فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واقعیت» ثبت شده است

۱۰
فروردين

معماها -12

    حقایق حوادث تاریخی چگونه مُسجل میشود؟  معما اینجاست که آیا هرآنچه در کتب تواریخ میخوانیم درست است؟  آیا همه، واقعیت مسلم است؟  چگونه بدانیم آنچه در کتابها نوشته شده منطبق بر واقع است؟  فعلاً منظور ما حوادث و سرگذشت های تاریخی است که موضوعات علمی و فنی خود حدیث دیگریست و بحثی جداگانه میطلبد. 

  1. تاریخ.  مقدار زیادی از اطلاعات ما ناشی از تاریخ است که عقاید ما را درباره گذشته و حال شکل میدهد.  تنها دسترسی عمده ما به این اطلاعات از طریق نوشته هائیست که در کتابهای تاریخ مندرج است.  اما او که تاریخ را نوشته تنها میتواند آنچه را در زمان خودش رخ داده بنویسد آنهم نه به ضرس قاطع.  پس به گزارش آنها که داد سخن درباره پیشینیان و سرگذشت احوال آنان داده اند چگونه میتوان اعتماد کرد؟  آیا اصلاً شرح این حوادث تاریخی قابل اعتماد هست؟  در یک کلمه بهتر است بگوئیم خیر!، همیشه با درجه ای از شک و تردید نگاه کنید.
  2. تاریخ بلعمی.  اصل این کتاب، "تاریخ الرسل والملوک" است که نویسنده آن محمد جریر طبری بوده و به تاریخ طبری مشهور است.  کتاب در نیمه دوم قرن سوم هجری و به عربی نوشته شده است.  اما بلعمی وزیر سامانیان آن را به فارسی سره ترجمه کرده و به لحاظ سادگی، بسیاری آنرا بعنوان تاریخ طبری مورد استناد قرار داده اند. در این کتاب که به "تاریخ بلعمی" نیز مشهور است، بلعمی بسیاری از ارجاعات را حذف و از نقل قول های متعدد به یک یا دو که مورد اجماع بوده بسنده کرده و حجم کتاب را بسیار کاهش داده است.  استاد محمد تقی بهار در سال 1312 هجری شمسی کار تصحیح آنرا بر عهده گرفت که بعداً استاد پروین گنابادی آنرا به سرانجام رسانید. 

استاد بهار در مقدمه خود از مشکلات تصحیح نسخ چنین گفته اند: "چیزی که اسباب تأسف و تحیّر است آن است که در تمام این ده نسخه خطی و یک نسخه چاپی که به نظر این نویسنده رسیده و با دقت آنها را مقابله و مطالعه کرده ام دو نسخه دیده نمیشود که به تقریب شبیه به یکدیگر باشند و بتوان گفت که آندو از یک مأخذ حکایت میکنند."  او در ادامه، میافزاید اگر کسی اهل تتبع نباشد تصور خواهد کرد که این همه نسخ مختلف کار بلعمی های متفاوت است، حال آنکه علت این همه اختلافات، تصرفات بیرویه نُساخ و حاشیه نویسان در امتداد قرون عدیده بوده و بلاها بر سر آثار قدما آورده اند! 

طبری تاریخ خود را از زمان آدم آغاز کرده و به عصر خود یعنی به سال 302 هجری خاتمه میدهد.  پرسش این است او که خود در این بازه زمانی مدید شاهد وقایع نبوده چگونه دست به نگارش زده؟  پاسخ روشن است، اساس کار او اتکا به نقل قول هاست.  اما همانطور که در سخن استاد بهار دیدیم، واگویی نقل قول ها در سلسله راویان احادیث چنان آنها را دچار اِعمال نظرات شخصی راویان میکند که اصالت حدیث را زیر سوأل میبرد.  طبعاً هرچه فاصله زمانی بیشتر باشد احتمال دخل و تصرفات بیشتر است.  بگذریم که اگر اصالتی هم داشته باشند واقعی بودن آنها زیر سوأل است. اما چند نکته به نفع تاریخ طبری هست.  یکی اینکه ایشان فردی درستکار بوده در نقل قول ها دخل و تصرفی نکرده حفظ امانت کرده است.  اما اینکه اصل نقل قول ها واقعیت محرز بوده یا نه، خودش به این نکته واقف بوده است بویژه که برای یک واقعه خاص چندین قول متفاوت بلکه معارض وجود داشته است.

