فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب
۱۹
آبان

اندازه گیری سطح روانی مردم

گفتیم که هدف ما دخالت دادن روش علمی در مسائل روزمره اطرافمان است.  البته تاکنون این روش در مورد خیل عظیمی از مسائل قبلاً کار شده و نیاز به بازگوئی نیست.  در گذشته ها پدیده ها اغلب بصورت کیفی بیان میگردید زیرا چاره ای نبود و روش های علمی اینگونه فراگیر نشده بود.  مثلاً قدما در مورد سردی و گرمی هوا فقط اکتفا به همین سطح کیفی داشتند و تفاوت دمای 18 درجه از 20 درجه غیر ممکن بود.  متشابهاً برای کیفیت آب به بیان اینکه آب زلال است یا دارای سختی است کفایت میکردند زیرا ابزار امروزی را برای تعین دقیق کیفیت آب آنطور که امروز در دست داریم نداشتند.  زندگی امروزی ما به برکت این روش های علمی صد البته راحت تر و طبعاً عمر ها هم طولانی تر شده و صد البته تبعاتی هم داشته که با عقلانیت قابل حل است.  اکنون ببینیم که آسایش روانی را هم میتوانیم تا حدودی بصورت کمی و قابل اندازه گیری بیان کنیم؟!  شاید بله و شاید هم نه ولی ما در هر صورت سعی خود را خواهیم کرد. 

   در نگاه اول بنظر میرسد که تشویش مردم با تعداد چیز هائی که بخواهند مخفی بدارند متناسب است.  یعنی هرچه تعداد مواردی که ذهن ما را برای مخفی نگاه داشتن آنها مشغول کرده بیشتر باشد، درجه نگرانی و تشویش خاطر ما بیشتر و بیشتر خواهد بود.  ما  این تعداد را با پارامتر N نشان میدهیم.  طبعاً بزرگ بودن N حاکی از نگرانی زیاد شخص است.  ولی این تعداد  با چه متناسب است؟!   این مقوله با محیط زندگی مرتبط است.  مثلاً اگر در جامعه ای آب خوردن در ملاء عام ممنوع باشد این مطلب ساده نیز به خیل آن موارد قبلی اضافه میشود.  تصور کنید داشتن زیرپوش قرمز رنگ از ممنوعیات باشد.  در اینصورت شخص پوشنده آن مدام در طی روز در تشویش و نگرانی از مبادا فاش راز و دستگیری و رسوائی است.  و یا در منزل امن خود زمان استراحت هم نگران از مبادا نگاه دزدکی همسایه و فاش شدن راز.  لذا به زبان ساده تعدد موارد استرس زا در جامعه یکی از فاکتور های مهم است بویژه آنکه این موارد در تقابل با عقل سلیم نیز باشد.  در اینجا بی اختیار به یاد فیلم "فارنهایت 451" میافتم (بر اساس کتابی بهمین نام) که در آن مردم از خواندن کتاب نهی و داشتن آن جرم بزرگی تلقی شده و پس از کشف آتش زده میشد.  بچه ها در مدارس اصول اولیه فنی را میآموختند ولی تا آن حد که امورات جامعه مرتفع شود.  با علم و بویژه علوم انسانی و ادبیات مطلقاً نمی باید سروکاری داشت.  روشنفکران و دگر باشان لاجرم به جنگلها پناه برده و هر یک با حفظ کردن یک کتاب و زمزمه و تکرار آن خود بصورت کتابی شفاهی تبدیل شده و سعی در انتقال به نسل بعدی و زنده نگاهداشتن گنجینه هنر انسانی داشتند. 

   باری، اما از سوی دیگر، نه تنها تعداد پنهان نگاهداشته ها   N مهم است بلکه بین آنها درجات مختلفی هم وجود دارد که البته میزان این درجات باز به محیط بستگی دارد.  در کشوری ممکن است تعداد این موارد اندک و فقط منحصر به قتل، دزدی، کلاهبرداری و امثال آن شود در حالیکه در جائی دیگر نه تنها یک لیست طویل را شامل باشد بلکه درجات آن هم غیر عقلائی باشد.  مثلاً صحبت عادی در باره بعضی چیزها تابو بوده و سنگین تر از ارتشاء و دزدی تلقی شود.  و یا دزدی های سنگین جرم سبکتر و سرقت های کم اهمیت سزای سنگین تری داشته باشد.  بهر حال هر طور که باشد باید به هر یک از آنها وزنی مانند  wi نسبت داد.  این وزن (درجه اهمیت) میتواند عددی بین صفر و یک باشد.   لذا میتوان تصور کرد حاصل جمع کلیه این اوزان برابر با درجه استرس فرد باشد.   یعنی:  

W = Σwi

 که در آن  W  اندیسی برای اندازه گیری میزان تشویش است و برابر جمع وزن کلیه موارد تنش زا از 1 تا است.  خوشا به حال آنان که این عدد چیزی نزدیک صفر باشد.  و چه سعادتمند جوامعی که میزان این عدد برای قاطبه مردم آن عدد کوچکی باشد.  چنین جوامعی را از دیدگاه آرامش فکری میتوان جامعه ای سالم نامید.  بد نیست شما هم ببینید آیا از این نظریه چیزی دستگیرتان میشود یا خیر.

بعدالتحریر:  اگر بخواهیم دقیق تر باشیم، و کمی هم مشکلتر کرده باشیم، لازمست یک ضریب تناسب  K را هم دخالت دهیم یعنی:

W =K. Σwi  

که در آن ضریب تناسب عمدتاً به محل جغرافیائی زندگی بستگی دارد و میتواند کوچک یا بزرگ باشد.

  • مرتضی قریب
۱۷
آبان

پرسش بزرگ با جایزه بزرگ

پاسخ درست و علمی این پرسش را برایم بفرستید و منتظر دریافت یک جایزه خوب باشید!

   اگر خاطرتان باشد،  در بحث پیشین به انواع واکنش های زنجیری اشاره داشته و مختصراً توضیح دادیم.  اما اگر دقت کرده باشید یک تفاوت بسیار بزرگ بین واکنش زنجیری در عمل شکافت هسته با سایر واکنش های زنجیری در قلمرو واکنش های شیمیائی وجود دارد.  این تفاوت در خصوص جرم بحرانی است، یعنی کوچکترین توده ماده که واکنش زنجیری خود کفا (self sustained chain reaction)در آن امکانپذیر میباشد. با اینکه در مورد واکنش های شیمیائی صحبتی از جرم بحرانی نیست، لیکن برای شکافت هسته ای با نوترون قائل به جرم بحرانی هستیم.  مثلاً باروت سر چوب کبریت را هرچقدر هم ریزتر کنیم باز همچنان واکنش زنجیری خود کفا صورت میگیرد در حالیکه برای توده ای که واکنش زنجیری خود کفای هسته ای باید در آن صورت گیرد اینطور نیست!

پرسش بزرگ:  چرا برای واکنش شکافت هسته ای محدودیت جرم بحرانی وجود دارد؟!

  • مرتضی قریب
۱۵
آبان

واکنش زنجیری در عمل

هرکه تیتر بالا را بخواند احتمالاً مسائل مربوط به شکافت هسته و امثالهم در ذهن او تداعی میشود در حالیکه منظور ما کلی تر است.  ما معمولاً چیزهای ساده تر بنظرمان نمیآید و بسادگی از زیر چشمانمان لیز میخورد.  در این بخش مایلیم بدانیم این واکنش زنجیری شامل چه چیزهای دیگری نیز میشود.  در واقع با ساده ترین آن هر روز مواجه هستیم.  و آن همانا کبریت زدن هر روزه ما برای روشن کردن اجاق خوراکپزی و امثالهم است.  البته در اغلب شهر های ما این کار رو به فراموشی است زیرا این اجاق ها دارای فندک خودکار است و این آخرین کاری هم که به کبریت زدن محتاج بود دارد از صحنه کنار میرود.  بهرجهت اگر تاکنون کبریت زده باشید ناظر یک واکنش زنجیری بوده اید.  واکنش زنجیری یعنی واکنشی که برای ادامه کار خود به عامل خارجی نیازمند نباشد.  البته استثنائاً فقط در لحظه اول به یک عامل خارجی نیاز هست.  در مورد کبریت، با کشیدن باروت سر چوب کبریت گرمای لازم برای انفجار اولین ذره باروت فراهم آمده و در لحظات بعدی شاهد ادامه خود بخود واکنش و تسری گرمای حاصل از انفجار هر نقطه به نقطه بعدی هستیم.  مدت تکمیل واکنش به اندازه کافی کند است که بخوبی جریان واکنش زنجیری را بچشم میبینیم.  روشن کردن اجاق گاز با کبریت نیز نمونه دیگری است که چون قدری سریعتر است به چشم ما آنی میرسد در حالیکه به محض اینکه اولین ملکول گاز با اکسیژن ترکیب شود (که البته نیازمند شعله کبریت ماست) سایر ملکولهای همسایه با کمک انرژی آزاد شده از اولین واکنش، با اکسیژن محیط ترکیب و در مدت کوتاهی شعله کامل میشود.  برای شروع واکنش حتی یک جرقه ناقابل نیز تکافو میکند چون  کافیست فقط برای ترکیب دو ملکول انرژی لازم مهیا باشد.  لابد این هشدار را شنیده اید که در منزل اگر بوی گاز را شنیدید هرگز کلید یرق را نزنید (و اگر روشن است خاموش نکنید!) چه اینکه کوچکترین جرقه ناشی از اتصال برق برای راه اندازی واکنش زنجیری کفایت میکند.  جوشکاران کم توجه که مخازن خالی از نفت را تعمیر میکرده اند این مطلب را با هزینه زیاد متوجه شده اند.  بوی نفت پیچیده در یک تانکر خالی وقتی با اکسیژن کافی مخلوط شده باشد فقط منتظر یک جرقه کوچک است.  بنابراین انفجار در حقیقت خود یک واکنش زنجیری است که بر حسب مورد میتواند مثل آتش گرفتن باروت سر کبریت بقدر کافی کند باشد.  و یا میتواند مانند انفجار گاز و سوخت های فسیلی سریع باشد.  و یا مانند تی ان تی و مواد منفجره بسیار سریع  و یا در نهایت به انفجار ناشی از شکافت هسته ختم میشود که بسیار بسیار سریع است.  در مورد اخیر قبلاً در جای دیگر مثالهائی زده شده که آموزنده است. 

   همه انواع واکنش زنجیری در یک امر با هم مشترکند و آن همانا نیاز به چشمه خارجی برای آغاز عملیات است.  این چشمه یا عامل خارجی از حیث شدت میتواند بسیار ضعیف باشد ولی بدون آن واکنش قطعاً آغاز نمیشود.  چوب کبریت بخودی خود مشتعل نمیشود مگر با دادن یک گرمای اولیه به یک نقطه آن.  انفجار مخلوط گاز و اکسیژن شروع نمیشود مگر با یک جرقه یا نزدیک کردن چوب کبریت مشتعل به آن.  فراموش شد بگویم یک واکنش زنجیری خیلی کندتری هم داریم و آن "سوختن" است.  آتش گرفتن هیزم و امثال آن از آن جمله است.  کافیست با کبریت قسمتی از آن را داغ و به دمای اشتعال برسانیم.  باقی کار را واکنش زنجیری ادامه میدهد.  سوختن برخلاف انفجار از سطح آغاز میشود و لذا با قاعده نسبت "سطح به حجم" متناسب است.  بهمین دلیل برای روشن کردن یک توده هیزم (که دیر میگیرد) از یک توده خس و خاشاک استفاده میکنیم زیرا همانطور که قبلاً گفته ام هر چه ابعاد کوچکتر باشد، نسبت سطح به حجم بزرگتر و سرعت سوختن بیشتر میشود.  در نهایت چنانچه ماده سوختنی را چنان ریز کنیم که شکل گاز را بخود بگیرد با پدیده انفجار روبرو میشویم!   گاهی ذرات بسیار ریز ذغالسنگ در معادن ایجاد انفجار کرده است در حالیکه محال است با یک کبریت بتوانید یک تکه ذغالسنگ را آتش بزنید!  نکته دیگر که در سرعت واکنش موثر است دمای سوختن است.  هرچه ماده شیمیائی که قرار است سوخته شود در دمای بالاتری باشد سرعت واکنش بیشتر میشود.  نمونه آن کاغذ است که حتی در دمای اتاق نیز با اکسیژن ترکیب و میسوزد.  منتهی این سوختن بسیار بطئی است و متوجه ان نمیشویم.  اگر به کتابهای قدیمی پدر بزرگ (یا پدر جد) خود مراجعه کرده باشید دیده اید که لبه های بیرونی در معرض هوا چگونه زرد و ترد و شکننده شده است.  اما اگر با یک ذره بین گرمای خورشید را روی کاغذ متمرکز کنید میبینید چقدر سریع میسوزد.  سرعت انفجار و تکمیل عمل سوختن در ماشین های درونسوز بسیار مهم است.  برای یک کارکرد  خوب، سرعت انفجار باید بسی بیشتر از سرعت حرکت پیستونها باشد.  در مواد منفجره شیمیائی انفجار در حجم صورت گرفته و نیازی به اکسیژن محیط ندارد.  در یک ماده منفجره خوب سرعت واکنش زنجیری باید زیاد باشد و اصلاً انفجار با این خصلت معنا پیدا میکند.  در بحث های کلاسیک خود قبلاً گفته ام که گرمای ناشی از سوختن یک گرم چوب همانقدر است که انرژی حاصل از انفجار یک گرم تی ان تی!!   در مورد خاص شکافت هسته ای، چشمه اولیه که یک ماده مولد نوترون است بینهایت مهم است و به آن توجه خاص میشود.  تکثیر نوترونها مشابه داستان شطرنج است که یک پدیده تصاعدی است.  اگر در خانه اول یک گندم، در بعدی دو برابر و در سومی دو برابر قبلی قرار دهیم به خانه های وسطی که میرسیم  با یک کیسه گندم و در خانه های آخر با موجودی کل گندم دنیا طرف میشویم!  اما اگر در خانه اول بجای یکدانه یکصد دانه قرار دهیم  و با آن آغاز کنیم چه میشود؟  اگر به جای ضریب تصاعد 2 (که گاهی ضریب تکثیر نامیده میشود) از عدد کوچکتر یا بزرگتری استفاده کنیم آنگاه چه میشود؟  برای رسیدن به یک توده انبوه کدامیک موثرتر است؟  این جزئیات را مشروحاً در جای دیگری گفته ام (کتاب 111 پرسش)  ولی در اینجا به کیفیت مشاهدات علاقمندیم.  شکل دیگری از واکنش زنجیری را اغلب هنگام کباب درست کردن دیده ایم.  برای آماده کردن منقل آتش لازم است یک زغال کوچک برافروخته را لابلای زغالها گذارده و باد بزنیم.  این زغال کوچک همانا چشمه اولیه است که وجودش هرچند کوچک، ولی لازم و اجباریست.  باد زدن بدون وجود این چشمه اولیه بیهوده است.  اگر در خانه اول شطرنج چیزی نگذاشته باشید تمام خانه های بعدی صفر خواهد بود زیرا حاصلضرب صفر در هر عدد، صفر است.  همانطور که باد زدن را آغاز میکنیم میبینم که ظاهراً در گسترش آتش اثر چندانی ندارد و هر چه بر شدت بادزدن می افزائیم توگوئی بیفایده است.  اما در حقیقت واکنش زنجیری کاملاً در حال عمل است منتهی چون در مراحل اولیه است ( مثل خانه های ابتدائی در داستان شطرنج) گسترش آن ضعیف است و به چشم نمیآید.  پس از چندین دقیقه که آتش نیمی از پهنه منقل را فرا میگیرد متوجه چند برابری گسترش آتش میشویم و از این به بعد فقط چند لحظه کوتاه دیگر میخواهد که گستردگی آتش کامل گردد.  توجه میکنید که در مراحل نهائی وسعت گیری پهنه آتش خیلی نمایان تر از مراحل اولیه است.  حتماً شنیده اید که گاهی آتشسوزی جنگل ها از یک سیگار نیمسوخته آغاز شده است (که شاید بسختی باور میکردید) و بعداً چنان گسترده شده که مدتها ادامه یافته است. 

  نمونه های دیگری در حیطه بیولوژی سراغ داریم که کم و بیش از همین قواعد پیروی میکند.  برای ایجاد سرطان حضور یک سلول، بله فقط یک سلول، سرطانی کفایت میکند.  هر بار در تکثیر یک سلول به دو سلول با یک واکنش زنجیری لجام گسیخته روبروایم که اگر کنترل نشود فرجامی غم انگیز در پی دارد.  البته در عمل پس از اینکه غده سرطانی باندازه کافی بزرگ شود تغذیه سلول های میانی با مشکل مواجه شده و میمیرند.  اما سلولهای محیطی به گسترش خود کماکان ادامه میدهند.  لذا ضریب تکثیر  موثر اندکی کاهش مییابد ولی چه فایده که در این هنگام غده آنچنان بزرگ شده که به مرگ حامل خود میانجامد.  مثال دیگر در همین حیطه رشد تصاعدی جمعیت است که اگر مسؤلانه بدان پرداخته نشود به نتایج فاجعه بار می انجامد.  این فاجعه همانقدر واقعی است و بی خبری آنها که باید باخبر باشند همانقدر حقیقی که فی المثل زغالهای منقل کباب در مراحل اولیه با خوش خیالی تصور نمیکردند آن نیمسوز بیمقدار بعداً چنین جهنمی به پا کند!  این فاجعه همانقدر دردناک است که شخص حامل علائم اولیه سرطان با خوش بینی مفرط آن را نادیده گرفته و با بی توجهی خود را به کام مرگ اندازد.  البته او در این مورد فقط  مسؤل مرگ خویش است.  اما در مورد توده های جمعیتی سرطان گونه چه کسی مسؤل است؟  این مسائل و موضوعات زیست محیطی وابسته به آن بقدری مهم و حیاتی است که مقاله ای جداگانه را می طلبد.  کوتاه سخن آنکه منابع آب مصرفی، و منابع طبیعی اعم از زیر زمینی و رو زمینی پتانسیل محدودی داشته و بینهایت نیست.  این منابع با حفظ کیفیت باید برای نسل های متمادی در آینده نیز قابل استفاده باشد.  آتشسوزی جنگلها را باری میتوان خاموش ساخت اما توده های جمعیتی بی آب و نان را چگونه میتوان خاموش ساخت؟   برای تغییر برخی از تصمیمات نادرست امروز، فردا بسیار دیر است!!

  • مرتضی قریب
۱۲
آبان


قسمت من از ازل یک وصله ناجور بود!

