فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یقین» ثبت شده است

۱۱
فروردين

معماها -13

    دیدیم که تاریخ باعث شکل گیری عقاید ما میشود.  اهمیت آن بویژه در خصوص موضوعات مذهبی و علی الخصوص در میان جوامع خرافات زده خاورمیانه بسیار زیاد است.  بیشترین حجم خرافات نیز از مسیر تاریخ وقایع مذهبی وارد جامعه شده و توسط ارباب دیانت با تکرار و تکرار آنرا در اذهان جایگیر میکنند.  معما اینجاست که آیا مطالعه تاریخ به روشن شدن ذهن کمک میکند یا برعکس، موجب دور شدن افکار از حقیقت وقایع میشود؟  شرح زیر در همین باب است.

  1. تاریخ مذهبی.  در بحث پیشین دیدیم که تاریخ طبری که فارسی شده آن به تاریخ بلعمی نیز شهرت دارد، یکی از منابع مهم و مورد وثوق همه مورخین بوده بطوریکه تاریخ نویسان بعدی کار خود را ادامه کار او دانسته اند.  بخش بزرگی از این کتاب به سرگذشت های مذهبی اختصاص دارد که در کتب مقدسه نیز یاد شده.  اما برخی از همین سرگذشت ها در کتب تاریخ متعارف هم آمده که متکی به تحقیقات علمی و ادله عقلی است.  مقایسه این دو بخش روشنگر نکات مهمی است که باید راهنمای کسانی قرار گیرد که علاقمند به استخراج وقایع حقیقی از دل تاریخ هستند. 
  2. تاریخ متعارف.  امروزه رویه قدیم در تاریخ نگاری منسوخ شده است.  با اینکه اقوال و روایات هنوز ملاک کار است منتها چیزی که در گذشته ممکن نبوده اکنون مکمل کار گشته است.  خواندن کتیبه ها و طومارهای حکومتی و توجه به یافته های باستان شناسی و نهایتاً تحلیل مدارک و قیاسات عقلی همه به روشن تر شدن تاریخ کمک کرده و آنچه مورد اجماع محققین و مورخین است بصورت تاریخ متعارف شکل گرفته است. امروزه تاریخی که میتواند مورد استناد عقلا قرار گیرد همین تاریخ متعارف است که نمونه آنرا در دوره تاریخ تمدن دورانت میبینیم.
  3. مقایسه.  اکنون بطور نمونه برخی از بخش های مشترک را مقایسه میکنیم تا شاید بکار کسانی که تازه میخواهند خود از حقایق تاریخی سر درآورند کمکی باشد.  قسمتی از تاریخ طبری به شرح نبوت موسی و قوم او پرداخته است که کم و بیش همه میدانیم.  در مرحله ای، موسی وارد سرزمین مصر میشود و با فرعون وارد مباحثه میگردد.  موسی چوب خود را بر زمین انداخته مار میشود و معجزه خود را به رخ فرعون میکشد.  فرعون با نجابت خاص خود فرصت میطلبد تا فکری کند و بعد مدتها جادوگران خود را به دربار میآورد تا بَدَل جادوی موسی را بر زمین زنند.  خلاصه کش و قوس مدتی بدرازا کشیده عاقبت جادوگران تسلیم آئین موسی شده از فرعون رو برمیگردانند.  فرعون بجای اینکه موسی را تأدیب کند دستور کشتن اتباع خود را میدهد!  "فرعون از شرم چهل روز کس را ندید".  " اتباع موسی بسیار شد و 20 سال موسی اندر میان ایشان بماند".  هرسال موسی بلائی بر سر مردم مصر میآورد و فرعون با بردباری تحمل میکرد و عجیب اینکه هیچ کس بادیدن این همه معجزات به موسی نگروید!  در حقیقت نزد آدمی مُنصف، او که صاحب معجزه حقیقی بود نه موسی بلکه فرعون بود که با داشتن جلال و جبروت آسیبی به موسی و قوم نرساند!  تا سرانجام، قوم به هدایت موسی نیل را شکافته و فرعون و لشکر او که در پی او رهسپار شدند همگی در آب غرقه شدند. 

