فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شبه علم» ثبت شده است

۱۷
فروردين

معماها -16

    درباره وقایع تاریخی گفتیم از میان اقوال مختلف آنچه به عقل نزدیکتر است به واقعیت هم نزدیکتر است.   بعلاوه، آنچه به زمان ما نزدیکتر باشد احتمال تحریف وقایع بسیار کمتر است.  اما آنچه گفتیم و باید تأکید بیشتر میکردیم، هشدار است و هشدار که گاه وقایعی باور پذیر هم باشد ولی  جعل تاریخی باشد.  بدتر از بد، دروغ را چنان جعل کنند که در مقابل سایر اقوال، عقلانی و باورپذیر باشد و مخاطب را بکلی گمراه کند.  کلیپی این روزها درباره یافته های تلسکوپ جیمز وب با اقبال مخاطبان مواجه شده که مدعی است بزودی تمام تاریخ گذشته را این وسیله برای ما بازتولید میکند!  نمونه ای روشن از "شبه علم".  وقتی اخبارِ روز چنین پیچانده و تحریف شود، تاریخ هزاران ساله جای خود دارد!

اهمیت نظر مردم.  این معما را چگونه حل میکنید؟  در آلمان دولتهایی برسر کارند که اعضای آن همه متخصص و خبره کار خود هستند.  چند سال پیش، مردم درست یا غلط نتیجه گرفتند که نیروگاه های هسته ای برای آنان زیانبخش است و دولت مجبور شد این نیروگاه ها را، علیرغم نقش مهمی که در اقتصاد کشور داشتند، یکسره تعطیل کند.  اما اینسوی دنیا دولت چهار کلاسه ای برسر کار است مدعی همه چیز دانی و شهردارش اجماع نظر و خواسته مردم را هیاهوی پوچ تلقی کرده بر تصمیم غلط خود پافشاری میکند.  ما را یاد داستان دیو سپید(مو) در شاهنامه میاندازد که رستم را بلند کرده در صدد کشتن اوست.  رستم با اطلاع از اینکه کار او برعکس آدمیزاد است در پاسخ به دیو که پرسید کوه یا دریا، کجا بیاندازمت؟ گفت کوه تا او را به دریا پرت کند بلکه زنده بماند.  برای حل معما بهتر است مردم، متقاضی ساخت هرچه بیشتر مسجد در پارک ها باشند بلکه پارک و چند درخت سبز از گزند این بیگانگان نجات یابد (ر.ک. 1402/9/29).

ناکارآمدی.  معمولاً این واژه یرای سیستم های نرمال بکار میرود که نیت اصلی خدمت است اما موفق نشده و "ناکارآمد" معرفی میشوند.  پس کاربرد این واژه برای نظامی که قرار نیست خدمتی برای مردم انجام دهد چیست؟  معما وقتی حل میشود که بدانیم اتفاقاً این نظام خیلی هم "کارآمد" است با این تفاوت که فقط برای خودش و اعوان و انصار خودش!  نکته باریکتر از مو همین است.  لذا از کاربرد این واژه باید پرهیز شود.

نوک کوه یخ.  گاهی میزان فساد، دزدی، اختلاس، و حقه بازی چنان زیاد میشود که درباره آنچه افشا شده به کنایه میگویند این تازه "نوک کوه یخ" است، یعنی بخشی که دیده نمیشود بسیار بیشتر است.  این اصطلاح نیز برای سایر بخش های دنیا کاربرد دارد چه اینکه بخش نادیده کوه یخ که زیر آب است فقط 9 برابر بخش مرئی است.  برای یک نظام دینی آکنده از فساد، جنایت، دزدی، و اختلاس که کلیت آنرا فرا گرفته این اصطلاح جفا به کوه یخ است.  چه باید گفت؟  شاید "کفِ روی آب اقیانوس" تا حدی وافی به مقصود باشد! 

مافیا.  بسیار شنیده میشود که اقتصاد دانان و آگاهان سیاسی، رفتار این نظام را رفتار مافیائی میخوانند.  این نیز به تقلید از رسانه های غربی است و ناآگاهانه درباره نظام موجود بکار میرود.  که این جفائی دیگر در حق مافیاست.  مافیا کجا چنین حجم عظیمی از دزدی، تجاوز به مال مردم، قتل و شکنجه، و ارتکاب به هر عمل غیر انسانی دیگری را انجام داده است.  گوی سبقت در مقام "جنایت علیه بشریت" حقاً برازنده این نظام است که در تمام جزئیات "رکورد" زده است.  دستکم، ریاکاری در کار مافیا نبوده است.  مقایسه جنایت اینان با مغول نیز توهین در حق مغول است که او هرگز چنین جنایتی در حق مردم خود نکرده بود.  مغول به هر جائی هم که حمله برد بعد مدتی خوی آدمی گرفت و مصدر خدمات شد. 

مدرنیته.  یکی از اشتباهات تاریخی ما این بوده که گویا با مدرن شدن طرز زندگی، افکار نیز متحول میشود.  لزوماً اینطور نیست و عقب ماندگی ذهنی میتواند کماکان در پس ظاهر مدرن استمرار یابد.  اگر در آموزش غفلت نمیشد، حال و روز ما این نمیبود.  آشنائی با فلسفه، بویژه فلسفه علم کمک بزرگی در این راه میتواند باشد.

خلاصه آنکه، در یک نظام دین سالار، مشابه آنچه بعینه وجود دارد، تقریباً همه چیز در جهت وارون عمل میکند.  وقتی صحبت از خدمت به مردم است در عمل خیانت در حق مردم و البته خدمت در حق بیگانگان است.  وقتی صحبت از مقدسات و ساخت مسجد و اماکن متبرکه است، در پس حجاب معنویات، فقط منظور مادّیات و کسب درآمد آسان آنهم از محل نامشروع است.  تصور نشود آنچه در بالا گفته شد اغراق است که با کشف حقایق بیشتر در آینده صحت آن محرز خواهد شد.    

  • مرتضی قریب
۰۱
اسفند

شبه علم  و شناخت

    سالهاست که بحث رایج در این وبگاه حول و حوش روش های شناخت دور میزند.  جدول انتهای متن برگرفته از مطالب پیشین (27/2/1398)، نشان دهنده جایگاه علم در میان سایر روش هاست که حاصل بکار گیری توأم راسیونالیسم (اصالت عقل) و آمپریسم (اصالت تجربه) میباشد.  از سوئی، آنچه که بسیار بر آن تأکید گذاشته ایم خِرد گرائی (یا، عقل گرائی) بوده است.  نباید این عقل گرائی با راسیونالیسم که در برخی کتب فارسی "مکتب اصالت عقل" ترجمه شده مشتبه شود.  که این مکتب اخیر صرفاً بر استدلالات ذهنی فارغ از تجربه برای شناخت تکیه دارد.  حال آنکه منظور ما و آنان که در حوزه علم فعالند از عبارت عقل گرائی همانا مجموعه تلاش هائیست که به علم (دانش) منجر میشود یعنی کاربرد توأم تجربه و استدلال با یکدیگر.  اما اینکه حقیقت جهان چیست و آیا ماهیت آن، ایده ها (همان مُثُل های افلاطونی) است یا مادّه، دو مکتب فکری ایده آلیسم و رئالیسم در مقابل هم وجود دارند.  مکتب اخیر در فارسی به "مکتب اصالت واقع" یا واقعگرائی موسوم است.  گاهی هم آنرا "مکتب اصالت مادّه" یا ماتریالیسم نامیده اند. که باز هم باید مراقب بود با آنچه در محاورات مصطلح است با مادّه گرائی یا اصطلاحاً مادّه پرستی و یا ماتریالیسم فلسفی اشتباه گرفته نشود.  دانشمندان علوم دقیقه عموماً متعلق به مکتب اصالت مادّه هستند چه اگر غیر این باشد نه دانشمند بلکه فقط ممکنست سخنرانان خوش محضری باشند.  شیادان و دکان داران ایدئولوژی های خرافه پرور از این شباهت واژگان سوء برداشت کرده و برای رونق بازار خود مرتباً علم و روش علمی و زحمت کشان بی ادعای آنرا متهم به دهری بودن و مادّه پرستی میکنند.  که حقیقت کاملاً خلاف آن بوده و اتفاقاً امروز کاملاً روشن است مادّیون و ثروت اندوزان کیان اند که زیر نقاب معنویت به شبهه افکنی و کار کثیف خود مشغولند. 