(برای نتیجه گیری بهتر، 3 بخش قبلی را هم مطالعه فرمائید)

 

  روزی شخصی که در حال خروج از منزل خود بود ناگهان یک سنگ نمای تراورتن از محل سردر سقوط کرده و درست پشت سرش به شدت با زمین برخورد میکند.  این فرد مدت 30 سال مرتباً دستکم روزی چهار بار از این درب ورود و خروج داشته و اگر یک لحظه و فقط یک لحظه دیرتر خارج شده بود قطعاً کشته میشد.  پس از این واقعه دوستانش گفتند او نظر کرده خداست و دوستی خود را با وی مستحکم تر کردند.  گو اینکه چند سال بعد به جرم اختلاس از اداره اخراج شد!

  اما فرد دیگری را هم سراغ داریم که به این خوش شانسی نبوده و درست در لحظه خروج از منزل ناگاه یکی از آجرهای کتیبه سردر روی سرش سقوط و در دم مخش را پریشان میکند.  این یکی هم 40 سالی بود که در منزل قدیمی خود سکنا گزیده بود و همواره برای فرستادن دنبال اوستا بنا برای مرمت سردر امروز و فردا میکرد.  او هم روزانه چندین بار از درب منزل خویش تردد داشته است.  دوستانش در مجلس ختم وی مرتب به بازماندگان دلداری داده و میگفتند که : " قسمت بود" و یا " خدا دوستش داشت زود پیش خودش برد" و از این دست جملات کلیشه ای.  اما در پیش خودشان پچ پچ کنان میگفتند: "حقش بود" و یا " زیادی سخت گیری میکرد خدا هم انتقامش را گرفت"، در حالیکه بنده خدا آدم سالمی بود و اهل باند بازی و زدوبند نبود.

  اما حقیقت چیست؟  حقیقت در حقیقت لابلای بافت پیچیده و گمراه کننده طبیعت پنهان است.  توگوئی طبیعت مایل به برملا کردن اسرار خود نیست.  فقط آنها که مجهز به سلاح علم اند قادر به رمزگشائی طبیعت هستند.  به نظر میرسد جواب این سوال در 3 بحث پیشین مستتر باشد.  ملاحظه شد که با پشت هم قطار کردن 80 کاراکتر بطور الابختی گهگاهی فقط یک عبارت معنی دار از پس تریلیون ها تریلیون عبارات بی سروته خودنمائی میکند.  و تازه از پس تریلیون ها تریلیون عبارت معنی دار شاید هم گهگاهی فقط یک عبارت شعری که حالت نظم داشته باشد ظهور میکند.  نکته همین جاست!  دقت شود که تک تک این سطور 80 ستونی هیچیک بر دیگری ترجیح خاصی نداشته و احتمال ظهور هریک متساویاً برابر :

10-174

خواهد بود (عددی که در بخش قبلی بدست آوردیم).   از دیدگاه ما انسان های احساساتی عبارات شعرگونه حالت بسیار خاصی تلقی شده و تعجب آمیخته با شادی ما را برمی انگیزد.  این در حالیست که عبارات دیگر که عمدتاً بی سروته میباشند هر یک دارای همان احتمال ظهور بوده با این تفاوت که تعجبی در ما ایجاد نمیکند.  گلوگاه بسیاری از سوء تفاهمات ما همین جاست!!  ما فقط علاقمند به برخی رخدادها بوده و خیل عظیم رخدادهای دیگر در نظرمان جالب توجه نیست.  اما برای طبیعت همه آنها متساویاً مورد توجه اند و پارتی بازی به آن راه ندارد.  در اینگونه موارد ذهن آدمی دچار نوعی غرض ورزی (bias) میگردد و در نهایت باعث گول خوردن خودش میشود. 

  سنگ سردر درب ورودی همواره در معرض فرسودگی در اثر باد و باران و غیره است و لذا گاهی ممکن است لق شده در معرض فروافتادن باشد و اتفاقاً افتادن آن مقارن شود با خروج صاحبخانه از منزل.  در عین حال موارد بسیار زیاد دیگری هم هست که اولاً سنگ مربوطه در جای خود محکم است و ثانیاً اگر هم سقوط کند روی سر کسی نمیافتد.  ما نمیتوانیم و اصولاً نباید یک مورد خاص را از سایر موارد مشابه جدا کرده و برایش وزن خاصی قائل شویم.  روش علمی مخالف چنین رویکرد هائی است.

  شاید برای برخی اتفاق افتاده باشد که دوست زمان مدرسه خود را بعد مثلاً 40 سال اتفاقاً در اتوبوس ملاقات کنند و از آن بسیار متعجب و خوشحال شوند.  اما در حقیقت هیچ تعجبی نخواهد داشت اگر در نظر آوریم که روزانه حین مسافرت های درون شهری عده زیاد دیگری هم درون اتوبوس بوده و ما با هیچکدام آشنائی قبلی نداشته ایم.  ما این برخورد های عادی را به حساب نیاورده و فقط آن یک مورد خاص را به حساب میآوریم.   ملاقات غیر مترقبه دو دوست قدیمی از همان قواعد کلی احتمالات پیروی کرده و چنین حسن اتفاقی را نباید به حساب دست اندر کار بودن ابر و باد و مه و خورشید گذاشت.  چه اینکه گاهی هم، از بد حادثه، ممکن است ناغافل با طلبکاران خود مواجه شویم!  بگذریم ازاینکه البته اینجا طلبکار است که ابر و باد و مه و خورشید را در راستای کام خود میبیند!

  • مرتضی قریب
۰۸
آبان


اجرای یک شاهکار موسیقی توسط مبتدی

وقتی که به گذشته ها فکر میکنم دچار حسرت میشوم.  حسرت از این بابت که یک پیانوی خوب سالها در گوشه اتاق جهت تمرین فرزند بوده در حالیکه قادر به نواختن نبوده ام و مرتب در این فکر که من نابلد چگونه میتوانم بدون کوچکترین اطلاع از مقدمات موسیقی قطعه ای به خوبی استادان موسیقی بنوازم.  مگر نه اینکه آنها هم همین وسیله را در اختیار داشتند و آن شاهکار ها از آن بیرون آمد!  آرزویم این بود که صرفاً با فشردن کلید های پیانو بطور الابختی قطعه ای به خوبی و یا حتی فراتر از استادان بنام موسیقی بنوازم.  چندین و جند بار امتحان کردم اما دریغ از حتی یک نت گوش نواز.  بالاخره سعی کردم علت یابی کرده و حتی المقدور در رفع آن کوشا باشم.  بهمین دلیل پرسش اساسی زیر را مطرح کردم:

چه احتمالی وجود دارد که با فشردن الابختی کلید های پیانو یکی از قطعات بنام هندل ساخته شود؟

به نظر میرسد این احتمال ضعیف باشد ولی هر چه باشد قطعاً صفر نیست.  همانطور که در گفتار های گذشته دیدیم، احتمال تصنیف یک کتاب مشخص با سرهم کردن حروف و نشانه ها بطور الابختی بسیار بسیار ضعیف و چیزی نزدیک صفر است ولی نظراً مثبت و غیر صفر است.  در اینجا نیز مشابه آنچه در گذشته کردیم با استفاده از قواعد بدست آمده در سابق میخواهیم این احتمال را تخمین بزنیم.  این فرضیات را در نظر میگیریم:

1- تعداد شستی های پیانو (کلید ها) :   حدود 30

2- شستی های مجازی معادل سکوت بین نت ها:  5 عدد (فاصله کم تا زیاد)

3- محکم یا آهسته فشردن کلید ها : 5 درجه

4- از سایر ترکیباتی که با یک کلید صورت میگیرد (مشابه حروف اول و وسط و آخر) صرفنظر میکنیم

با توجه به فرضیات فوق، دستکم 40 کلید اعم از حقیقی و مجازی داریم.  این 40 عدد جایگزین عدد 150 در مثال قبلی میگردد که بعنوان کل کارآکترهای ممکن بکار رفت.  اما طول سلسله ای از نت ها در یک قطعه موسیقیائی چقدر است؟   پاسخ این سوال بستگی به طول مدت نوازندگی دارد. 

فرض کنیم مایل به اجرای یک قطعه کوتاه 5 دقیقه ای هستیم.

فرض کنید طول مدت اجرای هریک از نت ها 0.5 ثانیه باشد.

تعداد کل سلسله ای از نت ها به قرار زیر خواهد بود:

600 = ثانیه 0.5 /ثانیه 60 *5  =ثانیه 0.5 / دقیقه 5

این عدد یعنی  600  جایگزین عدد  80 در مثال قبل خواهد شد.  لذا بر مبنای قواعد پیشین، تعداد کل واریاسیون های قابل اجرا برابر خواهد بود با:

40600

و با کمک از لگاریتم، شکل اعشاری و مفهوم تر آن:

10960

معنی دیگر عدد فوق این است که اگر با این پیانو و بنا بر مفروضات یاد شده بخواهیم آهنگی 5 دقیقه ای اجرا کنیم و فقط متکی به شانس و اقبال باشیم تعداد کل قطعات 5 دقیقه ای مختلف که اصولاً قادر به اجرا خواهیم بود برابر عدد فوق خواهد بود.  همانطور که ملاحظه میفرمائید عددی فوق العاده بزرگ و بسیار بزرگتر از تعداد کل نوکلئون های جهان میباشد.  باید عدد فوق را در 5 ضرب کنیم تا طول مدت اجرای همه قطعات (اگر پشت سر هم اجرا شود) بدست آید.  با تقسیم حاصل بر عدد  105 *  5.3 که معادل کل دقیقه های موجود در یکسال است عدد:

10955 سال

بدست میآید.  این مقدار سال طول میکشد که بتوانید همه اجرا ها را پیاده نمائید!  آن را بر 1011  عمر کنونی جهان تقسیم کنید تا عدد:

10944

بدست آید که نشان دهد این نواختن این مقدار برابر عمر جهان به درازا خواهد کشید.  امیدوارم متوجه شده باشید.  باور نکردنی است که موضوعی به این سادگی به چنین نتیجه رعب آوری منتج شده باشد.  بالاخره چقدر احتمال آن میرود که فلان قطعه مشهور هندل از آب درآید؟ این احتمال به سادگی نتیجه میشود برابر:

10-960

میباشد.  لذا بهتر است شما هم از چنین فکری منصرف شده هم خود را معطوف به یادگیری اصولی موسیقی نمائید.

نتیجه اخلاقی:  دوستان عزیزی که تصور میکنند با بعضی حرکات الابختی میتوانند یکشبه به جاه و مقامی برسند بهتر است از این فکر منصرف شوند زیرا در دنیای با حساب و کتاب چنین امری چیزی نزدیک محال است.  البته شاید استثنائاً در جائی که پیشرفت منوط به وابستگی های خاص و زدوبند های پشت پرده است این محاسبات وارد نباشد.

نکته:  حال خودتان حدس بزنید که چرا این همه آهنگ ساخته میشود و انگار تمامی ندارد و باز آهنگ های جدید متولد میشود.  این همه آواز خوانده شده و باز آوازهای جدیدتر در راه است.  این همه بازی شطرنج انجام شده که دو تای آن مشابه هم نبوده.  این همه بازی فوتبال شده و دوتای آن مثل هم نبوده (منظور نتیجه بازی نیست بلکه جزئیات است).  و این همه مسابقات دیگر بوده و دوتای آن همسان نبوده.  .....

اکنون دیگر دلیل این همه اختلاف را باید دانسته باشد!!

 

 

  • مرتضی قریب
۱۹
مهر

احتمال چاپ کتاب سیاست نامه بطور الابختی

( تذکر: بهتر است مطلب قبلی را اول بخوانید)

اصولاً ببینیم چاپ یک کتاب بصورت الابختی چقدر است؟

برای حل چنین موضوعاتی که در بادی امر مشکل مینماید باید همانطور که گفته ام از استراتژی ساده به مشکل استفاده کنیم. چطور؟

مفروضات:

حروف الفبای ما 32 تاست.  اما حروف اول و وسط و آخر هم داریم.  ضمناً علائم نقطه گذاری و نیز علایم جمع و تفریق و غیره هم داریم. فرض کنیم همه سرجمع بشود 150 کاراکتر.  اکنون از خود می پرسیم برای یک ترکیب تک حرفی چند امکان وجود دارد؟   طبعاً جواب هر یک از این 150 کاراکتر خواهد بود.  حال اگر ترکیبات دو حرفی را در نظر گیریم عبارت خواهند بود از:

اا، اب، اپ، ات، اث، اج، ....

با، بب، بپ، بت، بث، بج، ....

پا، پب، پپ، پت، پث، پج، ....

...................................

همانطور که ملاحظه میشود هر سطر مشتمل بر 150 ترکیب دو حرفی است.  اما کلاً 150 ردیف از این ترکیبات دو حرفی خواهیم داشت که البته بسیاری بی معنی است.  در کل  150 * 150 =  1502 ترکیب  مختلف خواهیم داشت.   متشابهاً  اگر کلیه ترکیبات 3 حرفی ممکن با این 150 کاراکتر مورد نظر باشد تعداد آن برابر  1503 خواهد شد. 

لذا در حالت کلی که ترکیبات ما به جای سه تا سه تا، دسته های n حرفی باشد تعداد کل ترکیبات ممکن از این 150 کاراکتر (حرف) برابر  150n

خواهد شد.  یادمان باشد که این مجموعه کاراکترها غیر از خود حروف فارسی شامل  علائم دیگر، منجمله جای خالی (blank)، نیز هست.  برای فهم بهتر خوبست آن را با ذکر مثالی روشن سازیم.

فرض کنید n= 80 باشد.  در این صورت هدف ما نگارش کلیه ترکیبات ممکن از این 150 کاراکتر در سطر های 80 ستونی است که معمولاً عرض کاغذ های معمولی ما را پر میکند.  بیائید فرض کنیم که یک چاپگر خط-به-خط ( line printer) در اختیار ماست که هر بار یک خط کامل 80 حرفی را برای ما چاپ میزند.  ضمناً فوق العاده پر سرعت است بطوریکه برای هر سطر کامل فقط یکمیلیونیم ثانیه ( ثانیه   6-10 ) صرف میکند. 

 2 پرسش اساسی:

 1- چه چیز هائی در خروجی چاپگر درج خواهد شد و به چه درد خواهد خورد.

 2- چقدر طول میکشد تا همه ترکیبات ممکن تماماً چاپ شود.

پاسخ پرسش اول :

قبل از هر چیز باید گفت که سطور 80-حرفی لزوماً متن کامل حاوی الفبا نیست؛ چه آنکه جای خالی هم یکی از گزینه های ممکن است.  لذا اولین سطر ممکنست فقط " آ " باشد و 79 کاراکتر باقی همگی جای خالی باشد.  دومین سطر ممکنست " آب " نوشته شود که البته برای ما مفهوم بوده و سایر 78 کاراکتر همه سفید ظاهر شود.  بنابراین ضمن آنکه حداکثر طول یک سطر 80 حرف میباشد ولی جای خالی (حرف سفید) نیز ممکن است یک یا چندین بار، پشت سر هم و یا جدا جدا، تکرار شده باشد.  بعبارت دیگر یکی از سطرهای خروجی چاپگر حتماً سطر خالی است! و ضمناً بسیاری از عبارات صرفاً زنجیره ای بی معنی از حروف و برخی مثل : منمشتعلعشقعلیمچکنم! بوده و برخی هم ابیات ناب و آبدار حافظ مثل بیت زیر نمایان خواهد شد:

          فیض روح القدس ار باز مدد فرماید    دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد                

و البته اگر حوصله به خرج داده و لابلای حجم عظیم سطور نامفهوم را خوب جستجو کنیم، همه ابیات حافظ را خواهیم دید ولی البته نه آنطور که در کلیات خودش بصورت پشت سر هم و منظم آمده است بلکه بطور اتفاقی لابلای سطور دیگر.  و نه تنها این، بلکه حتی همه آن ابیاتی هم که خواجه عزیز سروده ولی طی تاریخ گمگشته نیز پیدا خواهد شد.  و عجیب اینکه همه آن سروده هائی هم که بالقوه میتوانست از آن ذهن روشن تراوش کند نیز روی کاغذ خواهد آمد.  و عجیب تر از عجیب اینکه ابیات مولانا، شمس تبریز، نظامی گنجوی، سعدی، فردوسی، وحشی بافقی، و خلاصه همه و همه شعرای گذشته چه مشهور و جه گمنام نیز در خروجی چاپگر ظاهر خواهد شد.  اصلاً آثار همه فارسی زبانان از ابتدای آفرینش تا انتهای جهان یعنی حتی آثار آنان که از حالا تا آینده بی انتها هنوز زاده نشده اند نیز بصورت تکه پاره اینجا و آنجا بر این طومار نقش خواهد بست!!

