندارد و بعد مدتی، ملاحظات کناری رفته همه چیز دربست و مادام العمر در اختیار خدای زمینی قرار گرفته احدی را یارای اظهار وجود نیست.  وجود مجلس و قوای سه گانه و غیره همه برای شبیه بازی و نمایش بوده بگفته حضرات برای زینت است.

    در چنین بن بستی که ذکر آن گذشت، تکلیف حرکت چه میشود؟  وقتی هیچ حزب و دسته ای اجازه فعالیت نداشته باشد چه میشود؟  در چنین نظامی، حتی تشکل های صنفی غیر سیاسی نیز تحمل نمیشوند و برگزارکنندگان از کار بیکار و راهی زندان و اگر دانشجو باشند از حق تحصیل محروم و برای واداشتن به سکوت، اعضای خانواده به گروگان گرفته میشوند.  کوچکترین اعتراضی مترادف است با حبس و شکنجه و گرفتن اعترافات اجباری برعلیه خود و مجازات های سنگین متعاقب آن و ایجاد یک محیط رُعب آور برای بسط حکومت ترور و وحشت.  آنها که مایل به سکوت نباشند یا باید خطر کرده به تشکیل احزاب زیرزمینی مبادرت کنند.  یا به میلیونها خیل پناهندگان تبعیدی در خارج پیوسته آنچه در سر دارند را در غربت دنبال کنند.  سیستم های ایدئولوژیک تک حزبی حرفه ای، دستکم آنقدر عقل دارند تا برای تنفس روزنه ای باز گذارند لیکن نظام های ایدئولوژیک دینی با بلاهت و سفاهت ذاتی حاضرند همه درها را بسته و صحنه را برای آتش بازی مهیا کنند.  بیان احساسات طبیعی، چه شادی باشد برای تولدی چه عزاداری باشد برای سوگ عزیز از دست رفته ای، همه و همه میتواند جُرم باشد.  چنین میشود که ملتی دچار اضطراب و اختلالات روانی مزمن میشود.

    خوشبختانه دنیای جمادات بکمک آمده و گذر زمان با خود پدیده های جدید میآورد.  یکی از این پدیده ها فضای مجازی است که تقریباً همه بدان دسترسی دارند.  حُسن بزرگ این پدیده در جهانی بودن آن است که در هر مکان و هر زمان میتوان با دیگران در ارتباط بوده و از طرز فکر سایرین درباره همه چیز مطلع شد.  میتوان با دیگران تبادل فکر انجام داده و گروه های همفکر تشکیل داد.  اتفاقاً بخاطر همین فواید است که نظام های خودکامه شدیداً دشمن آن اند و با آنکه خود از آن بیشترین استفاده را میکنند، معهذا خود کابوسی برای آنان است.  این چنین است که ملاحظه میشود سرعت اینترنت را کاهش یا گاه برای چند روزی قطع میکنند، دسترسی به کانال های مردمی فیلتر و ارتباطات ماهواره ای با پارازیت مختل و عملاً رسانه های دیداری و شنیداری را از حیز انتفاع می اندازند.  با اینحال، علیرغم همه محدودیت ها،  بنظر میرسد فعلاً همین پدیده تنها امید باقیمانده برای اجتماع مجازی و کسب آگاهی ها است.  باطل السحر این طلسم، "بیان" است.