    همانطور که از جدول ملاحظه میشود، نقطه مقابل تلاش های خِرد گرایانه که به دانش منتهی میشود، همانا "شبه علم" است.  شبه علم، وجه مردم پسندتر و آبرومند تر از شارلاتانیسم و خرافات گرائی است.  با وجودیکه امروز شکل رایج تبلیغات در کشور ما توسط نهادهای حاکمیتی ترویج خرافات و تحمیق هرچه بیشتر عامه، بویژه جوانان است، اما در کشورهای غربی آنچه افکار سطحی نگر و احساساتی را جلب میکند و خوراک خوبی برای مجلات عامه پسند است همانا شبه علم است.  همانطور که از نام آن بر میآید، شبه علم ارائه مطالب مُهملی است که نه با استدلال و نه با تجربه سروکار دارد بلکه صرفاً رنگ و لعابی علمی دارد که مقبولیت آنرا برای افراد عادی بیشتر مینماید.  از همین رو، طیفی از مردم که دانش متوسطی داشته و اسیر شارلاتانیسم واضح و عریان چه از نوع حکومتی و یا غیر آن نشده اند را بخود جلب و جذب میکند.  اگر اینگونه باشد، جز گروه اندکی قشر کتابخوان و روشن اندیش کسی از این مهلکه دکان های شبهه افکن جان سالم بدر نخواهد برد تا در آینده برای تمشیت امور کشور کاری کند.   سالها گسترش وسیع دروغ و ریا، افکار را از تفکر مستقل ناتوان ساخته است. 

    واکنش طبقه متوسط به تضییقات فکری در این چند دهه اخیر باعث شکل گیری انواعی از مکاتب شبه علمی شده که مردم وازده از تبلیغات تهوع آور را به سمت آلترناتیو های دیگر متمایل میسازد.  چندین و چند سال پیش، مکتب نوظهوری پیدا شد بنام "عرفان حلقه" که شنونگان زیادی پیدا کرد.  مبتکر این مکتب گویا از اواسط دهه هشتاد آزادانه به تدریس و ترویج این مکتب اشتغال داشته است اما ناگهان بعد چند سال دستگیر و به اتهاماتی چند زندانی میشود.  بنظر میرسد دلیل عمده ممنوعیت کار ایشان ترس حاکمیت از رقابت بازار ایشان با بازار رسمی بوده است.  معمولاً نظام های استبدادی مایل نیستند جز گفتمان رسمی حاکمیت، چیز دیگری مطرح باشد بویژه اگر مخاطبانی را بسوی خود جلب کرده و اقبال زیادی از طرف مردم نشان داده شده باشد.   حال آنکه اگر گفتمان حاکمیت حاوی حقیقتی باشد باید سایر مکاتب، حتی اگر مخالف باشند، آزاد باشند تا در مواجهه آزاد عقاید، اشکالات آنها به رأی العین بنظر عموم رسیده و حقانیت گفتمان رسمی از آتش مباحثات سربلند بیرون آید.  اما متأسفانه رسم بر اینست که ایدئولوژی ها باتکاء سرکوب مشروعیت خود را تحمیل و سایرین را از صحنه حذف میکنند. 

    مبتکر عرفان حلقه بعد از آزادی به خارج از کشور رفت و برنامه های خود را در آنجا پی گرفت.  تصادفاً شاهد یکی از کنفرانس های ایشان در کانادا بودم که تعداد انبوهی افراد محترم سخنرانی ایشان را سراپا گوش بودند.  شاید هم از روی کنجکاوی بوده.  اما تنها چیزی که میشد دریافت کرد در حقیقت بازی با کلمات و گاهی ترکیب آنها با واژگان علمی بوده است که خستگی ناپذیر و لاینقطع ایراد میفرمودند.  حضار نیز گاهی از روی کنجکاوی پرسش هائی مطرح میکردند که با کمال مهارت پاسخ هائی عجیب می یافت که پرسشگر را از روی حُجب و حیا مجبور به اقناع میکرد.  بهرحال گفتار ایشان قابل درک نبود و اینکه کسی اعتراضی نمیکرد شاید ناشی از این خصلت انسانی است که نگارنده این سطور مکرر شاهد آن بوده است.  گاهی در جلسات دفاع تز، شاهد دانشجوئی بوده ایم که با رندی خاصی برای تحت تأثیر قرار دادن حضار اصطلاحاتی پُرطمطراق را بکار میبرد و در عین حال استادان ممتحن ابا داشته که اعتراض کرده بگویند سرتاپا غلط است.  چرا؟  چون میترسیدند.  از چه میترسیدند؟  از اینکه سوأل کنند و بعد معلوم شود موضوعی بوده بدیهی که آنان نمیدانسته اند و خجلت زده شوند.  طبعاً مردم عادی در مواجهه با عبارات حاوی اصطلاحات عجیب، گاهی به لسان عربی و گاه لاتین، که با هم معجون غریبی تشکیل داده باشد وحشت بیشتری میکنند و آنرا بحساب نادانی خود و البته دانشمندی متکلم میگذارند.  در یک کلام، معیاری برای راستی آزمائی وجود ندارد و آنچه مکتب مزبور ارائه میکند نمونه ای کلاسیک از شبه علم است.

   با این حال، مخالفت با مکتب مزبور به معنای تخطئه آن یا دشمنی با گردانندگان آن نیست بویژه اینکه تم اصلی آن رحمانیت است و نه ضرب و زور.   بخصوص که بنیانگزار این مکتب مدعی حالِ خوب گروندگان است و آنها هم که به این گروه پیوسته اند با رضایت خود بوده و نه به ضرب شمشیر.  مادام که امثال این مکاتب بی آزارند و نظریاتی دارند که علاقمندانی دارد باید بحال خود گذاشته شوند تا اگر کسانی حالی خوش پیدا میکنند مانع آنان نشد.  پس با آسیب های فکری آنها چه باید کرد؟  طبیعی ترین راه وجود تکثر و مدارا است باین معنا که مکاتب روشنگرانه که مدعی حقیقت اند بحث های متقابل را پیش کشیده تا در داد و ستدی فکری آنچه لیاقت ماندن را دارد خود را نشان دهد.  برخورد فیزیکی با این مکاتب، یا هر نوع مکتب دیگری، اتفاقاً به نفع آنها تمام میشود و اقبال بیشتری پیدا خواهند کرد زیرا چیزی که منع میشود انسان را حریص تر میکند.  بویژه، منع کننده اگر حاکمیتی باشد که خود نمونه بارز اختلاس و دزدی و همه گونه اعمال خلاف باشد و چیزی را منع کند خود بخود و نادانسته و ناخواسته بر خوب بودن آن چیز صحه گذاشته است. 

    میپرسند آیا عرفان حلقه نوعی شارلاتانیسم نیست؟  از مشخصه های فرد شارلاتان تن ندادن او به مصاحبه های تخصصی و عمومی است حال آنکه رهبر این مکتب با حضور در میزگردها، خودش را در معرض پرسش های سخت قرار داده است.  از نحوه بیان و اعتماد بنفس او در این مباحثات چنین استنباط میشود که نامبرده شخص محترمی هستند عمیقاً معتقد به مبانی جدیدی که کشف کرده اند منتها لزوماً برای ما قابل فهم نیست.  از این قبیل موارد در داستانهای شبه علم کم نبوده است.  کسانی به باور خود ماشینی جاودانی اختراع کرده اند و صادقانه فکر میکردند واقعی است.  مرور زمان خود بخود نتیجه کار را نشان داده است و لذا باید داوری در خصوص این قبیل موارد را به مرور زمان واگذار کرده و بیهوده با جریاناتی که موافق نیستیم دشمنی نکرد. 