پاسخ پرسش دوم: 

همانطور که قبلاً نشان دادیم طبق دستورالعمل کلی، اینجا تعداد کل ترکیبات ممکن از 150 حرف بصورت 80 تائی برابر  15080 خواهد بود.  برای اینکه ببینیم این چه عددی در پایه 10 است کافیست از آن لگاریتم اعشاری بگیریم (زیرا ماشین حساب جواب نمیدهد!).  خلاصه این عدد برابر  10174 میباشد.  اگر قبلاً مطلب ما را در خصوص بزرگترین عدد دنیا خوانده باشید میبینید که این یکی خیلی خیلی بزرگتر است.  ما انسان ها معمولاً از درک قدرت توان های ده (بطور کلی اعداد نمائی) عاجزیم و بسادگی آن را درک نمیکنیم.  همین عجز و ناتوانی متشابهاً در درک پروسه های تصاعدی وجود دارد و مثلاً از عمق فاجعه در مسیر افزایش جمعیت که یک روند تصاعدی مخرب است بکلی غافلیم.  بهر حال در مورد مثال خودمان بیائیم ببینیم برای چاپ این تعداد سطر توسط این چاپگر سوپر سریع چقدر زمان میبرد؟  طبق فرضیات قبلی خودمان این زمان برابر است با:

10-6    .  10174  

زمان مزبور برابر  10168 ثانیه میشود.  اما هر سال حدوداً برابر 107 ثانیه است.  یعنی زمان مزبور برابر  10161 سال میگردد.  از سوی دیگر، از بدو پیدایش جهان از لحظه مهبانگ  و تولد دنیای فعلی حدوداً 13 میلیارد سال سپری شده است.  برای سادگی و با دست و دلبازی زیاد بیائیم عمر فعلی جهان را  1011  سال بگیریم.  با تقسیم این دو عدد یعنی 1011  /10161 عدد  10150 را خواهیم داشت.  معنی ساده چنین محاسبه ای این است که برای چاپ چنین طوماری  10150 برابر عمر دنیا زمان میبرد!  این عدد یعنی 1 و 150 صفر جلوی آن!  به عبارت دیگر انجام چنین امری از محالات است، حتی اگر برفرض چاپگر سریعتری استخدام کرده باشیم.  مثلاً اگر چاپگر هر سطر را فقط طی یک تواتر نور بنفش انجام دهد ( یعنی 15- 10 ثانیه ) در اینصورت  10135 برابر عمر کائنات طول خواهد کشید که فرق چندانی نکرده همچنان از محالات است.  این اعداد در مخیله هیچ آدم عاقلی نمیگنجد، حتی در خواب و رویا.  اما یادمان نرود که در عوض صرف زمانی چنین شگرف، قطعاتی از کلیه مراسلات و مکتوبات فارسی و یا به عبارتی هر آنچه فارسی زبانان از ازل تا ابدالدهر نوشته اند یا قادر به نوشتن بوده اند و یا حتی در تصورشان هم نبوده که بنویسند، همه و همه برایمان روی این طومار ظاهر خواهد شد.  متذکر میشوم فقط قطعات و تکه پاره هائی اینجا و آنجا و نه اینکه مثلاً دیوان حافظ یکجا با همه نظم و ترتیبش چاپ شود و بعد مثلاً کتاب سعدی و فلان و بهمان.  البته بزودی در پایان این مقال به آنهم خواهیم پرداخت ( آماده هوش از سر پریدن باشید!).  اینجا در عمل توسط این چاپگر بعد از نوشتن میلیاردها میلیارد خزعبلات بیمصرف، و شاید هم پر مصرف، ناگاه ابیاتی از یکی از شاعران با نام یا بی نام و یا حتی آنها که از مادر متولد نشده اند پدیدار میگردد.  البته لزوماً همه شعر نیست بلکه گاهی هم سطوری از نوشته جات بنده و شما و سایر ابنای بشر از گذشته و حال و آینده ظاهر خواهد شد.  و چه بسا متونی دایر بر دستور جنگ در آینده های دور.  خلاصه اینکه در این بخش با اعدادی بس بزرگتر از بزرگترین عدد دنیا ( یعنی  1080 ) سر و کار داشتیم که البته انجام شدنی نیست و فقط ارزش صرف ریاضی دارد.  حال برویم سراغ پاسخ به پرسش اصلی در تیتراژ این مقال!!!!!!

کاربرد همین استدلال برای چاپ یک کتاب چگونه است؟

در اینجا دنبال این هستیم که با استفاده از همان 150 حرف و علائم نگارشی، با پشت سر هم قرار دادن مکرر آنها بطور الابختی (شانسی) ناگاه یکی از کتب فارسی را به چاپ برسانیم.  اکنون با توجه به مثال قبلی کار ما بسی آسانتر شده و مستقیماً از مثال قبلی الگو برداری میکنیم.  در این حالت چاپگری داریم که چاپ هر سطر آن معادل چاپ یک کتاب کامل بشمار میرود.  برای این منظور یک کتاب نوعی انتخاب میکنیم که بعداً نتایج آنرا بتوان به سایر کتابها تسری داد.  بیائیم کتاب مشهور خواجه نظام الملک معروف به سیاست نامه را در نظر گیریم (البته نام اصلی کتاب سیرالملوک است و در نصیحت زمامداران نوشته شده).  هدف ما این است که اگر از همان مجموعه 150 حرف و علائم نگارشی فارسی استفاده کنیم و این بار آنها را در یک سلسله بسیار بزرگ پشت سر هم قطار کنیم چه شانسی وجود دارد که ناگاه کتاب مستطاب ایشان از چاپ خارج شود!   به عبارت دیگر میخواهیم بدانیم که اگر به چاپگر فرصت کافی داده شود تعداد کل کتابهائی که چاپ خواهد کرد چقدر است

با تعمیم دادن نتایج مثال قبلی به این موضوع، اینجا نیز باید فرض کنیم چاپگری داریم که هر سطرش آنقدر بزرگ است که معادل محتوی یک کتاب میشود.  یعنی چاپگر در هر ضرب خود یک کتاب بیرون میدهد.  البته ما نگران محتویات چنین کتابی نیستیم زیرا حروف را بهمان سبک و سیاقی که قبلاً گفته بودیم روی کاغذ میریزد و انتظار نمیرود متن آن لزوماً معنی دار باشد.  تنها چیزی که اینجا کم داریم و باید بدانیم این است که بجای 80 کاراکتری که در مثال قبلی گفتیم، اینجا چند کاراکتر باید در نظر گرفت.  پاسخ روشن است.  تعداد کاراکتر ها باید باندازه تعداد کل کاراکترهای بکار رفته در آن کتاب باشد.  سپس آن را بجای عدد 80 در رابطه قبلی بگذاریم.  همین!!
کتاب سیاست نامه، بعنوان کتاب نوعی، شامل:
300 صفحه
20 سطر در هر صفحه
80 کاراکتر در هر سطر
میباشد.  به عبارت دیگر با ضرب اعداد فوق به تعداد کل کاراکترهای موجود در کتاب میرسیم که برابر با:    48000  میباشد.  این عدد جایگزین عدد 80 در رابطه قبل ما میشود.   اکنون این چاپگر پر سرعت میتواند در هر ضرب خود 48000 کاراکتر را بصورت شانسی انتخاب کرده و با پشت سرهم کردن آنها یک کتاب چاپ بزند.  با توجه به کار قبلی اکنون بسادگی میتوان حساب کرد که در انتها چند کتاب مختلف را خواهیم داشت.  این تعداد کتابها برابر است با:
15048000
که متشابهاً اگر بصورت اعشاری درآوریم:
101056000

این تعداد کل کتابهائی است، که خدا بخواهد، در انتهای کار چاپخانه ما به زیور چاپ آراسته خواهد شد.  یادآور میشویم که در چاپ سطرهای فقط 80 ستونی عدد  10174 را بدست آوردیم و بعد با آن محالات روبرو شدیم.  اکنون که در نمای توان بجای 174 عددی بزرگتر از یک میلیون داریم چه؟!  اگر کوتاه آمده و آنرا همان یک میلیون بگیریم معنی عددی که برای تعداد کل کتابها بدست آورده ایم این است که یک عدد 1 نوشته و جلوی آن یک میلیون صفر بگذاریم.  امیدوارم متوجه شده باشید!.  شاید بهتر باشد آن را با تعداد کل ذرات عالم هستی که چندی پیش بدست آوردیم مقایسه کنید (  1080 ).  اگر توانستید بزرگی عدد ذرات عالم را تصور کنید شاید برای این عدد جدید هم بتوانید تصوری داشته باشید.  لذا هرگونه بحث پیرامون زمان لازم برای چاپ اینهمه کتاب قطعاً بیهوده و اتلاف وقت است.  پس در عوض ببینیم چه چیزهائی بدست خواهیم آورد.  در انتهای کار نه تنها کتاب سیاست نامه را بطور یکجا و سالم در دست خواهیم داشت بلکه کل کتابهای فارسی زبان دارای حداکثر 300 صفحه را نیز در دست خواهیم داشت!  و این شامل همه کتابهائی میشود که از ازل تاکنون نوشته شده.  و شامل آنهائی هم میشود که بهر دلیل گمشده و بدست ما نرسیده و یا در آتشسوزی ها ازبین رفته , و خبری از آنها نداریم.  بلکه مجموعه ما شامل همه آن کتابهائی نیز میشود که که قرار است از امروز تا ابدالدهر توسط هر ذیروح و غیر ذیروحی نوشته و یا امکان نوشته شدن را داشته باشد.  موضوع این همه کتاب میتواند همه آنچه در ذهن انسان یا ماشین میگنجد باشد.  متشابهاً میتواند حاصل ترجمه همه کتابها از هر زبانی، مرده و زنده، باشد.  چون کاراکترهای زبان عربی با فارسی مشترک است، بنابراین همه آنچه گفته شد شامل حال کتابهائی به این زبان نیز میشود.  بعلاوه، باید متذکر شد که مجموعه ما فقط شامل کتاب سعدی و حافظ و سایر شاهکارهای مورد علاقه ما نمیشود بلکه انبوهی از کتب بی معنی و بدرد نخور نیز تولید میشود که در حقیقت اکثریت قریب باتفاق این مجموعه را تشکیل میدهد.  بد نیست شما به عنوان تمرین حساب کنید حجم همه این توده کتاب چقدر است و آیا در عالم هستی میگنجد یا خیر؟!  واقعیت این است که که اینگونه محاسبات صرفاً از دیدگاه ریاضی و سرگرمی های آن حائز اهمیت است والا در عمل هیچگاه قادر به تحقق هیچیک از آنها نیستیم.   چه اینکه قبل از آنی که حتی کسر بسیار کوچکی از این پروسه انجام شود، عالم هستی ما نابود شده و احتمالاً دچار سرما مرگی شده باشد.

و بالاخره در انتها به پرسش خود پاسخ میدهیم که احتمال چاپ الابختی کتاب سیاست نامه چقدر است.  واضح است که:

10-1056000

جالب است که با همه کوچکی به هیچ وجه صفر نیست!  چشمه ای از شعبده آمار و احتمالات!!

 

 

  • مرتضی قریب
۱۷
مهر

دوستان عزیز دانشجو و غیر دانشجو که هنوز با اعداد مشکل دارند حتماً این مطلب را بخوانند (و البته نظر دهند!).


یک سوال ترسناک: بزرگترین عدد چقدر است؟!

اکنون سعی میکنیم هر طوری هست برای آن پاسخی بیابیم.  در گذشته های دور که به این سوال فکر میکردم بنظرم رسید که تعداد اتمهای دنیا احتمالاً بزرگترین عدد واقعی باشد.  چون فراوان ترین عنصر جهان هستی هیدرژن است بنابراین همین عدد تقریباً تعداد کل نوکلئون های دنیا نیز هست.  برای این محاسبه ساده از اطلاعات زیر استفاده میکنیم:


N = تعداد اتمهای یک گرم هیدروژن = عدد آووگادرو =  1024  

M = جرم یک ستاره نوعی = جرم خورشید ما = 1033 گرم

G = تعداد ستاره های درون کهکشان راه شیری = 100 میلیارد

W = تعداد تخمینی کهکشان های کیهان = 100 میلیارد

  لذا با یک محاسبه ساده:

تعداد کل (تخمینی) نوکلئون های جهان هستی =   100 .  1009 .  1033   . 1024  

حاصل فوق برابر  1079 میشود که بهتر است برای سادگی برابر  1080 بگیریم. پس:

تعداد کل نوکلئون های جهان =    1080

تمرین: مطلوبست محاسبه این احتمال   

        که یافتن یک نوکلئون از اینهمه نوکلئون های جهان هستی در بدن ما چقدر است؟ البته در محاسبه بالا فرض کردیم (فرض ساده کننده) که همه ستارگان کهکشان کم و بیش در حد خورشید ما هستند و سایر کهکشان ها هم مشابه راه شیری ما هستند.


این را داشته باشید تا در آینده شما بمن بگوئید احتمال اینکه شما بطور الابختی کتابی نگارش کنید عین کتاب سیاست نامه چقدر است؟!






  • مرتضی قریب
۱۴
مهر


فرترن بر اساس نسخه 90 در قالب فایل PDF برای دانشجویان و علاقمندان در این مطلب گنجانده شده است .



فرترن در یک نگاه


  • مرتضی قریب
۰۵
شهریور

توضیح: مطلب زیر سال 1381 عیناٌ برای درج در یکی از روزنامه های صبح فرستاده شد که چاپ نشد. بنظر میرسد همچنان تازه باشد!

 

آیا باید دکارت را به ایران دعوت کرد ؟

          چندی پیش بار دیگر صحبتی از خانم پرفسور ”آنه ماری شیمل“ در روزنامه همشهری به میان آمده بود که اواخر مهرماه 1381 در محافل فرهنگی ایران سخنرانی هائی در خصوص عرفان و تصوف داشته است.  این نه اولین سخنرانی ایشان و نه بنظر میرسد آخرین آن باشد.  بلکه چیزی که این روزها بازار آن گرم است صحبت عرفان و تصوف و عشق است.  از هر چه بگذریم سخن عشق شیرین تر است.  اما آنچه که جالب توجه است، در کنار سخنان مشروح ایشان و تاریخچه زندگی وی و مطالبی در این خصوص، یادداشتی نیز از یکی از همکاران مطبوعاتی در حاشیه همین صفحات درج گردیده بود که اهمیت فراوانی داشته و مطلب حاضر نیز به بهانه دنبال کردن آنست.

آنچه که نویسنده محترم یادداشت سعی در توضیح آن داشته بطور مختصر در محورهای  زیر خلاصه میگردد:

·        راز پیشرفت غرب نه در حجم اطلاعات بلکه در اتخاذ ”روش“ هاست.

·        متشابها“ عدم توفیق شرق، نه تنها در حیطه علوم دقیقه بلکه حتی در شناخت خویشتن خویش (شرق شناسی)، عدم توجه به ”روش“ هاست.

·        طلیعه پیشرفت غرب از زمانی آغاز شد که توصیه های فرانسیس بیکن، دکارت و امثالهم در پیش گرفته شد.

·        شرق، و بطور مشخص کشور ما، اکنون بیش از هر زمان دیگری محتاج ”روش علمی“ است و به امثال دکارت بیشتر نیازمند است تا خانم شیمل.

متأسفانه دست یازیدن به مسائلی اینگونه که محور سخن، مقایسه شرق و غرب و احیانا“ بازگفتن پوئن های مثبت و منفی هر کدام باشد همواره بحث برانگیز بوده است.  مردم اغلب تمایل دارند که طرف یکی را گرفته و اطلاعات و واقعیات موجود را صرفا“ برای اثبات درستی پیش داوری های خود بکار برند.  و اتفاقا“ سرمنشاء و سرچشمه بسیاری از اشکالات اتخاذ همین ”روش“ نادرست است.  در هر حال هدف از نوشتة حاضر نه بحث پیرامون چنین موضوع گسترده ای است بلکه صرفا“ بیان فهرست وار نکات دیگری است که اغلب در نوشته های دیگران کمتر بدان پرداخته میشود.  روشن است که در بحث و حل مسائل همواره دو گام اساسی وجود دارد یکی بیان و تعریف مسأله و دیگری ارائه راه حل یا راه حل ها.  مثلا“ در مورد بیماریها، همانقدر که درمان اهمیت دارد شناخت درد نیز بهمان اندازه، اگر نگوئیم بیشتر، واجد اهمیت است.  هر پدیده ای در طبیعت ممکنست از منظر های متفاوت و تحت زوایای مختلفی نگریسته شود که نه تنها اشکالی ندارد پسندیده نیز هست.  مثلا“ ممکنست به طبیعت پیرامون خود از دید زیبائی شناسی نگاه کرده و به نتایجی هم برسیم که مثلا“ چکار کنیم محیط اطرافمان زیبا تر جلوه کند.  همزمان ممکنست براین مقوله از دید شعرا نگاه کنیم و به معانی لباس شعر بپوشانیم و به طبیعت از دریچه شعر نگاه کنیم.  یا از دید صرفا“ بهداشتی به این موضوع نگریسته و صرفا“ دیدگاههای بهداشتی مد نظر باشد.  اما جامع ترین و معقول ترین نوع برخورد، نگاه علمی به قضایاست که صرفا“ از زاویه علمی به طبیعت نگاه کرده میشود و نتایج آن اغلب مقبولیت همگانی دارد.  مثلا“ در زمینه تولید برق با توربین های بزرگ بادی، اخیرا“ برخی از دوستداران زیباشناسی در یکی از کشورهای اروپای شمالی به تجمع زیاد آنها در حاشیه های ساحلی اعتراض کرده اند.  زیرا بعقیده آنان چهره زیبای طبیعی مخدوش شده و سر وصدای زیادشان هم مزید بر علت است و بدینوسیله خواستار توقف توسعه آنها هستند.  یا توجه کنیم که چگونه در کشورهای اتریش و آلمان درصد زیادی از مردم خواستار برچیدن یا دستکم توقف توسعه نیروگاههای هسته ای هستند زیرا بعقیده آنان در بلند مدت زیانهای بهداشتی این نیروگاهها و مسائل جنبی آن بیش از خدماتی است که در اختیار میگذارد.  البته در همه این موارد نیز معترضین مدعی اند که با تکیه بر روش های علمی به این نتایج رسیده اند و لذا آلترناتیوهای دیگری را پیشنهاد میدهند.  بعبارت دیگر انواع سلیقه ها با همه اختلافاتشان در یک نکته متفق القولند که هر یک بر مبنای روش علمی ایده خود را تبلیغ مینماید.  خوشبختانه این مطلب دستکم مورد پذیرش عموم است که برخورد صحیح با پدیده ها نیازمند استخدام روش علمی است حتی اگر بصورت ظاهر باشد.  لذا قبل از هرگونه نقدی ببینیم از روش علمی چه میدانیم.

          روش علمی فقط حرف نیست یعنی صرفا“ با ادعای زبانی نمیتوان تظاهر به روش علمی کرد.  روش علمی در اساس یک نوع تفکر است.  و به تبع فکر است که گفتار و کردار تحقق پیدا کرده و به فعل در میاید.  بعلاوه در این چارچوب فکری، تناقض راهی ندارد (یا دستکم مینیمم است) و اصلا“ یکی از راههای تشخیص روش علمی از غیر علمی، کشف تضادهای درونی سیستم فکری مورد مطالعه است.  بلافاصله باید اضافه کرد که راه حل های علمی مانند تست چند جوابی نیست که فقط یک پاسخ یگانه داشته باشد بلکه بسته به موقعیت و مکان و زمان ممکن است جواب یک مسأله مشخص راه حل های متفاوت داشته باشد.  بعبارت دیگر جواب شایستة یک مسأله ممکن است در درون طیفی واقع باشد که شخص باید بهترین را در آن محدوده انتخاب نماید.  گاهی جواب صحیح یک مسأله بقدری شاخص و معلوم است که پی بردن به آن چندان مشکل نبوده و همگان قادر به تشخیص آنند.  ولی در پاره ای از اوقات با یک دسته از جوابهای بظاهر مناسب روبرو هستیم که انتخاب گزینه اصلح را مشکل میسازد.  مثلا“ فرض کنید برای حل مسأله ترافیک کور شهری مانند تهران میخواهیم راه حلی پیدا کنیم.  طبعا“ عده ای بهترین گزینه را تراموا یا قطار زمینی میدانند.  عده ای هم پیشنهاد قطار مونوریل را میدهند که بر مسیری اندکی بالاتر از خیابان حرکت کرده مزاحم عبور و مرور عادی نمیشود.  و عده ای دیگر هم البته مترو را مناسب ترین میدانند.  با این وجود جوابهای ممکن فقط به این ها ختم نمیشود و گزینه های دیگری هم وجود دارد.  از قبیل اینکه کلا“ پایتخت عوض شود و محل دیگری با در نظر داشت اصولی تأسیسات زیر بنائی انتخاب شود.  یا اینکه با افزایش مالیات بنزین و همزمان اصلاح خطوط اتوبوسرانی و اصلاح تقاطع خیابانها کاری کرد که وسائل حمل و نقل عمومی رواج یافته و انگیزه کمتری برای استفاده از خودروی شخصی باقی باشد.  و یا راه حل های دیگری که هم با توجه به نکات فوق و هم رفع علتهای مهمتری از قبیل تمرکز زدائی و اینکه همه شهر ها متساویا“ جاذبه کار و زندگی داشته باشند اندیشیده شود.  زمانی در کتابهای نه چندان قدیمی جغرافیا شهر های آباد مترادف با پر جمعیت ترین شهر ها معرفی میشد.  در حالیکه امروزه پر جمعیت ترین شهر ها لزوما“ شهر های آباد نبوده و اینگونه شهر ها فقط در کشور های جهان سوم یافت میشود. 