اما تاریخ مدون چه دارد بگوید؟  مطلقاً هیچ!  داستان فوق که بعنوان تاریخ نقل شده با همه زیبائی و لطف، سر موئی حقیقت ندارد.  زیرا تاریخ مصر که به همت دانشمندان از الواح هیروگلیف یک به یک مطالعه شده و با طومارها و سنگ نبشته ها و سایر آثار باستانی مقابله و رمز گشائی شده کمترین نشانی از وجود شخصیتی بنام موسی و قوم وی ندارد.  اگر گزارش قبلی درست است پس این چیست و اگر این صحیح است پس آن چیست؟  بعلاوه، جدا از تاریخ مدون، نگاه عقلانی به روایت مذهبی نکات زیادی را آشکار میکند که با عقل ناسازگار است.  از یکسو فرعون را شخصیتی ستمکار مینمایاند از سوی دیگر نگاهی بیطرفانه به آنچه او در مقابل موسی کرد او را باید فردی مهربان و بردبار تلقی کرد که همه بلایای موسی را تحمل کرده فرمانی برای تأدیب او صادر نکرد.  او به حق سزاوار تکریم است و گور او که شاید یکی از اهرام باشد باید گلباران شود.  هنگام خروج قوم از مصر میخوانیم که آن شب موسی سپاه را شمرد "ششصد هزار و بیست هزار مرد بود".  اگر هر شمارش فقط یک ثانیه طول بکشد، دستکم یک هفته میطلبد که با عبور همانشب از رود نیل مغایرت دارد!  و صدها نکته باریکتراز مو!. 

خلاصه اینکه، یا باید عقل را میزان گرفت یا صرفاً اقوال و احادیث را ملاک گرفته، عقل را زحمت نداده آنرا مرخص کرد.

  • مرتضی قریب
۱۲
شهریور

شکاکیت و درجات آن

   وقتی از شکاکیت صحبت میشود، معمولاً وجه منفی آن در ذهن عامّه متبادر میشود.  بعبارت دیگر از شک گرائی چنین برداشت میشود که عده ای در صدد زیر سوأل بردن ایمان مردمند تا آنرا سست و نهایتاً نابود کنند.  یا اینکه در اخلاق رایج و آداب و سنن موجود تزلزل ایجاد کرده بی اخلاقی را رواج داده مثلاً ارکان خانواده را زیر سوأل برده و نهایتاً محیطی آماده برای انواع فساد بوجود آورند.  چنین استنباطی در ایام گذشته در مدرسه ها در مخیله جوانان پرورش داده میشد.  اما اکنون میخواهیم موضوع را از وجه مخالف طرح کرده و این پرسش اساسی را پیش روی جوانان مدرسه رو بگذاریم:  " شما از کجا مطمئن هستید که آنچه در مدارس و دانشگاه در کلاس های علوم بشما میآموزند حقیقت است و در یاد گیری آن تأمل نکرده بخود شک روا نداشته همه را دربست قبول میکنید؟"

    شاید طرح پرسش فوق، ورود بهتری به موضوع باشد بلکه تئوری توطئه را کنار گذاشته و این ادعا که میخواهند بدینوسیله دین ما را از دست ما بگیرند یکسره بلاموضوع شود.  دشمنی سنت با مدرنیته همواره از همین منظر بوده که ایده های جدید و تمایل افکار بدانسو، بازار سنت و محصولات آنرا راکد کرده و تنها راه مقابله، مونوپول کردن بازار سنت، و علَم کردن چماق تکفیر بر ضد علوم و مدارس جدیده بعنوان رقیب است.  اینک خود با زیر سوأل بردن علم (منظور علم جدید) میخواهیم بکمک  سنت گرایان آمده به موضوع علوم با تردید نگریسته در حقانیت آن شک کنیم.  چه بسا حق با سردمداران دین باشد که همواره دانشگاه را بعنوان سرچشمه فساد و تباهی دیده اند؟  اما اگر این کوشش به نتیجه عکس برسد، یکسره نشان از باطل بودن دعاوی طرف مقابل است. 

   اولین پرسش از جوینده دانش این است که برای چه درس میخوانی؟  برای اینکه یاد گیرم.  یادگیری که چکار کنی؟ که حرفه ای داشته باشم و زندگی کنم.  از کجا میدانی که آنچه بتو میآموزند همه دروغ نیست؟  از کجا میدانی همه برای فریب تو نیست؟  جوان در اینجا بفکر فرورفته و میگوید نمیدانم!  اما شب که با برادران بزرگترش که این مراحل را طی کرده اند مشورت میکند باو میگویند:  راست یا دروغ هرچه هست اما کار میکند و جواب میدهد.  موتوری که مطابق قوانین الکتریسیته سیم پیچی کرده ایم همانگونه که درس داده اند از کار در میآید و تخلفی در آن نمیبینیم.  آن یکی که نقشه برداری و مساحی یاد گرفته، صحت همه قواعد مثلثات را در عمل دیده میگوید آنچه از کار در میآید با آنچه در تعلیمات فراگرفته مخالفتی ندارد.  آنچه ماهواره بعنوان مختصات میدهد با آنچه روی زمین اندازه میگیریم تناقضی نداشته کسی شکایتی ندارد.