    اما چرا اقبال به جریانات فکری غیر مرسوم در کشور ما زیاد است؟  از یک سو باید آنرا بحساب فشار مضاعف تفکرات ارتجاعی حاکم گذاشت که اگر میسر باشد فرد در درجه نخست مایل به فرار از کشور است و درغیر اینصورت، پناه بردن او به هر تفکری خارج از چارچوب سنتی حاکم است.  حجم عظیم مهاجرت در این چهار دهه خود دلیل روشن بر این مدعاست.  دلیل دیگر بر این مدعا، جمعیت زیاد دستگیر شدگان و زندانیان سیاسی و فشار روانی است که بسیاری را حتی وادار به خودکشی میکند.  آنها هم که آزاد میشوند معلوم نیست چه بر آنها گذشته که گاه در بدو خروج از حبس اقدام به خودکشی میکنند.  از سوی دیگر، در چنین محیطی، هرچیزی که بوی تازگی دهد و اندکی از جوّ حاکم فاصله داشته باشد فوراً جلب نظر کرده و راهی را نشان میدهد برای فرار و خلاصی از فشار تفکر حاکم.  قبلاً نشان دادیم (17/11/1401 ) که چگونه این تمایل میتواند گاهی نتایج نامنتظره در پی داشته باشد.  واقعیت بعدی در احساساتی بودن مردمان این خطه است.  بنظر میرسد جامعه ما جامعه ای سنتاً احساساتی بوده و شاید هم هنوز هست که البته با ایده آلیسم سنخیت بیشتری دارد تا با راسیونالیسم.   ایده آلیسم مادام که در حوزه تفکر فلسفی باشد مشغله ایست فکری و در حد خود نیکو.  اما به محض ورود به حوزه زندگی و امور واقعی مشکلات آغاز میشود.  متافیزیک خوراک شیرین و لذت بخشی است که هضم آن بسیار دشوار است.  گویا بخش بزرگی از جامعه سنتی ما همچنان گرفتار ایده آلیسم و تبعات منفی آن در زندگی اجتماعی است.  حفظ تعادل در زندگی یک هنر است و اوج آن در تعادل بین احساسات و عقل است که راهنمائی روشن اندیشان را میطلبد. 

 

خلاصه اینکه، عرفان حلقه مثالی کلاسیک ازحوزه شبه علم است که نشان میدهد چگونه در نبود فضای آزاد، مردم برای تنفس هوای تازه چاره ای جز پناه بردن به هرآنچه بدیلی برای تفکر حاکم باشد ندارند.  انواع بیشماری عرفان های متفاوت و بی آزار وجود دارند که ادعائی هم در مسائل علمی نداشته معهذا ایدئولوژی دینی آنها را رقیبی برای خود تلقی کرده از آنها بر نمیتابد و اقدام به تعقیب آنها میکند.  مشکل در تفکر ارباب دیانت است که مدعی اند مردم برای دین اند و نه دین برای مردم.  شبه علم طیف وسیعی دارد که یک سوی آن بسیار خطرناک است که در آن  مردم زود باور اسیر تبلیغات حقه بازان و سیاستمداران کلّاش میشوند.  اما عرفان حلقه و مکاتب مشابه آن که آزاری برای غیر نداشته و چه بسا حاوی نفعی برای گروندگان باشد باید بحال خود گذاشته شوند هرچند متضمن مضامینی غیر واقع باشند.  از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک!  بالعکس، اگر مشاهده شود که کسی یا نهادی ایدئولوژی خود را با تهدید و سرکوب تحمیل میکند شک نباید داشت که چیزی برای گفتن ندارد.  او که چیزی برای عرضه دارد حتی به تبلیغ هم نیاز ندارد چه شهروندان همواره خریدار جنس خوب اند چه در بازار مادّیات باشد و چه در بازار تفکرات، و یکدیگر را از آن آگاه میکنند.  در این آشفته بازار رسانه ها و اخبار اینترنتی و غیره آنچه اهمیت دارد شک گرائی و تسلیم نشدن به هر آنچه عرضه میشود است مگر آنکه با راستی آزمائی صحت نسبی آن محقق شود.

  • مرتضی قریب
۰۷
فروردين

شبه علم

     نظر به طوفان فکری و عقیدتی که این روزها در پی شدت گرفتن شیوع بیماری کرونا در کشور درگرفته، لازم دیده شد یکبار دیگر به مسأله شبه علم (یا Pseudo Science) بازگردیم.  در مطالب پیشین، چه صریح چه ضمنی، مکرر در مکرر به این پدیده پرداخته ایم، مثلاً در "پدیده های ناشناخته" یا "هموپاتی" و امثال آن مندرج در بهمن 1394.  موضوع اصلی شبه علم همانا پرداختن به  همان خط فکری خرافات و جعلیات است، منتها بزک کردن آنها به زیور آب و رنگ علم است.  مخاطب شبه علم کیست؟:  طبقه متوسط و عموم مردم درس خوانده.  این در حالیست که مردم عامی و بیسواد مستقیماً با خرافات تغذیه میشوند و نیازی به تجمل گرائی نیست.  چه کسانی تولید کننده این مطالب هستند؟:  افرادی با سطح سواد متوسط و حتی گاهی دانشمند.  انگیزه این کار چیست؟: 1- انگیزه عمومی تقریباً همانست که زکریا رازی، دانشمند بلند مرتبه عقل گرای ما، همان را گفته یعنی علاقه ذاتی مردم به نوادر و چیزهای عجیب و غریب.  2- انگیزه های فرعی متفاوتند.  برخی صادقند ولی دچار سوء تفاهم و واقعاً تصور میکنند رازی را کشف کرده اند که دیگران غافلند.  اما بخش مهمی از انگیزه ها حول و حوش شهرت و باز کردن دکان برای مقاصد مالی یا مقامات سیاسی است.  گاهی هم رنگ و بوی مذهبی دارد با تصور اینکه با دامن زدن به نقل قول های جعلی، بدینوسیله عرش الهی را پشتیبانی میکنند.  بد نیست، عناصر مهم در این پدیده را یک به یک بررسی کنیم:

1- شیفتگی انسان به عجائب:  در توضیح پدیده ها دو روایت ممکنست وجود داشته باشد.  یکی منطقی و بر مبنای روال طبیعی و  عادی.  یکی هم بر مبنای عجائب و خوارق عادت، یعنی روال غیر طبیعی و چه بسا ماوراءالطبیعه.  مردم، از جمله نگارنده این سطور، معمولاً مایل و علاقمندند که روایت دوم را پذیرا شوند.  این یک میل عجیب در انسان است که شگفت زدگی را دوست میدارد و همچون ورزش های خاص، عاشق افزایش "آدرنالین ذهن" است.  در همین راستا، خواندن رمان های علمی-تخیلی و تماشای فیلم های هیجانی را دوست میدارد.  چند نفر تماشای فیلم های یخ زده خالی از هیجان را دوست دارند؟ این حسّ بسیار خوب و قابل احترامی است منتها اکثریت آدم های منطقی، فضای زندگی واقعی را همواره از فضای شیفتگی ذهنی جدا نگاه داشته و دو حساب مستقل برایش باز میکنند.  شاید یکی از دلائلی که این ایام مردم  اینهمه اطلاعات غلط، ولی هیجان انگیز، را در فضای مجازی مبادله میکنند از همین علاقه ریشه میگیرد.