طبری در آغاز کتابش در مقام عذرخواهی از مطالبی که ممکنست بدور از واقعیت باشند میگوید "خواننده این کتاب بداند که استناد ما بدانچه درین کتاب آوردیم به روایات و اسنادی است که از دیگران بتوالی بما رسیده و من نیز خود از آنان روایت میکنم یا سند روایت را بایشان میرسانم، نه آنکه در آوردن مطالب تاریخی استنباط عقلی شده باشد... اگر شنوندگان اخبار این کتاب، به برخی از داستانها و قصه ها برخورند که عقل وجود آنها را انکار کند نباید بر من خُرده گیرند، زیرا ما آنها را چنانکه شنیده ایم در کتاب خود آورده ایم".

خلاصه آنکه، در قدیم علم مانند امروز نبود و اگر درباره تاریخ گذشتگان حرف میزدند فقط نقل قول بود و بس.  تنها کار مورخ واگویی اقوال مختلف بود و مورخی متعهد مثل طبری بهترین کاری که میتوانست انجام دهد حفظ امانت در نقل آنها بود و نه چیزی اضافه و کم کردن از خود.  برای او چاره دیگری هم نبود و مثل امروز نبود که بکمک باستان شناسی و روانشناسی، تاریخ جنبه علم پیدا کرده باشد.  نکته مهم، اشاره طبری به عقل است که در ادامه مطلب بعدی گفته خواهد شد.

  • مرتضی قریب
۱۹
دی

جنگ کُهنه و نو

    فصل مشترک اکثریت قریب به اتفاق بحران های حاضر در تقابل دنیای کهنه با دنیای نو نهفته است.  واضحاً در دنیای اشیاء، هیچ دشمنی بین کهنه و نو نمیتواند وجود داشته باشد بلکه منظور جنگ اندیشه های کهنه با تفکرات نوست.  بعبارت دیگر، آوردگاه این جنگ در ذهن و نمود آن در دنیای واقع است.  علت چیست؟  سرچشمه های این تقابل به وجود دو دنیای مجزای ذهن و عین برمیگردد.  دنیای ذهن، بستر ایدئولوژی است که مکرر درباره آن بطور مبسوط یحث شده است (1400/11/29 به بعد).  دنیای عین، همانا دنیای واقع است که همگان با گوشت و پوست خود آنرا درک کرده از خوشی ها محظوظ و از رنج ها در فغان اند.  مشکل امروز ما امتزاج، به عمد یا غیرعمد، این دو حوزه در امور جاری زندگی است.  شاید مانی حق داشت بگوید مادام که نور و تاریکی در هم ممزوج اند رستگاری ممکن نیست! 

    یکی از تظاهرات دنیای واقع، حوزه "فیزیک" است که با اطمینان بیشتری درباره آن میتوان سخن گفت.  رشته فیزیک از دوران کهن تا به امروز، بطور سیستماتیک پله پله رشد کرده متکامل و متحول شده است.  آنچه راستی و حقیقت گوئی آنرا تضمین میکند همانا موافقت آن با تجربه یعنی سازوکارهای دنیای واقع است.  تا اوائل قرن بیستم، فیزیک توانسته بود اغلب پدیده های طبیعی را با موفقیت تبیین و توجیه کند.  فقط یکی دو تکه ابر کوچک و سیاه در آسمان فیزیک باقیمانده بود که اجماع فیزیکدانان بر این بود که آن نیز بزودی رفع میشود.  ولی در عوض، تلاش های بعدی منجر به تولد رشته دیگری از فیزیک موسوم به فیزیک کوانتوم گردید.  تولد آن نه دلبخواه بلکه ناشی از الزامات تجربی بود.

    این فیزیک نوین با آنکه صفت نو بخود گرفت معهذا کماکان هدفی جز تبیین وقایع طبیعی در سر نداشت.  چنین نبود و نیست که مُهر باطل بر دستآوردهای پیشین که اکنون به فیزیک کلاسیک موسوم شد زند.  با اینکه در ابتدا، رسم نو با مقاومت فیزیکدانان روبرو شده و همچنان رسم کهنه را عزیز میداشتند، معهذا هردو مکتب بحث و مناظره را آغاز کردند.  در این روند نه معتقدین به فیزیک نوین بر سرِ قدیمی ها کوفتند، و نه فیزیکدانان کهنه پرست، جدیدی ها را مُرتد و خارج از علم اعلام کردند!  کم کم بدون آنکه خون از دماغ کسی جاری شود، فیزیک مدرن نیز جایگاه درخورِ خود را یافته به حل آنچه روشهای قدیم درمانده بود موفق شد. 