    بنابراین آنچه معیار نهائی است عین است در مقابل ذهن!  بعبارت دیگر داور نهائی تجربه عینی است که راست را از ناراست تمیز میدهد.  اما مکاشفات ذهنی هر نتیجه ای بدهد مختص محدوده ذهن است و لزوماً ربطی به دنیای واقعی ندارد.  در اینجا منظور از ذهن "عقل" نیست چه اینکه عقل قادر است از ترکیب نتایج از پیش مسجل شده عینی، حقیقت جدیدی را استنتاج کند که آزمایشات بعدی نیز مؤید درستی آن باشد.  در حالیکه ذهن دامنه وسیعتری داشته و مواد کارش هرگونه گزاره های ذهنی وسیع الطیفی میتواند باشد.  از جمله اینکه خیالات، مادّه خام مهمی در دست ذهن است که آنرا با ترتیبات بیشماری میتواند با دیگر چیزها آمیخته و تصورات بدیعی را بوجود آورد.  شعر و ادبیات و داستانها از جمله محصولات این فرآیند است که حائز اهمیت خاص در رشد فرهنگی جامعه است.

   دو نکته مهم قابل ذکر است.  اول اینکه آنچه به علوم نظری یا فیزیک نظری موسوم است حاصل صرفاً تخیلات ذهنی نیست بلکه چنانکه پیشتر و بارها اشاره کرده ایم بر آن بنیادهائی از تجربه استوار است که محصول کار دیگران از پیش است.  مثلاً تا آزمایشات منفی مایکلسون و مورلی منتشر نمیشد، اینشتین بعنوان نظریه پرداز نمیتوانست نسبیت خود را تدوین کند.  یعنی تا رد پای پدیده های عینی در میان نباشد محال است حقیقتی را از هیچ بوجود آورد، مگر بسته به شانس و اقبال باشد.  این همان مشکلی است که مبانی فلسفه با آن دست بگریبانست و به نکته دوم ما مربوط میشود.  نکته دوم سوء درکِ رایج درباره گزاره های ذهنی است که گاهی تصور میشود آنچه از تجزیه و ترکیب گزاره ها در ذهن بوجود آمده باید نمونه آن در دنیای واقعی وجود داشته باشد.  مثلاً تصور اسب بالداری در فضا که از دهانش آتش بیرون آید و از سُم هایش مثل موتور جت نیروی پیشران خارج شود که این نه در دنیای واقع بلکه مخصوص کتابهای داستان است.  گویا این جمله از موریس مترلینگ است که گفته است " محال است که بتوانیم چیزی را تصور کنیم که در جهان وجود نداشته باشد".  کما اینکه اجزای خیال فوق یعنی اسب، بال، آتش، سُم، موتور جت، همگی پیش از این گزاره موجوداتی عینی بوده اند و از ترکیب آنها موجودی ذهنی تخیل شده است!

   از اینرو، علت اینکه افراد در آموزش خود به علم اعتماد میکنند دیدن نتایج آن در زندگی است که به رأی العین میبینند.  بعلاوه، علم خاصیت خود پالائی دارد و به محض اینکه نکته ای اشتباه یا خلافِ واقع واردش شود خودش در صدد کشف  برآمده و آنرا اصلاح میکند.  ضمن اینکه ورود هرچیز جدید به حوزه علم تشریفاتی دارد و تا از فیلترهای متعدد عبور نکرده باشد رسمیت پیدا نکرده ربطی به اعتبار مقام گوینده ندارد.  کما اینکه با تمام اشتهاری که اینشتین داشت، تا نسبیت او با آزمایشات توافقی نشان نداده بود مدتها بعنوان فرضیه قلمداد میشد.  شاید جدول کلمات متقاطع مثال خوبی برای درک روش منحصر بفرد علم باشد که کلیه کلمات در ردیف های افقی و عمودی نه تنها باید معنادار باشند بلکه یکدیگر را پوشش داده تضادی وجود نداشته باشد.  و نکته اخلاقی از همه مهمتر اینکه نباید صرفاً مصرف کننده علم بود بلکه کوشش کرد که خود در صدد کشف حقایق جدیدتر و گسترش دامنه علم باشیم که تا حد امکان دین خود را نیز ادا کرده باشیم.