2- طب سنتی: یکی از مسائل مبتلابه ما چه در این ایام و چه در گذشته همین طب سنتی است که فقط مختص ما هم نیست.  اخیراً بر اساس آخرین تحقیقات درباره ویروس کرونا، ناقل اولیه آن به انسان پانگولین (مورچه خوار) اعلام شد.  گوشت این حیوان ترسناک را چینی ها میخورند و از پولک پوستی آن در طب سنتی استفاده میکنند.  چه بسا علت مصرف گوشت آن نیز از جهت طب سنتی باشد و معمولاً برای افزایش قوه باء است.  ببینید این انسان برای قوه جنسی خود چه به روز دنیا نیآورده است.  این را از آن جهت گفتیم تا بدانید که کارکرد این طب های سنتی آنچنانکه مشهور است بی آزار نیست.  در ایران مدتهاست آنرا طب ایرانی میگویند و عده ای هم اخیراً در مراکز مذهبی آنرا طب اسلامی نام نهاده و تشکیلات وسیعی برایش تدارک دیده اند.  همانطور که قبلاً هم گفته بودیم، باید رو به مجریان این طب های مختلف کرده گفت که اگر هدفشان نجات جان آدمیست پس چه مشکلی با پزشکی رایج و علمی دارند و چرا کتب آنرا میسوزانند؟  پزشکی علمی منطقاً با شما و طب شما نباید مشکلی داشته باشد اگر که داروی شما واقعاً نجات بخش است.   میگوئید روغن بنفشه درمان ویروس کروناست.  بسیار خوب، آنرا برای چند نفر از بیماران خود تجویز کنید اگر مفید افتاد تمام دنیا مرید شما خواهند شد.  هموپاتی نیز طب ادعائی دیگریست که شرح آن را سابقاً داده ایم.  هدف اغلب آنها معلومست و اصل همه آنها بر کسب مال و شهرت است.

3- منابع متقن: عنصر رایج در تمامی عرصه های مختلف شبه علم، "منابع معتبر" است.  از اینجا و آنجا مطالبی بی ربط و یا باربط را بهم میآمیزند و بنام منابع معتبر علمی جا میزنند.  مثلاً یکبار در مطلب "حاشیه ای بر علوم فیزیکی" که در بهار 1397 در همین وبلاگ درج شد بشرح یک فقره کلاسیک از این داستانها پرداختیم.  یکی از خوانندگان قدیمی، آدرس سایتی را فرستادند و خواستار توضیح ما شدند.  موضوع سایت، در مورد ادعاهای یک دانشمند فضائی و شرح مشاهدات شخصی وی از دیدار با فرازمینی ها بود.  بگذریم از اینکه بعد از توضیحات ما که کلیت داستان را زیر سوأل برد، این خواننده عزیزی که خواستار توضیح ما بودند رنجیدند و قهر کرده ارتباط خود را بکلی بریدند.  گویا دوست داشتند تأیید تصورات خود را بگیرند.  اینهم امری طبیعی است و ما اغلب مایلیم جز تأیید افکار خودمان چیز دیگری نشنویم.  شنیدن هر صدای دیگری ما را ناراحت میکند.  و بهمین دلیل، طبیعی است که جامعه ای داریم که همچنان در حال درجا زدن است و پیشرفت که نمیکنیم، هیچ، چه بسا بازگشت بعقب را تجربه میکنیم.  برای پیشرفت هیچ چاره ای نیست جز تحمل افکار یکدیگر و تعاملی که در یک محیط آزاد صورت میگیرد.  این روزها سریالی در ارتباط با بشقاب پرنده ها در یکی از کانال های تلویزیونی پخش میشود و تماشاگران زیادی دارد.  این قبیل برنامه ها، که منهم از علاقمندان آن هستم، برای سرگرمی است و  به حقیقت ماجرا کاری ندارد.  یک دانشمند مشهور که نامش در این سریال آمده پرفسور هاینک است که مدتها درباره اشیاء پرنده ناشناس برای نیروی هوائی آمریکا کار کرده و نتایجش را در کتاب آبی منتشر کرده و سریال هم به این نام است.  کاری به این نداریم که دعاوی مطرح شده چقدر حقیقت دارد که ما در جای دیگری مشروحاً بدان پرداخته ایم.  اما نکته مهم وجود تمایلی نابجا و عجیب در هموطنان ما است که هرچه برچسب خارجی داشته باشد و در خارج تولید شده و یا بزبان خارجی باشد را وحی مُنزل تلقی کرده و در ردیف منابع معتبر آنان را جای میدهیم!  دامنه این ارادتمندی گاه وزارت خانه های ما را هم آلوده کرده بطوریکه یک سایت خارجی مجعول که معلوم نیست از کجا تغذیه میشود و بکجا بند است بعنوان منبع معتبر و یگانه رفرنس ما معرفی میشود که جای بسی شگفتی است.  غریبی گرت ماست پیش آورد/ دو پیمانه آبست و یک چمچه دوغ.  گاهی حتی کار به ابتذال کشیده و مطالب یک کارتون آمریکائی (خانواده سیمپسونها) که برای بچه ها درست شده بعنوان مدرک علیه آن دولت استفاده میشود!  این شیفتگی شامل حال هیئت های مذهبی نیز هست، بطوریکه اگر یک کارگردان آمریکائی مثل فورد کاپولا، از سوره فاتحه الکتاب تمجید کند آنرا ملاک قرار داده و نقطه مبداء برای طرفداری از دین شود.  داروی درمان این بیماری، بازگشت به عقل یعنی خویشتن خویش است.

4- پیشگوئی آینده:  مباحث مختلف شبه علم یک فصل مشترک مهم با یکدیگر دارند که همانا "پیشگوئی از آینده" میباشد.  معروف ترین پیشگو در غرب، "نوستر آداموس" است که نگارنده تمام پیشگوئی هایش را خوانده و حتی یک مورد پیش بینی درست و حسابی در آن نیافته است.  سبک کار وی "ایهام" است یعنی چیزی بگوئی که هرکس معنای متفاوتی از آن درک کند.  بسیاری از رمالان و پیشگوها از این تکنیک کمال استفاده را میبرند.  البته ایهام در ادبیات جایگاه خاصی دارد و هنریست که کار هرکس نیست.  شیرینی اشعار حافظ نیز بجهت استعمال سبک ایهام است که آنرا چنین جذاب کرده مورد احترام همه است.  مردم با دیوان حافظ فال میگیرند زیرا هر کس با شعر پیش آمده نتیجه کار خود را لابلای شعر لسان الغیب می یابد.

5- وجه افتراق شبه علم از خرافات: تفاوت شبه علم از خرافات چیست؟  شبه علم یک وجه مدرن و لوکس از خرافه است.  بعبارت دیگر امتزاج خرافات اصیل با رنگ و لعابی از علم که پذیرش ادعا را برای مخاطب باسواد آسانتر و جذاب تر کند.  یکی از مصادیق آن که این روزها نیز بحث آن هست، موضوع "جن" میباشد.  این کلمه در معنی یعنی "ناپیدا" و کلمه "جنین" نیز از آن مشتق شده یعنی طفلی که هنوز ناپیداست و بویژه هنوز جنسیت آنرا هیچکس نمیداند.  در صحاری عربستان به سبب تفاوت زیاد دمای روز و شب، انبساط و انقباض کارهائی میکرده است (و هنوز میکند) که امروز ما باید تاوان آنرا بدهیم!  در قدیم، شبها که کاروانیان در صحرا طی طریق میکردند گاهی صدای عجیبی مثل سوت یا صحبت نامفهوم میشنیدند و از ترس بخود میلرزیدند.  کسی را در اطراف نمیدیدند و لذا آنرا بحساب موجودی نامرئی بنام جن میگذاشتند که قصد اذیت دارد.  این پدیده از دیدگاه قدما موجودی واقعی بود زیرا دارای اثر وجودی بود و صدای آنرا در شب میشنیدند.  طبعاً اگر ما هم در آن روزگار میبودیم همین دیدگاه را میداشتیم.  بعدها موجودیت آن دامنه بیشتری پیدا کرد بطوریکه چیزهائی را که از تفسیر آن قاصر بودند به پای آن نوشتند.  هنوز داستان ها درباره مشاهده جن و پای سُم مانندش در حمام های قدیم بر سر زبانهاست هنگامیکه مؤمنین سحرگاهان خود را تک و تنها در خزینه حمام با او روبرو میدیدند.  سرچشمه همه اینها به ترس برمیگردد.  ترس از ناپیدا.  اما ببینیم جن از چه ساخته شده؟  در دورانی که عناصر چهارگانه علم روز بود، آنرا از "آتش" تصور میکردند که گویا شیطان نیز از جنس آن دانسته شده.  اما امروز برای کسی که فیزیک خوانده و پای بند عناصر اربعه زمان ارسطو نیست پذیرش این امر بسیار مشکل اگر نگوئیم غیرممکن است.  اینجاست که علم و آب و رنگ علمی بکمک میآید و از واژه وزین "انرژی" استفاده میشود.  کما اینکه امروزه رسم است که میگویند فلان چیز بما انرژی منفی میدهد.  انرژی منفی یعنی چه؟ کسی نمیداند.  لذا امروز میگویند جنس جن از انرژی است که هم قشنگ و هم جذاب و هم پر طمطراق است.  این مثالی است از روش شبه علم که مفاهیم غیر عقلانی در لفافی از عبارات علمی چنان پیچیده میشود که بدون استثناء بیسواد و باسواد را گیج و مبهوت کرده همه را وادار به تسلیم میکند.  امروزه میدانیم که انرژی نیز از جنس مادّه است و لذا باید دارای اثر متقابله با سایر مواد باشد.  پس چگونه است که این جن و بستگان سببی و نسبی آن فقط توسط عوام درک میشود ولی در هیچ آزمایشگاه و تشکیلات علمی هیچگونه ردّ پائی از خود بجا نگذاشته است؟!  اینجاست که اگر نیک بنگریم، شبه علم ادامه همان خرافات سنتی است.  یکی با لفاف زیبا و دیگری بدون پوشش.  رواج اولی بیشتر در غرب و دومی عمدتاً در شرق است.   