   با وجود همه مشابهت ها، دنیای جمادات سادگی و منطق یگانه خود را داشته صادق و بی ریاست.  ولی دنیای ما انسانها پیچیدگیها و تفاوت های فراوان دارد.  اگر از منظر ایدئولوژی نگاه شود، نظام ایدئولوژیک بدترین حالت ممکن برای اداره جامعه انسانی است که نهایت آن نظام دینی است.  ولی برای بدتر بودن همیشه جا هست.  نظام دینی ممکن است منحصراً ایدئولوژیک بوده و صادقانه پای بند اصول خود باشد.  نمونه آنرا قبلاً در حکومت فلورانس قرن 15 دیدیم که چگونه مردم بعد یکی دو سال تجربه به فراست دریافتند که برای حفظ دیانت هم که شده نباید به امثال چنین نظاماتی فرصت حکومت داد.  شاید نمونه امروزی آن حکومت دینی طالبان باشد که با افتخار بالاترین دستآورد خود را استقرار قصاص میدانند.  تازه این در شرایطی است که نظام دینی خالص و بدون آلودگی به فساد رایج باشد.  حال تصور کنید که نظام باصطلاح دینی با فساد و انواع جنایات نیز همراه باشد.  از آنسو، شیوه استبداد قاطعانه مردود است.  منتها در اینجا هم نوعی طیف وجود دارد و گاهی مستبد برای اعتلای ملت خود متکی به خودکامگی شده عوارض منفی آنرا بر مردم تحمیل میکند.  و گاهی هم استبداد میتواند خودکامگی همراه با فروش کشور باشد یعنی مستبد با همدستی حلقه نزدیکان خود هدفی جز به یغما بردن ثروت کشور نداشته و در پایان، جز زمین سوخته چیزی برای تحویل به آیندگان نداشته باشد.  معمولاً مستبد نوع اخیر از جنس بیگانه ای است که بر کشور حاکم باشد.  اما بدتر از بدی که در عالم خیال میتوان متصور شد جمع بدترین حالت ایدئولوژی با بدترین حالت استبداد است که حاصل آن حکومتی بظاهر دینی اما همراه با استبداد مطلقه و فسادی عالمگیر باشد. عجبا که سرزمینی با جمع یکجای بدترین های بدترین ها در قالب یک نظام، نه در عالم خیال بلکه در عالم واقع وجود داشته باشد و چه نامی میتوان بدان داد جز سرزمین عجایب!  چنین خباثت و بلاهتی در تاریخ سابقه ندارد.  کدام خباثت؟ مثلاً فقط یک قلم بودجه یک فیلم تبلیغی حکومتی دو برابر یارانه تخصیصی داروی کشور باشد!  بعبارتی سلامت مردم در چشم حکومت کمترین اهمیتی نداشته باشد.  هنر چطور؟  بلاهت کار همینجاست که موضوع این فیلم چند هزار میلیاردی، سرگذشت پیامبر قومی است که تمام توش و توان نظام ظرف چندین دهه متوجه نابودی کشوریست که قوم مزبور در آن ساکن اند!

    در دنیائی که خرد حاکم است، اگر حادثه یا فاجعه ای روی دهد بلافاصله دانایان جامعه گرد آمده نظر علمی میدهند.  اگر هواپیمائی سقوط کند وظیفه هیئت اعزامی این است که 1- چرا حادثه روی داد، و 2- چه باید کرد تا تکرار نشود.  معمولاً هواپیماهای مشابه تا روشن شدن دلایل امر زمینگیر خواهند بود.  لیکن در سرزمین عجایب همه چیز وارونه و روند امور معکوس است یعنی هواپیمای خودی را ساقط و عامداً مانع کشف حقیقت میشوند.  معهذا فجایع هوانوردی و امثال آن ابداً قابل قیاس با فجایع عظیم رویداده در حکومت های دیکتاتوری نوع اخیر نیست.  ظاهراً عقل متعارف ایجاب میکند که اهل معرفت کمیته حقیقت یاب تشکیل داده و مشابه هیئت کارشناسی هوائی، موارد 1 و 2 فوق در خصوص موجودیت نظام را مرور کرده گزارش نهائی را در اختیار عموم قرار دهند.  واضحاً انجام چنین مهمی در داخل سرزمین عجایب مقدور نیست چه اگر  میسر میبود، اصولاً چنین وضعیتی بوجود نمی آمد.