    اما در حوزه ذهن  نه چنین است و عقل در میماند که چرا چنین نیست!؟   در مباحث ایدئولوژیک هرکسی فقط خود را مُحق میداند.  در حوزه ایدئولوژی دینی، وضع از اینهم وخیم تر است، هریک ادعا دارند که او حقیقت مطلق و باقی باطل یا دستکم تحریف شده و از دور خارج است.  پس، جنگ هفتادو دو ملت آغاز میشود.  تاریخ مشحون است از این اختلافات و جنگ های مقدس.  حتی در درون یک دین مشخص، هر فرقه ادعای رهبری و زعامت جهان را داشته آخرین دستآوردهای مدرن را به خدمت گرفته که تا مرز محو دیگران پیش رود.  راستی چرا در حوزه ذهن، امور مانند دنیای عین نیست؟!

    دلیل آن، تفاوت ماهوی دنیای عین و ذهن است.  دنیای ذهن، برخلاف دنیای عین، در پی تأیید تجربی نیست لذا در حوزه ایدئولوژی، دینی و غیر دینی، هرکسی میتواند ادعا کند گفته اش درست است.  شاید هم منطقی باشد زیرا در دنیای حرف (1402/6/29) همه میتوانند متشابهاً صادق و در عین حال همه میتوانند متشابهاً کاذب باشند.  هیچ تضمینی وجود ندارد.

    پس تکلیف هدایت و راهنمائی در زمانی که فرزانگان در انزوا، هنرمندان آواره و بی هنران بر صدر نشسته اند چه میشود؟  اتفاقاً اگر مردم بحال خود باشند، بطور غریزی کارها درست پیش میرود.  صحبت کُهنه و مبارزه با کهنه پرستی که بمیان آید ناگهان مذهبی ها بر آشفته میگردند.  اما مسأله بسیار ساده است.  با رادیوی کهنه لامپی پدربزرگ چه میکنید؟  طبعاً بجای استفاده روزانه، از آن بعنوان یادگار گذشتگان در محل مناسبی حفظ و نگاهداری میکنید که بمراتب به قداست نزدیکتر است.  اما چرا همین منطق درباره فرآورده های ذهنی اِعمال نمیشود؟  بنظر میرسد نیروی سومی که منافع و مداخل خود را در استمرار درجا زدن در اعصار گذشته میبیند ذیمدخل باشد.  جای بسی شرم که قانون شلاق حمورابی در عصرِ خِرد تجویز میشود آنهم از سوی نظامی عضو حقوق بشر سازمان ملل با خروارها ادعای معنویت!  عجیب است که دارندگان همین تفکر وقتی پای استفاده از تلفن است، گوشی های سنگین قدیمی را فراموش کرده از آخرین مدل موبایل های کُفار سود میبرند!  چطور است که اینرا خوب میفهمند ولی آن یکی را نمیفهمند؟ تفاوت در آزادی اندیشه است.  بختک شومی بر پیکر جامعه افتاده، مانعی برای انتخاب طبیعی و مانعی برای رشد طبیعی ذهن و حق انتخاب منطقی و درست است. 

خلاصه اینکه، هرگاه مردم به حال خود واگذار شوند خود راه درست را انتخاب کرده منفعت خود و جامعه خویش را تشخیص خواهند داد درست همانطور که در امور مادّی معمول است.  با اینکه در حوزه مسائل مادّی همه متفق القول و در انتخاب اصلح اختلافی نیست، اما چگونه است که در حوزه ذهنیات روال منطقی حاکم نیست؟  گویا تفاوت به دنیای حرف و سودبرندگان از دنیای حرف مربوط است که باتکای فقط حرف، خزف را بجای گوهر میفروشند.  در این راستا، ارباب دنیای حرف، غرق در تخیلات مفسده آمیز، برای استمرار سود خویش از هیچ دروغ و جنایتی فروگذار نیست.  زیان کسان از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش.    توگوئی، اشباح متعفن دوران حمورابی از گورها سربرآورده و کنفدراسیون آخرالزمانی خود را تشکیل داده اند.  سابقاً گفته شد در عالم واقع، قوانین بقا همواره محترم است.  اما شاید تنها استثناء درباره حاکمیت حرف باشد!  چه با حرف، یعنی از هیچ، میتوان ثروت مادّی بدست آورد، املاک مردم را تصرف شرعی کرد، دسترنج ملت را غارت، و سرزمین آنها را اشغال کرده به بیگانه فروخت.  اگر اینها همه معجزه نیست، پس معجزه چیست؟  تولید هستی از نیستی!  آنچه برای طایفه حرف واجد اهمیت است همانا ثروت است و قدرت و دیگر هیچ.  نه جان مردمِ تحت ستم اهمیتی دارد، نه اصول و معنویت ادعائی و نه حتی پایبندی به همان حرف های خودشان!  معنویت واقعی زمانی حاکم میشود که بساط دین فروشان ریائی برچیده شود.

  • مرتضی قریب
۲۸
مرداد

حقیقت و عدد

     در مطالب پیشین (مثل پیش بینی آینده، 99/5/20) بسیار از "حقیقت " یاد کرده ایم و اینکه آیا مشاهدات تجربی که مستلزم اندازه گیری و کار با عدد است قادر به وصول ما به حقیقت هست یا خیر.  پیش از پرداختن به این موضوع لازمست بگوئیم اصطلاح دیگری نیز هست بنام "واقعیت".   معمولاً این دو واژه یعنی حقیقت و واقعیت جانشین یکدیگر استفاده میشوند و در بیان روزمره تفاوتی بین آنها قائل نمیشویم.  در مباحث فلسفی، واژه واقعیت برای امور حسّی و تجربی بکار میرود و تقریباً شامل همه آن چیزهائی که با آنها روبرو میشویم هست.  مثلاً اینکه روز و شبی وجود دارد یک واقعیت است.  مرگ یک واقعیت است.  در حالیکه حقیقت بیشتر درباره کُنه موجودات بویژه چیزهای عقلانی و ذهنی که دسترسی مستقیم بدانها نداریم بکار میرود و انتظار میرود چیزی ثابت و یگانه باشد.  مثلاً حقیقت زندگانی چیست؟  یا حقیقت مرگ چیست؟  حقیقت ممکنست با واقعیت حسّی ما تفاوت داشته باشد که میدانیم سوفسطائیان آنرا نسبی میپنداشتند.  مثلاً هوای امروز شهر ما برای یکی که از هند آمده خنک و مطبوع است حال آنکه برای فرد اسکیمو سوزان و آزار دهنده است.  دو واقعیت متفاوت داریم اما حقیقت که قرار است یگانه باشد کدام است؟  در روزگار باستان، سوفسطائیان نتیجه گرفتند که حقیقت نیز نسبی است و لذا هم فرد هندی حقیقتی را بیان میکند و هم فرد اسکیمو.  در بخش قبلی (ارزیابی خوب و بد، 99/5/14) دیدیم که اگر آنچه به ذائقه خوب مینماید معیار حقیقت باشد و حسّ ما داور ما باشد، ما نیز باید با سوفسطائیان همعقیده باشیم.  اما اگر خود را محور قرار ندهیم وضع طور دیگری خواهد بود.  از چند صد سال پیش که اندازه گیری دما میسر شد و دماسنج اختراع شد، پاسخ به مسأله فوق آسان شد.  در حالیکه هندی و اسکیمو دو واقعیت متفاوت را درک میکنند، اما حقیقت با اندازه گیری میزان گرما توسط دماسنج برای هردو عددی واحد است و امروز هردو برسر آن توافق دارند.  یعنی حقیقت موجودیتی مستقل از من و شما دارد.  به لحاظ تاریخی، حقیقت چیزیست که ایدهآلیست ها بدنبال آن بوده اند.  افلاطون میگفت که حقیقت مطلق، مُثُل ها یا همان ایده ها هستند که خارج از دسترس ما هستند.  ما فقط با تظاهرات آنها سروکار داریم که دنیای تجربی ما را میسازند.  کانت اصطلاح "شئ فی نفسه" را برای همین معنی بکار برد.  یعنی وجود شئ مستقل از حضور ما و درک ما.  او بین جهان تجربی ما (واقعیت ها) و واقعیت های بنیادین پسِ آن (حقایق) تمایز قائل میشود.  چکیده فلسفه او همینست که معرفت ما منحصر به دانش پدیده هاست ولی آن حقایق معقول در پشت پدیده ها برای همیشه از دسترس ما خارجند.  این در حالیست که روش علمی ادعا میکند که حقیقت امریست عینی و مورد قبول همگانی.  مهمتر از همه اینکه همواره بطور سیستماتیک میتوان به حقیقت اشیاء نزدیک و نزدیکتر شد.  

      اکنون ببینیم تلاش های ما در حوزه دانش چقدر ما را به حقیقت نزدیک میکند.  آیا اصولاً چنین شانسی وجود دارد که ارزش تلاش در این مسیر را داشته باشد؟  اگر از پیروان راستین مکتب افلاطون و مریدان ایده آلیست وی باشیم، حقیقت جهان تا ابد دور از درک و فهم ما خواهد بود.  در حالیکه مکتب رئالیسم (واقع گرائی) بر این عقیده است که حقیقت جهان همین واقعیات رو در روی ماست.  ارسطو کمتر سخت گیر بود و به واقعیات جهان خارج اذعان داشت.  بواقع، هیچ راه حل مستقلی برای اثبات اینکه کدام درست میگوید وجود ندارد.  اما در عین حال هیچ دلیلی هم وجود ندارد که احساس کنیم این جهان ملموس، جهان حقیقی نیست و نقد را رها و نسیه را بچسبیم.  از دیدگاه علم، مادام که دلایل قانع کننده ای دال بر وجود حقایق اصیل تری ماوراء جهان پدیده ها عرضه نشده است حقیقت و واقعیت یکی شمرده میشود.  البته اگر چنین کشفی هم صورت گیرد، آن چیزِ دیگر خود بخود از ماوراء جهان وارد حوزه جهان مادّی و جزئی از آن خواهد شد.  خلاصه اینکه در بحث حاضر پرسش این است که آیا دانش طبیعت ما را به حقیقت آن رهنمون خواهد کرد یا خیر.  عمده ترین دانش طبیعت همانا فیزیک است و فیزیک بدون عدد هیچ است.  لذا این اعداد که حاصل اندازه گیری هاست آیا هیچ تشابهی با حقیقت مطلوب دارد یا خیر؟

     برای روشن شدن موضوع، بیائید به بدترین سناریو توجه کنیم.  سکه ای را پرتاب کرده ایم، اصلاً چه شانسی برای پائین آمدن سکه هست؟ - صرفنظر از شیر و خط بودن آن.  طبعاً بدون تأمل خواهید گفت این چه سوألی است؟  معلوم است که یقیناً پائین خواهد افتاد.  بدون شک!  اما قبلاً دیدیم و نشان دادیم که به سبب حرکات شانسی و ارتعاشی اتم ها و مولکولهای سازنده سکه در جهات مختلف، همواره این شانس وجود دارد که دفعتاً حرکت تمامی آنها، یا دستکم بخش اعظم آنها، همسو شده و سکه را به یکسو و مثلاً به بالا پرتاب کند.  احتمال چنین رفتاری صفر نیست اما از هر عددی که تصور کنید کوچکتر است.  نه تنها ما شاهد وقوع چنین رفتارهائی نبوده ایم بلکه از زمان حضرت آدم بدینسو نیز کسی شاهد نبوده است.  بنا بر قوانین آمار، برآیند حرکات شانسی انفرادی اتمها صفر است و تنها چیزی که مشاهده میشود، رفتار ناشی از منتجه نیروهای خارجی است که قوانین مکانیک آنرا دیکته میکند.  در طبقات خارجی اتمسفر که فاصله بین برخورد مولکول ها خیلی زیاد است، همواره برخی از اجزاء سبکتر اتمسفر، که گاهی سرعت بیشتری کسب میکنند، محتمل است زمین را برای همیشه ترک کنند.  سکه ای را که رها کرده ایم با چه احتمالی بر زمین میافتد؟  در اینجا سکه یا هر جسم دیگر نه یک ذره بلکه حاوی تعداد پرشماری ذره است.  چقدر؟ این تعداد از مرتبه  1020 میباشد.  ضمن اینکه محتمل است سکه به بالا پرواز کند اما با احتمال بیشتری سقوط کرده بر زمین خواهد افتاد.  این احتمال چقدر است؟  برای سادگی فرض کنید از بینهایت امتداد های متصور که هر ذره میتواند حرکت کند فقط و فقط دو امتداد بالا و پائین را برای حرکت تصادفی ذرات سازنده سکه جایز بدانیم.  یک محاسبه ساده احتمال سقوط را برحسب درصد نشان میدهد: 

%،،،،،،99.999999999 = احتمال افتادن روی زمین

تعداد 9 های بعد از ممیز چقدر است؟ 10 تا؟ 100 تا؟ 1000000 تا؟ خیر.  1020 عدد! فرض کنید برای نوشتن هریک از 9 ها 1 میلیمتر فضای کاغذ مصرف شود و همه چسبیده بهم نوشته شود.  اگر کاغذ باندازه کافی جا داشته باشد و تمام ارقام بعد ممیز را ادامه دهیم طولی بیش از 10 سال نوری جا میگیرد! یعنی ماوراء نزدیکترین ستاره کهکشان.  احتمال اینکه سکه بسمت بالا پرواز کند چقدر است؟  طبعاً 1 منهای عدد فوق.  این دو عدد یکی آنقدر بزرگ و دیگری آنقدر کوچک است که اولی را میگوئیم حتماً رخ میدهد و دومی را میگوئیم قطعاً رخ نمیدهد.  

    در مثالی که زدیم، حقیقت کدام است؟ در بین مردم عادی اینگونه رواج دارد که وقتی صحبت از حقیقت است منتظر شنیدن توصیف  100% پشتبند آن نیز هستند.  اگر وقوع چیزی ملازم با 100% نباشد توگوئی حقیقتی بر آن مترتب نیست.  اما اینجا در این مثال واقعی دیدیم که چیزی را که مردم عادی 100% میپندارند آن صد در صد مطلقی که میپندارند نیست.  جالبست که اولین بار که چنین بحثی را مطرح کردیم یکی با خوشحالی اظهار کرد که شما بهترین توجیه وجودی "معجزه" را اعلام کردید.  مردم معمولاً بدنبال تأیید علایق خود هستند و به نقش عدد و رقم اعتنائی ندارند.  مثلاً کسی که تصمیمش را گرفته باشد که در بحبوحه زمستان از راهی که احتمال ریزش بهمن و انسداد راه 99.99% است به مقصد برود، شما نمیتوانید او را منصرف کنید زیرا او 0.01% را میبیند اما عدد بزرگتر را نمیبیند.  گو اینکه اگر پای منافع شخصی در میان باشد، دقت ریاضی افراد شدت میگیرد.  بهر روی، در سایر زمینه ها که درباره دستآوردهای دانش صحبت میشود، ما با یک دقت که برای کارهای عملی کافی باشد به بیان آنها میپردازیم.  مثلاً اگر میگوئیم سرعت نور در خلاء برابر 299792458 متر بر ثانیه است، برای طالب حقیقت مطلق این کافی نیست و دقت کامل را مطالبه میکند.  در اغلب مسائل عملی و مهندسی 3 رقم با معنی کفایت میکند حال آنکه عدد یاد شده حاوی 9 رقم بامعنیست که حکایت از دقت فوق العاده بالائی دارد.  آنها که جز حقیقت مطلق چیز دیگری آنها را راضی نمیکند واقعیت دنیای حاضر برایشان به مثابه واقعیت مجازی است.   البته این اغلب به حوزه فلسفه و سخنرانی محدود میشود و به محض اینکه چیزی ناخوش بر آنها واقع شود گلایه و شکایت آغاز میشود.  شاید وجود "رنج" مهمترین دلیل برای واقعی بودن جهان است.  

    مختصر آنکه، اندازه گیری های ما در عالم واقع حاوی قدری بیراهی میباشد که در محاورات روزمره بیان نمیشود ولی در کارهای علمی مقدار آن همراه با اصل عدد بیان میشود.  همانطور که گفته شد در اغلب کارها 3 رقم بامعنی کفایت کرده و لذا میزان بیراهی کمتر از 1% میباشد.  وقتی از حقیقت صحبت میکنیم بطور ضمنی این بیراهی غیر قابل گریز را قبول کرده ایم و این همان چیزیست که مردم حقیقت 100% میپندارند.  دنیای ما همواره به مقداری بیراهی آلوده است و از آن گریزی نیست.  نکته قابل تأمل اینکه وجود این عدم دقت مانعی برای گسترش دانش نیست.

  • مرتضی قریب