6- تن ندادن به آزمایش: موضوعات خرافی اغلب بحث های یکطرفه است و تولیدکنندگان و مروجین آن علاقه ای به بحث رو در رو در محیط آزاد ندارند.  بعلاوه، اجازه آزمایش موضوع مورد ادعای خود را در شرایط آزمایشگاهی زیر نظارت دانشمندان فنّ نمیدهند.  اصولاً یکی از راه های تشخیص این قبیل موضوعات همین است.  یک قاعده طلائی عمومی چه برای موضوعات این چنینی و چه مسائل سیاسی بشرح زیر وجود دارد : " چنانچه ریگی در کفش ندارید، دست را رو بازی کنید ".  بعبارت دیگر یعنی "شفافیت".  کلام ترسناکی که خلافکاران را میترساند.  جهت دیگر مخالفت با شفافیت ناشی از سود های کلان در موارد مرتبط با امور مالی است.  در حال حاضر چین بزرگترین بازار طب سنتی جهان را در اختیار دارد.  هرچه غیر قانونیست در این بازار با پول خوب قابل خریداریست.  عاج فیل، پودر خشک شده پنجه ببر، باله کوسه، پولک پانگولین، و لاشه هزار و یک جانور بیگناه دیگر در این بازار خرید و فروش میشود.  میگویند خاصیت عمده این مواد جادوئی برای قوه باء است و با توجه به جمعیت عظیم این کشور شاید چندان بی ربط هم نباشد!  باید اعتراف کرد که لاطائلات ما از این منظر دستکم کمی انسانی تر است زیرا علمای ما برای این مقصود فقط به پوشیدن صندل زرد اکتفا میکنند.

7- بها دادن به شبه علم: نکته آخر اینکه خرافات و شبه علم در اطراف و اکناف جهان به یکسان وجود دارد و جائی نیست که از آن در امان مانده باشد.  اما تفاوتی که هست، این مسائل هیچگاه در جایگاه تصمیم گیری رسمی دولت ها قرار نمیگیرد.  فقط یکبار اتفاق افتاد که در آمریکا در زمانی که ریگان عهده دار ریاست جمهوری بود، وی اظهار کرد در برخی تصمیمات به هوروسکوپ یا پیشگوئی متولدین هر ماه مراجعه میکند.  این سخن منجر به انتقادات زیادی شد و نهایتاً ایشان هم از عقیده خود عدول کرد.  متأسفانه در برخی کشورها دیده میشود که شبه علم و خرافات در رأس هرم تصمیم گیری کشور است.  علت آن نیز ساده است، زیرا افراد با کمالات در قاعده و در پائین و افراد عامی در مراتب بالای هرم قدرت جای دارند.  حال و روز چنین جوامعی روشن است و تا وقتی خرافات در سیستم حاکمه بها داده شود، آینده روشنی پیش رو نخواهند داشت.  شبه علم به خودی خود زیان آور است بویژه وقتیکه صاحبان قدرت، با دروغ و جعلیات در صدد قانونمند ساختن آن در تمامی شئون کشور باشند.  تبلیغات، ابزار مهمی در انجام این مقصود است چه با تکرار و القاء هر خبر چرندی میتوان آنرا حقیقت محض جلوه داده و توده نیز آنرا با میل و رغبت پذیرا شود. 

  • مرتضی قریب
۰۳
شهریور

روش علمی

  همانطور که در چند مطلب اخیر نموده شد، این دو مسأله اساسی یعنی حیات و مرگ بشر را همواره مجذوب خود کرده بطوریکه برای یافتن پاسخ، خود را چنان به آب و آتش زده که کوهی از افسانه ها ساخته و در دفاع از تقدس آنها موجبات دشمنی فرهنگ ها را فراهم کرده است.  در مطالب گذشته سعی شد تا بر مبنای آنچه روش علمی نامیده میشود توجیهات معقولی برای آنها بیان شود.  ضمن آنکه روش های دیگری نیز وجود دارد که طبعاً به روش غیر علمی موسوم بوده و اغلب ناخواسته، بویژه درباره موضوعات ایدئولوژیک،  به تفرقه و کدورت بین فرهنگ ها انجامیده است.  سامانه علمی بر اساس استدلال و تعامل با تجربه بنا شده و مانند هرمی است که بر قاعده بزرگ خود نشسته است.  در حالیکه سامانه ایدئولوژیک بر اساس فرد بنا شده و مانند هرم وارونی در حالت ناپایدار بوده و نیازمند کمک مداوم دیگران برای جلوگیری از فروریزیست.  در اینجا سعی میشود روش علمی (یا منطقی) توضیح داده شود و طبعاً هرآنچه غیر آنست روش غیر علمی قلمداد میشود.  همینجا تأکید شود که روش علمی فقط مختص علوم دقیقه نبوده بلکه اکنون به سایر حوزه ها نیز سرایت کرده است.  مثلاً در مورد تصحیح و تنقیح دیوان شعرا معمولاً از روشهای علمی استعانت جسته و با مطابقت نسخه های کهن و مراجعه به نوشته های مرتبط، حقیقت واقع آشکار میشود.  یا برای تمیز دادن اندک اشعار واقعی خیام از خیل اشعار مشابه و چه بسا شیرین فقط روش علمی کارساز است.  هر روش دیگری دلبخواه بوده و به ذوق و سلیقه مصحح برمیگردد.  یا مثلاً در زمینه های کشف جرم و امثال آن از همین روش استفاده میشود.   خلاصه برای هر چیز دیگری که سرش به تنش می ارزد و برای بشر سودمند است از روش علمی استفاده میشود.  لذا از همین اول مهمترین مختصه این روش آشکار میشود که همانا شئی گرا "objective" بودن آنست.  بعبارت دیگر فرد فاعل نباید در حقیقت آن دخل و تصرفی داشته بلکه این خود سوژه است که مستقل از سلیقه محقق خود را ابراز میدارد.  