    خیل مردمی که از کشور خود فرار و به خارج پناهنده میشوند نشانه دو چیز است: یا نشانه وجود جنگ و یا وجود فساد و ظلم غیر قابل تحمل.  با اینکه در سرزمین عجایب جنگ نیست اما فراریان آن رتبه نخست را نسبت به سرزمین های جنگ زده دارند حاکی از این حقیقت که فساد و بی عدالتی کم از جنگ نیست.  که اگر اراده و اتفاق نظری در میان تبعیدیان میبود، با تشکیل سازمان های مردم نهاد میتوانستند مؤثر و کارگشا باشند.  بازهم تأکیدی مجدد بر ضرورت اتفاق نظر در تئوری و ضرباهنگ هماهنگ هنگام عمل.  اما در عوض، آنچه در درون مرز از مردم رنجدیده و تحت ستم دیده میشود، نفرین به مسببین جنایات و موکول کردن تسویه حساب به روز جزاست.  اتفاقاً این همان چیزی است که حاکمیت دینی با آموزش های مستمر خود تعلیم داده و علاقه دارد که همان را بشنود.  یکی از تفاوت ها با توده یک گاز همین است که در دنیای جمادات برای هر کنشی، واکنشی هست متناسب با آن بدون رعایت هیچ ملاحظه ای.  اینجاست که موضوع "بازنگری" مهم شده و آنچه اوجب واجبات است بازنگری در عادت های بد فرهنگی بوده و اینکه بالاخره زمانی باید از شرّ آنها رها شد.  چه زمانی؟  در دوران صلح و وفور نعمت معمولاً انگیزه ای برای این مهم وجود ندارد.  اما جامعه که به استیصال برسد زمان مطلوب آن فرا رسیده است و زمانی است که پرسش ها در میگیرد.  نمونه آنرا در شخص عباس میرزای ولیعهد و اطرافیان او در هنگامه جنگ های قفقاز و شکست های پی در پی دیدیم.  او با نهایت صداقت از خود میپرسید ما که انسان های صدیق و میهن پرستی هستیم و از جان و دل مایه میگذاریم چگونه است موفق نمیشویم.  او به آغاز راه بازنگری فکری رسیده بود.  شاید اگر زنده میماند و بجای پدر نالایق امور را در دست گرفته بود سرنوشت دیگری در انتظار بود.

    اسارت فکری هزاران بار محکم تر و هزاران بار زیان بارتر از اسارت فیزیکی است.  زیرا شخص اسیر، اسارت خود را به عینه میبیند و درد آنرا با تمام وجود احساس کرده سعی در خلاصی دارد.  ولی اگر فکر در اسارت باشد دردی وجود ندارد تا آنرا بفهمد و بخواهد خلاص شود.  حتی فرد بسا به محتویات اسارت بار فکر خود افتخار نیز بکند.  این اسارت مکشوف نخواهد شد مگر زمانی که بین آن ذهنیتِ در حبس و رنج ناشی از زندگی نکبت باری که بر او مستولی شده رابطه ای تنگاتنگ نمایان شود.  شاید قیاس بین زندگی خود و آنان که در بند ذهنیت مانند او نیستند کمک خوبی در کشف این اسارت باشد.  بازنگری در عادات رسوب کرده کهنه ابتدای رهائی از بندهای این اسارت است.  آیا جهاد اکبر همان شجاعت در رهائی از این اسارت نیست؟  بنای ساخته شده طی انقلابات سیاسی هرقدر هم مدرن و اخلاقی باشد، مادام که بندهای اسارت فکری پاره نشده باشد پایه های بنای نوسازی که بر آن بنا شده مستحکم نخواهد بود.

    در پایان، تأکید مجدد بر هشداری است که گویا شنیده نمیشود.  همه تراژدی های معروف را فراموش کنید زیرا تراژدی واقعی در راه است.  فقط این نیست که جوانان آینده ای ندارند، کل کشور آینده ندارد!  فارغ از همه بگیر و ببندها، جنایات، فقر و فاقه ناشی از نبود غذا و دارو، بی خانمانی، فساد نجومی، به یغما رفتن ثروت مردم، و.. همه اینها در پیش تراژدی مهمتری که  مدتهاست از راه رسیده هیچ است که آن تخریب زیست بوم است.  زیست بومی با قدمت میلیونها سال اکنون به مرحله ای از ویرانی رسیده که زیر فشار جمعیتی قابل احیاء نیست و بعید است حتی با آمدن خیرخواه ترین حکومت ها جراحت آن درمان شود.  دیگران کویر تشنه را گلستان کرده اند اما در سایه حکومتی بیگانه و ضد ملی، نه تنها مناطق کم آب بی آب شده بلکه مناطق پُر آب هم به بی آبی رسیده و به شهرها نیز سرایت کرده.  زندگی ها در حال اضمحلال است و کوچ دسته جات بزرگ جمعیتی در داخل مرزهای سرزمین سوخته آغاز شده که این تازه آغاز راه است.  عمق تراژدی در این است که زخم زیست بوم فرایندی یکسویه و مرتباً در حال وخیم تر شدن است.  آیا شنونده ای هست؟