          اینها بخودی خود هریک میتواند راه حل مناسبی باشد ولی با کمی تعمق بزودی میتوان دریافت که هر کدام در بطن خود مجموعه بزرگتری از مسائل را داشته که خود مطالعه جامعتری را میطلبد.  بعبارت دیگر بدست دادن بهترین گزینه نیازمند کار کارشناسی روی هر یک از گزینه ها بوده و آنگاه با در نظرداشت قیود و شرایط مرزی راه حلی را که متضمن بیشترین سود (از منظر عام) و کمترین هزینه (به معنای اعم کلمه) است انتخاب نمود.  تازه همه اینها در شرایطی است که صرفا“ متکی به روش منطقی بوده و فارغ از پارامتر های دیگری که غیر قابل کنترل است باشیم.  مقولاتی از قبیل سوق دادن راه حل بسمت گزینه هائی که نفع شخصی فرد یا افراد دست اندر کار مطمح نظر باشد همچون توصیه کشیدن جاده از مسیری که زمین های رجلی را مرغوب کند (نمونه آن، قسمتی از جاده قدیم تهران قم که گفته شده در زمان قاجار از همسایگی اراضی یکی از دست اندرکاران عبور داده شده).  متأسفانه تأثیر این اغراض در کشورهای جهان سوم بمراتب بیشتر از تأثیرات عوامل عادی بوده و لذا در چنین شرایطی بحث در جزئیات، اقدامی بی ثمر است.  همانگونه که پیشتر گفته شد، راه حل علمی اول از افکار و اذهان آغاز میگردد.  تا این نوع تفکر در اذهان جامعه، از صدر تا ذیل، نهادینه نشود و قلبا“ پذیرای آن نباشیم گفتگو در باب جزئیات و هزینه کردن در مسیر یافتن راه حل علمی برای مشکلات نه تنها سودی نخواهد داشت بلکه خرجی بر خرجهای بی ثمر دیگر خواهد افزود.  نهایت فقط تقلیدی خواهد بود از کشورهای توسعه یافته و بدون هیچگونه دستآوردی. 

          با کمی دقت در نوع مسائل و مشکلاتی که اغلب کشورهای جهان سومی با آن دست بگریبانند بسرعت در میابیم که راه کارهای رایج و آنهائی که در سایر جاهای دنیا معمول است بکار نمیآیند.  نه اینکه اصول علمی و روابط علت و معلولی تغییر یافته و بی خاصیت شده باشد بلکه موضوع اینست که گره اصلی کار عملا“ در جای دیگری است.  بعنوان نمونه اغلب این روزها برای کسانی که اهل مطالعه اند این سوأل پیش میآید که علت اینهمه فقر و بدبختی در کشورهای آفریقائی چیست؟  با اینکه سازمانهای بین المللی در سطوح مختلف کمک های زیادی میکنند اما عملا“ پیشرفتی ملاحظه نمیشود.  شک نیست که قسمت مهمی از کمک ها توسط دستگاه بوروکراتیک ناکارآ و ناسلامت این کشور ها راهی حساب های خصوصی میگردد.  رشوه و ارتشاء و زدوبند در تمام ارکان دولت غلبه دارد.  از این بالاتر، کشورهائی هستند که نیاز به کمک خارجی هم نداشته و دارای معادن غنی زیرزمینی هستند لیکن همچنان همین داستان برای آنها جریان دارد.  چه جنگ ها در بین همسایگان و آوارگی مردم که سرمنشاء آن همین فساد و تباهی نبوده است.  بسیاری از بشر دوستان غربی دولتهای خود را مذمت میکنند که چرا کمکهای بیشتری به این قبیل کشورهای آفریقائی ارسال نمیشود.  چرا خواربار بیشتری تخصیص نمیابد.  چرا بودجه بیشتری برای تعمیر راه های روستائی و خدمات بهداشتی و زیربنائی آب و برق و ... داده نمیشود؟  ولی حقیقت اینست که این کمک ها اگر هزاران هزار بار هم بیشتر شود کوچکترین کمکی برای حل واقعی مشکلات نیست.  تا وقتی دیواره های یک کانال که فرو ریخته تعمیر نشود باز کردن آب بیشتر در این کانال به معنای هرز رفتن هر چه بیشتر آب است.  بعبارت دیگر کشورهای توسعه نایافته بیشتر احتیاج به بازکردن گره های کار خود در مسائل جامعه شناختی دارند و به فلاسفه و جامعه شناسان بیشتر نیازمندند تا به مهندس و تکنسین.  به تعبیری میتوان ادعا کرد که حل این مشکلات اساسی حتی از نان شب هم برای آنها واجبتر است. 

          نمونه دیگری را مثال میزنیم.  در برخی کشورها تصور بر این بود که با تغییر خط و املای زبان مشکلاتشان  حل میشود.  کما اینکه یکی از کشورهای غرب آسیا با این امید که یک شبه مثل اروپا شود خط خود را لاتین کرد.  اما با ”کمال تعجب“ مشکلات همچنان بر جای خود ماند تا اینکه سرانجام کم کم به این نتیجه رسیدند که گره کار در مسائل بنیادی تری هست که به روش ها و طرز نگرش ها مربوط میگردد و با نگرش صحیح، میتوان مشکلات را بتدریج کاهش داد.  در تأیید این نکته که اصلاحات روبنائی کمک زیادی نخواهد کرد، در طرف دیگر کشورهائی مثل چین و ژاپن را میتوان مثال زد که دارای خط تصویری پیچیده ای بوده و حقیقتا“ به اصلاح خط خودنیاز احساس میکنند.  معهذا با حفظ همین خط ابتدائی پیشرفت و ترقی زیادی کرده اند.  مثال واضح تری در مورد آمریکا و انگلیس و کشورهای انگلیسی زبان وجود دارد.  سیستم آحاد مورد استفاده در این کشورها سیستم قدیمی انگلیسی است که کارها را چه در زمینه تجارت، چه صنعت، چه آزمایشگاههای علمی با سختی بیشتری مواجه میسازد.  علیرغم رجحان سیستم متریک بر سیستم انگلیسی معهذا حفظ آحاد قدیمی بخودی خود مانع اساسی برای پیشرفت این کشورها نبوده است.  اینگونه مسائل روبنائی بیشتر با قراردادهائی که در جامعه رایج است مربوط میگردد و مادام که قراردادها محترم شمرده شود زیانی روی نخواهد داد. 

          نمونه دیگری در تأیید برخورد اصولی با مسائل، مسأله کاهش تعداد ماهیان و انواع آبزیان خوراکی است.  با افزایش بی رویه میزان صید و مؤثر تر شدن روشهای ماهیگیری ( کشف محل تجمع ماهیان توسط امواج فراصوت و صید یکجای این توده های مجتمع) شکی نیست که دیر یا زود جمعیت ماهی ها تقلیل خواهد یافت.  اکنون بسیاری از شرکت هائی که سنتا“ از راه ماهیگیری امرار معاش میکرده اند در حال ورشکستگی و تعطیل میباشند.  این کاهش ذخایر آبزیان دقیقا“ به نحوه تفکر و تصمیم گیری آدمیان باز میگردد.  اینجاست که قوانین اصلی طبیعت حضور خود را به نمایش میگذارد.  یکی از این قوانین قانون بقاست.  این قانون در کلی ترین شکل خود، در فیزیک، به قانون بقای جرم و انرژی موسوم و بسیاری از پیشرفت های علمی و صنعتی بشری مرهون بکارگیری این اصل اساسی میباشد.  تظاهرات مختلف این قانون جابجا در طبیعت و زندگی اجتماعی مشهود است.  مثلا“ در خصوص همین مسأله ماهیگیری طبعا“ افزونی نرخ ماهیگیری بر نرخ زاد و ولد و تکثیر ماهیان، موجب روند نزولی جمعیت آنان میگردد.  جلوگیری از این روند نیازمند همکاری نزدیک کشورهای صاحب ناوگان ماهیگیری است.  در دریای خزر خودمان لزوم این همکاری، بعلت بسته بودن این دریا، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود.  که این نیازمند گفتگوی کشورهای همجوار پشت میز مذاکره است.  و این نیز نیازمند بکار گرفتن روش عقلائی و منطقی پشت میز مذاکرات است زیرا جائی برای احساسات و عواطف وجود ندارد.  همین شیوه در خصوص مسأله ماهیان خاویاری دریای خزر باید وجود داشته باشد.  همین شیوه در خصوص بهره برداری از منابع نفت آن باید بکار رود.  و همین شیوه باید در بهره برداری از جنگل های خودمان لحاظ گردد.  طبعا“ اگر بخواهیم سطح جنگل هایمان را از دست ندهیم و ضمنا“ از فراورده های چوبی آن نیز استفاده کنیم، باید چنان عمل کرد که به ازای هر درختی که قطع میگردد دستکم یک درخت به سن بهره برداری برسد.  چون رشد هر درخت سالها طول میکشد پس هنگام قطع یک درخت لابد باید دهها (یا صدها) درخت نوجوان غرس گردد.  و البته بلافاصله صدها و بلکه هزارها مطالب ریز و درشت دیگر نیز به تبع سوألات اولیه مطرح میگردد که روش علمی را برای پاسخگوئی میطلبد.  مطالبی از قبیل اینکه نهال های غرس شده از چه نوعی باشد تا بیشترین سرعت رشد و بالاترین کیفیت را داشته باشد.  قطع درختان در چه مناطقی صورت گیرد، که کمترین زیان را در پی داشته باشد.  اثرات زیست محیطی کوتاه مدت و بلند مدت ناشی از قطع درختان چه خواهد بود، ارزش اقتصادی چه خواهد بود، آیا اصولا“ بهتر نیست چوب مورد نیاز را وارد کرد بخصوص در شرایطی که محصولات غذائی استراتژیک خود را وارد میکنیم؟  و بسیاری دیگر از این قبیل پرسش ها که پاسخ به آن مشخصا“ نیاز دارد به اینکه الف)- عده ای اهل منطق و معتقد به روش علمی نکات مطرح شده را بررسی کنند  ب)- محیطی آرام و منطقی و مزین به همین روش موجود باشد که افراد یاد شده بر بستر آن بتوانند کار کنند  و ج)- تشکیلاتی در بدنه دولت باشد تا علی الاصول خواستار و سفارش دهنده اینگونه بررسی های علمی باشد.  فقط در سایه تامین چنین شرایطی هست که اوضاع سامان میگیرد.  و جالب تر از همه اینکه با اتخاذ چنین شیوه ای با ”کمال تعجب“ این بهبودی بطور سرتاسری در همه ارکان امور ظاهر میگردد و ضرب المثل مشهور ”یک شبه ره صد ساله پیمودن“‌ مصداق پیدا میکند.  هنگامی که ما روش برخورد خود با پدیده ها را به یک چارچوب منطقی و علمی هدایت کردیم آنگاه نه تنها مشکل جنگل زدائی و استفاده بی رویه از جنگل ها بسمت یک راه حل منطقی میل خواهد کرد بلکه بهمین گونه مشکلات مراتع و چرای بی رویه دام ها و بدنبال آن، آبخیزداری و حفظ زمین در برابر شستشوی باران و جاری شدن هرز آب ها، پر شدن سد ها و کاهش ظرفیت اسمی، حفظ و حراست از منابع آب های سطحی و زیر سطحی، جاده های ارتباطی و تعمیر و نگاهداری صحیح، کاهش تلفات و تصادفات جاده ای، حفظ جان و اموال انسانها به تبع بهبود سیستم حمل و نقل، بهبود کشاورزی و صنعت، مسائل مربوط به اشتغال و رفع بیکاری، و به تبع آن رفع بحرانهای ناشی از بیکاری و فقر و آسیب های اجتماعی، مقابله با مسأله کمبود آب بهداشتی در شهر های بزرگ، مهار افزایش بی رویه جمعیت و خلاصه همه و همه اینها تو گوئی با یک طلسم بسمت حل صحیح سوق پیدا خواهد کرد.  بر خلاف تصور عموم، یا تصوری که شاید عامدا“ در جامعه ترویج میشود، اینگونه نیست که اول بایستی کشاورزی را بهبود داده و سپس سراغ صنعت و سپس رفع مشکلات اشتغال و فلان و بهمان رفت.  بلکه اِعمال روشهای علمی و نه حتی روش های پیچیده آنچنانی بلکه همانا اصول ساده و اولیه منطق (منطق ارسطوئی) بطور موازی و همزمان تمام جنبه های زندگی را بهبود خواهد بخشید.

          امّا این روش علمی که این همه در خصوص آن داد سخن دادیم واقعا“ چیست؟  آیا لازمه اش اینست که توده های مردم ابتدا دانشمند شوند بعد زندگی اجتماعی آغاز کنند یا اینکه منظور اینست که بر روابط اجتماعی یک عقلانیت و منطقی حکمفرما باشد.  عقلانیتی که منبعث از کوشش های فکری کل جامعه بشری در تمامی ادوار تاریخ، صرفنظر از نژاد و زبان و فرهنگ و منطقه جغرافیائی است.  تجربه حاصل از چنین عقلانیتی را تفکر علمی مینامیم. 

          کسی دقیقا“ نمیداند اولین بارقه های تفکر علمی از کجا و از چه زمانی آغاز شده ولی بنا به شواهد و آثار تاریخی احتمالا“ مصر باستان و بین النهرین اولین خاستگاه های تفکر علمی و آغاز مدنیت بوده است.  سومریان که در منطقه بین النهرین زندگی میکرده اند (احتمالا“ جائی در نزدیکی های بصره کنونی) خط هجائی را اختراع کرده اند که مهمترین اختراع بشری محسوب شده و نقطه عطفی برای شروع ارتباطات فرهنگی بوده است (و البته مهمتر از اختراع خط، اختراع فن چاپ در قرن پانزدهم میلادی است که بدون وجود آن پیشرفت کنونی بشر چیزی در حد غیر ممکن بود).  نام مصر باستان با هندسه و معماری تداعی میشود.  طبعا“ خساراتی که طغیان سالانه نیل بر زمین های کشاورزی اطراف آن وارد میکرد محرکی برای اختراع هندسه و تبیین اصول اولیه آن گردید.  اهرام مصر نیز خود شاهد دیگری بر استادی آنان در فن معماری و هندسه بوده است.  امّا از اینها که بگذریم شاید نخستین شخصی که تاریخ مدون به عنوان دانشمند به ما معرفی میکند طالس ملطی اهل میلتوس در آسیای صغیر (640- 546 قبل میلاد) باشد.  یونانیان پیدایش کلیه رشته های علمی را بدو منسوب میدارند هر چند ممکنست اطلاعات وی از راه آموختن میراث علمی مردمانی باشد که وی در طی سفرهایش به سرزمین های شرقی با ایشان آشنا گردیده است.  در هر حال وی را بانی ریاضیات و فلسفه یونان میدانند.  پیشگوئی کسوفی که در جریان جنگ بین ماد و لیدی (585 قبل میلاد) رخ داد گواهی از مهارت وی است.  بد نیست همینجا اشاره کنیم که کسب علم قسمتی بر مبنای تفکر منطقی و ابتکارات شخصی است؛ امّا قسمتی دیگر از راه مشاهده مکرر و طبقه بندی اطلاعات حاصل میشود.  پیشگوئی خسوف و کسوف و اصولا“ حرکت سیارات بر پهنه آسمان و پیشگوئی منازل آنان در دائره البروج از قسم اخیر است.  در زمینه نجوم، بابلی ها از سایر اقوام، منجمله یونانیان، جلوتر بوده اندو دستکم از 800 سال قبل از میلاد از راه مشاهده ممتد و رصد های متوالی دریافته بودند که هر 18 سال و 11 روز و یکسوم روز خسوف و کسوف های مشابه تکرار میگردد.  و این دوره تکرار به ”ساروس“ معروف شده و منجمین قدیم برای پیشگوئی خسوف و کسوف از آن استفاده میکردند.  و این بیانگر یکی از ارکان مهم روش علمی است که بعد ها در اوائل قرن هفدهم میلادی فرانسیس بیکن ( 1561 1626 بعد میلاد) آن را بشرح زیر تبیین کرد.  وی معتقد بود که اتکاء صرف به استدلال که نزد ارسطو و دانشمندان و فلاسفه پیشین یگانه راه کسب علم بود به تنهائی کفایت نکرده بلکه برای کسب علم و کشف حقائق در علوم تجربی روش بهتری لازم است.  با اینکه خود وی شخصا“ هیچگاه دست به اجرای آزمایشات نمیزد معهذا اعتقاد داشت که برای کشف رموز طبیعت باید در صدد انجام تجربه بوده و از راه مشاهدات مکرر به جزئیات هر پدیده پی برد.  باید در سیر پدیده ها دقیق شده و معلومات جزئی را طبقه بندی و از طریق استقراء، از نتایج جزئی و با تعمیم آنها به نتایج کلی دست یافت.  بیکن درکتابهای خود روشن و مستدل به بیان روش جدید خود میپردازد.  وی با برائت از روش بیحاصل متقدمین، بخصوص ارسطو که سایه سنگین خود را بر گستره علم و دانش آن روز گسترده بود، بیهودگی راه و روش پیشینیان را متذکر گردید.  سپس بر آن شد که طرحی نو دراندازد و در کتابی که ” ارغنون نو“ نام نهاد (به هدف مقابله با تعلیمات ارسطو در کتابش به نام ارغنون) روش جدید خود را در کسب علم عرضه داشت.  وی در آثار خود بعنوان اولین گام از روش سترون و بی حاصل پیشینیان که آن را بمنزله مشاجرات لفظی و بازی با کلمات و جملات قلمداد میکرد بسختی انتقاد کرد و کار آنان را حداکثر یک تمرین ذهنی بدون آنکه منفعتی حقیقی در تأمین آسایش انسانها داشته باشد به حساب آورد.  ضمنا“ جویندگان حقیقی علم را از رازوری و گرفتاری در وادی تخیلات و افسانه سازی بر حذر داشته میگفت ” بشر اصولا“ نیازی به تحصیل سحر و جادو و توسل به ارواح و اجنه ندارد و سر و کار علم صرفا“ باید با همین دنیائی باشد که از لحاظ حواس بشری مفهوم و محسوس است “ .  با آنکه بیکن اختراعی نداشته امّا به لحاظ تدوین روش علمی و بدست دادن اصول و قواعد آن پدر علمای تجربی و بنیانگذار فلسفه عینی تلقی میگردد.  بسط و ترویج علوم تجربی در انگلستان بالاخص و در اروپا عموما“ مرهون کوششهای وی میباشد.  او هم مانند دکارت معتقد بود که جویندگان علم در راه اعتلای علم ودانش با پای خویش گام بردارند و متکی به عصای دیگران نباشند.  وی با اینکه قسمت عمده عمر خود را بعنوان رجل سیاسی در دربار و پارلمان انگلیس خدمت کرده بود پس از بروز ناکامی در عرصه سیاست باقی زندگی خود را وقف تدوین کتب مفید در بیان روش علمی کرد. 