  بطور خلاصه، در این روش تا چیزی مشاهده (مشاهده بمعنای اعم آن) نشود بوجود آن چیز نمیتوان قائل شد.  این مشاهده باید تکرار پذیر بوده و مستقل از فرد، قابل وارسی و هرگونه راستی آزمائی باشد.  گاهی در مقام مقابله با این تعریف، مثال میآورند که مثلاً انیشتن مقوله نسبیت را در دفتر کار خود و روی کاغذ کشف کرد.   این ادعا دقیق نیست چه اینکه وی نظریه خود را بر مبنای نتایج مشاهدات عدیده مایکلسون و مورلی دال بر ثابت بودن سرعت نور مستقل از حرکت زمین بنا نمود.  گاهی ندرتاً بدون وجود تجربه، حکمی داده میشود که البته آنرا باید در حیطه فلسفه تلقی کرد.  مثلاً اولین کسی که بیان کرد ماده از اتم (جزء تجزیه ناپذیر) تشکیل شده دموکریتوس حدود 24 قرن پیش بوده است.  البته منظور ایشان مفهوم امروزی اتم که ما میشناسیم نبوده است بلکه صرفاً عقیده ای بود در مقابل آنان که میگفتند ماده بهر اندازه مداوماً قابل تقسیم است.  مفهوم امروزین اتم که با تجربه های زیادی پشتیبانی شده اکنون دیگر یک مفهوم علمی است البته با این تفاوت که خود هنوز از اجزاء ریزتری تشکیل شده است.   بنابراین گفتن اینکه دموکریتوس بانی فیزیک اتمی بوده ساده اندیشی است.  لذا هرکس میتواند راجع به زمین و زمان هرچه دلش میخواهد نسبت دهد و آنرا حقیقت پندارد.  اما تا هنگامی که این عقیده به محک آزمایش در نیامده و راستی و درستی آن توسط دیگران تأیید نشده نمیتوان آنرا جدی گرفت (خوش بود گر محک تجربه آید بمیان).  به یاد داریم که در اواسط دهه هشتاد میلادی قرن بیستم ناگهان خبری مبنی بر تحقق گداخت سرد ( cold fusion ) منتشر شد و دنیا را تکان داد.  اگر این خبر راست میبود یک چشمه جدید و لایزال انرژی در خدمت دنیا قرار میگرفت.  آزمایش مزبور در یکی از موسسات معتبر علمی صورت گرفته بود و بلافاصله دیگر دانشگاه ها نیز دست بکار شده تا صحت آنرا بیازمایند.  جالب اینکه برخی نیز با شتاب و هیجان درستی آنرا تأیید کردند.  اما با گذشت زمان و تعداد بیشتر آزمایشات توسط دیگر آزمایشگران، نادرستی آن با کمال تأسف به اثبات رسید.  تأسف از این نظر که خیلی دوست میداشتیم این مطلب درست میبود و راه جدیدی برای تولید انرژی ارزان کشف میگردید اما مشاهده علمی آنرا تأیید نکرد.  اینرا از آن جهت با تأکید گفتیم چه آنکه دانشمندان نیز همچون مردم کوچه و بازار به همان چیز هائی که در مغز این مردمان میگذرد علاقه دارند و نه تنها بدشان نمیآید بلکه کمال اشتیاق را هم دارند اما چه کنیم که مقولات مزبور واقعیت نداشته و لذا روش علمی آنانرا از قبول آن معذور میدارد.  از اینروست که روش علمی دانشمندان را از اتکاء به توهمات بازمیدارد، هرچند ممکنست بعنوان تفنن بدان عشق ورزند.  اخیراً مطلبی بنام "ماده تاریک" در مباحث کیهان شناسی مطرح گردیده که مشکلی برای منجمان ایجاد کرده است .  این باعث امید عده ای شده است که بالاخره چیزی پیدا شد که علم را درمانده کرد.  اما به آنان باید گفت که آن چیز در هر حال همانطور که از اسمش برمی آید "ماده" است و علم مانند گذشته بر مجهولات فائق خواهد شد.  روشن شدن حقائق خیلی ها را آزار میدهد!

   معمولاً برای مقابله با روش علمی کسانی هستند که شاید بطور ظاهر به طایفه دانشگاهیان تعلق دارند اما در باطن، به دلیل همان رسوبات فکری مذکور در مطالب قبلی، به طایفه مقابل تعلق داشته و از هیچ کوششی برای اثبات ابتر بودن علم و نومید سازی کوشندگان علم فروگذار نمیکنند.  اینان برای اینکه پای موهومات و انواع و اقسام تفاسیر دلبخواه خود را به دنیا باز کرده و بعنوان بدیلی در مقابل علم قرار دهند، معمولاً اینگونه استدلال میکنند:

" شما به صرف اینکه چیزی مشاهده نشده و به محک تجربه در نیامده نمیتوانید یکسره منکر آن گردید.  چه بسا پدیده های جدیدی هست که در آینده کشف خواهد شد که امروز درباره آنها هیچ  نمی دانیم ولی در آینده آشکار خواهد شد "

استدلال متینی بنظر میرسد در حالیکه حاوی یک ترفند زیرکانه است.  با اینکه بخش دوم این عبارت درست است اما بخش نخست آن فقط یک ادعاست که مبنای علمی ندارد.  زیرا هدف وی اینست که با یک پوشش به ظاهر منطقی شما را آماده پذیرش موهومات و بافته های ذهنی خود کند.  مشکل اصلی ما، توده بیسواد جامعه نیست که البته بیش و کم در سایر مناطق دنیا نیز هست.  مشکل اتفاقاً طبقه به اصطلاح روشنفکر و باسواد است که دچار سوء تفاهمات مزمن بوده و در دام چنین ادعاهائی گرفتار میشوند.  اشکال اساسی این ادعا اینست که یکسره همه چیز را از ممکنات دانسته و آنچه را ما اغلب موهومات می نامیم آن را در دایره حقایق دانسته و چه بسا از واقعیات تاریخی تلقی کنند.  آنها با این ادعا، نه تنها دستآوردهای علمی را زیر سوأل میبرند بلکه به مخالفین خود و علمای راستین انگ "دهری" و "طبیعی مذهب" و امثالهم میزنند.  البته فقط بخش اندکی از این طایفه ممکنست به معنی واقعی نادان باشند ولی اکثریت نان را به نرخ روز میل میفرمایند.  اغلب دیده و شنیده میشود که برای کوچکترین بیماری های خود به مجهز ترین بیمارستانهای داخلی و خارجی مراجعه و از بروزترین دستآوردهای علم و فنآوری سود میبرند.  ضمن استفاده از بهترین مواهب دنیوی مردم را به ترک زخارف دنیا تشویق میکنند.  بقول سعدی: ترک دنیا به مردم آموزند- خویشتن سیم و غله اندوزند.

   این در حالیست که روش علمی سیستم خاص خود را دنبال کرده و ابداً به اینگونه ادعاها وقعی نمی نهد.  اما در کشورهای عقب نگاهداشته شده این یک ضعف تلقی میشود زیرا جوانان وقتی پاسخی در مقابل این دعاوی نمی بینند فرض را بر صحت آن میگذارند.  بویژه در نبود فضای باز و غلبه جو رعب و وحشت، چاره ای جز پناه بردن به همین تفکرات نمی بینند.  از همین روست که یک دور باطل برقرار شده و از نادانی جز نادانی زاده نمیشود.  و اینجاست که متخصصینیی که به رسانه ها دعوت میشوند بجای آنکه مطلبی درخور گویند درعوض مجبور به تکرار آنچه ارباب رسانه را میل به آنست میگردند.  یکی از اینان چندی پیش در رسانه ملی گفت " چیزهای فیزیکی هست که ما با عقل خود نمیفهمیم " و به دنبال آن روزنه ای گشود تا هرآنچه به دلبخواه است راهی ذهن های کنجکاو کند.  و در ادامه برای حسن ختام افزود که " ملاصدرا بسیار پیش از انیشتن نسبیت خاص را کشف کرده بود ".  البته مشابه چنین سخنانی بسیار گفته و شنیده شده است و آغوش فضای رسانه ای برای آن همواره گشوده است.  بی شک بزرگان علم و فلسفه همواره جایگاه خود را داشته اند و خواهند داشت اما برخی با این ادعا که ما باهوش ترین ملت روی زمین هستیم کشف و اختراع همه چیز را به خود منسوب میکنند.  گاهی هم صحبت از علوم اسلامی و شرقی و غربی و امثالهم میکنند.  در حالیکه علم اگر "علم" باشد فقط یکیست خواه بت پرست مبدع آن باشد یا خداپرست.  البته این خطای رایجی است که برای اشاره به منشاء تولد یا نضج برخی مکاتب علمی باب شده  و معنی دقیقی ندارد.  با وجود این، علم در طی تاریخ خود دچار تحول و تطور بسیار گشته ولی در هر حال سیر تکاملی داشته و همواره غنی تر و دقیقتر شده است.  خطای رایجی که اغلب بین دانشجویان رایج است مربوط به همین نکته است.  اغلب میپرسند علم اگر روش درستی میداشت پس چرا هر از چندی یکی میآید و نظری میدهد برخلاف نظر پیشین! و از همینجا نتیجه میگیرند که علم و روش آن قابل اعتماد نیست.  در حالیکه این یک تصور درست نیست زیرا هر نظریه ای در جهت بهبود تطابق هرچه بیشتر نتایج تجربی با پیشگوئی هاست.  ما امروز در بیش از 99.99 درصد مسائل زندگی هنوز متکی به همان قوانین فیزیک نیوتون هستیم.  در حالیکه نظریه نسبیت خاص برای آن موارد خاصی است که با سرعت های نزدیک نور سروکار داریم.  در دنیای بزرگ مقیاس، فیزیک کلاسیک همچنان حکمفرماست در حالیکه در دنیای کوچک مقیاس فیزیک کوانتوم حاکم است.  کاربرد فیزیک کوانتوم برای دنیای بزرگ مقیاس بهمان قوانین کلاسیک میانجامد.  این مانند اینست که بپرسیم زمین چه شکلی دارد؟  در اولین تقریب، مستوی است و معماری که برای شما خانه میسازد کماکان از نظریه باستانیان پیروی میکند.  اما در مقیاس بزرگتر و برای مثلاً مسافرتهای دریائی باید از نظریه کروی بودن زمین پیروی کنید والا راه بجائی نخواهید برد.  اما زمین واقعاً کره کامل است؟  در تقریب بهتر، در ژئوفیزیک و مسائل ماهواره ای، زمین را تقریباً یک بیضوی میگیرند.  کدام حقیقت است؟!  طبعاً برای بنایان و بساز بفروشان همان نظریه زمین-مستوی کفایت کرده خود را بی جهت دچار دردسر نمیکنند.   این بدان معنی نیست که برای ساختمان سازی از کرویت زمین نمیتوانید استفاده کنید بلکه اگر کنید به همان نتیجه بساز بفروشان خودمان میرسید منتهی با زحمت بیشتر!