   آنچه در بالا گفته شد در اثبات این واقعیت است که علم، خود زائیده شک و تردید است و در غیاب روحیه پرسشگری و ابراز شک و تردید اصولاً آنچه موسوم است به دانش تولید نمیشود.  نقطه کاملاً مقابل علم، حوزه ایدئولوژی است که طبعاً دین نیز از زیر مجموعه های آن است.  در این حوزه، روش علم جایگاهی نداشته و پرسشگری امریست مذموم.  چرا؟ چون با توجه به مثال جدول کلمات متقاطع، ناهمخوانی های آن فوراً کشف میشود!  گاهی ادعا میشود شک در الهیات نیز کاربرد دارد ولی در حقیقت شک مزبور شکی نمادین است برای اینکه شما را به آنچه مقرر است برسید برساند.  واضحاً خارج از حوزه الهیات تنها گزینه برای مردم عادی یقین است که ابراز شک خطر جانی در پی خواهد داشت.  بی جهت نیست که در این گونه نظام ها دروغ و ریا رویه ای رایج میشود زیرا برای ادامه حیات، تظاهر به پایبندی به ایدئولوژی حاکم از اوجب واجبات است.  در این نظام ها، گهگاه تصفیه و حذف فیزیکی شدت میگیرد تا آنانی که شائبه هائی از پرسشگری نشان داده اظهارات تردید آمیز بیان کرده اند به هر صورت ممکن حذف شوند.  این عمل تا آنجا پیش میرود که حتی گریبانگیر زندانی های عقیدتی نیز شده شرایطی مشابه ارودگاه های مرگ ایجاد میکنند تا زندانی خود بخود از رنج زندگی خلاص و پاکسازی تکمیل شود.  مشاهده چنین وقایعی هرجا و هر زمان که باشد مبین حضور یک نظام ایدئولوژیک مستبد است. 

   پس بطور خلاصه، هرآنچه بیرون از گستره دانش باشد، مشمول طیفی است که یک انتهای آن ایدئولوژی قرار دارد که با ابراز شک بیگانه، بلکه دشمن است.  در میانه این گستره با مباحثی سروکار است که باور پذیری آنها یا صحت و سقم آنها بستگی به فرد دارد چه گوینده باشد چه شنونده.  در یکسو شک حاکم است که مبتنی بر واقعیت های عینیست، در سوی مخالف یقین مُد اصلی است که مبتنی بر ایدئولوژی و منقولات است.  دشمنی اهل یقین با اهل علم از همینجا سرچشمه میگیرد بویژه اگر حکومت در دست یقینی ها باشد، برای حفاظت از بنیان های فکری خود مجبورند نهادهای علمی مانند دانشگاه را تعطیل و دانشجویان پرسشگر را به مهاجرت تشویق کنند.  یا بودجه نهادهای علمی را چنان کاهش دهند که خودشان خود بخود مضمحل شده احیاناً لکه ای بر دامن حکومت نگیرد.  در عوض، بودجه این نهادهای علمی بسمت خیل عظیم نهادهای برساخته ای سرازیر شود تا با پشتگرمی بیشتری حفاظت از بنیاد یقین را ادامه دهند. 

   اگر واقعاً اینگونه باشد، پس کارها چگونه پیش خواهد رفت؟  مگر با حرف میشود کشوری را اداره کرد؟  قطعاً نمیشود منتها همانطور که پیشتر اشاره شد، موضوع علم در نظام های اینچنینی یک پدیده نمایشی و درجه چندم است که بود و نبود آن علی السویه است.  خط فکری ایدئولوژی غالب از همان بدو ورود مدارس جدید اجازه نداده است روحیه پرسشگری و تفکر انتقادی پا گیرد و بالنده شود درست بهمان دلایلی که در دشمنی اهل یقین با علم ذکر شد.  درعوض، فن آوری، موتور محرک جامعه میشود که اغلب وارداتی و در بهترین حالت دنباله رو آنچه در خارج میگذرد است.  قبلاً در "شبهاتی درباره علم و فن" تفاوت ماهوی ایندو شرح داده شد.  فن آوری همواره قابل خرید است منتها بالندگی این نیز در گرو استقلال و آزادی نهادهای علمیست که در بالا بحث شد. 