          جالبست که وی با سرخوردگی شخصی که از سیاست و سیاست بازان پیدا کرده بود پیشنهاد ایجاد مؤسسه ای به نام ”خانه سلیمان“ را میدهد.  هدف وی از استقرار آن ایجاد خانه ملت و جایگزینی برای پارلمان انگلیس بود.  پارلمانی که به اعتقاد وی به جای کوشش در کسب آسایش ملت محلی برای احزاب و دسته جات سیاسی و زدوبند ها و زدوخورد های سیاسی با هدف کسب قدرت با توسل به شعارهای پوچ و دروغین شده بود.  آرزوی وی این بود که به جای اینگونه سیاسیون دغلکار، صرفا“ اهل فن و دانشمندان و فضلا اعم از معماران و منجمان و فیزیکدانان تا علمای اقتصاد و روانشناسی و فلاسفه در خانه سلیمان اجتماع کرده بر مردم حکومت کنند.  خوشبختانه این آرزوی بیکن جامه تحقق بخشید و با اجتماع عده ای از دانشمندان برجسته این کانون شکل گرفت و بعدا“ به ” انجمن پادشاهی“ (Royal Society) معروف گردید.  خدمات این انجمن نه محدود به انگلستان بلکه تدریجا“ روشنی بخش سایر جوامع و کشورهای دیگر گردید.  کوشش راستین بیکن در ارائه روش علمی با تأکید بر مشاهده و تجربه باعث شد که دانشمندان انگلیسی به علوم تجربی تمایل بیشتری نشان داده بطوریکه از آن عهد تاکنون انگلستان مهد دانشمندان تجربی بشمار میرود.

          برگردیم به شرح حال طالس، بنیانگذار علم مدرن.  وی اولین فردی بود (دستکم از نظر آثار مکتوب تاریخی) که کوشید با منطق و استدلال یک توضیح منطقی برای مکانیک سماوی و دستگاه آسمانی ارائه دهد.  هر چه باشد پیشینیان ما نیمی از عمر خود را نظاره گر آسمان شب و ماه و ستارگان و سایر اجرام فلکی بوده اند.  آنچه قدما بر پهنه آسمان میدیده اند، آنهم با چشم غیر مسلح، بسی جذاب تر و با جزئیاتی بسیار بیشتر از این روزگار بوده است.  جزئیاتی که انسان شهر نشین امروزی نه توانائی نظاره آن را دارد (بسبب نور شدید شهر ها موسوم به ”آلودگی نوری“) و نه حتی وقت آنرا.  اگر او در نشان دادن جای ستاره قطبی اظهار عجز کرد تعجب نکنید (قدما محل آنرا چون بدیهیات میشناختند) و در مورد بروج دوازده گانه و سایر صور فلکی جز نام هائی نامأنوس چیزی را بخاطر نمیآورد.  آدم علاقمند و کنجکاو برای آنکه احساسی داشته باشد از آنچه قدما در شبهای قیرگون خود ناظر بوده اند باید بخود زحمت داده  به یکی از روستاهای اطراف سفر شبانه ای داشته باشد.  تازه آنهم نه به خود روستا بلکه به اطراف روستا زیرا روستائیان ما، بهمان دلیلی که ذکر آن رفت، به یمن نعمت برق از لطف تماشای آسمان تاریک محرومند.  مردم باستان که به طبیعت خیلی بیش از ما نزدیک بوده اند اغلب در فضای باز و زیر آسمان شب در حالیکه افسانه ها و داستان های بیشمار به ذهن افسانه دوست آنان تداعی میشد بخواب میرفتند.  باید پذیرفت که همین همنشینی و همبستگی با آسمان شب طی نسل های متمادی که از حضور وی روی این سیاره میگذرد دست مایه اسطوره ها و داستان های دلنشین بیشماری گشته است.  و این داستانها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر انتقال میافت.  آنچه را که وی در زندگی روزانه دست نایافتنی میدید شبها به یاری تخیل بر پهنه آسمان بیکران بتصویر در آورده دست یافتنی میپنداشت.  ستاره های همجوار را با خطوط نامرئی بهم میپیوست و بکمک قوه وهم و خیال بدانها جان میبخشید.  بدین وسیله قهرمانان اسطوره ای خود را به صحنه آسمان آورده و برای ابد جاودانی میساخت.  و گهگاه هم از خود میپرسید: به راستی این نقاط ریز درخشان چیست؛ از چه بوجود آمده اند و برای چه بوجود آمده اند و مقصد آنها چیست؟.  و پاره ای اوقات نیز فلسفی شده با مقایسه عمر کوتاه خود با ابدیت کیهان و ثبات و خلل ناپذیری آن از درون خود پرسش میکرد:

          دوری که در آن آمدن و رفتن ماست         آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست

          کس می نزند دمی در این معنی راست       کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست

خلاصه آنکه از همین سیر و سلوک های شبانه نطفه بسیاری از آرا و عقاید فلسفی و اجتماعی آتی بسته شد.  و پر بیراه نیست اگر ادعا شود که این احساس دوگانه بشر از دستگاه سماوی (یک احساس کنجکاوی برای دانستن و پی بردن به ماهیت طبیعت و دیگری احساس ترس آمیخته با سرگشتگی در برابر آن) دست مایه علم و فلسفه و تفکرات دینی نسل های بعدی گردید.  میبایست هزاره ها بیاید و برود تا سرانجام خطی اختراع شود و این شیفتگی و شیدائی از سینه ها بصورت مکتوب روی پوست حیوانات منتقل و ضبط گردد.  در برخی از مناطق دنیا که محل تجمع تمدن های اولیه باستانی بوده اند هنوز هم میتوان بقایائی از این کوشش های اولیه که روی تخته سنگ ها یا سقف غار ها حک شده است را تماشا کرد؛ موضوعی که برای دانشمندان رشته ستاره شناسی باستانی (Archaeo Astronomy) نه تنها جذاب و گیرا بلکه یک شغل تمام وقت است.  البته بعضی اقوام هم به توسن خیال بیش از پیش میدان دادند و سر نخ نیروهای عجیب طبیعت را در آسمان پنداشتند.  و نه تنها این، بلکه حرکات اجسام سماوی را نیز در ید قدرت فرشتگان و خدایان میدانستند.  بابلیان که یکی از اقوام کهن آشنا به علم نجوم بودند چنین تصوری از دستگاه آسمانی داشتند و احکام آن را حتی در زندگی روزمره جاری و ساری میدانستند.  طالس نخستین دانشمندی بود که کوشید تا مکانیک سماوی را از دست اینگونه قوای نامرئی خارج ساخته و در اختیار عقل و منطق قرار دهد.  قدما معتقد بودند حرکت مداوم جسم نیازمند اِعمال مداوم نیرو برآنست، و چون چیزی را در اطراف نمیدیدند متوسل به نیروهای ماوراءالطبیعه شدند.  طالس هوسهای خدایان را در حرکت اجرام سماوی رد کرده و آن را تابع قوانینی غیر شخصی دانست که با نظمی لایتغیر و قطعیتی خلل ناپذیر انجام میگیرد.  از جمله بدرستی اظهار کرده بود که درخشش ماه به سبب انعکاس نور خورشید است.  وی نخستین کسی است که از خود پرسید ” عالم از چه ساخته شده است؟“  و البته نخستین کسی هم هست که در پاسخ به آن پای خدایان و ارباب انواع و نیروهای غیبی را در کار نیاورد.  وی بدین ترتیب کوشید تا افکار عمومی را برای به کاربردن ابزار منطق و استدلال آماده سازد.  بطوریکه مردم دیگر تسلیم افکار کهنه نشوند و سعی نکنند تا عادیترین موضوعات عالم را در لفافه اسرار و سحر و جادو بپوشانند. 

          در اینجا باید بلافاصله توضیح داد که تمایل پیشینیان به استفاده از جادوجنبل برای تبیین طبیعت و آموزش آن به طرفداران خود نه از راه خبث طینت و عوام فریبی بلکه بعلت فقدان هرگونه روش و تفکر علمی بوده است.  در واقع شاید دست یازیدن به امور ماوراءالطبیعه در تبیین امور جاری خود امری طبیعی و بیشتر قاعده بوده است تا استثناء.  در حالی که امروزه در قرن بیست و یکم با وجودیکه روش علمی امتحان خود را پس داده است توسل به ارواح خبیثه و آن روش های کهنه شده بابلیان نه از سر اعتقاد واقعی بلکه شاید بیشتر دست آویزی برای گمراه کردن مردم و تملک ثروت آنان تحت عناوین مختلف باشد.  البته شاید هم همیشه به این بدی نباشد و چه بسا افراد برای تفنن از کتاب و ورق و غیره فال گرفته یا برای سرگرمی به صفحات پیش بینی اوضاع بر حسب ماه تولد خود در لابلای مجلات بگردند.  چون هر چه باشد بنا به قول حکما و بزرگان آنچه مهم است نیت است و در هر حال همیشه این امکان هست که عده ای خاص از اعتقادات مردم برای پیشبرد اهداف سیاسی یا مالی خود سوء استفاده نمایند.  و صد البته، طبعا“ برای سوء استفاده کنندگان بسیار آسانتر و راحت تر است که آن افکار و عقایدی را اساس کار قرار دهند که بتوان هر زمان با بازی کلمات به رنگ و شکل دلخواه در آورده و ملعبه دست خود قرار دهند. 

          یکی از سؤالاتی که بشر مکرر از خود میپرسیده این بود که عالم از چه درست شده است.  طالس در پاسخ به این سؤال مادة اصلی یا ماده المواد را آب دانسته است.  با توجه به آنکه حیات وابسته به آب است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده را آب تشکیل میدهد این پاسخ چندان بی ربط هم نبوده و برای زمان خودش بسیار معقول و منطقی مینموده است.  بد نیست در همینجا، قبل از ادامه بحث در مطلب اصلی و تحول و تکامل تفکر علمی، سرنوشت این سؤال را دنبال کرده ببینیم واقعا“ بکجا انجامید.  اتفاقا“ این امر تا حدود زیادی نشان دهنده سیر تکاملی علم در آن روزگاران است.  تعدادی از هم ولایتی های طالس بعد ها کوشیدند جوابهای بهتری عرضه نمایند.

          آناکسیماندروس (611-547 قبل میلاد) مانند طالس اهل میلتوس و شاگرد وی بود.  او نیز به اشاعه علم و فرهنگ کمک فراوان کرد و همو بود که یونانیان را با ساعت آفتابی آشنا ساخت.  اولین مفاهیم مربوط به کره آسمانی را وی عرضه داشت و معتقد بود آنچه که مانند سقفِ آسمان زمین را احاطه کرده نه یک سطح بلکه کره کاملی است که زمین در مرکز آن قرار دارد.  وی در مورد منشاء عالم اظهار عقیده کرد که ماده اصلی جهان جرمی است غیر متعین و غیر متشکل، بی آغاز و بی انجام و نامحدود.  وی این مادة غیر مرئی را ” اَپیرون “ (نامحدود) می نامید. 

          آناکسیمِنِس (611- 546 قبل میلاد) بر خلاف هم ولایتی معاصر خود بطور واضح تری در این خصوص اظهار عقیده کرده و ماده المواد را هوا میدانست.  ابر و باد و سنگ و خاک را هم حاصل تراکم آن میپنداشت و معتقد بود سایر اشکال ماده مراحل مختلف تراکم هواست.

          هراکلیتوس (540-475 قبل میلاد) حکیم دیگری از اهالی آسیای صغیر (شهر اِفِسوس) بوده که در انزوا زندگی میکرد.  در نظر وی همه چیز جهان در بی ثباتی و ناپایداری است و بهمین دلیل یگانه واقعیت ثابت و لایتغیر جهان را همانا بی ثباتی و ناپایداری می پنداشت.  با این طرز تفکر، وی آتش را که مظهر بیقراری و بی ثباتی بود و ضمنا“ قدرت تغیر شکل در اشیاء دیگر را نیز داشت ماده المواد نامید و می گفت همه چیز از آتش درست شده است.

          اِمپدوکِلِس (490-430 قبل میلاد) فیلسوف یونانی متولد سیسیل از تلفیق نظرات و عقاید دانشمندان سلف خود مفهوم جدید تری در این باب ابداع کرد.   وی برای اولین بار ایده ”عناصر اربعه“ را عرضه کرد و اظهار داشت که آب و هوا و آتش که توسط سایر حکما بعنوان مادة اصلی پیشنهاد شده بجای خود، لیکن اکنون وی خاک را بر آنها افزوده و عالم را ترکیبی از این چهار عنصر می پندارد.  در نظر وی بسته به میزان امتزاج هر یک از این عناصر چهارگانه با هم مواد مختلف حاصل میگردد.

          بعد ها ارسطو (384-322 قبل میلاد معاصر حملة اسکندر به ایران) این مفهوم را گرفته و با افزودن شاخ و برگ هائی به آن نظریه شیمائی خود را بر اساس عناصر چهارگانه تنظیم کرد.  این نظریه، همراه با سایر عقاید وی در زمینه های دیگر علم، آنچنان محکم و پایدار بر جا ماند که تا حدود دو هزار سال تنها نظریه رایج و نظریه اصلی علم تلقی میگردید.  وی البته علاوه بر این چهار تا، عنصر پنجمی هم بنام ”اثیر“ در کار آورد و معتقد بود که آسمانها از آن آکنده است و افلاک درون آن حرکت میکنند.  نظریه ای مثل نسبیت از دانشمندی چون انیشتین لازم بود تا حریف این آخری شده و آن را به موزه تاریخ علم بسپارد.  امّا همه آثار ارسطو اینگونه نبوده و در زمینه منطق و فلسفه نظریات درست کم نداشته است.  ولی عجیب اینجاست که آن قسمتی از عقایدش طرفداران بیشتری بهم زده که بعدا“ معلوم شده یکسره باطل و ناصواب بوده است.  ارسطو برجسته ترین شاگرد افلاطون و این نیز شاگرد سقراط حکیم گرانقدر یونانی بوده است.  سقراط با آنکه آثار مکتوبی از خود به جای نگذارده امّا عقایدش توسط افلاطون مطرح و ترویج گردیده است.  با اینکه دانشمندان دیگری هم پیش از این سه نفر میزیسته اند که نظریات صحیح تری در باب طبیعت داشته اند (مانند دموکریتوس که نظریه اتمی وی در باب ساختمان مواد اخیرا“ در قرن بیستم به صحت آن پی برده شد) لیکن قدرت معنوی این سه مرد حکیم چنان در مریدان خود نافذ بوده که سایر حکما را تحت الشعاع خود در آوردند.  متأسفانه این حکمای سه گانه چندان در قید تجربه نبودند و اصل را بر تعقل و استدلال صِرف (یا آنچه ما امروزه آزمایش ذهنی می گوئیم) گذاشته بودند که موجب گردید تا مدتها توجه نسل های آتی از روش صحیح علمی منحرف گردد.  آثار ارسطو پس از مرگش تا چند قرن انتشار نیافت و مدتها مفقودالاثر بود.  امّا در اوائل قرون وسطی توسط اروپائیان مجدادا“، آنهم با واسطه مسلمانان، کشف و چنان پر آوازه شد که به معلم اول مشهور گردید.  با تلفیق عقائد وی با مسیحیت کم کم نظریات وی جنبه رازورانه و الهی پیدا کرد بطوریکه بیان اینکه ارسطو چنین و چنان گفته وحی مُنزَل تلقی شده و حکمش حکم نهائی بود.  بر خلاف آنچه که بسیاری امروزه وی را مسبب رکود علم و دانش میدانند حقیقت آنست که وی هم مانند سایر حکما دوستدار دانش بوده (کلمه فیلسوف در اصل به معنی دوستدار دانش است = فیلو + سوفوف، در حالیکه دانشمند را سوفیست میگفته اند) و اگر متأخرین بی هنر چابلوسانه وی را به عرش اعلی رسانده اند بر خود وی سرزنشی وارد نیست.

          پایان داستان مربوط به ساختمان عالم در روزگار ما مجددا“ به همان تئوری اتمی دموکریتوس (470-370 قبل میلاد) باز میگردد و همان که علم سرانجام بر آن مهر تأیید زد.  پس از کوشش ها و مجاهدت های فلاسفه ای چون بیکن و دکارت و روشن کردن جاده علم و معرفت، دانشمندان بعدی از افکار کهنه و بی ثمر دست شسته و به جای جستجوی کیمیا و لیمیا، اکسیر اعظم و آب حیات و حجرالفلاسفه و نظائرهم به موضوعات واقعی پرداخته و شیمی نوین را بوجود آوردند.  شیمی دان هائی مانند لاوازیه (1743-1794 بعد میلاد) همکاران خود را به اصول عمیق تری مانند قوانین بقا توجه دادند.  شناخت بشر از طبیعت پیرامون خود تحت توجهات و کوشش ها و مساعی خیل عظیم دانشمندان و مهندسینی که به مسیر صحیح بررسی و کشف علوم تجربی افتاده بودند روز بروز وسیع تر و پر دامنه تر گردید.  این تلاش و پیگیری هیچگاه به پایان نخواهد رسید و امروز و فرداهای دیگر همچنان حرکت پربار خود را ادامه خواهد داد. 

          چون از دکارت نام برده شد بد نیست سهم وی را در دگرگون کردن افکار و بوجود آوردن بینش جدید علمی ذکر نمائیم.  دکارت (1596-1650 بعد میلاد) تقریبا“ سی سال از بیکن جوانتر و حدودا“ معاصر گالیله زندگی میکرد.  عمده ترین خدمات دکارت در زمینه ریاضیات بوده و مبحث هندسه تحلیلی را بنیانگذاری کرده است.  سیستم مختصاتی که بنام وی نامگذاری شده امروزه معرف حضور دانش آموزان و دانشجویان میباشد.  امّا سهمی که وی در فلسفه و روش تفکر علمی دارد نیز قابل ملاحظه است.  دکارت بعنوان اولین قدم در جهت کسب علم اظهار داشت که فقط معلوماتی را میتوان پذیرفت که مبرهن و مسلم باشد.  بهمین دلیل روش پیشینیان بخصوص فلاسفه اسکولاستیک را که به ادله نقلی متوسل میشدند به یک باره به یک سو نهاد.  وی میگفت که باید در همه چیز شک کرد؛ شکی که لازمه حصول به یقین است.  بعبارت دیگر میخواست مطمئن شود که آنچه بعنوان علم کسب میکند عاریتی و تقلیدی نیست و شاید اگر فارسی میدانست این ضرب المثل را سر لوحه دکترین خود قرار میداد: ”خلق را تقلیدشان بر باد داد“.  امّا وی عبارت مشهورتری دارد که عینا“ نقل میکنیم: ”یک چیز هست که در آن شک نتوان کرد و آن اینکه شک میکنم. چون شک میکنم پس فکردارم و می اندیشم.  پس کسی هستم که می اندیشم“.  و نهایت اینکه این جمله معروف که ”می اندیشم، پس هستم“ در تاریخ فلسفه اروپا از وی به یادگار ماند. 

          بر خلاف بیکن که یگانه راه کسب معرفت را مشاهده و تجربه میدانست، دکارت اینگونه کسب معرفت را قابل اعتماد نمیدانست.  وی روشی را بنیاد نهاد که بعد ها بنام اصحاب عقل یا راسیونالیست ها معروف گردید (در مقابل اصحاب تجربه یا آمپریست ها) و بنا بر آن عالیترین حقایق عالم، مکنون ذهن است و لذا باید توسط تعقل کشف گردد.  با اینکه این نزاع بین حقانیت عقل و تجربه و اینکه کدام اصیل تر است به فلسفه یونان باستان باز میگردد معهذا در فلسفه جدید اروپا دکارت بعنوان پیشوای عقلیون و فرانسیس بیکن بعنوان پیشوای تجربیون شناخته میشود.  خلاصة این دعوا از این قرار است که عده ای اعتقاد دارند آنچه که در عالم خارج (یعنی خارج ذهن آدمی) واقع است حقیقت اصیل بوده و ارتباطی با حضور یا عدم حضور انسان ندارد.  در حالیکه عده ای در مقابل معتقدند که این ادراکات باید از راه حواس وارد ذهن آدمی شود و لذا معرفت حاصله ممکن است نادرست باشد.  و در عوض پیشنهاد میکردند که باید به سیر و سلوک عقلی پرداخت و بکمک استدلال و نیز مفاهیمی که قبلا“ فطری بشر است معارف جدید را استنتاج نمود.  حجم زیادی از تاریخ فلسفه علم را این مجادلات و احتجاجات اشغال کرده است و علاقمندان میتوانند به مراجع موجود برای دنبال آن مراجعه کنند.  امّا آنچه که علم جدید داوری میکند و بعنوان خلاصه ای از تمام بحث ها نقل میکند بشرح زیر است:  اولا“ این دو روش علمی آنچه هر یک در مورد حریف میگوید تقریبا“ درست است.  یعنی آنچه از راه حواس دریافت میشود ممکن است حاوی اطلاعات نادرست نیز باشد (مانند سراب) ولی در عین حال پرداختن فقط به امور ذهنی و استدلالات عقلی به تنهائی ما را به جائی نمیرساند و حداکثر بازی با کلمات خواهد بود.  درست است که دانشمندانی چون انشتین تمام دست آوردهایش بکمک منطق و استدلال بوده ولی فراموش نکنیم که دست مایه اولیة وی برای شروع، نتایج تجارب دیگران بوده است؛ هر چند خود هیچ آزمایشی را بدست خود انجام نداد.  بنابراین آنچه بعنوان روش درست علمی پذیرفته شده است همانا بهره گیری از ترکیب دو اسلوب یاد شده است.  حقیقت آنست که هیچ چاره ای نیست جز آنکه بپذیریم دنیائی ماوراء ادراکات ذهنی ما قرار دارد و تنها سرچشمه معرفت ما همین اطلاعات است.  منتها عقل و منطق بعنوان فیلتری این اطلاعات اولیه را دسته بندی کرده و با توجه به معارف قبلی و اطلاعات دیگر بعضی را قبول و برخی را مردود میشمارد.  اینجاست که استدلال و منطق (حتی منطق ارسطوئی) وظیفه اصلی خود را انجام داده و حتی میتوان از تجارب دیگران نیز بهره برده و به نتایجی رسید.  غیر از این هر چه هست افسانه و خرافات است و گو اینکه میتواند بسیار شیرین و دلکش باشد امّا محل اعتبار برای بنای امور واقعی نیست.  جدول زیر بطور خلاصه ارتباط اینها را با هم نشان میدهد.

                       

ابزار مورد استفاده

نام مکتب

منطق

تجربه ( اطلاعات)

بله

بله

علم

خیر

بله

اصالت تجربه

بله

خیر

اصالت عقل

خیر

خیر

افسانه  (خرافات)

    




 

در این خصوص چند نکته مورد توجه است

1.      قبلا“ توجه داده بودیم که چیزی که این روزها باید مورد توجه جوامعی چون ما باشد استفاده از منطق و عقل گرائی است؛ چیزی که فقدانش بسیار احساس میشود.  امّا طبق جدول فوق محل اعتبار آن در جائی فروتر از علم میباشد، آیا اشتباهی پیش آمده و تضادی وجود دارد؟.  به هیچ وجه.  زیرا تلویحا“ منظور اینست که اتکای به منطق و استدلال همراه با تجارب بدست آمده (چه توسط خودمان و چه دیگران) باشد یعنی همان چیزی که روش و تفکر علمی میگوئیم.

2.      ممکنست این فکر به ذهن برخی متبادر شود که ادبیات و شعر و عرفان و .. جزو محذوفات بوده و طبق جدول فوق محلی از اعتبار ندارد.  در حالیکه به هیچ وجه این چنین نبوده و نخواهد بود.  اولا“ بحث ما بر سر تفکر علمی و بکار گیری آن در زندگی بشری و پرهیز از کار بردن تفکرات غیر علمی در جاهائی که جای آن نیست بوده و ثانیا“ موضوعات هنرهای زیبا و ادبیات جایگاه ویژه خود را داشته و منظور تخفیف جایگاه آن نیست.  طبعا“ همه ما از خواندن شاهنامه بعنوان بزرگترین اثر ملی این کشور لذت میبریم بدون آنکه انتقادی نسبت به رویدادهای آن و سایر محتویات آن داشته باشیم.  همانگونه که پس از تماشای یک فیلم سینمائی سعی نخواهیم کرد نقش هنرپیشه اصلی را در زندگی عادی خود تجربه کنیم (البته با این تفاوت که در شاهنامه آئین زندگی نیز هست).  دیوان خواجه شیراز در اکثر منازل ما مانند یکی از ضروریات جایگاهی ویژه داشته و چه بعنوان تلذذ و چه در شرایط خاص به آن مراجعه و با تفأل از آن موجبات تشفی خاطر را فراهم می آوریم.  سایر آثار دیگر فرهنگی نیز هرکدام بنوبه خود به نوعی مورد توجه است.  اصولا“ از دید انسان آگاه و با فرهنگ همة آثار پیشینیان بعنوان میراث فرهنگی در خور احترام و شایسته حفظ و نگهداری است چه خوشمان بیاید چه نیاید.  تبعیض فرهنگی و قائل شدن به خودی و غیر خودی در زمینه فکری و سوزاندن کتاب و کتابخانه و آثار هنری، یادگار عصر توحش و مبین طرز تفکر اقوام بدوی است.  و البته هر کس آزاد است آثاری را بیش از آثار دیگر دوست بدارد که این حقی است طبیعی به قدمت کل تاریخ بشر بدون کمترین ارتباطی با مسالک سیاسی، چه شرقی چه غربی، و نژاد و زبان ومذهب و غیره (واقعا“ چه اصراریست از دموکراسی نام ببریم و عده ای با این تصور که دموکراسی پدیده ایست غربی و لذا مذموم با هر چه که زیر نام آن باشد مخالفت ورزند.  و عجیبتر آنکه آنانی را که کمی منطق و استدلال در رفتار و گفتارشان هست و میخواهیم تأییدشان کنیم ”دگر اندیش“ می نامیم و با دست خودمان انگ غیر طبیعی بودن و وصله ناجور بودن به آنها میچسبانیم !).  هر کس آزاد است، فی المثل، در شروع روز با تفأل از دیوان حافظ برنامه روزانه خود را تنظیم کند.  امّا مشکل آنجا آغاز میشود که این سلیقه را بخواهیم بر دیگرانی که آن را نمی پسندند تحمیل کنیم.  و بخصوص بخواهیم برای مسائل عمومی و اداره جامعه آن را سرلوحه کار خود قرار دهیم.  عقل سلیم آن را نمی پسندد و اینجاست که با روح تفکر علمی تعارض پیش میآید و باید تصمیم گرفت آیا میخواهیم عقلائی زندگی کنیم یا خیر؟.

3.      و نکته آخر و ملخص کلام آنکه در همة امور نسبیتی برقرار است.  چیزیکه امروزه به نام چپ روی یا راست روی مشهور شده خود امریست نسبی.  در محاورات معمول است که میگویند فلانی آدمی است ”دست راستی“ یا بهمان ”دست چپی“ و از آن تصویر مطلقی میسازند که قابل پاک شدن نبوده و هیچگونه جرح و تعدیلی را نمیپذیرد.  در حالیکه حقیقتا“ این امریست نسبی و از همه مهمتر آنکه بر حسب زمان و مکان ممکن است این نقش تغییر کرده و حتی به عکس خود بدل شود.  فرض کنیم از روی پل طویلی میرانیم که فاقد حفاظ جانبی است (از جاده چالوس مثال نمیزنیم).  اگر دفعتا“ بسمت راست تمایل بیشتری پیدا کنیم خطر سقوط و مرگ می رود و همراهان شما توصیه خواهند کرد ”چپ روی“ پیشه کنید.  امّا این امر همیشگی نیست زیرا افراط در آن بهمان اندازه مرگ آور بوده و خطر سقوط از طرف چپ پل را افزایش میدهد.  لذا این بار صحبت از ”راست روی“ به میان خواهد آمد.  ملاحظه میکنید که طبعا“ عافیت در میانه روی است.  امّا سیستم های اجتماعی نیز همانند سیستم های الکتریکی و مکانیکی در طبیعت هیچگاه دقیقا“ قادر به میانه روی نبوده و گهگاه تصحیح مسیر ناگزیر میگردد.  ماهواره ها و سفاین فضائی با آنکه مسیر آنها دقیقا“ از قبل محاسبه و برنامه ریزی شده معهذا همواره دارای موتورهای کوچکی بنام ”ورنیه“ بوده که با اندکی ”چپ روی“ یا ”راست روی“ سعی میکنند بر مدار تعین شده خود باقی بمانند.  این مطلب در احزاب سیاسی عهده دار دولت در کشور های راقیه نیز دیده میشود.  به این معنی که اگر مردم از سیاست های ”حزب کارگر“ (بخوانید چپ) خسته شدند به ”حزب محافظه کار“ (بخوانید راست) روی آورده و یا بالعکس.  و بدین وسیله با تغییر گاه به گاه قطبین سیاسی سعی میشود اداره جامعه بر مسیر متعادل و تندرست خود باقی ماند.  همین قضیه عینا“ در سایر شئونات زندگی در مسائل حفظ الصحه، روابط اجتماعی، موضوعات محیط زیستی، کشاورزی، .. و غیره بر قرار بوده و چه بسا موجد ضرب المثل های زیادی گردیده است. 

اکنون با توجه به شرائط عمومی جاری در کشورمان این سؤال مطرح است که از بین دیدگاه های عرفانی و علمی کدامیک بیشتر مورد نیاز جامعه فعلی است.  آیا همانطور که برخی از رسانه های همگانی تبلیغ میکنند اولویت های ما موضوعات عرفانی است؟  اغلب گفته میشود علم در مقاصد خود شکست خورده و تفکر علمی راه به جائی نمیبرد کما اینکه هر روزه حجم مجهولات بطور تصاعدی افزایش یافته و هیچ افق روشنی دیده نمیشود.  در عوض عده ای دیگر میگویند در این برهه از زمان جامعه ایرانی نیازمند ترویج تفکر علمی است و تنها راه برون رفت از بحران موجود، خردمندی و عقل گرائی است.  میگویند ما ادبیات غنی باندازه کافی داشته و امروز نیازمند تفکر دیگری هستیم.  این دیدگاه میگوید حتی برای بهره برداری از افکار بزرگان علم و ادب هم که شده باید تفکر علمی را ترویج کرد زیرا فقط تحت سایه آن است که این دستورالعمل های متعالی قابل ارائه و انتخاب بهترین هاست.  اینان میگویند باندازه کافی شرق شناس و مولوی شناس به ایران دعوت کرده ایم ولی با تمام احترامی که برای آنان قائلیم بیائید برای یک بار هم که شده دکارت را دعوت کنید.

                                                                                                                                     م. قریب         

{ 28 آبان  1381 }

  • مرتضی قریب
۳۱
مرداد

 

نیروگاه اتمی و گزینه‌های ما

مدتی است که توافق هسته‌ای که مدت‌ها انتظار آن می‌رفت بالاخره صورت گرفت و قرار است در سایه آن به‌زودی محدودیت‌های وضع‌شده به‌تدریج برداشته شود. البته این محدودیت‌ها هیچ‌گاه به‌طور مستقیم متوجه تنها نیروگاه اتمی ایران یعنی نیروگاه اتمی بوشهر نبوده و نسل‌های بعدی آن را هم که قرار است در سایه توافقات دوجانبه با روسیه تأمین شود شامل نخواهد شد. در بحث حاضر، بدون آنکه قصد ورود به موضوع توافق هسته‌ای و تبعات آن باشد، در نظر است که موضوع انرژی هسته‌ای از نقطه نظر صرفاً تأمین انرژی مورد بررسی قرار گرفته و حتی المقدور به وجوه دیگر آن با مقایسه با منابع دیگر انرژی توجه گردد. در این رابطه به دو خبر مهم در مورد انرژی توجه می‌کنیم؛ یکی قدیمی و دیگری جدید:

1-  حدود 40 سال پیش، در عصری که نیروگاه‌های اتمی نوید انرژی ارزان، فراوان، و قابل‌اعتماد را در سطح جهانی بشارت می‌داد، ایران نیز طرح ملی ساخت و بهره‌برداری نیروگاه‌های اتمی را تدوین و مقرر داشت طی ربع قرن حدود 23000 مگاوات برق به‌تدریج در شبکه برق سراسری اضافه کند.

2- بررسی‌های بین‌المللی و نیز طرح‌های تحقیقاتی دانشگاه‌های مهم کشور اخیراً مشخص ساخته‌اند که ایران با دارا بودن مناطق مستعد کوهستانی قابلیت بهره‌برداری دست‌کم 60000 مگاوات برق از طریق استقرار توربین‌های بادی را داراست. مقایسه شود با عدد 30 میلیارد مگاوات نیروی عظیم باد در کره زمین. این مطلب از این منظر حائز اهمیت است که در یکی دو دهه اخیر تکنولوژی ساخت توربین‌های عظیم برق بادی پیشرفت بزرگی کرده بطوریکه مورد اقبال جهانی قرار
گرفته است.

از کنار هم قرار دادن این دو حقیقت پرسش مهمی شکل می‌گیرد که بالاخره برای توسعه و پیشرفت کشور کدام رویکرد بهتر است و کدام با منافع بلندمدت کشور سازگارتر است؟ ضمن آنکه لازم است با رویکردهای دیگر انرژی مثل انرژی فسیلی نیز مقایسه شود.

در محاورات روزمره، به‌ویژه در توضیحاتی که مسئولین می‌دهند این عبارت اغلب زیاد شنیده می‌شود: "تصمیم‌گیری نیازمند کارهای فنی فراوان و بررسی‌های دقیق زیر بنائی است". طبعاً شنونده با شنیدن آن چاره‌ای جز قانع شدن ندارد. به‌ویژه اگر بحث درباره پروژه‌های پیچیده باشد. این در حالی است که شاید گوینده با خودداری از اظهار نظر صریح خواسته است به نوعی مبادرت به فرار به جلو کرده باشد. گرچه قطعاً بررسی‌های دقیق و صرف وقت کافی، شرط لازم برای حصول نتایج مفید و پایدار است، اما مانع از آن نیست که با روش‌های توصیفی و با منطق کلیات تصویر مورد نظر را روشن ساخته و مجبوربه فرافکنی نشد. به این ترتیب با ایجاد یک تصویر عمومی روشن کمک می‌شود تا یک فهم فراگیر در سطح جامعه ایجاد گردد. طبعاً ورود به مرحله بعدی که کار تخصصی با مدل‌های ریاضی و نتیجه‌گیری‌های دقیق است موکول به عبور از این مرحله اولیه و درعین‌حال بسیار مهم است. لذا مقاله حاضر تلاشی است در چارچوب همین مرحله اولیه و اینکه صریح و ساده پرسش اصلی مطرح شده را حتی الامکان پاسخگو باشیم. و به این ترتیب بتوانیم به نیازی که هم از سوی محیط‌های آکادمیک و هم از سوی محیط‌های اجتماعی مطرح می‌شود جوابی درخور داده باشیم. بدون ورود به جزئیات سیاسی و برچسب خوب یا بد، طرح استقرار 23000 مگاوات برق اتمی در ایران، حاصل تحقیق گروهی از سازمان‌های بین‌المللی بوده که به‌عنوان پیمانکار در دهه پنجاه خورشیدی سازمان برنامه را برای تأمین بلندمدت انرژی کشور یاری رساندند. بعلاوه، بنا به اعتراف رئیس وقت انرژی اتمی ایران، هیچ‌گونه هدف دیگری جز مصارف صلح‌جویانه در این طرح وجود نداشته است. به‌عبارت‌دیگر هدف اصلی همانا توسعه نیروگاه‌های اتمی برای تولید برق وهمزمان بسط و توسعه تکنولوژی برای ایجاد زیرساخت‌های علمی و فنی لازم بوده است.

مقارن انقلاب شکوهمند اسلامی، از این طرح نوپا فقط دو واحد نیروگاه 1 و 2 بوشهر در حال تکمیل بود که متأسفانه به دلائلی که خود ما نیز در ایجاد آن بی‌تقصیر نبوده‌ایم نیمه‌کاره ماند. بنا بود این دو نیروگاه پس از تکمیل، هریک با توان اسمی 1300 مگاوات برق، علاوه بر رفع کاهش نیرو در شبکه، توسعه اقتصادی منطقه هرمزگان را نیز موجب گردد. بعلاوه، با کمک دو واحد بزرگ آب شیرین کن در جوار این دو نیروگاه، آب شیرین مورد نیاز منطقه نیز به حد وفور تأمین گردد. در همه جای دنیا رسم است که به دنبال انقلاب‌های اجتماعی، پروژه‌ها و طرح‌های اقتصادی در دست اجرا نیز دستخوش تحول و حتی گاه دچار توقف گردد. طبعاً کمتر کشوری خود را از تبعات ایجادشده می‌تواند محفوظ بدارد. چه بسا طرح‌های خوب و مفید که همراه امواج انقلاب‌ها قربانی می‌گردد. درهرحال برنامه وسیع انرژی اتمی ایران نیز از شمول این قاعده مستثنی نشد بطوریکه عده‌ای از مقامات مهم کشوری که انرژی اتمی را امروز از اهم اولویت‌ها می‌دانند، در آن روزگار حکم به محکومیت آن دادند. گاه موضوعاتی که در 40 سال پیش برای ما نامناسب و ناموجه قلمداد می‌شده، امروز مناسب و موجه جلوه کند و پذیرش آن در جامعه امری طبیعی بنماید. اما در مورد پروژه‌های پرخرجی که در مقطعی نیمه‌کاره رها شده و بعدها در زمان دیگری پس از تحمیل ضرر و زیان هنگفت مجدداً همان‌ها عیناً احیا می‌گردد جای حرف و حدیث بسیار است و طبیعی جلوه نمی‌کند. در اینجا افکار عمومی طبعاً می‌پرسد اگر این پروژه بد بود چرا اکنون پس از قبول این‌همه زیان و از دست دادن زمان و فرصت‌ها دنبال می‌شود؟ جامعهشناسان یک پاسخ ساده دارند و آن اینکه انسان جایزالخطاست! ولی البته گاهی تبعات این خطا ممکن است عظیم باشد. در فرهنگ غربی از این‌گونه خطاها کمتر گذشت می‌شود درحالی‌که در فرهنگ شرقی ما افکار عمومی در شرایط خاص از آن گذشت می‌کند. این شرایط خاص همانا عمل به شفافیت است. تغییر عقیده به‌خودی‌خود نه‌تنها قبیح نیست بلکه نشان از رشد فکری دارد. اما آنچه افکارعمومی خواستار آنست اینکه اگر تصمیم‌گیرندگان تصمیمی گرفته‌اند که سپس از آن عدول کرده‌اند بعداً در موقع مقتضی بدان اعتراف و با ذکر دلائل تغییر مشی خود را برای عموم توضیح دهند. این درحالی است که در پروژه نیروگاه‌های اتمی خسارات فقط محدود به این دو واحد و یا پروژه‌های تأمین سوخت که بعداً ملغی شد نمی‌شود بلکه مزید بر آن خساراتی است که در اثر تغییر اهداف متوجه برنامه‌های تجهیز نیروی انسانی ماهر و از دست دادن ظرفیت‌های بالقوه در این زمینه شده است. خسارات مادی به‌هرحال قابل جبران بوده و برای کشوری چون ایران متکی به درآمدهای نفتی استثنائاً چنین ضررهایی دیر یا زود جبران می‌گردد اما آنچه خطرناک است و موجب نگرانی شدید می‌باشد آنکه طرز تلقی ما در مواردی از این دست به‌صورت صفر و صد باشد. با آنکه ماهیت انرژی اتمی در این فاصله چهل ساله عوض نشده است اما این تجربه با این نگرش متناقض صفر و صد بسیار نگران‌کننده است. و نگران‌کننده‌تر آنکه همین طرز تلقی سپید و سیاه کماکان در سایر شئون استمرار داشته و تلاشی برای اصلاح آن صورت نگیرد. تجربه نشان داده که بهترین راهکار با کمترین هزینه همانا دادن اجازه به مطبوعات و رسانه‌ها و گروه‌های فکری مختلف برای بیان آزاد دیدگاه‌ها و لذا حرکت به سمت شفافیت است. در این صورت همه چرخ‌ها به‌خوبی چرخیده و ریسک اشتباهات فاحش به حداقل خواهد رسید.

اکنون از منظر دیگری به موضوع تولید انرژی به‌طور اعم نگریسته و تبعات احداث نیروگاه‌ها بر محیط سنجیده می‌شود. این گونه بررسی‌ها درعین‌حال که برای جهان موضوع جدیدی است لیکن در کشورهای درحال‌توسعه اصولاً نادیده گرفته می‌شود. همه فرم‌های تولید انرژی خواه‌ناخواه بر محیط طبیعی و زیست‌بوم اثرگذار است و سنگینی تبعات آن به‌تازگی دنیای غرب را بر آن داشته که در تفکر خود برای توسعه تجدیدنظر نماید. تاکنون رسم براین بوده که نگاه کشورها به مسائل داخلی خود، ازجمله مسائل انرژی، صرفاً از منظر ملی بوده تو گویی آنچه در محدوده مرزهای سیاسی می‌گذرد در برون مرز اثرگذار نیست. خوشبختانه در گذار از قرن بیستم میلادی و ورود به قرن جدید این دیدگاه رنگ باخته است. تئوری زمین-مستوی و اعتقاد بر بیکران بودن ظرفیت‌های آن در عمل با شکست مواجه شده و رؤیای هر که دندان دهد نان دهد تحقق‌ناپذیر می‌نماید. افزایش جمعیت، توسعه بی‌رویه، افت آب‌های زیرزمینی، مشکلات کشاورزی، آلودگی آب‌وهوا و مرگ‌ومیر کودکان در اثر قحطی همه و همه هرروزه از رسانه‌ها اینجاوآنجا دیده و شنیده می‌شود. رفته‌رفته کره زمین محدودیت‌های خود را آشکار می‌کند. اندازه‌گیری‌های علمی که در طی چند دهه اخیر به لطف تکنولوژی ماهواره‌ای انجام شده بیش از پیش نشان از تغییراتی یک‌سویه در جوّ کره زمین دارد و نگران‌کننده‌تر از همه اینکه این تغییرات همچنان ادامه دارد. یکی از نشانه‌های آن افزایش دمای متوسط کره زمین است. اثرات این تغییر مدتی است در سطح وسیعی آغاز گردیده به‌طوری‌که کلاهک‌های قطبی هر ساله در حال عقب‌نشینی است. به موازات آن، مناطق معتدله در حال گرم‌تر شدن و بیابان‌ها افزایش و خشک‌سالی‌ها پیاپی می‌شود. این اثرات در همه مناطق زمین، ازجمله در کشور خودمان، قابل‌مشاهده بوده و نمی‌توان آن را کتمان ساخت. امروزه بیشتر از هر زمانی ثابت شده که اوضاع‌واحوال مناطق مختلف زمین بر یکدیگر اثر متقابل داشته و بدتر از همه اینکه روند آن در حال تسریع است. به‌عنوان‌مثال، آب شدن یخ‌های قطبین زمین بلافاصله اثرش با بالا آمدن آب در سرزمین‌های پست خودنمایی خواهد کرد. هم‌اکنون کشوری مانند بنگلادش هر ساله بر اثر طغیان آب متحمل خسارات زیادی شده و پیش‌بینی می‌شود که در آینده از اولین قربانی‌های این افزایش سطح آب دریاها باشد. در اینجا سیاست هیچ‌کاره است و همان‌قدر بنگلادش در خطر غرق شدن است که هلند و مناطق مرفه‌تر کره زمین . کره زمین که از فضا دیده شود یک کل یکپارچه بدون مرزبندی است. دست‌اندازی بی‌رویه در هر منطقه در سایر مناطق اثرگذار خواهد بود.

اما تغییرات محیط‌زیستی کره زمین چه ربطی به نیروگاه‌های اتمی یا نیروگاه‌های بادی دارد؟! پاسخ این است که هر یک از روش‌های تولید برق، بی‌تردید به نوعی بر آب‌وهوای زمین و به‌طورکلی محیط‌زیست اثرگذار است. از همین رو، طی چند دهه گذشته، افراد دورنگر و گروه‌های طرفدار محیط‌زیست کوشش‌های مستمری را در رسیدن به اجماعی جهانی برای توقف روند تخریب کره زمین یا دست‌کم کاهش سیر تصاعدی آن آغاز کرده‌اند. ازآنجاکه هدف این تلاش‌ها حفظ تعادل کره زمین و سرسبز نگاه داشتن آن است لذا در جامعه جهانی این اقدامات به سیاست‌های به اصطلاح "سبز" معروف شده است. تاکنون نشست‌ها و کنفرانس‌های متعددی در راستای این سیاست‌ها در سطوح بین‌المللی صورت گرفته و مردم زیادی از ایده اصلی آن حمایت می‌کنند. با وجودی که در ظاهر بسیاری از کشورها با سیاست‌های سبز هم‌آوایند و با اقدامات بین‌المللی برای کاهش گازهای گلخانه‌ای موافق‌اند، اما در عمل برخی به خاطر ملاحظات اقتصادی و حفظ منافع کوتاه‌مدت و یا به دلایل سیاسی هنوز در قبول و یکدلی با این اقدامات دودل هستند. طرفه آنکه بیشترین تبعات محیط‌زیستی حاصل رفتار همین تعداد اندک است. مصرف وسیع ذغال سنگ در نیروگاه‌های حرارتی چین ممکن است به‌ظاهر اولین صدمات کوتاه‌مدت خود را به‌طور محلی آشکار سازد اما دیر یا زود خسارات بلندمدت آن در انباشت گازهای گلخانه‌ای و گرم‌تر شدن کره زمین گریبان گیر کل سکنه زمین می‌گردد. نگاهی گذرا به آنچه امروزه درباره وضعیت زمین منتشر شده این حقیقت را به روشنی نشان می‌دهد که فشار بر زیست‌بوم کره زمین بیش از هر زمان دیگری جدی است. برای مشاهده لازم نیست حتماً به برزیل رفته و آن وضع اسفناک را بر ریه کره زمین ببینید بلکه کافی است مدت کوتاهی در جاده کناره دریای خزر بایستید تا گذر کامیون‌ها با بار تنه درختان، آن هم درختان جوان، را هر چند دقیقه شاهد باشید. لازم نیست به اقیانوس‌های دوردست سفر کنید، آب دریای خزر بیش از هرزمان دیگری آلوده است؛ بطوریکه فقدان گوش‌ماهی در سواحل دریا از نبود سلامت آب خبر می‌دهد. خشک شدن تقریباً همه دریاچه‌ها، تبدیل رودخانه‌های خروشان به نهرهای باریک و متعفن، افت همه‌ساله آب‌های زیرزمینی و آلودگی آن‌ها در بخش‌هایی که نزدیک شهرهاست، انبوه نایلون و مواد صنعتی غیرقابل‌هضم در کوه زباله‌های اطراف شهرها همه و همه فقط گویای اندکی از فشار عظیم بر زیست‌بوم است. کافی است گردش کوتاهی در اطراف محل سکونت خود داشته باشید. برای ساکنین شهرهای بزرگ آلودگی بیش از حد هوا چنان است که برای درک آن حتی نیازی به خروج از خانه نیست. ادامه این روند بی‌تردید زندگی نسل‌های بعدی را با خطر جدی روبرو خواهد ساخت. عده‌ای هشدار می‌دهند که بحران در راه است؛ غافل از آنکه هم‌اکنون در قلب بحرانیم. ازسوی دیگر رشد بی‌رویه جمعیت فشارها را بیش از پیش افزایش می‌دهد. دولتمردان باید از مدت‌ها پیش با تدابیر به‌موقع بحران را پیش‌بینی و از وقوع آن جلوگیری می‌کردند. عنصر اساسی و کلیدی در اینجا یک قانون بنیادی در طبیعت به نام "قانون پیوستگی" است. این قانون به‌طور ساده حرف از بقا میزند. بقای تبعات دست‌اندازی‌های ما! چه خوب می‌بود اگر شرط ورود به دایره دولت و حوزه قانون‌گذاری فهم همین مطلب ساده اما اساسی باشد. در این صورت شاهد وضع قانون برای صدور مجوز حفر بی‌رویه چاه آب کشاورزی و بروز بخشی از این بحران‌ها نمی‌بودیم. در این صورت قانون‌گذاران می‌دانستند میزان برداشت از آب‌های زیرزمینی نباید از میزان نزولات جوّی تجاوز کند. چنانچه در مراحل اولیه این بحران‌ها مهار نشود در مراحل بعدی به‌سختی مهار می‌گردد: سرِچشمه شاید گرفتن به بیل/چو پر شد نشاید گرفتن به پیل. بحران آب اکنون چنان لجام‌گسیخته است که گریبان نیروگاه‌های حرارتی را هم گرفته است. حرارت دفعی چگالنده نیروگاه‌ها اغلب با آب خنک رودخانه یا چاه‌های عمیق برطرف می‌گردد. با بحران کمبود آب، نیروگاه‌ها برای ادامه کار ناچار به استفاده از برج خنک‌کننده خشک که عمدتاً با هوا خنک می‌شود هستند. گویا طرحی نیز مجلس در همین رابطه در دست دارد. گاهی برای صرفه‌جوئی توصیه‌هایی ارائه می‌شود. مثلاً گفته می‌شود شیرها را سفت کنید تا چکه نکند و آب به همه برسد. اما با همه این تمهیدات، سال بعد که جمعیت چنددرصدی اضافه شده چه چیز دیگری برای سفت کردن باقی مانده؟! مگر نزولات آسمانی قرار است طبق خواسته ما اضافه شود؟ حتی اگر جمعیت نیز ثابت بماند، به دلیل بالا رفتن مدام سطح استاندارد زندگی، میزان سرانه مصرف از حیث آب و انرژی هر ساله اضافه می‌شود. آن‌ها که به تجویز داروی مسکن دلخوشند از ارائه راه‌حل پایدار عاجزند. اگر هم گه‌گاه راه‌حل‌هایی ارائه می‌شود اغلب موقتی بوده و صرفاً مشکلات امروز را به فردا واگذار می‌سازد. روش صحیح، در تغییر نگرش است که در پاراگراف‌های پیشین اشاره شد. اکنون به بحث فایده-هزینه نیروگاه‌ها پرداخته و به‌ویژه به هزینه‌هایی که بر محیط‌زیست تحمیل می‌شود پرداخته می‌شود. سه روش مختلف تولید برق در مقیاس کلان در جدول زیر خلاصه شده است. نیروگاه حرارتی همان‌طور که از اسم آن برمی‌آید با مصرف سوخت فسیلی (نفت، ذغال سنگ، گاز...) و تولید بخار و متعاقباً حرکت توربین تولید برق می‌کند. نیروگاه اتمی نیز متشابهاً همین کار را کرده منتها به جای استفاده از نفت و مشتقات آن از حرارت شکافت هسته‌ای در بستر یک راکتور اتمی سود می‌برد. در نیروگاه بادی، نقش توربین بخار را ملخ‌های بزرگ فرفره مانند گرفته و به جای بخار، باد هوا آن را حرکت داده و در مولدی که به سبب آن می‌چرخد برق تولید می‌شود.


جدول مقایسه مشخصات سه نیروگاه شاخص برق

                                   

 

شرح

سوخت

خاکستر

آلودگی

 هوا

آلودگی

 محیط‌زیست

اثرات

 گلخانه

 ای

تبعات

حوادث

بزرگ

استمرار

سوخت

بهره

نیروگاه

حرارتی

سوخت فسیلی:

نفت، گاز،

ذغال سنگ و...

فقط برای

ذغال سنگ

ذرات معلق،

اکسیدهای:

گوگرد، ازت

کربن، ...

آلودگی محیط

بدنبال استخراج

نفت و مواد

سوختی

دارد

ندارد

مشتقات نفتی

دهه‌ها و

ذغال سنگ

سده‌ها

40%

نیروگاه

اتمی

سوخت

هسته‌ای:

اورانیوم

زباله اتمی:

قرن‌های متمادی

محفوظ و به‌دور از

جمعیت نگاهداری

شود

به‌طور مستقیم

ندارد

تا حدودی در

استخراج اورانیوم

و بیشتر در مواقع

حوادث بزرگ

باعث آلودگی

محیط‌زیست است

ندارد

سنگین

بستگی به نوع

نیروگاه دارد

و در وضعیت

فعلی کمتر

از یک سده

33%

نیروگاه

بادی

باد هوا

ندارد

ندارد

ندارد

ندارد

ندارد

تا ابد

بیش

از

95%

 

همان‌طور که جدول نشان می‌دهد نیروگاه بادی از یک نظر با دوتای اولی به‌کلی متفاوت بوده و این تفاوت‌ها ارزش بالای آن را نسبت به دوتای دیگر نشان می‌دهد. این برتری‌ها عبارتند از:

1-  برای سوخت هیچ هزینه‌ای نمی‌شود و خوراک آن به اصطلاح باد هواست!

2- هیچ‌گونه پسمان و خاکستری از خود به جا نمی‌گذارد؛

3- هیچ‌گونه دود و ترکیبات آلوده‌ای وارد هوا نساخته و باعث آلودگی هوا نمی‌شود؛

4- هیچ‌گونه آلاینده محیط‌زیستی تولید نمی‌کند؛ گو این‌که سروصدای آن در مجاورت توربین قدری آزاردهنده است؛

5-  گازهای گلخانه‌ای تولید نمی‌کند؛

6-  در کارکرد آن حوادثی انتظار نمی‌رود و راندمان آن بسیار بالاست؛

7-  استمرار آن دائمی است. تا خورشید و کره زمین هست کار آن مستمر است؛

8- کمترین وابستگی را ایجاد می‌کند و تولید و بهره‌برداری آن با تکیه بر تکنولوژی داخلی امکان‌پذیر است.

اما از آن سو مهم‌ترین رجحان نیروگاه اتمی بر نیروگاه‌های حرارتی متداول همانا عدم تولید گازهای گلخانه‌ای است چه اینکه اصولاً دودی تولید نمی‌شود. اگر در کنار این نیروگاه دودکشی هم دیده می‌شود صرفاً برای خروج هوا و تهویه زیر گنبد بوده و چون به‌هرحال این هوا حاوی مقادیر اندکی رادیواکتیویته است در ارتفاع بالای سطح زمین تخلیه می‌شود تا همراه جریانات باد رقیق و پراکنده شود. گازهای گلخانه‌ای مهم‌ترین عامل تغییرات مخرب آب‌وهوایی کره زمین است و لذا از این منظر، نیروگاه اتمی به نفع آینده بلندمدت زمین است. از سوی دیگر، آنچه در مورد منابع اورانیوم بزرگ‌نمایی می‌شود صحت نداشته و این‌گونه نیست که این منابع پایان‌ناپذیر باشد. با روند فعلی کار نیروگاه‌های اتمی و اینکه تیپ غالب آن‌ها از نوع PWR  و BWR  می‌باشد منابع شناخته‌شده آن بیش از یک قرن دوام ندارد. البته منابع سوخت‌های فسیلی (به غیر از ذغال سنگ) هم دوامی بیش از این نخواهد داشت. هرچند نوع دیگری از نیروگاه‌های اتمی وجود دارد که برمبنای گداخت هسته‌ای کار می‌کند و به علت استمرار منبع سوخت آن، کلید حل نهائی انرژی می‌باشد. متأسفانه این روش هنوز نتوانسته کار پایدار در مقیاس تجاری نشان دهد. گاهی در رسانه‌ها مطرح می‌شود که برق حاصل از نیروگاه اتمی ارزان‌تر از نیروگاه فسیلی می‌باشد. این مطلب ممکن است در اروپا و کشورهای فاقد منابع فسیلی صحیح باشد اما دست‌کم برای ایران و کشورهای نفتی صحیح نیست. بعلاوه سرمایه اولیه تأسیس نیروگاه اتمی و نیز طول مدت ساخت آن برای کشوری که واردکننده تکنولوژی است گران‌تر تمام می‌شود. لذا صرفه اقتصادی آن قابل‌بحث بوده و دست‌کم برای کشورهای تولیدکننده نفت اقتصادی نیست. حتی برای کشورهای غیرنفتی که ساخت آن اقتصادی است عوامل دیگری مانع رشد آن می‌باشد. مخالفین نیروگاه اتمی اغلب نقاط ضعف آن را بزرگ کرده افکارعمومی را بسمت مخالفت با این صنعت سوق می‌دهند. چنانکه آلمان با وجودی که صاحب و صادرکننده این صنعت است معهذا تحت فشار افکار عمومی قرار است این نیروگاه‌ها را علیرغم بهترین عملکردی که تاکنون داشته تا سال 2020 از خط خارج و صرفاً متکی به منابع پاک باشد. هم‌اکنون توربین‌های بادی نصب‌شده با قدرت کل 22000 مگاوات حدود 50 %  برق این کشور را تأمین می‌کند. دلیلی که مخالفان به‌عنوان نقطه ضعف این صنعت ارائه می‌کنند تولید خاکستر اتمی یا اصطلاحاً همان پسمان‌های حاصل از مصرف سوخت هسته‌ای است که لازم است برای قرن‌های متمادی در محلی مطمئن و عاری از بلایای طبیعی (سیل، زلزله، آتش‌فشان...) نگاهداری شود تا سطح خطر اشعه آن به قدر کافی کاهش
یابد. کشوری که برنامه وسیع نیروگاه‌های اتمی دارد لازم است محل دفن نهایی این پسمان‌ها را (پسمان‌گور) از همان ابتدا در نظر و یا برنامه‌ای برای ارسال آن به خارج داشته باشد. مردم اروپا هم به جهت عدم علاقه به حضور پسمان‌گورها در کشور خود و هم به جهت ترس از تبعات وسیع حوادث هسته‌ای تمایلی به صنعت هسته‌ای نشان نمی‌دهند و در اولین فرصت مایل به جایگزینی با بدیل دیگری هستند.

گاهی انتقادهایی به گوش می‌رسد مبنی بر این‌که کشوری مانند فرانسه که بیش از 80 %برق خود را از محل نیروگاه‌های اتمی تأمین می‌کند چرا در این زمینه برای ایران کارشکنی می‌کند؟ البته صورت مسئله این چنین نیست و چه بسا این کشور نیز پس از رفع تحریم‌ها خواستار شراکت در ساخت این نوع نیروگاه‌ها باشد. در ثانی، بسیار محتمل است که اگر این کشور با این شدت خود را درگیر صنعت نیروی هسته‌ای نکرده بود چه بسا مانند آلمان گزینه انرژی‌های پاک را اختیار می‌کرد. به‌طورکلی مردم اروپا رغبت زیادی به صنعت هسته‌ای ندارند و آن را بالاجبار پذیرفته‌اند. فرانسه زمانی نیروگاه‌های
اتمی را به‌عنوان رویکرد اصلی خود برای تولید برق انتخاب کرد که در دهه هفتاد میلادی همراه با دیگر دولت‌های غربی آماج تحریم نفت اعراب قرار گرفت. طبعاً دولت وقت فرانسه برای قطع وابستگی آتی به نفت مجبور به انتخاب این گزینه شد. ضمناً همان‌گونه که در ابتدای مقاله گفته شد این همان دوران طلایی انرژی هسته‌ای بود که حل نهایی انرژی را بشارت می‌داد و ایران هم در همان دوره پای در این راه گذاشت. در آن دوران به‌تازگی بحث‌های مربوط به استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر شروع شده بود و بیشتر بحث برای آب‌گرم‌کن‌های خورشیدی جهت استفاده در مقیاس منازل مطرح بود. ضمناً تکنولوژی توربین‌های عظیم بادی آن‌گونه که امروزه پیشرفت کرده آماده نبود و لذا نیروگاه‌های بادی و به‌طورکلی تجدیدپذیر نمی‌توانست گزینه‌ای هم‌ارز نیروگاه‌های اتمی باشد. امید است طی سال‌های آتی راکتورهای گداخت هسته‌ای به تولید برق برسد که اگر چنین باشد گزینه‌ای بسیار عالی خواهد بود ضمن آنکه امکان انحراف به سمت سلاح‌های هسته‌ای را نداشته و حادثه‌ساز نیز نبوده و مشکل تولید پسمان‌های رادیواکتیو را نیز نخواهد داشت. نتیجه‌ای که از این بحث عاید می‌شود این‌که چنانچه ایران بخواهد انرژی هسته‌ای را به‌عنوان بخش مهمی از تولید انرژی کشور در نظر بگیرد لازم است از ابتدا تأمین سوخت آن را با توجه به وابستگی به خارج در نظر قرار دهد تا با مشکلی که فرانسه در تحریم نفت اعراب مواجه شد روبرو نشود. متأسفانه فعلاً منابع اورانیوم شناخته‌شده کشور کفاف حتی کسری از عمر مفید نیروگاه بوشهر را نخواهد کرد. حفظ امنیت انرژی ایجاب می‌کند که همه تخم‌مرغ‌ها در یک سبد چیده نشود؛ به‌عبارت‌دیگر صرف‌نظر از روش تأمین انرژی، گوناگونی منابع آن مدنظر قرار گیرد.

قابلیت انعطافی که بدین ترتیب به وجود می‌آید امنیت تأمین انرژی را بهتر حفظ خواهد کرد. در حال حاضر که تکنولوژی توربین بادی به مرحله اقتصادی رسیده شایسته است که این روش بخش مهمی از تولید انرژی کشور را تشکیل دهد که صد البته مباینتی با برنامه نیروگاه‌های اتمی ندارد. سایر انرژی‌های پاک، برخلاف آنچه تبلیغ می‌شود، سهم زیادی در انرژی
پایه ندارد. انرژی زمین گرمایی مشکلات زیادی در تبدیل به برق و تعمیر و نگهداری خاص آن دارد و لذا بهترین استفاده آن در مصرف مستقیم گرما است. استفاده از گرمایش مستقیم خورشید نیز محدود به طول روز بوده و یکنواخت نیز نیست. لذا بهترین استفاده آن به صورت محلی به‌عنوان آب‌گرم‌کن‌های خورشیدی و طبعاً صرفه‌جویی در مصرف سوخت است. بعلاوه تبدیل مستقیم نور خورشید به برق راندمان بالایی ندارد و چیزی بین10 تا 20 درصد است. بنابراین در زمره انرژی‌های پاک، انرژی باد باصرفه‌ترین و قابل‌اعتمادترین است. امتیاز منفی آن سرمایه‌گذاری اولیه زیاد و مدت طولانی برگشت سرمایه است که بخش خصوصی را جذب نمی‌کند. لذا بهترین گزینه بخش دولتی است که صبر و حوصله کافی برای برگشت سرمایه را داراست. در حال حاضر با توجه به آزاد شدن پول‌های بلوکه‌شده ایران (که یک نوع پس‌انداز اجباری بوده است)، درصدی از آن می‌تواند به این سرمایه‌گذاری تخصیص یابد و نتیجه سریع آن آزاد شدن منابع نفتی برای صادرات است. البته توصیه می‌شود این اقدام همراه با انتقال تکنولوژی باشد تا در یک برهه معقول نسل‌های بعدی این نیروگاه تماماً در داخل ساخته‌وپرداخته شود. ناگفته نماند یکی از پاک‌ترین انواع انرژی‌های تجدیدپذیر که از گذشته از آن استفاده می‌شده است انرژی برق آبی است که توسط سدها تأمین می‌شود. مشکل اینجاست که اولاً در مناطق کم آب مثل کشور ما حتی اگر از همه پتانسیل‌های موجود نیز استفاده شود باز پاسخگوی حجم مصرف نخواهد بود. دوم آنکه در احداث سد باید همه جوانب زیست‌محیطی نیز سنجیده شود و تک‌بعدی نگریستن موجب بروز مشکلاتی می‌شود که اخیراً در برخی از این پروژه‌ها پیش آمده است. سوم آنکه با جمعیت زیادی که اکنون کشور دارد، نگاه به منابع آبی باید تغییر کرده و از سمت تولید برق باید به سمت تأمین آب مصرفی شهرها و روستاها و استمرار سرسبزی زیست‌بوم تغییر کند. برنامه‌ریزان و تصمیم گیران توجه دارند که سرانه مصرف آب در طی نیم قرن اخیر بسیار افزایش یافته است. این سرانه مصرف فقط مصرف شخصی نظیر استحمام و غیره نیست بلکه شامل سبد غذایی مشتمل بر مواد کشاورزی و مواد حیوانی نیز هست که تولید همه به مصرف آب ختم می‌شود. لذا حتی با فرض ثابت بودن جمعیت، بحران آب همچنان وجود خواهد داشت.

توصیه‌های اخلاقی

بزرگان در این راستا می‌توانند تا حدودی مؤثر باشد. مثلاً تصمیم مردم در کاهش گوشت در جیره غذایی خود موجب کاهش جمعیت دام و طبعاً کاهش فشار در مراتع و جنگل‌ها و کاشت علوفه و... شده و خودبه‌خود نه‌تنها از فشار بر زیست‌بوم می‌کاهد بلکه در منابع آبی نیز صرفه‌جویی شده و مهم‌تر از همه آنکه سلامتی بهتری برای مردم تأمین و به‌طور غیرمستقیم از هزینه‌های دولت در بخش درمان خواهد کاست. لذا نگاه جامع به مسئله انرژی که در آن سایر پارامترها از قبیل زیست‌بوم، جمعیت، اقتصاد، منابع و حتی سیاست خارجی در نظر گرفته شده باشد قطعاً نه‌تنها برای تأمین مستمر و پایدار انرژی مفید خواهد بود بلکه به‌طور غیرمستقیم در حل مشکلات سایر بخش‌ها نیز مؤثر خواهد بود.

موضوع آخر، مسئله گازهای گلخانه‌ای است. مهم‌ترین گاز گلخانه‌ای بخار آب موجود در جو است که اتفاقاً باعث تعدیل دمای کره زمین و پذیرش حیات بوده است. کنترل آن فعلاً از دست بشر خارج است. اما دومین گاز گلخانه‌ای گازکربنیک است که بخشی از آن حاصل سوزاندن سوخت‌های فسیلی است که فعلاً تا حدود 2 درجه دمای متوسط کره زمین را افزایش داده است. این گرمای اضافه، خود موجب تبخیر بیشتر آب اقیانوس‌ها و لذا ورود بخار آب بیشتر در جو و تشدید روند گرم شدن است. این یک روند واگرا و یک‌طرفه است که چنانچه متوقف نشود بر سیاره ما همان خواهد رفت که میلیون‌ها سال پیش بر کره زهره رفت. در عصر حاضر آنچه ما دانسته یا نادانسته به وجود آورده‌ایم بسیار محتمل است که عواقب یک‌سویه در بر داشته و قابل برگشت نباشد. مثال واضح آن فرونشست پهنه‌های وسیعی از دشت‌های کشاورزی ایران است که شرح آن در اخبار آمده است. حفر چاه‌های متعدد و برداشت بیش‌ازاندازه آب‌های زیرزمینی تعادلی را که هزاران هزار سال موجود بوده را بر هم زده و با کمال ناباوری زمین‌ها فرومی‌نشیند (قانون پیوستگی( اما حقیقت تلخ، برخلاف تصور عموم، اینجاست: حتی سال‌های سال هم اگر از آسمان سیل ببارد این پدیده به جای خود بازنمی‌گردد و سطح آب‌های زیرزمینی به سطح اولیه بازگشت نخواهد کرد. این مشکلات با توصیه و خواهش و تمنا حل نمی‌شود و دستورالعمل‌های یک دولت مقتدر و دانشمند را می‌طلبد. درهرحال موضوع گازهای گلخانه‌ای موضوعی بین‌المللی و مسئله‌ای بسیار جدی است که نه‌تنها در سرنوشت همه ملت‌ها بلکه در زندگی تک تک موجودات روی زمین مؤثر است. مهم‌ترین عامل تولید گازهای گلخانه‌ای نیروگاه‌های فسیلی و سوخت مصرفی اتومبیل‌ها به‌عنوان نیروی محرکه و انواع مشتقات نفتی برای کوره‌ها و مصارف گرمایشی است. برای کاهش گازهای گلخانه‌ای هیچ چاره‌ای جز کاهش مصارف فوق نیست و خوشبختانه همه آن‌ها با تولید برق از منابع پاک‌تر قابل‌جایگزینی است. در صدر این لیست، انرژی‌های تجدیدپذیر وجود دارد و بهترین گزینه در میان آنان نیروگاه بادی است. در حال حاضر موقعیت یگانه‌ای در کشور وجود دارد تا به کمک منابع مالی آزادشده پس از لغو تحریم‌ها به‌سرعت در این زمینه سرمایه‌گذاری اساسی شود. گزینه بعدی در لیست منابع پاک نیروگاه اتمی است که هرچند تولید گازکربنیک نمی‌کند لیکن از بابت پسمان‌های رادیواکتیو جای تأمل دارد. مشکل کوچک دیگری که نیروگاه اتمی دارد راندمان حرارتی ضعیف آن نسبت به نیروگاه‌های فسیلی است. این بدان معناست که حدود دو برابر آنچه به‌صورت برق تولید می‌کند به شکل گرما در محیط‌زیست رها می‌شود. این امتیاز منفی تحت عنوان آلودگی حرارتی برای نیروگاه‌های اتمی ثبت شده است که گمان می‌رود در نسل‌های آتی در آینده بهبود یابد. درهرحال با توجه به سرمایه‌گذاری زیادی که قبلاً در این بخش در کشور شده باید به‌طور مؤثر و مفید آن را بکار گرفت. لازم است مطابق شرحی که قبلاً رفت به سایر منابع پاک نیز جایگاه درخور داده شود بطوریکه به‌تدریج سهم مصرف سوخت‌های فسیلی کاهش یابد. ناگفته نماند که ساخت و بهره‌برداری از اتومبیل‌های برقی با توجه به پیشرفت‌های تکنولوژی در این زمینه نباید از نظر دور بماند. جا دارد از هم‌اکنون تولید داخلی این‌گونه اتومبیل‌ها در لیست اولویت‌ها قرار گیرد و چه بسا بتوان در آینده صادرکننده آن بود. با این تدبیر دست‌کم هوای آلوده شهرها مرتفع و کشور سهم خود را در کاهش گازهای گلخانه‌ای به وجه احسن ادا خواهد کرد.

کوتاه سخن آنکه همه انواع انرژی، ازجمله انرژی اتمی، موضوعی است چندوجهی و شایسته برخورد علمی و فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی. در این باره هیچ قانون ازلی و ابدی وجود ندارد و تصمیم‌گیری باید با توجه به مقتضیات روز و آخرین دستاوردهای علمی اتخاذ شود. تنها اصل اساسی که لازم است محترم شمرده شود حفظ تعادل و استمرار حیات روی این تنها زیستگاه ما در جهان است.

نتیجه‌گیری:
با توجه به مقایسه بین سه منبع مهم انرژی که قادر به رفع نیازهای جامعه به‌طور پایدار باشد، و تبعات شرح‌داده‌شده مترتب بر زیست‌بوم کره زمین، نتایج زیر استنباط می‌شود:

1-  کره زمین و منابع آن محدود است؛

2-  این منابع حق نسل‌های آتی نیز هست؛

3- صرفه‌جویی، به‌خودی‌خود و بدون کنترل رشد جمعیت کارساز نیست؛

4-  دیدگاه‌های علمی به‌طور مؤثرتر در تصمیم‌گیری‌های کلان به کاربسته شود؛

5-  نیروگاه‌های اتمی اصولاً می‌تواند بخشی از تولید انرژی را عهده‌دار شود؛

6-  به‌کارگیری نیروگاه‌های اتمی باید متناسب با تمهیدات تأمین سوخت انجام شود؛

7- استقرار نیروگاه‌های بادی همراه با انتقال تکنولوژی وسیعاً با بودجه ملی انجام شود؛

8-  استفاده از آب‌گرم‌کن‌های خورشیدی در بخش خصوصی و با مشوق‌ها ترغیب شود؛

9- توصیه‌های بهداشتی برای ترغیب مردم به استفاده کمتر از مواد حیوانی و لذا کاهش فشار بر طبیعت؛

10- نهضت ملی برای احیای زیست‌بوم با کاهش تولید زباله، بازیافت مواد قابل‌بازیافت، بازسازی جنگل‌های مخروبه و توسعه فضاهای سبز.

 

مرتضی قریب
دانشکده فیزیک و انرژی
دانشگاه صنعتی امیرکبیر
mgharib2@yahoo.com ;

mgharib@aut.ac.ir
17 مرداد 1394

 

  • مرتضی قریب