   با اینکه در بالا، روش برخورد با مسائل را به روش علمی و غیر علمی تقسیم کردیم، معهذا، دسته بینابینی نیز تحت نام "شبه علم" یا pseudo science نیز وجود دارد که در دهه های اخیر خودنمائی کرده است.  این بینش اصولاً در غرب پاگرفته و از طریق کتب و مجلات و یا فیلم های وارداتی به سایر جوامع نیز راه یافته است.  در جوامعی که رسانه ها محدودند زیان این نوع بینش ها بیش از سود آنست زیرا یا باید با آن برخورد فیزیکی شده که انسانی نیست و یا به گفتمان های دیگر نیز مجال بحث و گفتگو داد که این نیز در تاب تحمل گردانندگان جامعه نیست.  در این سیستم فکری، افرادی با دانستن مقدمات علم و نیز علاقه شدید به تخیلات علمی، معجونی مرکب از راست و نادرست بهم آمیخته و تحویل مشتریان پرطرفدار خود میدهند.  نظریاتی از قبیل ملاقات فرازمینی ها با اجداد بشر و کمک به او در ساخت سازه های عظیم، مثلث برمودا، بشقاب های پرنده و ملاقات های مکرر هوش فرازمینی با انسان و حتی ربودن آدمها، و نیز انواع و اقسام عرفان های جدید و امثال آن شامل حال این دسته است.  این نگرش حتی به حوزه پزشکی نیز سرایت کرده و اخیراً مطالبی دیده شد ناظر بر "کالبد اتری" و "لوله های انرژی هستی" در داخل بدن و ارتباط آن با بیماری و سلامتی و اینکه مدیتیشن در مکان های هرمی انرژی دریافتی را 3 برابر بیشتر میکند و بالاخره ورود حیطه جدیدی بنام "انرژی درمانی".  ضمن احترام به مبلغین و نیز طرفداران حوزه "شبه علم"، باید گفت هرچند، در مواردی، ممکنست نکات مهمی در گفتمان آنان باشد ولی عجالتاً به دلیل فقدان مبانی راستی آزمائی، این نظریات علمی نبوده و در بهترین حالت "تفکرات آرزومندانه" تلقی میشود.  به کسانی که اولین مطالب این وبگاه را ندیده اند توصیه میشود مطلب پیشین " آیا باید دکارت را به ایران دعوت کرد؟ " را حتماً ملاحظه کنند.

   در انتها باید اشاره ای نیز به بحث علت و معلول کرد چه اینکه پرسش میشود که آیا پدیده های علمی همه بر اساس علت و معلول شکل میگیرد یا خیر.  اکثر اوقات رابطه علت و معلولی نمایان است مثل اینکه با زدن کلید، چراغ روشن میشود و اولی علت و دومی معلول شناخته میشود.  اتفاقاً بر همین اساس اگر چراغ اتاق شما خود بخود روشن شود، چون به رابطه علت و معلولی اعتقاد دارید دنبال علت دیگری از قبیل اتصالی یا امثال آن میگردید.  گاهی هم وقوع پدیده ای ناشی از علل مختلف میتواند باشد مثل اینکه پدیده خشکسالی معلول نه تنها عوامل جوی بلکه دست اندازی های انسانی، رشد جمعیت، مهاجرت به شهرها و امثال آن نیز هست.  در سایر موارد، وقوع پشت هم پدیده ها ممکنست "توالی" ( coincidence ) باشد که ارتباطی با علیت ندارد.  مثلاً  ظهرها که به منزل برمیگردید صدای اذان نیز از گلدسته شنیده میشود.  این در حالیست که برخی این توالی پدیده ها را به چشم علت و معلول می بینند.  در چین باستان به محض کسوف، راهبان بر طبل میکوفتند تا اژدهائی که به زعم آنان خورشید را می بلعید آنرا رها سازد.  و چون مدتی بعد کسوف خود بخود مرتفع میگردید آنرا معلول تلاش خود می پنداشتند.  در تاریخ معاصر ایران، هرگاه رعد و برقی درمیگرفت، مظفرالدین شاه نازک دل فوراً پی آقا سید حسین بحرینی میفرستاد تا با خواندن ادعیه رفع بلا کند و طبعاً رعد و برق نیز فروکش میکرد.  شاه چنان به تأثیر آن ایمان داشت که حتی در مسافرتهای خارج نیز او را همراه میبرد.  

  • مرتضی قریب
۰۷
بهمن

پدیده های ناشناخته -1

  همانطور که در مقدمه قبلی قول داده شد، سعی میشود جواب مناسبی برای پرسش مطرح شده نوشته شود.  گاهی معروفست که میگویند شاهد  از غیب رسید.  چند روز پیش یکی از خوانندگان همیشگی این وبگاه طی نامه ای مسأله ای را مطرح کرد که اتفاقاً بدرد همین موضوع حاضر و در تأیید روش علمی میخورد.  ایشان اظهار کرد که چرا آب جوش زودتر از آب معمولی یخ میزند.  در پاسخ من، که گفتم ساده لوحانه است (یعنی مدعیان) لیستی حاوی اعاظم و اکابر علمی فرستادند که همگی آن را از نظر علمی اثبات یا دستکم توجیه کرده بودند (لینک زیر).  در مقابل چنین ادعای بزرگی چه باید کرد؟  اگر آن را فوراً پذیرا شویم یعنی اینکه همه آنجه در چند قرن اخیر در زمینه ترمودینامیک انجام شده غلط بوده و مثلاً این همه ماشین حرارتی که جلوی چشمان ما کار میکرده باید خواب و خیال بوده باشد!   اما از سوی دیگر، چرا خود آنرا به محک آزمون نگذاریم؟  بویژه آنکه امتحان آنرا همه ما بلد هستیم و لازم نیست منتظر پرفسور چینگ چانگ چون و نتایج آزمایشات ایشان باشیم.  پس دو ظرف شفاف یکسان تهیه کرده و در یکی آب 80 درجه و در آن یکی آب در دمای اتاق ریخته و درب آنها بسته در فریزر قرار میدهیم.  مشاهده خلاف ادعا را ثابت کرد.  در آزمایشی دیگر اینبار درب ظروف را باز گذاشتیم تا مگر تبخیر آب تفاوتی را به نفع ادعا نشان دهد.  باز آب سردتر زود تر یخ بست.  البته اگر خلاف قاعده اتفاق میافتاد ما آزمایش را چندین و چند بار ، مطابق روش علمی، تکرار میکردیم تا اطمینان حاصل شود شانس و اقبالی در کار نبوده.  و البته ناراحت که نمیشدیم، هیچ بلکه خوشحال هم میشدیم از اینکه با پدیده جدیدتری روبرو هستیم که قبلاً ناشناخته بوده.  توجه:  نتایج تحقیقات علمی معمولا در مجلات معتبر و شناخته شده علمی درج میشود که از زیر تیغ نقد دانشمندان دیگر عبور میکند و لذا اگر خبری مثل پدیده فوق را در مجلات مد و  زیبائی ملاحظه کردید از همان ابتدا باید دچار تردید شد.  در درون  ما باید آشکار سازی باشد که در مواجهه با مسائل بو دار هشدار دهد.  بویژه اگر حقایق تثبیت شده زیر سؤال رفت بوق ممتد بکشد.  مواردی از این دست بسیار زیاد اتفاق افتاده و منبعد هم اتفاق خواهد افتاد.  دوستان دانشجو احتمالاً به یاد دارند که در پدیده واپاشی بتا که ذرات صادره به قاعده میبایست تک انرژی باشند در عوض مشاهده گردید که دارای طیف انرژی است که با اصل بقای انرژی در تناقض مینمود.  بطوریکه دانشمند بزرگی چون بوهر گمان برد که شاید اصل مزبور خدشه پذیر است.  اما دیگران نمیخواستند اصلی را که بدون استثناء همواره درست بوده و ابزار اصلی فیزیک بوده بسادگی از دست بدهند.  از اینرو فیزیکدان باهوشی بنام پاولی قائل شد که ذره مرموزی که فعلاً قابل مشاهده نیست بخشی از انرژی را دزدیده و باعث میشود الکترونهای صادره دارای طیف انرژی باشند.  سالها طول کشید تا بالاخره با بدام افتادن این ذره گریزپا درستی حرف او ثابت شود.  این مثال را زدیم تا بدانید بسادگی نباید از داشته های خود دست کشیده و صرفاً با تکیه بر نتایج یک آزمایشگاه خانگی در تانزانیا فوراً اصول گذشته را بدور بریزیم.  ما اگر نتوانیم خود شخصاً صحت و سقم آنرا تجربه کنیم، باری، دستکم به نتایج پژوهشی آزمایشگاه های معتبر اعتماد کنیم.  گاه حتی نتایج این آزمایشگاه های معتبر نیز غیر معتبر از آب درآمده و باید بسیار محتاط بود.  اگر اخبار همجوشی سرد و التهابی را که سی سال پیش به پا کرده بود به یاد داشته باشید متوجه میشوید که عجله در انتشار نتایجی که هنوز هضم نشده و به تأیید مستقل دیگران نرسیده چقدر میتواند خجالت آور گردد (عجله کار شیطان است).  همانطور که در مقدمه پیشین گفتیم، در عین حال این مقاومت و شک و تردید نباید آنچنان باشد که ما را از پذیرش هر ایده جدیدی محروم سازد.  نمونه کلاسیک آن تردید انیشتن در پذیرش مکانیک کوانتائی و آن جمله معروف خداوند تاس نمی اندازد است.  حال که ذکر انیشتن رفت بهتر است همینجا تکلیف سوء درک عجیبی که بین درس خوانده ها رایج است روشن شود.  اغلب میگویند نیوتون مکانیک کلاسیک را ابداع کرد و همه آنرا قبول داشتند تا هنگامیکه انیشتن آمد و با ابداع نسبیت پنبه مکانیک نیوتونی زده شد.  اکنون چه اطمینانی هست که فردا زید دیگری پیدا نشود و دکان نسبیت را تخته نکرده و بگوید همه اینها غلط بوده!  و زمان دیگری فرد دیگری بیاید و کار زید و مابقی را زیر سؤال نبرد!!  در اینجاست که ضربه نهائی وارد میشود و به مصداق "پای استدلالیان چوبین بود - پای چوبین سخت بی تمکین بود" پنبه هر چه علم و دانش است زده میشود و اینکه دانش ما را به هیچ جا نمیرساند-- حرفی که این روزها زیاد میشنویم.  بی جهت نیست که جریانات خاصی عامدانه این نوع نتیجه گیری را ترویج و بتدریج با جمع کردن بساط علم و دانش زمینه را برای تفکرات دیگری آماده میکنند.  فعلاً از علوم انسانی شروع شده و کم کم به سایر علوم تسری خواهد یافت.  این سفسطه بسیار خطرناک است و دو چیز در این راستا قابل تأمل است.  اول آنکه این مروجین، برخلاف ترویج خود به محض مریض شدن به آخرین دستآورد های پزشکی درآویخته، از آخرین اختراعات و دستآورد های علمی در منزل و در بستان برخوردار و هواپیما اولین گزینه مسافرت ایشان میباشد.  دوم و مهمتر آنکه نسبیت هیچگاه مکانیک نیوتونی را ملغا نکرده بلکه آنرا تکمیل و برای شرایط خاص راه حل مکمل ارائه داد.  ملاحظه میفرمائید که ما در بخش اعظم زندگی خود هنوز از راه حل های نیوتونی با کمال دفت استفاده میکنیم و کاملاً کاراست.  متشابهاً مکانیک کوانتا نیز روشی تکمیلی برای رفتار در جهان اتمی ارائه داده و سیر امور در جهان بزرگ مقیاس کماکان همانست که بود.  اتفاقاً امروزه علم بیش از پیش بسوی یگانگی و وحدت پیش رفته و کار خود را فارغ از تخیلات واپسگرایان پیش میبرد.

  اما در مورد اینکه چه چیز را باور کنیم و چه چیز را نه، در درجه اول عادت به تورق ژورنالهای علمی و آشنائی با اخبار علم از کانال آنها.  اما چون فهم مقالات این مجلات فقط برای  عده محدودی میسر است لذا توصیه میشود از مجلات علمی همه فهم و عمومی تر هم استفاده شود.  خوشبختانه اکثر آنها پایگاه اینترنتی داشته و اگر فیلتر نشده باشد در دسترس علاقمندان است.  ضمناً مجلات علمی فارسی زبان نیز کم نیست اما دقت شود که گاهی اینان برای جلب مشتری مطالب را برای ایجاد هیجان عامه پسند کرده و از مثلث برمودا و بشقاب های پرنده داد سخن میدهند.  بقصد تفنن و سرگرمی بخوانید ولی هرگز باور نکنید.  نسل جوان هیچگاه خرافات سنتی را باور ندارد.  اما در عصر حاضر اباطیل را ملبس به لباس علم کرده در مجلات پر فروش عرضه میکنند.   این پدیده به شبه علم معروفست و موضوع اصلی که بدان خواهیم پرداخت همین است.  چه بسا دعاوی نادرست که با چاشنی علم سفسطه های آن پوشیده و برای خوانندگان جوان درک نادرست بودن آن مشکل باشد.  ترفند اصلی این نشریات سوء استفاده از علاقه انسان به شگفتی و اعجاب است.  اما اجازه دهید همینجا حرف آخر گفته آید: عزیزان! اعجاب و شگفتی که در خود علم هست بمراتب از هر شبه علمی بیشتر است.  با این تفاوت که علم واقعی است اما شبه علم سایه ای بیش نیست.  آنچیزی که به انسان نیرو داده برای وی سلامتی میآورد غذای سالم و طبیعی است.  شبه علم به مثابه "فست فود" است که با آنکه خوشمزه است اما میدانید که قطعاً ناسالم و مضر برای تندرستی است.  با علم به ناسالم بودن آن، گاهی خوردن آن برای تفنن ضرری ندارد ولی قاعده اصلی باید بر غذای سالم باشد.

  متأسفانه این توضیحات ضروری طولانی شد و ادامه آن را به بخش بعد وامیگذاریم.

                                                                          لینک برای مطالعه بیشتر در مورد اصل خبر: "آب جوش رودتر یخ میزند"!!!!


http://hamshahrionline.ir/details/64496


  • مرتضی قریب