    اکنون سوأل اینجاست که یک فرد عادی در جامعه ای که با انواع گزاره ها در فضای خبری روبروست چه رفتاری باید پیش گیرد؟  از یک سو چنانچه با حداکثر شکاکیت با همه برخورد کند هیچ چیز را نباید پذیرا باشد و طبعاً به هیچ حقیقتی نایل نمیشود.  از سوی دیگر چنانچه فرض را بر صحت کلیه اطلاعات گذارد، همه چیز را باید یکسره قبول کرده به همه چیز اعتماد کند.  شک گرائی در درجه اعلای آن حقیقتی را دست نمیدهد و در غیاب کامل آن، درست و نادرست به یکسان ارزیابی شده و تفاوت آندو معلوم نمیشود.  پس شک گرائی یک هنر است که فقط با تمرین و ممارست کسب میشود.  در گام نخست خنثی بودن در قبال دیده ها و شنیده هاست.  در گام بعدی، مطلب را با اطلاعات مسجل که پیشتر صحت آن محرز شده مقایسه کرده اگر مباینتی وجود دارد نپذیرفت که این بسیار با روش علم شباهت دارد.  به افراد یا دستگاه هائی که درستکاری آنها قبلاً آشکار شده میتوان با حفظ حاشیه ای امن اعتماد کرد.  هرجا تبلیغات و پروپاگان هست احتمال حقه و دروغ بسیار است.  از اینرو در جامعه ای که نظام حاکم خود آلوده به فساد و دروغ است پیچ تنظیم شک گرائی را باید تا انتها پیچاند که حقیقت اغلب خلاف آنچه نمایانده میشود است.  قابل ذکر است که امروزه از آن اهل یقین آرمانی دیگر خبری نیست که این طایفه بنده زرق و برق دنیا شده ولی معنویت همچنان عنوانی تشریفاتی و نامتجانس باقی مانده است.

   قیاس از ابزارهای منطق است که در این موارد بسیار کارساز است.  مثلاً در تجلیل معلم گفته میشود شغل انبیا را دارد، اما دیدن او در زندان این شک را تقویت میکند که گزاره نخست تعارفی بیش نبوده.  یا این ایام تبلیغ میشود که بی حجابی باعث فساد و سقوط جامعه است اما تأمل در اوضاع پیش از انقلاب اسلامی حاکی از آنست که سردمداران انقلاب و مروجان این تبلیغات خود از رشد یافتگان دوران بی حجابی هستند که خود نقیض گزاره پیشین است.  از این دست تناقضات بسیار است.  دامنه شک گرائی باید به آموزه های پیشنیان نیز تسری یابد.  مثلاً گفته میشود "علمِ ناقص بدتر از گمراهی است" اما آیا واقعاً چنین است؟  آیا در بیابان، در نبود قطب نما یا gps، جهت یابی تقریبی با خط سیر خورشید گمراهی است چون علمِ ناقص است؟  یا گمراهی در دست روی دست گذاشتن است؟  احتمالاً کسانی که مطلب فوق را گفته اند منظور نظرشان "علوم الهی" بوده تا کسی با علم ناقص بی اجازه ورود نکند!  از این دست موارد هم بیشمار است و تا افکار عامه به یک بازنگری کلی در دیدگاه ها دست نزند و حداقلی از شک گرائی در اذهان پدید نیاید چرخ روزگار کماکان بر همان پاشنه خواهد چرخید که قرنهاست میچرخد.

خلاصه آنکه، امروز شک گرائی از لوازم اصلی زندگانی فرد متعارف در جامعه متعارف است.  در گذشته ها این خصیصه بیشتر نزد دانشمندان و حکما بوده منتها اغلب بخاطر تبعاتی که گفته شد پنهان نگاهداشته میشد.  حکیم عمر خیام نیشابوری که از مفاخر محسوب میشود، مشهورترین شک گرا از این دست است.  رباعیات معروف او فقط پس از فوت در میان نوشته هایش پیدا شد چه اگر در زمان حیات او منتشر میشد بسا خطر مرگ میرفت.  میتوان حدس زد در غیاب فضای پرسش و پاسخ چه میزان استعدادها سوخته شده بر باد رفت، چه تعداد گُلها پیش از شکوفائی پرپر شد همه فقط بخاطر ملاحظه افکار عمومی و جوّ سنگینی که اهل تحجر بر جامعه تحمیل کرده بودند.  برای قرنها نه خود رشد کردند و نه اجازه دادند ملتی بالقوه توانمند خود را از باتلاق بی خبری و رکود نجات داده بار دیگر سرمشق ملل شود.   

  • مرتضی قریب
۲۲
مرداد

از یقین تا تردید

  اخیراً کتابی با مضمون بالا از سوی یکی از دوستان بدستم رسید که حیفم آمد به بهانه آن چیزی نگویم.  خوشبختانه انتشار کتابهای علمی همه فهم رو به گسترش است و از این بابت جای بسی خوشحالیست.  مخاطب اصلی اینگونه کتابها را در کشور ما اغلب دانشجویان و جوانان تحصیلکرده تشکیل میدهد در صورتیکه در غرب سایر اقشار مردم نیز به خواندن اینگونه کتابها رغبت نشان میدهند.  تنها نگرانی که از این بابت ممکنست عارض شود اینست که جوانانی که بخواندن این کتابها روی میآورند با دید انتقادی به مطالب آن نمی نگرند و ممکنست همه مطالب آنرا یکجا و بدون چون و چرا قبول کرده و بعداً در زمانی دیگر و در جائی دیگر دچار تعارض و تناقض افکار گردند.  راستی که این مشکل بنیادی کشورهائی مانند ماست که اولاً توده بزرگ مردم درگیر امرار معاش در حد ضروریات روزمره بوده و فرصتی برای مطالعه حتی روزنامه، چه رسد کتاب، در اختیار ندارند.  باقی که عمدتاً دانشجویان و دانش آموزان هستند و اتفاقاً توده بزرگی را هم شامل میشوند باید بیشتر وقت خود را صرف مطالعه کرده و این کمبود را جبران کنند.  ثانیاً تیراژ کتب چاپ شده از سوی ناشرین گویای این واقعیت تلخ است که فقط درصد اندکی از این عده تمایل به خرید کتاب و طبعاً مطالعه دارند.  تازه آن مقدار کتابهائی هم که خوانده میشوند اغلب کتب درسی و کمک درسی در جهت پیشرفت درسها و قبولی در امتحانات است.  به بیان دیگر علاقه به مطالعه عمومی به هدف افزایش آگاهی و درک حقایق هستی و در جریان امور علمی روز قرار گرفتن در پایینترین سطح خود در کشور ما قرار دارد و علاقمندان به مطالعه درصد بسیار کمی از جامعه را تشکیل میدهد.  

  اکنون بحث بر سر اینست که همان معدود علاقمندان کتب علمی عمومی گاهی در معرض کج فهمی هائی قرار میگیرند.  اغلب پس از صرف وقت و خواندن برخی از این کتابها، دچار سوء برداشت هائی میشوند که سود حاصل از کتاب خوانی را زیر سوأل میبرد.  البته شک نیست که کتاب خوانی امریست لازم و مفید اما در عین حال باید توجه داشت که عمر محدود ما کفاف لازم برای همه گونه خواندنی را نمیدهد.  لذا لازمست به برخی نکات در اینجا اشاره شود تا شاید برای علاقمندان به کتب همه فهم علمی به هنگام ضرورت اندکی راهنما بوده و بتوان خود را در مقابل این کج فهمی ها مجهز کرد.   نکته اصلی اینجاست که برخی از نویسندگان این کتابها، دانسته یا نادانسته، مروج این ایده هستند که علم به پایان خود رسیده و این دست و پا زدنها تلاش مذبوحانه ای بیش نیست چه اینکه عقل بشری هیچ راهی به حقیقت اشیاء ( حقیقت عالم) ندارد.  در واقع احساسی که پس از خواندن کتاب به خواننده دست میدهد یک نوع ناامیدی است.  ناامیدی از اینکه علم نیز کلید حل مشکلات نبوده و هیچ راهی برای دریافت حقیقت وجود ندارد.  احساسی که بدنبال آن دست میدهد اینکه رویکرد ما در جهت یادگیری علم تلاشی بیهوده بوده و راهی را که انتخاب کرده ایم نور رستگاری در آن نیست.  رسیدن به چنین نتایجی بویژه در سنین نوجوانی میتواند بسیار زیان آور باشد چه اینکه بسیاری از باورهای اساسی ما در دوران نوجوانی شکل میگیرد.  واقعیت اینست که آموزش در خردسالی با صرف کمترین نیرو صورت میپذیرد درست به راحتی فروبردن میخی در خمیر می ماند.  هرچه سن بیشتر شود و این خمیر سفت تر شود فرورفتن میخ در آن مشکلتر شده نیروی بیشتری را میطلبد.  و مهمتر اینکه اگر در کودکی آموزشهای غلطی داده شده باشد اصلاح آن در بزرگسالی صدچندان مشکلتر شده چه اینکه اکنون آن میخ های کذائی در خمیره متصلب شده جا خوش کرده بسادگی جابجا و اصلاح نمیشود.  تازه این بفرض آنست که ما، در بهترین حالت، به خود آمده و متوجه آموزش های غلط گذشته خود شده و بفکر اصلاح خود افتاده باشیم.  پس عملاً این بزرگسالانند که باید از ابتدا مراقب آموزش درست و خردمندانه کودکان و نوجوانان باشند تا اصول اولیه به نحو درست پایه گذاری شود.  درست همانگونه که شناژ و پایه های یک بنا باید از ابتدا راست و استوار گذاشته شود.  اما از بزرگسالانی که خود از آموزه های غلط برخوردار شده اند چه توقعی میتوان انتظار داشت؟  این بزرگسالان همه خود محصول همان آموزه های غلط در دوران خردسالی بوده اند و همانهائی را بروز میدهند که فرا گرفته اند!  بویژه آن که "بزرگان" ای که امروز ریش و قیچی مصالح مردم را در دست دارند معلوم شود که خود با دارا بودن کج ترین پایه ریزی در آموزه های خویش، فعلاً سکان هدایت را در مصادر کلیدی در دست دارند.  از نسل های جدیدی که بدین ترتیب بار میآیند چه پیشرفت و تعالی را میتوان انتظار داشت؟   به چنین وضعیتی دور باطل گفته میشود و از لحاظ فنی اصطلاحاً سیستمی دارای فیدبک (پسخور) منفی است.  خوشبختانه در عمل سیستم ها ایزوله نیستند و وجود عده ای، هر چند اندک، که موفق به اصلاح خمیره معیوب خود شده باشند علی الاصول قادر به دخالت در این دور باطل بوده و میتوانند امور را بسوی مثبت خود بچرخانند.  منتها نکته بدش اینجاست که تعداد کم این افراد قادر به اثرگذاری مطلوب و فراگیر نیست.  درست همانگونه که یک سیستم زیر بحرانی قادر به اثرگذاری مطلوب خود نیست.  بنظر میرسد بهترین راه ممکن برای خروج از این دور باطل، نصب نخبگان جامعه در مصادر تصمیم گیریست که اثر سازنده آنها بتواند فراگیر و همه جانبه باشد.  مادام که شرایط مطلوب برای این فعل و انفعال فراهم نشود، محصول نهائی کماکان فرار هرچه بیشتر نخبه ها و رقیق شدن جامعه از حیث عناصر مثبت و کارآمد و افزایش غلظت عناصر منفی و خنثی؛ یعنی غنی سازی معکوس است!  

  حال با وجود همه محدودیت ها، برگردیم به خطری که با مطالعه ناقص برخی کتابهای علمی متوجه ذهن جوانان میگردد.  تأکید میشود که احتمالاً قصد بدی در کار نویسندگان نیست بلکه تعبیر و تفسیر ناقص ما از محتویات اینگونه کتابها همراه با رسوباتی از آموزه های نادرست گذشته باعث تولید نتایج گمراه کننده در ذهن مخاطب میگردد.  

  مهمترین مطلبی که اینگونه مطالب به ذهن متبادر میسازد اینکه هر اندازه علم جلوتر میرود، ما از حقیقت بیشتر و بیشتر فاصله میگیریم.  لذا چنین بنظر میرسد که هیچگاه به درک کامل حقایق عالم نائل نخواهیم شد.  توضیح اینکه قوانین نیوتون در زمان خودش نقطه عطفی در درک ما از جهان ایجاد کرد.  و بیکباره علتهای متفاوت و اغلب بی ربط را در زیر یک قانون جهانشمول (و البته منطقی) بنام  قانون جهانی گرانش مرتب ساخت.  بعلاوه با کمک سایر قوانین حرکت، آنچه در زمین و آسمانها میگذشت بصورت منطقی زیرمجموعه عوامل واحدی تلقی گردید.  البته کشفیات نیوتون ادامه منطقی تلاشهای مردانی همچون کپرنیک، کپلر، گالیله و دیگران بوده است.  بدینترتیب علم به یکباره از دست ملائک و ارباب انواع خلاص گردیده و راه درست خود را یافت.  اما مگر مخالفین ساکت مینشینند.  طبعاً برخی با نتایج فلسفی این علوم از ابتدا مخالف بودند و جز جزمیات قدیمه به چیزی دیگر باور نداشتند.  چند صد سال بعد که تئوری نسبیت انشتین در صدد تکمیل مکانیک نیوتونی برآمد گزک بدست اینها داد.  زمزمه ساز شد که دیدید راست میگفتیم که علم هیچگاه به درک واقعی حقیقت نائل نخواهد شد.  و شاهد مثال آورده میشد که تئوری جدید دقیق تر است و قواعد قبلی را باطل ساخته است.  و از همین رو نتیجه میگرفتند که هیچ استبعادی ندارد که فردا کس دیگری با تئوری دیگری قبلی ها را از میدان خارج کرده و این دور تا قیامت همینطور ادامه داشته باشد.  مشابه همین وضعیت با ظهور مکانیک کوانتوم در اوائل قرن بیستم با زیر سوأل بردن مکانیک کلاسیک بروز کرد.  همه اینها باعث شد که بگویند ایهالناس؛ علوم جز تردید حاصلی ندارد، یقین فقط در عالم بالاست؛ بیهوده خود را معطل مسازید که از معبد علم معجزه ای صادر نخواهد شد.  

  اما واقعیت چیست؟  واقعیت اینست که علم یک پروسه پیوسته است که مرتباً هم دایره آگاهی های ما را افزایش میدهد و هم دقت قواعدی را که ارائه میدهد بیش از پیش افزایش داده و بر قدرت پیش بینی انسان میافزاید.  تئوری نسبیت هیچگاه بر مکانیک نیوتونی مهر باطل نزد بلکه بر دقت و صحت پیش بینی ها در شرایط خاص اضافه کرد.  کما اینکه برای بیش از 99% مسائل روزمره ما همچنان همان قواعد نیوتونی حاکم است.  در مورد مکانیک کلاسیک در مقایسه با مکانیک کوانتائی نیز همین وضع برقرار است چه اینکه تا هنگامی که پا به دنیای زیر اتمی نگذاشته ایم روابط و قواعد فیزیک کلاسیک همچنان راهگشا میباشد.  بنابراین آنچه از علم که در آینده خواهد آمد در جهت تکمیل و بهبود موجودی های حاضر خواهد بود.  موضوع "دقت" نیز یکی دیگر از موضوعات بحث انگیزی هست که اغلب برای گمراهی خواننده استفاده میشود.  برای اغلب کارهای مهندسی روزمره 3 یا 4 رقم با معنی کفایت دارد و دقت بینهایت هیچگاه مد نظر نیست.  مثلاً برای عدد e  پایه معروف لگاریتم نپر چه عددی بکار بریم؟  میدانیم که این عددیست ترانسدنتال و در اغلب کارها 2.7 را بجایش بکار میبریم.  اما برای کسی که کشته و مرده دقت است راه هائی وجود دارد که یکی از آنها بسط به سری تیلور  (exp (x  میباشد که حاوی بینهایت جملات توان های x  میباشد.  چنانچه x=1  قرار دهید در اینصورت مقدار  e  را با هر درجه از دقت که مطالبه فرمائید در اختیارتان خواهد بود.  

نتیجه گیری:  

شک نیست که همواره کارهای ما زمینی ها با درجه ای از خطا عجین خواهد بود و از آن گریزی نیست.  در عملیات مهندسی همواره این میزان از خطا بر مبنای احتمالات ذکر میگردد.  هیچگاه هیچ اندازه گیری با دقت 100% وجود ندارد مگر آنکه آنرا در عالم علوی و در دنیای ملکوت اعلا جستجو نمائیم.  لذا در دنیای فیزیکی، "یقین" به معنی حقیقی آن وجود ندارد و هرگونه مشاهده و اندازه گیری با درجاتی از خطا (که انواع آن در کتب مربوطه آمده است) همراه است.  البته نوعی از عدم قطعیت ذاتی در دنیای بینهایت کوچک ها و مقیاس زیر اتمی وجود دارد که بحث جداگانه خود را میطلبد.  مثل اینکه چطور در دنیای معمولی ما از آن خبری نیست و چرا با بزرگ شدن توده ماده بیکباره محو و ناپدید میگردد.  مهم اینست هر چیز در بستر مناسب خود مطرح گردد و عدم وجود اطمینان در مقیاس زیر اتمی به معنی زیر سوأل بردن آنچه محصول علم است نیست و باید مواظب بازی با کلمات بود.

  • مرتضی قریب