خلاصه اینکه، دانش دنیای جمادات میتواند حاوی درس هائی برای دنیای زندگان باشد.  لازم نیست حتماً دانشمند بود، بلکه تماشای محیط اطراف و دقت در کسب تجربه و کمی تفکر و کاربست اندکی استدلال، خودآموزی بینظیر خواهد بود.  مثال یک توده گاز نشان داد که چگونه تک تک ذرات در رفتار عمومی گاز سهیم بوده و با طیفی از سرعتهای مختلف سروکار داریم.  در جامعه نیز با طیفی از عقاید متفاوت روبرو هستیم و لزوماً توقع از اینکه همگی بینش یکسانی داشته باشند خطاست.  منتها مانند توده گاز، مُد اصلی جامعه با آنچه به میانگین موسوم است تبیین میشود.  در حالیکه جامعه نرمال راه خود را بطور طبیعی طی میکند، در حاکمیت ایدئولوژیک، بویژه از نوع دینی، عوامل خارجی جامعه را خلاف مسیر طبیعی، به مثابه گازی محبوس در ظرف بسته، تحت تنش زیاد قرار داده بسمت واپاشی پیش میبرند. 

   سخن کوتاه، در دنیای مادّه هیچ جماعتی قانونمند تر از جماعت جمادات نیست.  جانداران مختارند که از قانون طبیعت کمی انحراف داشته باشند.  اما در مجموعه جانداران، جانوری بالقوه قانون گریزتر از انسان وجود ندارد.  در اجرای این مقصود، ایدئولوژی کاتالیزور و بهترین محمل است تا همانطور که ذکرش رفت در ادامه این انحراف و انتهای این خط با نظامی روبرو میشویم که ملقمه ای از جمیع بدترین بدترین هاست که استبداد و دین و فساد و جنایت و خباثت و بلاهت را با هم یکجا گرد آورده باشد.

    

نظرات  (۲)

لباب الالباب

درسهائى از دنیاى جمادات راخواندم وبهره فراوان بردم هنگامیکه میبینم این چنین دریافتهاى گسترده در دانش دارید بسیار شمارا ستایش میکنم دراین نوشته کوشش کرده اید که علت همه رویدادهاى سیاسى و اجتماعى رابا زبان ساده ورسابیان دارید بارکلى فیلسوف بزرگ انگلیسى میگوید کار نیکورانباید براى پاداش این جهان یا آن جهان انجام داد بلکه کار نیک باید براى ما نهادینه شده باشدمیبینم عشق به دانش در شما نهادینه است واینچنین است که شما با موهومات مبارزه. میکنید و براى شیر فهم کردن بیخردان از زبان دانش فیزیک و ریاضى کمک میگیرید پوزیتیویستهابر این باور بوده اند که در دانشهاى طبیعى و اجتماعى فلسفه هیج کارکردى ندارد تا آنجا که اگوست کنت بر این باور بود که جبر تاریخى انسان رابسوئى میبرد که نگره فلسفى ودینى ازوین رفته وتنها شکل اندیشه که باقى خواهد ماند اندیشه قطعى و تجربى است استاد گرامى میدانم که شما چهار چوبى دارید وازآن گریزى ندارید استوارت میل میگوید آزادى بر سه پایه استوار است آزادى اندیشه ،آزادى بیان،آزادى نوشتن ما در اینجا نه براى هدف که باید براى بدست آوردن وسیله مبارزه کنیم با اینهمه از اینکه میبینم باخود کامگى وبیدادگرى وسدها پلشتى و ناهنجارى دیگر که مارا فرا گرفته و شما با دانش و قلمتان با آن سر ستیر دارید سپاسگزارم لباب الا لباب ما یکچیزاست که میدانید

جناب استاد قریب اخرین نوشته شما بسیار عالمانه بودحال اگر مدعى فهم سخن نکند خود داند برخى فکر میکنند که دانش امروز ما میبایست پاسخ همه نادانسته هاى بشریت را بدهد انهم در قالب علم فیزیک وریاضیات ولى اگر از خودشان بپرسید که چرا شما براى مدعیات و موهومات دلیل و برهان ریاضى و فیزیک ارائه نمیدهید به صد حاشیه پردازى و عرفان متوسل میشوند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی